نقدِ شبهاتی درباره‌ی اصل نصب ائمه (ع)

نبود نصبِ ائمه (ع) در روایات نبوی

یکی از شبهات معروف و مهم مخالفان امامت و تعیین نصب ادعای فقدان نصب امام علی (علیه السلام) برای امامت در روایات نبوی است. آنان مدعی‌اند اگر در روایات نبوی نصبی صورت می‌گرفت، نقل و گزارش می‌شد.
دوشنبه، 29 آذر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نبود نصبِ ائمه (ع) در روایات نبوی
 نبود نصبِ ائمه (ع) در روایات نبوی

 

نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی



 نقدِ شبهاتی درباره‌ی اصل نصب ائمه (ع)

یکی از شبهات معروف و مهم مخالفان امامت و تعیین نصب ادعای فقدان نصب امام علی (علیه السلام) برای امامت در روایات نبوی است. آنان مدعی‌اند اگر در روایات نبوی نصبی صورت می‌گرفت، نقل و گزارش می‌شد. (1)

نقد و نظر

عالمان شیعی از دوران امامت کتب مفصلی در اثبات نصب و امامت امام علی (علیه السلام) و سایر ائمه نوشتند که در منابع معتبر ثبت و ضبط شده است. اینجا به عنوان مثال می‌توان به تک‌نگاری اصحابی چون عیسی‌بن روضه (م 138 ق)، ابن رئاب (م 148ق)، خلیل‌بن احمد (م 170 ق)، مؤمن‌الطاق (م 160 ق) و هشام‌بن حکم (م 189 یا 199) اشاره کرد. (2) به دلیل وجود منابع متعدد در ارائه ادله نقلی مثبت نظریه اصل نصب شیعه ما در اینجا به اختصار بسنده می‌کنیم:

یکم: احادیث خلافت

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز رسالت خویش نخست سه سال دعوت خویش را علنی ننمود، بلکه تنها به دعوت فامیل و نزدیکان خود می‌پرداخت. در روایتی که اهل سنت و شیعه آن را از حضرت علی (علیه السلام) نقل نموده‌اند، آمده است:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنبال آیه شریفه «وَاَنذَر عَشیرِتَک الأقرَبین» (3)، چهل تن از شخصیت‌های فامیل خود را به ضیافتی دعوت فرمود، بعد از صرف غذا، دعوت خود را آشکار نمود و فرمود: هرکس مرا در این امر یاری رساند او «برادر»، «وصی» و «خلیفه» من خواهد بود.
فایکم یوازرنی علی هذا الأمر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم:
قال: فأحجم القوم عنها جمیعاً و قلت: أنا یا نبی الله اکون وزیرک علیه فأخذ برقبتی ثم قال: انّ هذا اخی و وصی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه. (4)
کیست از شماها که مرا در این امر یاری رساند؟ تا او برادر، وصی و جانشین من در شما شود؟ همه قوم از آن امتناع ورزیدند. اما من گفتم:
من ای پیامبر خدا حاضر هستم تا وزیر تو شوم. پیامبر از سر و گردنم گرفت و فرمود: همانا این برادر، وصی و خلیفه من در شما است، پس از او سخن شنوید و او را اطاعت نمایید.
در سند حدیث جای بحث نیست، همه روایان بنابر مکتب اهل سنت نیز ثقه هستند، تنها ابومریم عبدالغفار را برخی از اهل سنت تضعیف نمودند که آن نیز به خاطر شیعه بودنش می‌باشد، اما برخی دیگر او را نیز ستایش نمودند. (5)
اما دلالت متن و محتوایی حدیث نیز شفاف و روشن است که به نکاتی اشاره می‌شود:
الف. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث به صورت مطلق از خلافت و جانشینی در امر نبوت سخن به میان آورده است که آن شامل خلافت در عرصه‌های سیاسی، علمی و دینی می‌شود.
ب. دلیل دیگر بر شفافیت دلالت، تحریف و حذف برخی از مورخان اهل سنت محتوای حدیث فوق است، مثلاً طبری با وجود گزارش تمام واقعه غدیر در تاریخ خود، در تفسیرش به تقطیع روی آورده و بعد از «اخی» عبارت «وصی و خلیفتی» را حذف و به جای آن «و کذا و کذا» آورده است. (6)
ابن کثیر (م 774) در کتاب معروف تاریخی خود به نام البدایه و النهایه با آنکه آن را عین تاریخ طبری می‌آورد، اما در گزارش حدیث دعوت، آن را از تفسیر طبری گزارش می‌کند که متأسفانه کلام ناظر به امامت حضرت علی (علیه السلام) را حذف نموده است.
محمدحسنین هیکل در کتاب حیات محمد جمله سؤال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می‌آورد اما عبارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در معرفی حضرت علی (علیه السلام) را حذف می‌کند. ناشر کتاب فوق در چاپ‌های بعدی هر آنچه به علی (علیه السلام) مربوط می‌شد را کلاً حذف نمود.
ج. قرینه دیگر فهم مخاطبان و حاضران بود که از این حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استفاده خلافت، امیری و سرپرستی نموده‌اند، چنان‌که بعد از اتمام سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عدم پذیرفتن آن از باب استهزاء و تمسخر به پدر حضرت علی (علیه السلام) یعنی ابوطالب گفتند که از این پس باید از فرزندت اطاعت کنی.

تصریح به خلافت حضرت علی (علیه السلام)

آن حضرت بارها در طول حیات مبارک خویش به خلافت حضرت علی (علیه السلام) تصریح داشته است که به بعضی اشاره می‌شود:
عبدالله بن مسعود نقل می‌کند که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره تعیین جانشینی خود، اول ابوبکر بعد عمر را پرسیدم که در هر دفعه حضرت از جواب اعراض نمود. درباره استخلاف علی (علیه السلام) را پرسیدم که فرمود:
ذاک و الذی لا اله غیره لو بایعتموه و اطعتموه اَدخَلتُکم الجنة اکتعین. (7)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید در جریان معراج خویش خداوند خطاب به من فرمود: آیا برای خودت خلیفه‌ای انتخاب نموده‌ای که امور و شئون تو را ادا کند و بر بندگانم که از کتابم نمی‌دانند، تعلیم دهد؟ گفتم: ای خدا تو خود برایم انتخاب کن، همانا انتخاب تو انتخاب من هم است. ندا آمد که: علی را برای تو اختیار نمود، او را خلیفه و وصی اتخاذ کن.
فهل اتخذت لنفسک خلیفة یؤدی عنک، یعلّم عبادی من کتابی مالایعلمون؟ قال: قلت: یا رب اخترلی فان خیرتک خیرتی. قال: اخترتُ لکن علیّا فاتخذه خلیفة و وصیّاً. (8)
ابن عباس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که آن حضرت دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود:
هو فاروق هذه الامة یفرّق بین الحق و الباطل ... هو خلیفتی من بعدی. (9)
حدیث ذیل نیز به مسئله امامت و خلافت حضرت علی (علیه السلام) تصریح می‌کند:
یا علیّ انت الامام و الخلیفة بعدی و انت اولی بالمؤمنین من انفسهم. (10)

حدیث خاصف النعل

از دیگر روایات که در آن به خلافت حضرت علی (علیه السلام) آن هم به معنای حکومت تصریح شده است، حدیث ام‌سلمه است. وی نقل می‌کند در یک سفری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)- که عایشه نیز حضور داشت- ابوبکر و عمر وارد محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شده و ما به سراپرده رفتیم، علی (علیه السلام) نیز به دوختن کفش‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول بود.
آن دو از حضرت درباره خلیفه بعدی پرسیدند که:
ما نمی‌دانیم ای رسول خدا تا کی با ما خواهی بود. (11) پس اگر به ما تعیین کنی که خلیفه‌ات بر ما کیست تا برای ما بعد از تو راه روشن و رستگاری باشد.
یا رسول الله انا لاندری قدر ما تصحبنا فلو اَعلَمتنا من یسختلف علینا لیکون لنا بعدک مفزعاً.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب فرمود:
همانا من جای او را می‌بینم، اگر من انجام دهم، شما از دور آن پراکنده و متفرق خواهید شد، چنان‌که بنی اسرائیل از هارون‌بن عمران متفرق شدند. ابوبکر و عمر ساکت شده راه خروج را پیش گرفتند.
آنگاه عایشه از رسول خدا پرسید که آن شخصیت کیست که او را بر آن دو خلیفه قرار می‌دهی؟ حضرت پاسخ داد: دوزنده کفش‌ها، ما نگاه کردیم کسی جز علی را ندیدیم. عایشه گفت: ای رسول خدا ما جز علی کسی را نمی‌بینیم. حضرت فرمود: او این است.
در این حدیث روشن می‌شود که خلیفه حقیقی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شخصیتی جز علی (علیه السلام) نیست، لکن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن زمان به لحاظ مصالحی نام خلیفه خود را به ابوبکر تصریح نکرد، اما به همسرانش فرمود. اما حضرت در زمان‌های بعدی به خلافت حضرت علی (علیه السلام) در احادیث مختلف مانند غدیر تصریح داشت.

دوم: احادیث امامت، امیرمؤمنان و وزارت

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان ابتدا می‌کوشید حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان حاکم و امیرمؤمنان برای مردم معرفی و بدین‌سان بستر امامت آینده وی را هموار نماید، لذا به صحابه توصیه می‌نمود وقتی به علی(علیه السلام) سلام می‌دهند، سلام ساده و معمولی نباشد بلکه به سلام خود قید «امیرمؤمنان» را هم بیفزایند.
صاحب تاریخ دمشق از بریده أسلمی نقل می‌کند که رسول خدا بر ما- که هفت نفر بودیم- امر فرمود که برعلی به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام دهیم.
امرنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اَن نسلّم علی علیّ بأمیرالمؤمنین. (12)
حضرت در جای دیگر علی (علیه السلام) را به عنوان امام مطرح و آن را به جبرئیل و خدا نسبت می‌دهد:
ألا ادلّکم علی ما ان تساءلتم علیه لم تهلکوا؟ ان ولیکم الله و ان امامکم علی بن ابیطالب فناصحوه و صدقوه فانّ جبرئیل اخبرنی بذلک. (13)
در منابع شیعی نیز این روایات متعدد وارد شده است. (14)
حضرت در برخی مواضع از امام علی (علیه السلام) به عنوان وزیر خود و امام مسلمین بعد از خود یاد می‌کند و آن را به خدا نسبت می‌دهد:
یا ایها الناس ان الله أمرنی أن اَنصب لکم اماماً یکون وصی فیکم و خلیفتی فی اهل بیتی و فی امتی من بعدی ... یا ایها الناس: انی قد اعلمتکم مفزعکم بعدی و امامکم و ولیکم و هادیکم بعدی و هو علی‌بن ابی‌طالب. (15)
در این روایت عناوین «خلیفه»، «امام»، «ولیّ» و «هادی» در توصیف جانشین به کار رفته است که بر شئون مرجعیت علمی، سیاسی و معنوی امام دلالت می‌کند. حضرت در روایت دیگر علاوه بر صفات فوق به صفات دیگر مانند امر و نهی علی (علیه السلام) امر و نهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حجت الهی بر مردم، امین خدا بر سِرّش تصریح می‌کند:
امرک امری و نهیک نهیی اقسم بالذی بعثنی بالنبوة و جعلنی خیرالبریة، انک لحجة الله علی خلقه و امینه علی سره و خلیفته علی عباده. (16)
در روایت دیگر پیامبر وصف «امیرالمؤمنین» را هم می‌افزاید که بیشتر بر مسئله حکومت ناظر است:
امام المسلمین و المؤمنین و مولاهم بعدی علیّ بن ابی طالب. (17)

سوم: حدیث غدیر

معروف‌ترین حدیث در این موضوع حدیث غدیرخم است که پیامبر اسلام در جریان برگشت از آخرین حج خویش «حجةالوداع» بر اساس وحی الهی حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان مولی و اولی به همه مردم معرفی نمود.
ایها الناس مَن اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟ قالو الله و رسوله اعلم! قال: انّ الله مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من أنفسهم فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه.
از جهت سندی این حدیث شریف مورد پذیرش و اتفاق اهل سنت و شیعه قرار گرفته است به گونه‌ای که 110 صحابی و 84 تابعین آن را گزارش کرده‌اند. (18) هرچند برخی کوشیدند که با نقل ناقص حدیث مزبور و حذف صدر آن «من اولی الناس بالمؤمنین» در دلالت حدیث بر امامت و حکومت حضرت تردید کنند، لکن صدر حدیث شریف در بعض منابع اهل سنت نیز آمده است. (19)
لکن بحث درباره مفهوم و دلالت حدیث است که اکثر عالمان اهل سنت «مولی» را به معنای دوست داشتن تفسیر نموده‌اند که بر امامت حضرت علی (علیه السلام) دلالت نمی‌کند.

دلایل و شواهد دلالت مولی به أولی

در شرح «مولی» باید گفت هرچند این کلمه دارای معانی مختلف است، لکن با توجه به قراین ذیل معنای امامت و حکومت از کلمه «مولی» استفاده می‌شود:

الف. واژه «أولی»:

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خود قبل از بیان مولی بودن حضرت علی (علیه السلام)، معنای مولی را به «اولی الناس بالمؤمنین بأنفسهم» تفسیر کرده است. (20) این أولویت یاری یا دوست‌داشتن نیست بلکه تقدم و سیطره فرد مولی بر مولی‌علیه است به گونه‌ای که مولی از خود شخص نیز بر امور مولی‌علیه أولی و مقدم‌تر است؛ پس مولی بودن حضرت علی (علیه السلام) به این معناست که آن حضرت بر همه امور مردم حتی بر نفوس‌شان نیز از خودشان اولی و مقدم است.

ب. خوف پیامبر از ابلاغ پیام:

مطابق روایت فریقین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حسب وحی الهی به تبلیغ و ابلاغ امری مأمور بود که از بیان آن خوف داشت.
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ. (21)
اما با تأکید وحی الهی و وعده نگهداری حضرت از گزند مخالفان و نیز تهدید آیه مبنی بر عدم ابلاغ رسالت الهی در صورت عدم رساندن امر ویژه به مردم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیام آسمانی را به مردم ابلاغ نمود. عالمان فریقین نقل کردند که آیه شریفه مزبور در جریان غدیر خم نازل شد. (22)
روشن است اگر مقصود آیه از ابلاغ پیام آسمانی همان محبت و دوست‌داشتن علی (علیه السلام) بود، برای خوف پیامبر از ابلاغ وجهی وجود نداشت، عدم ابلاغ آن به معنای عدم ابلاغ کل رسالت پیامبر تلقی نمی‌شد، پس مقصود بالاتر از محبت علی (علیه السلام) و آن همانا امامت حضرت است که با ابلاغ آن، این خوف وجود داشت برخی از پذیرش امامت آن حضرت به بهانه‌های مختلف مثل انگیزه‌های قبیله‌ای، جوان بودن حضرت، کشته شدن اقوام نزدیک برخی از مسلمانان در صدر اسلام توسط علی (علیه السلام) امتناع ورزیده و وحدت مسلمانان خدشه‌دار شود.

ج: یأس کفار و اکمال دین:

قرینه سوم بر تفسیر «مولی» بر امامت، آیه نازله ذیل بعد از ابلاغ پیام آسمانی است:
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا. (23)
مطابق نقل مفسران اهل سنت (24) و شیعه این آیه شریفه بعد از جریان غدیر خم و نصب امام علی (علیه السلام) به مقام ولایت نازل شد که خداوند چنین روزی را روز یأس و ناامیدی کفار از دین اسلام و همچنین آن روز را روز اکمال دین و اتمام دین و اتمام نعمت و رضایت خدا از انتخاب اسلام به عنوان دین مسلمانان توصیف می‌کند.
روشن است که آیه درصدد صرف توصیه مردم به محبت و دوستی حضرت علی (علیه السلام) نبوده است چون اولاً: چنین توصیه‌ای قبلاً نیز بوده است و ثانیاً: بین توصیه به محبت و دوستی آن حضرت با اکمال دین، اتمام نعمت و یأس کفار ملازمه‌ای وجود ندارد، بلکه از برکات و رهاورد ابلاغ پیام غدیر (اکمال دین، اتمام نعمت و رضایت از اسلام) برمی‌آید که امر واقع در غدیر امر بسیار مهم و نقش کلیدی در حیات اسلام داشته است و آن نه صرف دوستی و یاوری حضرت علی (علیه السلام) بلکه پذیرفتن امامت، مرجعیت علمی و دینی و حاکمیت وی بوده است.

د. تبریک شخصیت‌ها:

قرینه دیگر تبریک‌های شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی صحابه بعد از ابلاغ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. عمر خلیفه دوم بعد از اتمام حدیث غدیر خطاب به حضرت علی (علیه السلام) گفت:
هنیئاً یابن ابی طالب! اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة. (25)
در برخی از گزارش‌ها (26) به اول کلام عمر عبارت «بخٍ بخٍ» اضافه شده که مبالغه در تبریک و فخر است. آیا اگر مقصود صرف توصیه دوستی بود، برای این‌گونه پیام‌های تبریک مجالی بود؟! به علاوه آیا «مولی» در عبارت خلیفه دوم که می‌گوید: «یا علی بر تو گوارا باد که مولی هر مؤمن، مرد و زن شدی» صرف دوست داشتن بود یا مقصود عمر اشاره به مقام امامت و خلافت حضرت بود که در جریان غدیر به صورت رسمی از طرف پیامبر اعلام شد؟

هـ فهم حاضران و شاعران:

قرینه دیگر قرینه ادبی است، حاضران در غدیر به درستی می‌توانستند به مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متوجه شوند، یکی از حضار شاعر مشهور عرب یعنی حسان‌بن ثابت بود که بعد از اتمام حدیث غدیر از پیامبر اجازه خواست شعری در این‌باره بسراید، در آن سروده است:

الهک مولانا و انت نبینا *** ولم تلق منا فی الولایة عاصیا
فقال له: قسم یا علیّ فاننی *** رضیتک من بعدی اماما و هادیا (27)

خدای تو مولی ما و تو ولیّ ما هستی- در مردم برای این امرت مختلفی پیدا نخواهی کرد.
پیامبر به علی (علیه السلام) گفت که برخیز که همانا من از رضای دل، تو را امام و هادی بعد از خودم قرار دادم.
حسان در این شعر مولی را نه صرف دوست‌داشتنی بلکه به امام و هادی تفسیر نموده و شعر خود را به پیامبر و صحابه خوانده و آنان نیز هیچ اعتراضی بر آن نداشتند. (28)
از قراین دیگر که بسیار مستحکم و معتبر است، برداشت و تفسیر خود حضرت علی (علیه السلام) است. آن از حضرت حدیث غدیر را بر امامت و حکومت خویش ناظر می‌دانست و بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسئله حکومت و خلافت از آن حدیث به نفع موضع خویش استدلال می‌کرد این استدلال نیز مورد انکار طرف رقیب قرار نگرفت.
و. برخی از عالمان اهل سنت مانند ابن جوزی و حافظ ابوالفرج یحیی ثقفی نیز بر معنای اولویت «مولی» اعتراف کرده‌اند. (29)

ز. واژه بعدی:

حدیث غدیر در بعض روایات اهل سنت با کلمه «بعدی» آمده است: «من کنت مولاه فان علیّاً بعدی مولاه». (30) در این شعر اخیر حسان نیز «من بعدی اماما» گویای مدعاست.
روشن است معنای دوست داشتن یا یاری رساندن علی (علیه السلام) توصیه مطلق و در هر زمانی است و لازم نبود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به بعد خود اختصاص دهد، اما اینکه چنین نمود، از آن پیداست که مقصود خلافت و حکومت است که با کلمه «بعدی» تناسب دارد.
پژوهشگران مانند علامه امینی قراین و شواهد متعددی برای دلالت حدیث غدیر بر مدعای شبهه آورده‌اند که ما خواننده محقق را به اثر گران‌سنگ الغدیر حواله می‌دهیم. (31)

چهارم: احادیث منزلت

در جریان جنگ تبوک پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین و مسئول حکومت خویش در مدینه تعیین کرد و خود عازم منطقه جنگی شد، منافقان از این مسئله برای سرکوب شخصیت امام علی (علیه السلام) استفاده نموده که پیامبر وی را در میان لشکر خود قرار نداد. حضرت علی (علیه السلام) با شنیدن این انگ و تهمت بالفور خود را به لشکر پیامبر رساند و خواهان حضور در جنگ شد، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن تکذیب ادعای منافقان فرمود:
أفلا ترضی یا علیّ اَن تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی؟ (32)
ای علی! آیا راضی نیستی که مانند هارون به موسی برای من باشی، مگر اینکه بعد از من پیغمبری نیست.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث حضرت علی (علیه السلام) را مانند هارون برای موسی در همه عرصه‌ها توصیه کرده و تنها مسئله نبوت را استنثا می‌کند.
اینکه هارون نسبت به موسی چگونه منزلتی داشته است، آیه ذیل آن را بیان می‌کند:
وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَأَشْرِكْهُ فِی أَمْرِی. (33)
در این آیه هارون برای موسی به عنوان وزیر، پشتیبان و مشارک و یاور در تبلیغ پیام آسمانی ذکر شده است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را- جز نبوت- در حدیث فوق به حضرت علی (علیه السلام) تفویض می‌کند.
پس از جهت مفهومی حدیث بر امامت و خلافت علی (علیه السلام) دلالت می‌کند، اما از جهت سند باید گفت آن را اکثریت عالمان اهل سنت نقل و تأیید نموده و تنها آمدی در آن شک نموده است (34) که شک وی در مقابل اکثریت قریب به اتفاق مضر نیست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث دیگر خطاب به علی (علیه السلام) فرمود:
یا علی! انت الذی ... تقوم فیهم مقامی ... . (35)
در این حدیث پیامبر در حل مسائل اختلافی و لزوم اطاعت مردم از علی (علیه السلام)، بین خود آن حضرت فرق قائل نشده و تصریح می‌کند که در این عرصه‌ها مقام و شخصیت حقوقی علی (علیه السلام) مانند مقام و شخصیت حقوقی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که این روایت کاملاً جوابی برای کسانی است که خاتمیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به خاتمیت همه شئون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تفسیر می‌کنند.
نکته دیگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مفهوم حدیث منزلت را بارها در مواضع مختلف مانند، شروع دعوت، روز اعلام برادری، هنگام بستن درهای مسجد مدینه، فتح خیبر و جنگ تبوک مورد تأکید قرار داده است. (36)

پنجم: حدیث قلم و دوات (وصیت نانوشته)

یکی از ادله‌ای که می‌توان از آن به عنوان دلیل نصب امامت حضرت علی (علیه السلام) نام برد، حدیث معروف به حدیث قلم و دوات است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین روزهای بیماری خود خواست امامت حضرت علی (علیه السلام) را برای آخرین بار به صورت رسمی و علنی و مکتوب اعلام و امضا نماید. برای این منظور قلم و دفتری خواست:
اِئتونی بکتاب اکتُبُ لکم کتاباً لن تضلوا بعده ابداً. (37)
برای من دفتر و کاغذی را بیاورید تا برای شما یادداشتی بنویسم تا هرگز بعد از آن گمراه نشوید.
با به راه انداختن هیاهو و غوغا و اختلاف مخطابان و اتهام بیماری سهو و سخن هذیان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)- العیاذ بالله- حضرت از وحدت مسلمانان ترسید و به خروج حاضران از مجلس امر فرمود.

تحلیل و بررسی

قراین ذیل نشان می‌دهد که مقصود حضرت درج و ثبت امامت حضرت علی (علیه السلام) در وصیت‌نامه رسمی خود بود.
الف. از ذیل حدیث «لن تضلوا بعده» معلوم بود که مقصود حضرت تعیین جانشین و امام بعدی است، همچنین چون مشابه این فراز را پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها درباره توصیه به اهل بیت و عترت خویش مثل حدیث ثقلین انجام داده بود، مخاطبان خصوصاً آنانی که شمّ سیاسی داشتند، هدف حضرت را بالفور دریافتند، لذا کوشیدند مانع تحقق هدف پیامبر شوند، برای این منظور مناقشاتی را در حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که در بستر بیماری بود راه انداختند، از آن بالاتر پیامبر الهی را- العیاذ بالله- به هذیان‌گویی متهم نمودند که در منابع تاریخی اهل سنت و شیعه نام جسارت کننده خلیفه دوم عدم عمر ثبت و ضبط شده است، که گفت:
فقال عمر: ان النبی قد غلب علیه الوجع و عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله. (38)
عمر گفت: همانا بیماری- العیاذ بالله- بر وی غلبه کرده است، پیش شما قرآن است و کتاب خدا بر ما کفایت می‌کند.
در این گفتار جسارت‌آمیز خلیفه دوم نه تنها نسبت هذیان- العیاذبالله- به پیغمبری می‌دهد که قرآن می‌فرماید: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» (39) بلکه مقام خود را بالاتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز توصیف می‌کند که می‌گوید بر وصیت پیامبر نیازی نیست و ما را قرآن کفایت می‌کند. اینکه بر مسلمانان چه چیزی لازم است؟ آیا امثال عمر باید آن را تشخیص دهند یا رسول خدا؟ پاسخ آن را ما از وجدان انسان‌های آزاده می‌طلبیم!
ب. خود خلیفه دوم به نیت و قصد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعدها اعتراف می‌کند، چنان که در مباحثه‌ای با ابن عباس می‌گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درصدد تصریح به امامت علی (علیه السلام) بود که من مانع شدم. (40)
البته عمر باز در مقام توجیه غرض و مانع شدن خود برآمده و می‌گوید: مانعیت من برای خوف از فتنه بود. در این توجیه خلیفه دوم خود را برتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌بیند، گویا- العیاذ بالله- آن حضرت از تشخیص مصلحت اسلام و جامعه مسلمانان عاجز و ناتوان و به ارشاد و راهنمایی خلیفه دوم نیازمند بود! آیا واقعاً اشرف کائنات و اعظم پیامبران و متصل به وحی توان تشخیص مصلحت دین و جامعه خویش را به اندازه خلیفه دوم نداشت؟! باز جواب این پرسش را ما به وجدان انسان‌های آزاده و دور از تعصب حواله می‌دهیم.
ج. بر این نکته بیفزایید که وقتی خلیفه اول در بستر بیماری و بیهوشی عهدنامه‌ای مبنی بر خلاف عمر توسط عثمان را به نگارش درآورد، عمر و دیگران هیچ مخالفتی سر ندادند و خلیفه اول را به غلبه درد و بیماری و هذیان متهم ننمودند؟! در حالی که مطابق نقل خود اهل سنت ابوبکر در وسط تدوین عهدنامه و منشور خلافت عمر به خلافت عمر به حالت اغما افتاد. (41) با این وجود نه خلیفه اول و نه دوم و نه عثمان به عنوان دبیر خلیفه صحبتی از غلبه بیماری بر خلیفه به میان نیاوردند.
هر آنچه هست این قطعی است که امثال خلیفه دوم اجرای وصیت‌نامه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نفع مواضع خود نمی‌یافتند و دلیل این ادعا مخالفت آنان با نوشتن وصیت‌نامه با هزینه حداکثر سرمایه یعنی اتهام سهو و هذیان- العیاذ بالله- به رسول خداست. پس وصیت‌نامه به نفع رقیب عمر یعنی حضرت علی (علیه السلام) بود که بالاخره نانوشته باقی ماند!
د. قرینه دیگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشاپیش می‌دانست امامت و حکومت حضرت علی (علیه السلام) را برخی برنمی‌تابند، لذا در بستر بیماری خویش دستور داد سپاهی به فرماندهی جوانی 18 ساله با نام اسامة بن زید عازم منطقه مأموریت خود گردد، در حالی که گزارشی درباره وجود خطر و تهدید خارجی وصول نشده بود. حضرت اصرار داشت مهره‌های اثرگذار در مسائل سیاسی و اجتماعی مانند: ابوبکر، عمر، ابوعبیده و سعدبن وقاص (عاملان مؤثر جریان سقیفه) به همراه لشکر از مدینه خارج شوند. لکن همین شخصیت‌ها به بهانه‌های مختلف از فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سرباز زدند، با اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متخلفان از حضور در لشکر اسامه را لعنت کرده بود. (42) روشن است در صورت تحقق نقشه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسئله انتقال حکومت برای حضرت علی (علیه السلام) بدون دغدغه انجام می‌گرفت. لکن ظاهراً اشخاص فوق نیز با شم سیاسی خودشان دریافته بودند که در صورت رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست آنان از حکومت تهی خواهد ماند.
نکته دیگر در اعزام سپاه فوق اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با گماردن جوان 18 ساله به فرماندهی لشکری که فرماندهان و شخصیت‌های معروفی در آن شرکت داشتند، می‌خواست عملاً این آموزه‌ی دینی و نکته عقلی را القا کند که ملاک فرماندهی و رهبری صلاحیت و شایستگی ذاتی است و آن به صغر سن ارتباطی ندارد تا اینکه این نکته و اصل جوابی برای کسانی باشد که زعامت و رهبری حضرت علی (علیه السلام) را به بهانه سن کمتر- 34 ساله- برنمی‌تافتند. (43)

ششم: احادیث حجت

در برخی از روایات نبوی از حضرت علی (علیه السلام) به عنوان حجت خدا ذکر شده است.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل یاد می‌کند که خداوند به فرشتگان خطاب فرمود:
ملائکتی انظروا الی حجتی فی ارضی علی عبادی بعد نبیی فقد عفّر خدّه فی التراب تواضعاً لعظمتی اُشهدکم انه امام خلقی و مولی بریّتی. (44)
فرشتگانم به حجت خودم در زمین بر بندگانم بعد از پیامبر نظر کنید که چگونه صورتش را برای تواضع به عظمتم بر خاک گذاشته است. شما را شاهد می‌گیرم که او امام و مولی مردم و خلق من است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایت دیگر فرمود:
یا علیّ انت امام المسلمین و امیرالمؤمنین و قائد العزّ المحجّلین و حجة الله بعدی علی الخلق اجمعین (45)
حضرت در جایی دیگر فرمود:
انک لحجة الله علی خلقی و امینه علی سره و خلیفته علی عباده. (46)
احادیث فوق جواب روشن و شفاف به کسانی است که به بهانه خاتمیت، حجت الهی را به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) منحصر و منکر حجت بودن امامان شده‌اند.

هفتم: احادیث عصمت

اشاره شد که امامت سه شأن و منزلت (حکومت، مرجعیت علمی و دینی و ولایت معنوی و باطنی) دارد که روایات مختلف بر حسب مقتضای حال مخاطب و مجلس شأن خاصی را اثبات می‌کنند. در اینجا روایات متعددی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است که عصمت امامان و حضرت علی (علیه السلام) را ثابت می‌کند که لازمه آن مرجعیت علمی و دینی و حجیت ذاتی سیره نظری و علمی آنان می‌باشد. خوشبختانه به این لازمه یعنی اطاعت مطلق از امامان به دلیل وجود عصمت توجه شده است.

هشتم: احادیث مرجعیت علمی و دینی

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایات متعدد از علی (علیه السلام) به عنوان یک مقام و مرجع رسمی علمی و دینی یاد می‌کند که از طرف خداوند و خودش به این مقام بعد از رحلت حضرت، نصب شده است.
انس‌بن مالک از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که حضرت به ابوذر اسلمی خطاب فرمود:
ان رب العالمین عهد الیّ عهدا فی علیّ بن ابی طالب فقال: انه رایة الهدی و منار الایمان و امام اولیائی و نور جمیع مَن اطاعنی ... . (47)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایت دیگر:
یا علیّ ... انک لسبیل الجنة و رایة الهدی و عَلَم الحق و امام من آمن بی و ولیّ من تولانی. (48)
حضرت در روایتی تصریح می‌کند که در مسائل اختلافی، علی (علیه السلام) مرجع نهایی حل اختلاف است، چنان‌که به عبدالرحمن بن سمره فرمود:
یابن سمرة اذا اختلفت الأهواء و تفرقت الآراء فعلیک بعلی بن ابی‌طالب فانه امام امتی و خلیفتی علیهم من بعدی. (49)
ای ابن سمره! زمان اختلاف هواهای نفس و تفرق آرا تو را به ملازمت علی بن ابی طالب توصیه می‌کنم چرا که او امام امت و جانشینم بر آنان است.
در روایت دیگر:
ألا أدلکم علی ما ان تسأءلتم علیه لم تهلکو؟ ان ولیکم الله و ان امامکم علی بن ابی طالب فناصحوه و صدقوه فان جبرئیل اخبرنی بذلک. (50)
آیا شماها را بر راهی دلالت و رهنمون سازم که اگر از آن پرسش نمایید، هلاک نخواهید شد؟ همانا ولیّ خدا و امام شما علی بن ابی طالب است که او را خیرخواهی و تصدیق کنید، همانا جبرئیل بر این مسئله مرا خبر داده است.
ایها الناس: قد بیّنت لکم مفزعکم بعدی و امامکم و دلیلکم و هادیکم و هو اخی علی بن ابی طالب و هو فیکم بمنزلتی فیکم فقلّدوه دینکم و اطعیوه فی جمیع امورکم فان عنده جمیع ما علّمنی الله. (51)
بعد از نزول آیه شریفه «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»، (52) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودش را منذر و با اشاره به علی (علیه السلام) فرمود: «انت الهادی یا علیّ، بک یهتدی المهتدون بعدی». (53)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان معراج خویش نقل می‌کند که آیه فوق به گوشم خورد و از خداوند پرسیدم که هادی کیست؟ خداوند فرمود:
ذلک علی بن ابی طالب غایة المهتدین و امام المتقین و قائد العزّ المحجّلین. (54)
پیامبر در روایات مختلف و متعدد علی (علیه السلام) را مبیّن دین و مرجع حل نهایی اختلافات امت اسلام معرفی می‌کند:
انت تبیّن لأمتی ما اختلفوا فیه من بعدی. (55)
یا علیّ انت الذی تبیّن لأمتی ما یختلفون فیه بعدی و تقوم فیهم مقامی، قولک قولی و امرک امری و طاعتک طاعتی و طاعتی طاعة الله و معصیتک معصیتی و معصیتی معصیة الله عزوجل. (56)
درباره علم حضرت علی (علیه السلام) روایات متعددی در فریقین وارد شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
انا مدینة العلم و علیّ بابها. (57)
درباره علم آن حضرت به این نکته بسنده می‌کنیم؛ علم حضرت علم عادی نبود، بلکه مؤید از طرف خداوند و از جنس الهام بود. رهاورد چنین علمی خطاناپذیری و عدم درماندگی در پاسخ مسائل می‌شود. اینجا به این نکته اشاره می‌کنم که مرجعیت علمی و دینی حضرت بر خلفای سه گانه کاملاً کارساز بود، به گونه‌ای که خلیفه دوم بارها اعتراف می‌کرد که: «لولا علی لهلک عمر». (58)
عمر در جای دیگر حضرت علی (علیه السلام) را مرجع نهایی حل مناقشات علمی و قضایی معرفی می‌کند:
اُمرنا اذا اختلَفنا فی شیء اَن نحکُم علیّاً. (59)
در منابع معتبر اهل سنت از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که:
علیّ اقضاکم علیّ افقهکم و اعلم امتی بکتاب الله و علیّ مع الحق و الحق مع علیّ حیثما دار و أنا مدینة العلم و علیّ بابها. (60)
تاریخ، موارد متعددی از قضاوت‌های اشتباه سه خلیفه اول و اصلاح آنها توسط حضرت علی (علیه السلام) را ثبت و ضبط کرده است که استقرای آنها خود کتاب مستقلی می‌طلبد. (61)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دو روایت مختلف در وصف علی (علیه السلام) فرمود:
انت یعسوب الدین ... انت یعسوب المؤمنین. (62)
«یعسوب» در لغت به معنای رئیس و ملکه زنبوران است، ابن ابی‌الحدید در شرح روایت فوق می‌نویسد:
کانه جعل رئیس المؤمنین و سیدهم او جعل الذین یبعه و یقفو اثره حیث سلک کما یتبع النحل الیعسوب. (63)
گویا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) را رئیس و آقای مؤمنان یا دین را تابع آن حضرت قرار داده به گونه‌ای که در هر راه و قدمی از او تبعیت می‌کنند، چنان‌که زنبوران تابع ملکه خودشان هستند.

روایات علی (علیه السلام):

برای شیعیان حضرت علی (علیه السلام) حجت و امام الهی است که سخنانش معتبر و قابل استدلال است، اهل سنت نیز برای آن حضرت مقام بالایی قائل‌اند و سخنان و احادیث او را حداقل به عنوان یکی از بزرگان صحابه می‌پذیرند.
با توجه به این نکته اگر از آن حضرت روایت یا روایاتی یافت شود که بر اصل نصب دلالت کند روایت وی حجت و می‌بایست آن را پذیرفت. خوشبختانه ما در این‌باره روایات صریح و شفافی از آن حضرت داریم. اینجا به دو روایت اشاره می‌شود که حضرت ضمن گلایه از مسلمانان صدر اسلام از عدم شناخت مقام و رتبه خویش، تصریح می‌کند که مقام امامتش یک فریضه‌ای بود که در قرآن و سنت نبوی تأکید شده، اما جز انسان‌های اندک به این فضل حضرت پی نبردند.
قلیل من شیعتی الذین عرفوا فضلی و فرض أمامتی من کتاب الله و سنة رسول الله. (64)
آن حضرت در جریان انتخاب عثمان به عنوان خلیفه سوم و کنار گذاشتن وی، در خطبه‌ای چنین به اختصاص حق حاکمیت به خودش تصریح می‌کند:
فنحن بیت النبوة و معدن الحکمة و امان اهل الأرض ... لنا حق اِنّ نعطه نأخذه و ان نُمنَعه نرکب اعجاز الأبل و لو طال السری. (65)

روایات سیدشباب اهل‌الجنة:

اهل سنت به امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) مطابق روایات متعدد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در توصیف آن دو امام همام با دیده احترام و عظمت می‌نگرند، چه بسا مقام آن دو بزرگوار را از مقام امام علی (علیه السلام) نیز بالاتر انگارند، چنان‌که وقتی می‌خواهند حضرت علی (علیه السلام) را توصیف نمایند می‌گویند: ابوسید شباب اهل الجنة.
بر این اساس اهل سنت باید همه روایات امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را هم به عنوان راوی مورد وثوق و هم ذریه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بپذیرند. اما پذیرفتند برخی و رد بعض دیگر از باب ایمان به بعض و کفر به بعض دیگر خواهد شد.
با این مقدمه وقتی به سیره آن دو امام همام نظر می‌افکنیم به وضوح درمی‌یابیم که آنان نیز مسئله امامت را از باب نصب امام علی (علیه السلام) می‌دانند که اینجا به بعضی اشاره می‌شود:
امام حسن (علیه السلام) در خطبه‌ای به اصل و سنت الهی مبنی بر تعیین جانشین و رهبر برای هر پیغمبری اشاره فرموده و مصداق آن را در پیامبر اسلام اهل البیت معرفی می‌کند:
ان الله لم یبعث نبیاً الا اختار له نقیباً و رهطاً و بیتاً. فوالذی بعث محمداً بالحق نبیا لاینقص من حقنا اهل البیت احد الا نقصه الله من علمه مثله و لاتکون علینا دولة الا و تکون العاقبة. (66)
امام حسن (علیه السلام) بعد از شهادت علی (علیه السلام) بر بالای منبر رفت و امامت آن حضرت را از باب نصب پیامبر تفسیر نمود و فرمود:
... قد نصبه رسول الله. (67)
آن حضرت با اشاره به دو امانت گرانمایه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) «الثقلین» آن دو را قرآن و اهل بیت معرفی و تأکید می‌کند که اطاعت آنان در قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واجب شمرده شده است:
نحن احدالثقلین اللذین خلّفها رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ... فاطیعونا فان طاعتنا مفروضة اذ کانت بطاعة الله و الرسول و اولی الامر مقرونة. (68)
وی در خطبه‌ای در مسجد کوفه فرمود:
یا اهل الکوفة اتقوا الله فینا فانا أمراءکم و نحن اهل‌البیت الذی ... . (69)
ایشان که به علت وجود نفاق در لشکر خود به صلح با معاویه مجبور شد، فرمود:
أنا اولی بالناس فی کتاب الله و مع لسان نبی الله. (70)
امام حسین (علیه السلام) با احضار بزرگان قوم خویش در منی از آنان خواست شهادت دهند که آیا جز این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) را در روز غدیر خم به مقام ولایت نصب فرمود:
انشدکم الله اتعلمون انّ رسول الله نصبه یوم غدیرخم فنادی له بالولایة. (71)
آن حضرت در کربلا نیز فرمود:
نحن اهل بیت محمد اولی بولایة هذا الأمر علیکم من هؤلاء المدعین ما لیس لهم السائرین فیکم بالجور و العدوان و ان أبیتم الا کراهیة لنا و الجهل بحقنا. (72)

پی‌نوشت‌ها:

1. المغنی فی ابواب‌التوحید و العدل، ج20، ص 99؛ شرح مواقف، ج3، ص 265؛ تئوری امامت در ترازوی نقد، ص 50؛ احمدالکاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی، ص 16 به بعد.
2. ر. ک: ابن ندیم، الفهرست، صص 17، 36، 57، 123، 306، 307؛ عبدالجبار الرفاعی، معجم ما کتب عن الرسول و اهل‌البیت، ج5، ص 134، ش 11974 و ج9، ش 23362.
3. شعراء: 214.
4. تاریخ کامل، ج2، ص 63؛ موسوعة الامام علی، ج2، ص 23.
5. ر. ک: لسان‌المیزان، ج4، ص 43.
6. ر. ک: تفسیر طبری، ج19، ص 75.
7. المعجم الکبیر، ج10، ص 67، ش 9969 و 9970؛ موسوعة امام علی، ج2، ص 138؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 421؛ فرائدالسمطین، ج1، ص 273؛ البدایه و النهایه، ج7، ص 361.
8. مناقب خوارزمی، ص 303، ش299؛ فرائدالسمطین، ج1، ص 268، ش 210.
9. تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 42. ش 8371 و 8373.
10. شمس‌الدین ذهبی، تاریخ‌الأسلام، ج3، ص 643؛ بیهقی، دلایل‌النبوة، ج6، ص 436؛ اسدالغابة، ج3، ص 325؛ بحار، ج26، ص 349.
11. «انی قد اری مکانه و لو فعلتُ لتفرقتم عنه ... من کنتَ یا رسول الله مستخلفاً علیهم؟ فقال: خاصف النعل، فنظرنا فلم نراحداً الا علیّا فقلت: یا رسول الله ما اری الا علیا، فقال: هو ذاک». (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص 218)؛ الکافی، المعیار و الموازنة، ص 29؛ اعلام‌النساء، ج1 و 2، ص 789.
12. تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 303.
13. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج3، ص 98.
14. فضایل ابن شاذان، ص 113.
15. نعمانی، الغیبة، ص 71؛ کمال‌الدین، ص 277.
16. عیون اخبارالرضا، ج1، ص 297، ش 57؛ امالی صدوق، ص 155، ش149.
17. امالی صدوق، ص 374.
18. ر. ک: المستدرک للحاکم، ج3، ص 109؛ سنن ترمذی، ج5، ص 297؛ شرح صحیح ترمذی، ج13، ص 165؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، صص 4- 371؛ الغدیر، ج1، ص 41 به بعد.
19. تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 481، ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، صص 4- 371؛ المعجم الکبیر، ج5، ص 194.
20. ر. ک: الغدیر، ج1، ص 651؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 481؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، صص 4- 371.
21. مائده: 67.
22. ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج42، صص 237 و 213؛ اسباب نزول القرآن، ص 203؛ شواهدالتنزیل، ج1، صص 248 و 254؛ ج13، ص 140، ش 36441.
23. مائده: 3.
24. ر. ک: تفسیر الدرالمنثور، ج3، ص 19؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، صص 237 و 234؛ تاریخ بغداد، ج8، ص 290؛ شواهدالتنزیل، ج1، ص 200؛ مناقب خوارزمی، ص 156.
25. مسند ابن حنبل، ج6، ص 401؛ فضائل الصحابه ابن حنبل، ج2، ص 596؛ البدایة و النهایة، ج7، صص 4- 371؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 220؛ الغدیر، ج1، ص 508.
26. ر. ک: النهایة، ج1، ص 101.
27. الغدیر، ج2، ص 34، علامه امینی در همین منبع از دوازده راوی سنی گزارش می‌کند که شعر فوق را در آثارشان آوردند.
28. مولی در لغت عرب بسیار به معنای اولی به تصرف به کار رفته است که علامه طهرانی از منابع ادبی معاصر اسلام مانند معلقات سبعه شواهد آن را آورده است. (امام‌شناسی، ج7، صص 242- 393).
29. ر. ک: ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص 37، با مقدمه سیدمحمدصادق بحرالعلوم.
30. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، ص 349؛ خلاصة عبقات الأنوار، ج9، ص 93.
31. ر. ک: الغدیر، ج1، ص 650، وی 20 شاهد آورده است.
32. صحیح بخاری، ج3، ص 1359 و ج4، ص 1602؛ صحیح مسلم، ج4، ص 1871؛ مسند احمد، ج1، ص 170 به بعد خواننده با جستجوی واژه «بمنزلة هارون» در نرم‌افزار «المکتبة الأسلامیة الکبری اشامله»، (محصول کشور عربستان) بیش از 600 مورد در منابع معتبر اهل سنت حدیث فوق را خواهد یافت.
33. طه: 36.
34. ر. ک: الالهیات، ج4، ص 79 (پاورقی)
35. من لایحضره الفقیه، ج4، ص 179.
36. ر. ک: موسوعة الامام علی (علیه السلام)، ج2، ص 152 به بعد.
37. تاریخ کامل، ج2، ص 320؛ تاریخ طبری، ج2، ص 505؛ الطبقات الکبری، ج2، ص 188؛ امتاع الأسماع، ج14، ص 449؛ البدأ و التاریخ، ج5، ص 59.
38. صحیح بخاری، ج5، ص 2146؛ نیز: صحیح مسلم، ج3، ص 1259؛ مسند احمد، ج1، ص 336؛ الطبقات الکبری، ج2، ص 243؛ تاریخ طبری، ج2، ص 505؛ تاریخ کامل، ج2، ص 320؛ نکته قابل ذکر اینکه در بعض این منابع نام خلیفه دوم را- لابد برای احترام- حذف نمودند که مصداق تحریف تاریخ است.
39. نجم: 3 و 4.
40. «ان رسول الله أراد أن یذکره للأمر فی مرضه فصددتُهُ عنه خوفاً من الفتنة» (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج12، ص 79)، ابن ابی الحدید هم‌چنین از عمر گزارش می‌کند که رسول خدا امامت علی (علیه السلام) را اراده کرده بود اما خداوند غیر آن را. «یابن عباس واراد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الأمر له فکان ماذا اذا لم یرد الله تعالی ذلک! ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اراد امراً و اراد الله غیره». (همان، ص 78) این سخن خلیفه دوم اتهام تازه به پیامبر الهی است که آن حضرت- العیاذ بالله- بر خلاف اراده الهی انجام وظیفه می‌کرد. اشکال دیگر اینکه خلیفه دوم مخالفت خود با آماده کردن قلم و کاغذ برای نوشتن وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در انتصاب علی (علیه السلام) به جانشینی خوف از فتنه توجیه می‌کند، اینجا این سؤال سبز می‌شود که چرا خلیفه اول و دوم بعد از تثبیت حکومت و خلافت و سرکوبی مخالفان داخلی و خارجی، به اجرای وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی خلافت و امامت علی (علیه السلام) تن ندادند و نیز چرا ابوبکر خلیفه بعدی را نه مورد نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه فرد دیگری را نصب کرد، شخصی که در جریان سقیفه در خلافت رسیدن ابوبکر نقش کلیدی ایفا نمود! و نیز خلیفه دوم بعد از خود علی (علیه السلام) را- که خود به جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودن اعتراف می‌کند- به خلافت نصب نکرد؟ بلکه وی را در شورایی قرار داد که نتیجه آن خلافت عثمان بود.
41. «هذا ما عهد عبدالله بن عثمان الی المسلمین ثم اما بعد، ثم اغمی علیه و کتب عثمان ...». (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج1، ص 165؛ نهایة الأرب، ج3، ص 129).
42. المراجعات، مراجعه 92.
43. ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج8، صص 51 و 63؛ کنزالعمال، ج10، ص 571؛ الطبقات الکبری، ج4، ص 66.
44. مناقب خوارزمی، ص 319، ش322.
45. امالی صدوق، ص 375؛ بشارة المصطفی، ص 35؛ بحار، ج38، ص 100.
46. عیون اخبارالرضا، ج1، ص 297؛ امالی صدوق، ص 155، ش 149.
47. حلیةالأولیاء، ج1، ص 66؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، صص 330، 291، 270؛ تاریخ بغداد، ج14، ص 99. ش 7441؛ مناقب خوارزمی، ص 311.
48. شرح الأخبار، ج2، ص 264.
49. کمال‌الدین، ص 257؛ امالی صدوق، ص 78؛ بحار، ج36، ص 266.
50. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج3، ص 98؛ امالی صدوق، ص 564؛ بحار، ج38، ص 104.
51. کتاب سلیم‌بن قیس، ص 200.
52. رعد: 7.
53. تفسیر طبری، ج8، جزء 13، ص 108؛ تفسیر کبیر، ج19، ص 15؛ الدرالمنثور، ج4، ص 607.
54. تفسیر فرات، و شواهد التنزیل ذیل آیه 7 رعد.
55. من لایحضره الفقیه، ج4، ص 179.
56. کنزالعمال، ج11، ص 615؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 387.
57. صحیح ترمذی، ج5، ص 637؛ مستدرک حاکم، ج3، صص 127 و 136؛ احیاءالعلوم، ج2، ص 190؛ ابوسعید سمعانی، الأنساب، ج13، ص 404؛ ابن جوزی، المنتظم، ج11، ص 243؛ زرلکی، الأعلام، ج5، ص 17.
58. سنن ابوداود، ج4، ص 114؛ کنزالعمال، ج3، ص 95. برای توضیح بیشتر ر. ک: علامه طهرانی، امام‌شناسی، ج11.
59. مناقب خوارزمی، ج1، ص 258.
60. فرائدالسمطین، ج1، ص 97، ب18؛ مناقب خوارزمی، ص 40.
61. ر. ک: علامه حسینی طهرانی، امام‌شناسی، ج11، صص 170، 178، 229 و دیگر صفحات.
62. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج19، ص 225؛ تاریخ‌الأسلام، ج46، ص 391.
63. همان.
64. کافی، ج8، ص 59.
65. تاریخ کامل، ج3، ص 74.
66. مروج‌الذهب، ج3، ص 11.
67. نقل از: رونلد سن، عقیدةالشیعة، ص 84.
68. مروج‌الذهب، ج3، ص11.
69. سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 394؛ شواهدالتنزیل، ج2، ص 31.
70. کتاب سلیم‌بن قیس، ص 459.
71. همان.
72. تاریخ کامل، ج4، ص 47؛ تاریخ طبری، ج5، ص 402؛ وقعة الطف، ص 170.

منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایران‌شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
نحوه کاشت و نگهداری از گل ربوتیا: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل ربوتیا: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل سنبل: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل سنبل: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از ختمی چینی گلسرخی (خیری): آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از ختمی چینی گلسرخی (خیری): آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل نیلوفر: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل نیلوفر: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل سرخس بوستون: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل سرخس بوستون: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل مریم: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل مریم: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل استاپیلیا: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل استاپیلیا: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گیاه کاکتوس: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گیاه کاکتوس: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
کلیپ شهادت امام صادق علیه السلام / ای فقیه بی بدیل روزگار
play_arrow
کلیپ شهادت امام صادق علیه السلام / ای فقیه بی بدیل روزگار
استوری شهادت امام جعفر صادق علیه السلام / حسین سیب سرخی
play_arrow
استوری شهادت امام جعفر صادق علیه السلام / حسین سیب سرخی
نظر جالب تاجری که قبل از حضورش در ایران، فکر می‌کرد تهران موشک‌باران می‌شود!
play_arrow
نظر جالب تاجری که قبل از حضورش در ایران، فکر می‌کرد تهران موشک‌باران می‌شود!
وقتی شهید نادر مهدی با قایق به جنگ با ناوهای آمریکایی رفت!
play_arrow
وقتی شهید نادر مهدی با قایق به جنگ با ناوهای آمریکایی رفت!
عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی هیچگاه مشکل غرب آسیا را حل نخواهد کرد
play_arrow
عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی هیچگاه مشکل غرب آسیا را حل نخواهد کرد
رفتار آمریکا در مسئله غزه اثبات حقانیت موضع ایران در بی‌اعتمادی به آمریکاست
play_arrow
رفتار آمریکا در مسئله غزه اثبات حقانیت موضع ایران در بی‌اعتمادی به آمریکاست
روش جلوگیری از خراب شدن باتری ماشین در تابستان
روش جلوگیری از خراب شدن باتری ماشین در تابستان