نویسندگان: سید علی نقی ایازی، نیکوسادات هدایی
این مورد از مواردی است که در کتابهای مختلفی که به بررسی دگرگونیها و تغییرهای جوامع پرداخته اند، چندان به چشم نمیخورد. البته تلویحاً تحت عنوان نخبگان ایدئولوژیکی و مذهبی اشاراتی به آن میشود و لیکن مستقیماً به آن پرداخته نمیشود.
برخی به دلیل پیش آمدن بحث جبر و اختیار ترجیح میدهند آن را کاملاً نادیده بگیرند و صرفاً تمام تحولات و تغییرات طول تاریخ بشر را منتسب به انسان بدانند، در حالی که با ایمان به سخنان الهی مبنی بر بیهوده نبودن جهان و آیاتی از این دست، این روش سادهانگارانه و دور از حقیقت است.
بعضی از این گروه اثبات خدا و ارادهی خداوندی را در گرو خدشه وارد کردن بر قانون علیت و اصل ضرورت علّی و معلولی پنداشتهاند: یعنی در گرو اساسیترین پایهی اثبات وجود خدا که نه تنها وجود خداوند را اثبات میکند که اساس قبول هر نظریهی علمی و فلسفی است: از جمله این افراد «برتراند راسل» در کتاب خود در بحثی تحت عنوان علم و دین، مسئله اختیار را محل برخورد علم و دین معرفی میکند.(1)
اما بر اساس جهانبینی توحیدی نظام هستی بر اساس خیر وجود و رحمت است و این جهانبینی تک قطبی و تک محوری، یعنی خدا محوری است.
اگر لحظهای عنایت الهی از جهان گرفته شود، نیست و نابود میشود. هدفهای حکیمانهای در خلقت جهان و انسان در کار است.
از هر نتیجه و سببی، تنها نتیجه و مسبب مخصوص خود آن را باید انتظار داشت. تضاد قدر الهی، وجود هر موجودی را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود میآورد. قضا و تقدیر الهی یک شیء عین قضا و تقدیر سلسله علل اوست. (2)
این مسئله از قوانین الهی و سنتهای خداوندی سرچشمه میگیرد و به این صورت تاریخ پیش میروند و همه اسباب در خدمت اراده خداوندی قرار دارند. این مشیت الهی است که سنّتهایش را به وجود آورده است و در مجرای مخصوص مسئله آن را به اجرا در میآورد. همانطور که گفته میشود: «ابی الله أن یجری الامور بغیر اسبابها». در حالی که این مسئله نمیتواند ناقض ارادهی خداوندی باشد، بلکه بدین معناست که خداوند خواست و ارادهاش را به اسباب خاص آن بروز میدهد.
خداوند در آیات زیادی امور را به خود منتسب میکند و مردم را به توجه به این مطلب دعوت میکند.
در تفسیر الیزان میخوانیم:
صالح در این جمله قوم خود را به تذکر و یادآوردن نعمتهای خدا دعوت میکند، هم چنان که هود قوم عاد را به آن دعوت مینمود. از جمله نعمتهایی که به یاد آنان میآورد این است که خداوند آنان را جانشین قوم عاد و سایر امتهای گذشته قرار داده و در زمین مکنتشان داده و اینک قسمتهای جلگهی زمین و همچنین کوهستانی آن را اشغال کرده و در آن خانه و آبادی به وجود آوردهاند، آن گاه تمامی نعمتها را در جملهی «فَاذکُرُوا آلاءَ اللهِ» خلاصه میکند و با به کاربردن لفظ «فاء» که برای تفریع است، مغایرت آن را با جملات قبل میرساند و گویا پس از اینکه فرمود: نعمتهای خدا را به یاد بیاورید و تعدادی از آن نعمتها را بر شمرد، برای بار دوم فرمود: با این همه نعمتها که خداوند در دسترسی شما قرار داده، جا دارد که آن نعمتها را به یاد بیاورید.
«وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدِینَ». این جمله عطف بر جملهی «فا ذکروا» و لازمهی آن است و مادهی«عثی» هم به معنای فساد تفسیر شده و هم به معنای اضطراب و مبالغه آمده است. راغب در مفردات میگوید: «عیث و عثی» با اینکه دو مادهاند، از جهت معنا به هم نزدیالث هستند، مانند «جذاب و جبذ» چیزی که هست مادهی «عیث» بیشتر به فسادهایی گفته میشود که محسوس باشد، به خلاف مادهی «عثی» که بیشتر در فسادهای معنوی و غیرحسی به کار برده میشود، مانند آیه «وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدِینَ». (4)
در تفسیر نمونه نیز چنین بیان شده است:
در آیه بعد میگوید: «به خاطر داشته باشید که خداوند شما را جانشینان در روی زمین بعد از قوم عاد قرار داد و در آن مستقر ساخت»؛ یعنی از یک سو نعمتهای فراوان الهی را فراموش نکنید و از سوی دیگر توجه داشته باشید که پیش از شما اقوام طغیانگری مانند قوم عاد بودند که بر اثر مخالفتهایشان به عذاب الهی گرفتار شدند و نابود گردیدند (وَ أذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَبَوَّاکُم فِی الأَرضِ).
آن گاه روی بعضی از نعمتها و امکانات خداداد قوم نمود تکیه کرده میگوید:
«شما در سرزمینی زندگی دارید که هم دشتهای مسطح با خالیهای مساعد و آماده دارد که میتوانید قصرهای مجلل و خانههای مرفه در آن بسازید و هم کوهستانهای مستعددی دارد که میتوانید خانههایی مستحکم در دل سنگها (برای فصل زمستان و شرایط جوی سخت) ایجاد کنید و بتراشید» (تَتَّخِذُونَ مِن سُهوُلِها قُصُوراً وَ تَنحِتُونَ الجِبالَ بُیُوتاً».
از این تعبیر چنین به نظر میرسد که آنها محل زندگی خود را در تابستان و زمستان تغییر میدادند، در فصل بهار و تابستان در دشتهای وسیع و پر برکت به زراعت و دامداری میپرداختند و به همین دلیل خانههای مرفه و زیبایی در دشت داشتند، اما به هنگام فرا رسیدن فصل سرما و تمام شدن برداشت محصول، به خانههای مستحکمی که در دل صخرهها تراشیده بودند که در مناطق امن و امانی قرار داشت و از گزند طوفان و سیلاب و حوادث بر کنار بود، آسوده خاطر زندگی میکردند.
در پایان آیه میگوید: «این همه نعمتهای فراوان خدا را یادآور شوید و در زمین فساد نکنید و کفران نعمت ننمائید.» (فَاذکُرُوا آلاءَ اللهِ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدینَ). (5)
در آیاتی از این دست که امور به خداوند نسبت داده می شود، توجه به خدا محوری در افراد تقویت شده، تجلّی می یابد؛ از این رو میتواند موجب جلوگیری از انحرافات و کجرویها شود.
با توجه دادن افراد به اینکه تحولات تاریخی و اجتماعی بشر در دست خداوند است، از بین رفتن قوم عاد را متذکر میشود و جانشینی قوم نمود را بیان میکند. این مسئله علاوه بر مشیت الهی، قوانین خداوندی و سنّتهای او را بیان میکند، مبنی بر اینکه همواره تغییرات و تحولات اجتماعی و تاریخی برای بشر بر اساس فرایندهای اجتماعی حاکم بر آن جامعه صورت میپذیرد. یادآوری این نکات زمینه پایبندی و تعهد بیشتر اعضای جامعه به عناصر فرهنگی را فراهم میسازد.
نکتهی قابل توجه دیگر اینکه توجه به خدادادی بودن نعمتها و به یادداشتن همواره آنها، زمینهی پرهیز آدمی از فسادانگیزی خواهد بود.(6)
تفسیر نمونه در مورد این آیه میگوید:
پس از نابودی قوم فرعون و درهم شکستن قدرت آنها، بنیاسرائیل که سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگی به سر میبردند، وارث سرزمینهای پهناور آنها شدند، آیهی فوق به همین معنا اشاره کرده، میگوید: «مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را در اختیار جمعیت مستضعف و استعمار شده قرار دادیم» (وَ أَورَثنا القَومَ الَّذینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ مَشارِقَ الأَرضِ وَ مَغارِبَها الَّتِی بارَکنا فِیها).
همانطور که سابقاً هم اشاره کردهایم، «ارث» در لغت به معنای مالی است که بدون تجارت و معامله از کسی به کسی میرسد، اعم از اینکه از مردگان باشد یا از زندگان.
«یُستَضعَفُونَ» که از مادهی «استضعاف» گرفته شده، معادل کلمه «استعمار» است که در عصر و زمان ما به کار میرود و مفهوم آن این است که قومی ستم پیشه جمعیتی را تضعیف کنند تا بتوانند از آنها در مسیر مقاصدشان بهرهکشی نمایند، منتها این تفاوت را با کلمهی استعمار دارد. استعمار ظاهرش به معنای آباد ساختن است و باطنش به معنای ویرانگری است، ولی استضعاف ظاهر و باطنش هر دو یکی است!
تعبیر به «کانُوا یُستَضعَفُونَ» نیز اشاره به این است که فرعونیان به طور مداوم آنها را در ضعف و ناتواقی نگه میداشتند، ضعف و ناتوانی فکری و اخلاقی و اقتصادی از هر نظر و در تمام جهات.
تعبیر به «مَشارِقَ الأَرضِ وَ مَغارِبَها» (مشرقها و مغربهاى زمین) اشاره به سرزمین های وسیع و پهناوری است که در اختیار فرعونیان بود: زیرا سرزمینهای کوچک، مشرقها و مغربهای مختلف و به تعبیر دیگر افقهای متعدد ندارد، اما یا سرزمین پهناور، حتماً اختلاف افق و مشرقها و مغربها، به دلیل خاصیت کرویت زمین، خواهد داشت، به همین دلیل، ما این تعبیر را کنایه از وسعت سرزمین فراعنه گرفتیم.
جملهی «بارَکنا فِیها» اشاره به آبادی فوقالعاده این منطقه، یعنی مصر و شام است که هم در آن زمان و هم در این زمان از مناطق پر برکت دنیا به حساب میآید و به طوری که بعضی از مفسران نوشتهاند در آن روز کشور فراعنه به قدری وسعت داشت که سرزمین شامات را هم در بر میگرفت.
بنابراین منظور حکومت بر تمام کرهی زمین نبوده است: زیرا این موضوع مسلماً بر خلاف تاریخ است، بلکه منظور حکومت بنی اسرائیل بر سراسر سرزمین فراعنه میباشد.
آنگاه میگوید: «وعدهی نیک پروردگار تو در زمینه پیروزی بنیاسرائیل - به دلیل صبر و استقامتی که نشان دادند - تحقق یافت» (وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّکَ الحُسنی عَلی بَنی إِسرائیلَ بِما صَبَرُوا).
این همان وعدهای است که در آیات قبل (آیهی 128 و 129 همین سوره) به آن اشاره شده است.
گرچه در این آیه تنها سخن از بنیاسرائیل و سرانجام استقامت آنها در برابر فرعونیان به میان آمده است، این موضوع به طوری که از آیات دیگر قرآن استفاده میشود، این موضوع اختصاص به قوم و ملتی ندارد، بلکه هر جمعیت مستضعفی به پاخیزند و برای آزادی خود از چنگال اسارت و استعمار کوشش کنند و در این راه استقامت و پایمردی نشان دهند، سرانجام
پیروز خواهند شد و سرزمینهایی که به دست ظالمان و ستمگران اشغال شده است، آزاد میشوند.
در پایان آیه اضافه میکند که «ما قصرهای زیبای فرعون و فرعونیان و کاخهای مجلل و بناهای پر زرق و برق و جالب آنها و هم چنان باغات پرشکوهشان را نابود ساختیم» (وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصنَعُ فِرعَونُ وَ قَومُهُ وَ ما کانُوا یَعرِشُونَ). (8)
بیان مجمعالبیان در مورد این آیه را نیز در اینجا میآوریم:
به دنبال مطالب پیش میفرماید: قوم بنیاسرائیل را که بر اثر ظلم قبطیان ضعیف شده بودند، قدرت بخشیدیم و پس از هلال فرعون، سراسر قلمرو کشور فرعون را در اختیار آنها گذاشتیم و با زراعت و میوه و جاری کردن چشمهها و نهرها آنجا را برکت دادیم.
حسن گوید قلمرو کشور فرعون شام و مصر بود. قتاده گوید شرق و غرب شام بود. جبایی گوید مصر بود. زجاج گوید داود و سلیمان از بنیاسرائیل بودند و بر کشور فرعون حکومت کردند.
«وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّکَ الحُسنی عَلی بَنِیإسرائِیلَ بِما صَبَرُوا»: وعدهی نیکویی که خداوند به بنیاسرائیل داده بود، تحقق یافت. دشمنشان نابود شد و بر سرزمین وی دست یافتند. وفای به وعده، از لحاظ اینکه همراه ارزانی داشتن نعمت است، به منزلهی تمام سخن است. برخی گویند: «کلمهی حسنی» این آیه است: «وَ نُریدُ إَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ...». (9) حسن گوید تمام کلمات خدا نیکوست: زیرا وعده است به چیزهایی که پسندیده است و مقصود وعدهی بهشت است. به هر صورت، آنها از این لحاظ، مشمول عنایات و الطاف خداوندی شدند که در برابر آزارهای فرعونیان صبر کردند و به کارهای سخت، تن دادند.
این آیه با پرداختن به برکاتی که خداوند به بنیاسرائیل عطا فرموده است، توجه افراد را خواست و ارادهی خداوند در نابودی فرعون وقومش بیان میكند.
همانطور که در ابتدای این بحث بیان کردیم، خداوند در تمام آیاتی که انجام اموری را به خدا نسبت میدهد، نسبتهای خود را در جهان تأکید میکند و آن سنّتها را متناسب با موضوعی که از آن سخن میگوید، بیان میفرماید. از جمله در این آیه به بیان این سنّت خود میپردازد که نابودی ستمگران و حاکمیت مستضعفان از سنّتهای اوست. این مژده برای بشریت بسیار شیرین و آرامش بخشخواهد بود.(11)
همچنین یکی از فرایندهای اجتماعی حاکم بر جوامع، تغییر ساختارهای اجتماعی پس از تداوم نابرابریهای اجتماعی است. اینکه عملکرد انسانها در تعیین سرنوشت آنان به دست خداوند نقشی به سزا دارد.(12)
خداوند در آیاتی همچون 141 و 168 سورهی اعراف به بیان چگونگی آزمایش امتها میپردازد. اینکه انسان با سختیها، نعمتها و تفضلات الهی آزمایش میشود و آنها اموری هدف دارند و زمینه آزمون انسانها را فراهم میآورند. همچنین به این نکته اشاره میکند که آزمونهای الهی به گونهای هستند که در آدمی زمینهی بازگشت به صلاح و صواب را ایجاد میکنند.
آیات دیگری در این خصوص وجود دارند که با بیان تاریخ گذشتگان و توجه دادن به سرنوشت ایشان نقش ارادهی خداوند را در ایجاد تغییرها و دگرگونیهای جوامع بشری بیان کرده است و در خلال بیان آنها، سنّتهای الهی را نیز معرق میکنند: از جمله آیاتی که در ادامه خواهید دید:
تفسیر این آیه در المیزان این چنین است:
ظاهراً ضمیر در «من قبله» به کلمه «بینه» - که در آیهی قبلی بود- بر میگردد: چون مقصود از آن قرآن است و معنای آیه این است: اگر ما کفار را به دلیل اسرافی که در کفر ورزیدند، به عذایی هلاک کنیم، قبل از آن که بر آنان بینه نازل سازیم و حجت را بر آنان تمام کنیم، آن وقت حجت به نفع آنان و به ضرر ما و خلاصه حق به جانب ایشان میشد: چون میگفتند: پروردگارا! چرا رسولی به سوی ما گسیل نکردی، تا قبل از آنکه به عذاب استیصال، هلاک و بیچاره شویم، آیات تو را پیروی کنیم؟
بعضی از مفسران گفتهاند ضمیر مذکور به رسول بر میگردد، هرچند چنین لفظی پیش از این نیامده است، از مضمون آیه پیشین استفاده میشود، به شهادت اینکه گفتند: «چرا رسولی به سوی ما نفرستادی» و این وجه از نظر لفظ وجهی قریب و نزدیک به ذهن است، ولی از نظر معنا، معنای اول قریب به ذهن است و جملهی «فَنَتَّبعَ آیاتِکَ» آن را تأیید میکند، چون نفرمود: «فنتبع رسولک».
«قُل کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعلَمُونَ مَن أَصحابُ الصِّؤاطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهتَدی».
کلمهی «تربص» به معنای انتظار است و «صراط سوی» به معنای راه مستقیم است و جملهی «کل متربص» معنایش این است که بگو هر یک از ما و شما منتظریم، ما منتظریم تا وعدهای که درباره شما خدا به ما داده است مبنی بر اینکه، دین خود را بر کفر شما جلو میاندازد و نور خود را تمام میکند، فرارسد، شما هم منتظرید تا بلاها بر سر ما هجوم آورد و بتوانید دعوت حق ما را باطل کنید و هر یک از ما و شما راه خود را به سوی آرزو و هدف خود گرفته، پیش میرود، پس شما
منتظر باشید.
این جمله تهدید است: [زیرا] میفرماید به زودی خواهید فهمید که کدام یک از ما و شما راه درست را پیموده و آن صراط مستقیمی که آدمی را به هدفش میرساند، طی کرده و کدام یک به مطلوب خود راه یافته است، که این جمله از اخبار غیبی است که فتح و پیروزی مسلمان را پیشگویی میکند. (14).
در تفسیر نمونه میخوانیم:
در آخرین آیه بار دیگر روی همان مسئلهای که در چند آیه قبل تکیه شده بود، تأکید میکند و به کافران لجوج این چنین هشدار میدهد: «چه بسیار شهرها و آبادیها که به آنها مهلت دادم، در حالی که ستمگر بودند (مهلت دادم تا اینکه بیدار شوند و هنگامی که بیدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند)، اما ناگهان آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (و کَأَیِّن مِن قَریَةٍ أَملَیتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخذتُها). آنها نیز مثل شما از دیر شدن عذاب، شکایت داشتند و مسخره میکردند و آن را دلیل بر بطلان وعدهی پیامبران میگرفتند، ولی سرانجام گرفتار شدند و هر چه فریاد کشیدند، فریادشان به جایی نرسید.
آری، «همه به سوی من باز میگردند» و تمام خطوط به خدا منتهی میشود و همه این اموال و ثروتها میماند و وارث همه اوست (وَ إِلَیَّ المَصِیرُ). (16)
این گونه آیات در قرآن فراوان دیده میشوند که برخی از این موارد را ذکر کردیم. (17)
در پایان این قسمت به آیهای اشاره میکنیم که از آیاتی است که همهی مردم جهان به آن امید دارند و با آن زندگی کرده و در همهی ادیان چنین بشارتی داده شده است و آن آیهی 5 سورهی قصص است:
در تفسیر این آیه در تفسیر نمونه آمده است:
«آنها را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم» (و نَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثِینَ).
«آنها را نیرومند و قوی و صاحب قدرت و حکومتشان را مستقر و پا بر جا سازیم» (وَ نُمَکِّنَ لَهُم فِی الاَرضِ).
«و به فرعون وهامان و لشکریان آنها آنچه را از سوی این مستضعفین بیم داشتند نشان دهیم»! (وَ نُرِیَ فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا یَحذَرُونَ).
چقدر این دو آیه گویا و امیدبخش است؟ چراکه به صورت قانونی کلی و در شکل فعل مضارع و مستمر بیان شده است، تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنیاسرائیل و حکومت فرعونیان داشته، میگوید: ما میخواهیم چنین کنیم...؛ یعنی فرعون میخواست بنیاسرائیل را تار و مار کند و قدرت و شوکتشان را درهم بشکند، اما ما میخواستیم آنها قوی و پیروز شوند. او میخواست حکومت تا ابد در دست مستکبران باشد، اما ما اراده کرده بودیم که حکومت را به مستضعفان بسپاریم! و سرانجام چنین شد.
ضمناً تعبیر به «منت» چنان که پیش از این هم گفتهایم، به معنای بخشیدن مواهب و نعمتهاست و این با منت زبانی که بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر طرف است و مسلما کار مذمومی است، فرق بسیار دارد.
در این دو آیه خداوند پرده از روی اراده و مشیت خود در مورد مستضعفان برداشته است و پنج امر را در این زمینه بیان میکند که با هم پیوند و ارتباط نزدیک دارند:
نخست اینکه ما میخواهیم آنها را مشمول نعمتهای خود کنیم (وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ...).
دوم اینکه ما میخواهیم آنها را پیشوایان نماییم (نَجعَلَهُم أَئِمَّةً).
سوم اینکه ما میخواهیم آنها را وارثان حکومت جباران قرار دهیم (وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثِینَ).
چهارم اینکه ما حکومت قوی و پا بر جا به آنها میدهیم (وَ نُمَکِّنَ لَهُم فِی الأَرضِ). (19)
و پنجم بیان صاحب مجمعالبیان در این آیه که مینویسد:
فرعون اراده کرده بود که بنیاسرائیل را براندازد و اراده ما این بود که بر آنها که ضعیف شده بودند، منت گذاریم.
«وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً»: و آنها را پیشوایان خیر و رهبران حقیقت قرار دهیم. این معنا از ابن عباس است. قتاده گوید یعنی به آنها ملک و سلطنت بخشیم. این قول هم در نتیجه با قول اول یکی است: زیرا کسانی که خداوند به آنها ملک و قدرت بخشد، البته پیشوایان خیر و حقیقت خواهند بود، اما کسانی که بر مسند قدرت و حکومت، به مردم ستم روا دارند، حکومتشان از جانب خدا نیست، چنان که میفرماید:
«فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً»: (20) ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ملکی عظیم به آنها بخشیدیم.
ملک و حکومتی که از جانب خداست واجب الاطاعة است و بنابراین امامان و جانشینان پیامبر پادشاهان حقیقی هستند که در دین و دنیا مقدماند و وظیفهی مردم است که پیرو آنها باشند و پا جای پای ایشان بگذارند.
«وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً»: و این مردم ضعیف را وارث دیار و اموال فرعون و قومش گردانیم.
در روایت صحیح از علی (علیه السلام) چنین نقل شده است: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و مخلوقات را هستی بخشید که دنیا بعد از آنکه در مقابل ما چموشی و سرکشی کرده است همچون شتر بد خلق که به فرزند خود محبت میکند، به سوی ما روی میآورد و در برابر ما رام میشود. آن گاه همین آیه را تلاوت فرمود.
در روایت دیگر است که امام باقر (علیه السلام) نظر به فرزندش امام صادق (علیه السلام) افکند و فرمود: به خدا سوگند، این از همان کسانی است که خدا دربارهشان فرموده است: «وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ...».
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: به خدایی که محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) را برای بشارت و انذار برگزید که نیکان خاندان ما و شیعیانشان به منزله موسی و پیروانش و دشمنان ما و طرفدارانشان به منزله فرعون و پیروانش خواهند بود.(21)
در این آیه در مورد دوره خاصی سخن به میان نیامده و به صورت یک قانون فراگیر بیان شده است تا تصور نشود اختصاص به بنیاسرائیل دارد. خداوند در این آیه سنّتی از سنّتهایش را بیان می فرماید که ظلم پایانناپذیر است و خداوند بر کسانی که ضعیف شمرده شدهاند منّت میگذارد و ایشان را وارث و پیشوا قرار خواهد داد.
آنچه در این آیه به آن اشارہ شده، ارادهی خداوندی در این خصوص متذکر شده است، آن را حتمی میخواند و این همان چیزی است که غالباً مردم در سراسر جهان به امید آن زندگی میکنند تا روز موعود فرا رسد.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در سخنانشان در مورد انتقام ظلم از جانب خداوند چنین میفرمایند:
«و لَئِن أمهَلَ الظّالِمَ فَلَن یفُوتَ أخذُهُ، و هُوَ له بالمرصادِ علی مَجازِ طریقهٍ، و بموضِعِ الشَّجامِن مَساغٍ ریقِهِ»: (22) اگر خداوند، ستمگر را چند روز مهلت دهد، از بازپرسی و عذاب او غفلت نمیکند و او بر سر راه، در کمینگاه ستمگران است و الگوی آنها را در دست گرفته تا از فرورفتن آب دریغ دارد.
1. مرتضی مطهری: علل گرایش به مادیگری: ص 528.
منبع مقاله :
ایازی، علی نقی؛ ساداتهدایی، نیکو، (1393)، درآمدی بر مفهوم تغییرات اجتماعی در قرآن، قم: چاپخانهی مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول
از دیدگاه قرآن
در آیات قرآن کریم از مؤثرترین عواملی که موجب تغییرات و تحولات اجتماعی و تاریخی معرفی شدہ، «خداوند» است. در این دسته از آیات، منشأ تغییرات و تحولات، خواست و اراده خداوند معرق شده است. این اصل در جامعهی ایمانی و اسلامی نقش بسیار عمیقی دارد که زندگی با آن جزء لاینفک هر فرد با ایمان است. از طرفی ایمان به چنین مهمی باعث به وجود آمدن اطمینان و آرامش در زندگی فرد خواهد شد. در این آیات تحولات تاریخ بشر و تغییرات تمدن جوامع مختلف همگی از ارادهها و مشیت الهی معرفی میشوند.این مورد از مواردی است که در کتابهای مختلفی که به بررسی دگرگونیها و تغییرهای جوامع پرداخته اند، چندان به چشم نمیخورد. البته تلویحاً تحت عنوان نخبگان ایدئولوژیکی و مذهبی اشاراتی به آن میشود و لیکن مستقیماً به آن پرداخته نمیشود.
برخی به دلیل پیش آمدن بحث جبر و اختیار ترجیح میدهند آن را کاملاً نادیده بگیرند و صرفاً تمام تحولات و تغییرات طول تاریخ بشر را منتسب به انسان بدانند، در حالی که با ایمان به سخنان الهی مبنی بر بیهوده نبودن جهان و آیاتی از این دست، این روش سادهانگارانه و دور از حقیقت است.
بعضی از این گروه اثبات خدا و ارادهی خداوندی را در گرو خدشه وارد کردن بر قانون علیت و اصل ضرورت علّی و معلولی پنداشتهاند: یعنی در گرو اساسیترین پایهی اثبات وجود خدا که نه تنها وجود خداوند را اثبات میکند که اساس قبول هر نظریهی علمی و فلسفی است: از جمله این افراد «برتراند راسل» در کتاب خود در بحثی تحت عنوان علم و دین، مسئله اختیار را محل برخورد علم و دین معرفی میکند.(1)
اما بر اساس جهانبینی توحیدی نظام هستی بر اساس خیر وجود و رحمت است و این جهانبینی تک قطبی و تک محوری، یعنی خدا محوری است.
اگر لحظهای عنایت الهی از جهان گرفته شود، نیست و نابود میشود. هدفهای حکیمانهای در خلقت جهان و انسان در کار است.
از هر نتیجه و سببی، تنها نتیجه و مسبب مخصوص خود آن را باید انتظار داشت. تضاد قدر الهی، وجود هر موجودی را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود میآورد. قضا و تقدیر الهی یک شیء عین قضا و تقدیر سلسله علل اوست. (2)
این مسئله از قوانین الهی و سنتهای خداوندی سرچشمه میگیرد و به این صورت تاریخ پیش میروند و همه اسباب در خدمت اراده خداوندی قرار دارند. این مشیت الهی است که سنّتهایش را به وجود آورده است و در مجرای مخصوص مسئله آن را به اجرا در میآورد. همانطور که گفته میشود: «ابی الله أن یجری الامور بغیر اسبابها». در حالی که این مسئله نمیتواند ناقض ارادهی خداوندی باشد، بلکه بدین معناست که خداوند خواست و ارادهاش را به اسباب خاص آن بروز میدهد.
خداوند در آیات زیادی امور را به خود منتسب میکند و مردم را به توجه به این مطلب دعوت میکند.
آیه اول
«وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاَءَ اللَّهِ وَ لاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» (3) و به یادآورید هنگامی که خداوند شما را پس از [هلاکت] قوم عاد، جانشینان [آنان] ساخت و در زمین شما را جایگاه [مناسب] داد. از قسمتهای هموار زمین قصرها میسازید و کوهها را برای ساختن خانهها میتراشیدید. پس الطاف و نعمتهای خداوند را یاد کنید و در زمین فساد نکنید.در تفسیر الیزان میخوانیم:
صالح در این جمله قوم خود را به تذکر و یادآوردن نعمتهای خدا دعوت میکند، هم چنان که هود قوم عاد را به آن دعوت مینمود. از جمله نعمتهایی که به یاد آنان میآورد این است که خداوند آنان را جانشین قوم عاد و سایر امتهای گذشته قرار داده و در زمین مکنتشان داده و اینک قسمتهای جلگهی زمین و همچنین کوهستانی آن را اشغال کرده و در آن خانه و آبادی به وجود آوردهاند، آن گاه تمامی نعمتها را در جملهی «فَاذکُرُوا آلاءَ اللهِ» خلاصه میکند و با به کاربردن لفظ «فاء» که برای تفریع است، مغایرت آن را با جملات قبل میرساند و گویا پس از اینکه فرمود: نعمتهای خدا را به یاد بیاورید و تعدادی از آن نعمتها را بر شمرد، برای بار دوم فرمود: با این همه نعمتها که خداوند در دسترسی شما قرار داده، جا دارد که آن نعمتها را به یاد بیاورید.
«وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدِینَ». این جمله عطف بر جملهی «فا ذکروا» و لازمهی آن است و مادهی«عثی» هم به معنای فساد تفسیر شده و هم به معنای اضطراب و مبالغه آمده است. راغب در مفردات میگوید: «عیث و عثی» با اینکه دو مادهاند، از جهت معنا به هم نزدیالث هستند، مانند «جذاب و جبذ» چیزی که هست مادهی «عیث» بیشتر به فسادهایی گفته میشود که محسوس باشد، به خلاف مادهی «عثی» که بیشتر در فسادهای معنوی و غیرحسی به کار برده میشود، مانند آیه «وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدِینَ». (4)
در تفسیر نمونه نیز چنین بیان شده است:
در آیه بعد میگوید: «به خاطر داشته باشید که خداوند شما را جانشینان در روی زمین بعد از قوم عاد قرار داد و در آن مستقر ساخت»؛ یعنی از یک سو نعمتهای فراوان الهی را فراموش نکنید و از سوی دیگر توجه داشته باشید که پیش از شما اقوام طغیانگری مانند قوم عاد بودند که بر اثر مخالفتهایشان به عذاب الهی گرفتار شدند و نابود گردیدند (وَ أذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَبَوَّاکُم فِی الأَرضِ).
آن گاه روی بعضی از نعمتها و امکانات خداداد قوم نمود تکیه کرده میگوید:
«شما در سرزمینی زندگی دارید که هم دشتهای مسطح با خالیهای مساعد و آماده دارد که میتوانید قصرهای مجلل و خانههای مرفه در آن بسازید و هم کوهستانهای مستعددی دارد که میتوانید خانههایی مستحکم در دل سنگها (برای فصل زمستان و شرایط جوی سخت) ایجاد کنید و بتراشید» (تَتَّخِذُونَ مِن سُهوُلِها قُصُوراً وَ تَنحِتُونَ الجِبالَ بُیُوتاً».
از این تعبیر چنین به نظر میرسد که آنها محل زندگی خود را در تابستان و زمستان تغییر میدادند، در فصل بهار و تابستان در دشتهای وسیع و پر برکت به زراعت و دامداری میپرداختند و به همین دلیل خانههای مرفه و زیبایی در دشت داشتند، اما به هنگام فرا رسیدن فصل سرما و تمام شدن برداشت محصول، به خانههای مستحکمی که در دل صخرهها تراشیده بودند که در مناطق امن و امانی قرار داشت و از گزند طوفان و سیلاب و حوادث بر کنار بود، آسوده خاطر زندگی میکردند.
در پایان آیه میگوید: «این همه نعمتهای فراوان خدا را یادآور شوید و در زمین فساد نکنید و کفران نعمت ننمائید.» (فَاذکُرُوا آلاءَ اللهِ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدینَ). (5)
در آیاتی از این دست که امور به خداوند نسبت داده می شود، توجه به خدا محوری در افراد تقویت شده، تجلّی می یابد؛ از این رو میتواند موجب جلوگیری از انحرافات و کجرویها شود.
با توجه دادن افراد به اینکه تحولات تاریخی و اجتماعی بشر در دست خداوند است، از بین رفتن قوم عاد را متذکر میشود و جانشینی قوم نمود را بیان میکند. این مسئله علاوه بر مشیت الهی، قوانین خداوندی و سنّتهای او را بیان میکند، مبنی بر اینکه همواره تغییرات و تحولات اجتماعی و تاریخی برای بشر بر اساس فرایندهای اجتماعی حاکم بر آن جامعه صورت میپذیرد. یادآوری این نکات زمینه پایبندی و تعهد بیشتر اعضای جامعه به عناصر فرهنگی را فراهم میسازد.
نکتهی قابل توجه دیگر اینکه توجه به خدادادی بودن نعمتها و به یادداشتن همواره آنها، زمینهی پرهیز آدمی از فسادانگیزی خواهد بود.(6)
آیهی دوم
«وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا کَانُوا یَعْرِشُونَ» (7) و بخشهای شرقی و غربی سرزمین [فلسطین] را که در آن برکات قرار داده بودیم به قومی که پیوسته تضعیف میشدند به میرات دادیم و وعدهی نیکوی پروردگارت درباره [پیروزی] بنیاسرائیل، به خاطر صبرشان تحقّق یافت و آنچه را فرعون و قومش [از کاخ] ساخته و آنچه را افراشته بودند، ویران کردیم.تفسیر نمونه در مورد این آیه میگوید:
پس از نابودی قوم فرعون و درهم شکستن قدرت آنها، بنیاسرائیل که سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگی به سر میبردند، وارث سرزمینهای پهناور آنها شدند، آیهی فوق به همین معنا اشاره کرده، میگوید: «مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را در اختیار جمعیت مستضعف و استعمار شده قرار دادیم» (وَ أَورَثنا القَومَ الَّذینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ مَشارِقَ الأَرضِ وَ مَغارِبَها الَّتِی بارَکنا فِیها).
همانطور که سابقاً هم اشاره کردهایم، «ارث» در لغت به معنای مالی است که بدون تجارت و معامله از کسی به کسی میرسد، اعم از اینکه از مردگان باشد یا از زندگان.
«یُستَضعَفُونَ» که از مادهی «استضعاف» گرفته شده، معادل کلمه «استعمار» است که در عصر و زمان ما به کار میرود و مفهوم آن این است که قومی ستم پیشه جمعیتی را تضعیف کنند تا بتوانند از آنها در مسیر مقاصدشان بهرهکشی نمایند، منتها این تفاوت را با کلمهی استعمار دارد. استعمار ظاهرش به معنای آباد ساختن است و باطنش به معنای ویرانگری است، ولی استضعاف ظاهر و باطنش هر دو یکی است!
تعبیر به «کانُوا یُستَضعَفُونَ» نیز اشاره به این است که فرعونیان به طور مداوم آنها را در ضعف و ناتواقی نگه میداشتند، ضعف و ناتوانی فکری و اخلاقی و اقتصادی از هر نظر و در تمام جهات.
تعبیر به «مَشارِقَ الأَرضِ وَ مَغارِبَها» (مشرقها و مغربهاى زمین) اشاره به سرزمین های وسیع و پهناوری است که در اختیار فرعونیان بود: زیرا سرزمینهای کوچک، مشرقها و مغربهای مختلف و به تعبیر دیگر افقهای متعدد ندارد، اما یا سرزمین پهناور، حتماً اختلاف افق و مشرقها و مغربها، به دلیل خاصیت کرویت زمین، خواهد داشت، به همین دلیل، ما این تعبیر را کنایه از وسعت سرزمین فراعنه گرفتیم.
جملهی «بارَکنا فِیها» اشاره به آبادی فوقالعاده این منطقه، یعنی مصر و شام است که هم در آن زمان و هم در این زمان از مناطق پر برکت دنیا به حساب میآید و به طوری که بعضی از مفسران نوشتهاند در آن روز کشور فراعنه به قدری وسعت داشت که سرزمین شامات را هم در بر میگرفت.
بنابراین منظور حکومت بر تمام کرهی زمین نبوده است: زیرا این موضوع مسلماً بر خلاف تاریخ است، بلکه منظور حکومت بنی اسرائیل بر سراسر سرزمین فراعنه میباشد.
آنگاه میگوید: «وعدهی نیک پروردگار تو در زمینه پیروزی بنیاسرائیل - به دلیل صبر و استقامتی که نشان دادند - تحقق یافت» (وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّکَ الحُسنی عَلی بَنی إِسرائیلَ بِما صَبَرُوا).
این همان وعدهای است که در آیات قبل (آیهی 128 و 129 همین سوره) به آن اشاره شده است.
گرچه در این آیه تنها سخن از بنیاسرائیل و سرانجام استقامت آنها در برابر فرعونیان به میان آمده است، این موضوع به طوری که از آیات دیگر قرآن استفاده میشود، این موضوع اختصاص به قوم و ملتی ندارد، بلکه هر جمعیت مستضعفی به پاخیزند و برای آزادی خود از چنگال اسارت و استعمار کوشش کنند و در این راه استقامت و پایمردی نشان دهند، سرانجام
پیروز خواهند شد و سرزمینهایی که به دست ظالمان و ستمگران اشغال شده است، آزاد میشوند.
در پایان آیه اضافه میکند که «ما قصرهای زیبای فرعون و فرعونیان و کاخهای مجلل و بناهای پر زرق و برق و جالب آنها و هم چنان باغات پرشکوهشان را نابود ساختیم» (وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصنَعُ فِرعَونُ وَ قَومُهُ وَ ما کانُوا یَعرِشُونَ). (8)
بیان مجمعالبیان در مورد این آیه را نیز در اینجا میآوریم:
به دنبال مطالب پیش میفرماید: قوم بنیاسرائیل را که بر اثر ظلم قبطیان ضعیف شده بودند، قدرت بخشیدیم و پس از هلال فرعون، سراسر قلمرو کشور فرعون را در اختیار آنها گذاشتیم و با زراعت و میوه و جاری کردن چشمهها و نهرها آنجا را برکت دادیم.
حسن گوید قلمرو کشور فرعون شام و مصر بود. قتاده گوید شرق و غرب شام بود. جبایی گوید مصر بود. زجاج گوید داود و سلیمان از بنیاسرائیل بودند و بر کشور فرعون حکومت کردند.
«وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّکَ الحُسنی عَلی بَنِیإسرائِیلَ بِما صَبَرُوا»: وعدهی نیکویی که خداوند به بنیاسرائیل داده بود، تحقق یافت. دشمنشان نابود شد و بر سرزمین وی دست یافتند. وفای به وعده، از لحاظ اینکه همراه ارزانی داشتن نعمت است، به منزلهی تمام سخن است. برخی گویند: «کلمهی حسنی» این آیه است: «وَ نُریدُ إَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ...». (9) حسن گوید تمام کلمات خدا نیکوست: زیرا وعده است به چیزهایی که پسندیده است و مقصود وعدهی بهشت است. به هر صورت، آنها از این لحاظ، مشمول عنایات و الطاف خداوندی شدند که در برابر آزارهای فرعونیان صبر کردند و به کارهای سخت، تن دادند.
آیهی سوم
«وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصنَعُ فِرعَونُ وَ قَومُهُ وَ ما کانُوا یَعرِشُونَ»: (10) خانهها و کاخهای فرعون و فرعونیان و درختها و باغهای آنها و به قول ابن عباس سقفهای ایشان را ویران کردیم.این آیه با پرداختن به برکاتی که خداوند به بنیاسرائیل عطا فرموده است، توجه افراد را خواست و ارادهی خداوند در نابودی فرعون وقومش بیان میكند.
همانطور که در ابتدای این بحث بیان کردیم، خداوند در تمام آیاتی که انجام اموری را به خدا نسبت میدهد، نسبتهای خود را در جهان تأکید میکند و آن سنّتها را متناسب با موضوعی که از آن سخن میگوید، بیان میفرماید. از جمله در این آیه به بیان این سنّت خود میپردازد که نابودی ستمگران و حاکمیت مستضعفان از سنّتهای اوست. این مژده برای بشریت بسیار شیرین و آرامش بخشخواهد بود.(11)
همچنین یکی از فرایندهای اجتماعی حاکم بر جوامع، تغییر ساختارهای اجتماعی پس از تداوم نابرابریهای اجتماعی است. اینکه عملکرد انسانها در تعیین سرنوشت آنان به دست خداوند نقشی به سزا دارد.(12)
خداوند در آیاتی همچون 141 و 168 سورهی اعراف به بیان چگونگی آزمایش امتها میپردازد. اینکه انسان با سختیها، نعمتها و تفضلات الهی آزمایش میشود و آنها اموری هدف دارند و زمینه آزمون انسانها را فراهم میآورند. همچنین به این نکته اشاره میکند که آزمونهای الهی به گونهای هستند که در آدمی زمینهی بازگشت به صلاح و صواب را ایجاد میکنند.
آیات دیگری در این خصوص وجود دارند که با بیان تاریخ گذشتگان و توجه دادن به سرنوشت ایشان نقش ارادهی خداوند را در ایجاد تغییرها و دگرگونیهای جوامع بشری بیان کرده است و در خلال بیان آنها، سنّتهای الهی را نیز معرق میکنند: از جمله آیاتی که در ادامه خواهید دید:
آیهی چهارم
«وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْ لاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَى» (13) و اگر ما آنان را قبل از [آمدن پیامبر و نزول قرآن] با عذابی هلاک میکردیم، میگفتند: پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تاما از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آنکه ذلیل و خوار شویم.تفسیر این آیه در المیزان این چنین است:
ظاهراً ضمیر در «من قبله» به کلمه «بینه» - که در آیهی قبلی بود- بر میگردد: چون مقصود از آن قرآن است و معنای آیه این است: اگر ما کفار را به دلیل اسرافی که در کفر ورزیدند، به عذایی هلاک کنیم، قبل از آن که بر آنان بینه نازل سازیم و حجت را بر آنان تمام کنیم، آن وقت حجت به نفع آنان و به ضرر ما و خلاصه حق به جانب ایشان میشد: چون میگفتند: پروردگارا! چرا رسولی به سوی ما گسیل نکردی، تا قبل از آنکه به عذاب استیصال، هلاک و بیچاره شویم، آیات تو را پیروی کنیم؟
بعضی از مفسران گفتهاند ضمیر مذکور به رسول بر میگردد، هرچند چنین لفظی پیش از این نیامده است، از مضمون آیه پیشین استفاده میشود، به شهادت اینکه گفتند: «چرا رسولی به سوی ما نفرستادی» و این وجه از نظر لفظ وجهی قریب و نزدیک به ذهن است، ولی از نظر معنا، معنای اول قریب به ذهن است و جملهی «فَنَتَّبعَ آیاتِکَ» آن را تأیید میکند، چون نفرمود: «فنتبع رسولک».
«قُل کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعلَمُونَ مَن أَصحابُ الصِّؤاطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهتَدی».
کلمهی «تربص» به معنای انتظار است و «صراط سوی» به معنای راه مستقیم است و جملهی «کل متربص» معنایش این است که بگو هر یک از ما و شما منتظریم، ما منتظریم تا وعدهای که درباره شما خدا به ما داده است مبنی بر اینکه، دین خود را بر کفر شما جلو میاندازد و نور خود را تمام میکند، فرارسد، شما هم منتظرید تا بلاها بر سر ما هجوم آورد و بتوانید دعوت حق ما را باطل کنید و هر یک از ما و شما راه خود را به سوی آرزو و هدف خود گرفته، پیش میرود، پس شما
منتظر باشید.
این جمله تهدید است: [زیرا] میفرماید به زودی خواهید فهمید که کدام یک از ما و شما راه درست را پیموده و آن صراط مستقیمی که آدمی را به هدفش میرساند، طی کرده و کدام یک به مطلوب خود راه یافته است، که این جمله از اخبار غیبی است که فتح و پیروزی مسلمان را پیشگویی میکند. (14).
آیهی پنجم
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَ هِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ»: (15) و چه بسیار از [شهرها و] آبادیهایی که به [اهل] آن مهلت دادم در حالی که ستمگر بودند [امّا از این مهلت، برای توبه و اصلاح خویش استفاده نکردند و بر کفر خود اصرار ورزیدند]. سپس آن[ها] را با قهر خود گرفتم و بازگشت [همه] به سوی من است.در تفسیر نمونه میخوانیم:
در آخرین آیه بار دیگر روی همان مسئلهای که در چند آیه قبل تکیه شده بود، تأکید میکند و به کافران لجوج این چنین هشدار میدهد: «چه بسیار شهرها و آبادیها که به آنها مهلت دادم، در حالی که ستمگر بودند (مهلت دادم تا اینکه بیدار شوند و هنگامی که بیدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند)، اما ناگهان آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (و کَأَیِّن مِن قَریَةٍ أَملَیتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخذتُها). آنها نیز مثل شما از دیر شدن عذاب، شکایت داشتند و مسخره میکردند و آن را دلیل بر بطلان وعدهی پیامبران میگرفتند، ولی سرانجام گرفتار شدند و هر چه فریاد کشیدند، فریادشان به جایی نرسید.
آری، «همه به سوی من باز میگردند» و تمام خطوط به خدا منتهی میشود و همه این اموال و ثروتها میماند و وارث همه اوست (وَ إِلَیَّ المَصِیرُ). (16)
این گونه آیات در قرآن فراوان دیده میشوند که برخی از این موارد را ذکر کردیم. (17)
در پایان این قسمت به آیهای اشاره میکنیم که از آیاتی است که همهی مردم جهان به آن امید دارند و با آن زندگی کرده و در همهی ادیان چنین بشارتی داده شده است و آن آیهی 5 سورهی قصص است:
آیهی ششم
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»:(18) وما اراده كردهایم که بر کسانی که در زمین به ضعف و زبونی کشیده شدند، منّت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثین [روی زمین] قرار دھیم.در تفسیر این آیه در تفسیر نمونه آمده است:
«آنها را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم» (و نَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثِینَ).
«آنها را نیرومند و قوی و صاحب قدرت و حکومتشان را مستقر و پا بر جا سازیم» (وَ نُمَکِّنَ لَهُم فِی الاَرضِ).
«و به فرعون وهامان و لشکریان آنها آنچه را از سوی این مستضعفین بیم داشتند نشان دهیم»! (وَ نُرِیَ فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا یَحذَرُونَ).
چقدر این دو آیه گویا و امیدبخش است؟ چراکه به صورت قانونی کلی و در شکل فعل مضارع و مستمر بیان شده است، تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنیاسرائیل و حکومت فرعونیان داشته، میگوید: ما میخواهیم چنین کنیم...؛ یعنی فرعون میخواست بنیاسرائیل را تار و مار کند و قدرت و شوکتشان را درهم بشکند، اما ما میخواستیم آنها قوی و پیروز شوند. او میخواست حکومت تا ابد در دست مستکبران باشد، اما ما اراده کرده بودیم که حکومت را به مستضعفان بسپاریم! و سرانجام چنین شد.
ضمناً تعبیر به «منت» چنان که پیش از این هم گفتهایم، به معنای بخشیدن مواهب و نعمتهاست و این با منت زبانی که بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر طرف است و مسلما کار مذمومی است، فرق بسیار دارد.
در این دو آیه خداوند پرده از روی اراده و مشیت خود در مورد مستضعفان برداشته است و پنج امر را در این زمینه بیان میکند که با هم پیوند و ارتباط نزدیک دارند:
نخست اینکه ما میخواهیم آنها را مشمول نعمتهای خود کنیم (وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ...).
دوم اینکه ما میخواهیم آنها را پیشوایان نماییم (نَجعَلَهُم أَئِمَّةً).
سوم اینکه ما میخواهیم آنها را وارثان حکومت جباران قرار دهیم (وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثِینَ).
چهارم اینکه ما حکومت قوی و پا بر جا به آنها میدهیم (وَ نُمَکِّنَ لَهُم فِی الأَرضِ). (19)
و پنجم بیان صاحب مجمعالبیان در این آیه که مینویسد:
فرعون اراده کرده بود که بنیاسرائیل را براندازد و اراده ما این بود که بر آنها که ضعیف شده بودند، منت گذاریم.
«وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً»: و آنها را پیشوایان خیر و رهبران حقیقت قرار دهیم. این معنا از ابن عباس است. قتاده گوید یعنی به آنها ملک و سلطنت بخشیم. این قول هم در نتیجه با قول اول یکی است: زیرا کسانی که خداوند به آنها ملک و قدرت بخشد، البته پیشوایان خیر و حقیقت خواهند بود، اما کسانی که بر مسند قدرت و حکومت، به مردم ستم روا دارند، حکومتشان از جانب خدا نیست، چنان که میفرماید:
«فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً»: (20) ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ملکی عظیم به آنها بخشیدیم.
ملک و حکومتی که از جانب خداست واجب الاطاعة است و بنابراین امامان و جانشینان پیامبر پادشاهان حقیقی هستند که در دین و دنیا مقدماند و وظیفهی مردم است که پیرو آنها باشند و پا جای پای ایشان بگذارند.
«وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً»: و این مردم ضعیف را وارث دیار و اموال فرعون و قومش گردانیم.
در روایت صحیح از علی (علیه السلام) چنین نقل شده است: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و مخلوقات را هستی بخشید که دنیا بعد از آنکه در مقابل ما چموشی و سرکشی کرده است همچون شتر بد خلق که به فرزند خود محبت میکند، به سوی ما روی میآورد و در برابر ما رام میشود. آن گاه همین آیه را تلاوت فرمود.
در روایت دیگر است که امام باقر (علیه السلام) نظر به فرزندش امام صادق (علیه السلام) افکند و فرمود: به خدا سوگند، این از همان کسانی است که خدا دربارهشان فرموده است: «وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ...».
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: به خدایی که محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) را برای بشارت و انذار برگزید که نیکان خاندان ما و شیعیانشان به منزله موسی و پیروانش و دشمنان ما و طرفدارانشان به منزله فرعون و پیروانش خواهند بود.(21)
در این آیه در مورد دوره خاصی سخن به میان نیامده و به صورت یک قانون فراگیر بیان شده است تا تصور نشود اختصاص به بنیاسرائیل دارد. خداوند در این آیه سنّتی از سنّتهایش را بیان می فرماید که ظلم پایانناپذیر است و خداوند بر کسانی که ضعیف شمرده شدهاند منّت میگذارد و ایشان را وارث و پیشوا قرار خواهد داد.
آنچه در این آیه به آن اشارہ شده، ارادهی خداوندی در این خصوص متذکر شده است، آن را حتمی میخواند و این همان چیزی است که غالباً مردم در سراسر جهان به امید آن زندگی میکنند تا روز موعود فرا رسد.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در سخنانشان در مورد انتقام ظلم از جانب خداوند چنین میفرمایند:
«و لَئِن أمهَلَ الظّالِمَ فَلَن یفُوتَ أخذُهُ، و هُوَ له بالمرصادِ علی مَجازِ طریقهٍ، و بموضِعِ الشَّجامِن مَساغٍ ریقِهِ»: (22) اگر خداوند، ستمگر را چند روز مهلت دهد، از بازپرسی و عذاب او غفلت نمیکند و او بر سر راه، در کمینگاه ستمگران است و الگوی آنها را در دست گرفته تا از فرورفتن آب دریغ دارد.
پینوشت:
1. مرتضی مطهری: علل گرایش به مادیگری: ص 528.
2. همو؛ مجموعه آثار؛ ج1، ص 528.
3. اعراف: 74.
4. سید محمدباقر موسوی همدانی؛ ترجمهی تفسیرالمیزان؛ ج8، ص 23.
5. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج6، ص 237 - 238.
6. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی: مفاهیم اجتماعی در قرآن: ص 571.
7. اعراف: 137.
8. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه: ج6، ص 329 - 330.
9. قصص: 5.
10 . مترجمان؛ ترجمهی مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ ج10، ص 34-35.
11. در این خصوص به آیات دیگری میتوان اشاره نمود، از جمله: آیه 4 سورهی روم.
12. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن: ص 616.
13. طه: 134.
14. سیدمحمدباقر موسوی همدانی: ترجمهی تفسیرالمیزان: ج14، ص 337.
15. حج: 48.
16. تفسیر نمونه؛ ج14، ص 134.
17. میتوان به موارد دیگری نیز اشاره کرد، مانند: آیهی 40 قصص، آیهی 58 قصص، آیهی 78 قصص، آیهی 15 عنکبوت، آیهی 4 روم، آیهی 19 سباء، آیهی 31 یس و آیهی 37 دخان.
18. قصص: 5.
19. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج16، ص 16-17.
20 . نساء: 54.
21. مترجمان: ترجمهی مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ ج18، ص 158 - 159.
22. محمد دشتی؛ نهج البلاغه؛ خطبه 97.
منبع مقاله : ایازی، علی نقی؛ ساداتهدایی، نیکو، (1393)، درآمدی بر مفهوم تغییرات اجتماعی در قرآن، قم: چاپخانهی مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول