عدالت مهدوي در منجيگرايي اسلامي
ترجمه و بررسي: دکتر سيد محمد تقي آيت اللهي[2]
اشاره
منجيگرايي انتهاي تاريخ در قرآن به صورت يك ساختار کلامي در مقايسه با انجيل «عهدجديد» جنبه¬ بنيادي بسيار کمتري دارد. بحث قرآني انتهاي تاريخ بر محور شخصيتي يک موعود منجي انساني در آينده که مبحث رستگاريشناسي مسيحيت بر پايه آن استوار گرديد، متمرکز نمي¬گردد. قرآن با ارائه فرمول رستگاري ايمان ـ عمل ـ نتيجه هرگونه نيازي را براي مداخله انساني، جز در نقش راهنما و رهبر الهي جامعه ديني (مهدي عج) که بشر را به چنين رستگاري هدايت فرمايد نفي مي¬کند. به علاوه، بايد گفت که بذرهاي اميد به وجود منجي موعود و رهبري صالح عادل در اسلام، از نتايج اعتقاد قرآني به آينده مطلوب انسانيت سرچشمه مي¬گيرد. اين آِينده مطلوب و اميد آفرين، بخشي از وعده الهي به ابراهيم (ع) را تشکيل مي¬دهد که قرآن نسل¬هاي آينده فرزندان خليل الرحمان (ع) را شايسته آن مي¬داند.[4] قرآن کريم اين رويداد عالم هستي را در عبارت زير ادامه ميدهد:
و اذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فأتمهن قال اني جاعلک للناس اماماً قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين[. (بقره/ 124)
وياد آر هنگامي که خداوند ابراهيم را به اموري چند امتحان فرمود و او همه را به جاي آورد، خداوند به او گفت: من تو را به پيشوايي خلق برگزينم. ابراهيم عرض کرد اين پيشوايي را به فرزندان نيز عطا خواهي کرد؟ خدا فرمود: (آري، اگر صالح و شايسته آن باشند) که عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسيد.
محتواي اين آيه جوهره ميثاق الهي با ابراهيم(ع) را ميرساند و طرح الهي به تعيين و گزينش ابراهيم (ع)، بنده صالح عادل حق را به عنوان امام مردم بيان ميدارد. خروج ظالمان از محدوده احراز رهبري جامعه بر توجه الهي درباره خطرهاي سهمگين بيعدالتي که تحت حکومت رهبران غيرالهي پديدار ميگردد دلالت دارد. در انتصاب ابراهيم (ع) به عنوان پيامبر، توجه خداوندي به بشر، بيش از هدايت روحاني ـ اخلاقي انسان است و تعيين ابراهيم به امامت، ايجاد يک نظام مطلوب الهي را به رهبري شايسته امام منصوص ملهم الهي نتيجه مي دهد.[5]
انتظار موعود نجات بخش قرآن، به ايجاد يک نظم اخلاقي در زمين مربوط ميشود و اين هدف عالي به وسيله آن دسته از رهبران هدايت شده الهي به سامان ميرسد. چنين رهبراني را خداي عالم قدرت ميبخشد تا ثابت کنند که اراده الهي در تاريخ برترين ارادههاست و اين مهم نتيجه وعده الهي به ابراهيم(ع) است. در اين مفهوم خاص، انتظارات قرآني در بيشتر موارد با باورهاي انجيل درباره جهاد انسان به ايجاد نظم مطلوب که در آن خداوند گهگاهي با مداخله به دفع نيروهاي ضد الهي ميپردازد، هماهنگي دارد.
با اطمينان ميتوان گفت که حتي وقتي قرآن از مسيح به عنوان منجي ياد ميکند، اعتقادات اسلامي در مورد پديده نجاتبخشي آينده تاريخ در قالب رجعت دوباره منجي انسان بيان نميگردد.[6] بلکه اميدهاي قرآني به نجاتبخشي به صورت يک جهاد پي¬گير به منظور ايجاد جامعه عادلانه با رهبري هدايت يافته الهي بيان ميشود. اين مهم، جنبه اساسي ميثاق ابراهيمي را باز ميتاباند. درمقياس وسيع، انگيزه مذهبي که در ميثاق الهي با ابراهيم(ع) در مورد نظم عمومي ايدهآل با هدايت امام شايسته عادل به وجود آمده است، جهتگيري سياسي و اجتماعي را مشخص ميسازد که در دو بيان تاريخي درباره منجيگرايي در مذاهب يهود و اسلام ديده ميشود. وقتي که به اعتقاد منجيگرايي در قرآن مينگريم و در صدد مطالعه تطبيقي بر ميآييم، آن را از نقطه نظر خاص مسيحيت ملاحظه مي کنيم؛ زيرا در تاريخ صدر مسيحيت بود که نمونه نهضت موعودگرايي نجات بخش در سنت ابراهيمي به وجود آمد. در عين حال، در قرآن هم در بيشتر موارد، همچون تورات «عهد قديم» نقش منجي جنبه ثانوي و اتفاقي دارد. از طرف ديگر، اهداف خداوندي در ميثاق الهي با کنش ابراهيمي به صورت نيروي رانش در پشت ديد موعودگرايي نجات بخش عمل ميکند و استقرار تمام و کمال عدالت را بر سراسر زمين نتيجه ميدهد. درنتيجه، اين ميثاق الهي، نقطه همگرايي را در اعتقاد به موعود منجي جهاني در ميان پيروان مذاهب ابراهيمي به وجود مي آورد.[7]
مذاهب ابراهيمي راه کلي زندگي انسان را ارائه مي دهند که هم به تمام پاسخگويي و مسؤوليت انساني را ميطلبد و هر فردي بايد به عنوان بخشي از تعهدات ديني خود به خدا آن را ادا نمايد. در حالي که پاسخگويي در امور ديني، بياني فردي و خودمختار از رابطه شخص با خداست و در طول اطاعت حق قرار ميگيرد و جنبه عمودي دارد، مسئوليت پذيري، عينيت خارجي دينداري است که انسان مؤمن را به ديگر انسانها ميپيوندد و در عرض ديگر افراد بوده و از جنبه افقي برخوردار است. در قرآن و انجيل، ميثاق سبب ميشود تا خدا خود به تعهد الهي خويش عمل کند و اسباب هدايت لازم را براي انسان فراهم آورد تا مسئوليت سازگاري با واجبات را در رابطه متقابل با جامعه (احترام به حيات، مالکيت، عدالت و غيره) به دوش کشد. به عبارت ديگر، اين امر بر اين فرض استوار است که پاسخگويي معنوي به مسئوليت پذيري اجتماعي ـ اخلاقي مي انجامد.
براي آن که راز منابع قرآني، درک آينده نجاتبخش انسان را کشف کنيم و بدانيم که آيا کتب آسماني عبري و اسلامي در آخرتشناسي اين جهاني، از يک مبناي روحاني و اخلاقي برخوردارند، بايد رابطه پاسخگويي و مسئوليت يا رابطه عمودي و افقي که سنتهاي ابراهيمي در بيعتها و تعهدات مذهبي خود از آن الهام ميگيرند را درک کنيم. در اين نوشتار، بنيادهاي منجيگرايي در مفهوم قرآني ميثاق مذهبي کشف مي¬شود و بررسي ابعاد مقايسهاي و تطبيقي آن در کتب آسماني مذاهب ابراهيمي در اين زمينه به ديگران واگذار ميگردد.
اعتقاد به موعود نجاتبخش در مفهوم مداخله الهي در تاريخ انساني از طريق تعيين انسان صالح هدايتشده (مهدي عج) که مردم را در آخر الزمان از ظلم و ستم رهايي ميبخشد، جنبه برجسته مبحث رستگاريشناسي اسلامي را تشکيل ميدهد. بي¬شك، مسلمانان صدر اسلام اعتقاد داشتند که حضرت محمد (ص)، در اين موضع آخرتشناسي خاتم النبيين و پيامبر آخر الزمان است و انتظار داشتند تا انسانيت را به سوي ايجاد جامعه موعود ايدهآل با رسالتي جهاني راهنمايي و هدايت کند. اين توقعات نيز بخشي از گرايشهاي اصلاحطلبانه و احياگرانه را در بين جوامع مسيحي ـ يهودي عربستان در قرون ششم و هفتم ميلادي (قرن اول هجري) تشکيل ميداد. مفاهيم قرآني روز قيامت و علائم و ساعت را باز ميتاباند و دورهاي از وحشت و ترس و بي نظمي را در آخر الزمان اعلام ميدارد. اين دوره در چارچوبهاي ايدئولوژيک و فرهنگي و معجزه¬ ظهور منجي در رستگاريشناسي و آخرتشناسي مذهب ابراهيمي درک پذير است.
تفسير عمده اين جهاني اسلام در ايجاد يک جامعه سياسي ـ مذهبي موسوم به امت اسلام خلاصه ميشود. امت اسلامي با عضويت همه کساني که به خدا معتقدند و وحي الهي را از طريق حضرت محمد(ص) ميپذيرند، شکل ميگيرد. درنتيجه، اعتقاد مسلمانان به رهبر نجاتبخش و موعود هدايتشده الهي (مهدي عج) از اقرار آنان به موقعيت حضرت محمد (ص) و رويکرد او به عنوان پيامبر هدايتشده ملهم الهي نشأت ميگيرد که سرانجام امت ايدهآل را به وجود ميآورد. وحي اسلامي در ارزشيابي شرايط انساني که مانع اجراي هدف غايي الهي براي انسانيت ميشود خود را فعال مينگرد . تمدن انساني، بنا به باورهاي قرآني، جهاد مستمر انسان عليه خودمحوري و خودخواهيهاي جزئي اوست که دو منبع عمده تعارض و نابودي انسان به شمار ميآيند. اين همان دشمني است که از طريق «جهاد اکبر» بايد بر آن چيره شد، پيش از آنکه از طريق جهاد اصغر بتوان از عهده دشمنان خارجي سربلند بيرون آمد. دشمن داخلي نفس سرکش از ايجاد جامعه انساني عادلانه و صلحجو جلوگيري ميکند و مانع اصلي استقرار آن به شمار ميآيد، چنانکه تجربه تاريخي هم به کرات آن را نشان داده است. رستگاريشناسي بيان اوضاع انسان بيچاره نااميد است که نياز به حس نقادي به سرنوشت مشترک انساني دارد تا حماسه انساني جست و جوي عدالت و صلح را فراهم آورد. اين بيان جوهره اصلي پديده منجيگرايي انتهاي تاريخ را در اسلام تشکيل ميدهد.
در زمانهاي گوناگون در تاريخ، خداوند بزرگ مداخله ميکند و نمونههاي زندهاي را فراهم ميآورد. پيامبران طبيعت حقيقي و کمال را از مجراي ايمان به خدا، به انسان يادآوري مي¬كنند. در آخر الزمان، پس از آنکه همه تلاشهاي انساني به ناکامي گراييد و انسانيت خود را نيازمند احياي اخلاقي ـ روحاني ديد و مسئوليت تاريخي خود را در ايجاد نظم الهي در زمين درک کرد، خداي بزرگ، عيسي (ع) را در معيت حضرت مهدي (عج) خواهد فرستاد. حضرت مهدي (عج) دين خالص را احيا خواهد کرد و باطل را خواهد زدود و از بندگان صالح خدا فريادرسي خواهد نمود. در اين ميان، انسانها وظيفه دارند تا ماهيت اساسي و اصالت خويش را از مجراي تسليم به خدا (اسلام) بازشناسند و به فرمان امام منصور (مهدي عج) گردن نهند. اين نگاه تفسير اخلاقي ـ معنوي منجيگرايي در اسلام را بيان ميدارد.
پی نوشتها:
[1]. استاد مطالعات مذهبي دانشگاه ويرجينيا_ آمريکا
[2]. استاد دانشگاه علوم پزشکي شيراز
[3] مقاله حاضر در کنفرانس «منجيگرايي تطبيقي» شهر ميلان کشور ايتاليا ارائه شده است.
[4] پيامبران الهي در همه زمانها، مردم را به ويژه به اين نکته توجه دادهاند که تأييد خداوندي براي هدايت مردم، در خاندان و ذريه آنان قرار گرفته است. قرآن مجيد به کرات درباره¬ پيامبران که به درگاه خداوند براي ذريه (خاندان ) خود دعا مي¬کردند و از ذات باري تعالي مسألت مي¬نمودند تا هدايتش را در دودمانشان قرار دهد، سخن مي¬گويد در پاسخ به اين راز و نيازها، آيات قرآني تصديق ميکنند که لطف خاص خداوندي به اعقاب بلافصل پيامبران اعطا مي¬شد تا ميثاق¬هاي پدرانشان را دستنخورده نگه داشته و نمونههايي از درستكاري و رستگاري گردند و در راه راستي که به وسيله پيامبران نهاده شده است، با استواري گام بردارند. کلمه ذريه به معني زاد و ولد و فرزند يا نسل بدون واسطه در سي و دو آيه قرآني به کار رفته است. اين کلمه يا در رابطه با امر شخص پيامبر که فرزندشان بايد در راهشان باقي بماند يا کار هدايتشان در نسل خويش ادامه يابد به کار مي¬رود. غالباً کلمه ذريه در آياتي به کار مي¬رود که پيامبران ادعا مي¬کنند خداوند آنان را انتخاب نموده است که نمونه¬ درستي و راستي در ادامه نسل پيامبران باشند. اين علاقه نسبت به نسل پيامبر در آيه مذکور (سوره 2 ، آيه 124) منعکس شده است. متکلمان معمولاً اين آيه را در فصول مربوط به امامت نقل مي¬کنند و آن را در مورد عصمت امامان به کار مي¬برند و بدان استدلال مي¬ورزند. جانشيني پيامبر و رهبري جامعه اسلامي¬، اساسي¬ترين موضوع مذهبي است که علاوه بر مصالح سياسي، ملاحظات ريشهدار مذهبي را در آن بايد در نظر گرفت و رهبري جامعه بالاتر از هر مقام مذهبي تلقي مي-شود. حضرت محمد(ص) اصلاحگر مذهب راستين اسماعيل و ابراهيم بود و بنابراين در او تقدس ارثي طايفهاش به اعليترين سطح ميرسيد. اين نظر را قرآن کريم قوياً تأييد کرده است. مثلاً جايي که اعلام ميفرمايد: «همانا خدا آدم و نوح وخاندان ابراهيم و خاندان عمران را برتر از همه مردم برگزيد» (سوره ي 3 آيه ي 33). مفسرين حضرت محمد (ص) را وابسته به خاندان ابراهيم، که در اين آيه بدان اشاره شده دانستهاند. بنابراين پس از رحلت او، جانشينانش تنها کساني ميتوانند باشند که از همان خاندان و از همان فضايل و شايستگيها برخوردار گردند. در اين مورد، بايد به مفهوم قرآني خاندان تقوا و تعالي، که مطلوبيتش در نظر خداوند از اعمال و خدمات نيکوي آنان در راه رضاي خداوند متعال ناشني ميشود توجه کرد. در همين رابطه، موعود نجاتبخش جهاني انتهاي تاريخ که آخرين وصي پيامبر رحمت حضرت محمد(ص) است نيز همين مباني شايستگي و اصالت ريشهدار مقدس ذريه ابراهيمي را در اين ميثاق الهي در خود دارد. تفسير اين اصالت عميق، به نيکوترين وجه، در دعاي شريف ندبه بيان شده است و الباد آن در فقراتي از اين دعا که با سي بار «يا بن» پي در پي شروع ميشود با زيبايي انسجام و آگاهي بخشي و عمق ارائه گرديده است و خواننده را به دقت و تأمل در اين فقرات دعاي ندبه فرا ميخوانيم. آري، به قول علامه دکتر محمد اقبال لاهوري، متفکر اسلامي:
حق بردن آورد اين تيغ اصيل از نيام آرزوهاي خليل
[5] شمول رهبري امام، طبق اين آيه، همه مردماند (اني جاعلک للناس اماما) و تعيين امام که اولي الله و خليفة الله في الارض است، تنها در شأن خداوند متعال است که اين آيه و آيات متعدد ديگر گواه بر آن است. همين مفاهيم قرآني در زيارت جامعه کبيره تفسير شده است به ويژه آنکه امامان «باب المبتلي به الناس» (بابي که مردم به آن امتحان ميشوند)اند و مجريان اين ميثاق الهي ـ ابراهيمي که عصاره آن عدالتگستري است.
[6] آيين رجعت از مسلمات قرآني و از ضروريات مذهب شيعه است و شهرت آن چون آفتاب تابان است، به گونهاي که در زيارت جامعه کبيره، جامعترين زيارت مأثورهاي است که از امام هادي (ع) روايت شده و امامان معصوم (ع) بدان زيارت ميشوند تصديق به رجعت ائمه(ع) ميشود (مصدق برجعتکم). بيش از دويست حديث در اين باب از معصومين (ع) به صراحت در رجعت وارد شده و زياده بر پنجاه نفر از اعاظم و افاخم علما و محدثين شيعه آن را روايت کردهاند و به حد تواتر رسيده است. حتي شعرا هم در اشعار خود آن را مطرح ساخته و بدان استدلال کردهاند و در هر عصري مناظرات و مباحثات علمي و آييني در بين علماي اسلامي صورت گرفته و رسالههاي متعددي در اين باب نوشته شده است. مبناي رجعت و اعتقاد بدان آيات متعدد قرآني است که در اينجا به برخي از آنان اشاره مي شود. خداي متعال مي فرمايد:
و يوم نحشر من کل امة فوجاً ممن يکذب باياتنا فهم يوزعون[
ياد آر روزي که خلق به عرصه قيامت (با رجعت به دنيا در ظهور امام عصر (عج)) از هر قومي، يک دسته را که تکذيب ايات ما ميکنند برانگيزيم و آنها بازداشته خواهند شد (سوره نمل، آيه 83)
و باز خداي متعال مي فرمايد:
و يوم نسير الجبال و تري الارض بارزة و حشرناهم فلم نغادر منهم احداً[
ياد آر روزي که کوهها را به رفتار آريم و زمين را صاف و بدون پست و بلندي آشکار ببيني و همه را محشور نماييم و يکي را فرو نگذاريم (سوره کهف، آيه 47)
از اين دو آيه روشن ميشود که دو نوع حشر وجود دارد. يکي در قيامت که همگاني است و ديگري رجعت که جنبه اختصاصي دارد و عدهاي خاص را در بر ميگيرد و همگاني نيست.
همچنين خداي بزرگ در جايي ديگر مي فرمايد:
قالوا ربنا امتّنا اثنتين و احييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل[
در آن حال کافران گويند پروردگارا تو ما را دو بار بميراندي و باز زنده کردي تا ما به گناهان خود اعتراف کرديم. آيا اينک ما را راهي هست که از اين عذاب دوزخ بيرون آييم؟(سوره غافر، آيه 11)
توضيح آنکه مردن از اين زندگي مردن اولي است، زنده شدن پس از آن در رجعت زنده شدن اولي است. مردن پس از حيات در رجعت، مردن دوم است. حيات در قيامت احياي دوم است.
علاوه بر اين، در حکايت عزير پيامبر ميفرمايد:
او کالذي مرّ علي قرية فهي خاوية علي عروشها قال انّي يحيي هذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت يوما او بعض يوم قال بل لبثت مائة عام فانظر الي طعامک و شرابک لم يتسنه و انظر الي حمارک و لنجعلک آية للناس و انظر الي العظام کيف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبين له قال اعلم ان الله علي کل شيء قدير[.
يا بمانند آنکه (برخي از مفسران گفتند مراد عزير پيامبر است) به دهکدهاي گذر کرد که خراب و ويران شده بود. گفت به حيرتم که خدا چگونه باز اين مردگان را زنده خواهد کرد. پس خداوند او را صد سال ميراند، سپس زندهاش برانگيخت و به او فرمود که چند مدت درنگ نمودي؟ جواب داد: يک روز يا پارهاي از يک روز. خداوند فرمود: نه چنين است؛ بلکه صد سال است که بخواب مرگ افتادي؛ نظر در طعام و شراب خود بنما که هنوز تغيير نکرده و الاغ خود را نيز بنگر تا احوال بر تو معلوم شود و ما تو را حجت بر خلق قرار دهيم که امر بعثت را انکار نکنند و بنگر در استخوانهاي آنکه چگونه در همش پيوسته و گوشت بر آن پوشانيم چون اين کار او آشکار و روشن گرديد، گفت همانا اکنون به حقيقت و يقين ميدانم که خداوند بر همه چيز تواناست (سوره بقره، آيه 259)
و يا در آيه ديگري مي فرمايد:
الم تر الي الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم ان الله لذو فضل علي الناس ولکن اكثر الناس لا يشکرون[
آيا نديديد آنهايي را که از ترس مرگ از ديار خود بيرون رفتند که هزارها تن بودند. خدا فرمود بميريد . همه مردند. سپس آن ها را زنده کرد، زيرا خدا را در حق بندگان فضل و کرم بسيار است؛ ليکن بيشتر مردم سپاسگزار حق نيستند (سوره بقره، آيه 243)
تفصيل و تشريح آيات مذکور در کتب تفسير آمده است. به هر حال، آيين رجعت جلوهاي دنيايي از معاد اخروي است که قدرت الهي را نشان ميدهد. اما آنچه در مورد منجي اسلام حضرت مهدي (عج) و نيز حضرت عيسي (ع)، يار آن حضرت رخ ميدهد، پديده ظهور است نه رجعت، چه هر دو زندهاند. حضرت مهدي(عج) در 15 شعبان 255 ه.ق به دنيا آمده و در سال 260 ه.ق غيبت صغراي خود را آغاز کرده است و در 15 شعبان 329 ه.ق. غيبت کبراي خويش را شروع کرده است و هر زمان که خدا اراده فرمايد و جامعه شايستگي ظهور را يابد و تصميم جدي به تغيير مثبت سرنوشت خود گيرد، ظهور خواهد فرمود که ((ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم همانا؛ خداوند سرنوشت قومي را تغيير نميدهد، مگر که آنان نفسانيات خود را تغيير دهند (سوره رعد، آيه 11)
به قول اقبال لاهوري:
خدا آن ملتي را سروري داد که تقديرش به دست خويش بنوشت
به آن ملت سر و کاري ندارد که دهقانش براي ديگري کشت
آنچه نويسنده در صدد القاي آن است، مشارکت فعال جامعه در ظهور منجي است و اين همان اصلي است که خواجه نصير الدين طوسي(ره) مي فرمايد: وجوده لطف و غيبته لطف آخر و عدمه منّا. وجود مهدي (عج) لطف است و غيبت او لطفي ديگر است و عدم ظهور او نيز از خود ماست. و بنابراين همانگونه که غيبت به صورت تدريجي صورت گرفت و از غيبت صغري شروع و به غيبت کبري ختم شد، ظهور نيز بر اساس اين قاعده، از ظهور صغري آغاز و به ظهور کبري ميانجامد. در ظهور صغري، انسانهاي منتظر بايد شايستگي خود را در تنظيم رابطه خويش با خدا و ولي معصوم او و جامعه نشان دهند و در طريق صلاح و سواد فعالانه گام بردارند؛ چه قومي که در انتظار مصلح است، خود بايد صالح باشد.
[7]. فکر انتظار فرج موعود جهاني، فکر ترويج حق و حاکميت در دنياست که اين فکر در ميان انسانها اعم از موحد و مادي مشترک است و در ميان مذاهب ابراهيمي اين فکر نقش برجستهتري دارد. نگارنده وقتي به دقت سخنان هم ديويد بن گودين نخست وزير دولت صهيوينستي اسرائيل که خود از بنيانگذاران اين دولت غاصب به شمار ميآيد و از سردمداران تروريسم دولتي بود بررسي و مطالعه مي کرد، او در نطق خود به صراحت اظهار داشت : «...جهان نميتواند هميشه در حال جنگ و ستيز به سر برد و آن موعود جهاني که همه مذاهب و مکاتب و از جمله مذهب ما يهوديان ظهور او را نويد دادهاند، سرانجام خواهد آمد و صلح پايدار را در جهان استقرار خواهد بخشيد...». جالب اينجاست که اين نطق حدود دو سال بعد از اشغال صحراي سينا و مسجد الاقصي توسط اسرائيل در سال 1346 ايراد شده و ناطق در آن زمان يکي از مهرههاي درشت نظام صهيونيستي به شمار ميآمده است. در عين حال، نقطه تمايز مکتب ما با سايرين در اين است که فکر انتظار فرج و ظهور منجي در آخر الزمان در مکتب اهل بيت (ع) منظم و سازمانيافته و فعال است و هويت کامل و اصالت و شرافت خانوادگي منجي عالم کاملاً شناختهشده و حقيقي است و از هرگونه ابهامي تهي است. همين امر موجب شده است تا مدعيان دروغين مهدويت در جوامع شيعي بسيار کمتر از ساير جوامع اسلامي بتوانند نفوذ کنند و عرض اندام نمايند؛ گرچه ضروري است تا بيش از گذشته آيين مقدس مهدويت در جوامع تعميق و گسترش يابد تا از هرگونه آسيب اعتقادي ـ سياسي و اجتماعي پيشگيري شود و ترويج مهديشناسي به مهديباوري و آنگاه به مهديمحوري بينجامد و اين کلام حکيمانه متفکر بزرگ، خواجه نصير الدين طوسي (ره)، مورد تأمل عميق قرار گيرد و تلاشي به رفع موانع ظهور گردد که خود «حجاب خودي حافظ از ميان برخيز».
«حرمان خلق از امام و علت غيبت او چون معلوم است که از جهت خداي سبحانه و از جهت امام نبود، پس لابد از جهت رعيت بود و تا آن علت زايل نشود، ظاهر نگردد و استبعاد از درازي عمر حضرت مهدي (عج) نمودن چون امکانش معلوم است و از غير او مُتَفِق، جهل محض بود.» (فصول نصيريه، چاپ دانشگاه تهران، 1338)