گفت و گو با حسن بلخاري مدرس و محقق در فلسفه هنر

وقتي شما به عنوان دارالقضاء، دارالافتاء و دارالاماره در مسجد كه خانه خداست فعاليت مي كنيد، قداست معنوي خاص مسجد بر ذهن و روح شما تأثير مي گذارد و فضاي خانه خدا را تداعي مي كند. اصطلاح خانه خدا يك اصطلاح كاملاً تأويلي است، يعني محل تجلي و حضور خدا اولين مسجدي را كه پيامبر در مدينه ساخت، در نظر بگيريد. هم محل زندگي پيامبر(ص) بود، چرا كه ۹ حجره آن تحت اختيار زنان پيامبر قرار داشت و هم دارالاماره
پنجشنبه، 3 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفت و گو با حسن بلخاري مدرس و محقق در فلسفه هنر
گفت و گو با حسن بلخاري مدرس و محقق در فلسفه هنر
گفت و گو با حسن بلخاري مدرس و محقق در فلسفه هنر

وقتي شما به عنوان دارالقضاء، دارالافتاء و دارالاماره در مسجد كه خانه خداست فعاليت مي كنيد، قداست معنوي خاص مسجد بر ذهن و روح شما تأثير مي گذارد و فضاي خانه خدا را تداعي مي كند. اصطلاح خانه خدا يك اصطلاح كاملاً تأويلي است، يعني محل تجلي و حضور خدا
اولين مسجدي را كه پيامبر در مدينه ساخت، در نظر بگيريد. هم محل زندگي پيامبر(ص) بود، چرا كه ۹ حجره آن تحت اختيار زنان پيامبر قرار داشت و هم دارالاماره بود؛ يعني پيامبر(ص) در آنجا جامعه مسلمين را اداره مي كرد. دارالافتاء و دارالقضاء و محلي براي تجمع فقرا و بيچارگان نيز بود
آبي فيروزه اي در تركيب با رنگ هايي گرم گويي تو را به ميهماني آسمان مي برد، به ميهماني خدا. قاب بندي ها، طره هاي كنار سردر، قوس ها، مقرنس ها، شمسه ها، اسليمي هايي بافته چون گيسوي يار و پريشاني دل عاشقانش، تجسم مينوي حضور است. حضور در مكاني كه نشسته اي تا با او حرف بزني او حرف تو را گوش كند و اين كه دلي يك دله كني با آن صنم، با آن يگانه.
اگرچه به قول حافظ همه جا خانه عشق است، اما خانه عشق مسلمانان مسجد است .
گفت و گويي با دكتر حسن بلخاري محقق و استاد دانشگاه انجام داده ايم، تا درباره ذات و روح اين معماري مقدس به گفت و گو بنشينيم.
معماري اسلامي يك تجلي هنرمندانه از حكمت اسلامي و ايراني به حساب مي آيد و مسجد به عنوان محل عبادت مسلمانان يكي از نمادهاي بارز اين هنر اسلامي است. لطفاً در ابتدا راجع به نقش مسجد در جوامع اسلامي و رابطه متقابل آن با معماري اسلامي صحبت كنيد.
- اين سؤال داراي دو بعد است. يعني دو وجهه را درباره مسجد مورد توجه قرار مي دهد. يك وجهه آن، چيستي كاربرد مسجد در طول تاريخ اسلام است. وجهه ديگر آن، نسبت معماري اسلام با مسجد يا تأثير و تأثر متقابل معماري اسلامي و مفهوم و معناي مسجد است.
راجع به بعد اول بايد بگويم كه مسجد اصلي ترين مكان در تمدن اسلامي است. چه در دوران صدر اسلام، كه يك مكان چند منظوره به حساب مي آمد و چه در اين دوره كه باز به عنوان اصلي ترين مكان در شهري كه هويت اسلامي دارد؛ محسوب مي شود. در صدر اسلام، مسجد محلي بود كه ابتدا و بالذات محل عبادت و ارتباط انسان با خدا بود، اما صرفاً به عبادت ختم نمي شد، بلكه تمامي اموري كه در مسائل اجتماعي به جهان اسلام و مسلمين مربوط مي شد، در مسجد صورت مي گرفت، اولين مسجدي را كه پيامبر در مدينه ساخت، در نظر بگيريد. هم محل زندگي پيامبر(ص) بود، چرا كه ۹ حجره آن تحت اختيار زنان پيامبر قرار داشت. در عين حال دارالاماره نيز بود؛ يعني پيامبر(ص) در آنجا جامعه مسلمين را اداره مي كرد. دارالافتاء و دارالقضاء و محلي براي تجمع فقرا و بيچارگان نيز بود. من وقتي در تاريخ تمدن اسلامي، كاركرد مسجد را مورد توجه و تحقيق قرار دادم، ديدم كه در صدر اسلام چه در زمان پيامبر(ص) و چه بعد از ايشان، مسجد تقريباً يك محل چند منظوره است كه تمامي حوائج مادي و معنوي مسلمين را برآورده مي كند. حتي مسجد محل تدريس و تعليم نيز به حساب مي آمد.
اين انسجام كاركردهاي متفاوت اجتماعي در يك محل كه محيطي است براي ارتباط انسان با خدا، بعدها در جوامع اسلامي هرچه پيش تر مي آيد، كمرنگ تر مي شود. علت اين امر چيست؟
- همزمان با تخصصي شدن امور و پيچيدگي هاي امور اجتماعي در جهان اسلام، كه از يك سو محصول گسترش كيفي جهان اسلام و از سويي ديگر محصول آشنايي با نظامهاي كلاسيك در تمدنها و كشورهاي ديگر، از جمله تمدنهاي روم و ايران بود؛ يك نوع تقسيم وظايفي به وجود آمد و اين تقسيم وظايف به تخصيص مكانهايي كه بستر انجام اين وظايف بودند، انجاميد. به عنوان مثال مسجدي كه در صدر اسلام تمام كارها را انجام مي دهد در حكومت امويان ديگر تمامي آن كاركردها را نداشت.
معاويه وقتي در شام تشكيل حكومت مي دهد، سعي مي كند متأثر از حكومت يوناني و رومي يك حكومت مدرن داشته باشد. از زمان معاويه به بعد در خاندان اموي اين تقسيم وظايف به تقسيم اموري منجر شد كه در مسجد انجام مي گرفت. به موازات مسجد دارالافتاء و دارالقضاء و مكتب هايي ديگر تشكيل شد، پس اين تقسيمي كه درتاريخ اسلام در كاركرد مسجد انجام گرفت، بيشتر محصول پيچيدگي هاي امور مسلمين در حوزه اجتماعي بود.
به نظر مي رسد كه اين تجزيه امور مختلف و خارج شدن آنها از ساحت مسجد، منجر به دور شدن از آن اصل معنوي نيز شد. مسجد در ساختار منسجم اوليه، هويتي به بقيه امور مي بخشد، اما با تجزيه امور ديگر، آن هويت يگانه خدشه دار مي شود.
- دقيقاً، وقتي شما به عنوان دارالقضاء، دارالافتاء و دارالاماره در مسجد كه خانه خداست فعاليت مي كنيد، قداست معنوي خاص مسجد بر ذهن و روح شما تأثير مي گذارد و فضاي خانه خدا را تداعي مي كند. اصطلاح خانه خدا يك اصطلاح كاملاً تأويلي است، يعني محل تجلي و حضور خدا. وقتي شما وارد چنين فضايي مي شويد و در آن به فعاليت مي پردازيد، مطمئناً بر شما تأثير مي گذارد و جنبه معنوي خاصي براي آن در نظر مي گيريد. حضور در اين فضا به اين كاركرد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و تعليم و تربيتي، يك هويت معنوي خاص مي بخشد. پس اين تجزيه مي توانسته به نحوي به يك سكولاريسم در متن فرهنگ ما تبديل شود.
يعني به نوعي در همان اوان قرون اسلامي در قرن دوم هجري، يك نوع دوگانه انگاري در بطن نگاه به هويت فرهنگي و اجتماعي مسجد به عنوان اصلي ترين مركز مسلمانان ايجاد شده و به مرور اين اختلاف شدت پيدا كرده است؟
- اينجا دو نكته قابل طرح است. نخست اينكه اين تقسيم وظايف اجتناب ناپذير بود. هرچه قدر جامعه وسيع مي شد، امور آن نيز گسترده تر مي شد. شايد يك محل، جوابگوي بررسي و تدبير اين امور گسترده نبود. اما به نظر من در عين حال اين اجتناب ناپذيري تمدن اسلامي سعي كرد، با خلق فضاهاي مشابه مسجد در محلهايي كه قبلاً كار آنها در مسجد صورت مي گرفت؛ به گونه اي آن فضاي معنوي را تداعي كند. شما وقتي وارد يك شهر اسلامي مي شويد؛ يعني شهري كه هويتي اسلامي دارد، دو بعد را مي توانيد ببينيد. يك بعد اين هويت، بعدي معنوي است كه مسلمان بودن شهر، نمايانگر آن است. بعد ديگر آن، بعد كالبدي و فضايي آن است كه هويت مادي شهر به حساب مي آيد.
در اين شهر معماري مسجد، معماري مركزي شهر است. هنگامي كه معماري كوفه به اميرالمؤمنين(ع) داده شد، حضرت ابتدا مسجد كوفه را ساختند. براساس سنت اسلامي بعد از مسجد، مدرسه و بعد بازار ساخته مي شود. در تمدن اسلامي براساس آن سنت اسلامي سعي شده است؛ هنگامي كه تقسيم وظايف و گستردگي امور سبب شده تا ساختمانهاي مجزايي به وجود بيايند، حداقل با فضا سازي مشابه معماري مسجد، فضاي معنوي مسجد به آن مراكز انتقال داده شود. در تمامي شهرهاي سنتي چه در ايران و چه در عربستان و مصر و سوريه و حتي شمال آفريقا و هند مي بينيم كه در يك شهر اسلامي با هويتي اسلامي بعد از مسجد جامع كه نماد شهر است، مدرسه به وجود آمده است با همان قوس ها و مقرنس هاي معماري مسجد. مدارس همان فضاي مسجد را تداعي مي كنند. زيرا در تمدن اسلامي تعليم و تربيت جزيي از عبادت به حساب مي آيد. وقتي به صدر اسلام برمي گرديم، مي بينيم كه پيامبر(ص) هنگام حضور در مسجد به گروهي كه در حال تعليم و تعلم بودند، مي پيوندد. يا اين كه پيامبر(ص) فرموده اند: يك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت است. اين مسئله نشان دهنده اين است كه در اسلام تعليم و تربيت جزيي از عبادت است و براي همين نيز فضاي مدرسه در معماري، شبيه فضاي مسجد مي شود.
مسئله بعدي بازار است. به بازارهاي سنتي موجود مانند بازار وكيل، بازار كاشان و بازار اصفهان كه توجه كنيد، مي بينيد كه معماري آن معماري قدسي است. وجود مقرنس ها و مبناهاي قوسي و دايره اي از اين دست است. اين نشان دهنده اين است كه معمار مسلمان يا طراح شهر اسلامي با همانند كردن فضاي معماري بازار و مسجد، مي خواهد بگويد كه هنگامي كه از مسجد خارج و به سمت بازار روان شدي، جدايي از آن عبادت خدا حاصل نشده و تفاوتي بين تجارت و عبادت نيست. آن چيزي كه ما را به همانندي تجارت و عبادت مي رساند، كالبد يا همان فضا است. به همين دليل شما در معماري اسلامي، فضاي مسجد، بازار و مدرسه را شبيه و يكسان مي بيند، هر چند آن را به عنوان يك قصور تلقي نمي كنيد. در بررسي تاريخ معماري اسلامي تا دوران معاصر متوجه مي شويد كه مسجد و مدرسه و بازار هويت واحدي دارند، اما دارالاماره ها اين گونه نيستند. زيرا اصلاً بعد از زمان اميرالمؤمنين(ع) هويت سياست از ديانت جدا شد. اگر بعد از حضرت علي(ع) كساني كه از سنخ و جنس ايشان بودند، حكومت را به دست مي گرفتند، ديگر معماري حكومتي نداشتيم، بلكه معماري سياسي نيز همان معماري مذهبي مي شد. حضرت علي(ع)، دارالاماره درست نكردند. متأسفانه به دليل سكولاريسمي كه در متن جامعه به وجود آمد، سياست بنيان خود را از معنويت جدا كرد. امويان و مروانيان و حتي عباسيان تحت تأثير همين نگره بودند. بغداد ساخته منصور دوانيقي است. اما معماري ساختمان هاي درالاماره آن همانند معماري مساجد نيست.
البته بحث ديگري نيز در اينجا مطرح مي شود و آن اين كه در شهر غير عرب مسلمان حضور معماري قدسي را در دارالاماره ها نيز مي توان ديد. قصرهاي باشكوه اندلس و مصر با آن معماري شبه قدسي مويدي بر اين گفتار است.
- اجازه بدهيد كه در تكميل بحث قبلي بگويم يكي از قصوري كه در هنر اسلامي قابل بحث است قصرالمشتي يا قصر زمستاني است.در آنجا ما پيكره نگاري زنان رقاص را داريم.اما ما در مسجد نقوش حيواني و انساني را نداريم، زيرا اين به منزله همان تمثيل و شمايل بت است.
آيا عرب از قبل با اينچنين فضاهايي در دارالاماره و دارالافتاءها آشنا بوده است؟
- عرب از قبل با اين فضاها آشنا نبوده است بلكه از تمدن هاي ديگر نيز چيزهايي اخذ كرده است. به داستان كاخ سبز معاويه مراجعه كنيد.
از تمدن هاي همسايه مانند روم و ايران.
- بله، اما بيشتر از رومي ها اخذ كرد. چون شام در همسايگي روم بود. فاصله شام را با درياي مديترانه و روم در نظر بگيريد. همچنين شمال آفريقا را كه رومي ها در آن حضوري جدي داشتند. ديگر اين كه در تاريخ هنر مطرح مي شود كه در روم، نماد شكوه معماري بود. براي اين كه خوانندگان محترم با بحث راحت تر ارتباط ايجاد كنند؛ به فيلم مصائب مسيح ارجاع مي دهم. كارگردان وقتي مي خواهد حضور قدرت مند پيلاتس را نشان دهد. حركت دوربين را از ستون ها شروع مي كند. بنده كه در تاريخ هنر معماري تحقيق و تدريس مي كنم، با همين معماري متوجه مي شوم كه اينجا محل حضور روم است. چرا كه دولت روم بنا را بر اين قرار داده بود كه شكوه و جلال خود را در معماري نشان دهد. معاويه نيز از همين مدل درس مي گيرد.
آقاي دكتر، به نظر مي رسد اين مسأله در ذات خود معماري نيز باشد. چون ماندگار ترين آثار هنري، در دوره كلاسيك و هنر سنتي ماست. پس اين آثار هم نماد قدرت است و هم نماد ايستايي، چرا كه اين آثار، نماد تثبيت قومي است كه آنها را به يادگار گذاشته است.
- اين را ما در ايران هم داريم. درباره تخت جمشيد اگر هزينه هاي عظيم خرج شده، به اين دليل است كه اين معماري نشانه عظمت و ثبات حكومت ايران به شمار رود.
بنابر اين متأثر از معماري رومي و جدايي از آن معنويت نخستين، يك معماري جداگانه اي براي قصرها به وجود مي آيد كه از معماري قدسي مسجد متمايز مي شود. در شمال مصر هم هنگامي كه فاطميون قدرت را در دست مي گيرند، نگاهشان به سياست يك نگاه مذهبي است. اين نگاه مذهبي را در امويه و بني عباس نمي بينيد. در مصر كاخ «الحمراء» اگر چه كاخ است، اما با آن مقرنس هاي بي نظيرش صد در صد اسلامي است. ويكتورهوگو وقتي براي اولين بار قصر «الحمراء» را مي بيند، در شعر بسيار زيبايي مي گويد: «اين كار انسان نيست بلكه ستايش فرشته هاست.»
در ايران بعد از اسلام زياريان و آل بويه رويكرد شيعي دارند و طاهريان حكومت ضد بني عباس را پايه گذاري مي كنند.حتي معماري سلجوقيان نيز به نوعي كاملاً متأثر از يك معماري مقدس است.
معماري اي كه بعد از حضور مغول، به وجود مي آيد نيز معماري مقدس است. با اين كه تيموريان اهل قتل و غارت بودند، زن شاهرخ كه از نوادگان تيمور بود (گوهرشاد)، مسجد عظيم گوهرشاد را در مشهد ساخت.
بين مقبره شريف امام رضا(ع) و مسجد گوهرشاد، مدرسه كوچك بسيار زيبايي به نام پريزاد وجود دارد. پريزاد نام خادمه گوهرشاد است كه از باقي مانده مصالح مساجد گوهر شاد به فرمان وي مدرسه اي مي سازد.
اين اهميت علم را در اسلام مي رساند. پس همان گونه كه شما گفتيد، معماري مكان هاي سياسي در كشورهاي مختلف متناسب با هويت مذهبي آنجا متفاوت است.
حالا اگر باب اول را جمع بندي كنيم به اين نتيجه مي رسيم كه درصدر اسلام كاركرد مسجد چند بعدي بوده است و در اثر مرور زمان و تقسيم وظايف اين چند بعدي بودن كاركرد مسجد به چالش كشيده شد و تك بعدي شد و به نظر مي رسد در جهان معاصر مسجد تنها به محلي براي عبادت تبديل شده باشد.
اگر اجازه بدهيد به قسمت دوم سؤالم برگرديم، يعني تبيين تأثير معماري اسلامي به عنوان تجلي هنر و حكمت اسلامي در معماري مساجد.
- در اينجا چند بحث كليدي و جديد مطرح مي شود كه من در رساله دكتري خود به آن پرداخته ام. نخست بايد پرسيد؛ آيا معماري در تمدن اسلامي معماري مقدس است يا نه؟ اكنون در جهان مدرن معماري به يك فضاي كالبدي گفته مي شود كه روح بنا نيست، ساختار بناست. در جهان مدرن به اين اعتقاد و نتيجه نرسيده اند كه فضا يا كالبد مي تواند يك مفهوم معنوي باشد. اما بسياري از محققين اعتقاد دارند كه ما در تاريخ زندگي انسان يك مفهوم معماري مقدس داريم كه اتفاقاً از دوره هاي باستان وقتي به طرف جلو مي آييم مي توانيم جلوه هاي آن را ببينيم.
به عنوان مثال ما در معماري مقدس بين النهرين و جنوب ايران يك معماري مقدس به نام زيگورات داريم كه الان نمونه بارز آن در شهر شوش با عنوان زيگورات چغازنبيل است. من در بررسي اين زيگورات ها در تاريخ هنر متوجه شدم كه شبيه كوه بودن اينها چه دلايلي مي تواند داشته باشد. اين زيگورات ها به صورت پله پله بوده اند و هفت اشكوب داشتند كه روي هم قرار مي گرفت. آنها شبيه كوه بودند چون در جهان بيني انسان مقدس، كوه نماد تجلي حضور خداوندي است. از يك طرف طبق آيه قرآن «كالجبل الراسخ»، كوه نماد ثبات و پايداري است. همان طور كه شما در جايي از حرف هايتان اشاره كرديد كه معماري نشان دهنده تثبيت يك حكومت است، كوه نيز در ذهن انساني با هر هويت مذهبي نماد ثبات و مقاومت است.
در عهد عتيق نيز بدان اشاره شده است، وقتي موسي در كوه سينا با خدا حرف مي زند، يا كشتي نوح بر كوه جودي فرود مي آيد.
- بله، درست است. حتي در تمدن هاي بين النهرين و عيلامي كه قبل از مادها بودند نيز كوه را مقدس مي شمردند. زيگورات چغازنبيل نيز براي آن زمان است.آنها معبد را شبيه كوه مي ساختند كه نماد تثبيت و قدرت باشد. همچنين براي اينكه در ذهن انسان اوليه هر چقدر از سطح زمين فاصله مي گرفتي به آسمان نزديك مي شدي.
يعني شخص احساس استعلا پيدا مي كرد؟
- دقيقاً، آسمان در ذهن انسان نماد تجلي و حضور خدا بود. شما براي اين كه از لحاظ معنوي از سطح پست و مادي فاصله مي گرفتيد، بايد به بلندي مي رفتيد.
اسم كعبه نيز اين احساس است. كعبه يعني محل برآمده و از سطح فاصله گرفته. بنابراين انسان هاي قديم زيگورات ها را چون كوه مي ساختند. زيرا كوه را مقدس مي دانستند. در تمدن هاي شرقي چين و هند نيز كوه مقدس است. پيامبر (ص) نيز آيات وحي را از (جبل النور) دريافت كرد. مهمترين موعظه عيسي در تاريخ مسيحيت در كوه انجام مي شود.
كوه در عرفان نيز تجلي دارد و ما عارفان كوه نشيني را داريم. چه در عرفان اسلامي و چه در عرفان هندي.
- ما يك بحثي در معماري مقدس داريم با عنوان فيزيك معنا. يعني اين كه در تفكر انسان مقدس فيزيك (ماده) يك ارتباطي با متافيزيك دارد. اگر شما در فيزيك از سطح به سمت بالا فاصله بگيريد، به همان اندازه هم در معنويت و متافيزيك مي توانيد بالا برويد. اين پلكاني بودن كه در فيزيك است به گونه اي نماد صعود متافيزيكي شما نيز است.
محراب در سوره آل عمران نوعي پناهگاه معرفي شده است و قوس و مقرنس آن آرام آرام ما را از آن حدود مادي جدا و وارد يك قلمرو معنوي مي كند. اين دوار بودن گنبد و مقرنس ها و قوس محراب ما را از آن محدوديت به يك استعلاي روحي مي كشاند
دو عامل ازنظر معنوي بر معماري ما تاثير گذاشت. يكي نص قرآن بود، كه معماران مساجد را مومنان به خدا و روز قيامت و برپادارندگان نماز و دهندگان زكات مي دانست و دوم عرفان اسلامي بود كه مثلا در مقرنس ها جلوه گر شد
مسجد در دوره صدر اسلام به عنوان جايگاه عبادت و نيز حل و فصل كليه مسائل اجتماعي و سياسي مطرح بود. اين كاربرد چند جانبه مسجد در دوره هاي بعد با گسترده شدن امور تا حد بسيار زيادي از بين رفت. از اين رو معماري ويژه مسجد به مكان هاي درگيري از جمله مدارس، بازارها و ... انتقال يافت، تا يادآور فضاي روحاني و معنوي مسجد در اين اماكن باشد. اينها خلاصه بحث هايي بود كه در قسمت اول گفت و گوي حاضر از نظرتان گذشت. واپسين بخش اين گفت و گو كه به رابطه فيزيكي و متافيزيكي معماري مقدس و بنيان هاي تأويلي آن و نيز رابطه معمار مدرن و معماري مسجد پرداخته شده از نظرتان خواهد گذشت ، توضيح اين كه كاخ الحمراء كه در قسمت اول اين مطلب به آن اشاره شده است در غرناطه اسپانيا واقع است .
پس اينجا به رابطه فيزيك و متافيزيكي معماري مقدس مي رسيم؟
- بله، بر اين اساس ما معماري مقدس داريم. معماري اي كه فيزيكي را بنا مي كند كه جلوه هاي متافيزيكي دارد. در فلسفه معماري براي بنا سه ساحت در نظر گرفته مي شود: سرپناه، ساختمان و معماري، در فلسفه معماري، معماري را آن ساحت سومي مي دانيم كه همراه با مصالح مادي و كالبد ساختماني، اصول زيبايي شناختي و معنوي نيز در آن حضور دارد.
پس بين سرپناه ،ساختمان و معماري يك تفاوت مطلق وجود دارد.سرپناه بنايي است كه ما را از گزند عوامل طبيعي مصون مي دارد. ساختمان بنايي است كه صرفاً كاربردي است. امادر معماري بجاي خطوط مستقيم، از قوس استفاده مي كنيم: چرا كه اصولاً خود قوس يك مفهوم زيبايي شناختي دارد. معماري در عرف ما و تاريخ هنر به آن فضاي كالبدي گفته مي شود كه مفاهيم متافيزيكي و معنوي آن مقدم بر مفاهيم فيزيكي و مادي آن است.
اين مسئله را ما نه تنها از تاريخ هنر مقدس اديان مي توانيم بفهميم، بلكه از تبارشناسي واژه انگليسي architecture نيز اين مطلب برمي آيد.
واژه archi از لحاظ زبان شناسي نوين، معادل واژه آرك در زبان پهلوي و عرش در زبان عربي است.
از لحاظ زبان شناسي نوين اين چند واژه در زبان هاي مختلف با يكديگر، هم عرضند. در هر سه زبان اين واژه به معناي قوس است، كه شكلي زيباست. در فرهنگ معماري قوس به آن خطوط منحني گفته مي شود كه تمثيلي براي دايره است و دايره تمثيلي براي تماميت و كمال است. وقتي معماري مسجد را ملاحظه مي كنيد، متوجه مي شويد كه خطوط ، مستقيم نيستند.
در معماري هر چه خطوط مستقيم باشد، استحكام و ثبات را تداعي مي كند و هر چه قدر منحني باشد زيبايي را متجلي مي كند.بنابراين هيچ معماري قدس اي پيدا نمي شود كه در آن از قوس استفاده نشده باشد.مقرنس، ايوان و گنبد مسجد مبتني بر قوس هستند.جزء دوم
tecture ,architecture
است، كه معادل تخنه است تخنه در زبان يوناني معادل هنر است و در عربي به فن ترجمه شده است.
به تعبير فلوطين، تخنه يعني تقليد از صور ازلي، اين ارتباطات خيلي لطيف است و همه بيانگر اين است كه اين معماري مقدس است. معماري مقدس در تمدن اسلامي كعبه بود.
كعبه مبتني بر دو شكل هندسي است، (هندسه مقدس)، اين دو شكل يكي مكعب و ديگري دايره است كه نماد تجسم، عرض، ماده و ماديت است، اما اين كعبه وقتي مناسكش كامل مي شود كه به دور آن طواف شود.
طواف دوار است، در حالي كه خود مكعب برآمده است. طواف يك سطح است. اين نماد دوار كه جزء ذاتي معماري كعبه محسوب مي شد، در معماري مسجد تبديل به گنبد مي شود. معماري مسجد مبتني بر چهار گوشه است. يعني بنيان ها بر چهار جهت است، اما ساختار فضايي را به شكل گنبد داريد. اگر دقت كنيد همه مساجد چهار وجهي، شش وجهي و يا هشت وجهي هستند. اما روي همه اينها گنبد قرار دارد. آن چهار وجهي نماد مربع، مكعب و در حقيقت محصور بودن ما در عالم ماده است.اين بنيان تأويلي مسجد است، چنانكه وقتي وارد مسجد مي شويم، اين چهار چهت و اين محدوديت به ما القا مي كند كه دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم؛ اما وقتي سر به طرف بالا مي بريم و به محراب نگاه مي كنيم، كه در سوره آل عمران نوعي پناهگاه معرفي شده است قوس و مقرنس آن آرام آرام ما را از آن حدود مادي جدا و وارد يك قلمرو معنوي مي كند.
من معتقدم اين دوار بودن گنبد و مقرنس ها و قوس محراب ما را از آن محدوديت به يك استعلاي روحي مي كشاند.
آقاي دكتر اين تأويل و تفسير شما بر چه بنيان معرفتي مبتني است؟
- در حديثي پيامبر (ص) مي گويد؛ هنگامي كه در معراج سير مي كردم گنبد عظيمي را ديدم كه كاملاً سفيد بود و به صورت دوار بر چهار پايه قرار داشت و روي هر پايه چهار كلام اول سوره فاتحه الكتاب يعني بسم، الله، الرحمن و الرحيم نوشته شده بود. پس معماري مسجد يك صورت تأويلي در عرش دارد.در (من لايحضرالفقيه) نيز حديثي از امام جعفر صادق (ع) است كه مي فرمايند: مربع بودن كعبه به دليل محاذات بودن كعبه با بيت معمور است. مربع بودن بيت معمور نيز به دليل محاذات بودن با عرش است و مربع بودن عرش به اين خاطر است كه اسلام بر چهار ركن بنا شده است و آن تسبيحات اربعه است (سبحان الله و الحمد لله و لااله الاالله و الله اكبر) و يا اينكه در جايي ديگر آمده؛ خداوند عرش را از انوار چهارگانه سرخ، سبز، زرد و سفيد خلق كرد.
از طرفي ديگر، مسجد از لحاظ لغوي يعني محل سجده كردن. پس مسجد سجده گاه شما در برابر خداوند است. سجده يعني گزاردن هفت موضع بر زمين اگر گذاشتن اين هفت موضع را بر زمين از نظر فضايي در ذهنتان ترسيم كنيد، تصويري شبيه محراب به دست مي دهد.اين هفت موضع عبارتند از، پيشاني، دو كف دست، دو زانو و دو نوك انگشت پا، اينها را اگر ترسيم كنيد دقيقاً شبيه همان قوس درون محراب مي شود.
پس بين حالت من و محرابي كه نماز مي خوانم يك نوع همساني وجود دارد. از طرفي هفت نيز عدد مقدسي است. اين هفت در اسلام مقدس است چون اساس قرآن سوره حمد است و آن سبع المثاني است. هفت آسمان، هفت مقام و منزل در عرفان همه از اين دست است. اينها همه نشان دهنده آن است كه شما در معماري مسجد بنيان هاي تأويلي مقدسي داريد. كه در اينجا من فقط به نمونه هاي مختصري اشاره كردم و باز يعني در معماري مسجد رمز و رازهايي نهفته است.
آيا تفكر پنهان و انديشه تنيده شده در پشت ادوار مختلف معماري اسلامي ، تأثيرات خاصي را نيز در نوع معماري مسجد گذاشته است؟ و اينكه آيا معنويت حاصل از معماري مساجد در هنر حكمي معماري ايران تاثير داشته است؟
- اگر دورهاي معماري را در تاريخ اسلام بررسي كنيم مي بينيم ظهور معماري ما دو منشاء و الگوي اصلي دارد. يكي از آنها كعبه است.
براي معمار مسلمان طواف دوار و مكعب و مجسم بودن كعبه يك سري معاني خاصي را در معماري اسلامي ايجاد كرد كه در معماري به «ماندالا» انجاميد و بسط آن مجال ديگري مي خواهد. الگوي ديگر مسجد پيامبر (ص) بود. در اثر مرور زمان يك سري اضافاتي را در معماري مسجد داشتيم. مثل مقصوره كه به مسجد اضافه شد تا محراب را از بقيه فضاها جدا كند. همچنين گنبد و مقرنس اضافه شد. فضاهاي مساجد چهار ايواني شد كه نمونه بارز آن را در مسجد امام اصفهان داريم. اين چهار ايواني شدن را از يك طرف از بنيان مقدس عدد چهار گرفته بوديم و از سويي ديگر چهار ايواني معماري اشكانيان را نيز مدنظر قرار داشتيم.
خود وجود منازه كه بهتر است ماذنه بگوييم براي اين است كه مادر معماري مسجد به يك محل بلندي نياز داشتيم كه ديگر در محوطه خود مسجد نمي توانست باشد. دو عامل در طول تاريخ روي ساختار معماري مسجد تاثير گذاشت. اول، افزايش كاربردهاي معنوي مسجد؛ مانند اذان گفتن، يا اينكه، مسجد المتوكل در نزديكي سامرا با اينكه حدود هزار و چند سال پيش ساخته شده اما تقريبا صدهزار نفر را در خود جاي مي دهد، چراكه نياز به فضايي داشته تا جمعيت عظيمي را در نماز جمعه در خود جاي بدهد.
همچنين معماري مسجد يك معماري مقدس مبتني بر رياضياتي شد كه يونانيان در ساختن تاترهاي خود از آن استفاده مي كردند.
در تئاتر يونان، تئاترهايي طراحي شد كه وقتي بازيگران روي سن صحبت مي كردند در تمامي پلكان هاي اطراف صدا شنيده مي شد.يك نوع ساختار هندسي بسيار خاص كه صدا را نه تنها در يك جهت خاص پخش مي كرد، بلكه تن صدا را نيز بالا مي برد.نمونه معماري مقدس اين ساختار هندسي در مسجد امام اصفهان است.در زير گنبد اصلي اين مسجد منبر را قرار مي دادند تا صدا رساتر شود.
بنابراين يك سري كاركردهاي جديد براي مسجد به وجود آمد كه اين كاركردها در معماري آن نيز تاثير گذاشت.اما نقش دوم، گسترش مباني عرفاني در اسلام بود.اين مباني عرفاني، معماراني را به وجود آورد كه اين معماران فتوت نامه هايي دارند. در اين فتوت نامه ها آمده است؛ معمار بايد با وضو سركار برود، بايد اهل سير و سلوك باشد، با نماز وارد فضاي كار مسجد شود و...
چهارصد سال پيش در اصفهان مسجدي ساخته شد، اين مسجد هنگاهي كه چهل درصد كارش تمام شده بود به دستور كارفرما، ويران شد. چراكه يك روز كارفرما در هنگام كار ديده بود، حيواناتي كه مصالح كار را مي آورند، براي تندتر حركت كردن مورد ضرب و شتم قرار مي گيرند و بعضا نحيف نيز هستند، چراكه غذاي كافي داده نمي شوند. كارفرما مسجد را خراب كرد و گفت: مسجدي كه بر پايه ظلم حتي برحيوان ساخته شود، نمي شود در آن نماز خواند، بعد دستور داد در مسير اين حمارها يونجه بريزند و اگر در هنگام باربري سرشان به خوردن يونجه ها مشغول شد، جلويشان را نگيرند.
ازطرفي وقتي فتوت نامه هاي معماران را بررسي مي كردم، متوجه شدم اصلا معماري شغل مقدسي است، چراكه قرآن فرموده بود؛ «انما يعمرالمساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخره»
بنابراين معماري كه مومن باشد و به روز قيامت اعتقاد داشته باشد قطعا معماري اش يك معنويت و رنگ و بوي ديگري دارد.پس دو عامل ازنظر معنوي بر معماري ما تاثير گذاشت. يك نص قرآن بود، كه معماران مسجد را مومنان به خدا و روز قيامت و برپادارندگان نماز و دهندگان زكات مي دانست و دوم عرفان اسلامي بود كه مثلا در مقرنس ها جلوه گر شد.
اين عرفان آيا در مقرنس هاي دوره هاي بعد هم تاثير داشت؟
- ابتدا مقرنس براساس آيه «الله نور السموات و الارض مثل نوري كمشكوه...» ساخته شد. قرآن در سوره نور گويي تصويري معمارگونه رسم مي كند. اما مقرنس در جغرافياي مختلف تجليات مختلف پيدا كرد و جنبه هاي زيبايي شناختي آن در دوره هاي مختلف يا سرزمين هاي مختلف، افزون تر شد.اما ماهيت آن همان ماهيت آيه نور در قرآن است كه به نوعي خداوند نور را در آنجا با تشبيهات مختلف ،مشكك ساخته است.
هنر معاصر وارد يك مرحله مدرن شده است بالتبع معماري معاصر نيز درحال گذار از اين مرحله است. معماري مدرن چه تناسبي با مسجد امروز دارد. به نظر مي رسد مسجد دنياي امروز به خاطر اينكه محل عبادت انسان امروز است ديگر نمي توان همان نگاه سنتي را داشته باشد؟
- من معتقدم كه شما همزمان با تحولات زمان ضرورت ندارد با همه جنبه ها متحول بشويد. باتوجه به اينكه روح تحول را نبايد در زمان ناديده گرفت در مقابل آن ايستادگي نيز نمي توان كرد. اما در همه موارد نيز لازم نيست كه با آن هماهنگ شويم.
مثلا اكنون در اندونزي، مالزي، حتي تهران مساجدي را مي بينيم كه دارد از آن روح سنتي خود فاصله مي گيرد ولي مصلاي امام خميني همچنان به قوس، مقرنس و روح معنوي مقرنس وفادار مانده؛ چراكه سيستمي كه سعي دارد روح معنوي گذشته را حفظ كند، بر آن نظارت دارد.
آيا با اين حساب ما منكر دگرگوني هاي كاربرد مسجد در دنياي معاصر نمي شويم؟
- اساس مسجد صرفا در كاربرد آن نيست. من مسجد را يك فضايي مي دانم كه در اين حال كه كاربردي است، يك فضايي معنوي نيز است. همچنين كاربردي كه شما در اداره داريد همان كاربرد در مسجد نيست.
فضاي مسجد بايد فضايي متفاوت از فضاي اجتماعي ما با شد چراكه در اين مكان مقدس درحال ارتباط برقراركردن با خداي خود هستيد.
اينجا يك بحث معرفتي پيش مي آيد. چراكه دينداري انسان معاصر نيز متفاوت است.؟
- بله، در اينجا ما وارد يك فاز ديگري مي شويم، يعني اگر شما بگوييد؛ يك معرفت شناسي نويني دارد به وجود مي آيد، مي گويم بله، اين معرفت شناسي نوين، معماري نويني را طلب مي كند.
براي همين من در ابتدا موضع خود را مشخص كردم.نبايد در همه جا ،هم پاي زمان شد. اما با زمان هم نجنگيم. سنت روح ما و مدرنيته كالبد ماست. ما مي توانيم مساجد مدرني داشته باشيم كه روح سنتي داشته باشند و آن كاربرد را هم داشته باشد و اين برمي گردد به آن كه فتوت نامه هاي معماري مدرن را داشته باشيم. درست است كه فضا مدرن شده، اما به هرحال انسان در خلوت هاي خودش همان انسان است.
ما نمي توانيم روح انسان را از انسان جدا كنيم.مدرنيته نمي تواند ماهيت انسان را از انسان جدا كند. پس بايد اين روح انساني در برخي از فضاها تجلي داشته باشد.
منبع: روزنامه همشهری




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط