رژیم شاه، ژاندارم آمریکا در منطقه
بخش سوم
«برژینسکی» در مورد دلیل این امر می گوید:
ایران مهمترین پایگاه استراتژیک ما در خلیج فارس پس از خروج انگلیس از منطقه شرق سوئز به شمار می رفت. تخلیه نیروهای انگلیسی از خلیج فارس، خلاء قدرتی در این منطقه بوجود آورد و سیاست آمریکا در آن زمان، پرکردن این خلاء با افزایش قدرت نظامی ایران در وهله اول و عربستان سعودی در مرحله بعد بود...
در یکی از اسناد سفارت آمریکا نیز که دارای طبقه بندی «سری» است گفته شده که: در خلیج فارس ما می خواهیم در عین حالی که از دسترسی خود به منطقه و نفت آن حفاظت می کنیم، نفوذ شوروی و کشورهای افراطی عرب را مهار کنیم.
ما همکاری منطقه ای برای امنیت را به سرکردگی ایران و عربستان سعودی ترغیب می کنیم و تجهیزات و خدمات دفاعی را به مقادیر زیاد به کشورهای دوست می فروشیم. نقطه اوج این سیاست، تصمیم نیکسون و کیسینجر در باز گذاشتن دست شاه برای خرید انواع سلاح های آمریکایی بود که منجر به سرازیر شدن سیل اسلحه به ایران و تقویت و گسترش سریع بنیه نظامی ایران شد.
در دوره نیکسون به طور کلی حدود بیست میلیارد دلار از ابزارهای جنگی ساخت آمریکا به طرف ایران سوق داده شد، یعنی تقریباً برابر آنچه که در بیست سال پیش از آن فرستاده شده بود. در این هنگام، ایران تبدیل به بزرگترین وارد کننده تسلیحات آمریکا در جهان شده بود.
در نهایت، هم نیکسون و هم کیسینجر، دادن اختیارات تام نظامی به شاه را به عنوان نیاز آمریکا به داشتن یک نیروی محلی قدرتمند، که بتواند از منافع آمریکا در خلیج فارس حمایت به عمل آورد، توجیه می کردند. تا اوایل دهه ی 1970، ایران به یکی از دو «ستونی» تبدیل شده بود که سیاست آمریکا در خاورمیانه متکی بر آنها بود. هدف آمریکا این بود که ایران را بازوی نظامی منطقه کند تا اطمینان خاطر یابد که ثبات منطقه و منافع آمریکا حفظ خواهد شد.
در یکی از اسناد سفارت آمریکا تحت عنوان «تشریح وضع کلی ایران در فاصله سالهای 1955 الی1977) چنین آمده است: نظریه ی نیکسون، برای ایران مفهوم خاصی پیدا کرد که بر اساس آن، آمریکا ایران را به عنوان قدرتی که توان حراست از ثبات منطقه و منافع کلی غرب را دارد، به رسمیت شناخت و آن را در تجهیز خود یاری داد تا دخالت مستقیم دولت آمریکا در آن کشور ضرورتی نداشته باشد.
آری، سیاست بومی کردن مسایل منطقه ای، به آمریکا امکان داد تا از طریق تجهیز قدرتهای هر منطقه، مخالفان حفظ منافع آمریکا را سرکوب کند.دکترین نیکسون، استراتژیست های آمریکایی را در این راستا قرار داد که ثقل سیاسی آمریکا را به سمت کشورهای حاشیه خلیج فارس متمرکز سازند و از آن به عنوان یک منطقه استراتژیک پراهمیت از نظر اقتصادی و سیاسی، در جهت حفظ منفافع آمریکا، محافظت نمایند.
«مارک گازیوروسکی» نیز در این مورد می نویسد: ایران به دلیل موقعیت استراتژیکی آن و نیز به دلیل بی طرفی در کشمکش اعراب با اسراییل، به صورت کانون مهم دکترین نیکسون درآمد... بر پایه این دکترین، ایران در خارج از حوزه خلیج فارس نیز به گونه ای فزاینده در آفریقا و نیز در منازعات اعراب با اسراییل فعال شد.
یکی از مصادیق عینی این سیاست، در سال 1975،(1354) بروز کرد یعنی زمانی که کیسینجر و شاه، در زوریخ با هم دیدار کردند. شاه در آنجا قبول کرد که در عوض عقب نشینی اسراییل از مناطق نفت خیز سینا، به اسراییلی ها نفت بیشتری بدهد. تصمیم نیکسون مبنی بر تکیه بر شاه برای حمایت از منافع آمریکا در خلیج فارس و خاورمیانه آن چنان در سیاست و رویه و عمل ایالات متحده نهادینه شده بود که ایالات متحده خود را به طور استراتژیک وابسته به امنیت ایران کرده بود.
رژیم شاه به عنوان یکی از ستونهای دوگانه و اصلی دکترین نیسکون، دارای آن چنان اهمیتی بود که حتی روابط آمریکا با کشورهای دیگر مانند پاکستان، ترکیه و شیخ نشین های خلیج فارس را تحت الشعاع خود قرار داده بود.
بدین جهت ایران، در چارچوب دکترین نیکسون، به یک قدرت نظامی منطقه ای تبدیل شد.
«ریچارد هلمز» رییس اسبق سازمان «سیا» و سفیر کبیر آمریکا در ایران در زمان نیکسون، طی سخنانی در سال 1976گفته بود: ایران مسؤولیت تأمین امنیت خود را به طور کامل خود بر عهده گرفته است و این کار نه فقط با هدف ها و مقاصد ایران منطبق است، بلکه با مقاصد و هدف های «اعلامیه گوام» نیز که در آن آمریکا تأکید کرد انتظار دارد کشورهای عمده هر ناحیه ای، مسئولیت دفاع و تأمین ثبات در مناطق خود را خودشان بر عهده بگیرند و آمریکا نیز برای رسیدن به این منظور با آنها همکاری خواهد نمود، کاملاً سازگار می باشد.
ایران از دیدگاه غرب، به عنوان حلقه ای از زنجیره ی دفاعی و گسترده غرب در مقابل نفوذ کمونیسم محسوب می شد و وظیفه اتصال پیمان «ناتو» را به پیمان «سیتو» بر عهده داشت. این زنجیره ی دفاعی از اروپای غربی و شمال مدیترانه شروع و در کنار هم به منتهی الیه جناح شرقی ناتو در ترکیه ختم می شد و از طریق ایران و پاکستان به جنوب شرقی آسیا منتهی می شد. ارتفاعات البرز و زاگرس در ایران، با ارتشی که غرب آن را آموزش داده و مجهز کرده بود، به عنوان بخشی از سپر دفاعی در مقابل اهداف شوروی نسبت به خلیج فارس و منابع عظیم آن، محسوب می شد.
«کیسینجر» در تقدیر از خوش رقصی های حکومت پهلوی می گوید: ایران در میان کشورهای منطقه، صرف نظر از اسراییل، دوستی با آمریکا را نقطه ی آغاز سیاست خارجی خود قرار داده بود. نفوذ ایران همواره در حمایت از ما اعمال می شد. امکانات و کمک های ایران حتی در برخی از معاملات و قراردادهای گوشه و کنار جهان، باعث تقویت امکانات و کمک های خود ما نیز می شد. از آن جمله بود کمک به ویتنام جنوبی در زمان انعقاد قرارداد پاریس در سال1973، کمک به اروپای غربی در دوران بحران اقتصادی در دهه ی 1970، حمایت از میانه روهای آفریقا علیه تهاجم نیروهای مشترک شوروی و کوبا، و بالاخره پشتیبانی از سادات در مراحل بعدی دیپلماسی خاورمیانه... شاه نیرو و انرژی همسایگان عرب رادیکال خود را تحلیل می برد تا نگذارد آنها رژیم های میانه رو در عربستان، اردن و خلیج فارس را مورد تهدید قرار دهند. او بدون قید و شرط به ناوگان های ما سوخت می رساند و هرگز از سلطه خود بر منافع نفتی، برای اعمال فشارهای سیاسی استفاده نمی کرد. وی هرگز به تحریم نفتی علیه غرب یا اسراییل نپیوست. ایران در زمان شاه، یکی از بهترین و مهمترین و وفادارترین دوستان ما در جهان بود.
تعریف و تمجیدهایی که کیسینجر صهیونیست از رژیم شاه به عمل می آورد، خود بهترین دلیل و گواه بر سرسپردگی و خیانت رژیم پهلوی می باشد.
اسناد و مدارک فراوانی وجود دارد که نشان می دهند چگونه رژیم شاه نقش «ژاندارمری منطقه» و همچنین «حافظ منافع آمریکا» بودن را ایفا می کرده است.از جمله در یک سند «سری» سفارت آمریکا تحت عنوان «ارزیابی اطلاعات درباره تهران» متعلق به سال 1978(1357) چنین آمده است: نیروهای مسلح ایران علاوه بر یاری رساندن به دولت عمان در دفاع از خود علیه شورشیان (ظفار)، در حراست از غرب به منظور دسترسی به عرضه کنندگان نفت مثمر ثمر بوده اند. در این راستا، در دوران زمامداری کارتر نیز پس از دیدار شاه از آمریکا و مذاکره با کارتر، رییس جمهور آمریکا با قاطعیت تأیید کرد: «آمریکا نیازهای نظامی ایران را تأمین می کند... اتحاد نظامی ایران و آمریکا خلل ناپذیر است... ما خواهان یک ایران نیرومند تحت رهبری شاهنشاه هستیم.» شاه نیز در عوض، با تثبیت قیمت نفت و عدم افزایش آن موافقت نمود.
«ویلیام سولیوان» سفیرآمریکا در تهران در دوره ی کارتر، در گزارشی به تاریخ چهارم ماه مه 1978 (14/2/1357) در مورد روابط ایران و آمریکا چنین گفته است: «روی هم رفته روابط ایران و آمریکا عالی است. این روابط هم چنین به واسطه مسافرت شاه به واشنگتن در ماه نوامبر و بازدید رییس جمهور در اواخر دسامبر(1977) تقویت و تأیید شدند. روابط ما مبتنی بر منافع امنیتی دو جانبه و دید مشترک نسبت به تقریباً تمام جزئیات مهم منطقه ای و بین المللی می باشد. ایران با تکیه بر قدرت و نفوذ فزاینده خود همواره آماده بوده تا به طریقی نقش فعالتری در امور منطقه ایفا کند به گونه ای که منافع ما نیز تأمین گردد.
در واقع، ایران در حال حاضر به یک قدرت باثبات و متوسط «میانه رو» تبدیل شده که متمایل به آمریکا می باشد و این هدف سیاست های ما بعد از پایان جنگ جهانی دوم بوده است.»