نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی
یکی از مستمسکان و به تعبیر دقیقتر بهانههای مخالفان امامت حضرت علی (علیه السلام) جوانی وی بود، آن حضرت موقع رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) حدود سی سال سن داشت، عمر وقتی از شرافت، سابقه اسلام و مبارزات حضرت تعریف میکرد، یکی از حضار پرسید، پس چرا حکومت را از او دریغ نمودید؟
وی حداثت سن یعنی جوانی و حبّ حضرت قبیله عبدالمطلب را دلیل و توجیه عمل خودش بیان داشت:
کرهنا علی حداثة السن و حبّه بنیالمطلب. (1)
ابوعبیدة بن جراح- که یکی از گردانندگان سقیفه و طرفدار خلافت ابوبکر بود- برای قانع کردن حضرت برای بیعت با ابوبکر و صرفنظر از خلافت، مسئله جوانی حضرت و تجربه و سنّ بیشتر رقیب را پیش کشید. (2)
همین توجیه را خلیفه دوم در گفتگو با ابنعباس ذکر کرد. (3)
تحلیل و بررسی
1. نگاه سطحی به شخصیت علی (علیه السلام) و غفلت از صفات کمالی حضرت:
اولین نکته در تحلیل و نقد نسبت فوق و عدم موجّه بودن آن به نظر میرسد، نگاه سطحی و دنیوی به شخصیت حضرت میباشد، در حالی که آن حضرت از همان اوان کودکی در دامن خاتم و بهترین انسانها و پیامبران تربیت و شخصیتش با شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درهم آمیخته بود. علی (علیه السلام) یک شخصیت ویژه و مابعدالطبیعه داشت، لذا مطرح کردن سن و دوره جوانی برای وی به منزله بیتوجهی به این همه روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که آن روایات متواتر حضرت علی (علیه السلام) را برای هر منصب و مقامی قابل و شایسته دانستند.2. شایستهسالاری یا حزبگرایی:
با قطعنظر از اشکال پیشین و اگر قرار باشد با مبنای شخصیت عادی و دنیوی افراد بحث و منصبهای دنیوی به آنها اعطا شود، باز باید گفت علی (علیه السلام) در میان کاندیداهایی چون خلیفه اول شایسته و بر منصب خلافت احق و افضل بود، چرا که از جهت صفات لازم بر حکومت مخصوصاً حکومت دینی و جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند صفت علم، تدبیر و مدیریت، شجاعت، سابقه اسلام، نسبت با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن حضرت از سایرین برتر بود.یکی از ادله این مدعا شتابزدگی در تعیین خلیفه اول است، که در جریان سقیفه که نخست با تصمیم انصار درباره انتخاب رهبر و خلیفه از میان خودشان تشکیل شده بود، عمر برای اینکه خود و ابوبکر از صحنه سیاست حذف نشوند، بالفور خودشان را به سقیفه رسانده و با وعده و وعید انصار را برای انتخاب و تعیین ابوبکر قانع کردند.
خود ابوبکر و عمر بارها به ناگهانی و شتابزدگی انتخاب سقیفه با تعبیر «فلتة» به آن تصریح و اعتراف کردند. (4)
پس در تعیین ابوبکر به صفات لازم یا برتر برای منصب جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در انتخاب سقیفه هیچ توجهی نشده است.
اما تبیین برتری حضرت علی (علیه السلام) بر ابوبکر به صورت مفصل و مقایسهای خود مجال دیگری میطلبد.
3. تعارض با نصوص نبوی:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها به تعریف و تمجید آن حضرت به صورت عالی و ویژه با صفات بلندی چون «میزان و معیار هدایت و حق و باطل، ملازم قرآن، سفینه نجات، امیرمؤمنان و حجت الهی» پرداخته است، که از معرفی و اهتمام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن حضرت روشن میشود که علی (علیه السلام) دارای شخصیت شایسته و قابل برای مناصب فوق بوده است و سن جوانی در اعتبار و یا عدم اعتبار آنها تأثیرگذار نبوده است. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون توجه به سن حضرت او را به منصبهای بزرگی چون جانشینی خود در مدینه هنگام عزیمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جنگ، فرماندهی لشکر، قضاوت و امیری منطقه یمن نصب نموده است.این نکته مورد توجه ابنعباس بوده است. وقتی عمر مسئله جوانی و سنّ علی (علیه السلام) را پیش میکشد ابنعباس در جواب او میگوید:
"وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را فرستاد تا آیه برائت و حکم برائت را از ابوبکر بگیرد و خود به مردم مکه اعلان کند؛ وقتی که او را در جنگ بدر- که سنش کمتر نیز بود- به فرماندهی لشکر برگزید، وقتی خدا او را به ولیّ مسلمین و برادر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انتخاب کرد، پس او را کوچک نشمرد؟ اما شما چگونه بعد از این مدت سن او را کوچک و بهانه و توجیه کارتان میشمارید. (5)"
نصوص متعدد نبوی بنابر دلالت بر نصب حضرت علی (علیه السلام) بر امامت و خلافت و یا حداقل بنابر دلالت بر صرف معرفی آن حضرت در حد کاندیدا و اولویت درجه اول- که قدر متیقن نصوص است- در هر دو فرض بر صلاحیت ذاتی و شایستگی حضرت علی (علیه السلام) در همان سن جوانی دلالت میکند.
اینکه امثال عمر به بهانه جوانی حضرت او را از مقام برحق خود کنار میگذارند این سؤال مطرح است، آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)- العیاذبالله- متوجه نکتهای که امثال عمر متوجه میشوند، نیستند؟ یا اینکه نعوذ بالله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تفطن به این نکته باز به ادله و علل شخصی و فامیلی بر نصب حضرت علی (علیه السلام) و یا حداقل بر معرفی و کاندیداتوری وی اصرار و تأکید میورزد؟
برادران اهل سنت چگونه به این دو سؤال جواب خواهند داد، آیا آنان به بهانه دفاع از مقام صحابه مانند خلیفه اول و دوم به تضعیف و جرح مقام وحی و نبوت نپرداختند؟ آیا آنان در کنار دفاع از بعض صحابه به جرح صحابه دیگر مانند علی (علیه السلام) و شیعیان او چون سلمان، ابوذر، مقداد، ابن عباس و از همه بالاتر اهل بیتالنبوت یعنی حضرت زهرا (سلام الله علیها) و شباب اهلالجنة حضرت حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) روی نیاوردند؟
4. تعارض با مبنا و مسیره حضرت علی (علیه السلام):
اهل سنت که میکوشند از همه صحابه دفاع کنند، لکن در بعض موارد دفاعشان یکسویه است، آنان در مسئله خلافت دلیل ابوبکر و عمر در کنار گذاشتن حضرت علی (علیه السلام) از عرصه حکومت را پذیرفتند، لکن باید متوجه باشند، حضرت علی (علیه السلام) با روایات متواتر خود را احق و شایسته حکومت و امامت فرض نموده و بر عدم صلاحیت دیگران تصریح داشته است، حال این سؤال مطرح است که آیا حضرت علی (علیه السلام) در توصیف خود به شایستگی در امر حکومت و غصب حق خویش توسط دیگران- العیاذبالله- مرتکب کذب شده است؟ اگر واقعاً مصلحت جامعه و مسلمانان از ابتدای امر خلافت ابوبکر بود، چرا حضرت این همه بر اولویت و حق خویش تصریح میکند و در مرحله ابتدایی میکوشد با اقدامات عملی حکومت را به دست گیرد؟برادران اهل سنت باید جواب دهند که چرا در دفاع از صحابه، بر علیه حضرت علی (علیه السلام) و امثال سلمان و ابوذر رأی صادر کردند؟
5. جواب نقضی بر حداثت و کبر سن:
مخالفان حضرت با تمسک به سن بیشتر ابوبکر وی را برای خلافت از حضرت علی (علیه السلام) اولی و لایقتر وصف کردند. اگر میزان و ملاک خلافت و شایستگی صرف سن و تجربه ظاهر دنیوی باشد، باید گفت پیرهای دیگر مانند پدر ابوبکر «ابوقحافه» به همین دلیل از ابوبکر اولی بودند؛ بر این نکته خود ابوقحافه در ارزیابی و نقد انتخاب سقیفه اشاره میکند، چنانکه وقتی پیک و نامه ابوبکر درباره بیعت مردم با وی به عنوان «خلیفه» به او رسید، وی از پیک پرسید، چرا مردم از علی (علیه السلام) دور شده و بر ابوبکر بیعت کردند؟ پیک گفت، علی جوان و ابوبکر فرد مسنّ بود، ابوقحافه در جواب گفت، با این دلیل من پدر ابوبکر بر خلافت از ابوبکر لایقتر هستم. (6)نقض دیگر بر استدلال مخالفان حضرت، به کارگیری جوانان برای مسئولیتهای بزرگ و مهم توسط شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسئولیتهای مختلفی اعم از نظامی و سیاسی و اجتماعی به حضرت علی (علیه السلام) اعطا فرموده است و این سیره و اصل شایستهسالاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حضرت علی (علیه السلام) خلاصه نشده بلکه در افراد دیگر نیز جاری بود.
نمونه بارز آن برگزیدن جوانی به سن 17 سالگی به فرماندهی کل لشکر اسلام در آخرین روزهای حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که آن جوان اسامة بن زید بود که مطابق فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمانده لشکر اسلام و امثال ابوبکر و عمر و غیره بود، در آن زمان نیز اعتراضهایی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط کسانی که حقیقت مقام نبوت و پیغمبری را درک نمیکردند، مطرح میشد، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به لیاقت و شایستگی اسامه تأکید میفرمود. (7) پس صرف جوانی نمیتواند دلیل بر عدم تفویض مسئولیت بزرگی تلقی گردد.
اعتراف خلیفه اول و دوم بر صلاحیت علی (علیه السلام)
ابوبکر بارها از عدم صلاحیت و اولویت خود بر تکیه بر مسند خلافت اعتراف کرده است.فانی ولیتُ امرکم لست بخیرکم.
أقیلونی و لست بخیرکم. (8)
و در بعض روایات «و علیّ فیکم» نیز آمده است که از آن برمیآید ابوبکر اولاً: به صورت مطلق خود را شخصی صلاحیتدار برای مقام خلافت نمیدانست و در نسخههای دیگر و یا در جاهای دیگر ابوبکر علت عدم صلاحیت خود را وجود شخص صلاحیتداری چون علی (علیه السلام) تصریح میکرد. امام علی(علیه السلام) به این نکته در خطبههایش اشاره میفرماید که ابوبکر از یک طرف خود را صلاحیتدار برای خلافت نمیداند و از طرف دیگر عمر را برای جانشینی خود انتخاب میکند:
فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لآخر بعد وفاته لشدّ ما تشطرّا ضرعیها. (9)
حضرت در اینجا علت عدم واگذاری حکومت به وی را شدت علاقه دو خلیفه اول به دوشیدن پستان خلافت ذکر میکند. ابوبکر- بنا به گزارش ابوحیان توحیدی- پذیرفتن خلافت را جلوگیری از اختلاف و همچنین جلوگیری از مقدم شدن انصار بر قریش در سقیفه توجیه میکند و یادآور میشود که اگر علی (علیه السلام) حاضر باشد با وی بیعت خواهد کرد.
ولو کنت حاضراً لبایعتک و لم اعدل بک. (10)
خلیفه دوم نیز بارها و در گفتگوهایی که با ابنعباس و دیگران داشته به احقیت و برتری علی (علیه السلام) بر مقام خلافت اعتراف کرده است تنها به دو یا سه مانع و به تعبیر دقیق بهانه مانند جوانی، اهل مزاحبودن و دوست داشتن قبیله بنی عبدالمطلب اشاره میکند که اگر آنها نبود، در انتخاب آن حضرت به مقام خلافت هیچ بحث و سخنی وجود نداشت.
پینوشتها:
1. شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج12، ص 82 و ج2، ص 57 و ج6، ص 12؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 349.
2. «یابن عم انک حدیث السن و هؤلاء مشیخة قومک لیس لک مثل تجربتهم و معرفتهم بالأمور». (شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج6، ص 12).
3. همان، ج12، ص 46، ج6، ص 45؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 342.
4. شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج2، ص 50.
5. محاضرات الأدباء، ج4، ص 464؛ اخبار الدولة العباسیة، ص 129؛ فرائد السمطین، ج1، ص334.
6. بحار، ج29، ص 95.
7. «اگر شما هماکنون بر اسامة طعن میزنید، پیش از این بر پدرش نیز طعن زدید، با اینکه هر دو به راستی به فرماندهی شایسته بودند»، (تاریخ یعقوبی، ج1، ص 509 ترجمه فارسی، سال وفات).
8. الصواعق المحرقة، ص 30؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج1، ص 168؛ ابوحامد غزالی، سرّالعالمین، شرح تجدید القوشجی، مقصد 5 بحث الامامة، ص 371.
9. نهجالبلاغه، خطبه 3، فیضالاسلام.
10. نقل از شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج10، ص 283.
منبع مقاله : زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل