شیوه‌های ارتباط پیامبر و قرآن با مخاطب

کارکرد اصلی هر متن قدسی انتقال یک پیام مؤثر از یک مجرای معنوی است. از سوی دیگر، متون الهی را باید دارای مبنای شفاهی دانست. این نکته می‌تواند در فهم هرچه بهتر کارکردهای ارتباطی یک کلام مکتوب کمک مؤثری باشد. از این
سه‌شنبه، 5 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شیوه‌های ارتباط پیامبر و قرآن با مخاطب
 شیوه‌های ارتباط پیامبر و قرآن با مخاطب

 

نویسندگان:شهره شاهسوندی و امید خانه‌زاد

 

کارکرد اصلی هر متن قدسی انتقال یک پیام مؤثر از یک مجرای معنوی است. از سوی دیگر، متون الهی را باید دارای مبنای شفاهی دانست. این نکته می‌تواند در فهم هرچه بهتر کارکردهای ارتباطی یک کلام مکتوب کمک مؤثری باشد. از این منظر، قرآن استثنا نیست؛ اگر می‌خواهیم ارزش‌های ارتباطی آن را درک کنیم، باید به آن به دیده‌ی یک روایت شفاهی بنگریم. نیوورث دو سطح ارتباط را برای قرآن شفاهی تعریف می‌کند که به ویژه و به خصوص در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در دوره وحی مصداق داشت: «درونی» (1) و «بیرونی». (2) وی در توضیح مطلب چنین می‌افزاید:
در سطح بیرونی، صدای الهی... با خواننده قرآن مکتوب رو در رو می‌شود. در مقابل، در سطح درونی، گوینده، محمد و شنوندگان کلام با یکدیگر در ارتباط هستند... عامل سومی وجود دارد که همان صدای الهی است و در سطح درونی پیوسته با پیامبر سخن می‌گوید، اما به ندرت پیش می‌آید که با شنونده مستقیماً حرف بزند. این صدای الهی با کلام خود کلّ صحنه را کارگردانی می‌کند و به این ترتیب در آن واحد هم در مقام قهرمان و هم در مقام صحنه‌گردان عمل می‌کند. در سطح بیرونی، صدای الهی با صدای پیامبر ادغام شده است؛ کلّ این داستان دیگر اهمیتی ندارد زیرا کتاب وحی به عنوان کلام خدا پذیرفته شده است. (3)
به نظر می‌رسد سطح بیرونی می‌کوشد تا نشان دهد که نقش ارتباطی قرآن مکتوب، ولو به صورت ناقص، بازتاب «صدای الهی» و لذا همچنان اثربخش است. از سوی دیگر، این شمای کلّی در هر دو سطح درونی و بیرونی به شناخت خطاب و کارکردهای حیاتی آن در بطن قرآن منجر می‌شود به ویژه آنجا که تغییرات مداوم مخاطب (خطاب شونده) در یک آیه ممکن است کارکردهای جداگانه به شبکه‌ی روابط میان مجموعه‌ی مخاطبان ناخوانده ببخشد.
محمد ارزش ارتباطی قرآن را یک ارتباط تلفنی دوطرفه «از خدا به انسان و از انسان به خدا» می‌داند. (4) اگرچه وی به دلایلی خود را به ارتباط از نوع نخست یعنی از خدا به انسان محدود می‌کند، به نظر می‌رسد این هر دو نوع ارتباط بر سطح بیرونی ارتباط که نیوورث در بالا تعریف می‌کند، تأکید دارد. باری، به عقیده‌ی وی، ارتباطی که در قرآن از خدا به طرف انسان جریان دارد بر سه قسم است: وحی، الهام و نشانه‌ها (آیات) و «وحی غیرعادی است زیرا گوینده خداست نه انسان و از آنجا که برابری هستی‌شناسانه‌ای میان خدا و انسان برقرار نیست، پیامبری باید باشد تا وحی را دریافت کند...» از این رو وحی مساوی است با کلام خدا (کلام الله)، همان‌طور که آیه می‌فرماید: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِینَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى‏ یَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ»: (5) و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان، چرا که آنان قومی نادانند. (6)
البته، دیدگاه محمد از این جهت که وحی را تنها به ارتباط از طرف خدا با انسان محدود می‌کند خالی از اشکال نیست. بررسی آیات قرآن نشان می‌دهد که وحی در قرآن در معانی مختلف و در مورد شیاطین، فرشتگان، انسان، حیوان، آسمان و زمین به کار رفته است. برای نمونه:

وحی به پیامبران یا وحی نبوی:

«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلّاً جَعَلْنَا صَالِحِینَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِینَ»: (7) و به او اسحاق و فرزندزاده‌ای چون یعقوب را عطا کردیم و همه را از شایستگان گردانیدیم. و آنان را پیشوایانی ساختیم که به امر ما هدایت می‌کردند، و به آنها نیکوکاری و بپا داشتن نماز و پرداختن زکات را وحی کردیم.
باید توجه داشت، ارتباط و اتصال غیبی میان خداوند سبحان و پیامبران و به عبارت دیگر وحی نبوی، طبق نص قرآن، از سه طریق صورت پذیرفته است؛
«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن یُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَكِیمٌ»: (8) و هیچ بشری را یارای آن نباشد که خدا با او سخن گوید، مگر به وحی، یا از پس پرده‌ی (غیب) یا رسولی می‌فرستد و به امر او هرچه بخواهد، وحی می‌کند. البته او است (خدای) بلندمرتبه و حکیم.
بدین‌ترتیب، سه قسم وحی وجود دارد: 1) کلام الهی که هیچ میانجی میان خداوند سبحان و خلق نباشد؛ (9) 2) کلام الهی از پس حجاب شنیده می‌شود؛ (10) 3) کلام الهی که فرشته‌ای واسطه‌ی رساندن آن به بشر باشد. (11) از این سه قسم، نوع اول وحی مستقیم و بی‌واسطه و دو نوع دیگر غیرمستقیم و باواسطه است.

الهام به انسان‌ها:

«وَأَوْحَیْنَا إِلَى‏ أُمِّ مُوسَى‏ أَنْ أَرْضِعِیهِ»: (12) و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده.

الهام به جمادات:

زمین: «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى‏ لَهَا»: (13) آن هنگام زمین مردم را به حوادث (بزرگ) خویش آگاه می‌سازد؛ که خدا به او چنین الهام کند.
آسمان: «وَأَوْحَى‏ فِی كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا»: (14) و در هر آسمان امر آن را وحی فرمود.

اشاره:

«فَخَرَجَ عَلَى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى‏ إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِیّاً»: (15) (زکریا) از محراب به نزد قومش بیرون آمد و به آنان اشاره کرد که صبح و شام (خدا را) تشبیح گویید.

القاء و وسوسه‌ی شیطانی:

«وَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»: (16) و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های انس و جن برگماشتیم. بعضی از آنها به بعضی، برای فریب [یکدیگر]، سخنان آراسته القا می‌کنند.
«وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى‏ أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوكُمْ»: (17) و در حقیقت، شیطان‌ها به دوستان خود وسوسه می‌کنند تا با شما ستیزه نمایند.

الهام غریزی:

«وَأَوْحَى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ»: (18) و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که از کوه‌ها و درختان و در بناهای رفیع منزل گیر.
از نظر علامه طباطبایی، «از موارد استعمال وحی چنین استنباط می‌گردد که القای معنا به نحوی که بر غیر مقصودین، مخفی بماند، وحی است. بنابراین، الهام به واسطه‌ی القای معنا در فهم حیوان از طریق غریزه وحی است. همچنین ورود معنا در نفس از طریق رؤیا (قصص: 7) یا وسوسه (انعام: 121)، یا اشاره (مریم: 11) همگی وحی‌اند». (19)
به هر حال، به نظر می‌رسد امروز این کلام اصالتاً شفاهی فاقد برخی کارکردهایی است که در طول 23 سال نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن برخوردار بود. قرآن به عنوان نسخه‌ای مکتوب با قرآن به عنوان کلامی شفاهی که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معمول بود، تفاوت بسیار دارد، زیرا که ظرفیت برقراری ارتباط با مخاطبان به دو علت متفاوت است: نخست اینکه مفهوم خطاب شونده در زمان نزول قرآن نمودی عینی و رو در رو داشت که همان اعراب بدوی بودند، (20) حال آنکه خطاب‌شوندگان متن مکتوب در عصر حاضر هنگام قرائت متن مفهومی مجازی از خطاب را تجربه می‌کنند. این مسأله گویا پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر جامعه‌ی اسلامی سایه افکنده بود. در حقیقت، آنطورکه نیوورث می‌گوید: «شنوندگان پیشین صحنه را ترک کرده، و به موضوعات صرف در کلام وحی تنزل یافته‌اند. نقش فعال آنان در فرآیند ارتباط به نقش خواننده مصحف بدل گشته است». (21) نیازی نیست بگوییم که از این جهت مخاطبان اولیه کلام وحی بالفوه توان بیشتری برای درک و پذیرش پیام الهی داشتند. اونگ دلیل نخست را عدم حضور فیزیکی بیان می‌کند: «معمولاً زمانی که نویسنده می‌نویسد، خواننده غایب است و زمانی که خواننده می‌خواند، نویسنده غایب است،‌ در حالی که در ارتباط گفتاری گوینده و شنونده هر دو حاضر هستند». (22) دلیل دوم به نحوه‌ی ارتباط در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی زمانی که ایشان کلام وحی را با صدای بلند ابلاغ می‌فرمود، برمی‌گردد. هر متنی که روی یک برگه کاغذ نوشته شده باشد در قیاس با زمانی که این متن «به رفتار در می‌آید»، عملکرد متفاوتی دارد که «اهمیت انتقال سنت‌های بسیار شفاهی، زبان اشاره، و به طور کلی‌تر... اهمیت حضور فیزیکی در مکان را آشکار می‌سازد». (23)
بدین لحاظ می‌توان گفت کلام گفتاری نسبت به کلام مکتوب قاعدتاً پتانسیل‌های افزون‌تری برای برقراری ارتباط در اختیار دارد که آن را از کلام مکتوب متمایز می‌سازد که از جمله‌ی بارزترین آنها جنبه‌های غیرکلامی است. پُیاتس (24) ارتباط غیرکلامی را «تولید نشانه‌ها از طریق همه‌ی سیستم‌های نشانه‌ای معقولِ غیرکلامی، ساخته شده، و محیطی در یک فرهنگ می‌داند، چه به صورت فردی یا با همکاری دوجانبه تولید شده باشد، چه این‌گونه ارتباط به صورت رفتار درآمده باشد یا تعاملی شخصی را ایجاد نماید». (25) از نظر وی چنین ارتباطی بر عواملی فرازبانی (26) (کیفیت صدا نظیر ارتعاش، طنین، بلندی، گام، گستره‌ی لحن، میزان کشیدگی بخش‌ها و ریتم) و حرکتی (27) (حرکات بدنی، وضعیت بدن و حالات چهره) متمرکز می‌شود. همچنین از نظر نایلز (28) (کنش شفاهی جسمانیتی با خود دارد، کیفیتی حسّی و جسمانی که از حضور فیزیکی کنشگران و شنوندگان برمی‌خیزد... ادبیاتی که در یک محیط روایی و با صدای بلند کنش می‌یابد به ارتباط دیداری، شنیداری، بویایی و بعضاً لامسه میان کنشگران و مخاطبان سخن آنان وابسته است». (29) لیندبلوم (30) نیز شرح خوبی از اشارات و زبان اشاره ارائه می‌دهد:
ارتباط بشری... متضمن اشکال مختلف ارتباط کلامی نظیر نطق، زبان مکتوب و زبان علامات است. این ارتباط شامل وجوه غیرکلامی است که از خود زبان مدد نمی‌گیرد اما در عین حال جنبه‌های حیاتی از نوع برقراری ارتباط را در خود دارد. در حین مراودات اشارات گوناگونی از خود نشان می‌دهیم که برخی از آنها گفتاری و شنیداری و برخی دیگر نظیر الگوهای ارتباط چشمی (31) و حالات چهره و حرکات بدن غیرکلامی هستند. این رفتارها چه عامدانه باشد و چه غیرعامدانه از اهمیت ارتباطی شگرفی برخوردار است. (32)
در حال حاضر نمی‌دانیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از چه قسم ارتباط‌های غیرکلامی بهره می‌بردند. اما یک چیز مسلّم است: حرکات بدن، حالات چهره و سایر ابزارهای زبان غیرکلامی در کنار زبان کلامی می‌توانست قدرت عبارات و در نتیجه تأثیر پیام و ارتباط را ارتقا ببخشد. اما این واقعیت وجود دارد که اشارات مشابه از فرهنگی به فرهنگ دیگر ممکن است متضمن معانی متفاوتی باشد: «در بلغارستان، اشاراتی که معنی «آری» و «نه» دارند اساساً با آنچه در اکثر کشورهای اروپایی معمول است، تفاوت دارد. تکان سر به چپ و راست «آری» و حرکت مختصر آن به بالا و پایین «نه» معنی می‌دهد». (33) اما این مطلب چیزی از اهمیت کاربرد زبان اشاره برای انتقال پیام در یک بافت اجتماعی خاص نمی‌کاهد. بی‌حرکتی یا «سکون مطلق» در کلام شفاهی می‌تواند قویاً دلالت بر امری داشته باشد. (34) «برای اینکه منظورتان را بدون اشاره، حالات چهره، آهنگ کلام (35) و بدون وجود یک شنونده واقعی بیان کنید، باید محتاطانه همه‌ی معانی بالقوه یک گزاره را برای هر خواننده بالقوه در هر وضعیت بالقوه پیش‌بینی کنید، و زبان را به نحوی به کار بگیرید که به ذات خود و فارغ از بافت کلام دارای معنایی روشن باشد». (36)
لذا، نزول قرآن و ابلاغ آن به شکل شفاهی قابلیت ارتباطی آن را نسبت به قرآن در شکل مکتوب در جایگاه برتری قرار می‌دهد. پر واضح است که کلام شفاهی از توانش ارتباطی مخاطب بهره بسیار بیشتری می‌برد. نکته‌ی حائز اهمیت این است که زبان شفاهی با استفاده از ارتباط غیرکلامی و عواملی که در محیط برقراری ارتباط وجود دارد می‌تواند معانی بسیاری را بی‌نیاز از اظهار در قالب واژه‌ها به مخاطب منتقل نماید. قطعاً چنین سازوکاری در زبان شفاهی توجه خاص خود را می‌طلبد. اسنل – هورنبای به چهار اصطلاح برای طبقه‌بندی چهار گروه متفاوت از متون اشاره می‌نماید که صرفاً به عناصر کلامی زبان وابسته نیستند: (37)

متون چند رسانه‌ای: (38)

(در زبان انگلیسی اغلب دیداری – شنیداری هستند) از طریق فناوری یا رسانه‌ی الکترونیکی که دیداری – شنیداری هستند منتقل می‌شوند (مانند مطالبی برای فیلم و تلویزیون، تولید می‌شود.)

متون چند وجهی: (39)

شامل بیان کلامی و غیرکلامی که دربرگیرنده‌ی دیدن و شنیدن است (نظیر نماشنامه و اُپرا)

متون چند نشانه‌ای: (40)

که از نظام نشانه‌ای تصویری، کلامی و غیرکلامی استفاده می‌کنند. (نظیر کارتون، کاریکاتور و تبلیغات)

متون نگاشته شده‌ی شنیداری: (41)

متونی که نگاشته می‌شوند تا گفته شوند و از طریق صدای انسان و نه از طریق صفحات چاپ شده در دسترس مخاطب هدف خود قرار می‌گیرند. (نظیر سخنرانی‌های سیاسی و ارائه‌ی مقالات علمی)
اما باید توجه داشت، حکایت قرآن کاملاً متفاوت است. قرآن با توجه به کارکرد اولیه‌ی آن دارای شالوده‌ای شفاهی بوده که متن آن بدون تغییرات ساختاری به متن نوشتاری تبدیل شده است. لذا آنچه در تقسیم‌بندی اسنل – هورنبای مغفول مانده متونی همانند قرآن است که در ابتدا صورتی شفاهی و شنیداری داشته و سپس در قالب متن نوشتاری ارائه شده است. این پدیده انتقال مفهوم در قرآنِ مکتوب را کم و بیش دشوار و کار مترجمان قرآن را دشوارتر می‌کند.
به هر حال، مخاطبان مسلمان در عصر حاضر خواه این شکاف را حس کنند و خواه حس نکنند، از امتیاز غیرکلامی قرآن که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منشاء آن بود، محرومند. این نکته ما را به سمت ماهیت حیاتی زبان غیرکلامی در ارتباطات بشری سوق می‌دهد. (42) «در واقع، «قرآن چاپی روی برهوت صفحه کاغذ، بخش زیادی از توان [ارتباطی] خود را از دست می‌دهد». (43) از سوی دیگر، می‌توان به همان نتیجه‌ای دست یافت که ارکون «کلام نبوی» (44) می‌نامد و با آنچه در عرف قرآن خوانده می‌شود متفاوت است. به عقیده وی کلام نبوی «محدوده‌ای از ارتباط میان سه شخص دستوری می‌سازد»:
گوینده‌ای که کلام متن آسمانی را بیان می‌کند؛ مخاطب اولیه‌ای که پیام را به عنوان یک عمل آیینی منتقل می‌کند؛ مخاطب ثانویه‌ای که همان مردم (الناس) هستند و گروهی کوچک یا بزرگ، را برحسب شرایط تشکیل می‌دهند که اعضای آن در جایگاه مخاطب همگی با هم برابر و آزاد هستند. (45)
اگر بنا باشد قرآن چاپی را با قرآن در جایگاه «کلام نبوی» مقایسه‌ای نماییم، آنچه حائز بیشترین اهمیت است جایگاه بی‌بدیل مخاطب اولیه (که اینک حضور ندارد) و نقش برجسته پیامبر به عنوان منبع وحی در وضعیت چهره به چهره و اصالتاً شفاهی است. زمانی که نیوورث از سطح درونی ارتباط سخن می‌گوید، (46) گویا به همین مطلب اشاره دارد. اگرچه درباره‌ی «اهمیت تحلیل روان‌شناختی، اجتماعی و زبانی» کلام نبوی بیشتر می‌توان سخن گفت، که طرح آن فراتر از بحث ماست.
از یک منظرِ ارتباطی دیگر، قرآن دو کارکرد هم‌ارز دارد؛ یکی عمومی (سطح کلان) است که تجسم آن را می‌توان در داستان بذرپاش انجیل دید «که بذرها را همه جا در سطح جاده، در سنگلاخ، در زمین پر از خار و در خاک حاصلخیز می‌پاشد»؛ (47) و دیگری شخصی (سطح خُرد) است که توجه ما در این کتاب به همین کارکرد معطوف است. در سطح کلان، قرآن پیامی جهانی را اعلام می‌کند که باید در کلّ جهان طنین‌انداز شود؛ حال آنکه در سطح خُرد تلاش دارد مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد و پیام جهانی خود را با استفاده از راهکارهای ارتباطی مناسب نهادینه سازد. یکی از مهم‌ترین این راهکارها تغییر مخاطب است که حسّ و حالی شفاهی به مضامین متنی می‌بخشد و تبادل سریع اندیشه را ارتقا می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها

1. Interior.
2. Exterior.
3. Neuwirth, A; Structure and the Emergence of Community; 2006b; p.146.
4. Mohamed, Y; Kalam/Kalima/Kallama; 2006; p.339.
5. توبه: 6 (ترجمه‌ی فولادوند).
6. Mohamed, Y; Kalam/Kalima/Kallama; 2006; p.339.
7. انبیاء: 72-73 (ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای).
8. شوری: 51 (ترجمه‌ی فولادوند).
9. «وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى‏ تَكْلِیماً»: و خدا با موسی آشکارا سخن گفت. نساء: 164 (ترجمه‌ی فولادوند).
10. «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَامُوسَى‏ * إِنِّی أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى‏»: چون (موسی) به آتش نزدیک شد، ندا داده شد: «ای موسی! من پروردگار تواَم، نعلین خود را بیرون کن که تو اکنون در وادی مقدس طوی هستی. و من تو را به (رسالت) برگزیده‌ام. پس به آنچه وحی می‌شود، گوش فرا ده». طه: 12-14 (ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای).
11. «وَكَذلِكَ أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِی مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ»: و همینگونه روحی را به فرمان خویش به سوی تو وحی فرستادیم. تو پیش از آن نمی‌دانستی که کتاب و ایمان چیست. شوری: 52 (ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای).
12. قصص: 7 (ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای).
13. زلزال: 4-5 (ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای).
14. فصلت: 12 (ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای).
15. مریم: 11 (ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای).
16. انعام: 112 (ترجمه‌ی فولادوند).
17. انعام: 121 (ترجمه‌ی فولادوند).
18. نحل: 68 (ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای).
19. محمدحسین طباطبایی؛ تفسیر المیزان، ج 12، ص 292.
20. برخی کلام وحی را مستقیم از شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بودند، برخی از گروه نخست و برخی دیگر از این گروه اخیر. به عبارت دیگر، قرآن چه باواسطه روایت شده باشد و چه بی‌واسطه، برای اعراب بدوی اعلانی زنده و چهره به چهره بود که در موقعیتی واقعی مفهوم و قدرت خطاب را به طور کامل به مردم آن زمان منتقل می‌کرد.
21. Neuwrith, A; Structure and the Emergence of Community; 2006b; p.146.
22. Ong, W.J; Orality and Literacy: The Technologizing of the Word; 1982; p.167.
23. Vavaro, A; Oral Traditions and Spoken Discourse; 2006; p.79.
24. Poyatos.
25. Snell-Hornby, M; The Turns of Translation Studies: New paradigms or shifting viewpoints; 2006; p.79.
26. Paralinguistic.
27. Kinesics.
28. Niles.
29. Vavaro, A; Oral Traditions and Spoken Discourse; 2006; p.79.
30. Lindblom.
31. Eye contact.
32. Armstrong, D.F. and Wilcox, S.E; The Gestural Origin of Language; 2007; p.34.
33. Cellarius, B.A. and Pilbrow, T; Bulgaria; 2001; p.327-238.
34. Ong, W.J; Orality and Literacy: The Technologizing of the Word; 1982; p.66.
35. Intonation.
36. Ong, W.J; Orality and Literacy: The Technologizing of the Word; 1982; p.101-102.
37. Snell-Hornby, M; The Turns of Translation Studies: New paradigms or shifting viewpoints; 2006; p.85.
38. Multimedial.
39. Multimodal.
40. Multisemiotic.
41. Audiomedial.
42. درست است که گوینده‌ی کلام در قرآن خداوند است اما ارتباط همچنان میان میانجی بشری (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) و مردم پیرامون او (اعراب) صورت می‌گیرد. واقعیت آن است که ماهیت کلام الهی است اما در عین حال وقتی یک زبان خاص (عربی) و قابل فهم برای انسان‌ها (اعراب آن عصر) برای تحقق این وجه الهی به کار گرفته می‌شود، بشری است.
43. Buck, C; Discovering; 2006; p.33.
44. Prophetic discourse.
45. Arkoun, A; Contemporary Critical Practices and the Qur"ān; 2001; p.416 (تأکید از مترجم).
46. Neuwrith, A; Structure and the Emergence of Community; 2006b.
47. Peters, J.D; Communication; 2006; p.84.

منبع مقاله :
شاهسوندی، شهره و خانه‌زاد امید، تغییر مخاطب در قرآن (راهکارهای ترجمه)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط