«در ماه ربیع الاول سال چهارم هجرت غزوه بنی نضیر واقع شد»[2]
طبری مینویسد:
«این غزوه پس از غزوه حمراء الاسد بوده است».[3]
بیهقی زمان آن را 6 ماه پس از جنگ احد[4] و یعقوبی 4 ماه پس از احد نوشتهاند.[5] واقدی نیز زمان آن¬را ماه ربیع الاول، 36 ماه پس از هجرت رسول خدا(ص) ذکر کرده است.[6]
علت نبرد:
کار بدی کردی آنها از من امان خواسته بودند.
او عرضه داشت: من اطلاعی نداشتم و میپنداشتم که آنها هنوز مشرک و کافرند... پیامبر برای مذاکره درباره پرداخت خون بهای آن دو نفر نزد بنی نضیر رفت.[7] میان بنی عامر و بنی نضیر پیمان بود.[8] پیامبر با آنها سخن گفت و آنها گفتند: تو را در این مورد کمک میکنیم. سپس عدهای از آنها با هم خلوت کردند و گفتند: هرگز این مرد را چنین نمییابید در حالی که پیامبر کنار دیوار یکی از خانههای آنها نشسته بود. یهودیان گفتند: چه کسی میتواند از بام این خانه سنگینی بیندازد و او را بکشد و ما را آسوده کند. یکی از یهودیان گفت: من این کار را انجام میدهم.[9] یکی از یهودیان به نام «سلام بن مشکم» گفت: چنین میکنید به خدا سوگند از قصد شما به او وحی میرسد و این کار بیشک شکستن پیمانی است که میان ما و اوست.[10] برخی از یهودیان گفتند: اگر او را بکشید یاران او پراکنده میشوند، قریش به مکه باز میگردند و فقط قبیلههای اوس و خزرج که هم پیمان شمایند باقی میمانند».[11]
با نزول فرشته وحی، پیامبر اکرم(ص) از قصد آنها آگاه شد. و بلافاصله به سوی مدینه رفت.[12]سپس پیامبر قصد خیانت یهودیان را به یاران خویش و مسلمانان خبر داد و فردی را نزد آنان فرستاد و به آنها گفت: چون شما قصد خیانت داشتید باید از مدینه بروید. یهودیان ابتدا قبول کردند که بروند اما عبدا... بن اُبی از منافقان مدینه برای آنان پیام فرستاد که ما با دو هزار نفر پشتیبان شما هستیم. از مدینه بیرون نروید. یهودیان برای پیامبر پیام فرستادند ما محل خود را ترک نمیکنیم.[13] پیامبر تصمیم گرفت به سوی آنها رهسپار شود و با آنها به نبرد بپردازد. بنابراین آن حضرت «عبدا... بن ام مکتوم» را جانشین خود در مدینه قرار داد و پرچم جنگ را به دست حضرت علی(ع) سپرد.[14] و در حالی که عبدا... بن ابی و یارانش مسلمین را یاری نکردند[15]،پیامبر خانههای یهودیان را محاصره کرد. پس از پانزده روز یهودیان خواستار صلح شدند.[16]
پیامبر نیز با آنان سازش کرد و قرار شد آنان از مدینه بیرون بروند و هر کدام به اندازه یک بار شتر آذوقه بردارند و با خود طلا و نقره و اسلحه بیرون نبرند.[17] یهودیان به سوی خیبر رفتند و بعضی از آنها نیز راه شام را در پیش گرفتند.[18] باقی مانده اموال بنی نضیر به پیامبر اختصاص یافت که به هر نحوی که میخواست تصرف نماید. پیامبر اکرم نیز آن اموال را به مهاجرین اختصاص داد و به دو نفر از انصار نیز که اظهار عجز و نیازمندی کردند سهمی بخشید.[19]
آیات ابتدایی سوره حشر در مورد غزوه بنی نضیر نازل شده است.[20]در این آیات مخالفت و دشمنی سرسختانه یهودیان بنی نضیر با خدا و رسول اکرم(ص) به عنوان عامل اخراج آنها از مدینه ذکر شده است.[21]
بنی نضیر چه کسانی بودند؟
بنی نضیر از قبیلههای یهودی بودند که در مدینه در زمان هجرت ساکن بودند. پس از هجرت حضرت به مدینه، این قبیله با مسلمانان، پیمان صلح بستند و توافق کردند در صورت حمله دشمن به این شهر در کنار پیامبر به دفاع بپردازند و از برقراری و حمایت از دشمنان خودداری کنند. از آنجا که این قبیله پیمان خود را شکستند، حضرت با آنها به جنگ پرداخت که به غزوه بنی نضیر شهرت یافته است. این قبیله پیش از اسلام در یثرب (همان مدینه) زندگی می کردند. درباره اصل و ریشه این قبیله گفته های متفاوتی ارائه شده است. یعقوبی بر این باورند که بنی نضیریا از طایفهای از قبیله جُذام بودند که یهودی شدند و در کوه نضیر سکونت یافتند و بعد از آن به نام این کوه شهرت یافتند. بعضی آنان را از نسل هارون بن عمران دانسته که پس از وفات موسی(ع) و پیش از مهاجرت قبایل عرب اوس و خزرج بدانجا که به سبب سیل عَرِم صورت گرفت، در آن ناحیه ساکن شده بودند. بر پایه گزارشهایی از این دست، به دنبال جنگ رومیان با یهود (۷۰ میلادی) بنی نضیر نیز مانند دیگر قبایل یهود به حجاز گریختند و در بُطْحان از نواحی مدینه ساکن شدند. ابن سعد منزلگاه آنان را ناحیه الغَرْس ذکر کرده است.نویسنده: یدالله حاجی زاده
پی نوشت :
[1]- قمی، شیخ عباس؛ وقایع الایام، قم، نشرصبح پیروزی، 1385، چاپ اول، ص 285
[2]- محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران،نشر فرهنگ و اندیشه، 1374، ج2، ص 55.
[3]- طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران،نشر اساطیر، 1375، ج4، ص 1280.
[4]- بیهقی، احمد بن حسین؛ دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوی، تهران، نشرعلمی و فرهنگی، 1361، ج2، ص 331.
[5]- یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، نشرعلمی و فرهنگی، 1382، ج1، ص 408.
[6]- واقدی، محمد بن عمر؛ ترجمه محمود مهدوی، تهران، نشر دانشگاهی، 1369، ص 270-269.
[7]- همان.
[8]- طبری، محمد بن جریر؛ پیشین، ج3، ص 1055.
[9]- همان.
[10]- محمد بن سعد، پیشین، ج2، ص 55.
[11]- واقدی، محمد بن عمر، پیشین، ص 269.
[12]- همان.
[13]- طبری، محمد بن جریر؛ پیشین، ج3، ص 1058-1055.
[14]- همان، ص 1059.
[15]- یعقوبی، ابن واضح؛ پیشین، ج1، ص 480.
[16]- طبری، محمد بن جریر، پیشین، ج3، ص 1058-1055.
[17]- یعقوبی، ابن واضح؛ پیشین، ج1، ص 480.
[18]- طبری، محمد بن جریر؛ پیشین، ج3، ص 1058.
[19]- ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه عباسی خلیلی ابوالقاسم حالت، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، علمی، 1371، ج7، ص 196.
[20]- بیهقی، احمد بن حسین؛ پیشین، ج2، ص 332.
[21]- سوره حشر/4