شاعر: صادق رحمانی
هوای های های گریه دارم
به دل چو نی نوای گریه دارم
کنار چاهم، دور از تو هر شب
پریشانم هوای گریه دارم
دلم هر جا که باشد، غم، همان جاست
تمام ماتم عالم، همان جاست
دل شوریده را فردا، الهی
ببر آنجا که زینب هم همان جاست
آن سوی افق کبوتری پر پر زد
در پردهی عشق نغمهای دیگر زد
در غربت کوفه پیش چشم زینب
از مشرق نیزه آفتابی سر زد
چو حرف از غربت دیرینه میزد
نگاهم شعله در آیینه میزد
غریبانه دل من نوحه میخواند
دو دسته اشک نم نم سینه میزد
غروبی شانههای ابر لرزید
دل شیر ژیان و ببر لرزید
در آن هنگامه پیش عزم «زینب»
دلا دیدی که پشت صبر لرزید
ستاره گریه و الماس با من
شب است و بوی زخم یاس با من
تمام حزن «زینب» را بخوان باز
گلوی زخمی احساس با من