نویسنده: عبدالله نصری
قرآن چه کسانی را خطاب قرار میدهد؟ قرآن چه گروههای را میخواهد به سوی رشد بکشاند؟ آیا قرآن نظر به طبقه و گروه خاصی دارد، یعنی فقط گروه یا قشر خاصی را میخواهد به سوی رشد بکشاند یا دعوت قرآن همگانی است و میخواهد همه انسانها به سوی رشد و کمال رهنمون سازد؟
پاسخ این است که مخاطب را آن همه انسانها هستند. قرآن همه انسانها را میخواهد هدایت کند. قرآن فقط به یک گروه و یک طبقه خاص نظر ندارد تا فقط آن گروه و یا آن طبقه را به سوی هدف و مقصود خود بکشاند و دیگران را رها سازد، مخاطب قرآن انسان است و انسانیت انسان، نه آنکه مخاطب آن یک نژاد و یا یک قشر خاص باشد. جهانبینی قرآن گروهی و طبقات نیست؛ جهان بینی قرآنی قوممدارانه و گروهمدارانه نیست. قرآن میخواهد که همه انسانها تعالی و تکامل پیدا کنند. هدف قرآن تنها رشد مؤمن نیست، بلکه حتی میکوشد تا کار فرما و یا مشرک و منافق را نیز هدایت کند.
انبیاء همه مردم را مورد خطاب قرار میدادند. انبیاء ناس را که عموم مردم باشند مخاطب قرار میدادند. انبیاء مبعوث شده بودند تا همه افراد را به سوی خدا هدایت کنند، نه آنکه گروه خاصی چون مستضعفین را هدایت نمایند.
این نگرش قرآنی درست برخلاف نگرش مکاتبی چون مارکسیسم و ناسیونالیسم است. این مکاتب عموم افراد را مورد خطاب قرار نمیدهند، بلکه هریک نظریه قشری خاص دارد که به آنها اشاره میکنیم.
میدانیم که مارکسیسم با طبقه سرمایهدار شدیداً مخالف است و از طبقه کارگر طرفداری میکند. ما در اینجا کاری به این نداریم که این طرفداری تا چه حد صحیح است و تا چه حد غلط. فقط این نکته را خاطر نشان میسازیم که مارکسیسم نمیکوشد تا طبقه سرمایهدار را نیز با برداشتهایی که خودش از اهداف رشد دارد رشد دهد، بلکه فقط سر در سودای رشد طبقه کارگر دارد.
به بیان دیگر مخاطب این مکتب فقط گروه خاصی است. بینش مارکسیستی، بینش طبقاتی و گروهی است. و میکوشد تا فقط- با معیارهای خود- یک طبقه را نجات دهد، نه آنکه همه افراد را به سوی رشد بکشاند.
مکبت ناسیونالیسم نیز چون مارکسیسم میاندیشد. میدانیم که در ناسیونالیسم به واحدهای ملی اصالت داده میشود و فرد ملیگرا نیز بر اساس مرزهای جغرافیایی یا نژاد و خون و... افرادی را که در محدوده واحد ملی وی قرار گیرند «خودی» تلقی میکند و دیگران را که در این محدوده نیستند «بیگانه» تلقی میکند.
در ناسیونالیسم مخاطب افراد مربوط به واحدهای ملی است، نه همه افراد انسانی، و حداکثر کوشش یک فرد ملیگرا نیز این است که افراد واحد ملی خود را نجات دهد، نه همه افراد انسانی را. برهمین اساس است که ناسیونالیسم منتهی به «خود محوری» و «قوممداری» میشود. به بیان دیگر ناسیونالیسم انسانها را تجزیه میکند و ملاکهای تجزیه او نیز گاه خاک است و خون، گاه زیان است و نژاد، و گاه مرزهای جغرافیایی است و عوامل تاریخی.
قرآن برخلاف مکاتب فوق انسان را موجودی قابل اصلاح دانسته و میکوشد تا همگان را به سوی رشد و کمال بکشاند. و در واقع ریشه این نظر گاه قرآنی در این اصل نهفته است که قرآن برای انسان فطرت قایل بوده و همه انسانها را در فطرت انسانی مشترک میداند. قرآن برخلاف بسیاری از مکاتب بشری از جمله مارکسیسم برای انسان، انسانیت قایل است، یعنی یک سلسله گرایشها و نیازها را در انسان سراغ میگیرد که هر انسانی در هر عصر و زمانی از آن برخوردار است. انسان امروزی با انسان چند قرن پیش در یک سلسله استعدادها و نیروهای درونی مشترک است. این انسان از همان استعدادها و نیروها و گرایشهایی برخوردار است که انسان قرون و اعصار پیش از آنها برخوردار بوده است. قرآن بر اساس این نگرش خود حتی فرعون و فرعون صفتان را میکوشد تا به سوی رشد و کمال بکشاند.
حضرت موسی (علیه السلام) به هنگام مبعوث شدن از جانب خدا مأموریت پیدا میکند تا به سوی فرعون رفته و با تذکر فطرت خفته او را بیدار ساخته و به سوی خدا بکشاند.
«اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى وَأَهْدِیكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى» برو به سوی فرعون که همانا او طغیان کرده است. پس به او بگو آیا میخواهی که تزکیه شوی و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا نسبت به او خاشع شوی؟! (نازعات 17-19).
متفکر شهید استاد مرتضی مطهری در این زمینه چنین مینویسد:
«قرآن به حکم اینکه به اصالت فطرت قایل است و در درون هر انسانی حتی انسانهای مسخ شدهای مانند فرعون، یک انسان بالفطره که در بند کشیده شده سراغ دارد، برای مسخ شدهترین انسانها امکان جنبش در جهت حق و حقیقت، ولو امکانی ضعیف، قایل است. از این رو پیامبران خدا مأمورند که در درجه اول به پند و اندرز ستمگران بپردازند که شاید انسان فطری در بند کشیده در درون خود آنها را آزاد سازند، و شخصیت فطری آنها را علیه شخصیت پلید اجتماعی آنها برانگیزاند و میدانیم که در موارد فراوانی این موفقیت دست داده شده است که نامش «توبه» است. موسی در اولین مرحله رسالتش مأموریت مییابد که به سراغ فرعون برود و به تذکر و بیداری فطرت او بپردازد و اگر مفید واقع نشد با او بستیزد. از نظر موسی، فرعون انسانی را در درون خود اسیر کرده و بند کشیده و انسانهایی را در بیرون. موسی در درجه اول میرود اسیر درونی فرعون را علیه فرعون بشوراند و در حقیقت میرود فرعون فطری را که یک انسان، و لااقل نیمه باقی مانده یک انسان است، علیه فرعون اجتماعی یعنی فرعون شناخته شده در اجتماع برانگیزاند.» (1)
پینوشت
1- جامعه و تاریخ، ص 165.
منبع مقاله :نصری، عبدالله؛ (1394)، انسانشناسی در قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ نهم