مهدويت و امام مهدى (ع) در نگاه شهيد صدر
اشاره:
به جاى مقدمه
يكى از دست پروردگان استاد فرزانه آية اللّه العظمى شهيد سيد محمد باقر صدر (قدس سره) جناب آية اللّه سيد محمد صدر مىباشد، كه پس از گذشت دو دهه از رحلت جانگداز و شهادت مظلومانه استاد عالىقدرش وى نيز باقر صدر به فيض شهادت نايل مىگردد.
ايشان ساليان درازى را در گردآورى يك مجموعه نفيس درباره امام زمان و حضرت مهدى (عليه السلام) سپرى مىكند و يك جلد را به تاريخ غيبت صغرى و يك جلد را ويژه غيبت كبرى و دو جلد را ويژه عصر ظهور و پس از ظهور قرار مىدهد. وى براى اين مجموعه نفيس كه بسيار مفصّل و به گونهاى تحقيقى و تحليلى است، مقدمهاى از استاد فرزانه آية اللّه العظمى سيد محمد باقر صدر درخواست مىنمايد.
استاد نيز با مقدمهاى محققّانه و با نگاهى علمى فرامذهبى اين (موسوعه) را زينت مىبخشد.
اين مقّدمه با عنوان «بحث حول المهدى» به طور مستقل چاپ شد و با انتشار آن كتابى بر مايه و بسيار فشرده درباره مهدويّت پا به عرصه وجود گذاشت. هم اكنون به بررسى اين اثر نفيس پرداخته و اميدوارم كه بتوانم قدمى ـ هر چند كوچك ـ در اين وادى مقدس بردارم و يكى از وظايف خود را به ساحت مقدس حضرت بقية اللّه الأعظم امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و شاگرد بزرگوار مكتبش استاد عاليقدرم شهيد فرزانه آية اللّه العظمى سيد محمد باقر صدر (قدس سره) ادا نمايم.
اين نوشتار بسيار فشرده از شهيد صدر، داراى نكاتى ابتكارى بوده و ويژگىهايى منحصر به فرد دارد كه شايسته بررسى و طرح مىباشد. اميد است كه بتوانم گوشهاى از اين ويژگىها و نكات مهم را روشن گردانم و سهمى در وادى تحقيق و تأليف و ژرفنگرى استاد فرزانهام داشته باشم تا چهره درخشان يكى از فشردهترين آثار علمى درباره امام مهدى (عليه السلام) كه مقدمهاى زيبا بر مفصّلترين اثر علمى معاصر بوده در حدّ توان در برابر ديد افكار عاشقان و دوستداران صلح جهانى و عدالت همگانى تقديم نمايم.
اميد است خداوند منّان اين كمترين را از گروه عدالتخواهان و عدالتپروران قرار دهد و چشمان بىفروغش را به ديدار آفتاب پرفروغ و زيباى مهدى آل محمد (عليهم السلام) نورانى گرداند.آمين يا رب العالمين.(1)
نگاهى گذرا به محتواى أثر نفيس «بحث حول المهدى»
اين اثر نفيس از يك مقدمه و هفت بحث و يك خاتمه تشكيل ميگردد.
ايشان در مقدّمهاى بسيار مهم، به ريشهدار بودن گرايش و اعتقاد به انديشه مهدويت پرداخته و نقش دين را به طور عام و دين اسلام را به طور خاص در طرح و تبليغ اين انديشه و بركات آن توضيح داده است، وى همچنين ويژگىهاى منحصر به فرد اعتقاد شيعه درباره امام مهدى (عليه السلام) را مورد بحث قرار داده است، سپس هفت سؤال اساسى درباره امام مهدى (عليه السلام) طرح كرده و انگيزهها و علل طرح اين پرسشها را مورد اشاره و بحث قرار داده است.
پرسشهاى هفتگانه كه مهمترين پرسشهاى زنده كه نقشى كليدى در فهم صحيح مهدويّت در اسلام را دارند، در چند محور خلاصه مىشوند:
محور اول: (امكان و دليل و راز) طول عمر امام مهدى (عليه السلام)؛
محور دوم: (دليل و علّت) امامت زود رس آن بزرگوار؛
محور سوم: دلايل تولّد و غيبت و فلسفه غيبت امام زمان (عليه السلام)؛
محور چهارم: (امكان و شيوه) ايجاد تغيير جهان شمول در روز موعود توسط يك فرد.
در خاتمه: ويژگىهاى موسوعه تاريخى امام مهدى (عليه السلام) توسط آيةاللّه سيد محمد صدر تدوين شده و اهميت آن، مورد اشاره قرار گرفته است.(2) همچنين تاريخ دقيق شروع و ختم نوشتن اين مقدمه گرانسنگ نيز ثبت شده است.
اين اثر نفيس به چندين زبان زنده دنيا ترجمه شده است، ولى تصور مىشود كه به دليل فشردگى مطالب نيازمند شرح مىباشد تا نكات ارزنده و نهفته آن آشكار گردد.(3)
داشته باشيم.
ويژگىهاى روش شهيد صدر در بررسى مسئله مهدويت در كتاب «بحث حول المهدى»
مسأله مهدويّت يك مسأله اعتقادى، تاريخى، اجتماعى سياسى، مىباشد؛ به همين دليل سؤالات مورد انتخاب شهيد صدر (ره) و پاسخهاى ايشان ناظر به هر سه بعد بوده و با يك زاويه ديد به اين مسئله نگاه نكرده است.
2. تشخيص دقيق مركز بحث و اولويت دادن به بحثهاى كليدى
سؤالات و پرسشها درباره امام مهدى (عليه السلام) بسيار متنوّع و زياد مىباشند، امّا اين هفت سؤال انتخابى جنبه كليدى دارند. بنابراين، براى يك جزوه مختصر و فشرده كه راه را براى محقّقان و آيندگان باز مىكند، بسيار بجا است كه به سؤالات كليدى بپردازد.
3. شيوه بديع درايجاد انگيزه براى خواننده و پژوهشگر
استفاده از شيوه طرح سؤال و پاسخ دادن به سؤال، اضافه بر ايجاد انگيزه مضاعف براى خواننده و جذابيت بحث، موضوع بحث را به طور دقيق طرّاحى مىكند، جواب را به تناسب سؤال عرضه مىنمايد، و از حاشيه رفتن پرهيز مىكند.
4. نظم و دستهبندى مطالب در هر بحث
آنچه در چينش سؤالات نمايان است، دستهبندى بحث و نظم دادن به آن مىباشد. منطقى فكركردن و منطقى جواب دادن و داشتن نظم در تفكر، در بررسى مسايل امرى مهم مىباشد كه در مجموعه تأليفات آية اللّه العظمى شهيد سيد محمد باقر صدر (قدس سره) به چشم مىخورد. تلاش ايشان در عموم نوشتهها و تأليفات در بارآوردن انسانهايى انديشمند ـ كه به طور نظاممند فكر كنند و بينديشند ـ بسيار چشمگير و تحسينبرانگيز است و اين رويّه كم نظير مىباشد.
5. دقّت فوقالعاده در طرح شبهه و در پاسخ شبهه
شهيد صدر شبهه را بسيار دقيق و عميق مطرح مىكند و چه بسا بهتر از طرّاح شبهه، شبهه را تقرير مىنمايد. اين دقّت، انسان را به تعمّق در بررسى مسايل وادار مىكند. ايشان قوىترين و روشنترين پاسخ را انتخاب و با بيانى شيوا مطلب خود را عرضه مىكند. اينگونه اِعمال دقت، مخاطب خود را فردى پويا و دقيق و هميشه يك قدم جلوتر از ديگران بارمىآورد.
به همين دليل مباحث كلامى شهيد صدر در جرگه مباحث جديد كلامى و از نوع كلام جديد به شمار مىرود. وى همچنان كه نگاه درون دينى را خود را حفظ مىنمود، هميشه نگاهى برون دينى نيز به مسايل داشت. و از اين نظر پرورش يافتگان مكتب ايشان از لحاظ فكرى و علمى بسيار قوى و توانمند مىباشند. البته به شرط فهم و فراگيرى دقيق آثار علمى شهيد صدر و حركت همگام با افقهاى فكرى او.
6. سهل ممتنع
بحثهاى شهيد صدر ـ عموماـ و در اين جزوه به طور خاص از نوع سهل ممتنع مىباشد. بسيار عميق و منطقى بودن در عين ساده بودن و تناسب داشتن با سطحهاى علمى متفاوت همراه با سلاست بيان و رسا بودن تعبير كمنظير يا بىنظير است.
7. توجه به مبانى مسلّم مكتب و حفظ اصالت و هويّت خود در برخورد با مسائل نو
8. توانبخشى براى پاسخ دادن به شبهات مطرح نشده
اين ويژگى يكى از ويژگيهاى تأليفات و آثار علمى ايشان تقويت انديشه شاگردان و پيروان براى پاسخگويى به شبهات است كه از تلاش جدّى در نظريهپردازى و تحليلهاى عالمانه و موشكافى مطالب سرچشمه مىگيرد.
بنابراين، جامعيت و چند بعدى بودن، و انسجام در افكار و انديشههاى مطرح شده بسيار چشمگير مىباشد. هم چنين نگاه كلامى ـ فلسفى، علمى، تاريخى و جامعهشناسانه در اين كتاب قابل ملاحظه مىباشد.
9. تمثيل
بهرهبردارى از مثالهاى قوى، ملموس و روشن براى تقريب مطالبِ معقول و ساده كردن مطالب عميق قابل توجه مىباشد.
10 ـ پرهيز از تعصب
منطقى بودن و جهان شمولى شهيد صدر، از او انسانى غير متعصّب در طرح مطالب اعتقادى ساخته است و باعث شده تا آثار علمى او هميشه زنده، غيربومى و فرامذهبى مىباشد.
آنچه اشاره شد، برخى از ويژگىهاى شهيد صدر در آثار علمى مكتوب و مطبوع او است كه اين ويژگىها به طور بسيار چشمگيرى در بحث امام مهدى (عليه السلام) و مسئله مهدويت در كتاب «بحث حول المهدى» شهيد صدر ديده مىشود.
نگاهى كوتاه به فرازهاى بلند
1. مهدويت و سنتهاى حاكم بر تاريخ
شهيد صدر مقدمه بحث خود را با آيه پنجم سوره مباركه قصص آغاز كرده است و ريشهدار بودن اعتقاد به مهدويت را در ديگر اديان و عصر پيش از اسلام ـ همانطور كه در مقدمه آنرا مورد بحث و بهره بردارى قرار داده ـ نشان داده است او با آيهاى قرآنى نظريه خود مستند كرده، و خاستگاه اين عقيده دينى را در متن آفرينش و اراده الهى و به صورتى قانونى مورد اشاره و توجه گذاشته ايشان معتقد است نتايج و افقهاى دور اين حركت اصلاحى جهانى ـ كه بر دوش مستضعفان جهان قرار داده شده است ـ با بيانى روشن و قرآنى مورد تذكر و تأمل قرار گرفته است.
متن آيه شريفه چنين است:
«و نريد أن نمنّ على الذين استَضعِفوا فى الأرض و نجعلَهم أئمة و نجعلَهم الوارثين.»(4)
و وارثان (زمين) قرار دهيم».
اين خواسته الهى كه به صورت فعل مضارع استمرارى مطرح شده است، نشانگر يك سنّت الهى و يك قانون فراگير بوده و نتيجه آن به امامت رسيدن مستضعفان، به ارس رسيدن وراثت زمين به آنها است كه حاكميت، لازمه امامت آنان است كه با توجه به وراثت زمين تمام جهان تحت حاكميت آنان درخواهد آمد.
2. مهدويت عقيدهاى فرادينى
الف ـ امام مهدى (عليه السلام) تجسّم و مصداق يك عقيده اسلامى است.
ب ـ اين عقيده يك عقيده دينى فراتر از اسلام بوده.
پ ـ بلكه اين عقيده ريشهاى فراتر از اديان الهى داشته و دارد، زيرا كه انسان گرايشى فطرى و روشن به سوى روز موعود دارد. يعنى جهانيان با تمام اديان و مذاهب انتخابى خود، حتى كسانىكه با دين بيگانهاند و خود را بيگانه مطرح مىكنند در انتظار عدالتى جهانى هستند. اين عدالت جهانى ـ از ديدگاه اسلام ـ به دست مهدى آل محمد (عليهم السلام) تحقق مىيابد.
ماترياليسم ديالكتيك كه تجسّم افراطىترين گرايشهاى انكاركننده عالم غيت است، در متن عقيده خود ـ كه تاريخ را بر اساس تناقضات درونى تفسير مىنمايد ـ ايمان به روز موعودى كه تمام تضادهاى درونى در آن روز موعود خاتمه مىيابد، مطرح مىكند و بشريّت را ـ كه آرزوى چنين مصلحى جهانى داشته ـ به سوى خود مىكشاند. بنابراين، يك ريشه فرادينى و فرامكتبى از اعتقاد به مهدويت پشتيبانى مىكند، و ايمان به تحقق عدالت در سر تا سر جهان، ايمانى فراگير و گسترده و در عين حال عميق و ريشهدار است.
و اينك ترجمه متن شهيد صدر را با هم مرور مىكنيم:
«اعتقاد به مهدى» نشانگر و تجسّم يك باور و اعتقاد فقط اسلامى نبوده، بلكه افزون بر آن، آينهاى است كه نشان دهنده يك خواسته ديرينه انسانى است؛ به گونهاى كه بشريت با تمام گرايشهاى دينىاش به آن توجه داشته و يك نمودى از الهام فطرى ريشهدارى است كه مردم ـ با تمام اختلافات مذهبى و اعتقادى ميان آنان ـ همگى به يك روز موعودى در زمين معتقد شده، كه در آن روز هدف نهايى اديان و رسالتهاى الهى تحقق يافته، و زندگى طولانى و پررنج انسان در تمام دورانهاى تاريخ به آرامش و استقرار مىرسد.(5)
3. مهدويت در گستره تاريخ بشرى
گرايش فطرى و درونى نسبت به ضرورت تحقق روز موعود گستردهترين گرايش به شمار ميرود؛
[و بدينسان تجربه اين احساس درونى نسبت به ضرورت تحقق عدالت در جهان، گستردهترين تجربه شعورى و روانى در ميان تك تك انسانها در طول تاريخ مىباشد.(6)]
4 ـ مهدويت در نگاه دين
شهيد صدر به بيان نقش بسيار مهمّ دين در ايجاد تحوّل نسبت به اين احساس درونى، و تفسير و روشننمودن آن مىپردازد. در اين جا سه نكته را مطرح مىنمايد:
الف:) كمترين نقشى كه دين ايفا مىكند، اينست كه دين اين احساس فطرى و درونى را مورد تأكيد قرار مىدهد و در حقيقت يك عنصر غيبى مهم را پشتوانه اين احساس فطرى قرار مىدهد.
ب) در نتيجه ـ با وجود نقش مهم دين در زايش ايمان ـ اين احساس فطرى از يك احساس محض بيرون آمده و به يك ايمان قوى نسبت به آيندهاى روشن براى بشريت تبديل مىگردد.
پ) اين ايمان نيز نقشى جديد در زندگى انسان ايفا مىنمايد، اين نقش در دو بعد تجلى مىيابد و همزمان دو فايده مهم را تحقق مىبخشد:
نخستين فايده اين ايمان عبارت است از مقاومت پيوسته و درونى انسان در برابر ستم و ستمگران؛ و در زمانىكه زمين از ستم پر شده باشد، اين انسان باايمان به قيام امام مهدى (عليه السلام) در برابر ستم گسترده و جهانشمول، ايمان دارد كه ستم بايد ريشهكن شود و در نتيجه در برابر ستم و ستمگران ايستادگى و مقاومت مىنمايد، و حداقل اين ايمان او را در برابر ستم توانانمند و مقتدر قرار مىدهد و او را از اين نظر بيمه مىكند. از انفعال و تسليم شدن در برابر ستمگران باز مىدارد.
پس، اين ايمان به قيام مهدى (عليه السلام) در حقيقت منبعى سرشار براى مبارزه درونى و برونى باظلم و ستم خواهد بود.
دومين فايده اين ايمان عبارت است از زايندگى يك نيروى مستمر و نامتناهى؛ زيرا يأس و نااميدى را در درون انسان مىزدايد و اميدوارى به پيروزى حق بر باطل، و عدالت بر ستم را در درون او روشن نگهمىدارد. ايمان به روز موعود، ايمان به گسترش عدل و داد و پيروزى آن بر ستم ـ در گستره جهان ـ مىباشد؛ زيرا كه ستم يك واقعيت باطل و يك انحراف است و عدالت يك اصل طبيعى و يك حقيقت مطلوب است و باطل هميشه در برابر حقيقت گريزان و فرارى است. باطل هر قدر كه بزرگ جلوه شود و بر مقدّرات جهان و جهانيان چيره شده باشد، رفتنى خواهد بود.
بنابراين، هر انسان مظلوم و هر امّت مظلوم ـ چنانچه به قيام موعود جهانى ايمان داشته باشد ـ اميدوار است كه ستم رخت بربندد، و جهان بر اساس عدالت به حيات خود ادامه دهد.
و اينك به ترجمه سخن شهيد صدر توجه مىنماييم:
دين در حالىكه به اين احساس درونى همگانى استوارى و قوّت مىبخشد، با تأكيد بر اين عقيده كه زمين، همانگونه كه از ظلم و ستم پر شود، از عدالت و دادگرى آكنده خواهد شد به اين احساس ارزشى عينى بخشيده و آنرا به باورى قاطع نسبت به آينده روشن بشريت دگرگون مىسازد.
چنين ايمانى، تنها مايه دلدارى و شكيبايى نبوده، بلكه منبعى سرشار از الهام بخشى و توانمندى خواهد بود.
الهام بخشى آن از اينگونه است كه ايمان به مهدى (موعود) ايمان به ستم ستيزى است، حتى آنجا كه تمام دنيا را ستم فرا گرفته باشد، مهدى موعود زير بار اين ستم نمىرود. منبع توانبخشى و نيروسازى و پويايى است؛ چرا كه چراغى است در برابر تاريكىهاى نااميدى و شعلهاى است كه اميد را در دل انسان روشن نگه مىدارد، هر چند كه ستمكاران، جهان را پر از ظلم و ستم كرده باشند؛ زيرا كه روز موعود ثابت مىكند كه عدالت مىتواند جهان پر از ستم را زير و رو كند و آنرا از نو بسازد كوهسارهاى انباشته از ستم هر قدر كه بزرگتر شوند يك حالت استثنايى و غير طبيعى هستند كه بايد نابود گردند.
و نابودىِ ستم ـ در حالىكه در اوج خود باشد ـ امرى حتمى است، و اين حقيقت و اين بينش اميد بزرگى فراروى ستمديدهاى قرار مىدهد خود را در ايجاد يك دگرگونى ريشهاى، و در بازسازى مجدّد جهان بر اساس عدالت، توانمند و مقتدر مىبيند.(7)
مهدويت در نگاه اسلام
1. با توجه به روشنگرىهاى اسلام نسبت به عقيده موعود جهانى و نكات روشنترى كه از روز موعود به ارمغان آورده است، اين عقيده ريشهدار و گسترده و جهان شمول را عقيدهاى پرمحتوا و غنىتر عرضه داشته و احساسات ستمديدگان را بگونهاى پرشورتر برانگيخته است؛ زيرا اين عقيده را از يك اعتقاد به ماوراء حس به سوى اعتقاد به امرى ملموس و كشانده و آنرا مرتبط به زندگى روزمره ما انسانها قرار داده، و آرزوى بسيار دور انسانها به يك اميدى قوى و فعّال و زنده دگرگون مىشود.
مهدى موعود در اسلام و در اعتقاد شيعه فردى است كه در حال حاضر وجود دارد، زنده و فعال است و در حال حاضر فعّال بوده و به وظايف امامت و رهبرى خود در حد توان عمل مىكند و او نيز مانند ديگر ستمديدگان در انتظار فراهم آمدن شرايط لازم براى انقلاب خود و ظهور عدالت جهانى به سرمىبرد و در كنار آنان زندگى مىكند و دردها و خوشىهاى آنان را احساس مىكند. رهبرى كه در كنار دوستداران و منتظران خود مىباشد، تمام جريانات فكرى و سياسى و اجتماعى را از نزديك مىبيند و بر تمام تحوّلات جهان به طور دقيق احاطه دارد و در انتظار لحظه ظهور، خود بيش از ديگر منتظران مىباشد.
بنابراين، ايده مهدى موعود ايدهاى نيست كه در آينده به فعليت برسد و متولد گردد، بلكه واقعيتى است كه با آن زندگى مىكنيم و در يك فرد مشخص كه در كنار ما زندگى مىكند، تبلور يافته است. فردى كه ما را به تمام معنا درك مىكند، و آنچه را مىبينم و احساس مىكنيم و هر رنجى را كه مىبريم، او نيز به همين نسبت، بلكه بيشتر از ما احساس رنج مىكند هر چند كه شخص او براى ما آشكار نبوده و خودش را براى ما معرّفى نمىكند.
2. بارِ مثبت اين اعتقاد روشن به تولد و غيبت و زندگى طولانى مهدى موعود (عليه السلام) در حال حاضر در حدّى است كه رابطه ستمديدگان را با رهبر ستمديده خود مستحكمتر مىكند. هر قدر كه روزهاى انتظار طولانى شود، احساس يأس و نااميدى به آنان دست نمىدهد؛ زيرا كه رهبر فرزانه خود را در كنار خود در حال انتظار مىدانند و با ياد و نام او زندگى مىكنند.
3. اعتقاد به امام مهدى ـ كه منتظِر قيام خود بوده و بيعتى با هيچ ستمگرى را بر گردن نگرفته ـ نشانگر اعتقاد به وجود يك مقاومت حقيقى در برابر ستم و ستمگران مىباشد كه اين مقاومت واقعى در شخص مهدى آل محمد (سلام اللّه عليه) تجسّم يافته است.
و اينك به فرازهائى از ترجمه متن شهيد صدر توجه مىكنيم:
هر چند كه ايده مهدويت پيشينهاى دورتر و فراتر از اسلام داشته، امّا در اسلام شفافتر و روشنتر مطرح شد است و انتظارات انسانها با طرح تفصيلى اسلام از مهدويت به گونهاى بهتر اشباع مىگردد، و براى ستمديدگان پربار بوده و احساسات آنان را برافروختهتر نگه مىدارد.
زيرا اسلام اين ايده را واقعيت بخشيده و آينده دور را به زمان حال درآورده، و انتظار آمدن يك فرد رهايىبخش در آينده بسيار دور را كه ناشناخته و مجهول مىباشد به يك ايمان، آنهم ايمان به وجود يك فرد رهايىبخش، آنهم در حال حاضر، فردى كه همراه با ديگر منتظران در انتظار روز موعود خود به سرمىبرد تا تمام شرايط لازم در انجام آن وظيفه بزرگ و نقش مهم و مورد نظر فراهم آيد.
بنابراين، حضرت مهدى (عليه السلام) ايدهاى نيست كه در انتظار تولّد آن ايده بنشينيم. و در حدّ يك پيشگويى كه در انتظار تحقق يك مصداق واقعى براى آن باشيم نبوده، بلكه يك واقعيتى است زنده و حاضر و قائم به شخص، كه هميشه منتظرانِ او منتظِر صدور فرمان از سوى او هستند، و در حقيقت در يك آماده باش كامل به سر مىبرند.
مهدى انسانى است معيّن كه در ميان ما ـ با يك وجود حقيقى ـ زندگى مىكند. او ما را مىبيند و او ما را مىبيند، و با آرزوها و دردهاى ما زندگى مىكند، شريك سوگها و شادىهاى ما است، و آنچه در عصر ما، مىگذرد ـ از شكنجه شكنجهشدگان و تيرهروزى ناكامان و تيرهروزان و ستم ستمگران را ـ لمس مىكند و با آتش آن مىسوزد، و با شوقى فراوان منتظر آن لحظهاى است كه بتواند دست يارىاش را به سوى تمام ستمكشان و محرومان و درماندگان دراز نمايد، و ريشه ستمگران را از بيخ و بن بركند؛ در حالىكه براى اين فرمانده منتظِر و در حال آمادهباش كامل چنين تقدير شده است كه خود را براى مردم آشكار نسازد و پرده را از رُخ زيبايش كنار نزند هر چند كه با آنان و در كنار آنان در انتظار لحظه موعود به سر مىبرد.
روشن است كه ويژگىهاى اسلامى اين ايده فاصلههاى بسيار زياد و نامحسوس ميان ستمكشان و فرمانده رهايى بخششان را كوتاه مىكند و پل ارتباطى آنان را با همديگر نزديك مىنمايد؛ هر چند كه انتظار طولانى باشد و ادامه يابد.(8)
مهدويت و رهبرى مبارزه با ستم
و بدين ترتيب، اين اعتقاد به مهدويت ـ كه شيعه پرچمدار آن مىباشد ـ اعتقادى زندهتر، پوياتر، عميقتر و توانمندتر از تمام ايدههايى است كه در مذاهب و اديان ديگر و مكاتب بشرى مطرح بوده و افرادى زنده دل و پرخروش مىآفريند و آنانرا در طول تاريخ پرچمدار مبارزه با ظلم و ستم قرار مىدهد.(9)
پرسشهاى كليدى
1. مهدى موعود اگر زنده باشد و با نسلهاى زيادى زندگى كرده باشد و با نسلهاى زيادى پس از اين نيز زندگى خواهد كرد، معنايش اين است كه او از عمرى طولانى برخوردار مىباشد و چگونه بر خلاف مسير قوانين عالم طبيعت اين زندگى طولانى را داشته و خواهد داشت؟
2. چرا بايد خداوند به خاطر چنين فردى تمام قوانين عالم طبيعت را تعطيل كند تا او را از گزند حوادث مرگبار و نابودكننده نجات بخشد؟ مگر بشريّت از به وجود آوردن رهبرى شايسته در آينده عاجز است؟ چرا بايد عمر يك فرد اين قدر طولانى شود و آن هم در پشت پرده غيبت به سر ببرد؟
3. چگونه حضرت مهدى (عليه السلام) در سن پنج سالگى به امامت رسيد و آمادگى لازم را براى امامت مسلمانان از لحاظ فكرى و علمى و روحى و دينى به دست آورد و با چه وسيلهاى اين آمادگى بزرگ براى رهبرى بزرگ را كسب نمود؟
4. اگر رهبر نهضت و اصلاح جهانى از آمادگى كافى برخوردار باشد، پس چرا بايد صدها سال انتظار بكشد؟ آيا اين همه ستم و بىعدالتى براى قيام او و ظهور او كافى نيست؟ بالأخره چرا بايد رهبر آماده در پَسِ پرده طولانى غيبت به سر برد؟ فلسفه اين غيبت طولانى و ممتد چه مىتواند باشد؟
5. چند روايت مىتوانيم اكتفا كنيم و به وجود چنين انسانى با چنين ويژگىهايى ـ غير طبيعى و غير معمول ـ در حال حاضر ايمان داشته باشيم؟ چه دليلى داريم كه ما را به وجود فعلى او معتقِد سازد؟
6. و آيا براى يك فرد و يك انسان چنين نقش بزرگى را مىتوانيم باور كنيم؟ آيا يك فرد ـ هر قدر كه بزرگ هم باشد ـ مىتواند يك جهان را دگرگون كند و مقطعى جديد از تاريخ را به وجود بياورد؟ در حالىكه تاريخ، فرد را مىسازد و او را به صورت يك قهرمان درمىآورد و حداكثر يك فرد خود تجلى يك مرحله از تاريخ بشريت و يك مقطع از مقاطع تكاملى بشريت مىباشد. در حالىكه عكس اين باور در مورد حضرت مهدى (عليه السلام) مطرح مىگردد؟!
7. و آخرين سؤال اساسى در زمينه اصلاح جهانى اين است كه با چه شيوهاى اين اصلاح و دگرگونى جهانى و فراگير انجام خواهد گرفت؟ چگونه دنياى سراسر ستم به دنيايى سراسر عدل و داد تغيير خواهد يافت؟ و چگونه ابرقدرتهايى كه از همه گونه امكانات علمى و سياسى و نظامى براى ايجاد هرگونه فساد و تخريبِ خانمانسوز و بنيان كن برخوردارند، توسط يك فرد بىسلاح ريشهكن مىشوند؟
چرا مردم مىپرسند؟
علت نخست: مشكلات فكرى و ناتوانى در درك برخى مطالب درباره موعود اديان، و شرايط و چگونگى تغيير و دگرگونى گسترده توسط مصلح منتظر، مىتواند منشأ برخى از اين پرسشها و شبهات باشد.
علت دوم: ترس اين انسانها از قدرت فزاينده ستمكاران، و احساس عجز و ضعف در برابر ابرقدرتهاىِ حاكم بر جهان بشريّت، احتمال هرگونه تغيير و اصلاح و امكان تحقق يك اصلاح اصولى و فراگير و جهانى را مورد ترديد قرار مىدهد.
شهيد صدر با استفاده از شيوه طرح پرسشهاى مشخص و دقيق، انگيزهاى قوى براى فهم بهتر و درك عميقتر مطالب مربوط به مهدويت و مهدى آل محمد (صلى اللّه عليه و آله) ايجاد ميكند و با پاسخ پرسشهاى فوق، توجه خواننده به اين مبحث جلب مىگردد و بحثهاى اساسى مهدويت در هفت مسئله به انجام مىرسد.
روش پاسخ به نخستين پرسش
او اكنون بيش 1140 سال را سپرى كرده و حدود چهارده برابر يك انسان معمولى كه مراحل زندگى را از كودكى تا پيرى ديده، عمر كرده است».
پاسخ شهيد صدر به اين پرسش طى چند مرحله انجام گرفته است.
مرحله اول: با توجه به اينكه ما سه نوع «امكان» داريم، امكان مورد نظر كدام است؛ امكان عملى؛ امكان علمى؛ امكان منطقى يا فلسفى؟
با توضيح اين نكته كه طولانى شدن عمر يك انسان اگر چه امكان عملى بالفعل ندارد، اما امكان علمى و منطقى دارد و ما نمىتوانيم آن را محال و ناممكن بدانيم. و چنانچه دانش امروز بشر به كشف اين راز موفق نشده باشد، دليلى براى انكار آن نخواهيم داشت؛ زيرا امكان علمى و امكان منطقى براى يك عمر طولانى مطرح مىباشد.
مرحله دوم: با توجه به اين كه اسلام در موارد زيادى بر دانش امروز پيشى داشته، بهتر مىتوانيم به راز يك عمر طولانى براى فردى كه اسلام به وجود او نياز اساسى دارد ايمان داشته باشيم.
مرحله سوم: كدام شگفتآورتر است؛ اين عمر طولانى يا نقشى كه براى اين رهبر غايب در بازسازى تمدن كنونى جهان ترسيم شده است؟
در حاليكه براى هيچ فردى در جهان، نه در گذشته و نه در آينده چنين نقشى مطرح نشده است، چرا بايد مقدمات يك تحوّل بزرگ، شگفتآور نباشد؟
مرحله چهارم: با توجه به ارتباط اين عمر طولانى با بحث اعجاز و امكان تحقق معجزه البته در صورتىكه لازم باشد، به حل مشكل طول عمر مىپردازد، نمونههايى از معجزات ثبت شده را براى روشن شدن راز طول عمر به كار مىگيرد.
پاسخ شهيد صدر در اينجا كاملاً ابتكارى است و از امتيازات ذيل برخوردار است:
1. طرح تمام احتمالات وارده در پرسش؛
2. توجه به واقعيتهاى علمى و قواعد فلسفى؛
3. بهرهبردارى از مثالهاى حسى تجربى و قابل فهم؛
4. بهرهبردارى از اصول علمى شناخته شده؛
5. بهرهبردارى از حقايق تاريخى روشن و قابل قبول براى اثبات نظريه مورد بحث؛
6. با وجود تلاش براى توجيه علمى ـ متناسب با فهم مخاطبان ـ و بهرهبردارى از علوم بشرى متعارف در حال حاضر، بحث معجزه كه يك بحث كلامى و عقلى است فراموش نمىشود و حرف آخر را در اين مرحله معجزه مىزند. او با استفاده از معجزات مشابه در طول تاريخ اين معجزه را به طور محسوس به ذهن مخاطب نزديك مىكند. معجزه طول عمر امام مهدى (عليه السلام) فراتر از معجزات حاصل براى انبياى بزرگ الهى؛ چون حضرات نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و پيامبر خاتم (عليهم السلام) نبوده و نخواهد بود.
7. نكته مشترك همه اين معجزات الهى اين است كه هرگاه حفظ جان يك حجت الهى بر تعطيل شدن يك قانون طبيعى توقف نمايد و استمرار حيات آن حجت معصوم و رهبر آسمانى براى تحقق اهداف و آرمانهاى الهى لازم باشد، عنايت خدا وارد عمل مىشود و به طور معجزهآسا جان آن حجت الهى را از گزند قانون طبيعى حفظ مىكند تا بتواند اهداف و وظايف مورد نظر را تحقق بخشد.
8. تكرار اين معجزات، خود دليلى علمى بر وجود يك قانون علمى برتر از قوانين طبيعى عادى است كه در صورت لزوم، قوانين عادى را تعطيل نموده و قانون برتر وارد ميدان عمل مىشود.
راز طول عمر و فلسفه غيبت كبرى
1. دومين پرسش درباره عمر طولانى و غيبت طولانى امام مهدى است. هر چند كه در اينجا دو پرسش با هم جمع شده، اما يك جواب قانع كننده براى هر دو پرسش كه در واقع يك واقعيت و يك پديده سؤالبرانگيزند، كافى است.
عمر طولانى امام مهدى (عليه السلام) با يك غيبت طولانى همراه بود، و تلاش براى اثبات يك عمر طولانى براى امام مهدى (عج) گوياى اصرار بر تعطيل قوانين عادى است؛ در حالىكه مىتوانيم تصور كنيم كه خداى جهان براى تحقق اهداف بزرگ خود، در آينده مناسب يك فرمانده و رهبر مناسبى را به وجود بياورد تا نقش بزرگ خود را ايفا نمايد.
بنابراين، طولانى كردن عمر يك انسان و نگه داشتن او در پشت پرده غيبت تا روز موعود، چه حكمتى و چه دليل قانع كنندهاى مىتواند داشته باشد؟
2. شهيد صدر در پاسخ به اين پرسش كه پس از فرض روشن شدن امكان وجود يك عمر طولانى مطرح مىشود و بر ضرورت تعطيل قوانين طبيعى در حق امام مهدى (عليه السلام) تأكيد مىورزد، دو نوع پاسخ مطرح مىكند.
الف) پاسخ متعارف كه يك دليل كلامى است و بر پيشفرضهاى اعتقادى ثابت شده استوار است.
ب) پاسخ نامتعارف كه بر يك تفسير و تحليل روانشناختى و جامعه شناختى استوار است.
اين تفسير تحليلى ابتكارى از شهيد صدر مىباشد. در اين پاسخ، نقش طول عمر در آمادهسازى آن فرمانده الهىِ عدالت گستر براى تحقّق آن آرمان بزرگ تبيين مىگردد.
در اينجا مناسب است به خلاصه اين پاسخ ابتكارى شهيد صدر توجه كنيم:
تحولِ بسيار بزرگ نيازمند روحيهاى بس بزرگ، همّتى بسيار بلند و احساسى عميق به برترى خود و پوچى تمدنِ فريبنده و كوچك بودن ابرقدرتهاى ستمگر و استثمارگر است، كه اين فرمانده براى نابودى اين تمدّن ذخيره شده است تا بتواند تمدن كنونى را به يك دنياى كاملاً جديد دگرگون سازد. اين فرمانده انقلابى هر اندازه كه به پوچى اين تمدن بزرگ ايمان داشته باشد و آن را فقط نقطهاى در مسير طولانى و تكاملى تمدن انسانى ببيند، در براندازى اين تمدن عظيم تواناتر خواهد بود درجه احساس او به پوچى اين هيولاى بزرگ، بايد با عظمت تحوّل مورد نظر متناسب باشد.
رسالت روز موعود، ايجاد يك تحول چشمگير و همه جانبه، در جهانى كه از ستم پر شده است، مىباشد. و كسى در انجام اين تحوّل، توانا خواهد بود كه خود را بزرگتر از اين تمدن عظيم بداند و ببيند. كسى كه مرعوب هيبت اين تمدن باشد ـ به خاطر اين كه در دامن اين تمدّن بزرگ شده است ـ نمىتواند فرماندهى اين تحوّل عظيم و چشمگير را بر عهده بگيرد؛ در حالىكه انسان ديگرى كه پيش از اين تمدن بوده، تمدنهاى گوناگونى را همراهى كرده، و شاهد تولد و سقوط چند تمدن بوده و نقاط ضعف و قوّت هر يك را به خوبى مىداند، به خوبى آگاه است كه نقطه ضعف اين تمدن كجا است و از چه نقطهاى بايد ضربه را بر پيكر آن وارد سازد هيچ كتاب تاريخى نمىتواند جاىگزين اين دانش كاملاً محسوس براى اين فرد باشد.
شهيد صدر در اينجا به دو نمونه از انسانهاى اصلاحگر، ولى مرعوب تمدنهاى عصر خود، اشاره و بيان مىكند كه چرا چنين افرادى نمىتوانند يك اصلاح و تحوّل چشمگيرى را عهدهدار شوند.(10)
مىشود؛ و طولانى شدن عمر يك انسان در اين زمينه نقش مهمى را ايفا خواهد نمود.
سومين نكتهاى كه نياز به يك رهبرى برخاسته از عصر صدر اسلام را روشن مىكند، اين است كه اين تحوّل اسلامى اصيل، به رهبرى نياز دارد كه نزديكترين فرد به منابع اصيل اسلام و در عين حال فردى نفوذناپذير در برابر همه عوامل انحطاط و انحراف فرهنگى باشد. تا بتواند اسلام را آن طور كه هست به اجرا درآورد و تحوّلى فراگير و چشمگير بر اساس اسلام ناب پايهريزى كند. امّا شخصى كه امروز متولّد مىشود و در فضاى اين تمدن كنونى آكنده به انحراف، نفس مىكشد و چشمش را بر تحوّلات و انحرافات موجود باز كند، به هيچ وجه نمىتواند آن اسلام ناب را آن طور كه هست درك كند. او نمىتواند از رسوبات و خواستگاههاى اين تمدن رهايى يابد، حتى اگر قصد يك اصلاح انقلابى داشته باشد. بالاخره نمىتوانيم رهايى او را از پيرايهها و بدعتهاى موجود تضمين نماييم و حتما بايد در مرحلهاى قبل از تولد تمدن كنونى متولد شده باشد و بُنيه فرهنگى و اسلامى او از زمان صدر اسلام بايد استحكام يافته باشد تا بتواند طلايهدار تحوّل ناب و اصيل اسلامى باشد.(11)
كودكى و امامت
پاسخ جالب شهيد صدر در اين زمينه نيز يك پاسخ كاملاً ابتكارى است. او «پديده امامت زود هنگام» ـ كه در سه امام مصداق پيدا كردهـ،(12) توجه داده و آن را مورد مطالعه قرار مىدهد و بدون اتكا به بحثهاى كلامى متعارف در اثبات امامت، و با چشمپوشى از قاعده لطف، بحث را از لحاظ تاريخى و اجتماعى در جامعه مسلمانان دنبال مىكند.
شش نكته تاريخى درباره اهل بيت و پيروان و رفتار خلفاى معاصر با آنان، حقيقتى انكارناپذير را به ما مىفهماند: امامتِ زود هنگام در ميان اهل بيت عصمت يك واقعيت بوده و به هيچ وجه وهم و خيال نبوده؛ چنان كه مشابه آن ميان انبياى الهى نيز وجود داشته است. بنابراين، با استناد به نمونههاى حسى ـ تجربى، امكان امامت راستين و همه جانبه براى كودكى پنجساله روشن مىگردد؛ زيرا وقوع يك شىء، بزرگترين دليل بر امكان آن مىباشد.
اين پديده كه در ميان امامان اهل بيت پيش از امام مهدى (عليه السلام) دو مصداق داشته، و درباره يحياى پيامبر و عيسى ـ سلام خدا بر آنان باد ـ قبل از دوران امامت اهل بيت (عليهم السلام) در متن قرآن از آن ياد شده است، بهترين پاسخ عينى عملى و دندان شكن را تقديم نموده، و تمام پرسشهاى مطرح شده درباره امام مهدى (عليه السلام) را از اين نظر پاسخ ميدهد. در صورت لزوم بايد به بحث شهيد صدر درباره تجربه حسى اجتماعى غيبت صغرى كه حدودا هفتاد سال حدودا بوده و دلالتهاى قاطعانه آن بر لياقتها و شايستگىهاى امام مهدى (عليه السلام) توجه گردد.
اينك به فرازى از پاسخنامه ابتكارى شهيد صدر در اين زمينه مىپردازيم و به شش نكته مهم از ايشان توجه نموده، تا مورد بررسى قرار گيرد:
الف) پيشوايى امامان اهل بيت، مانند پيشوايى خلفاى عباسى و فاطمى و... نبود كه يك پايگاه سلطنتى باشد و از پدر به پسر به ارث برسد و دستگاه فرمانروا، از آن پشتيبانى كند. بلكه پذيرش بنيادهاى گسترده امامت، تنها در صفحههاى دل مردم از راه نفوذ روحى بود. همراه با اثبات اين نكته كه تنها امامان اهل بيت، شايستگى امامت دارند.
ب) اين بنيادهاى مردمى، از همان آغاز اسلام، در دل توده ريشهكرده و به روزگار امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) به مرحله شكوفايى و گستردگى خود رسيده و آموزشگاهى كه اين دو امام تشكيل داده و سرپرستى كردند، موج فكرى پردامنهاى، در جهان اسلام گسترد. موجى كه مايه پيوست صدها فقيه و متفكر و مفسر، و همچنين دانشمندانى بسيار در زمينههاى مختلف علوم انسانى و اسلامى به آن شد. تا آنجا كه حسن به على وشّا مىگويد: «به مسجد كوفه درآمدم و در آنجا نهصد استاد ديدم كه از جعفر بن محمد حديث نقل مىكردند.»
ج) شرايطى كه در اين آموزشگاه و بنيادهاى مردمى نماينده آن، در جامعه اسلامى براى برگزيدن امام، و شناخت لياقت او را براى پيشوايى لازم مىشمردند، شرايطى دشوار بود؛ زيرا امام، پيشوا و مقتدا نخواهد بود. مگر آنكه از همه اهل روزگارش، دانشمندتر و داناتر باشد.
د) در راه اين آموزشگاه و بنيادهايش، مردمان زيادى جان خويش را به خاطر عقيده به امامت از دست دادند؛ زيرا دستگاه خلافت همعصرش، به آن با ديد يك مكتب مخالف خود ـ دست كم از جنبه نظرى ـ مىنگريستند و سرانجام اين امر، تاخت و تازها و شكنجههايى بود كه فرمانروايان آن روزگار، پيوسته آنرا، به كار مىبردند تا راه سلطنت و حاكميّت خود را هموار كنند.
چه بسيار كسانى كه به دست دستگاه خلافت كشته شدند يا در سياه چالها جان سپردند. اعتقاد به پيشوايى امامان اهل بيت، براى مردم بسيار گران تمام مىشد و فايدهاى دنيايى هم نداشت، جز همان احساس آرامش ناشى از كشف حقيقت و اعتقاد به آن و نزديك شده به خدا.
هـ) امامان، كه پيشوايىشان بر بنيادهايى اين چنين استوار مىشد، نه جدا از جامعه بودند و نه مانند حاكمان در قصرهاى سر به فلك كشيده، بلكه خود را از چشم مردم دور نمىداشتند. بين آنها و مردم، هيچ حاجبى نبود، مگر در زمانهايى كه نيروهاى حاكم ـ با غُل و زنجير و تبعيد و آوارگى ـ در ميان امامان و مردم مانع مىتراشيدند. اين امر را از فراوانى ناقلان حديث، و تعداد نامههايى كه با آنها رد و بدل مىشده و اكنون در كتابها محفوظ است متوجه مىشويم. همچنين ديدارهاى حاصل در مسافرتها و نمايندههاى فراوان امامان در شهرها، ارتباط امامان با طبقات گوناگون مردم و دانشمندان را، آشكار مىسازد.
و) خلفايى كه با امامان شيعه معاصر بودند، وجود ائمه و پيشوايى روحىشان را منشاء خطرى بزرگ براى سرنوشت خود و دستگاه خود مىدانستند. و از اين روى، تمام تلاش خويش را به كار مىگرفتند تا اين پيشوايى را از ميان بردارند و در اين راه، از هرگونه فشار و در بند كشيدن روى نگردانيدند. حتى براى حفظ موجوديت خويش، نمايشهايى سنگدلانه و مداوم، از اسارت، تبعيد، به زندان افكندن و به شهادت رساندن فروگذار نكرده و دلهاى مسلمانان و دوستداران امامان را دردمند نمودند.
با توجه و دقت در نكات تاريخى گذشته، به اين نتيجه مىرسيم كه «امامت» در سن كودكى پديدهاى واقعى بوده، نه پندارى از پندارها؛ زيرا امامى كه در كودكى به پيشوائى روحى و فكرى مردم مسلمان رسيده و مسلمانان در كشاكش موجهاى فراينده ويرانگر، خود را به پيروى از او ملزم نمودهاند، حتما بايد از دانش كافى و آگاهى لازم و استوار برخوردار بوده، و از فقه و تفسير و عقايد فراتر از عصر خويش، بهرهاى آشكار و چشمگير داشته باشد. چون در غير اين صورت، نمىتواند مردم را به پيروى از خويش وا نمايد. مىبينيم كه امامان در موقعيتهايى بودند كه پيروانشان از خُرد و بزرگ مىتوانستند با ايشان بجوشند و به آسانى از بازتابهاى وجودشان بهرهگيرند. حال آيا امكان دارد كه يك كودك، مردم را به امامتش دعوت كند، و آن را همچون درفشى ـ درفش افراشته اسلام ـ جلوهگر سازد، اين دعوت را مداوم در برابر چشم و گوش همگان ادامه دهد، مردم به صورت پنهان و آشكار به او بگروند و حتى در راه اعتقاد خويش، از بذل جان و مال هم نهراسند، اما از حقيقت آن امام آگاهى نداشته باشند و «امامت اين كودك» مردم را به جستوجو در حقيقت امر وادار نكند؟!
آيا ممكن است كه سالها بر اين گونه ارتباط ميان امام و مردم بگذرد، باز هم پرده از چهره واقعى او برداشته نشود، و چگونگى معارف و دانشهاى امام ـ چه كودك و چه بزرگ ـ آشكار نگردد؟
بر فرض محال كه مردم نتوانستند حقيقت و واقعيت امر را دريابند، خلافت و دستگاه حاكم كه آن همه دشمنى علنى با امام داشت، چرا برنخاست تا پرده از چهره واقعى امام بردارد؟!
آيا برايش امكان نداشت؟ آيا اگر امام كودك هم مثل همه كودكان بود و از سطح تفكر و انديشهاى بزرگ و والا برخوردار نبود، بهترين دستاويز براى عرضه بىلياقتىهاى امام به دست خلفا نمىافتاد تا آن را به پيروان امامان عرضه كنند و آن ستارگان درخشان را بكوبند و مشخّض كنند كه چنين كسانى نمىتوانند پيشواى روحى و فكرى مردم باشند؟ زيرا اگر اثبات بىلياقتى يك انسان چهل يا پنجاه ساله ـ كه سرمايههاى فروانى از علم و دانش زمانش را داراستـ، به مردم عادى مشكل باشد، اثبات بىلياقتى يك كودك، در رهبرى مردم، دشوار نيست.
براى نابود كردن امام و پايمال نمودن شخصيت و رهبرى او اثبات بىلياقتى، كارگرتر و قانع كنندهتر از آن بود كه خلفا دست به آن شيوههاى غيرانسانى يازند. به خصوص با در نظر گرفتن اينكه شيعه براى امام، ويژگىهاى بزرگى در نظر گرفته است.
اگر امام خردسال، از دانش و سطح تفكر عالى برخوردار نبود، خلفاى معاصر خيلى خوب مىتوانستند جنجال به پا كنند، اما سكوت آنها و سكوت تاريخ گواه است كه امامت در سنين كودكى، پديدهاى حقيقى بوده نه ساختگى. خلفا نيز حقيقى بودن امامت اين امامان را، در مقام عمل و فكر دريافته بودند و مىديدند كه اگر هم خردسالى امام را مطرح كنند و با اين وسيله رهبرى دينى و فكرى او را بكوبند باز هم پيروز نيستند.
تاريخ نيز گاهى، از تصميمگيرى خلفا ـ بر استفاده از پديده خردسالى رهبران شيعه و بىنتيجه ماندن كارشان ـ سخن به ميان مىآوَرَد، اما حتى يك مورد هم نشان نمىدهد كه اين امر، تزلزلى در روحيه پيروان ايجاد كرده باشد يا مدركى ارائه دهد كه امامان ـ در سنّ كودكى ـ در برابر يك پرسش درمانده باشند يا با مشكلى روبرو شده، در پاسخ آن به تنگنا افتاده باشند و اطمينان مردم نسبت به موقعيت و امامت آنان سست شده باشند.
در نتيجه امامت در سنين كودكى، پديدهاى واقعى در زندگانى اهلبيت بوده و يك فرضيه دور از واقعيت آنهم با مصاديق روشن نبوده است.
براى پديده رهبرى در سنين پايين، نمونههاى ديگرى نيز مىتوان در ميراث پيامآوران الهى يافت.
براى نمونه: حضرت يحيى، كه خداوند درباره او چنين مىفرمايد:
«اى يحيى، با نيرومندى و استوارى اين نامه (فرمان پيامبرى) را بگير ـ و ما، در كودكى به او حكمت و فرزانگى داديم».(13)
مهدى (عليه السلام) در سنّ پنج سالگى، باقى نمىماند.(14)
آيا واقعا امام مهدى (عليه السلام) وجود دارد؟
با فرض نقل چند روايت از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله) آنهم براى قانعشدن به يك امر غير متعارف، آيا مىتوانيم به وجود امام دوازدهم ايمان پيدا كنيم؟
چگونه ثابت مىكنيم كه امام مهدى (عليه السلام) يك وجود حقيقى و تاريخى دارد و افسانهاى نبوده كه تعدادى از مردم به خاطر شرايط حادّ اجتماعى و روانى آن را در دل خود پروراندهاند؟
پاسخ شهيد صدر به اين پرسش با توجه به ابعاد متعدد آن، در دو مرحله بوده و به دو گونه آن را مطرح كرده است.
نكته نخست در رد كسانى است كه روايات نقل شده درباره امام مهدى را بسيار محدود مىبينند و ادعا مىكنند كه فقط چند روايت درباره او وجود دارد و با چند روايت محدود، يك اعتقاد راسخ حاصل نمىشود.
پاسخ اين شبهه را با توجه دادن به منابع فراوان و تعداد روايات بسيار زياد كه فقط از زبان پيامبر ـ آنهم از راه اهل سنت ـ چهار صد روايت شمارش شده، مطرح مىكند. چنانچه روايات وارده از راه شيعه و اهل بيت (عليهم السلام) را اضافه كنيم به شش هزار روايت ميرسد. با اين فراوانى روايات ـ كه در كمتر موضوعى از موضوعات بديهى اسلام اين قدر روايت رسيده است ـ ادعاى بداهت مىنمايد كه ادعاى گزافى نيست و قطعى بودن اين مسأله را روشن مىكند.
نكته دوم: پس از احراز اصل حتمى بودن وجود امام مهدى (عليه السلام) با استفاده از روايات فراوان، جا دارد كه بپرسيم: اين امام مهدى (عليه السلام) كيست؟
انطباق اين عنوان بر دوازدهمين امام معصوم از اهل بيت پيامبر(صلى اللّه عليه و آله) از دو راه در نوشته شهيد صدر طى شده است.
در راه اول به چند مطلب توجه داده شده است:
مطلب اول: رواياتى كه مهدى (عليه السلام) را از اهل بيت معرفى مىكند و او را از فرزندان فاطمه و فرزند حسين بلكه نهمين فرزند حسين بن على (عليه السلام) مىداند.
مطلب دوم: رواياتى كه تمام امامان را دوازده نفر مىداند.
بنابراين، حضرت مهدى (عليه السلام) خارج از دايره دوازده امام نخواهد بود و او را در دوازدهمين فرد از آنان تعيين مىكند.
اين روايات عليرغم تلاش امامان براى مطرح نشدن آنها در ميان عموم مردم ـ به خاطر حفظ جان امام مهدى (عليه السلام) از گزند دشمنان ديرينه و حاكمان بنى العباس ـ بالأخره منتشر شده و سينه به سينه و كتاب به كتاب، از نسلى به نسل ديگر منتقل گشته و در سطحى قابل قبول و قابل اعتماد منتشر شده است.
مطلب سوّم: اضافه بر تعداد فراوان روايات فوق، قراين و شواهد بسيارى، صحت اين روايات را اثبات مىكند.
براى نمونه عدد روايات (الائمة ـ اوالخلفاء اوالامراء ـ من بعدي اثنا عشر) به (270) روايت مىرسد كه در مشهورترين كتابهاى حديث شيعه و اهل سنت همچون بخارى و مسلم و ترمذى و ابو داود و مسند احمد و مستدرك حاكم آمده است.
مطلب چهارم: آقاى بخارى كه معاصر امام جواد (عليه السلام) بوده اين روايات را نقل كرده؛ يعنى متن اين حديثها قبل از كامل شدن عدد دوازده امام در عالم خارج ثبت شده و احتمال جعل و حديثسازى ـ كه معمولاً پس از وقوع يك حادثه براى آن حادثه حديث جعل ميشود، ـ صددرصد منتفى است و به هيچوجه نمىتواند اين روايتها انعكاسى از عقيده اماميه و پيروان اهلبيت باشد. بنابراين؛ اين نكته نشان دهنده يك واقعيت فراتر از حوادث تاريخ بوده، در حقيقت يك خبر غيبى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله) است كه با اعتقاد اماميه كاملاً منطبق مىشود.
عقيده اماميه مبنى بر امام مهدى (عليه السلام) يگانه مصداق قابل صدق براى اين نوع حديثهاى فراوان مىباشد.
نكته سوّم: چنانچه كسى بخواهد مصداق دوازدهمين امام از اهل بيت پيامبر را بشناسد، شهيد صدر با استفاده از واقعيتهاى تاريخى هفتاد سال حوادث پى در پى در دوران غيبت صغرى، نايبان ويژه امام مهدى (عليه السلام) در اين دوره و ارتباط چندين نسل با آنان و با امام مهدى (عليه السلام) توسط آنان و مكاتبات حسى و ملموسى كه مردم و دانشمندان با امام زمان (عليه السلام) داشتهاند، روشن مىكند كه امكان هرگونه فريب و ظاهرسازى و خيالبافى منتفى است.
با پيام امام مهدى (عليه السلام) به آخرين سفير خود (ابوالحسن على بن محمد سمرى)، پايان غيبت صغرى و آغاز غيبت كبرى مطرح مىشود. و در واقع يك مسير كاملاً منطقى و مقبول براى تحقق غيبت كبرى كه در روايات پيامبر(صلى اللّه عليه و آله) و اهل بيت اطهار مطرح شده بود، تحقق يافته و شيعيان از گزند پاشيدگى و نابودى به سمت پذيرش غيبت كبرى و ايمان به امام غايب با حفظ شرايط اساسى براى ادامه تلاش در خط اهل بيت (عليه السلام) حركت مىكنند و به راه اصلى و منطقى و اسلامى خود ـ به سمت تحقق آرمانها و شرايط لازم براى ظهور امام غايب ـ ادامه مىدهند.
هرگونه اغفال و فريب و تناقضگويى و حيلهگرى در رفتار نايبان خاص امام مهدى (عليه السلام) در دوران هفتاد ساله ـ كه چندين نسل را دربر گرفته بود، ـ مشاهده نشده و احتمال آن غيرمنطقى و غيرعقلانى بوده است. هم چنين احتمال افسانه بودن تولد يا زندگى و حضور امام مهدى در ميان مردم به كلى منتفى مىباشد.
بدين ترتيب، پديده غيبت صغرى يك تجربه عملى بسيار مهمّى بوده، كه واقعيّت تولّد و وجود و امامت و غيبت امام زمان را به خوبى براى اهل منطق و تحقيق در همان برهه و در قرنهاى بعدى نيز به اثبات مىرساند و اتمام نگرانىها و وسوسهها را مىزدايد.
و اين پاسخ از شهيد صدر نيز پاسخى ابتكارى مىباشد.
چرا امام مهدى (عليه السلام) ظهور نمىكند؟
در پاسخ به پرسش پنجم به نكات ذيل بايد توجه شود:
1 ـ در پاسخ به اين سؤال آنهم با يك ديد جامعه شناسانه، شرايط لازم براى يك اصلاح گسترده اجتماعى و جهانى بايد مورد بحث قرار گيرد.
2 ـ ميان بُعد غيبى و بُعد طبيعى و اجتماعى بايد مرزبندى شود.
3 ـ فراهم آمدن مجموعه شرايط اساسى كه به اختيار و اراده انسانها بستگى دارد، بايد مورد توجه قرار داده شود.
4 ـ معجزه الهى در مواردى كه به اختيار انسانها ارتباط دارد و بايد از مسير طبيعى طى شود، جاىگزين آن مسير طبيعى نمىشود و سنّت لايتغير الهى آن طور كه طراحى شده است تحقق مىيابد.
5 ـ امدادهاى غيبى كه به انسان مىرسد، جاى امتحان و ابتلا و آزمايش الهى را ـ كه يك اصل اساسى و مهم در تحوّلات اجتماعى است ـ نمىگيرد.
6 ـ فراهم آمدن شرايط عمومى براى اصلاح جهان امرى ضرورى است كه جايگزين ندارد و با وجود رهبرى آماده براى اصلاح و وجود رسالتى كامل، تمام شرايط لازم براى موفقيت فراهم نمىشود، بلكه بايد شرايط اجتماعى و سياسى جهانى نيز زمينه را براى موفقيت و پيروزى حق بر باطل آماده سازد.
يكى از اين عوامل مهم، احساس انسان متمدن و امروزى به عجز و درماندگى كامل تمام مكتبها و ابرقدرتها و تمام مذاهب و اديان نسبت به حل معضل عدالت اجتماعى و آسايش و امنيت براى انسانهاست، به گونهاى كه از تمام راه حلها چشم بپوشد و به يك سو و يك مصلح الهى كه براى ايجاد اصلاح جهانى ذخيره شده است چشم به دوزد، عاشقانه و صادقانه آمادگى لازم را ـ از پيروى تا همراهى كامل و فداكارى و جانبازى ـ در خود ببيند و در لحظه ظهور در حال آماده باش كامل باشد.
7 ـ با توجه به پيشرفت وسائل مادى، اين پيشرفت مىتواند در خدمت اين نهضت عظيم قرار گيرد و در فراهم كردن شرايط عمومى و لازم سهيم باشد.
8 ـ اما پيشرفتهاى نظامى ابرقدرتها از نظر مادى، با وجود ضعف درونى، و تهى شدن اين ابرقدرتها و قدرتمندان از درون و از دست دادن قدرت واقعى خود، و گراييدن به پوچى، مهمترين نقطه ضعف اين تمدّن و اين ابرقدرتهااست. بنابراين، نمىتوانند يك مشكل جدّى در راه اصلاح فراگير و جهانشمول براى حضرت مهدى (عليه السلام) باشند.
نقش يك فرد و چگونگى تحوّل بسيار بزرگ
چگونه يك فرد مىتواند عهدهدار يك تحوّل بسيار بزرگ گردد؟
هنگامىكه رابطه پيوسته و تنگاتنگ انسان را با عالَم غيب در نظر بگيريم اين رابطه عميق مىتواند جهت دهنده انسان به سوى آيندهاى جديد باشد و انسانها را انعكاسى از واقعيتهاى پيرامون خود تلقى نكنيم.
امامِ منتظران نيز تجربهاى همسان با تجربه گرانقدر پيامبر عظيم الشأن اسلام خواهد داشت و يك فتح بزرگ جهانى، و تمدّنى جديد را آغاز خواهد كرد. بدين ترتيب، نقش عظيم يك شخصيت الهى در تغيير مسير تاريخ آشكار خواهد شد.
شيوه اين تغيير جهانى چگونه خواهد بود؟
آرى، بر اساس احاديث رسيده از پيامبر اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) نكاتى را مىتوانيم نشانه رويم كه شيوه تغيير و دگرگونى را در جهان بشريت ترسيم نمايد.
و به همين جهت بايد گفت: بسيارى از نكات ظريف و حسّاس دوران غيبت كبرى و دوران ظهور كه متكفّل بيان كيفيت ظهور نيز مىباش و همچنين دوران پس از ظهور را در اصل كتاب يعنى «موسوعة الامام المهدي» مىيابيم و متن مقدمه يعنى «بحث حول المهدى» را بايد مطالعهاى دقيق نمود تا از نكات ريز و بسيار عالى آن بهرهمند شويم.
پي نوشت :
1. چاپ اول موسوعه امام مهدى شهيد صدر دوم در سال 1392 هجرى قمرى بوده است؛ در حالىكه تاريخ چاپ و نوشته صدر بزرگ كه با نام (بحث حول المهدى) منتشر شده است، سال 1397 هجرى قمرى مىباشد، يعنى اين مقدمه پس از صدور كتاب ياذوالمقدمه به رشته تحرير درآمده است. متأسفانه دومين چاپ موسوعه امام مهدى نيز كه در سال 1400 هجرى قمرى بوده اين مقدمه به كتاب اضافه نشده است. بهترين چاپ براى (بحث حول المهدى) كه همراه با تحقيق و توضيحات ارزنده است از برادر فاضل و ارجمند جناب دكتر عبدالجبار شرارة كه توسط مركز الغدير للدراسات الاسلامية در سال 1417 چاپ و منتشر شده است.
2. با كمال تأسف تقريظ و ستايش شهيد صدر اوّل از موسوعة الامام المهدى شهيد صدر دوّم كه در نسخه باارزش دارالتعارف آمده است در برخى نسخهها حذف شده است.
3. و يك ترجمه فارسى تحت عنوان امام مهدى حماسهاى از نور توسط كتابخانه بزرگ اسلامى انجام شده است و ترجمه به زبان فرانسوى توسط مترجم توانا دكتر عباس بستانى انجام گرفته و به چاپ رسيده است.
4. سوره قصص، آيه 5.
5. بحث حول المهدى، صص 53 ـ 54.
6.بحث حول المهدى، 54.
7. بحث حول المهدى: 54 ـ 55.
8. بحث حول المهدى، ص 55 ـ 56.
9. انقلاب اسلامى ايران و ديگر انقلابهاى گذشته در جهان تشيع دلايلى تاريخى بر صحت و سلامت اين فهم و اين نگاه به مسأله مهدويت است.
10. بحث حول المهدى، صص 84 ـ 88.
11. بحث حول المهدى، صص 88 ـ 89.
12. امام محمد جواد، امام على نقى، امام مهدى (عليهم السلام).
13. سوره مريم، آيه 12.
14. امام مهدى حماسهاى از نور، صص 56 ـ 61، (با تصرّف).