سياست خاورميانه‏اى بوش : استمرار اشغال فلسطين

پس از اشغال عراق توسط ايالات متحده آمريكا ، دولت بوش در سياست خاورميانه اى خود تغييراتى را به وجود مى‏آورد كه يكى از آنها پى گيرى تحقق طرح نقشه راه براى حل تنازع اسرائيل با فلسطينيان و ديگرى كاهش وابستگى به عربستان سعودى از طريق كاهش نيروهاى نظامى‏خود در خاك اين كشور است. به نظر مى‏رسد در پرتو تحولات جديد منطقه اى ، دولت بوش در سياست خاورميانه اى خود مى‏خواهد وانمود كند كه قصد حضور دائم در منطقه را ندارد و درصدد است مجدانه تنازع
دوشنبه، 7 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سياست خاورميانه‏اى بوش : استمرار اشغال فلسطين
سياست خاورميانه‏اى بوش : استمرار اشغال فلسطين
سياست خاورميانه‏اى بوش : استمرار اشغال فلسطين

نويسنده: رضا سيمبر

خلاصه

پس از اشغال عراق توسط ايالات متحده آمريكا ، دولت بوش در سياست خاورميانه اى خود تغييراتى را به وجود مى‏آورد كه يكى از آنها پى گيرى تحقق طرح نقشه راه براى حل تنازع اسرائيل با فلسطينيان و ديگرى كاهش وابستگى به عربستان سعودى از طريق كاهش نيروهاى نظامى‏خود در خاك اين كشور است. به نظر مى‏رسد در پرتو تحولات جديد منطقه اى ، دولت بوش در سياست خاورميانه اى خود مى‏خواهد وانمود كند كه قصد حضور دائم در منطقه را ندارد و درصدد است مجدانه تنازع اعراب و اسرائيل را حل كند تا صلح و ثبات در منطقه برقرار شود .
مقاله حاضر به ارزيابى و تحليل اين تحولات جديد منطقه اى در خاورميانه مى‏پردازد و ايده اصلى اين است كه با توجه به تجارب گذشته و با استناد به اعمال يكجانبه و متعصبانه و همچنين عدم توجه به ريشه هاى اصلى بحران ، دولت بوش نتواند به موقعيت چشمگيرى در سياست خاورميانه اى خود نايل شود . در اين پيوند ، ابتدا به استمرار روند اشغال سرزمينهاى فلسطينى توسط دولت اسرائيل اشاره مى‏شود و نشان داده مى‏شود چگونه اسرائيل با حمايت و پشتيبانى دولتهاى مختلف آمريكا از جمله دولت بوش ، سياست نژاد پرستى خود را در كرانه غربى ، نوار غزه ، بلندى هاى جولان و بيت المقدس شرقى اعمال مى‏كند سياستهايى كه آتش بلوا ، آشوب و نارضايتى را در ميان مردم فلسطين بيش از پيش شعله ورتر مى‏سازد . همچنين توضيح داده مى‏شود كه چگونه طرح نقشه راه ، طرحى عاجز از ارائه راه حلهاى كاربردى براى حل مسئله فلسطين است و اينكه تنها راه باقيمانده پايان دادن به غصب سرزمينهاى اشغالى ، توجه به ريشه هاى واقعى بحران و متحد نمودن توانايى هاى فلسطينيان آواره حول يك برنامه ملى و اسلامى‏ است .

واقعيت اشغال:

اشغال سال 1967، كرانه غربى (از اردن ) و نوار غزه (از مصر ) و بلندى هاى جولان ( از سوريه ) توسط اسرائيل ، امروزه مهمترين عامل به وجود آمدن تنش و تنازع بين رژيم اسرائيل و فلسطين محسوب مى‏شود . حضور پررنگ يهوديان در سرزمينهاى اشغالى كه در سياست شهرك نشين دولت اسرائيل تجلى يافته است ، ساخت بزرگراهها و پايگاههاى نظامى، كنترل بر منابع به شكل تبعيض آميز ، بر زندگى روزمره ميليونها فلسطينى تأثير گذاشته است . از سرزمين تحت قيمومت بريتانياى كبير در سال 1948، در ابتدا اسرائيل 78 را در اختيار خود گرفت و از سال 22 ،1967 ديگر نيز توسط اسرائيل به اشغال درآمد ، كه فلسطينى ها آن را سرزمين مادرى خود مى‏دانند .
آوارگان فلسطينى يكى از دهشتناك ترين چهره هاى قرن بيستم را شكل دادند كه همواره در غنيمت تاريخ ماندگار خواهد ماند . امروز سه ميليون فلسطينى در كرانه غربى و نوار غزه زندگى مى‏كنند . حدود 750 هزار فلسطينى در خلال جنگهاى 1946 تا 1948 از آنچه كه اكنون اسرائيل ناميده مى‏شود با زور و قهر بيرون رانده شدند . اكنون آنان يا در كرانه غربى و نوار غزه زندگى مى‏كنند يا به كشورهاى عرب همسايه مهاجرت كردند ، كه لبنان و اردن داراى بيشترين تعداد هستند . يا برخى از آنها وادار شدند كه براى هميشه سرزمين خود را ترك نموده و كلا از منطقه بروند . تعداد كل پناه جويان نزديك به پنج ميليون نفر است كه حدود 3/7 ميليون نفر از آنان به طور رسمى ‏به عنوان پناهنده در سازمان ملل متحد به ثبت رسيده‏اند .
در حال حاضر حدود 170 شهرك اسرائيلى در سرزمين فلسطينى ها در كرانه غربى ، نوار غزه و ارتفاعات جولان ساخته شده است كه حدود 250 هزار شهرك نشين در آن سكونت دارند . حدود 180 هزار نفر ديگر به طور مشابه در بيت المقدس شرقى كه محل زندگى اعراب مسلمان بوده ، سكونت دارند . در اين مناطق حدود 300 مايل بزرگراه ، با هزينه سه ميليارد دلار ، صرفا براى عبور ساكنين شهركها ساخته شده كه توسط دولت ايالات متحده آمريكا پرداخت شده است . نقل و انتقال قهرآميز فلسطينيان توسط اسرائيل انجام مى‏شود . اين در حالى است كه در كنوانسيون چهارم ژنو كه دولت اسرائيل خود آن را نيز امضا كرده است آمده : قدرت اشغالگر نبايد مردم را به شكل قهرآميز يا ساير طرق وادار به ترك يا انتقال در سرزمينهاى اشغالى كند .
از زمان امضاى قرارداد اسلو تاكنون 200 كيلومتر مربع از مزارع و مراتع فلسطينى براى ساخت و ساز شهركها ، بزرگراهها ، جاده ها و زير ساختها استفاده شده است . هشتاد هزار درخت ميوه و زيتون به اين دليل كه در مسير ساخت و ساز قرار داشته‏اند ، قطع شده است . اسرائيل در بيت المقدس شرقى سياست شهرك نشينى و اسكان يهوديان را به شدت دنبال مى‏كند .
از سال 1967، هشتاد درصد واحدهاى مسكونى ساخته شده در بيت المقدس شرقى براى اسرائيلى ها بوده است ، شرايط ايجاد انحصار و هزينه هاى بسيار بالاى اجازه ساخت باعث شده كه اكثريت فلسطينى ها نتوانند داراى مسكن شوند . اين در حالى است كه براى ايجاد يك شرايط نسبتا متوسط براى جمعيت انبوه فلسطينى ها در بيت المقدس شرقى نياز به ساخت بيست هزار خانه است و از سال 1967 تاكنون نزديك به دو هزار خانه كه متعلق به فلسطينى ها بوده توسط دولت اسرائيل در بيت المقدس شرقى تخريب و منهدم شده است .
در يك سياست نژاد پرستانه شهردارى بيت المقدس هفت برابر بيشتر براى اسرائيلى ها نسبت به فلسطينى ها هزينه مى‏كنند . در تبيين شرايط اجتماعى مردم تحت اشغال به اختصار بايد گفت كه متوسط درآمد ساليانه اسرائيلى ها هفده هزار دلار در مقابل هزار و هفتصد دلار درآمد ساليانه فلسطينى ها مى‏باشد .
جالب است بدانيم كه ساكنين شهركها ده درصد جمعيت كرانه غربى را تشكيل مى‏دهند ولى 37% منابع آب را در اختيار دارند ، در حالى كه 63% منابع آبى باقيمانده در اختيار حدود دو ميليون فلسطينى قرار دارد . 26% منازل فلسطينى در كرانه غربى از دسترسى به آب لوله كشى محروم هستند . اسرائيلى هاى ساكن مناطق اشغالى حدود يك سوم به نسبت فلسطينى ها براى هزينه هاى خود پرداخت مى‏كنند .
نرخ بيكارى در اسرائيل چيزى حدود ده درصد است در حالى كه اين نرخ در ميان فلسطينى ها شصت درصد است . طول عمر قابل انتظار در ميان جمعيت يهودى براى مردان 76/1 و براى زنان 80/8 است در حالى كه در ميان غير يهوديان 74/1 براى مردان و 77/8 براى زنان است . تخمين زده مى‏شود مداخله نظامى‏ اسرائيل در بهار سال 2002 حدود 350 ميليون دلار به مدارس ، جاده ها ، شبكه هاى آبرسانى ، ايستگاههاى برق و ساختمانهاى دولتى آسيب وارده كرده است ، در حالى كه سرمايه گذارى عمومى‏ ساليانه فلسطينى ها حدود 200 ميليون دلار است . با توجه به شرايط و امتيازات موجود در بحث اشغال بايد به هر گونه سياستگزارى خارجى و طرحهاى ارائه شده با دقت و با درك ظرفيت موجود نگريست و آنها را مورد تجزيه و تحليل قرار داد .

سياست خاورميانه اى بوش پس از اشغال عراق :

از زمان دولت ترومن ، آمريكا سه هدف عمده را در خاورميانه دنبال كرده است ، تامين امنيت براى اسرائيل ، كسب اطمينان نسبت به جريان نفت و نهايتا تامين ثبات و ايجاد توازن منطقه اى جمهورى خواهان و دمكراتها درباره نوع و ميزان مداخله لازم براى نيل به اين اهداف با يكديگر مخالف بوده‏اند اما درباره ماهيت خود اهداف اختلافى نداشته‏اند .
دولت بوش پس از اشغال عراق، دو حركت اساسى را براى ايجاد چارچوب جديد سياسى امنيتى در منطقه خاورميانه آغاز كرده است . يكى اعلام طرح صلح موسوم به « نقشه راه » براى پايان دادن به درگيرى هاى فلسطينى اسرائيلى و ديگرى اعلام تعطيلى بيشتر پايگاه هاى نظامى‏ اين كشور در عربستان سعودى و انتقال نيروهاى آمريكا به قطر بود . اين سياست پس از سرنگونى رژيم صدام در عراق از سوى متحدان عرب منطقه اى مورد استقبال قرار گرفت و در حالى كه به نظر مى‏رسد رژيمهاى عرب منطقه اى خواهان بهبود و گسترش روابط خود با آمريكا هستند ، اما از آن واهمه دارند كه افكار عمومى‏ مردم مسلمان كشورهايشان آنان را با چالشهايى جدى مواجه سازد . چرا كه مردم و اغلب سازمانهاى غير دولتى نسبت به نيات و مقاصد آمريكا در منطقه به شدت با بدبينى نظاره مى‏كنند . آنان معتقدند كه شكل گيرى نظم جديد در خاورميانه در راستاى تحقق خواسته ها و آمال اعراب نخواهد بود . آنان طرح نقشه راه را نيز طرحى بسيار ناكارآ و به نفع اسرائيل مى‏دانند .
انتقال نيروهاى آمريكايى از عربستان سعودى به قطر نيز عمدتا يك حركت نمايشى دانسته مى‏شود كه باعث بدگمانى بيشتر مردم منطقه است . اقدامات يكجانبه آمريكا در عراق و كشتار بيرحمانه غير نظاميان در اين حمله : غارت ميراث فرهنگى عراق و بى توجهى آشكار و عامدانه آمريكا نسبت به اين موضوع ، سوابق آمريكا در تقويت و حمايت از رژيم بعثى عراق ، شليك به سمت تظاهر كنندگان شهر «فلوجه» عراق از سوى نيروهاى آمريكايى و بسيارى از سياست هاى تجاوزكارانه ديگر دولت بوش صرفا موجب بيزارى اعراب از آمريكا و خيزش موج جديدى از ناآرامى ‏و قيام اصولگرايى متكى بر عمليات شبه نظامى ‏در منطقه شده است . به نظر مردم عادى و عمده رهبران حركتى و نهضتهاى منطقه اى طرح نقشه راه بيشترين تقاضاهاى اسرائيل و كمترين خواسته هاى فلسطينيان را تامين مى‏كند . آنان معتقدند آمريكايى ها فكر مى‏كنند كه اعراب بايد رنج ناشى از جنگ عراق را از ياد برده و جنگ با اشغالگران آمريكايى و اسرائيلى را متوقف كنند اما دولت بوش با اين طرح نمى‏تواند آنها را تحت تاثير قراردهد . بنابراين نظرها اغلب كارشناسان معتقدند مردم عرب انتقال پنج هزار تن از نيروهاى آمريكايى از عربستان تا پايان تابستان جارى را با ترديد و بدبينى مى‏نگرند .
اما به هر حال به نظر مى‏رسد در پرتو تحولات جديد منطقه اى ، دولت بوش در سياست خاورميانه اى خود به دنبال آن است كه وابستگى خود به عربستان سعودى را كاهش دهد و فرصتى براى تبديل عراق به يك پايگاه مطلوب آمريكا در منطقه فراهم كند . آمريكا در پايگاه شاهزاده سلطان واقع در شرق عربستان داراى حدود ده هزار نيرو است ، به علاوه آنان در بندر شرقى جبيل نيز داراى يك پايگاه دريايى به نام ملك عبدالعزيز هستند . اما آنچه در اقدامات آمريكا حائز اهميت به نظر مى‏رسد توافق بر سر پايان حضور نظامى‏ امريكا در پايگاه سلطان عربستان سعودى و انتقال نيروهاى آن به پايگاه العديه قطر بود . اقدامى ‏كه آمريكا از آن به عنوان اولين گام در جهت آرايش جديد استقرار سپاهيان خود در منطقه نام برد . از پايگاه سلطان براى نظارت بر مناطق پرواز ممنوع عراق در جنوب استفاده مى‏شد و حدود پنج هزار نيروى نظامى ‏آمريكايى در آن وجود داشتند كه در جريان جنگ آمريكا و انگلستان عليه عراق اين تعداد به ده هزار نفر رسيد .
دولت بوش اعلام كرده است همكارى هاى نظامى‏ دو كشور به دليل تهديد ايران و سوريه براى منافع غرب در منطقه ادامه خواهد يافت و بخش كوچكى از نيروى هوايى آمريكا كه در عربستان باقى مى‏ماند بيشتر به برگزارى ماموريتهاى آموزش و تمرينهاى مشترك با ارتش عربستان خواهد پرداخت . واشنگتن همچنين با اعلام جزئيات بيشترى از برنامه بيرون رفتن نيروهاى آمريكا از عربستان گفت كه مركز كنترل هوايى مستقر در پايگاه سلطان به قطر منتقل شده و بيشتر هواپيماهاى اين كشور نيز تا پايان تابستان خاك عربستان را ترك خواهند كرد و در قطر مستقر خواهند شد ، كه دگرگونى عمده در روندى است كه از سال 1991 در پى حمله عراق به كويت و اشغال كويت رخ مى‏دهد .
در اين باره دولت بوش دو هدف عمده را دنبال مى‏كند اول اينكه ديدار رامسفلد از منطقه به طور عمده به منظور تقدير از متحدان آمريكا براى حمايت از آن كشور انجام شد و دوم جهت بحث و تبادل نظر درباره آينده آنچه مقامهاى نظامى‏آمريكا «جاى پاى » خود در منطقه توصيف مى‏كند بوده است . دولت بوش به دنبال آن است در يك اقدام راهبردى شبكه ويژه اى را شكل دهد كه نقش محورى براى آنها از نظر نظامى‏ ايفا كند تا نيروهاى آمريكايى به محض مواجه شدن با هرگونه تنشى بتوانند از آن پايگاه به محل مورد نظر در هر كجاى منطقه نيرو اعزام كنند . در اين پيوند ، در زمان حاضر از طريق قطر و احتمالا در آينده نزديك با ايجاد پايگاه هايى در عراق اين خواسته تامين مى‏شود ، اين در حالى است كه رامسفلد با ضرس قاطع منكر اين موضوع شده بود كه آمريكا در صدد است با احداث پايگاههايى در عراق و حضور بلند مدت در آنها قدرت خود را در منطقه استحكام بخشد .
دولت بوش اصرار دارد ، وانمود كند كه ارتش اين كشور قصد حضور دائم درعراق را ندارد و سقوط رژيم صدام در عراق را وسيله اى براى كاهش نيروهاى خود در خليج فارس و نه ايجاد پايگاه در اين كشور مى‏داند . البته روشن است كه اين ادعا با آنچه طراحان نظامى‏آمريكا در خصوص ميزان حضور نيروهاى امريكايى در عراق گفته‏اند مطابقت ندارد . چرا كه بنا به بسيارى از اقوال 125 هزار تن از نيروهاى اين كشور دست كم يك سال در عراق باقى خواهند ماند . از اين تعداد حدود 17 تا 20 هزار تن در بغداد ، 10 هزار تن در شمال عراق و 17 هزار تن در بصره و جنوب و تعداد اندكى در ساير نقاط عراق مستقر خواهند شد . امريكا در مجموع 260 هزار نيروى پشتيبانى براى عمليات اشغال عراق به منطقه اعزام كرده است .
مى‏توان گفت دولت بوش پس از شكست عراق و اشغال آن با اهميت كمترى به عربستان سعودى و پايگاه نظامى‏ مستقر در آن مى‏نگرد . در عين حال مقامات آمريكايى همواره به طور غير رسمى ‏اعلام كرده‏اند كه حضور فيزيكى و مشهود نيروهاى اين كشور در عربستان به جاى تقويت جايگاه خاندان سلطنتى سعودى موجب تضعيف آن و تحريك عناصر ناراضى در آن كشورمى‏شود . از نظر دولت عربستان سعودى نيز بسته شدن پايگاه امير سلطان تحولى مثبت تلقى مى‏شود . چرا كه حضور نظامى ‏آمريكا در كشورى كه مقدس ترين و متبرك ترين اماكن مسلمانان در آن قرار دارد همواره باعث نگرانى مردم اين كشور و همسايگان عربستان بوده است .
قابل ذكر است كه خروج بخش بزرگى از نيروهاى نظامى ‏آمريكا از خاك عربستان پايان دشوارى ها و مشكلات سياسى خاندان سعودى نخواهد بود ، زيرا با حضور آمريكا در كنار مرزهاهى عربستان و تكرار ادعاى ايجاد عراق دمكراتيك از سوى تيم بوش ممكن است سعودى ها در ادامه حكومت به روش كنونى دچار مشكل شوند . به نظر مى‏رسد كمترين تاثيرى كه اين همسايگى براى عربستان خواهد داشت وادار شدن اين كشور به انجام اصلاحات سياسى و اقتصادى است . جنگ در عراق نشان داد كه عربستان برخلاف جنگ اول با عراق از پذيرش حضور چشمگير آمريكا در خاك اين كشور شانه خالى مى‏كند به نحوى كه نيروهاى آمريكايى مجبور شدند بيش از پيش به پايگاه هوايى العديه در قطر تكيه كنند و در حال حاضر نيز تمامى‏عمليات نظامى‏آمريكا از طريق اين پايگاه كنترل مى‏شود . كاهش نيروهاى آمريكايى در عربستان شايد هدفى باشد كه امير عبدالله وليعهد عربستان و گرداننده اصلى كشور از مدتها پيش در پى آن بوده است .
نكته اين است كه عربستان سعودى نيز مانند ساير همسايه هاى عراق با نگرانى تغييرات تازه در نقشه سياسى خاورميانه را دنبال ميكند و نسبت به جهت حركت منطقه و طرحهاى بلند مدت دولت بوش نامطمئن است .

نقشه راه نقشه اى ديگر براى ادامه اشغالگرى :

نقشه راه تلاش ديگرى براى پايان بخشيدن به تنازع اعراب و اسرائيل تلقى مى‏شود كه در چارچوب سياست خارجى بوش در منطقه خاورميانه متشكل مى‏گيرد . اين طرح توسعه آمريكا ، روسيه ، سازمان ملل متحد و اتحاديه اروپايى طراحى شده است . كالين پاول در سفر خاورميانه اى ( 11 مى) خود با شارون و محمود عباس ملاقات كرد و در اين ملاقات به نقل از منابع فلسطينى گفته شده است كه فلسطينيها هيچ اقدامى‏ را عليه گروه هاى نظامى‏ فلسطينى انجام نخواهند داد مگر اينكه شارون به طور رسمى ‏طرح نقشه راه را بپذيرد .
مى‏توان گفت طرح نقشه راه ، ارائه كننده مسير جديدى در روند صلح اعراب و اسرائيل محسوب نمى‏شود اما تلاشى است براى بازسازى بسيارى مواردى كه باعث شكست « روند صلح اسلو » در دهه 90 شد . بسيارى از منتقدين معتقدند كه از سال 1993، قرارد اسلو در واقع طرحى براى استقرار صلح نبود بلكه طرحى بود كه اشغال اسرائيل را نهادينه كند . در آن طرح با انتقال محدود قدرت به مسئولين تازه وارد فلسطينى ، ارتش اسرائيل مى‏توانست خارج از مراكز جمعيتى فلسطينيان عمل كند و به اين ترتيب مراتب ريسك و خطر به نيروهاى خود را كاهش دهد . ولى در عين حال از طريق ايست و بازرسى ها و بستن راهها به اشغال خود ادامه دهد . استقرار مرحله به مرحله طرح اسلو باعث شده بود تا موضوعات اساسى مانند مسئله مرزها ، اسكان يهوديان ، بيت المقدس و پناهندگان به تعويق بيافتد و عملا به اسرائيل اجازه مى‏داد تا نتايج اصلى را كه مى‏بايست در مراحل نهايى شكل گيرند ، متعصبانه شكل دهد .
بايد گفت روح قرارداد اسلو در طرح نقشه راه نيز موجود است ، چرا كه اين طرح نيز نگرشى مرحله به مرحله وجود دارد و بحث و تصميم گيرى راجع به مسايل مهم و جدال برانگيز به تعويق مى‏افتد . اين طرح داراى ساز و كارهاى تحميل كننده ، روشن و مشخصى نمى‏باشد . درباره اينكه اختلافات چگونه بايد حل و فصل شوند ، مبهم است . با توجه به مخاطرات نهفته در چنين نگرشى و با توجه به تجربه هفت سال روند صلح اسلو ، فلسطينى ها به طور عمده ، مظنونانه به طرح نقشه راه مى‏نگرند . در نتيجه نظر سنجى محمود عباس كه از اين سند حمايت به عمل آورده ، تنها از سه درصد حمايت و پشتيبانى مردمى ‏برخوردار است . به عبارت ديگر بسيارى از فلسطينى ها نقشه راه را على الاصول متفاوت از قرارداد اسلو نمى‏بينند طرحى كه نهايتا به اشغال كرانه غربى و نوار غزه توسط دولت اسرائيل پايان نمى‏دهد و روند اشغال را كه از سال 1967 شروع شده و تا كنون نيز ادامه دارد مورد تاييد قرار نمى‏دهد .

بنيان هاى كنترل اسرائيل

پس از اشغال كرانه غربى ، بيت المقدس شرقى و نوار غزه در سال 1967، دولت اسرائيل در يك دو راهى قرار گرفت . چگونه اسرائيل مى‏توانست مطمئن باشد كه بر زمين و منابع اين مناطق داراى سلطه و كنترل باشد ، ولى در عين حال مسئوليتى در قبال ميليونها فلسطينى كه در آنجا زندگى مى‏كردند ، نداشته باشد . پاسخ دولت اسرائيل از همان ابتدا بود و آن اينكه فلسطينى ها مى‏بايست كه به نوعى در اداره امور داخلى خود نقش داشته باشند . در حالى كه كنترل نهايى سرزمين ، منابع و اقتصاد در دست اسرائيل باقى بماند .
اولين طرح در مجموعه طرحهاى استراتژيك جهت اجراى اين ايده طرح آلون (Allon Plan) بود كه به وسيله ژنرال ايگدل آلون معاون نخست وزير حزب كارگر پس از جنگ 1967 ارايه گرديد . طرح آلون خواهان الحاق حدود يك سوم كرانه غربى به همراه رود اردن و بحرميت بود . شهرك سازى يهوديان در قسمت شمال جنوب وادى اردن در قسمت شرقى كرانه غربى انجام مى‏شد . قسمت دوم شهرك سازى يهوديان در بلندى هاى همان وادى قرار مى‏گرفت و جاده اى نيز اين دو منطقه را به يكديگر متصل مى‏نمود . در عين حال حلقه اى از شهرك ها براى اسكان يهوديان در اطراف شهر اورشليم پيش بينى شد . به اين ترتيب صد و ده هزار فلسطينى كه در اورشليم شرقى زندگى مى‏كردند تحت محاصره قرار گرفتند نمى‏توانستند به مركز كرانه غربى راه يابند . شكل نهايى طرح در ژولاى 1967 پيشنهاد ساخت مجموعه عربى در حدود پنجاه درصد از كرانه غربى را مى‏داد و در همين هنگام اسرائيل در بيت المقدس شرقى وادى اردن، تپه هاى هبرون را در جنوب كرانه غربى و قسمت جنوبى نوار غزه را الحاق مى‏نمود .
هنگامى ‏كه حزب ليكود در سال 1977 به قدرت رسيد ، بر اساس طرح آلون تاكيد داشت كه اسرائيل مسئوليت مستقيم سرزمين را دارا باشد اما مسئوليتى در قبال جمعيت آن نداشته باشد . در همان سال و بر اساس طرح شارون (The Sharon Plan) كمربند جديدى جهت شهرك سازى در قسمت كرانه غربى پيش بينى شد و على الاصول در اين طرح كرانه غربى به عنوان سرزمين حائل بين اسرائيل و جمعيت فلسطينى تلقى گرديد . طرح شارون خواهان ساخت بزرگراه شرقى غربى در كرانه غربى كه محل جديد اسكان يهوديان در آن را به محل مشابه در وادى اردن متصل كرد . در سال 1978 طرح شارون به وسيله برنامه جامع شهرك سازى كه توسط سازمان صهيونيسم جهانىWorld Zionist Organizatation ارائه شده بود توسعه داده شد .
بر اساس اين برنامه پنج ساله برنامه شهرك سازى در اطراف و حتى وسط محله هاى فلسطينى در كرانه غربى گسترش مى‏يافت و دو حزب ليكود و كارگر در خلال دو دهه اين طرحها را به پيش مى‏برند . نهايتا كرانه غربى به سه منطقه مجزا تقسيم شد . شهركهاى شمالى جنين ، طولكرم ، قلقيليا ، و نابلس ، قسمت مركزى ، رام اله و اطراف شهر بيت المقدس ، و قسمت جنوبى اطراف بثلم و هبرون . بر اساس اين طرح و افرايش روند شهرك سازى گفته مى‏شد كه جمعيت اقليت يعنى فلسطينى ها ديگر به سختى خواهند توانست انسجام سياسى و سرزمينى پيدا كنند .
در طرح بگين ( Begin Plan) كه به نام مناخم بگين نخست وزير اسرائيل نامگذارى شده بود « خود گرانى » فلسطينى ها در سرزمينهاى اشغالى مطرح گرديد ، كه اين خودگرانى مى‏بايست توسط يك هيات اجرايى منتخب توسط فلسطينى ها در رام الله شكل مى‏گرفت . بر اساس اين طرح ، شوراى اجرايى مسئول مسايل و امور داخلى فلسطينى ها بود در حالى كه اسرائيل مسايل مربوط به سياست خارجى ، مرزها و اقتصاد را برعهده مى‏گرفت .
سياست بگين به پديده اى به نام « جامعه روستا » منتهى شد كه اولين آن در سال 1978 در هبرون تجلى يافت و سپس به ساير شهرهاى كرانه غربى در اوايل دهه 80 گسترش پيدا كرد . اين جوامع با حمايت و پشتيبانى دولت اسرائيل به منظور تقويت رهبران فلسطينى ميانه رو كار مى‏كردند تا بتوانند به عنوان واسطه اى بين جمعيت فلسطينى و دولت اسرائيل عمل نمايند . طى يكسرى از دستورات نظامى ‏كه در اوايل دهه 80 صادر شد ، دولت اسرائيل به اين جوامع اجازه مى‏داد تا به بازداشت و توقيف فعالين سياسى و شبه نظامى‏ها بپردازد و همچنين قدرت مى‏يافت تا يكسرى از امور عادى مانند صدور گواهينامه ها يا ساير مجوزات قانونى مشابه را انجام دهد . اين طرح بوسيله قراردادهاى كمپ ديويد در سال 1978 كه بين مصر و اسرائيل به امضا رسيد كامل ميشد و بر اساس آن دولت خودگردان در كرانه غربى و نوار غزه پيش بينى گرديد .
تا اوايل سال 1990، اين طرحهاى مختلف بوسيله جنبشهاى ملى گراى فلسطينى مطرود دانسته مى‏شد . آنان معتقد بودند كه اين طرحها به سبك آپارتايد طراحى شده و در تلاش‏اند چهره زشت ، « اشغال » را در وراى كلمه زيباى « خود گردانى » پنهان سازند .
انتفاضه اول در سال هاى 1993 و 1987 تجلى حركتى مداوم و پايدار عليه حضور نظامى‏ اسرائيل در شهرها و روستاهاى فلسطينى بود . شهرداران نمايندگان متفاوت « جامعه روستا » توسط فعالان فلسطينى مورد حمله قرار گرفتند و بايكوت « هيات اجرايى » اسرائيل در اين مناطق به شدت دنبال شد.

قرار داد اسلو :

همه اين جريانات به وسيله قرارداد اسلو در سال 1993 تغيير يافت . بر اساس اين قرار داد مجددا « طرح دولت خود گردان » فلسطين مطرح شد . با اين تفاوت كه اين بار دولت خود گردان تحت رهبرى جنبش ملى فلسطين مطرح بود كه رهبران آن از تبعيد بازگشته و مدعى بودند كه دولت فلسطينى مستقل به زودى در كرانه غربى و نوار غزه ايجاد خواهد شد . با وجود اميد فلسطينى ها و اعتماد گسترده جامعه جهانى مبنى بر اينكه روند اسلو مى‏تواند چنين آرمانى را تحقق بخشد اما دولت اسرائيل به هيچ وجه چنين اعتقادى نداشت و خود را به روند صلح متعهد نمى‏ديد . دو سال پس از امضاى قرار داد اسلو در سال 1993، اسحاق را بين نخست وزير حزب كارگر اسراييل ديدگاه خود را در برنامه ريزى خبرى « ايوان و نواك » شبكه سى ان ان اعلام نمود :
« من به دنبال همزيستی مسالت آميز در اسرائيل به عنوان يك دولت يهودى هستم ، كشورى كه پايتخت آن بيت المقدس متحد است ، امنيت مرزهاى آن با اردن تامين شده است و فلسطين نه به عنوان يك كشور بلكه به عنوان يك پديده وجود داشته باشد كه در آن فلسطينى ها تحت كنترل نهايى اسرائيل در آن زندگى كنند ، البته در زمينه هاى مختلف به آنها خود گردانى داده خواهد شد كه امور را به دست خود بچرخانند ، هدف من اين نيست كه به شرايط قبل از جنگ شش روزه برگردم كه در آن بين اسرائيل و فلسطينى ها كه در كرانه غربى و نوار غزه زندگى مى‏كردند ، جدايى وجود داشت . »
در حالى كه بر اساس قرارداد اسلو گسترش شهرك سازى توسط دولت اسرائيل بايد پايان مى‏يافت ، اما دولت كارگرى از سال 1991 به وسيله شارون ، با شدت تمام به اين سياست در سرزمينهاى اشغالى شتاب مى‏داد . با ارائه امكانات و مزاياى اقتصادى ، انگيزه براى اسكان يهوديان تشديد مى‏شد به نحوى كه بين سال هاى 1994 تا سال 2000 ميلادى تعداد يهوديان ساكن در كرانه غربى و نوار غزه دو برابر شد . با ايجاد شهركهاى مسكونى بزرگ براى يهوديان از نقل و انتقال عربهاى مسلمان فلسطينى جلوگيرى به عمل مى‏آمد . در كنار برنامه ساخت شهركها در اين سرزمين ها ، ساخت بزرگراهاى ارتباطى بين اين بلوكها و همچنين بين آنها و شهرهاى عمده اسرائيل نيز انجام شد . بر اساس قرارداد شماره 2 اسلو ، فلسطينى‏ها از ساخت و ساز تا فاصله 55 ياردى اين بزرگراهها منع شدند كه خود باعث مى‏شد تا ساخت و سازهاى قبلى فلسطينى‏ها نيز در معرض تخريب و انهدام قرار گيرند . در سال 1997 پس از اينكه حزب ليكود به قدرت بازگشت ، نخست وزير وقت اسرائيل يعنى نتانياهو طرح « آلون باضافه » را معرفى نمود كه خيلى شبيه طرح شارون در سال 1977 بود .
تا ابتداى سال 2000 ميلادى حدود 250 مايل از جاده‏ها در سرزمينهاى اشغالى ساخته شد نكته اين بود كه اين بزرگراهها باعث هر چه بيشتر منزوى شدن شهرهاى كرانه غربى مى‏شد ، شهرهايى كه در محاصره مجتمعهاى مسكونى يهوديان قرار مى‏گرفت . بايد به صراحت گفت ، قرارداد اسلو ، نتوانست موفق باشد و دليل عمده اين شكست ، فقدان بازرسى و نظارت موثر بر عملكرد اسرائيل و نبود ضمانتهاى اجرايى و ابزارهاى فشار بر اين دولت بود تا بتواند آن را از استمرار جنون آميز ساخت شهركهاى مسكونى يهودى نشين منع كند . اين روند اسفبار باعث شد تا فلسطينى‏ها در مقابل تغييرات برهم زننده صلح و آرامش زندگى شان دست بسته و منزوى باقى بمانند .
به طور همزمان دولت اسرائيل سياست « كنترل از راه دور » بر فلسطينى‏ها در كرانه غربى ونوار غزه را دنبال مى‏كرد اگر چه سرزمينهايى كه تحت كنترل دولت خود گردان فلسطينى‏ها در كرانه غربى و نوار غزه بود از استقلال برخوردار بودند اما در مقام عمل همه فلسطينى‏ها تحت بازرسى و كنترل اسرائيلى‏ها بودند و اين كنترل از خلال ايستگاه‏هاى ايست و بازرسى در اين مناطق اعمال مى‏شد تا رفت و آمد فلسطينى‏ها محدود گردد. ظهور انتفاضه دوم در سال 2000 نشان دهنده خشم و نااميدى فلسطينى‏ها از شرايط دهشت بار و سختى بود كه به آنان تحميل شده بود و در عين حال نشان مى‏داد كه مردم فلسطين قرار داد اسلو را قبول ندارند و آن را در واقع همان طرح آلون مى‏دانستند كه از سال 1967 شروع شده بود و به طور سازمان يافته‏اى به پيش مى‏رفت .

طرح نقشه راه : حركت به سمت ايجاد كانتونهاى فلسطينى

واكنش دولت اسرائيل نسبت به انتفاضه ، سركوب دسته جمعى آن به منظور بازگشت به منطق قرارداد اسلو بود ، كه در آن يك دولت ضعيف فلسطينى همراه با سركوب شديد مردم به طور همزمان عمل مى‏كرد . هدف نهايى آن بود كه مردم فلسطين حاكميت دولت اسرائيل را قبول كنند . دولت اسرائيل در حالى كه به قتل و ترور رهبران فلسطينى دست مى‏زند و تلاش مى‏كند تا شهرهاى عمده فلسطينى را تحت محاصره خود داشته باشد ولى در عين حال به سياست وعده دادنها و ارائه تخفيقات و ابراز حسن نيت‏ها ادامه مى‏دهد. در روند مشابه زندانيان فلسطينى به عنوان برگه برنده در چانه زنى‏هاى سياسى مورد استفاده قرار مى‏گيرند كه در جريان عقد قرارداد اسلو، حدود 200 نفر از آنها آزاد شدند و در روندى مشابه به بيست و پنج هزار نفر از فلسطينى‏ها اجازه داده شد تا در داخل اسرائيل كار كنند ، اتخاذ چنين روشهايى برخاسته از اين سياست است كه اسرائيل فلسطينى ها را به خود وابسته نگه دارد و در عين حال به كنترل شديد آنها بپردازد تا بتواند به روند اشغال ادامه دهد . دولت اسرائيل درصدد است به اين روش با افزايش فشار به فلسطينيان آنها را نسبت به ايجاد كانتونهاى فلسطينى متقاعد سازد.
نقشه راه در سه مرحله به اجرا درمى‏آيد و قرار است در سال 2005 ميلادى به مرحله نهايى برسد. اين طرح تابستان گذشته توسط « جرج بوش » رئيس جمهورى آمريكا مطرح و هدف آن حل و فصل بحران ميان فلسطينى‏ها و اسرائيل اعلام شد ، اين طرح سه مرحله اى است كه مرحله نخست آن شامل برقرارى آتش بس ، از سرگيرى همكارى مشترك دو جانبه فلسطينى و اسرائيلى و توقف اقدامات تحريك آميز است. در مرحله دوم ، مقدمات تشكيل كشور فلسطينى در مرزهاى موقت تا پايان سال جارى ميلادى آغاز ، انتخابات حكومت خود گردان نيز برگزار و يك كميته بين المللى به همين منظور تشكيل خواهد شد و مرحله سوم در سال 2005 ميلادى و شامل مذاكرات دو جانبه براى دستيابى به راه حل نهايى است . گروههاى مبارز فلسطينى تاكنون اين طرح را رد كرده‏اند .
در هر يك از مراحل طرح نقشه راه فلسطينى‏ها مسئول تامين امنيت اسرائيل شناخته شده‏اند ، دقيقا همان طورى كه در طرح بگين چنين چيزى پيش بينى شده بود . در مرحله اول فلسطينى‏ها تشكيلات امنيتى را بازسازى مى‏كنند كه هدف آن ممانعت از مقاومت فلسطينى‏هاى مبارز است . اين تشكيلات توسط سازمان سيا مديريت مى‏شود .
همچنين نيروهاى امنيتى مصر و اردن نيز در تعليم اين نيروها نقش ايفا مى‏كنند ، نقشه راه از اسرائيل مى‏خواهد كه به موقعيت اشغال قبل از شروع انتفاضه برگردد تا وضع موجود كه قبل از 28 سپتامبر 2000 وجود داشت تامين گردد . نقشه راه از اسرائيل نمى‏خواهد كه از سياست شهرك سازى براى يهوديان در سرزمينهاى اشغالى دست بردارد بلكه خواهان توقف آن است و مى‏خواهد آنهايى كه از مارس 2001 ساخته شده‏اند تخليه شوند كه اين موضوع نيز هيچ تاثير عمده اى را بر روى ساخت و سازهايى كه انجام شده ، نخواهد داشت . اين موضوع نيز تاكنون توسط مسئولين اسرائيلى پذيرفته نشده است و آنها بارها و بارها مصرانه بر ادامه زندگى ساكنين شهرها تحت حاكميت اسرائيل تاكيد مى‏نمايند .
به نظر مى‏رسد نقص عمده نقشه راه ابهام نهفته در آن باشد و راهكار روشن و عمده اى براى تحقق حاكميت فلسطينى‏ها در آن وجود ندارد . اين در حالى است كه دولت اسرائيل تاكيد دارد امنيت خارجى مرزها ، فضاى هوايى ، منابع آبهاى زيرزمينى هر« دولت فلسطينى » تحت حاكميت آن دولت قرار داشته باشد ، ضمن اينكه داراى حق و تو نسبت به هر قرارداد مى‏باشد كه فلسطينى‏ها با كشورهاى خارجى امضا مى‏كنند .
طرح نقشه راه مانند قرارداد اسلو فاقد ساز و كارهاى لازم نظارتى است و ابزار لازم را براى اعمال فشار بين المللى بر دولت اسرائيل جهت تعهد به قراردادها و توقف اسكان يهوديان در سرزمينهاى اشغالى تعبيه نمى‏كند و آنها را منوط به واقعيات و شرايط مى‏نمايد . تجربه ده سال گذشته به خوبى نشان داده كه اين واقعيات و شرايط به طور يكجانبه توسط دولت اسرائيل تعريف و تعيين مى‏شوند و هر گونه كه بخواهد دست به تفسير آنها مى‏زند .

ادامه روند اشغال

با توجه به تجارب گذشته و نشانه‏هاى مختلفى كه ثابت مى‏كند اسرائيل تمايلى براى پايان اشغال ندارد و عليرغم اينكه سعى مى‏شود چهره ميانه رويى از عباس در مطبوعات داخل اسرائيل تصوير شود ، مخالفت با طرح نقشه راه امرى عمومى‏ و جهانى دانسته مى‏شود . حتى قسمت عمده اى از حزب حاكم فتح مخالفت خود را با اين طرح اعلام كرده است.
از آنجايى كه اسرائيل و آمريكا فشار زيادى را بر ياسر عرفات جهت انتصاب عباس به سمت نخست وزير وارد آوردند ، فردى كه به هيچ وجه داراى پشتيبانى افكار عمومى‏ نبود ، از ديدگاه فلسطينيان نشان دهنده رفتار متعصبانه رهبران قدرتمند جهانى به ويژه ايالات متحده آمريكاست . افكار عمومى‏ در فلسطين ، عباس را با حامد كرزاى افغانستان مقايسه مى‏كند كه درصدد است نه خواست مردم فلسطين را بلكه خواست و تمنيات نيروهاى خارجى را تحقق نمايد . اگر قرار باشد نقشه راه بر اساس خواست دولت‏هاى بوش و شارون عمل نمايند ، در آن نيروهاى امنيتى فلسطينى مجبور خواهند شد تا به سركوب فعالان و مبارزان فلسطينى بپردازد به اين ترتيب نقشه راه تلاشى براى سركوب هر چه بيشتر جنبش فلسطين توسط آمريكا و اسرائيل دانسته مى‏شود كه رهاورد مثبتى براى فلسطينيان نخواهد داشت .
چالش عمده فراسوى طرحهاى اسرائيل و آمريكا در مورد كرانه غربى و نوار غزه مقاومت و نهضت مردم فلسطين است . امروز اعتماد عمومى‏نسبت به عملكرد اين دو كشور در ميان فلسطينيان وجود ندارد .
اگر چه ممكن است، دولت اسرائيل در كوتاه مدت موفق به سركوب مقاومت مردم شود و اما در نهايت بذرهاى انتفاضه سوم در سال 2005 از هم اكنون كاشته مى‏شود. همه توافقنامه‏هايى كه اكنون امضا مى‏شود يا پس از اين در آينده امضا مى‏شود چنانچه ريشه‏هاى اصلى بحران كه منجر به تجاوز و غصب سرزمين فلسطين و آوارگى مردم آن شد را ملحوظ قرار ندهد ، محكوم به شكست است. توجه به اين واقعيت مانع از غلتيدن در آن دسته از اوهام موجود مى‏باشد كه برخى مى‏انگارند صلح عنوان شده ، صلحى نهايى و گسترده است . در حالى كه در ايده آل ترين حالت و شرايط اين صلح « صلح دولتها و نه صلح ملتهاست » . طرحهاى صلح عنوان شده ، عمدتا توافقنامه‏هاى روى كاغذ هستند كه بانيان از پيش با آنها آشنا هستند و ادعاها و ابهامات بنيادنى را تحميل مى‏كنند كه مانع از نيل به صلح واقعى مى‏شوند . اين ادعا كه اعراب مسلمان تنها مانع صلح دائم در منطقه هستند، هدفى جز اين ندارد كه توجه جهانى را از داخل رژيم صهيونيستى خارج نموده و كوشش براى تكه تكه كردن سرزمينهاى عربى به دولتهاى بى قدرت كوچك را توجيه نمايند .
اسرائيل و آمريكا در مقابل انتفاضه رژيمهاى نژاد پرست هستند كه به قطعنامه هاى سازمان ملل متحد وقعى نمى‏گذارند ، در حالى كه اسرائيل خود با همين قطعنامه‏ها موجوديت پيدا نمود. اين رژيم همچنان به افزايش توانايى‏هاى نظامى‏ خود از جمله سلاحهاى كشتار جمعى ادامه مى‏دهد، اما از تمايلش به صلح صحبت مى‏كند و به جهانيان در مورد خطر اين سلاحها هشدار مى‏دهد. در اين راستا انتفاضه مردم فلسطين از جايگاه بلند و پراهميتى برخودار است و تنها راه فعلى متحد نمودن توانايى‏هاى فلسطينى‏هاى داخل و آواره حول يك برنامه ملى و اسلامى و بازگشت آوارگان و ايجاد دولت مستقل در داخل خاك فلسطين است .
1. داراى دكتراى روابط بين الملل از دانشگاه سيدنى ، استراليا ، عضو هيات علمى دانشگاه گيلان .

پى نوشتها

1-World Guide 2001/2 Item,Montevideo
2-Fact Sheet-AL- Awda organization,Orange Connecticut.
-JeffHapler,NewsFrom Withan,Jeralem,November,2000.
-Central Bureau of statistics,1995-1999,Israeil Government Publication,Jerusalem.
-Eyal Weizman,The Politics of verticality www.Open democ-recy.net 2may 2002
Elias Zananiri,Israel"s Vnempoloyment.
-Crisis,arab Mediya Internet Network,26 February 2002.
-World Bank estimate quted by samir Abdullah,www Palestinereport.Org22may 2002.
-Ian urbina,whoadvise Bush and Gore on the middle East www.meriporg/mer
-Chris Toensing and Ian Urbina,Bush"s Middle Eastpolicy,www.merip.org/newspaper
-The middle East road map.the rood is mapped,now get going,The Economist,May 3rd 2003,P.37-38
منبع: کتاب آمريکا (1) « ويژه دکترين امنيت ملی بوش در خاورميانه»





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط