اقوال علمای اهلسنت در سب حضرت علی توسط معاویه
ابنتیمیه حرانی
ابنتیمیه حرانی در کتاب مجموعة الفتاوی میگوید:
«وکذلک تفضیل علی علیه لم یکن مشهوراً فیها بخلاف سبّ علی فانه کان شائعا فی اتباع معاویة ولهذا کان علی واصحابه اولی بالحق واقرب الی الحق من معاویة واصحابه کما فی الصحیحن عن ابی سعید عن النبی قال تمرق مارقة علی حین فرقة من المسلمین فتقتلهم اولی الطائفتین بالحق وروی فی الصحیح ایضا ادنی الطائفتین الی الحق وکان سب علی ولعنه من البغی الذی استحقت به الطائفة ان یقال لها الطائفة الباغیة کما رواه البخاری فی صحیحه؛ [1]
برتری دادن علی بر معاویه در بین شیعیان علی مشهور نبود؛ ولی ناسزاگویی به علی (علیهالسّلام) در بین طرفداران معاویه شائع بوده است؛ از اینروی، علی و یارانش به حق سزاوارتر از معاویه و یارانش هستند؛ همانگونه که در صحیحین از ابوسعید خدری از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است: کسی میآید که مردم را از دین خارج میکند (مقصود معاویه است) و نزدیکترین فرد به حق علی (علیهالسلام) با وی میجنگد، وچون معاویه از علی (علیهالسّلام) بدگویی کرد، سزاوار است که به وی متجاوز و ستمگر گفته شود و لذا به طرفداران وی همانگونه که بخاری نقل کرده است، شایسته است که گروه ستمگر گفته شود.»
- شمسالدین ذهبی
حافظ شمسالدین ذهبی در آورده است که:
«وخلف معاویة خلق کثیر یحبونه ویتغالون فیه ویفضلونه، اما قد ملکهم بالکرم والحلم والعطاء، واما قد ولدوا فی الشام علی حبه، وتربی اولادهم علی ذلک. وفیهم جماعة یسیرة من الصحابة، وعدد کثیر من التابعین والفضلاء، وحاربوا معه اهل العراق، ونشاوا علی النصب، نعوذ بالله من الهوی؛ [2
مردمان زیادی بودند که معاویه را دوست داشتند و در باره او غلو میکردند، او را بر دیگران برتر میدانستند. این مسأله یا به این خاطر بود که آنها در شام و در محیط مسموم آن به دنیا آمده بودند و یا از بذل و بخششهای معاویه بهرهمند شده بودند و فرزنداشان را نیز بر همین روش تربیت کرده بودند. در میان این افراد گروه اندکی از اصحاب پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تعداد زیادی از تابعان و بزرگان بودند که در رکاب معاویه با مردم عراق جنگیدند. علت جنگها پیروی مردم سرزمین عراق که از اهل بیت (علیهمالسّلام) بود و بر بغض و کینه علی (علیهالسّلام) رشد کردند. از هواهای نفس به خدا پناه میبریم.»
عمادالدین ابیالفداء
عمادالدین ابیالفداء در تاریخش در ذکر شرایط صلح امام حسن با معاویه مینویسد که امام حسن (علیهالسّلام) شرط کرد:
«وان لا یسب علیاً، فلم یجبه الی الکف عن سب علی، فطلب الحسن ان لا یشتم علیاً وهو یسمع، فاجابه الی ذلک ثم لم یف له به؛[3] با او شرط کرد که علی (علیهالسّلام) را سب و لعن نکند؛ ولی او از این شرط سرپیچی کرد. امام مجتبی (علیهالسّلام) از او خواست تا بدگویی نکند، پذیرفت؛ ولی به عهدش عمل نکرد.»
و در فصلی با عنوان «استلحاق معاویة زیادا» مینویسد:
«وکان معاویة وعماله یدعون لعثمان فی الخطبة یوم الجمعة ویسبون علیاً و یقعون فیه؛ [4] معاویه و کارگزارانش در خطبه جمعه برای عثمان دعا میکردند و به علی (علیهالسّلام) فحش میدادند.»
محمد خضرمی مصری
قاضی شیخ محمد خضرمی مصری با اینکه در بسیاری از کتابها و محاضراتش به امیرالمؤمنین و فرزندش امام حسین (علیهماالسّلام) طعنه میزند؛ ولی در عین حال سبّ امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را توسط معاویه منکر نیست و در برخی از موارد به آن تصریح کرده میکند
در کتاب الدولة الامویة مینویسد:
«ومما ننقده علی هذا العهد (ای عهد معاویه) اهتمام معاویة بتشهیر بعلی علی المنابر مع ان الرجل قد لحق بربه وانتهی بامره، وکان یعلم یقیناً ان هذه الاقوال مما یهیج صدور شیعته وتجعلهم یتاففون ویتذمرون، ولا ندری ما الذی حمله ان جعل ذلک فرضاً حتماً فی کل خطبة کانه رکن من ارکانها لا تتم الا به؛ 5]
آنچه که در انتقاد از دوران معاویه میتوان گفت این است که: معاویه، لعن علی (علیهالسّلام) را در منابر شایع و ترویج کرده بود؛ با این که از دنیا رفته بود و معاویه میدانست که این اعمال موجب ناراحتی شیعیان میشود و نفرت بیشتری در آنان نسبت به دشمنان علی (علیهالسّلام) ایجاد میکند؛ ولی ما نمیدانیم که چرا این کار را برخودش فرض و واجب میدانست و در هر خطبه همانند امری واجب آن را انجام میداد؛ گویا یکی از ارکان خطبه بود که خطبه بدون دشنام به علی (علیهالسّلام) کامل نبود و ناتمام بود.»
احمد بن محمد بن صدیق غماری
الامام الحافظ احمد بن محمد بن صدیق غماری در کتاب الجواب المفید للمسائل المستفید مینویسد:
«وفی الصحیح، صحیح مسلم عن علی (علیهالسّلام) قال: «ولذی فلق الحبة وبرا النسمة انه لعهد عهده الی رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان لا یحبنی الا مؤمن ولا یبغضنی الا منافق».
وفی الصحیح الحاکم و غیره: «من سبّ علیا فقد سبّنی ومن سبّنی فقد سب الله» و من سبّ الله فقد کفر، وفی الصحیح و غیره مما تواتر تواتراً مقطوعاً به: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه». .. والمقصود من هذه الاحادیث الصحیحة المتفق علیها مع ما تواتر من لعن معاویة لعلی علی المنبر طول حیاته وحیاة دولته الی عمر بن عبد العزیز وقتاله وبغضه، یطلع من انه منافق کافر فهی مؤیدة لتلک الاحادیث الاخری.
ویزعم النواصب ان ذلک (اعنی لعن معاویة لعلی) کان اجتهاداً، مع ان النبی صلی الله علیه وسلم یقول فی مطلق الناس: «لعن المؤمن کقتله» فاذا کان الاجتهاد یدخل اللعن وارتکاب الکبائر فکل سارق وزان وشارب وقاتل یجوز ان یکون مجتهداً، فلا حد فی الدنیا ولا عقاب فی الآخرة.» [6]
«در صحیح مسلم این حدیث از علی (علیهالسّلام) نقل شده است که فرمود: قسم به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: ای علی! تو را دوست نمیدارد مگر مؤمن و دشمن نمیدارد تو را مگر منافق. و در صحیح حاکم و غیر آن آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هر کس به علی ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته است، کسی که به من ناسزا گوید، به خدا ناسزا گفته است و هر کس به خدا ناسزا بگوید، کافر است.
و از احادیث متواتر و صحیح که قطع به صدور آن داریم این فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که فرمود: کسی که من مولا و سرپرست او هستم، پس از من علی مولای او است، بار خدایا دوست بدار آن که علی (علیهالسّلام) را دوست بدارد و دشمن بدار آن که علی را دشمن بدارد.
از این احادیث صحیح که همگی اتفاق بر صحت آن دارند و همچنین ناسزاگویی، لعن و نفرین به علی (علیهالسّلام) و جنگ با آن حضرت به وسیله معاویه که تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت، این نتیجه به دست میآید که معاویه منافق و کافر است؛ البته روایات دیگری هم وجود دارد که این مطلب را تایید میکند.
ناصبیها که گمان میکنند، کار معاویه بر اساس اجتهاد وی بوده است و در حقیقت میخواهند وی را تبرئه کنند، گویا این فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نشنیدهاند که فرمود: لعن و نفرین مؤمن همانند کشتن او است؛ بنابراین اگر هر جرمی مانند سبّ و لعن و یا گناهان بزرگ را بشود با اجتهاد مجرم توجیه کرد، پس هر دزد، زناکار، شرابخوار و قاتلی با اجتهاد خودش میتواند از اجرای حدّ شرعی فرار کند و حد شرعی را به تعطیل بکشاند و در دنیا و آخرت گرفتاری نداشته باشد.»
محمد بن احمد ابوزهرة
محمد بن احمد ابوزهرة که استاد دانشکده حقوق دانشگاه الازهر و از نویسندگان جهان اسلام و دانشمند بنام مصر به شمار میرود، در کتاب الامام زید مینویسد:
«ولقد زاد القلوب بغضاً لحکام الامویین ما کانوا یحاولون به من الغض من مقام علی رضی الله عنه، فقد کان ذلک دیدنهم واستوی فی ذلک السفیانیون والمروانیون. فقد سنّ معاویة سنة سیئة فی الاسلام وهی لعن امام الهدی علی بن ابیطالب کرم الله وجهه علی المنابر، بعد خطبة الجمعة، وقد تضافرت علی ذلک اخبار المورخین، فذکره ابنجریر فی تاریخه وابنالاثیر وغیرهما. ولقد نهاه علی تلک السنة السیئة بل تلک الجریمة الکبری الاتقیا من بقیة الصحابة رضی الله عنهم، و من هؤلاء السیدةام سلمة زوج رسول الله صلی الله علیه وسلم وام المؤمنین، فقد ارسلت الیه کتاباً هذا نصه: «انکم تلعنون الله ورسوله علی منابرکم وذلک انکم تلعنون علی بن ابیطالب ومن احبه، واشهد ان الله احبه ورسوله».ولکن معاویة لم یلتفت الی کلامها، واستمر فی غیه و قد استمر ذلک طول حکم الامویین ولم یلغ الا فترة حکم الحاکم العادل عمر بن عبد العزیز.» [7]
«دلها از کینه و دشمنی نسبت به حکام اموی لبریز شده است؛ چراکه آنان مقام و جایگاه علی (علیهالسّلام) را که پیشوای هدایت و ایثار بود نادیده گرفتند و سنتی را پیریزی کردند که سفیانیها و مروانیها هم بعد از آنان این روش ناپسند را ادامه دادند. معاویه روش زشتی را که همان سبّ و لعن علی (علیهالسّلام) در منابر بود را پیریزی کرد. اسناد و مدارک تاریخی آن را مورخانی همچون ابنجریر و ابناثیر و دیگران آوردهاند.
در مقابل این سنت ناپسند و گناه بزرگ عدهای از صحابه دیندار و پرهیزگار معاویه را از آن برحذر میداشتند که می توان به نامهام سلمه همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امالمؤمنین اشاره کرد که به معاویه نوشت: شما خدا و پیامبرش را بر منبرها لعن و نفرین میکنید؛ چرا که لعن و نفرین علی مساوی با لعن خدا و رسول است، من شهادت میدهم که خدا و رسول علی را دوست داشتند؛ ولی معاویه به این دلسوزیها و راهنماییها توجهی نمیکرد و این کار زشت را ادامه داد تا زمان عمر عبدالعزیز.»
و نیز در کتاب الامام الصادق (علیهالسّلام) مینویسد:«وذلک ان بنی امیة بعد ان استولوا علی الحکم کانوا حریصین علی اخفاء کل المعالم الدالة علی الامام علی کرم الله وجهه، وکان انصاره واشیاعه حریصین علی ان یخفوا قبره، حتی لا یبعث بجثمانه الطاهر الفسقة من الامویین کما کانوا یعبثون بسبه علی المنابر... ان الامام جعفر الصادق بعد ان اعلم اتباعه بمکان القبر الذی کان معلوماً عندهم، سُال من بعض اصحابه: «ما منع الابرار من اهل البیت من اظهار مشهده» فقال الصادق: «خذراً من بنی مروان والخوارج ان تحتال فی اذاه».» [8]
«بنیامیه پس از به قدرت رسیدن سعی کردند تا تمامی آثار دال بر فضائل علی (علیهالسّلام) را مخفی بدارند و از نشر آن جلوگیری کنند تا آنجا که دوستان و یاران علی (علیهالسّلام) محل دفنش را آشکار نکردند؛
زیرا میترسیدند فاسقان اموی بر پیکر آن حضرت جسارت کنند؛ همانطوری که ناسزاگوئی بر آن حضرت را بر بالای منابر ادامه میدادند؛ لذا پس از آشکار شدن محل دفن به وسیله امام صادق (علیهالسّلام) بعضی از یاران وی سؤال کردند: چرا خوبان اهل بیت (علیهمالسّلام) محل دفن علی (علیهالسّلام) را آشکار نمیکردند؟ فرمود: به جهت ترس از مروانیان و خوارج که مبادا به پیکر پاک آن حضرت بیاحترامی کنند.»
و نیز میگوید:«وهناک مثل آخر لتاثیر الوقائع علی الآراء، ما سنه معاویة من سُنة سیئة وهی لعن علی سیف الاسلام علی المنابر، فان ذلک کان له تاثیر شدید فی نفوس المؤمنین، لان ما ثبت لعلی من سابقات مکرمات لا یمکن ان یذهب اذا وقت منافق یلعنه، بل ان ذلک یزید منزلة فی النفوس تمکیناً، اذ یحس النسا بغضاضة الظلم وفحش العمل، فیلعنون فی نفوسهم وفی مناجاتهم من یلعن سیف الله الذی سلّه علی الشرک، ولذلک سادت النقمة وان لم تتکلم الالسنة، ولم تعلن الحروب علی من یامرون بلعن الامام العالم التقی رضی الله عنه وعن آله الاطهار، واذا کان قد روی عن النبی صلی الله علیه وسلم انه قال لعلی کرم الله وجهه: «لا یحبک الا مؤمن ولا یبغضک الا منافق» فقد علم الذین شاع بینهم خبر وصف النبوة لهؤلاء الذین سنوا سنة السوء، وبذلک ثارت روح البغض والکراهیة لملوک بنی امیة.» [9]
«نمونهای دیگر از تاثیرگذاری حوادث بر فکر و اندیشه و جهتگیری اعتقادی مسلمانان، داستان سبّ و لعن علی (علیهالسّلام) به وسیله معاویه است که تأثیر سختی بر فکر و روحیه مؤمنان گذاشت؛ زیرا امکان نداشت سوابق درخشان و فضائل علی (علیهالسّلام) با لعن و جسارت یک منافقی مانند معاویه از ذهنها پاک شود؛ بلکه سبب افزایش ارادت به علی (علیهالسّلام) میشد و در دل به کسی ناسزا میگفتند که چنین دستوری صادر کرده است؛ مخصوصاً با پخش و شایع شدن این سخن رسول خدا که در باره علی (علیهماالسّلام) فرمود: ای علی! تو را دوست نمیدارد مگر مؤمن و دشمن نمیدارد تو را مگر منافق. نتیجه این کارها و نشر اینگونه سخنان چیزی نبود مگر نفرت و کینه نسبت به حکّام و سلاطین بنیامیه.»
و نیز در این باره که چرا از امام علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) روایات کمی نقل شده است، میگوید:«واذا کان لنا ان نتعرف السبب الذی من اجله اختفی عن جمهور المسلمین بعض مرویات علی وفقهه، فانا نقول انه لابد ان یکون للحکم الاموی اثر فی اختفاء کثیر من آثار علی فی القضاء والافتاء، لانه لیس من المعقول ان یلعنوا علیا فوق المنابر وان یترکوا العلماء یتحدثون بعلمه وینقلون فتاویه واقواله للناس وخصوصاً ما کان یتصل منها باسس الحکم الاسلامی؛ [10]
وقتی بر ما لازم است که علل مخفی بودن احادیث و علوم فقهی علی (علیهالسّلام) را بررسی کنیم، سزاوار است که بگوییم عامل اصلی و اساسی در پنهان نمودن و مخفی کردن آثار علی (علیهالسّلام) در مسائل قضاوت و حکومت و آثار فقهی، حکومت بنیامیه است؛ زیرا معقول نیست که علی (علیهالسّلام) را بالای منبرها لعن کنند، سپس اجازه دهند تا دانش و فتاوا و سخنان او را مخصوصاً آنچه که مربوط به اساس حکومت اسلامی است را برای مردم نقل نمایند.»
ابوعلی المؤدودی
استاد شیخ ابوعلی المؤدودی در کتاب الخلافة والملک میگوید:
«نفلما بدا فی عصر معاویة لعن سیدنا علی فوق المنابر وسبه وشتمه جهاراً نهاراً، تالم المسلمون لذلک فی کل بقعة غیر ان الناس سکتوا عن ذلک عن مضض؛ [۹۹] وقتی که در زمان معاویه لعن آقای ما علی (علیهالسّلام) بر فراز منبرها شروع شد و وی را مخفیانه و آشکارا مورد تاخت و تاز قرار دادند، تمام مسلمانان هر کجا که بودند متاثر و ناراحت بودند؛ ولی از ترس حکومت ساکت شدند و چیزی نگفتند.»
عبدالرحمن شرقاوی
استاد کاتب عبدالرحمن شرقاوی در کتاب خامس الخلفاء عمر بن عبدالعزیز میگوید: زمانی که عمر بن عبدالعزیز خلافت را به دست گرفت:
«امر الناس ان یجتمعوا فی المسجد، فلما احتشدوا اعلن انه یمنع خطباء المساجد فی کل انحاء الدولة من سب علی وفاطمة فی نهایة خطبة الجمعة، وامرهم ان یضعوا آخر الخطبة مکان السب، الآیة الکریمة «اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ وَ ایتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون. ذلک ان معاویة بن ابی سفیان کان هو وولاته علی البلاد یسبون علی بن ابیطالب علی المنابر آخر الخطبة کل یوم جمعة، وعتب علی معاویة فی ذلک وانکر علیه جماعة، فامتنع من ترکه وقال: «والله لا ترکته حتی یکبر علیه الصغیر ویشیب علی الکبیر، فاذا ترک السنة قیل تُرکت السنة. فاستمر الحال علی ذلک مدة ایام معاویة ویزید ابنه، وایام مروان بن الحکم وابنه عبد الملک وایام ابنیه الولید وسلیمان ابنی عبد الملک. فلما رفع السب وابدله بقوله تعالی «اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ...» الآیة، همهم اهل دمشق من المسجد وهم یقولون: (تُرکت السنة، ترکت السنة).» [11]
«عمر بن عبدالعزیز، فرمانی صادر کرد تا همه ی مردم در مسجد جمع شوند، پس از حضور مردم، به همه اعلان کرد که خطبای مساجد در تمام کشورهای اسلامی حق ندارند علی و فاطمه (علیهماالسّلام) را در پایان خطبه نماز ناسزا بگویند، و دستور داد به جای ناسزاگویی این آیه را بخوانند: «اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ وَ ایتاءِ ذِی الْقُرْبی...»
و علت این دستور، فرمانی بود که معاویه به همه کارگزارانش صادر کرده بود که در آخر خطبههای نماز جمعه علی (علیهالسّلام) را سبّ و لعن نمایند و با این که افرادی مخالفت میکردند، اعتنایی نمیکرد و میگفت: به خدا سوگند این سنت را ترک نخواهم کرد تا آنکه با این فرهنگ بچهها جوان شوند و جوانان پیر گردند و در بین مردم سنت شود که اگر روزی ترک شد بگویند سنتی از سنتها ترک شد. و لذا این روش ناپسند و زشت از زمان معاویه و پسرش شروع شد و تا زمان مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و پسرانش ولید بن عبدالملک و سلیمان ادامه یافت. وقتی که عمر بن عبد العزیز آن را تغییر داد و به جای سبّ دستور داد تا آیه قرآن خوانده شود، مردم دمشق هنگام خارج شدن از مسجد فریاد میزدند: سنت ترک شد، سنت ترک شد.»
عبدالله بن عبد القادر التلیدی
دانشمند مغربی، شیخ عبدالله بن عبد القادر التلیدی مینویسد:
«کان معاویة وعماله فی الاقالیم والامصار یسبون الامام علیاً رضی الله تعالی عنه ویلعنونه علی المنابر فی الجمع والاعیاد والمجامع والمناسبات، ویامرون الناس بذلک، وینکرون علی من لم یلعنه وینل منه، مضافاً ذلک منهم الی محاربة وقتاله السالف قبل ذلک، وقد صحت الاخبار بما قلناه فی دواوین السنة وکتب التاریخ؛ [12]
معاویه و کارگزارانش در تمام سرزمینهای اسلامی و همه شهرها، امام علی (علیهالسّلام) را سبّ میکردند و در اجتماعات و ایام عید و هر مناسبت دیگری او را لعن و مردم را بر این کار وادار میکردند، و هر کسی هم آن را انجام نمیداد، سرزش میشد. این ظلمها علاوه بر جنگهایی بود که قبل از این علیه آن حضرت به راهانداخته بود، دلایل و مدارک این حوادث در آثار و کتب روائی و تاریخی موجود میباشد.»
حسن بن فرحان المالکی
شیخ حسن بن فرحان المالکی در کتاب مع سلیمان العلوان فی معاویة بن ابیسفیان در شرح روایت «لا تسبوا اصحابی» مینویسد:
«هذا الحدیث فیه ابلغ ردّ علی معاویة الذی سنّ لعن علی... [13] این حدیث رساترین ردّ بر معاویهای است که نفرین بر علی (علیهالسّلام) را پایهگذاری کرد.»
و نیز میگوید:
«نهل هناک ابلغ من بسط السیف فی قتل البدریین وقتل بعض الصحابة من غیرهم، ولعنهم بعض اهل البدر علی المنابر وهذا ما فعله معاویة! وولاته؛ [14] آیا این کار رساتر از کشتار شرکتکنندگان در جنگ بدر و کشتن بعضی از صحابه و لعن برخی از بدریّون در منبرها نیست، و این کاری بود که معاویه و کارگزارانش انجام دادند.»
اقدامهای ناشایست و بدعتهای معاویه
از در دوران خلافتش، سب و لعن امام علی (علیهالسلام) بود. او و دیگر امویان برای رسیدن به اهداف خود تمام راههای ممکن را طی کرده، از تمام امکانات بهره میگرفتند. در این میان، بعد فرهنگی یکی از راههای مؤثر برای این کار بود؛ از این رو معاویه و یارانش از کانال فرهنگی وارد شدند و در ضمن تلاش برای انتشار فضایل عثمان و دیگر خلفا، به سب و لعن امیرمؤمنان (علیهالسلام) و تحمیل آن بر تمام جهان اسلام پرداختند.
معاویه در سب امیرمؤمنان (علیهالسلام) بخشنامهای به تمام عالم اسلام فرستاد که مفاد چنین بود: «خداوند ابوتراب از دین تو منحرف شده و راه تو را بسته و مسدود کرده است؛ پس او را سخت لعن کن و به عذابی دردناک گرفتار ساز». و این بخشنامه تا خلافت عمر بن عبدالعزیز (دوران حکومت: 99-101) مورد استناد کارگزاران معاویه بود و به آن عمل میشد. [15]
بنابر نوشته مسعودی، معاویه میخواست این رسم سبّ را به صورت یک سنت درآورد؛ سنتی که همه چیز و همه جا را بپوشاند و مردمان با آن زندگی کنند و جزئی از عقیده و دین ایشان باشد و با آن پیر شوند. سپس با آن از دنیا بروند؛ [16] از این رو در تمام مدت قریب یک قرن حکومت بنیامیه، در اقصی نقاط امپراتوری اسلامی، همچون یک دستورالعمل حکومتی در اجتماعات مسلمانان به ویژه در جمعه به سبّ آن حضرت اقدام میشد.
سیاست بنیامیه، سلطه بر مسلمانان بود. آنان برای رسیدن به مقاصد خود سعی میکردند چهره شاخص اهل بیت (علیهمالسلام) را مخدوش جلوه دهند و فضایل وارد شده در سخنان رسول خدا را تحتالشعاع قرار دهند تا راحتتر بر مقدرات امت اسلامی سوار شوند. غالب مردم نیز که شناخت درستی از اهل بیت (علیهمالسلام) نداشتند، تحت تأثیر تبلیغات زهرآگین امویان و کارگزاران ایشان و ترس از آنان، سبّ امام را برای مدتی طولانی نهادینه کردند.
گویند گروهی از بنیامیه به معاویه گفتند تو به آرزویت رسیدی، چه بهتر که دیگر دست از لعن علی برداری. معاویه پاسخ داد: نه به خدا سوگند دست بر نمیدارم تا بر آن کودکان بزرگ شوند و بزرگان پیر گردند و سرانجام هیچ گویندهای فضیلتی را از او یاد نکند. [17]
بنا به گزارش برخی مورخان: چون عمر بن عبدالعزیز (دوران حکومت: 99-101 ق) لعن امام علی (علیهالسلام) را بر منابر منع کرد، برخی شهرها در ایران مقاومت میکردند؛ زیرا آنان به تسنن افراطی یا ناصبیگری شهرت داشتند. [18]
در مورد گستره عمل سب و لعن امام علی، یاقوت حموی مینویسد: علی بن ابیطالب بر منابر بر شرق و غرب لعن میشد و فقط یک شهر از این عمل سر باز زد. سیستان تنها جایی بود که جز یک بار بر منابر آن، امیرمؤمنان لعن نشد. مردمان آن دیار در عهدنامه خودشان با مأموران دولتی اموی، عهد بستند که کسی در سرزمین آنان لعن نشود. یاقوت میافزاید کدام شرافتی از این برتر و بزرگتر که آنان از لعن برادر رسول خدا خودداری کردند، با اینکه بر منابر حرمین یعنی مکه و مدینه این کار صورت میگرفت. [19]
سبّ امام علی (علیهالسلام)، در پارهای از نقاط ایران اعتراضهایی را برانگیخت. در منابع، گزارشهایی از خودداری برخی مردمان شهرها از سبّ آن حضرت ارائه شده است که به آنها اشاره میشود:
شاید نخستین اعتراض به این عمل زشت، در کوفه صورت گرفت. در فاصله اندکی از شهادت امیرمؤمنان (علیهالسلام) کارگزاران معاویه چون مغیره بن شعبه و پس از او زیاد بن ابیه به سب و لعن امام میپرداختند و برخی از شیعیان و شیفتگان آن حضرت که تحمل ناسزاگویی به آن حضرت را بر نمیتافتند، موضعگیری کردند و واکنش نشان دادند که تاوان سنگین آن را نیز پرداختند. شهادت حجر بن عدی یک نمونهای از آنهاست. [20]
از دیگر جاهای ایران که گفته شده زیر بار سب امیرمؤمنان (علیهالسلام) نرفتند، اهل غور، قزوین و خوارزم بودند. گویند اهل غور هرگز به دستور معاویه و دیگر امویان مبنی بر سب و لعن امیرمؤمنان گردن ننهادند. در گزارشی آمده است در زمان بنیامیه در تمامی سرزمینهای اسلام بر سر منبر، خاندان رسالت را لعنت میکردند مگر غور که ولاة بنیامیه بدان ولایت راه نیافتند.[21]
در قزوین وقتی یکی از کارگزاران اموی (کارگزار خالد بن عبدالله قسری، حاکم عراق) بر منبر، امام علی (علیهالسلام) را لعن کرد، فردی به نام حبیش بن عبدالله برخاست و شمشیر کشید و بر منبر رفت و او را کشت و به دنبال آن لعن آن حضرت در آن شهر قطع شد. [22] گفتنی است قزوین تا قبل از رسمیت یافتن تشیع در ایران در عهد صفویه (دوران حکومت: 907-1135 ق)، از شهرهای مشهور سنینشین محسوب میشد.
خوارزم نیز از جمله سرزمینهایی بود که مردم آن، ننگ سب امیرمؤمنان (علیهالسلام) را برنتافتند. بنابر خبری «جمله جهان عوام کالانعام متقلد این بدعت گشته بودند مگر در خوارزم که تحمل اهانت نکردند و این عار بر خود برنگرفتند»؛ [23] البته دوری خوارزم و غور از مرکز خلافت اموی و عدم دسترسی آسان حکام بنیامیه به مخالفان، عامل مهمی در حرکات جسورانه هوادار اهل بیت (علیهمالسلام) در آن مناطق بود و این در حالی بود که تبلیغات منفی معاویه و جانشینانش در خصوص اهل بیت (علیهمالسلام) آنچنان ریشه دوانیده بود که جزو باور مردم شده بود.
سامانی، سیدمحمود؛ (1393)، مناسبات اهل بیت (علیهمالسلام)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول
معاویه در سب امیرمؤمنان (علیهالسلام) بخشنامهای به تمام عالم اسلام فرستاد که مفاد چنین بود: «خداوند ابوتراب از دین تو منحرف شده و راه تو را بسته و مسدود کرده است؛ پس او را سخت لعن کن و به عذابی دردناک گرفتار ساز». و این بخشنامه تا خلافت عمر بن عبدالعزیز (دوران حکومت: 99-101) مورد استناد کارگزاران معاویه بود و به آن عمل میشد. [15]
بنابر نوشته مسعودی، معاویه میخواست این رسم سبّ را به صورت یک سنت درآورد؛ سنتی که همه چیز و همه جا را بپوشاند و مردمان با آن زندگی کنند و جزئی از عقیده و دین ایشان باشد و با آن پیر شوند. سپس با آن از دنیا بروند؛ [16] از این رو در تمام مدت قریب یک قرن حکومت بنیامیه، در اقصی نقاط امپراتوری اسلامی، همچون یک دستورالعمل حکومتی در اجتماعات مسلمانان به ویژه در جمعه به سبّ آن حضرت اقدام میشد.
سیاست بنیامیه، سلطه بر مسلمانان بود. آنان برای رسیدن به مقاصد خود سعی میکردند چهره شاخص اهل بیت (علیهمالسلام) را مخدوش جلوه دهند و فضایل وارد شده در سخنان رسول خدا را تحتالشعاع قرار دهند تا راحتتر بر مقدرات امت اسلامی سوار شوند. غالب مردم نیز که شناخت درستی از اهل بیت (علیهمالسلام) نداشتند، تحت تأثیر تبلیغات زهرآگین امویان و کارگزاران ایشان و ترس از آنان، سبّ امام را برای مدتی طولانی نهادینه کردند.
گویند گروهی از بنیامیه به معاویه گفتند تو به آرزویت رسیدی، چه بهتر که دیگر دست از لعن علی برداری. معاویه پاسخ داد: نه به خدا سوگند دست بر نمیدارم تا بر آن کودکان بزرگ شوند و بزرگان پیر گردند و سرانجام هیچ گویندهای فضیلتی را از او یاد نکند. [17]
بنا به گزارش برخی مورخان: چون عمر بن عبدالعزیز (دوران حکومت: 99-101 ق) لعن امام علی (علیهالسلام) را بر منابر منع کرد، برخی شهرها در ایران مقاومت میکردند؛ زیرا آنان به تسنن افراطی یا ناصبیگری شهرت داشتند. [18]
در مورد گستره عمل سب و لعن امام علی، یاقوت حموی مینویسد: علی بن ابیطالب بر منابر بر شرق و غرب لعن میشد و فقط یک شهر از این عمل سر باز زد. سیستان تنها جایی بود که جز یک بار بر منابر آن، امیرمؤمنان لعن نشد. مردمان آن دیار در عهدنامه خودشان با مأموران دولتی اموی، عهد بستند که کسی در سرزمین آنان لعن نشود. یاقوت میافزاید کدام شرافتی از این برتر و بزرگتر که آنان از لعن برادر رسول خدا خودداری کردند، با اینکه بر منابر حرمین یعنی مکه و مدینه این کار صورت میگرفت. [19]
سبّ امام علی (علیهالسلام)، در پارهای از نقاط ایران اعتراضهایی را برانگیخت. در منابع، گزارشهایی از خودداری برخی مردمان شهرها از سبّ آن حضرت ارائه شده است که به آنها اشاره میشود:
شاید نخستین اعتراض به این عمل زشت، در کوفه صورت گرفت. در فاصله اندکی از شهادت امیرمؤمنان (علیهالسلام) کارگزاران معاویه چون مغیره بن شعبه و پس از او زیاد بن ابیه به سب و لعن امام میپرداختند و برخی از شیعیان و شیفتگان آن حضرت که تحمل ناسزاگویی به آن حضرت را بر نمیتافتند، موضعگیری کردند و واکنش نشان دادند که تاوان سنگین آن را نیز پرداختند. شهادت حجر بن عدی یک نمونهای از آنهاست. [20]
از دیگر جاهای ایران که گفته شده زیر بار سب امیرمؤمنان (علیهالسلام) نرفتند، اهل غور، قزوین و خوارزم بودند. گویند اهل غور هرگز به دستور معاویه و دیگر امویان مبنی بر سب و لعن امیرمؤمنان گردن ننهادند. در گزارشی آمده است در زمان بنیامیه در تمامی سرزمینهای اسلام بر سر منبر، خاندان رسالت را لعنت میکردند مگر غور که ولاة بنیامیه بدان ولایت راه نیافتند.[21]
در قزوین وقتی یکی از کارگزاران اموی (کارگزار خالد بن عبدالله قسری، حاکم عراق) بر منبر، امام علی (علیهالسلام) را لعن کرد، فردی به نام حبیش بن عبدالله برخاست و شمشیر کشید و بر منبر رفت و او را کشت و به دنبال آن لعن آن حضرت در آن شهر قطع شد. [22] گفتنی است قزوین تا قبل از رسمیت یافتن تشیع در ایران در عهد صفویه (دوران حکومت: 907-1135 ق)، از شهرهای مشهور سنینشین محسوب میشد.
خوارزم نیز از جمله سرزمینهایی بود که مردم آن، ننگ سب امیرمؤمنان (علیهالسلام) را برنتافتند. بنابر خبری «جمله جهان عوام کالانعام متقلد این بدعت گشته بودند مگر در خوارزم که تحمل اهانت نکردند و این عار بر خود برنگرفتند»؛ [23] البته دوری خوارزم و غور از مرکز خلافت اموی و عدم دسترسی آسان حکام بنیامیه به مخالفان، عامل مهمی در حرکات جسورانه هوادار اهل بیت (علیهمالسلام) در آن مناطق بود و این در حالی بود که تبلیغات منفی معاویه و جانشینانش در خصوص اهل بیت (علیهمالسلام) آنچنان ریشه دوانیده بود که جزو باور مردم شده بود.
پینوشتها
1. ابنتیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، مجموعة الفتاوی، ج۴، ص۲۶۶، ط دار الوفاء فی مصر، ۱۴۲۱ هـ.
2. ذهبی، اسماعیل بن عمر، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۲۸.
3.ابوالفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، ج۱، ص۱۸۳.
4.ابوالفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، ج۱، ص۱۸۶، فصل فی ذکر تسلیم الحسن الامر الی معاویة.
5. صلابی، علیمحمد، الدولة الامویة، ص۳۱۴، ط المکتبة العصریة، بیروت، ۱۴۲۳ هـ.
6. غماری، احمد، الجواب المفید للسائل المستفید، ص۵۹، ط الاولی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۲۳ هـ.
7. ابوزهرة، محمد، الامام زید حیاته وعصره آراؤه وفقهه، ص۱۰۲، ط دار الفکر العربی، مصر.
8. ابوزهرة، محمد، الامام الصادق حیاته وعصره آراؤه وفقهه، ص۴۸، ط دار الفکر العربی، مصر، ۱۹۹۳ م.
9. ابوزهرة، محمد، الامام الصادق حیاته وعصره آراؤه وفقهه، ج۹۲، ط دار الفکر العربی، مصر، ۱۹۹۳ م.
10.ابوزهرة، محمد، الامام الصادق حیاته وعصره آراؤه وفقهه، ص۱۲۷، ط دار الفکر العربی، مصر، ۱۹۹۳ م.
11.مودودی، ابوالاعلی، الخلافة والملک، ص۱۰۵، ط الاولی، دار القلم، الکویت، ۱۳۹۸ هـ.
12. شرقاوی، عبد الرحمن، خامس الخلفاء عمر بن عبد العزیز، ص۱۳۴، ط الاولی، دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۷ هـ.
13. تلیدی، عبدالله عبدالقادر، الانوار الباهرة بفضائل اهل بیت النبوی والذریة الطاهرة، ص۸۸.
14. مالکی، حسن بن فرحان، مع سلیمان العلوان فی معاویة، ص۳۷، ط الاولی، مرکز الدراسات التاریخیة، ۱۴۲۵ هـ.
15. مالکی، حسن بن فرحان، مع سلیمان العلوان فی معاویة، ص۱۲۱، ط الاولی، مرکز الدراسات التاریخیة، ۱۴۲۵ هـ.
2. ذهبی، اسماعیل بن عمر، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۲۸.
3.ابوالفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، ج۱، ص۱۸۳.
4.ابوالفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، ج۱، ص۱۸۶، فصل فی ذکر تسلیم الحسن الامر الی معاویة.
5. صلابی، علیمحمد، الدولة الامویة، ص۳۱۴، ط المکتبة العصریة، بیروت، ۱۴۲۳ هـ.
6. غماری، احمد، الجواب المفید للسائل المستفید، ص۵۹، ط الاولی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۲۳ هـ.
7. ابوزهرة، محمد، الامام زید حیاته وعصره آراؤه وفقهه، ص۱۰۲، ط دار الفکر العربی، مصر.
8. ابوزهرة، محمد، الامام الصادق حیاته وعصره آراؤه وفقهه، ص۴۸، ط دار الفکر العربی، مصر، ۱۹۹۳ م.
9. ابوزهرة، محمد، الامام الصادق حیاته وعصره آراؤه وفقهه، ج۹۲، ط دار الفکر العربی، مصر، ۱۹۹۳ م.
10.ابوزهرة، محمد، الامام الصادق حیاته وعصره آراؤه وفقهه، ص۱۲۷، ط دار الفکر العربی، مصر، ۱۹۹۳ م.
11.مودودی، ابوالاعلی، الخلافة والملک، ص۱۰۵، ط الاولی، دار القلم، الکویت، ۱۳۹۸ هـ.
12. شرقاوی، عبد الرحمن، خامس الخلفاء عمر بن عبد العزیز، ص۱۳۴، ط الاولی، دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۷ هـ.
13. تلیدی، عبدالله عبدالقادر، الانوار الباهرة بفضائل اهل بیت النبوی والذریة الطاهرة، ص۸۸.
14. مالکی، حسن بن فرحان، مع سلیمان العلوان فی معاویة، ص۳۷، ط الاولی، مرکز الدراسات التاریخیة، ۱۴۲۵ هـ.
15. مالکی، حسن بن فرحان، مع سلیمان العلوان فی معاویة، ص۱۲۱، ط الاولی، مرکز الدراسات التاریخیة، ۱۴۲۵ هـ.
16. ابن ابیالحدید؛ شرح نهجالبلاغه؛ ج 4، ص 56-57.
17. علی بن حسین مسعودی؛ مروج الذهب؛ ج 3، ص 33.
18. ابن ابیالحدید؛ شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص 57.
19. ر.ک: رسول جعفریان؛ مقالات تاریخی؛ ص 304 به بعد. در آن به مواردی از افراطگرایی و ناصبیگری مردم اصفهان در سدههای نخستین هجری اشاره شده است.
20. یاقوت حموی؛ معجم البلدان؛ ج 3، ص 190.
21.احمد بن ابییعقوب یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 160-161.
22. محمد اسفزاری؛ روضات الجنات، ص 258.
23. ابن فقیه همدانی؛ مختصر البلدان؛ ص 284. عبدالکریم بن محمد رافعی؛ التدوین فی اخبار قزوین؛ ص 53. پروین ترکمن آذر؛ تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران؛ ص 56.اولیاء الله آملی؛ تاریخ رویان؛ ص 52.
سامانی، سیدمحمود؛ (1393)، مناسبات اهل بیت (علیهمالسلام)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول
نویسنده: سید محمود سامانی
این مقاله در تاریخ 1404/2/8 بروز رسانی شده است