زمینه‌ تجلی وحی

مهمترین محتوای مشترک هفت سوره که بنام «حوامیم سبعه» معروفند تبیین خطوط کلی وحی است. تشریع اصل وحی، بیان حقیقت وحی، و روشن کردن ضرورت وحی، و توضیح ره‌آورد وحی و نیز تقسیم مردم از لحاظ پذیرش وحی یا رد آن و
پنجشنبه، 23 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
زمینه‌ تجلی وحی
 زمینه‌ تجلی وحی

 

نویسنده: آیت‌الله جوادی آملی

 

مهمترین محتوای مشترک هفت سوره که بنام «حوامیم سبعه» معروفند تبیین خطوط کلی وحی است. تشریع اصل وحی، بیان حقیقت وحی، و روشن کردن ضرورت وحی، و توضیح ره‌آورد وحی و نیز تقسیم مردم از لحاظ پذیرش وحی یا رد آن و انگیزه قبول یا نکول آن و همچنین حکم هر کدام آنها را توضیح می‌دهد.
چون حقیقت وحی در قلب مطهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تنزل می‌کند: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ‌ عَلَى قَلْبِکَ» (1) مظهر تجلی آن، قلب انسان خواهد بود، و از دو راه می‌توان به آن راه یافت: یکی راه درون؛ و دیگری راه بیرون.
انسان باید یا از درون، قلبی پاک و صاف فراهم کند، که حقیقت وحی در همان باطن قلبش ظهور کند؛ یا باید دارای چشم و گوش باز باشد، که از راه فکر بتواند راه‌آورد وحی را بفهمد و به آن ایمان بیاورد، یا راه دل، یا راه فکر، که جمع هر دو ممکن است.
آنچه که مربوط به انبیاست یافتن حقیقت وحی است؛ از راه دل، و شنیدن سخن وحی است؛ با گوش، و دیدن فرشته‌ی وحی است؛ با چشم، و آنچه که برای شاگردان انبیا میسر است، آن است که، یا از راه علم حصولی و فکر، و درس و بحث به آن برسند: «لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» «‌لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»، یا از راه تهذیب نفس و تطهیر باطن، به آن راه یابند «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا». (2) «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً». (3)
با یکی از این دو راه، می‌توان خلاصه‌ی ره‌آورد انبیاء الهی را، به مقدار استعداد ادراک کرد. بنابراین کسی که نه دارای جان پاک است؛ که از راه تهذیب نفس بکوشد و قلبی شفاف و صاف فراهم کند تا مانند چشمه‌ی خودجوش، معرفت حقائق اشیاء از درونش بجوشد، و نه دارای چشم و گوش سالمی است، که به گفتار سخن‌گویان وحی گوش فرا دهد، و کتابهای الهی را بنگرد و مطالعه کند، و معارف آن‌ها را به ذهن بسپرد، و از راه تفکر چیز بفهمد؛ او از فهم ره‌آورد انبیاء (علیهم السلام) محروم است.
لذا قرآن کردیم مردمی را که تابع وحی‌اند به این اوصاف می‌ستاید، که دارای قلب بیدار و زنده‌اند و دارای چشم بینا و گوش شنوایند. و درباره‌ی مردمی که تابع وحی نیستند بلکه در برابر آن موضع می‌گیرند و سرسختی و لجاجت نشان می‌دهند، می‌فرماید، اینها دارای قلب بسته و گوش ناشنوا و چشم نابینایند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا» (4) نه گوش به سخنان انبیا فرا می‌دهند، نه چشم به رفتار و کردار آموزنده آنان می‌گشایند و نه دلی دارند که از درون آنها، حقانیت سخنان انبیا (علیهم السلام) بجوشد.
خلاصه انسان اگر نه مانند چشمه باشد که از درونش علم الهی بجوشد، و نه مانند حوضی که دهنه‌اش به سوی جوی بیرون باز باشد، و از نهر بیرون آب بگیرد، خشک و تشنه می‌ماند. چنانچه حوض اگر راهش به نهر بسته بود و از جوی آب نگرفت خشک می‌ماند، زیرا نه چشمه‌ایست که از درونش آب بجوشد و نه از نهر بیرون آب می‌گیرد.
انسانی که در تهذیب جانش نکوشید و گوش شنوا هم نداشت، خشک و تشنه می‌ماند. نه از درون او علم می‌جوشد، و نه از بیرون او علمی به وی می‌رسد، بلکه در عطش جهل می‌ماند.
لذا قرآن کریم در سوره‌ی کریمه‌ی فصلت که یکی از «حوامیم هفتگانه» است، این چنین می‌فرماید: «حم تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (5) این کتاب از خدائی که رحمن است و رحمتش گسترده است و دنیا و آخرت، طبیعت و مثال و عقل را زیر پوشش قرار می‌دهد، و رحیم است که از رحمتهای خاصه‌اش مؤمنین را برخوردار می‌کند، نازل شده است.
این کتاب؛ هم انسان را به سعه‌ی رحمت خدا آشنا می‌کند «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ» (6) و هم به آن رحمت خاصه‌ای که، مخصوص مؤمنان الهی است، مأنوس می‌کند «فَسَأَ کْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» (7) هر دو فضیلت را؛ این قرآن دارد، چون از خدائی تنزل کرده است که هم رحمان است، هم رحیم. این قرآن هم پیک رحمانیت مطلق است، هم پیک رحیمیت مقید، هم منافع دنیا را تأمین می‌کند، هم فوائد آخرت را.

«کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ‌» این کتاب بطور گسترده آیاتش را تبیین کرد؛ فصل فصل، جدا جدا باز و روشن بیان کرد، و در هر مطلبی به خوبی بین حق و باطل فیصله داد، و آن‌ها را از هم جدا نمود «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ» (8) در ابتدای نزولش گر چه با عرب‌ها سخن می‌گفت؛ زیرا در منطقه حجاز نازل شده است ولی همه مردم جهان را به خود جذب نمود، و دعوت کرد و همچنان هدایت می‌نماید، زیرا «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ‌». (9) گر چه به زبان عربی سخن می‌گوید اما فرهنگ و محتوای او، برابر فطرت همه انسان‌هاست، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً» (10) فرمود؛ ای مردم جهان من رسول خدایم برای همه‌ی شما.

قرآن کریم دو اصل کلیت دین اسلام، و دوام آن را، در چند جا مطرح کرد یعنی ره‌آورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) هم کلی است؛ برای همه‌ی مردم دنیا است، و هم دائم است، در تمام زمان گسترده است. هم همگانی است، و هم همیشگی.
لذا نه تنها نژاد عرب به آن ایمان آورده است؛ بلکه عده‌ای از ایران و گروهی از روم، و برخی از حبشه، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند، و حضرتش هم ایمان آنها را پذیرفت. اگر سلمان ایرانی بود، و صهیب رومی، و بلال حبشی بود؛ و اگر نامه‌های رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای زمامداران آن روز به اقطار عالم می‌رسید، نشانه‌ی همگانی بودن قرآن کریم است؛ که رسول خدا همه انسانها را به قرآن و اسلام دعوت می‌کرد، و می‌فرمود: اگر این سخن الهی را اجابت نکردید، منتظر سخط خدا باشید!
این دعوت همگانی، و اجابت کردن عده‌ای، و نپذیرفتن عده‌ای دیگر، و رستگار شدن پذیرفتگان، و گرفتار شدن منکران، همه و همه نشانه‌ی گسترش دعوت قرآنی است. بنابراین؛ اگر چه فرمود؛ قرآن را به لسان عربی قرار دادیم ولی محتوای او عربی نیست، بلکه مضمون او انسانی است و انسانیت انسان، نه عرب است نه غیرعرب.
بالاخره انبیا که کتابی دارند؛ آن کتاب باید با یک لغت و زبانی باشد، چاره‌ای نیست. اما ویژگی یک زبان، نشانه‌ی خصوصیت محتوای آن نیست. اگر زبان، مربوط به یک نژاد بود، مضمون آن زبان، مخصوص به آن نژاد نخواهد بود؛ لذا فرمود «ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ‌» یعنی قرآن تذکری برای همه‌ی مردم عالم است.
منتها کسی از آن استفاده می‌کند و به عقل می‌رسد، که عالم باشد، زیرا علم نردبان عقل است، چه اینکه فهمیدن، زمینه‌ی عمل صحیح کردن است، و تقوای عملی، زمینه مساعدی برای شکوفائی چشمه‌های جوشان درونی است.
این کتاب از لحاظ تنظیم جذب و دفع، و تعدیل شهوت و غضب، و تصحیح ارادت و کراهت، و تسویه محبت و عداوت، و سرانجام تحقیق تولی و تبری انسان‌ها بشیر و نذیر است «بَشِیراً وَ نَذِیراً» (11) چون انسان نسبت به بعضی از چیزها گرایش دارد، و نسبت به بعضی از آن‌ها منزجر است. اراده و کراهت انسان را قرآن تعدیل می‌کند که به چه سمتی انسان گرایش پیدا کند، و از چه سمتی پرهیز کند. تولی و تبری‌اش، را قرآن هدایت می‌کند، که به چه سمت چهره باز کند، و از چه سمت رو برگرداند.
لذا در بسیاری از کارهای گوناگون انسان، مسئله‌ی مژده دادن و بیمناک کردن در قرآن مطرح است. خدای سبحان می‌فرماید؛ قرآن؛ شما را در برابر فضیلت‌ها و خوبی‌ها به سعادت ابد بشارت می‌دهد، و در برابر رذیلت‌ها و گناهان، از کیفر تلخ بیمناک می‌کند، تا شما از هر چه غیر خداست تبری داشته باشید، و به هر چه خدائی است، تولی داشته باشید و چهره‌تان را به آن سمت متوجه کنید.
«فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ‌» (12)
بسیاری از انسان‌های عادی رو برگرداندند و گوش شنوا ندارند، گوش فرا نمی‌دهند، اینها نه دلی دارند؛ که از آن دل، معارف بجوشد، نه گوشی دارند، که از کانال گوش، معارف بگذرد، و وارد دل بشود. قهراً تشنه می‌مانند.
و همین محرومیت از معارف الهی در جهنم به صورت عطش جگرسوز ظهور می‌کند، که به بهشتیان می‌گویند؛ مقداری آب بهشت، یا غذای بهشت را به ما برسانید، زیرا ما در عطشیم و شما سیرابید «أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (13) آنگاه بهشتیان جواب می‌دهند که «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ» (14) آب بهشت و غذای بهشت را، خداوند بر کفار حرام نموده است.
چون در قیامت، تکلیف وجود ندارد، پس مراد آیه حرمت تکلیفی نیست؛ بلکه حرمت تکوینی است. یعنی کافر از آن بهشت و از غذای بهشت، محروم است زیرا باید غذا و آب را در دنیا، که جهان حرکت و عمل است تهیه کرد.
اگر کسی نه راه دل را طی کرد، که از درون او معرفت حقائق اشیاء بجوشد، نه راه فکر را پیمود که از آن طریق چیزی بفهمد، در قیامت تشنه می‌ماند. لذا قرآن فرمود اینها گوش شنوا ندارند «فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ‌ وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ‌» (15) گفتند دل‌های ما در حجاب و پوشش قرار دارد، لذا دعوت شما را نمی‌فهمیم، چه اینکه قوم حضرت شعیب به آن حضرت گفتند: «یا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ» (16) یعنی سخن تو را درک نمی‌کنیم.
اگر دل در کنان دفن شد چگونه می‌تواند شکوفا شود «وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا». (17) کسی که دل خویش را در گل طبیعت دفن کرد، و پرده‌ی شهوت و غضب را، روی دل خود پوشاند و قلب خویش را در پشت پرده‌ی هوی و هوس پنهان کرد سرمایه را از کف داده و باخته است.
می‌گویند دلهای ما در کنان است. آنچه که تو، ما را به سوی او دعوت می‌کنی، دل ما از آن پوشیده است، نه آن را از درون خود می‌فهمد و نه راه نفوذ در این دل باز است که آن را از بیرون بفهمد. چون هم از درون در غطاء و پوشش است و هم از بیرون.
«فِی آذَانِنَا وَقْرٌ» گوشهای ما هم سنگین است. سامعه از شنیدن سخنان تو معذور است چون بسته است، و گوش وقتی می‌تواند گفتار دیگران را به دل برساند که باز و شنوا باشد، ولی اگر بسته و ناشنوا بود هرگز سخنان انبیاء از آن راه به دل وارد نمی‌شود، چه اینکه؛ اگر چشم در اثر تبهکاری نتوانست رفتار آموزنده پیام‌آوران الهی را بنگرد، هرگز سیره‌ی پرورنده آنان، از راه چشم به دل راه نمی‌یابد، قهراً دل‌های تباه محرومان تهی خواهد بود «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ». (18)
وقتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سئوال کردند که حق چشم چیست؟ فرمود: «النظر الی المصحف» (19) نگاه به قرآن و تلاوت آن حق چشم را اداء نمودن است.
نعمتهایی که خدا به ما داد؛ در قیامت مسئول آنیم، از ما سئوال می‌کنند که آیا حق چشم را ادا کردید یا نه؟ یکی از بهترین حقوق چشم، آن است که آن را به مطالعه‌ی کتابهای سودمند مشغول کنیم. اگر کسی از چشمش بهره نبرد، و کتابهای الهی را اعم از تکوینی و تدوینی مطالعه نکرد و حق چشم را اداء ننمود در قیامت مسئول است. و اگر کسی به سخنان سودمند پیام‌آوران الهی گوش فرا نداد در قیامت مسئول است.
کافران می‌گفتند نه از راه دل می‌توانیم عصاره دعوت شما را درک کنیم، و نه از راه گوش با شما ارتباط داریم، بلکه بین ما و بین شما حجاب است؛ ما محجوبیم. ولی باید تأمل کرد که آیا این حجاب از طرف انبیاست، یا از طرف کفار و منافقین و تبهکاران؟ چه اینکه باید تدبر نمود که حجاب چیست؟ و به دست کیست؟
آیا نور حجاب دارد یا ظلمت حجاب است؟ آیا قرآن حجاب است و آورنده‌ی قرآن محجوب است؟! یا منکر قرآن محجوب است؟ این حجاب از کجاست و این حجاب چیست؟ آیا یک امر مادی است که ما این مادی را ببینیم و نشان بدهیم، بگوئیم این امر مادی حاجب است و نمی‌گذارد انسان محجوب، معارف را بیاندیشد و بفهمد، یا مادی نیست؟ آیا آن حجاب دیدنی می‌باشد، یا نادیدنی است؟
قرآن، حجابی را که بین پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگران قائل است، حجاب نامرئی است. فرمود؛ وقتی قرآن تلاوت می‌کنی حجابی بین تو و دیگران قرار می‌دهیم که آن حجاب نامرئی است «جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً» (20) حجابی نیست که کسی او را با چشم ببیند.
مردی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) پرسید؛ من از نماز شب محروم شدم. حضرت فرمود: «أنت رجل قدقیدتک ذنوبک» تو کسی هستی که گناهان تو مقیدت نموده است، یعنی؛ تو آزاد نیستی و در قید و بند گناهی. (21)
توفیق شب زنده‌داری و با شب‌روان، هم سفر شدن و با شب‌آفرین، سخن گفتن نصیب گنه‌کاران روز نخواهد بود «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً» (22) کسی که روز؛ پایش در برابر گناه می‌لرزد، شب‌ طاقت ایستادن در برابر الله و شب زنده‌داری کردن را ندارد. کسی که روز؛ چشمانش به گناه آلوده شد، شب سعادت اشک ریختن در کنار سجاده را ندارد. کسی که روز؛ زبانش به تبه‌کاری باز شد، شب به یاد حق، و به زمزمه‌ی حق گویا نخواهد بود.

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض *** ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

ممکن نیست؛ سیه‌دل روز، شب زنده‌دار سحر باشد. ممکن نیست؛ تبه‌کار روز، پارسای شب باشد.
گناه حجاب است، و تاروپودهای پرده‌ی حجاب، خودبینی است که هیچ حجابی بدتر از خودبینی نیست. امام موسی بن جعفر علیهما افضل صلوات المصلین طبق نقل ابن بابویه قمی رضوان‌الله تعالی علیه در کتاب قیم توحیدش این چنین فرمود: «... لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور لا اله الا هو الکبیر المتعال» (23)
بین خدای سبحان و بین خلق او، غیر از خود خلق حجاب دیگری نیست.
خداوند بدون حجاب محجوب است و بدون ساتر، مستور و پنهان می‌باشد.
اگر حجابی در بین باشد، همان خودبینی خلق است و اگر پرده‌ای آویخته باشد، همان غرور مخلوق است، و گرنه آن پری‌روی پرده‌ای ندارد. «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» زیرا میان عبد و مولا حجابی نیست «وجودک ذنب لایقاس به ذنب» بنابراین؛ انسان هر اندازه که در تار و پود خودبینی واقع شود از خدابینی محروم است و با انبیاء الهی هم شهود و حضوری ندارد. لذا کافران چنین گفته‌اند: «من بیننا و بینک حجاب فاعمل اننا عاملون» بین ما و بین تو حجاب است، پس هر چه از دست تو برمی‌آید بکن، ما هم هر نقشه‌ای که داریم پیاده می‌کنیم. از تو هر چه ساخته است انجام بده، و از ما هر چه برمی‌آید کوتاهی نمی‌کنیم. این میدان و این هم نبرد.
کسانی که در برابر حق می‌ایستادند سخنانشان این است: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى‌» (24) یعنی؛ هر کس طغیانگری و استکبارش بیشتر باشد پیروز است. اما شعار انبیا این بود که: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» کسی که جان خود را شکوفا کرد، پیروز است. کسی که در جبهه‌ی جهاد اکبر، ظفرمند شد فاتح است.
این گونه شعارهای متقابل، همواره بین انبیا و طاغوتیان بود، آنها می‌گفتند: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى»، الهیون می‌گفتند: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا». فرعون می‌گفت: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى‌»، موسای کلیم می‌گفت: «لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى». (25) آن که از پشت پرده گناه به جهان می‌نگرد بر اساس اصالت ماده سخن می‌گوید، این که بی‌پرده جهان را می‌بیند بر مبنای اصالت حق سخن می‌سراید. آنگاه رسول الله در برابر اینها پاسخی داد که پایان کار را خواهیم دید.
این معنا در سوره‌ی «حم فصلت» بیان شد و در سوره «اسراء» هم این چنین آمده:»وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً» (26) یعنی؛ وقتی تو قرآن را تلاوت می‌کنی، بین تو و بین دلهای کافران حجابی است نادیدنی.
اگر انسان؛ رسول الله را نمی‌بیند و اگر کلام‌ الله را نمی‌شنود، باید بداند در حجاب گناه است. به همان اندازه، که از شنیدن کلام حق محروم است، بداند که در حجاب است. بداند که گوشش بسته است، و لازم است در رفع حجاب بکوشد.
چون آنها عمداً گوش فرا ندادند، خدا هم دلهای آنان را مهر کرد «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» (27) چون منحرف شدند، خدا بر انحراف آنها افزود. چون مریض شدند، خدا بیمارترشان کرد، نه یعنی؛ خدا مرض فرستاد، نه یعنی؛ خدا دلهای اینها را مهر کرد. همین نورانیت قرآن، که تنزل کرده است، و آنها در برابر قرآن سرسختی نشان می‌دهند، این سرسختی در برابر قرآن، اینها را بیمارتر و محرومتر می‌کند.
اینکه خدا می‌فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً» (28) یعنی همین قرآن، برای مؤمنان شفا و رحمت است و برای تبهکاران خسارت است. قرآن، نوریست که، برای نابینایان، درک این نور، دشوار است. لذا، در زحمتند.
اگر انسان بیماری با خوردن میوه پر آب و شیرین و شاداب، بیماریش بیشتر شد، تقصیر آن میوه‌ی شیرین نیست، بلکه بیماری دستگاه هاضمه‌ی آن مریض است که موجب رنجوری او را فراهم کرده است. قرآن؛ همانند آن میوه‌ی شیرینی است که انسان مستعد، با هضم او نمو می‌کند و تکامل می‌یابد، و اگر مریض بود، دستگاه فکریش در برابر او عکس‌العمل نشان می‌دهد و موضع می‌گیرد، و سرسختی و لجاجت نشان می‌دهد، و بیمارتر می‌شود.
فرمود؛ تو اگر قرآن تلاوت کردی، حجاب نامرئی و حجابی که مادی نیست و به چشم نمی‌آید، بین تو و آنها می‌آویزانیم، که تو را نبینند و قهراً آسیبی هم نمی‌توانند به تو برسانند. «وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» ما روی دلهای اینها، پوششی و پرده‌ای می‌افکنیم که؛ معارف قرآن را نفهمند. یعنی وقتی که نورانیت قرآن مطرح شود افراد نابینا به گوشه می‌خزند و از آن رنج می‌برند.
«وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً» در گوشهای اینها سنگینی است و راه نفوذ گفتار الهی را بسته است. آنگاه همین گروه در قیامت می‌گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیر» (29) ما اگر خود می‌فهمیدیم، مانند چشمه‌ای بودیم که شناخت حق و پیروی از آن از درون ما می‌جوشید، یا گوش شنوا می‌داشتیم و مانند حوضی بودیم که از آب بهره می‌گرفتیم، امروز گرفتار شعله‌ی آتش نمی‌شدیم.

خلاصه آنکه؛ یا راه مدرسه، یا راه شب زنده‌داری؛ یا راه دل، یا راه فکر، یا راه عمل صالح، یا راه درس و بحث که سرانجام انسان را به این نورانیت برساند و جمع میان هر دو راه بهتر است. آنگاه فرمود: «وَ إِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ» اگر سخن از خداست و توحید خدا، اگر از توحید ربوبی خدا سخنی گفتی «وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً» اینها مرتجعانه به عقب حرکت می‌کنند. بجای اینکه «نفر الی الله» کنند «نفور عن الله» دارند، بجای اینکه به سمت خدا کوچ کنند «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»، (30) از سمت خدا می‌گریزند.

آنگاه سخنانشان، توطئه‌هایشان، تصمیمهایشان را خدا به رسول الله می‌گوید. می‌فرماید؛ اینها در جلسات سری این‌چنین می‌گویند «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً» (31) آنها که گوش می‌دهند و چیزی از وحی نمی‌فهمند، با هم نجوا دارند و مناجات می‌کنند، می‌گویند این سحر است، نه وحی، و خود این شخص هم مسحور است، نه پیغمبر.
و در همین سوره‌ی مبارکه فصلت که محل بحث است، تصمیم آنها به عنوان سرسختی در برابر وحی، اینست؛ چون نتوانستند نور وحی را به دل راه بدهند، خواستند چراغ وحی را خاموش کنند «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ» (32) پیشنهاد کفار این بود؛ به یکدیگر می‌گفتند شما گوش به قرآن فرا ندهید، و با جوسازی و بلوا و هوچی‌گری و لغو رفتاری، جلو نفوذ سخنان پیغمبر را بگیرید تا کسی به آن گوش ندهد، شاید پیروز شوید.
دأب جاهلان؛ که از صلاح برهان تهی‌اند، این است که از سلاح غوغاسالاری استفاده می‌کنند. و چون از سداد تقوی محروم‌اند از سراب سلطه‌جوئی استمداد می‌نمایند. لذا گفتند گوش به قرآن فرا ندهید «والغوا فیه» با تصفیر و هوچی‌گری با آن برخورد کنید تا اینکه پیروز بشوید.
پیشنهاد فرعون این بود؛ با سحر، در برابر عصای موسی به مبارزه برخیزید تا نور وحی را خاموش کنید. «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى». پیشنهاد کفار حجاز این بود که با لغو و غوغا برخورد کنید تا چراغ وحی را بشکنید.
اینها چون نمی‌دانستند که وحی یعنی چه؟ و سخن کیست؟ و نمی‌دانستند که خدا جنودی دارد، که سراسر عالم را پوشانده «وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ» (33)‌ و»لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (34) فکر کردند با غوغا و فریاد می‌توانند جلو وحی الهی را بگیرند، در حالی که خدای سبحان، به وعده‌ی صیانت نور وحی همچنان برای همیشه وفا می‌نماید.
«فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (35) اینها نه تنها از غوغاسالاری طرفی نمی‌بندند، بلکه گرفتار سنگین‌ترین کیفر شده، و گرفتار بدترین اعمال خود خواهند شد.
آن‌ها به عنوان تهدید به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: «فاعمل اننا عاملون» ما نقشه‌هایمان را پیاده می‌کنیم. یکی از نقشه‌های مشئوم آنها، همان غوغاسالاری اینها بود.
خداوند به پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ‌» (36) بگو من بشری‌ام چون دیگر بشرها. راه تعلیم و تربیتم؛ راه استدلال و ارائه‌ی فکر و اندیشه است. راهی که با خدا دارم راه وحی است، راهی که با شما دارم راه بشری است.
من از جنبه‌ی بشری سخن شما را می‌شنوم و با شما سخن می‌گویم، و از جنبه‌ی نبوتم، وحی را دریافت می‌کنم. من به عنوان یک بشری که با وحی الهی آشناست از راه بحث و استدلال با شما سخن می‌گویم، و شما را به حق آشنا می‌کنم، و به عنوان پیامبر خدا ماوراء طبیعت را می‌فهمم، و از ماوراء طبیعت وحی را دریافت می‌کنم و به شما می‌رسانم.
شما؛ اگر بخواهید گوش فرا ندهید، و بین من و شما، حجابی که با تاروپود گناه بافته است بیاویزید محروم خواهید بود، برگردید! مستقیم باشید! راه راست را طی کنید! و از لغزشهای گذشته؛ توبه کنید! و وای به حال مشرکان، این نکته را هم بدانید که سرانجام، گرفتار کیفر تلخ کفر و الحادتان خواهید شد.
پس؛ راه تعلیم و تربیتم، راه عادی است. منتهای»یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ». آن وحیی که به من فرستاده می‌شود، این است که؛ شما ربی دارید و ربتان هم واحد است. و از الهه‌ی دروغین، دست بردارید. بتهای بتکده‌های بیرون، امیال و هوسهای بتکده‌های درونی، هیچ‌کدام خدای شما نیستند.
وای به حال کسی که، هم رابطه‌اش را از خدا قطع کرد، و هم رابطه‌اش را با خلق خدا، در راه خدا قطع کرد. «وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ‌» مشرکان کیانند؟ «الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ‌» (37) مشرک کسی است که نه به قیامت معتقد است، نه ره توشه‌ای برای قیامت تهیه کرده است. چون به خدا معتقد نیست، به قیامت هم معتقد نیست، و می‌پندارد که؛ بشر با مرگ برای ابد نابود خواهد شد.
چون منکر قیامت است، رابطه‌اش را هم از خدا برید، هم از خلق خدا، در راه خدا قطع کرد. لذا نه حاضر است به محرومان الهی مساعدت کند، و نه حاضر است قدمی در راه آنها بردارد. نه با خدا در ارتباط است و نه با بندگان خدا برابر دستور خدا.
«الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ» چون این سوره در مکه نازل شد، و زکات واجب، در مدینه آمده، منظور از این زکات همانطوری‌که استاد علامه‌ی طباطبائی رضوان الله تعالی علیه فرمودند؛ یا انفاقهای استحبابی است، یا منظور تزکیه است، یا جامع هر دو مراد است.
استاد در سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون در ذیل آیه «وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ‌» (38) فرمود؛ منظور تزکیه‌ی نفس است، چون تعبیر به ایتاء زکات نشده است بلکه به فاعلون تعبیر شده.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی شعراء، آیه 193.
2. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 69.
3. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 29.
4. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 179.
5. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 1- 3.
6. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 156.
7. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 156.
8. سوره‌ی طارق، آیه‌ی 13.
9. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 90.
10. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 158.
11. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 4.
12. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 4.
13. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 50.
14. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 50.
15. سوره‌ی فصلت، آیات 4 و 5.
16. سوره‌ی هود، آیه‌ی 91.
17. سوره‌ی شمس، آیه‌ی 10.
18. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 43.
19. المحجة البیضاء ج 2 کتاب آداب تلاوة القرآن.
20. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 45.
21. توحید صدوق، ص 97.
22. سوره‌ی مزمل، آیه‌ی 6.
23. توحید صدوق ص 179.
24. سوره‌ی طه، آیه‌ی 64.
25. سوره‌ی طه، آیه‌ی 69.
26. سوره‌ی اسراء، آیات 45، 46.
27. سوره‌ی صف، آیه‌ی 5.
28. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 82.
29. سوره‌ی ملک، آیه‌ی 10.
30. سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی 50.
31. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 47.
32. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 26.
33. سوره‌ی مدثر، آیه‌ی 31.
34. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 4.
35. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 27.
36. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 6.
37. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 7.
38. سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 4.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.