![نماز خواندن حر پشت سرامام حسین (ع) نماز خواندن حر پشت سرامام حسین (ع)](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/efec79f9-6cc1-43e1-be3c-d23c8f47997a.jpg)
مقدمه:
تمامی کسانی که بعد از ظهر روز عاشورا به شهادت رسیده اند با امام نماز خوانده اند. چرا که بر مبنای آیه 102 سوری نساء: « هر گاه در میان ایشان بودى و برایشان نماز برپا داشتى، پس باید گروهى از آنان با تو [به نماز] ایستند؛ و باید جنگافزارهاى خود را برگیرند.
و چون به سجده رفتند [و نماز را تمام کردند]، باید پشت سرِ شما قرار گیرند، و گروه دیگرى که نماز نکردهاند باید بیایند و با تو نماز گزارند و البته جانب احتیاط را فرو نگذارند و جنگافزارهاى خود را برگیرند».
امام حسین علیه السلام با ایشان نماز خواند و همه یاران امام به ترتیب آمده و پشت سر ایشان به نماز ایستاده اند. البته این کار مربوط به کسانی است که بعد از ظهر به شهادت رسیده اند اما کسانی که پیش از ظهر به شهادت رسیده اند از دایره نمازگزاران با سیدالشهداء خارج هستند و آنها زودتر به بهشت کوچیده بودند.
در این مطلب به یکی از نمازگزارن کربلا یعنی نماز خواندن حر پشت سرامام حسین (ع) اشارهای خواهیم کرد. با راسخون همراه شوید.
تمامی کسانی که بعد از ظهر روز عاشورا به شهادت رسیده اند با امام نماز خوانده اند. چرا که بر مبنای آیه 102 سوری نساء: « هر گاه در میان ایشان بودى و برایشان نماز برپا داشتى، پس باید گروهى از آنان با تو [به نماز] ایستند؛ و باید جنگافزارهاى خود را برگیرند.
و چون به سجده رفتند [و نماز را تمام کردند]، باید پشت سرِ شما قرار گیرند، و گروه دیگرى که نماز نکردهاند باید بیایند و با تو نماز گزارند و البته جانب احتیاط را فرو نگذارند و جنگافزارهاى خود را برگیرند».
امام حسین علیه السلام با ایشان نماز خواند و همه یاران امام به ترتیب آمده و پشت سر ایشان به نماز ایستاده اند. البته این کار مربوط به کسانی است که بعد از ظهر به شهادت رسیده اند اما کسانی که پیش از ظهر به شهادت رسیده اند از دایره نمازگزاران با سیدالشهداء خارج هستند و آنها زودتر به بهشت کوچیده بودند.
در این مطلب به یکی از نمازگزارن کربلا یعنی نماز خواندن حر پشت سرامام حسین (ع) اشارهای خواهیم کرد. با راسخون همراه شوید.
نماز خواندن حر پشت سرامام حسین (ع)
بعد از اینکه حربن یزید ریاحی جلوی امام حسین (ع) را گرفت و درجایی نگاه داشت وقت نماز رسید. امام (ع) خواست با یارانش نماز بخواند.
« حجاب بن مسروق جعفی»اذان ظهر را گفت . امام قبل از نماز بین دو لشکر ایستاد و سپس رو به سپاه «حر»کرد و اتمام حجت نمودو خطبهای خواند.
پس از اتمام خطبه و خواندن اذان ظهر، امام به حر فرمود: شما با اصحابت نماز بخوان و من هم با اصحاب خود.
« حر »گفت : «نه، شما نماز بخوان و ما پشت سر شما نماز میخوانیم. هر دو سپاه به امام حسین (ع) اقتدا کردند و نماز ظهر را خواندند و نتیجه این نماز رستگاری حر و بازگشتش به سوی امام بود.(1)
یاد آوری نماز:
ابناثیر و دیگران نوشتهاند ابوثمامه صیداوی، که نامش عمرو بن عمرو، و جزء یاران امام (ع) بود نگاهی به آسمان کرد و متوجه شد که زوال ظهر و وقت نماز فرا رسیده از اینرو پیش امام آمد و عرض کرد:
«جانم به فدایت! میبینم که این مردمان به تو نزدیک گشتهاند، و سوگند به خدا که تو کشته نخواهی شد تا قبل از آن من در پیش روی شما کشته شوم، ولی دوست دارم که هنگامی خدای را دیدار کنم که این نمازی را که وقت آن نزدیک گشته بخوانم!»
امام (ع) سر به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «یاد نماز افتادی خداوند تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد، آری این آغاز وقت نماز است. سپس فرمود: از اینها بخواهید دست از جنگ بردارند تا ما نماز بخوانیم!
از آنسو حصین بن تیمیم فریاد زد: «نماز شما قبول نیست.»حبیب بن مظاهر به او گفت: تو گمان کردهای که نماز خاندان رسول خدا پذیرفته نیست ولی نماز تو مقبول است! ای الاغ!
تواریخ در ادامه اینجریان، ماجرای حمله حصین بن تمیم به سوی حبیب بن مظاهر را نقل کردهاند که پس از آن شهادت حبیب واقع میشود. پس از شهادت حبیب بن مظاهر هم حر بن یزید ریاحی که پیشتر توبه کرده و به لشگر امام حسین (ع) ملحق شده بود، رخ میدهد.
در بخشی از «شهادت حرّ ریاحی» میخوانیم:زهیر بن قین نیز از پشت سر از وی پشتیبانی میکرد و هر دو میجنگیدند، و هر گاه یکی از آن دو گرفتار میشدند آن دیگری حمله میکرد و او را میرهانید.
شهادت حر:
و ساعتی اینگونه کارزار کردند تا آنگاه که اسب حر به اثر ضربهها و جراحاتی که بر گوش و سر و پیشانیش وارد شده بود خون از رویش میریخت، و حر به شعر عنتره شاعر معروف تمثل جست که میگوید: «ما زلت ارمیهم بثغرة نحره / ولبانه حتی تسریل بالدّم»
در اینوقت حصین بن تمیم به یزید بن سفیان گفت: این حرّ است که آرزوی کشتنش را داشتی اینک به میدان او برو، یزید اسب بتاخت و در برابر حر بیامد و گفت:
«ای حرّ آیا میل به مبارزه داری؟» حر گفت: «آری،» پس به یکدیگر حمله کردند. حصین بن تمیم گوید: «به خدا سوگند گویا جان یزید در دست حر بود که او را در دم به قتل رساند.»
در این وقت شخصی به نام ایوب بن مسرح تیری به اسب حر زد که سبب شد تا لرزه بر اندام اسب افتد و حر را بر زمین افکند، حر که چنان دید شمشیرش را به دست گرفت.
و همچون شیران به این سو و آن سو حمله میکرد تا به گفته ابن شهر آشوب بیش از چهل نفر از دشمنان را به خاک هلاکت افکند، در این وقت پیادگان لشگر عمر بن سعد بر او حمله کردند.
و او را از پای درآوردند و بر زمین افتاد. یاران امام (ع) او را برداشته و به جلوی خیمه مخصوصی که کشتگان را به آنجا میآوردند، بردند.
امام (ع) در وقتی که هنوز رمقی در تن حر بود نزد او آمد و در حالی که خون از چهرهاش پاک میکرد فرمود: «تو براستی آزادمرد هستی همانگونه که مادرت تو را نام نهاده؛ و تو آزاد مردی در دنیا و آخرت.»
نماز خوف
با اینکه همانگونه که ذکر شد در این گیر و دار دو تن از یاران امام (ع)، یعنی حبیب و حر، با دشمن درگیر شده و به شهادت رسیدند ولی آن حضرت نماز را با بقیه یاران خود به صورت نماز خوف خواندند.
و به گفته اهل تاریخ زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی در پیش روی آن حضرت ایستاده و از آنها دفاع میکردند.برخی هم گفتهاند که آن حضرت با یاران به صورت فرادی و اشاره نماز خواندند.
عموم مورخین و ارباب مقاتل گفتهاند که سعید بن عبدالله حنفی سینه و سر و صورت خود را سپر آن حضرت و یاران او قرار داد تا نماز بخوانند، و چون زخمها بر بدن او فراوان شد و نتوانست روی پای خود بایستد بر زمین افتاد، در حالی که میگفت:
«خدایا ایشان را همانند قوم عاد و ثمود از رحمت خویش دور گردان، و پیامبرت را از طرف من درود فرست و این درد و رخمی را که به من رسیده به او ابلاغ فرما که هدف من در این کار یاری فرزند پیامبر تو بود.»
آنگاه روی خود را به سوی امام (ع) کرده عرض کرد: «آیا به عهد خود وفا کردم؟»امام (ع) فرمود: «آری تو در بهشت پیش روی من هستی!»
به دنبال این سخن بود که روح از بدن او پرواز کرد، و در بدن او سیزده تیر مشاهده کردند و این غیر از زخمها و ضربههای دیگری بود که بر او وارد شده بود.
یادآوری ابوثمامه صیداوی
ابوثمامه همان مردی که وقت نماز ظهر را به امام حسین (ع) یادآوری کرد، دیگر شهیدی است که ماجرای شهادتش پس از خواندن نماز روایت شده است.
اما پیش از شهادت او، اتفاق دیگری که رخ داده، دستور عمر بن سعد به تیرباران یاران امام حسین (ع) است. در پی ایندستور بوده که اسبهای اصحاب امام حسین (ع) کشته شده و از پا در میآیند. در نتیجه بهجز اسب ضحاک بن عبدالله مشرقی، اسبی برای اصحاب باقی نماند.
اما ماجرای «شهادت ابوثمامه صیداوی» در ادامه، اینگونه روایت شده است:ابوثمامه که نامش پیش از این گذشت، همان کسی است که در هنگام ورود مسلم بن عقیل به کوفه برای آن جناب اسلحه میخرید و در کار تهیه اسلحه بینایی و بصیرتی داشت.
و در هنگام قیام مسلم نیز سرکردگی قسمتی از لشکر او را به عهده داشت و چون مسلم در آن شب خود را پنهان کرد، ابوثمامه نیز میان قبیله خود پنهان شد.
و پس از شهادت مسلم، عبیدالله بن زیاد در صدد پیدا کردن او برآمد و سخت به جستجو و تعقیب او پرداخت. ابوثمامه به همراه نافع به هلال از بیراهه خود را به امام حسین (ع) رساند، و در خدمت آن حضرت بود تا به شهادت رسید.
تاریخنویسان میگویند ابوثمامه پس از اتمام نماز به میدان آمد و با خواندن ابیاتی به جنگ آن دشمنان خدا و رسول خدا اقدام نمود، و همچنان جنگید تا اینکه پسر عمویی داشت که در لشکر عمر بن سعد بود و با ابوثمامه دشمنی و عداوتی داشت بر او حمله کرد و او را به شهادت رساند.
« حجاب بن مسروق جعفی»اذان ظهر را گفت . امام قبل از نماز بین دو لشکر ایستاد و سپس رو به سپاه «حر»کرد و اتمام حجت نمودو خطبهای خواند.
پس از اتمام خطبه و خواندن اذان ظهر، امام به حر فرمود: شما با اصحابت نماز بخوان و من هم با اصحاب خود.
« حر »گفت : «نه، شما نماز بخوان و ما پشت سر شما نماز میخوانیم. هر دو سپاه به امام حسین (ع) اقتدا کردند و نماز ظهر را خواندند و نتیجه این نماز رستگاری حر و بازگشتش به سوی امام بود.(1)
یاد آوری نماز:
ابناثیر و دیگران نوشتهاند ابوثمامه صیداوی، که نامش عمرو بن عمرو، و جزء یاران امام (ع) بود نگاهی به آسمان کرد و متوجه شد که زوال ظهر و وقت نماز فرا رسیده از اینرو پیش امام آمد و عرض کرد:
«جانم به فدایت! میبینم که این مردمان به تو نزدیک گشتهاند، و سوگند به خدا که تو کشته نخواهی شد تا قبل از آن من در پیش روی شما کشته شوم، ولی دوست دارم که هنگامی خدای را دیدار کنم که این نمازی را که وقت آن نزدیک گشته بخوانم!»
امام (ع) سر به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «یاد نماز افتادی خداوند تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد، آری این آغاز وقت نماز است. سپس فرمود: از اینها بخواهید دست از جنگ بردارند تا ما نماز بخوانیم!
از آنسو حصین بن تیمیم فریاد زد: «نماز شما قبول نیست.»حبیب بن مظاهر به او گفت: تو گمان کردهای که نماز خاندان رسول خدا پذیرفته نیست ولی نماز تو مقبول است! ای الاغ!
تواریخ در ادامه اینجریان، ماجرای حمله حصین بن تمیم به سوی حبیب بن مظاهر را نقل کردهاند که پس از آن شهادت حبیب واقع میشود. پس از شهادت حبیب بن مظاهر هم حر بن یزید ریاحی که پیشتر توبه کرده و به لشگر امام حسین (ع) ملحق شده بود، رخ میدهد.
در بخشی از «شهادت حرّ ریاحی» میخوانیم:زهیر بن قین نیز از پشت سر از وی پشتیبانی میکرد و هر دو میجنگیدند، و هر گاه یکی از آن دو گرفتار میشدند آن دیگری حمله میکرد و او را میرهانید.
شهادت حر:
و ساعتی اینگونه کارزار کردند تا آنگاه که اسب حر به اثر ضربهها و جراحاتی که بر گوش و سر و پیشانیش وارد شده بود خون از رویش میریخت، و حر به شعر عنتره شاعر معروف تمثل جست که میگوید: «ما زلت ارمیهم بثغرة نحره / ولبانه حتی تسریل بالدّم»
در اینوقت حصین بن تمیم به یزید بن سفیان گفت: این حرّ است که آرزوی کشتنش را داشتی اینک به میدان او برو، یزید اسب بتاخت و در برابر حر بیامد و گفت:
«ای حرّ آیا میل به مبارزه داری؟» حر گفت: «آری،» پس به یکدیگر حمله کردند. حصین بن تمیم گوید: «به خدا سوگند گویا جان یزید در دست حر بود که او را در دم به قتل رساند.»
در این وقت شخصی به نام ایوب بن مسرح تیری به اسب حر زد که سبب شد تا لرزه بر اندام اسب افتد و حر را بر زمین افکند، حر که چنان دید شمشیرش را به دست گرفت.
و همچون شیران به این سو و آن سو حمله میکرد تا به گفته ابن شهر آشوب بیش از چهل نفر از دشمنان را به خاک هلاکت افکند، در این وقت پیادگان لشگر عمر بن سعد بر او حمله کردند.
و او را از پای درآوردند و بر زمین افتاد. یاران امام (ع) او را برداشته و به جلوی خیمه مخصوصی که کشتگان را به آنجا میآوردند، بردند.
امام (ع) در وقتی که هنوز رمقی در تن حر بود نزد او آمد و در حالی که خون از چهرهاش پاک میکرد فرمود: «تو براستی آزادمرد هستی همانگونه که مادرت تو را نام نهاده؛ و تو آزاد مردی در دنیا و آخرت.»
نماز خوف
با اینکه همانگونه که ذکر شد در این گیر و دار دو تن از یاران امام (ع)، یعنی حبیب و حر، با دشمن درگیر شده و به شهادت رسیدند ولی آن حضرت نماز را با بقیه یاران خود به صورت نماز خوف خواندند.
و به گفته اهل تاریخ زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی در پیش روی آن حضرت ایستاده و از آنها دفاع میکردند.برخی هم گفتهاند که آن حضرت با یاران به صورت فرادی و اشاره نماز خواندند.
عموم مورخین و ارباب مقاتل گفتهاند که سعید بن عبدالله حنفی سینه و سر و صورت خود را سپر آن حضرت و یاران او قرار داد تا نماز بخوانند، و چون زخمها بر بدن او فراوان شد و نتوانست روی پای خود بایستد بر زمین افتاد، در حالی که میگفت:
«خدایا ایشان را همانند قوم عاد و ثمود از رحمت خویش دور گردان، و پیامبرت را از طرف من درود فرست و این درد و رخمی را که به من رسیده به او ابلاغ فرما که هدف من در این کار یاری فرزند پیامبر تو بود.»
آنگاه روی خود را به سوی امام (ع) کرده عرض کرد: «آیا به عهد خود وفا کردم؟»امام (ع) فرمود: «آری تو در بهشت پیش روی من هستی!»
به دنبال این سخن بود که روح از بدن او پرواز کرد، و در بدن او سیزده تیر مشاهده کردند و این غیر از زخمها و ضربههای دیگری بود که بر او وارد شده بود.
یادآوری ابوثمامه صیداوی
ابوثمامه همان مردی که وقت نماز ظهر را به امام حسین (ع) یادآوری کرد، دیگر شهیدی است که ماجرای شهادتش پس از خواندن نماز روایت شده است.
اما پیش از شهادت او، اتفاق دیگری که رخ داده، دستور عمر بن سعد به تیرباران یاران امام حسین (ع) است. در پی ایندستور بوده که اسبهای اصحاب امام حسین (ع) کشته شده و از پا در میآیند. در نتیجه بهجز اسب ضحاک بن عبدالله مشرقی، اسبی برای اصحاب باقی نماند.
اما ماجرای «شهادت ابوثمامه صیداوی» در ادامه، اینگونه روایت شده است:ابوثمامه که نامش پیش از این گذشت، همان کسی است که در هنگام ورود مسلم بن عقیل به کوفه برای آن جناب اسلحه میخرید و در کار تهیه اسلحه بینایی و بصیرتی داشت.
و در هنگام قیام مسلم نیز سرکردگی قسمتی از لشکر او را به عهده داشت و چون مسلم در آن شب خود را پنهان کرد، ابوثمامه نیز میان قبیله خود پنهان شد.
و پس از شهادت مسلم، عبیدالله بن زیاد در صدد پیدا کردن او برآمد و سخت به جستجو و تعقیب او پرداخت. ابوثمامه به همراه نافع به هلال از بیراهه خود را به امام حسین (ع) رساند، و در خدمت آن حضرت بود تا به شهادت رسید.
تاریخنویسان میگویند ابوثمامه پس از اتمام نماز به میدان آمد و با خواندن ابیاتی به جنگ آن دشمنان خدا و رسول خدا اقدام نمود، و همچنان جنگید تا اینکه پسر عمویی داشت که در لشکر عمر بن سعد بود و با ابوثمامه دشمنی و عداوتی داشت بر او حمله کرد و او را به شهادت رساند.
امام(علیه السلام) درمنطقه «ذو حسم»(1) با سپاه حرّ (سپاهى که از سوى ابن زیاد براى جلوگیرى از ورود امام(علیه السلام) به کوفه فرستاده شده بود) برخورد کرد و هر دو سپاه در آنجا فرود آمدند.
چون وقت نماز ظهر رسید امام به «حجّاج بن مسروق» فرمود: «أَذِّنْ رَحِمَکَ اللهُ!... حَتّى نُصَلِّی»؛ (اذان بگو: خداوند ترا رحمت کند،... تا نماز بگزاریم). حجّاج برخاست و اذان گفت،
آنگاه امام(علیه السلام) به حرّ بن یزید خطاب کرد: «یَابْنَ یَزیدَ! أَتُریدُ أَنْ تُصَلِّىَ بِأَصْحابِکَ وَ أُصَلِّی بِأَصْحابِی؟»؛ (آیا تو قصد دارى با یاران خویش نماز بگزارى و من نیز با یاران خود نماز بگزارم؟).
حر پاسخ داد: شما با یارانت نماز بگزار، ما نیز به تو اقتدا مى کنیم!
امام(علیه السلام) به «حجّاج بن مسروق» فرمود: «اقامه بگو» اقامه گفت و امام(علیه السلام) جلو ایستاد و هر دو سپاه به او اقتدا کردند. پس از نماز از جاى خویش برخاست و به شمشیرش تکیه داد و (خطبه خواند) و پس از حمد و ثناى الهى چنین فرمود
: «أَیُّهَا النّاسُ! إنَّها مَعْذِرَةٌ إِلَى اللّهِ وَ إِلى مَنْ حَضَرَ مِنَ الْمُسْلِمینَ، إِنِّی لَمْ أَقْدِمْ عَلى هذَا الْبَلَدِ حَتّى أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلُکُمْ أَنْ اَقْدِمَ إِلَیْنا إِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا إِمامٌ، فَلَعَلَّ اللّهُ أَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلَى الْهُدى، فَإِنْ کُنْتُمْ عَلى ذلِکَ فَقَدْ جِئْتُکُمْ، فَإِنْ تُعْطُونِی ما یَثِقُ بِهِ قَلْبِی مِنْ عُهُودِکُمْ وَ مِنْ مَواثیقِکُمْ دَخَلْتُ مَعَکُمْ إِلى مِصْرِکُمْ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ کُنْتُمْ کارِهینَ لِقُدوُمی عَلَیْکُمْ اِنْصَرَفْتُ إِلَى الْمَکانِ الَّذِی أَقْبَلْتُ مِنْهُ إِلَیْکُمْ»؛
(اى مردم! این اتمام حجتى است در پیشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى دیار شما نیامدم مگر آن که نامه هاى شما به دستم رسید و فرستادگانتان به سویم آمدند و گفتند:
به سوى ما بیا چرا که ما پیشوایى نداریم بدان امید که خداوند به وسیله تو ما را در مسیر هدایت گرد آورد. اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستید که اکنون آمدم. بنابراین، اگر با من پیمان و میثاق هاى محکم مى بندید.
به گونه اى که مایه اطمینان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى شوم و اگر چنین نکنید و از آمدنم به این دیار ناخشنودید به مکانى که از آنجا آمده ام باز مى گردم).
حر و سپاهیانش در برابر سخنان امام(علیه السلام) ساکت مانده و جوابى ندادند.(2)
و طبق روایت دیگرى فرمود: «اِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاَمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَ إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، وَ اسْتَمَرَّتْ جِدّاً وَ لَمْ یَبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَةً کَصُبابَةِ الاِناءِ، وَ خَسیسِ عَیْش کَالْمَرْعَى الْوَبیلِ، اَلا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ إِلَى الْباطِلِ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً، فَإِنّی لا أَرىَ الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً، وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَماً».
(همه شما مى بینید که چه پیش آمده است، مى بینید اوضاع زمانه دگرگون و نامشخّص شده، خوبى آن روى گردانیده و با شتاب درگذر است، و از آن جز اندکى همانند ته مانده ظرف ها و زندگى پستى همچون چراگاه دشوار و خطرناک، باقى نمانده است.
آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى گردد، در چنین شرایطى بر مؤمن لازم است شیفته دیدار پروردگارش (شهادت) باشد. به یقین من مرگِ (در راه حق) را جز سعادت، و زندگى در کنار ستمگران را جز ننگ و خوارى نمى بینم).(3)
علاّمه مجلسى افزوده است که امام(علیه السلام) در ادامه چنین فرمود: «إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدّینُ لَعِقٌ عَلى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانوُنَ».
(مردم بندگان دنیایند، و دین همانند چیز خوش طمع و لذیذى بر زبانشان است که تا آنگاه که زندگى شان (به وسیله آن) پر رونق است، آن را نگه مى دارند، ولى هنگامى که به بلا (در امر دین) آزموده شوند، تعداد دین داران اندک گردند).(4)
با این که «حرّ بن یزید ریاحى» بیشترین احترام را در ظاهر به امام(علیه السلام) گذارد و خود و یارانش پشت سر امام نماز خواندند، ولى مأمور بود به هر قیمتى شده اجازه ندهد .
امام(علیه السلام) به کوفه نزدیک شود، و اجازه بازگشت به مدینه را هم ندهد، بلکه امام(علیه السلام) را در یک منطقه دور از آبادى ها فرود آورد تا لشکرها فرا رسند و امام(علیه السلام) را در محاصره کامل قرار دهند.
اگر مى بینیم امام(علیه السلام) مى فرماید: شما مرا دعوت کردید، اگر حاضر به همکارى نیستید به جایگاه اصلى ام باز مى گردم، در واقع براى اتمام حجّت بر آن گروه پیمان شکن است.
زیرا اگر امام(علیه السلام) مى خواست بازگردد، بعد از خبرهاى قطعى که از شهادت مسلم و هانى و پیمان شکنى اهل کوفه به او رسیده بود و هیچ مانعى در ظاهر وجود نداشت، باز مى گشت.
او به خوبى مى داند مسیر او به سوى کربلا، میدان جانبازى و شهادت او است، و این خبر از جدّش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به او رسیده بود.
مطابق روایتى: هنگام نماز عصر امام(علیه السلام) به مؤذّن خود فرمان داد اذان و اقامه بگوید، سپس امام(علیه السلام) جلو ایستاد و هر دو سپاه به آن حضرت اقتدا کردند، پس از نماز امام برخاست و حمد و ثناى الهى را بجاى آورد و فرمود:
«أَیُهَا النّاسُ! أَنَا ابْنُ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) وَ نَحْنُ أَوْلى بِوِلایَةِ هذِهِ الاُمُورِ عَلَیْکُمْ مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ فیکُمْ بِالظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَإِنْ تَثِقُوا بِاللّهِ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَهْلِهِ فَیَکُونُ ذلِکَ لِلّهِ رِضىً، وَ إِنْ کَرِهْتُمُونا وَ جَهِلْتُمْ حَقَّنا وَ کانَ رَأْیُکُمْ عَلى خِلافِ ما جاءَتْ بِهِ کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُکُمْ اِنْصَرَفْتُ عَنْکُمْ»؛
(اى مردم! من فرزند دختر رسول خدایم، ما به ولایت این امور بر شما (امامت بر مسلمین) از این مدّعیان دروغین که در میانتان به ظلم و ستم و تجاوز رفتار مى کنند سزاوارتریم.
اگر به خدا اعتماد کنید و صاحبان حق را بشناسید، مایه خشنودى خداوند است و اگر ما را ناخوش داشته و حقّ ما را نشناسید و عقیده شما برخلاف آن باشد که در نامه هایتان نوشته اید و فرستادگانتان گفتند، از نزد شما باز مى گردم).
حرّ بن یزید در پاسخ عرض کرد: «اى اباعبدالله(علیه السلام)! ما از این نامه ها و فرستادگان بى خبریم».
امام(علیه السلام) به یکى از خدمت گزاران به نام عقبة ابن سمعان، رو کرد و فرمود: «یا عُقْبَةُ! هاتِ الْخُرْجَیْنَ اللَّذَیْنِ فِیهِمَا الْکُتُبُ»؛ (اى عقبه! آن دو خورجین نامه ها را بیاور).
عقبه نیز نامه هاى شامیان و کوفیان را حاضر کرد و پیش روى آنان ریخت، آنان پیش آمده، به نامه ها نگاه کرده و مى گذشتند!
حر گفت: «اى اباعبدالله! ما از آنان که این نامه ها را نوشتند نیستیم، مأموریت ما آن است که از تو جدا نشده تا تو را نزد امیر (عبیدالله بن زیاد) ببریم».
امام(علیه السلام) تبسّمى کرد و فرمود: «اَلْمُوْتُ أَدْنى إِلَیْکَ مِنْ ذلِکَ»؛ (مرگ از انجام این کار به تو نزدیک تر است!).(5)
این دومین اتمام حجّت امام(علیه السلام) به کوفیان و سپاه «حرّ» است که در میان آنها به یقین از نامه نگاران و دعوت کنندگان امام(علیه السلام) فراوان بودند، زیرا کسى جز «حرّ» نوشتن نامه را انکار نکرد.
به یقین از آنها بسیار بودند و شرمنده شدند ولى اراده آنها از آن ضعیف تر بود که درست بیندیشند و از راه خطا بازگردند.
جمله آخر امام(علیه السلام) مانند پتکى بر سر «حر» وارد شد و چیزى نگفت.(6)
پی نوشت:
(1). ذو حُسم (یا ذوحُسُم) نام کوهى است که نعمان بن منذر در آنجا به شکار مى پرداخت.
(2). فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 134-135 و ارشاد مفید، ص 427 (با مختصر تفاوت).
(3). بحارالانوار، ج 44، ص 381 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 305 (با مختصر تفاوت).
(4). مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 237 و بحارالانوار، ج 75، ص 116. (قابل توجّه آن که : خوارزمى معتقد است که امام(علیه السلام) این سخن را در روز دوم محرّم، در کربلا ایراد فرموده است).
(5). فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 137-138 ; تاریخ طبرى، ج 4، ص 303 (با مختصر تفاوت) و مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 232 (با مختصر تفاوت).
(6). گردآوری از کتاب: «عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، انتشارات امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1388 هـ.ش، ص 363.
منبع:
(1) سوگنامه آل محمد ص218 به نقل از ترجمه ارشاد مفید ج2، ص80
https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&mid=246612&typeinfo=25&catid=23299
این مقاله در تاریخ1401/11/26 بروز رسان شده است.