نویسنده: دکترمحمدرضا اصلانی (همدان)
Allegorical Satire
نوعی طنز که برای بیان مقصود و تشدید و تأثیر موردنظر، دست به نوعی قیاس میزند و یک واقعه به ظاهر جدی را به یک واقعه کمیک تشبیه میکند.در طنز تمثیلی، قصه و حکایت کار دلیل و برهان را انجام میدهد و به عبارت دیگر «معقول را به محسوس تشبیه میکند.»
در بحرانیترین دقایق تاریخی و در محیط محنتزده ایران بعضی از دولتمردان از طریق طنز تمثیلی حقایق تلخ یا تأسفبار را بیان داشتهاند. برای مثال: در سال 1324 وقتی پیشهوری در آذربایجان پرچم خودمختاری برافراشت، دولت صدرالاشراف استعفا داد و حکیمالملک روی کارآمد تا مشکل را حل کند. ولی خیلی زود به مجلس چهاردهم آمد و گزارشی از ناتوانی دولت ارائه کرد. دکتر مصدق که آن زمان نماینده تهران بود نطقی ایراد کرد و گفت اگر اینطور بود که احتیاجی به آمدن ایشان نبود. بعد داستانی از دکتر محمد کرمانشاهی نقل کرد هنگامی که از اروپا بازگشته بود. او از کلیه مریضی، سنگ بزرگی درآورده بود. در مجلس از او کلی ستایش میکنند و میگویند سنگی که از کلیه مریضی درآورده، بزرگتر از تخممرغ بوده است. مخبرالدوله که وزیر علوم بود میپرسد:
«مریض چه شد؟» میگویند: «مرد.» میگوید: «اگر این طور بود که من قلوه مریض را در میآوردم!»
و مصدق سپس افزود:
«از آمدن ایشان مقصود این نبود که به مجلس چنین گزارشی بدهند بلکه مقصود این بود که اصطلاحاتی کنند که کار به این نرسد.»
مخبرالسلطنه هدایت در کتاب خاطرات و خطرات وقتی از بلاهت و حمایت که خود در عرصه سیاست شاهد مصادیق آن بوده است سخن میگوید، داستان حضرت نوح را نقل میکند که وقتی کشتی معروفش را ساخت و همه حیوانات سوار شدند و کشتی خواست راه بیفتد، در آخرین دقایق دید الاغی دواندوان به طرف او میآید. نوح گفت: «بیا بیا که دنیا بدون تو صفایی ندارد.»
ظاهراً صدرالاشراف که تا حدودی مذهبی بوده در خاطرات خود از طنز تمثیلی بهره میبرد. او در نقل خاطرات مربوط به خودکشی داور مینویسد:
«داورگرچه شخصاً آدم درستکاری بود ولی حیف و میل ما را در راه پیشرفت امور و بخصوص شرکتهای دولتی به چیزی نمیشمرد.»
و منظور او این است که داور با این حیف و میل سبیل خیلی از مقامات را چرب میکرد. و در ادامه به حکایتی اشاره میکند که وقتی شکاری برای سلطان وحوش یعنی شیر آوردند گرگ و روباه حضور داشتند. شیر به گرگ گفت «این طعمه را تقسیم کن.» گرگ گفت «پشت و پهلو و رانها و دستهای آن برای ناهار و شام اعلیحضرت: کله و گردن و جگر برای صبحانه اعلی حضرت و رودهها برای غلامان درگاه.» شیرپرید و کله گرگ را کند. بعد به روباه گفت: «تو تقسیم کن.» روباه گفت: «تمام اعضا و جوارح از سرو دست و پشت و پهلو و رانها پیشکش اعلیحضرت.» شیر پرسید «این تقسیم خوب را از کی آموختی؟»
گفت: «قربان از کله گرگ.»
منبع مقاله :
مهدوی زادگان، داود؛ (1394)، فقه سیاسی در اسلام رهیافت فقهی در تأسیس دولت اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول