![تکامل تاريخ از ديدگاه ماديين ( طرح سوم ) تکامل تاريخ از ديدگاه ماديين ( طرح سوم )](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/df37d341-1deb-41b8-aaf0-24d0534dc98d.jpg)
![تکامل تاريخ از ديدگاه ماديين ( طرح سوم ) تکامل تاريخ از ديدگاه ماديين ( طرح سوم )](/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1111111111/mmd05.jpg)
تکامل تاريخ از ديدگاه ماديين ( طرح سوم )
تئوري و نظريه ديگري در رابطه با تکامل تاريخ و جامعه بشري مطرح است که مي گويد : تنهاراه نجات بشر از ظلم و بي عدالتي و رسيدن به صلاح و رستگاري و سعادت ، تک قطبي کردن جهان است. برخي از نظريه پردازان به جهت اقتدار آمريکا در تمام زمينه ها آن کشور را محور نظم نوين جهاني معرفي مي کنند. اين نظريه در طول تاريخ مطرح بوده ولو در زمان هاي اخير بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.
1 ـ فيلسوف يوناني ( زيو) که حوالي سال 350 قبل از ميلاد مي زيسته برخي از مطالب را در مورد اصلاح عالم به صورت نظري مطرح کرده است. او در زماني که هيچ گونه وسايل ارتباط جمعي همانند آنچه الآن موجود است از قبيل ماشين و قطار و هواپيما و تلويزيون و راديو نبوده در طرح خود چنين مي گويد : « بر جميع مردم عالم لازم است که يک نظام جهاني واحد پيروي کنند تا به سعادت و نجات دسترسي پيدا کنند » .
« اسکندر » بزرگ که هم عصر « زيو » است درصدد پياده کردن و تطبيق نظريه « زيو » برآمد و با تکيه بر قدرت خود قصد داشت که قانوني جهاني حداقل برا ي يوناني ها و ايراني ها که به سطح بالايي از علوم رسيده و در آن عصر بي نظير بودند ، وضع کند تا در سايه آن به سعادت و رفاه نائل گردند.
2 ـ « بلتاک » مورخ و نويسنده يوناني معروف که ما بين سال 46 تا 120 ميلادي مي زيسته نيز طرح و نظريه حکومت جهاني واحد را داده و در آن به تأسيس سازمان ملل متحد و سازمان حقوق بشر اشاره کرده ونيز در آن سي حق را براي بشر برشمرده است.
او مي گويد : « لازم نيست بر اسنان که عمر خود را در جمهوري هاي متعدد و پراکنده سپري کند که به جهت قوانين مختلف که بر آنها حاکم است از يکديگر جدا شده اند ، بلکه بر مردم است که سعي نموده و مجتمع واحدي را تشکيل دهند و متابعت از قانون واحدي کنند . يا به تعبير ديگر گله واحدي تشکيل دهند که همگي در يک چرا به زندگي مشغولند » .
اين ايده و فرهنگ همان طرح زير بنايي براي نظم نوين جهاني است که سردمداران آمريکا الآن درصدد پياده نمودن آن هستند.
اديب مشهور ايتاليايي «دانته » مي گويد : « لازم است تا کل زمين و جمعيت آن نسبت به يک حکومت و حاکم خضوع کرده و سر تسليم فرود آورند تا آرامش و صلح بر جهان سايه افکند ». (3 )
متفکر انگليسي «راسل » در اين باره مي گويد : « عالم در انتظار مصلحي است که تمام مردم را تحت يک پرچم و شعار قرار دهد.»
طرفداران اين ديدگاه استدلال مي کنند که در دنياي دو قطبي پس از جنگ جهاني دوم دو قدرت جهاني يعني آمريکا و شوروي با هم ستيز مي کردند ، در اين بين شوروي مغلوب گرديد و به طور طبيعي طرف برنده يعني آمريکا بايد از تمام امتيازات اين پيروزي بزرگ بهره مندشود.تعرض دو ابر قدرت بر سر سلطه جهان بود ، و طبيعي است که طرف پيروز ، حق آقايي بر جهان را دارد.
بنابراين از نظر آمريکا وضع طبيعي امور عالم بدين جا کشيده شده است که قدرتي جهاني مانند آمريکا به عنوان تک ابر قدرت باشد و کشورهاي ديگر هر کدام در حد و شأن خود با رأس هرم در نظم نوين جهاني شرکت کنند.
سياستمداران کاخ سفيد به تنهايي سعي دارند اين انديشه را به هر قيمت که شده در اذهان مردم جهان وارد کنند و با تبليغات گسترده بر آنند تا به ديگران بباورانند که هر حرکت خلاف اين جريان محکوم به شکست است.
در اين راستا گروهي از نظريه پردازان ، حرکت در جهت مخالف اين روند را کشيده شدن به يک بن بست تاريخ مي دانند و شگفت انگيزتر اين که برخي اشخاص کم مايه در تلاشند تا ارکان اين رهبري را با استفاده از اصول علمي و صنعتي ، تخلف ناپذير جلوه دهند.
جرج بوش پدر ، طراح نظم نوين جهاني مي گويد : « نظم نوين عبارت است از صلح و دمکراسي براي همه جهان تحت رهبري ايالات متحده » .
او همچنين در سخنراني سالانه خود در کنگره آمريکا اظهار مي دارد : « در ميان ملت هاي جهان تنها آمريکا است که هم ارزش هاي اخلاقي و هم ابراز لازم را براي پشتيباني از نظم جهاني را دارا مي باشد ».
وي همچنين در کتاب خود « استراتژي امنيت ملي » مي نويسد : « جهان تنها يک ابر قدرت در حال حاضر دارد و ان هم ايالات متحده آمريکا است ».
نقد : هر چند در اين بيانات خوش باورانه از يک نظم واحد جهاني و تک ابر قدرتي تحت فرماندهي آمريکا سخن به ميان آمده است ، اما با نگاهي گذرا بر واقعيت هاي داخل آمريکا از سويي ، و جهان از سوي ديگر ، اين مدل و الگو از جهاتي خدشه پذير است و بيشتر به يک رويا شبيه است تا يک واقعيت ؛ زيرا :
1 ـ در داخل آمريکا حداقل دو جناح فکري و نظريه پرداز مطرح است که گروهي از آنها به شدت اين موضوع را که سالهاي آينده شاهد دوران اقتدار مطلق آمريکا و ظهور يک جهان تک قطبي باشد رد مي کنند ، و با نظم جهاني که از ناحيه بوش مطرح شده مخالفند و از اين رو دوران پس از جنگ سرد را دوران ( جهان چند قطبي ) پيش بيني مي کنند. ديدگاههاي « هنري کسينجر » و تئوريسين هاي سياست خارجي اين کشور را مي توان تا حدودي نزديک به اين جناح ارزيابي کرد.
« کيسنجر» مي گويد : وابستگي هم پيمانان آمريکا کاهش يافته است. بنابراين تمايل آنها براي تابع و يا وابسته کردن تصميمشان به تصميم واشنگتن به تدريج کاهش مي يابد ، و اروپا و ژاپن به ايجاد نيروهاي دفاعي مستقل و خودمختار خواهند پرداخت. از سوي ديگر دوراني که آمريکا منبع عمده سرمايه گذاري در نقاط مختلف جهان بود يقيناً به سر آمده است.
برژينسکي نيز به گونه اي ديگر ناتواني آمريکا را در اين صحنه هر چند با احتياط ترسيم مي کند و مي گويد : « هر چند آمريکا در حال حاضر داعيه پرستيژ جهاني دارد و کمتر کشوري مي تواند داعيه ي رقابت با او را داشته باشد ... اما استمرار قدرت و موقعيت آمريکا در صحنه جهاني و داخلي از جنبه هاي زيادي آسيب پذير است ... ».
2 ـ زمينه ي سيطره ي آمريکا در جهان پس از فروپاشي نظام دو قطبي به مراتب کمتر از گذشته است ؛ زيرا فروپاشي شوروي جو سنگين دو قطبي و سايه ي سنگين دو ابر قدرتي را از جهان کنار زد و از بين برد. مسلم است که سيطره نظام يک کشور در نظام تک قطبي به مراتب سنگين تر از جو دو قطبي است ، در نتيجه زمينه پذيرش آن کمتر از گذشته خواهد بود ...
در هر صورت وضعيت اقتصادي ، فرهنگي داخل آمريکا خود مانع عملي شدن جهان تک قطبي خواهد بود.
3 ـ اين نظريه نصف راه را طي کرده است و آن اين که يک حکومت با يک قانون مي تواند نظم نوين جهاني را ايجاد کند ، ولي نصف ديگر راه را طي نکرده است که اصل هم همان نصف ديگر است ؛ زيرا ممکن است که همان نصف راه اول که تک قطبي کردن باشد در صورت طي شدن منجر به طغيان و سرکشي ملتي باشد که در رأس هرم اين قطب قرار دارد ، و در صورت احساس غنا و بي نيازي و تفوق بر ديگران و احساس ناسيوناليستي ، ديگران را تحت استعمار خود قرار دهند ، و در نتيجه از آنچه که فرار مي کردند که همان بي عدالتي و نزاعات و کشمکش ها باشد ، بيشتر از گذشته به آن مبتلا شوند ، و درگيري ها و انقلاب هايي از نو پايه ريزي شود و لذا در قرآن خداوند متعال مي فرمايد : « ان الانسان ليطغي أن رآه استغني » « انسان بعد از آن که خود را مستغني ديد طغيان گر مي شود .
انديشه حکومت جهاني
پيشينه تاريخي انديشه حکومت جهاني
ديدگاه فلاسفه قبل از اسلام
1 ـ فيلسوف يوناني ( زيو) که حوالي سال 350 قبل از ميلاد مي زيسته برخي از مطالب را در مورد اصلاح عالم به صورت نظري مطرح کرده است. او در زماني که هيچ گونه وسايل ارتباط جمعي همانند آنچه الآن موجود است از قبيل ماشين و قطار و هواپيما و تلويزيون و راديو نبوده در طرح خود چنين مي گويد : « بر جميع مردم عالم لازم است که يک نظام جهاني واحد پيروي کنند تا به سعادت و نجات دسترسي پيدا کنند » .
« اسکندر » بزرگ که هم عصر « زيو » است درصدد پياده کردن و تطبيق نظريه « زيو » برآمد و با تکيه بر قدرت خود قصد داشت که قانوني جهاني حداقل برا ي يوناني ها و ايراني ها که به سطح بالايي از علوم رسيده و در آن عصر بي نظير بودند ، وضع کند تا در سايه آن به سعادت و رفاه نائل گردند.
2 ـ « بلتاک » مورخ و نويسنده يوناني معروف که ما بين سال 46 تا 120 ميلادي مي زيسته نيز طرح و نظريه حکومت جهاني واحد را داده و در آن به تأسيس سازمان ملل متحد و سازمان حقوق بشر اشاره کرده ونيز در آن سي حق را براي بشر برشمرده است.
او مي گويد : « لازم نيست بر اسنان که عمر خود را در جمهوري هاي متعدد و پراکنده سپري کند که به جهت قوانين مختلف که بر آنها حاکم است از يکديگر جدا شده اند ، بلکه بر مردم است که سعي نموده و مجتمع واحدي را تشکيل دهند و متابعت از قانون واحدي کنند . يا به تعبير ديگر گله واحدي تشکيل دهند که همگي در يک چرا به زندگي مشغولند » .
ديدگاه متفکران معاصر
اين ايده و فرهنگ همان طرح زير بنايي براي نظم نوين جهاني است که سردمداران آمريکا الآن درصدد پياده نمودن آن هستند.
اديب مشهور ايتاليايي «دانته » مي گويد : « لازم است تا کل زمين و جمعيت آن نسبت به يک حکومت و حاکم خضوع کرده و سر تسليم فرود آورند تا آرامش و صلح بر جهان سايه افکند ». (3 )
متفکر انگليسي «راسل » در اين باره مي گويد : « عالم در انتظار مصلحي است که تمام مردم را تحت يک پرچم و شعار قرار دهد.»
طرح نظام تک قطبي در عصر حاضر
طرفداران اين ديدگاه استدلال مي کنند که در دنياي دو قطبي پس از جنگ جهاني دوم دو قدرت جهاني يعني آمريکا و شوروي با هم ستيز مي کردند ، در اين بين شوروي مغلوب گرديد و به طور طبيعي طرف برنده يعني آمريکا بايد از تمام امتيازات اين پيروزي بزرگ بهره مندشود.تعرض دو ابر قدرت بر سر سلطه جهان بود ، و طبيعي است که طرف پيروز ، حق آقايي بر جهان را دارد.
بنابراين از نظر آمريکا وضع طبيعي امور عالم بدين جا کشيده شده است که قدرتي جهاني مانند آمريکا به عنوان تک ابر قدرت باشد و کشورهاي ديگر هر کدام در حد و شأن خود با رأس هرم در نظم نوين جهاني شرکت کنند.
سياستمداران کاخ سفيد به تنهايي سعي دارند اين انديشه را به هر قيمت که شده در اذهان مردم جهان وارد کنند و با تبليغات گسترده بر آنند تا به ديگران بباورانند که هر حرکت خلاف اين جريان محکوم به شکست است.
در اين راستا گروهي از نظريه پردازان ، حرکت در جهت مخالف اين روند را کشيده شدن به يک بن بست تاريخ مي دانند و شگفت انگيزتر اين که برخي اشخاص کم مايه در تلاشند تا ارکان اين رهبري را با استفاده از اصول علمي و صنعتي ، تخلف ناپذير جلوه دهند.
جرج بوش پدر ، طراح نظم نوين جهاني مي گويد : « نظم نوين عبارت است از صلح و دمکراسي براي همه جهان تحت رهبري ايالات متحده » .
او همچنين در سخنراني سالانه خود در کنگره آمريکا اظهار مي دارد : « در ميان ملت هاي جهان تنها آمريکا است که هم ارزش هاي اخلاقي و هم ابراز لازم را براي پشتيباني از نظم جهاني را دارا مي باشد ».
وي همچنين در کتاب خود « استراتژي امنيت ملي » مي نويسد : « جهان تنها يک ابر قدرت در حال حاضر دارد و ان هم ايالات متحده آمريکا است ».
نقد : هر چند در اين بيانات خوش باورانه از يک نظم واحد جهاني و تک ابر قدرتي تحت فرماندهي آمريکا سخن به ميان آمده است ، اما با نگاهي گذرا بر واقعيت هاي داخل آمريکا از سويي ، و جهان از سوي ديگر ، اين مدل و الگو از جهاتي خدشه پذير است و بيشتر به يک رويا شبيه است تا يک واقعيت ؛ زيرا :
1 ـ در داخل آمريکا حداقل دو جناح فکري و نظريه پرداز مطرح است که گروهي از آنها به شدت اين موضوع را که سالهاي آينده شاهد دوران اقتدار مطلق آمريکا و ظهور يک جهان تک قطبي باشد رد مي کنند ، و با نظم جهاني که از ناحيه بوش مطرح شده مخالفند و از اين رو دوران پس از جنگ سرد را دوران ( جهان چند قطبي ) پيش بيني مي کنند. ديدگاههاي « هنري کسينجر » و تئوريسين هاي سياست خارجي اين کشور را مي توان تا حدودي نزديک به اين جناح ارزيابي کرد.
« کيسنجر» مي گويد : وابستگي هم پيمانان آمريکا کاهش يافته است. بنابراين تمايل آنها براي تابع و يا وابسته کردن تصميمشان به تصميم واشنگتن به تدريج کاهش مي يابد ، و اروپا و ژاپن به ايجاد نيروهاي دفاعي مستقل و خودمختار خواهند پرداخت. از سوي ديگر دوراني که آمريکا منبع عمده سرمايه گذاري در نقاط مختلف جهان بود يقيناً به سر آمده است.
برژينسکي نيز به گونه اي ديگر ناتواني آمريکا را در اين صحنه هر چند با احتياط ترسيم مي کند و مي گويد : « هر چند آمريکا در حال حاضر داعيه پرستيژ جهاني دارد و کمتر کشوري مي تواند داعيه ي رقابت با او را داشته باشد ... اما استمرار قدرت و موقعيت آمريکا در صحنه جهاني و داخلي از جنبه هاي زيادي آسيب پذير است ... ».
2 ـ زمينه ي سيطره ي آمريکا در جهان پس از فروپاشي نظام دو قطبي به مراتب کمتر از گذشته است ؛ زيرا فروپاشي شوروي جو سنگين دو قطبي و سايه ي سنگين دو ابر قدرتي را از جهان کنار زد و از بين برد. مسلم است که سيطره نظام يک کشور در نظام تک قطبي به مراتب سنگين تر از جو دو قطبي است ، در نتيجه زمينه پذيرش آن کمتر از گذشته خواهد بود ...
در هر صورت وضعيت اقتصادي ، فرهنگي داخل آمريکا خود مانع عملي شدن جهان تک قطبي خواهد بود.
3 ـ اين نظريه نصف راه را طي کرده است و آن اين که يک حکومت با يک قانون مي تواند نظم نوين جهاني را ايجاد کند ، ولي نصف ديگر راه را طي نکرده است که اصل هم همان نصف ديگر است ؛ زيرا ممکن است که همان نصف راه اول که تک قطبي کردن باشد در صورت طي شدن منجر به طغيان و سرکشي ملتي باشد که در رأس هرم اين قطب قرار دارد ، و در صورت احساس غنا و بي نيازي و تفوق بر ديگران و احساس ناسيوناليستي ، ديگران را تحت استعمار خود قرار دهند ، و در نتيجه از آنچه که فرار مي کردند که همان بي عدالتي و نزاعات و کشمکش ها باشد ، بيشتر از گذشته به آن مبتلا شوند ، و درگيري ها و انقلاب هايي از نو پايه ريزي شود و لذا در قرآن خداوند متعال مي فرمايد : « ان الانسان ليطغي أن رآه استغني » « انسان بعد از آن که خود را مستغني ديد طغيان گر مي شود .
پی نوشت :
1 ـ آيا بشر آينده اي هم دارد ؟ ،برتراند راسل ، ص 166 ـ 172.
2 ـ اسلام و عقل ، ص 210.
3 ـ همان .
4 ـ سوره علق ، آيه 6 .