تجلي عدالت مهدوي در عدالت کارگزاران حضرت مهدي (علیه السلام)

((عدالت)) همواره به عنوان يك اصل قطعي و لازم، در سيره معصومان عليهم السلام مطرح بوده است. پيامبر اكرم (ص) از رفتار ناعادلانه برخي ازكارگزارانش همچون خالد بن وليد و وليد بن عقبه، اظهار بيزاري كرده و اقدام به جبران عملكردشان و نيز عزل آنها ميكند. اميرالمومنين عليه السلام در كلمات و نامههاي بسياري، كارگزاران خود را به رفتار عادلانه فرا ميخواند. امامان معصوم عليهم السلام نيز نمايندگان خود را پس از احراز وصف عدالت، برگزيده، و كساني كه رفتار ناعادلانه
سه‌شنبه، 8 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تجلي عدالت مهدوي در عدالت کارگزاران حضرت مهدي (علیه السلام)
تجلي عدالت مهدوي در عدالت کارگزاران حضرت مهدي (علیه السلام)
تجلي عدالت مهدوي در عدالت کارگزاران حضرت مهدي (علیه السلام)

نويسنده:دکتر محمدرضا جباري

اشاره:

((عدالت)) همواره به عنوان يك اصل قطعي و لازم، در سيره معصومان عليهم السلام مطرح بوده است. پيامبر اكرم (ص) از رفتار ناعادلانه برخي ازكارگزارانش همچون خالد بن وليد و وليد بن عقبه، اظهار بيزاري كرده و اقدام به جبران عملكردشان و نيز عزل آنها ميكند. اميرالمومنين عليه السلام در كلمات و نامههاي بسياري، كارگزاران خود را به رفتار عادلانه فرا ميخواند. امامان معصوم عليهم السلام نيز نمايندگان خود را پس از احراز وصف عدالت، برگزيده، و كساني كه رفتار ناعادلانه داشتند را عزل و توبيخ و طرد، و در صورت اصرار بر انحراف، لعن، و حتي مورد برخوردهاي خشن قرار ميدادند. نمونههاي بسياري درباره اهتمام معصومان عليهم السلام به اصل عدالت در كارگزار وجود دارد.
كارگزاران حضرت مهدي (عج) نيز از اين قاعده مستثنا نبوده، نيستند و نخواهند بود. در عصر غيبت صغرا، نواب چهارگانه آن حضرت، از ميان كساني برگزيده شدند كه مراتبي فوق عدالت را دارا بودند. نيز، برخوردهاي آن حضرت با برخي از كارگزاران به انحراف گراييده، همچون ((شلمغاني)) از ديگر مويدات اين معنا است. در عصر غيبت كبرا نيز، ارجاع مردم به نزد فقيهان با شرط عدالت، حكايت از اجتناب ناپذير بودن اين وصف در كارگزار معصوم دارد. چنان كه پس از ظهور نيز، ياران و كارگزاران حضرت مهدي (عج) به اوصافي معرفي شدهاند كه از دارا بودن مرتبه عدالت و گاه فوق آن حكايت دارد.

مقدمه:

واژة عدالت را هاله‌اي از تقدس و نورانيت احاطه کرده است؛ چنان‌که نام مهدي(ع) نيز در هاله‌اي از زيبايي، نور و قدسيت قرار گرفته است. آن گاه که ارتباط نام مهدي(ع) با واژه عدالت لحاظ مي‌شود، قدسيت آن‌ها دو چندان مي‌نمايد. مهم‌ترين ثمره و ويژگي حکومت مهدوي عدالت است؛ يعني همان آروزي بشر که دست نايافتني مي نمود. عدالت مهدوي جلوه‌هاي گوناگوني دارد و از اين ميان، عدالت در عرصه حکومت به وسيله نصب کارگزاران صالح، عادل و شايسته از مهم ترين نمودهاي آن عدالت موعود است. اين واژه در لغت به معناي مساوات و در اصطلاح فقها به دوري از گناه و حرام و انجام واجبات و وظايف تعريف شده است. در روايات نيز آن را وسيلة نهادن هرچيز در جاي خود معرفي کرده‌اند.
يکي از مباحث قابل طرح به عنوان مقدمه براي تبيين چگونگي عدالت مهدوي در بعد حکومت و ارکان آن، نگاه به سيره آن حضرت در نصب کارگزاران يا نواب و وکلاي عادل در عصر غيبت صغرا و نيز برخورد با کارگزاراني است که به انحراف گراييده‌اند. اين دو مسئله، همان‌گونه که در عصر غيبت صغرا داراي نمود و نمونه است، در ادوار پيش از آن نيز توسط امامان شيعه مورد عمل بوده است. گرچه از سال 41 هجري و پس از آن تحقق صلح تحميلي بر امام حسن(ع)، حكومت از دست امامان شيعه خارج شد، از امام صادق(ع) به بعد، کارگزاراني که در واقع همان وکلا و نمايندگان امامان بودند، به مناطق شيعه‌نشين فرستاده مي‌شدند تا خلأ ارتباطي شيعيان و ائمه‌(ع) را برطرف و نقش ارشادي ائمه و سياسي خويش را نيز ايفا کنند. تأکيد اين امامان بر عدالت کارگزارانشان در تبيين سيرة حکومتي معصومان(ع) در زمينه عدالت کارگشاست.

پيامبر اکرم(ص) و عدالت کارگزاران

نمونه‌هاي مربوط به عصر نبوي(ص) و علوي(ع) نشان‌دهندة جايگاه مهم عدالت در نصب کارگزاران است. گرچه گاه به دليل شرايط خاص و يا دست‌رسي نداشتن به کارگزاران، واليان و مأموران عادل و مورد اطمينان، از افرادي که از ميزان عدالت يا وثاقت بالايي برخوردار نبودند استفاده شده است. به عنوان نمونه، اعزام خالد بن وليد پس از فتح مکه به نزد قبيله بني خذيمه توسط پيامبر اکرم (ص) به منظور دعوت به اسلام و نابود کردن بتخانه آنان از موارد قابل توجه است. چرا که خالدبن وليد در اين مأموريت، رفتاري کاملاً غير اسلامي و بر خلاف عدالت لازم براي يک کارگزار حکومت نبوي (ص) انجام داد و ضمن حمله به اين قبيله و کشتار افرادي از آنان، به غارت ايشان پرداخت.
امّا از نوع عکس العمل پيامبر اکرم(ص) در قبال رفتار خالد بن وليد مي توان تأکيد عملي معصومين(ع) از لزوم عدالت کارگزار را استنباط کرد؛ زيرا پس از شنيدن جنايات خالد، آن حضرت دستان مبارک را رو به آسمان کرد و فرمود:
((اللهم اني ابرء اليک مما صنع خالد بن وليد؛
خداوندا من از آن‌چه خالد بن وليد انجام داده، به پيشگاه تو تبري مي جويم
سپس اميرالمؤمنين(ع) را براي جبران خطاهاي وليد به نزد آن قبيله فرستاد و آن حضرت نيز ضمن پرداخت خون‌بهاي کشتگان آنان، تمامي خسارات وارد شده ـ حتي بهاي ظرف غذاي سگ‌هاي آنان ـ را جبران کرد و در نهايت نيز مقدار مال باقي مانده را نيز به عنوان احتياط از جانب پيامبر اکرم(ص) به آنان پرداخت. هنگامي که خبر اين گونه رفتار اميرالمؤمنين(ع) به پيامبر اکرم(ص) واصل شد، ضمن ابراز خوشحالي، رضايت خود را از اين نوع رفتار ابراز کرد و جمله پيش‌گفته را سه بار در حق خالد تکرار کرد. اين نقل به خوبي گوياي آن است که کارگزار مطلوب پيامبر اکرم چگونه کارگزاري بوده است.
در موردي ديگر، هنگامي که پيامبر اکرم(ص) وليد بن عقبه را پس از اسلام آوردن براي جمع‌آوري زکات به نزد بني المصطلق فرستاد و آنان براي استقبال از فرستاده پيامبر(ص) سوار بر مرکب‌ها شدند، وليد تصور کرد که ايشان قصد حمله دارند؛ لذا به پيامبر(ص) خبر داد که آنان قصد حمله داشتند. مسلمانان اصرار بر حمله به اين قبيله داشتند كه آيه 6 و7 از سوره حجرات نازل شد و ضمن فاسق خواندن وليد، پيامبر(ص) و مسلمانان را از اين‌که بدون تحقيق لازم، با تکيه بر سخن يک فاسق، تصميم مهمّي اتخاد کنند برحذر داشت.
از آن‌جا که پيامبر اکرم(ص) پس از آن ماجرا، پس از ثبوت فسق وليد، وي را در هيچ مأموريت ديگري به کار نگماشت و در همين ماجرا نيز ـ بنا بر بعضي نقل‌ها ـ وي را عزل کرد، مي‌توان تأکيد آن حضرت بر عدالت کارگزار را استنباط کرد.

اميرالمؤمنين(ع) و عدالت کارگزار

نوع رفتار اميرالمؤمنين علي(ع) با کارگزار خود نيز از نمونه‌هاي ديگر تأکيد عملي معصومين(ع) بر لزوم عدالت کارگزار است. از جمله دستورات قابل توجه آن حضرت، فرمان به مالک اشتر به هنگام اعزام وي به مصر است كه از اوج عدالت‌خواهي آن حضرت در نصب کارگزار حکومت اسلامي حکايت دارد.
برخوردهاي آن حضرت با برخي کارگزاران خطا کار ـ حتي با خطاهاي کوچک ـ نيز از نمونه‌هاي قابل ذکر در سيره حکومتي ايشان است که به عنوان نمونه، مي‌توان به نامه توبيخ‌آميز آن حضرت به عثمان بن حنيف، والي بصره، به خاطر شرکت در مجلس ميهماني يکي از اشراف بصره اشاره کرد. نمونه‌هاي متعدد ديگري در نامه‌هاي آن حضرت به چشم مي‌خورد که در آن‌ها يا کارگزار را دعوت به رفتار عادلانه کرده يا کارگزار ناصالح را توبيخ يا عزل کرده است.

شرط عدالت در نمايندگان ائمه

چنان‌که قبلاً نيز گفته شد، پس از صلح امام حسن(ع)، ديگر زمينه‌اي براي حاکميت و خلافت امامان شيعه(ع) فراهم نشد تا زمينه نصب کارگزار حکومتي به‌وجود آيد؛ اما از عصر امام صادق(ع) به بعد، کارگزاراني با عنوان وکلاي ائمه(ع) به منظور ايجاد ارتباط ميان مراکز استقرار ائمه(ع) و مناطق شيعه‌نشين در نواحي دور و نزديک عالم اسلامي، تعيين و نصب شدند. تأکيد امامان(ع) بر عدالت اين کارگزاران نيز از نمونه‌هاي تاريخي است که از آن‌ها مي‌توان جايگاه عدالت در کارگزار حکومت ديني را تبيين کرد.
از آن‌جا که اين کارگزاران، نمايندگان ائمه (ع) در امور ديني و شرعي هم‌چون گردآوري وجوه شرعي، گرفتن نامه‌ها و سؤالات، تحويل آن‌ها به امام(ع) و بازگرداندن پاسخ آن‌ها بودند و نيز آنان مرجع شيعيان در مواقع حساس بوده و رفع حيرت نسبت به امر امامت و حل مسائل ديني و اجتماعي شيعيان از آنان انتظار مي‌رفته است، غالب دانشمندان عالم رجال، معتقد به وجود تلازم ميان وکالت امام و عدالت، يا دست‌كم وثاقت آن‌ها هستند. به گفته شيخ بهايي(ره)، ائمه هرگز فرد فاسق را وکيل خود نمي‌کردند؛ به‌همين دليل، وکالت از قوي‌ترين اسباب وثوق و اطمينان نسبت به عدالت يک راوي است. وحيد بهباني نيز در اين باره گفته است:
ترديدي نيست که ائمه(ع) افرادي جز کساني که مورد وثوق و اعتماد و داراي عدالت بودند را به وکالت خود نصب نمي‌کردند و مؤيد اين سخن آن است که بيش‌تر وکلاي ائمه(ع) در نهايت جلالت و وثاقت قرار داشتند؛ چنان‌که از شرح حالشان پيداست... و حاشا که ائمه (ع) کفار و فساق را به وکالت نصب کرده باشند....
علامه مامقاني نيز قائل به تلازم ميان وکالت امام و عدالت و حتي بهترين مراتب عدالت است. وي حتي ((خادم ملازم)) يا ((کاتب)) امام بودن را نيز نشانه عدالت دانسته است. به گفته ايشان:
قابل تعقل نيست که ائمه (ع) فرد غير عادل را بر حقوق الله مسلط کرده و او را ميان خود و بندگان خدا در امور شريعه‌شان واسطه قرار دهند....

شواهد عدالت در کارگزاران عصر حضور

تعابير امامان شيعه(ع) در دوره‌هاي پيش از غيبت صغرا، درباره کارگزارانشان که از عدالت و سلامت فکري و عملي آنان حکايت دارد، از نمونه‌هاي قابل ذکر در اثبات جايگاه رفيع عدالت در کارگزاران معصومين(ع) است. به عنوان مثال، شيخ طوسي(ع) نمونه‌هايي از توثيقات و تمجيدهاي امام جواد(ع) نسبت به برخي از وکلايش را نقل کرده است. بنا به روايت ابوطالب قمي، آن حضرت(ع) در اواخر عمر شريفش، از چند تن از وکلايش به نيکي ياد کرد و مراتب خدمت‌گزاري آنان را ستود. آن‌جناب ضمن طلب پاداش الهي براي صفوان بن يحيي، محمد بن سنان، زکريا بن آدم و سعد بن سعد فرمود:
((اينان حق وفاداري و اداي وظيفه را به جاي آوردند)).
و درباره زکريا بن آدم پس از وفاتش، ضمن توقيعي فرمود:
خداوند او را مورد رحمت خويش قرار دهد. چه در روز ولادت و چه هنگام مرگ و بعثت. همانا وي در دوره زندگاني‌اش با معرفت نسبت به حق و صبر بر آن و عمل براي آن و قيام به آن‌چه محبوب خدا و رسول است زيست و در حالي رحلت کرد که پيمان را حفظ کرده و تبديلي در آن ايجاد نکرده بود. پس خداوند پاداش نيت و تلاش وي را اعطا نمايد.
هم‌چنين درباره محمد بن سنان فرمود:
((خداوند از وي به واسطه رضايت من راضي باشد! چرا که هيچ‌گاه مخالفت من و پدرم را نکرد))
و درباره ديگر وکيلش عبدالعزيزبن المهتدي فرمود:
((خداوند تو را ببخشايد و تو و ما را مورد رحمتش قرار دهد و از تو به سبب رضايت من راضي باشد))
كه اين تعابير بر وجود بالاترين درجات تقوا و عدالت در اين کارگزاران امام جواد(ع) دلالت دارد؛ امري که لازمة نمايندگي وجود پاك معصومين(ع) است.
در توقيع صادر شده از سوي امام هادي (ع) به شيعيان بغداد و مداين و قُراي سواد، که به مناسبت نصب ابو علي بن راشد به وکالت اين نواحي، به جاي علي بن حسين بن عبدربّه صادر شده است، آمده است:
و ((... قد أوجبت في طاعته طاعتي و في عصيانه الخروج الي عصياني...))
که اين تعبير به جز دلالت بر عدالت اين کارگزار در مرتبة بالا، بر لزوم اطاعت شيعيان از اين کارگزار دلالت دارد و شايد بتوان نوعي جعل ولايت براي وکلا از سوي ائمه(ع) را نيز استفاده کرد.
امام هادي (ع) درباره يکي ديگر از کارگزارانش به نام ايوب بن نوح به عمرو بن سعيد مدائني فرمود:
((اي عمرو، اگر دوست داري به يکي از اهل بهشت نظر کني، به او بنگر....)).
امام عسکري(ع) نيز در توقيع خويش به عبدالله بن حمدويه بيهقي به مناسبت تعيين ابراهيم بن عبده وکالت نواحي بيهق و نيشابور، چنين مرقوم فرمود:
... فقد نصبت لکم ابراهيم بن عبده ليدفع اليه النواحي و اهل ناحيتک حقوقي الواجبة عليکم و جعلته ثقتي و اميني عند مواليّ هناک...
و تعبير ثقتي و اميني حکايت از وجود عدالت در اين کارگزار دارد؛ چرا که نقش مهم وکلاي ائمه(ع) اقتضاي آن را دارد که در مطلق امور ديني مورد اعتماد باشند و اين جز با اتصاف به عدالت ممکن نيست.
آن حضرت در توقيعي ديگر به اسحاق بن اسماعيل نيشابوري، دربارة تعدادي از وکلاي خود چنين فرمود:
... و يا اسحاق اقرأ کتابنا علي البلالي ـ رضي الله عنه ـ فانه الثقة المأمون العارف بما يجب عليه، و اقرأه علي المحمودي ـ عافاه الله ـ في احمدنا له لطاعته فاذا وردت بغداد فاقرءه علي الدهقان وکيلنا و ثقتنا و الذي يقبض من موالينا...
از تعبير ((الثقتة المأمون العارف بما يجب عليه)) درباره بلالي، معرفت و آگاهي وي نسبت به تکاليف الهي و نيز امانت ديني وي قابل استفاده است. چنان‌که از تعبير ((في احمدنا له لطاعته)) درباره محمودي، مطيع بودن وي در تکاليف ديني استفاده مي شود. همين بيانات، قرينه‌اي است بر اين‌که مراد از ((ثقتنا)) در مورد دهقان نيز نه فقط وثاقت مالي است، بلکه امين بودن و مورد اعتماد بودن در مطلق امور ديني است. گرچه بعدها، بلالي و دهقان راه انحراف پيشه ساختند، اما عكس‌العمل امام عسکري(ع) نسبت به دهقان و عکس‌العمل حضرت مهدي(ع) نسبت به بلالي، گوياي اين واقعيت است که امامان شيعه با کارگزاران ناصالح ـ حتي با وجود سابقه نيک ـ ‌مماشات نکرده و قاطعانه برخورد مي‌کردند.

شواهد عدالت در کارگزاران عصر غيبت صغرا

در عصر غيبت صغرا، نوّاب اربعه از بهترين نمونه‌هاي قابل ذکر براي عدالت مطلوب در يک کارگزار هستند. به شهادت تاريخ، آنان داراي مقامي فوق عدالت بودند. به عنوان مثال، سفير اول، يعني عثمان بن سعيد عمري، که از سن يازده سالگي به عنوان خادم وارد بيت امام هادي(ع) شد، همواره مورد توجه مدح و تمجيد آن حضرت و سپس امام عسکري(ع) بود. امام هادي(ع) در پاسخ به اين سؤال احمد بن اسحاق قمي که پرسيد به هنگام دست‌رسي نداشتن به آن حضرت به چه کسي مراجعه کند، فرمود:
((العمري ثقتي فما ادّي اليک فعنّي يؤدّي و ما قال لک فعنّي يقول فاسمع له و اطعه فانه الثقة المأمون)).
در اين مورد، علاوه بر عثمان بن سعيد، فرزندش، محمد نيز توسط امام عسکري(ع) تعديل و توثيق شده است.
در توقيع امام مهدي(عج) خطاب به اسحاق بن يعقوب نيز درباره محمد بن عثمان و پدرش چنين آمده:
((... و اما محمد بن عثمان العمري رضي الله تعالي عنه و عن ابيه من قبل، فانه ثقتي و کتابه کتابي)).
اين‌كه در تعابير بالا، علاوه بر تأييد و توثيق سفير اول و دوم در ابلاغ پيام و سخن امام، امر به اطاعت از آنان و تبعيت از سخنانشان شده، بر بالاترين درجات عدالت دلالت دارد.
سومين کارگزار حضرت حجت (ع)، در عصر غيبت صغرا، حسين بن روح نوبختي است که وي نيز به خاطر لياقت، شايستگي، کارداني، عدالت و تقوايش، از ميان ده تن از کارگزاران و دستياران نزديک دومين نايب برگزيده شد. ام کلثوم دختر ابوجعفر عمري، نايب دوم درباره وي چنين مي‌گويد:
حسين بن روح از چند سال قبل از رحلت پدرم، ابوجعفر، وکيل او بوده و در امر املاي او نظارت داشته و اسرار ديني را از جانب او به رؤساي شيعه مي‌رسانده و از خواص و محارم او به شمار مي رفت... و به تدريج، وي در نزد شيعيان بزرگ شد و اختصاص او به پدرم و مراتب وثوق و ديانت و فضل او نيز روز به روز مقامش را نزد شيعيان استوارتر کرد تا آن‌که از طرف پدرم به نيابت و سفارت منصوب شد... .
به جز آنچه گذشت، شواهد متعدد ديگري نيز از عدالت، تقوا، لياقت و کارداني سومين کارگزار امام مهدي(ع) حکايت دارند که از جمله مي‌توان به سخن جعفر بن احمد مقيل اشاره کرد. وي مي‌گويد:
در روزهاي واپسين عمر ابوجعفر عمري من بر بالين وي و حسين بن روح در پايين پاي وي نشسته و به نقل و استماع حديث مشغول بوديم که ابوجعفر رو به من کرد و گفت: من بدان مأمور شده‌ام که ابوالقاسم حسين بن روح را جانشين خود کنم. من به محض شنيدن اين سخن, از کنار بالين ابوجعفر برخاسته و ابن روح را به جاي خود نشاندم و خود نزد پاهاي ابوجعفر نشستم.
اين نقل به خوبي گوياي اين نکته است که شايسته‌سالاري مهم‌ترين اصل در گزينش کارگزاران از منظر امام مهدي(عج) بوده است.
اين امر در نقلي ديگر به صراحت تبين شده است؛ بوسهل نوبختي در پاسخ به اين سؤال که با توجه به جايگاهي علمي و اجتماعي‌اش چرا از سوي ناحيه مقدسه به مقام نيابت برگزيده نشد و اين منصب به حسين بن روح تفويض شده است، گفت: آنان (ائمه عليهم السلام) به آنچه مي‌کنند آگاه‌ترند؛ من فردي هستم که اشتغال به مناظره و برخورد با دشمنان دارم و اگر همچون ابن روح، از مکان (اختفاي) امام(ع) آگاهي داشتم و مجبور به افشاي آن مي‌شدم شايد چنين مي‌کردم؛ ولي ابن روح چنان است که اگر حضرت حجت (ع) در زير عباي وي پنهان باشد و دشمنان براي افشاي مکان او، وي را قطعه قطعه کنند باز حاضر به کنار زدن عبا و افشاي مکان اختفاي امام (ع) نخواهد شد.
درباره سفير چهارم، گرچه اطلاعات تفصيلي در دست نيست، نقل برخي کرامات او و نيز تعابير موجود در آخرين توقيع ناحيه مقدسه خطاب به وي، از شايستگي و عدالت فوق‌العاده‌اش حکايت دارد.

گناه گريزي شرط کارگزاري

به جز کارگزاران و نواب اصلي حضرت حجت (ع) در عصر غيبت صغرا، بنابر برخي شواهد، وکلاء و کارگزاران جزء نيز مي‌بايست متصف به ملکه عدالت و تقوا مي‌بودند. به عنوان نمونه، به جمله امام دوازدهم(ع) به هنگام نصب محمد بن ابراهيم مهزيار به وکالت به جاي پدرش، خطاب به وي مي‌توان اشاره کرد. بنابر روايت شيخ صدوق حضرت به وي فرمود:
((...يا محمد! اتق الله و تُب من کلّ ما أنت عليه فقد قلّدتَ أمراً عظيماً)).
و مراد حضرت از امر عظيم، جانشيني وي به جاي پدرش، به وکالت ناحيه مقدسه در اهواز بود؛ چرا که طبق نقل شيخ طوسي(ره)، به وي خطاب شد: ((... قد اقمناک مقام ابيک...)) . از اين نقل چنين برمي آيد که لازمه احراز اين مقام، توبه از تمامي گناهان و اتصاف به ملکه تقوا بوده است. حتي اگر کارگزار جزء در خدمت ناحيه مقدسه بوده باشد. بنابر همين نقل، وي قبل از صدور اين خطاب، وي به خاطر دست‌رسي نداشتن به نايب حضرت، تصميم به تصرف شخصي در اموال ناحيه مقدسه مي‌گيرد و شايد بدين لحاظ، دستور توبه براي او صادر شد.
عدالت‌گرايي در نصب کارگزاران از جريان مربوط به قاسم بن علاء آذربايجاني که شيخ طوسي(ره) آن را به تفصيل نقل کرده نيز قابل استفاده است. وي در لحظات آخر عمر خطاب به فرزندش حسن، که مبتلا به شرب خمر بود گفت: خداوند تو را نايل به منزلت و مرتبتي والا خواهد نمود! آن را همراه با شکرگزاري بپذير، مشروط بر آن‌که دست از شرب خمر برداري! هنگامي که وي وعده اين کار را به پدر داد، پدر دست به آسمان برداشته و سه مرتبه توفيق طاعت و ترک معصيت را براي وي طلب کرد. پس از رحلت قاسم بن عطا، توقيع ناحيه مقدسه در تعزيت وي، به فرزندش حسن رسيد و در آن توقيع، ضمن نصب وي به جاي پدر، اين جمله آمده بود: ((ألهمك الله طاعته و جنّبك معصيته ... )) و((قوّامنا و خدّامنا اشرار خلق الله)).
جمله يادشده توسط شيخ صدوق(ره) و شيخ طوسي(ره) نقل شده است و معناي ظاهري آن نسبت بدترين خلق خدا بودن به کارگزاران معصومين(ع) است! اين حديث به اين صورت، مخالف با روايات بسياري است که وصف عدالت و تقوا را براي کارگزاران معصومين(ع) ثابت مي‌کنند و با شواهد تاريخي نيز در تعارض است. بدين لحاظ مي‌بايد معناي درست حديث را، به فرض صحت سند و صدور آن از معصومين(ع)، تبيين کرد. بنا به قول شيخ صدوق(ره) و شيخ طوسي(ره) از محمد بن صالح همداني (وکيل ناحيه مقدسه) وي در نامه‌اي به ناحيه مقدسه عرضه مي دارد:
اهل بيتم مرا به خاطر حديثي که از پدران شما نقل شده که فرموده‌اند: ((خادمان و کارگزاران ما بدترين خلق خدا هستند)) مرا اذيت کرده و سرزنش مي‌کنند. حضرت حجت نيز در پاسخ نوشت: واي بر شما! آيا اين کلام الهي را قرائت نمي‌کنيد که فرموده: ?و جعلنا بينهم و بين القري التي بارکنا فيها قري ظاهرة? و به خدا قسم، ما همان سرزمين‌هايي هستيم که خداوند برکت در آن‌ها نهاده و شما همان سرزمين‌هاي آشکار هستيد که ظاهر هستند.
شيخ طوسي(ره) در مقام توجيه حديث فرمود: اين حديث بر عموم خود باقي نيست و ناظر به کارگزاراني است به خيانت گراييده و تغيير و تبديلي (در مضامين ديني) ايجاد کردند. اما به نظر مي‌رسد که ظهور حديث در تعميم به گونه‌اي است که تخصيص آن به موارد اندک خيانت و فساد در کارگزاران معصومين (ع) قابل قبول نيست. بدين دليل، اين حديث را مي‌توان هم‌چون احاديثي دانست که در آن‌ها امامان معصوم(ع) برخي از مبرزترين صحابه خود را گاه با تعابيري تند مورد نکوهش قرار مي‌دادند. اين کار براي ايجاد سپري دفاعي براي اين دسته از صحابه مخلص ائمه(ع) در برابر تيرهاي اتهام حاکميت‌هاي ستمگر بود. از آن‌جا که ميزان قرب و ارتباط اين‌گونه اصحاب به ائمه(ع) انگشت اتهام را متوجه آنان ساخته و جانشان را در معرض خطر قرار داده بود، لذا هراز چندگاه، بيانات نکوهش‌آميز و منفي امامان(ع) درباره اين افراد، موجب رفع اتهام هم ياري آنان با ائمه مي شد. به نظر مي رسد حديث يادشده نيز با هدف قرار دادن همه کارگزاران ائمه (ع) چنين مقصدي را دنبال مي کند. رجاليِ بزرگ، علامه مامقاني، نيز در مقام بيان معناي حديث ياد شده، با تأکيد بر معناي ياد شده، به توقيع ناحيه مقدسه خطاب به محمد بن صالح همداني اشاره کرده است ( که پيش از اين گذشت).
در اين توقيع، امام (ع) ضمن پرهيز از بيان صريح، علت صدور اين حديث (چرا که بيان صريح آن، با اصل صدورش منافات داشت)، به بياني کنايي و سربسته روي آورده است. در توقيع ناحيه مقدسه، کارگزاران معصومين(ع) به آبادي‌هاي ظاهر و آشکار و پيدا تشبيه شده‌اند که ميان آبادي‌هايي که خداوند در آن‌ها برکت قرار داده و بين مردمي که کفران نعمت کرده‌اند فاصله ايجاد نموده‌اند و اين کارگزاران، چون به خاطر آشکار بودن در معرض حمله قرار داشتند، لذا دفع خطر از آنان نيازمند صدور چنان حديثي بود. با توجه به آنچه گذشت، حديث يادشده، هيچ دلالتي بر نبود شايستگي و عدالت در کارگزاران معصومين(ع) ندارد. در تأييد آنچه براي دفاع از کارگزاران معصومين(ع) گذشت، به توقيعي مي‌توان استناد کرد که به طور عموم، دلالت بر مورد اعتماد بودن کارگزاران ناحيه مقدسه دارد. در اين توقيع، حضرت حجت (ع) در راهنمايي کسي که مرجعي مطمئن براي تحويل وجوه شرعي طلب مي‌کرد، چنين فرمود:
((ليس فينا شکٌ ولا في من يقوم مقامنا شکٌ، رُدَّ ما معک الي حاجز...)).
او با توجه به اين‌که حضرت، نفي ترديد و درنگ درباره حاجز را بر نفي ترديد و شک در مورد وجو مقدس خود مترتب نموده، مي‌توان چنين استنتاج کرد که کارگزاران ائمه(ع) نيز همچون خود آنان در جهات مختلف شرعي مورد وثوق بوده‌اند.

عزل و طرد کارگزاران ناصالح

عدالت‌گرايي در نصب کارگزارانِ مهدوي در عصر غيبت صغرا را مي‌توان از بررسي نوع برخورد حضرت حجت (ع) با معدودي از کارگزاران که راه انحرافي پيشه ساختند دريافت. يکي از اينان احمد بن هلال کرخي عبرتائي است که سابقه مصاحبت و وکالت براي امام هادي (ع) و امام عسکري(ع) را داشته، ولي در ابتداي عصر غيبت صغرا به معارضه با دومين سفير ناحيه مقدسه برخاست و هنگامي که به وي گفتند: چرا در حالي که امام مفترض‌الطاعة تنصيص بر وکالت ابي جعفر محمد بن عثمان کرده، وکالت وي را نمي‌پذيري و به او رجوع نمي‌کني، پاسخ داد: من نشنيده‌ام که امام(ع) تنصيص بر وکالت او کرده باشد! ولي وکالت پدرش را منکر نيستم؛ اما اين‌که با قاطعيت بگويم ابي جعفر محمد بن عثمان، وکيل صاحب الزمان(ع) است، چنين جسارتي بر آن حضرت نمي‌کنم! هنگامي که به او گفته شد: به غير از تو، کساني اين نصيص را شنيده‌اند، پاسخ داد: شما مي‌دانيد و آنچه شنيده‌ايد.
زان پس، توقيعي از سوي ناحيه مقدسه، بدين مضمون براي وکلاي عراق صادر شد که:
((احذروا الصوفي المتصنع؛ از صوفي رياکار بپرهيزيد)).
دليل اين امر نيز مشخص بود؛ زيرا گفته شده که او روية صوفيانه‌اي در پيش گرفته بود که به عنوان نمونه، مي‌توان به 54 سفر حج اشاره کرد که بيست تاي آن با پاي پياده بوده است. اما از تعبير الصوفي المتصنّع در اين توقيع، استفاده مي‌شود که اين اعمال از روي تصنع و ريا بوده است. بعد از اين توقيع، دو توقيع ديگر نيز از سوي ناحيه مقدسه درباره‌اش صادر شد و دليل آن نيز استبعاد برخي شيعيان در پذيرش انحراف وي و صدور لعن و نفرين از سوي ناحيه مقدسه بود؛ زيرا سابقه وکالت او و نيز رويه صوفيانه‌اش مانع باور برخي نسبت به سرانجام تأسف آورش مي‌شد.
ابوطاهر محمد بن علي بن بلال، معروف به بلالي، از ديگر کساني است که با وجود سابقه وکالت براي امام عسکري(ع) ، در عصر سفير دوم ناحيه مقدسه به معارضه با او برخاست. وي نه‌تنها سفارت و نيابت سفير دوم را نپذيرفت، بلکه به دورغ، مدعي نيابت شد. پيش از اين، در برهه‌اي از عصر نيابت صغرا، وي همچنان در ادامه منصب وکالت امام عسکري(ع)، وکالت ناحيه مقدسه مهدويه را عهده دار بود، اما پس از دعوي دروغين نيابت، به اختلاس و تحويل ندادن اموال و وجوه شرعي‌اي پرداخت که به خاطر سابقه وکالت، شيعيان به او تحويل مي‌دادند. اين اقدام او گرچه با هشدار و تذکر ناحيه مقدسه وي رو به رو شد، اثري نبخشيد و سرانجام، توقيعي شامل بر لعن وي از سوي ناحيه مقدسه صادر شد.
سومين نمونه، مربوط به ابوجعفر محمد بن علي شلمغاني، معروف به ابن ابي العزاقر است. وي در عصر سومين سفير ناحيه مقدسه، حسين بن روح نوبختي، به عنوان دستيار او، مشغول فعاليت بود. به ويژه در دوره اختفا و استتار حسين بن روح، وي نقش اصلي را به عنوان جانشين ابن روح ايفا مي‌کرد و شيعيان به او مراجعه مي‌کردند. اما شلمغاني با وجود اين سابقه مهم و نيز جايگاه علمي‌اش، به دليل ويژگي‌‌هايي هم‌چون حسادت، دنيا خواهي وانحرافات عقيدتي، در برابر ابن روح موضع گرفت و دعوي نيابت سر داد و به جز آن، عقايد عجيبي را مشتمل بر حلول و غلو از خو بروز داد. اين امر نه‌تنها به عزل و طرد وي، بلکه سرانجام به صدور لعن او از سوي ناحيه مقدسه انجاميد و به دليل ابراز عقايد غلو آميز، در سال 323 دستگير شد و به قتل رسيد.
موارد يادشده به جز نمونه‌هايي ديگر است از برخوردهاي قاطع ناحيه مقدسه مهدويه با ديگر مدعيان دروغين نيابت و بابيّت حکايت دارد.
اما به دليل آن‌که اين سه مورد مربوط به کساني بود که سابقه وکالت داشتند، ولي به دليل نداشتن شايستگي و زوال ملکة تقوا، مغضوب ناحيه مقدسه قرار گرفتند، به معرفي اجمالي آنان پرداختيم. مطالعات تفصيلي‌تر درباره موارد ياد شده، به روشني، برخورد قاطع و تسامح‌ناپذير ناحيه مقدسه با اين‌گونه افراد را نشان مي‌دهد که دليل ديگري است بر جايگاه بلند عدالت و تقوا در کارگزاران مهدي(عج).

فقيهان عادل، کارگزاران عصر غيبت کبرا

پس از عصر غيبت صغرا نيز کارگزاران حضرت حجت (ع) ـ فقها ـ مي‌بايد متصف به برترين درجات عدالت و تقوا باشند تا منصب نيابت به آنان برسد. بنابر روايت نقل شده از امام عسکري(ع)، آن حضرت، صيانت نفس، حفظ دين، مخالفت هواي نفس و اطاعت امر مولا را شرط لازم براي تقليد عوام مردم از فقها دانستند.
چنان‌که در توقيع ناحيه مقدسه به اسحاق بن يعقوب نيز شيعيان در حوادث واقع شده در عصر غيبت، به مراجعه نزد راويان حديث مکلف شده‌اند. راويان حديث حجت بر مردم و خود آن حضرت(ع) نيز حجت خدا معرفي شده است و روشن است که حجت بر مردم بودن جز با عدالت حاصل نمي‌شود.
در اين روايت نقل شده از امام حسين(ع) نيز مجاري امور و احکام به دست علماي الهي دانسته شده که امين بر حلال و حرام الهي هستند.

کارگزاران عصر ظهور، اوج عدالت و تقوا

درباره کارگزاران حضرت حجت (ع) پس از ظهور نيز اوصافي در روايات آمده که از عدالت و تقواي فوق العاده آنان از سويي و صلاحيت و لياقت و تلاش وصبر و استقامت آنان از سوي ديگر حکايت دارد. در روايت نقل شده توسط امام جواد (ع) از پيامبر اکرم (ص) خطاب به اُبيّ بن‌کعب، به اوصاف حضرت مهدي (ع) و اصحاب آن حضرت اشاره شده است. دربارة اصحاب آن حضرت تعبير ((کدّادون مجدّون في طاعته؛ کوشا و استوار در اطاعت آن حضرت)) نقل شده است.
امام سجاد(ع) نيز دربارة اصحاب و کارگزاران حضرت حجت(ع) چنين فرموده:
هنگامي که قائم ما قيام کند، خداوند از دل‌هاي شيعيان ما دفع آفت کند و دل‌هايشان را چون پاره‌هاي آهن کند و قوت يک تن از آنان را هم‌چون قوت چهل مرد سازد و آنان حاکمان الهي بر روي زمين باشند.
امام صادق(ع) نيز در توصيف آنان فرمود:
همانا يکي از آنان، قوت چهل مرد دارد و قلبش از پاره‌هاي آهن محکم‌تر است. اگر بر کوه‌هاي آهن عبور کنند، آن‌ها را (توانند از جاي کنند) و شمشيرها را رها نسازد جز با رضاي الهي .
بدين ترتيب، عدالت و تقوا را به صورت يک شرط و ويژگي الزامي و اجتناب‌ناپذير در کارگزاران معصومين(ع) و به ويژه حضرت مهدي(ع) مشاهده مي کنيم و اين شرط در کنار شرط شايستگي، کفايت و لياقت، کارگزاراني صالح پديد مي‌آورد که لازمة يک حکومت يا نهاد صالح است. ديديم که در عصر حضور و عصر غيبت چه در ادواري که معصومان(ع) دستي در حکومت داشتند و چه در ادوار تقيه، همواره بر روي عدالت و شايستگي کارگزاران خود تأکيد مي‌کردند و در صورت فقدان اين دو شرط، بي‌درنگ اقدام کرده و برخورد مناسب را با تذکر، افشا و نهايتاً عزل صورت مي‌دادند و چنان‌که نياز به برخوردي سخت‌تر احساس مي‌شد چنين مي‌کردند. نمونه‌هايي که درباره نوع برخورد اميرالمؤمنين(ع) با برخي کارگزارانش نقل شد و نيز نمونه‌هايي مربوط به برخي وکلاي ائمه(ع) که راه انحراف پيشه ساخته، قابل توجه است. در اين موارد، گاه امام با افشاگري محدود، سپس عمومي آغاز کرده و در صورتي که کارگزار منحرف بر انحراف اصرار داشت، امام ممکن بود حتي دستور قتل وي را نيز صادر کند که البته براي مورد اخير، تنها يک نمونه و آن‌هم درباره فارس بن حاتم قزويني وکيل منحرف العقيده و العمل امام هادي (ع) نقل شده است. درباره کارگزاران عصر غيبت صغرا ـ چنان‌که گذشت ـ طرد و عزل و لعن گزارش شده است. بدين لحاظ، مي‌توان جلوه‌اي از عدالت مهدوي را در قالب تعيين و نصب کارگزاران عادل، با مراتب بالاي تقوا مشاهده کرد. امري که در عصر غيبت کبري در فقهاي عادل و در عصر ظهور و پس از ظهور در کارگزاران و اصحاب بسيار برجسته بروز کرده و خواهد کرد.
منبع: انتظار، شماره 14




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط