نویسنده: عیسی ولائی
سیر تاریخی ارتداد در اسلام
گرچه از نظر شرعی متون تاریخی حجیت شرعی نداشته و نمیتوان به آن به عنوان حجت شرعی نگریست و دلیلی بر حجیت تاریخ برای اثبات حکم یا موضوع شرعی وجود ندارد، زیرا معمولاً در ضبط وقایع تاریخی دقت لازم نسبت به راویان و رخدادها صورت نمیگیرد، مضافاً به اینکه یک حادثه ممکن است با برداشتهای متفاوت روبرو شود و حب و بغضها، دیدگاهها و دواعی و انگیزهها در برداشتها و نقلها متفاوت باشد و غالباً آن چه در متون تاریخ ثبت و ضبط میگردد، مشاهداتی است که بدون عنایت به بسترها و مقدمات و مؤخرات و عوامل به وجود آورنده آن گزارش میشود. البته معنای این سخن این نیست که در تحلیل و تحقیق در مورد ارتداد یا هر موضوع دیگری به کلی از مباحث تاریخی بی نیاز باشیم. به عکس در بسیاری از موارد شأن نزولها، نقش اساسی در برداشت و استنباط از آیات و روایات دارد. به ویژه اگر نقل تاریخی به صورت متواتر درآید، زیرا دانستن بستر تاریخی صدور روایات که منبع اصلی احکام در فقه اسلامی است، کمک شایانی به مراد و منظور شارع مقدس و الفاظ روایات، خواهد بود.کلمه «ارتداد» به معنای بازگشت از دین به ویژه پس از پیامبر اسلام جای خود را در فرهنگ تاریخنگاری باز کرده است. زیرا در عصر پیامبر بازگشت از اسلام آن چنان رایج و گسترده نبود، در عین حال تاریخ نگاران با اختلاف، اسم عدهای را به عنوان مرتد آوردهاند. (1) آنگونه که از متون تاریخی به دست میآید پس از فتح مکه تا زمان رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن حضرت دستور قتل چهارنفری را که مسلمان بوده سپس از اسلام برگشتند صادر کرده است که آن چهار نفر عبارتند از: 1- عبدالله بن خطل 2- عبدالله بن سعید بن ابی سرح 3- مقیس بن صبابه یا حبابه 4- ساره.
داستان این چهار نفر به روایت کامل ابن اثیر و سیره ابن هشام به شرح زیر است:
1. عبدالله بن خطل از اصحاب پیامبر بود. پیامبر او را برای جمع آوری زکات به همراه یک مرد انصاری و غلامی مسلمان فرستاد. غلام عنوان آشپز را داشت، روزی غلام فراموش میکند که غذا درست کند. ابن خطل ناراحت شده غلام را میکشد. سپس مرتد گشته و به شرک میپیوندد. ضمناً او دو خواننده داشته که پیامبر را هجو میکردند. در نهایت سعید بن حریث مخزونی و ابوبرزه او را به قتل میرسانند. (2)
2. عبدالله بن سعد بن ابی سرح، مسلمانی که کاتب وحی بوده اما در نوشتن وحی خیانت میکرد. وقتی به او میگفتند بنویس «عزیز حکیم» مینوشت «علیم حکیم». سپس مرتد گشته به قریش پیوست و به آنان گفت که من سخنان محمد را به گونهای که خواستم نوشتم و من دین شما را از دین او بهتر میدانم. در روز فتح مکه به عثمان که برادر رضاعیاش بود پناهنده شد. عثمان او را مخفی کرد تا وقتی اوضاع آرام شد، او را نزد پیامبر آورد و درخواست عفو و امان کرد. پیامبر سکوتی طولانی کرد، سپس به او امان داد. وقتی عبدالله بن سعد از محضر پیامبر خارج شد حضرت رو به اصحاب نموده فرمود: سکوت من از آن جهت بود که شاید یکی از شما او را بکشد. یکی از یاران عرض کرد: پس چرا اشاره نکردید؟ فرمود: پیامبر خدا کسی را به اشاره نمیکشد. (3)
3. مرد مسلمانی از قبیلهی انصار از روی خطا شخصی را به قتل میرساند. برادر مقتول به نام مقیس بن صبابه که خود نیز مسلمان بوده است، شخصاً اقدام به کشتن قاتل نمیکند و از دین اسلام خارج میشود و مرتد میگردد. در این زمان حکم ارتداد او صادر میشود که در نتیجه بعد از فتح مکه کشته شد. (4)
4. ساره: ابن هشام مینویسد: زمانی که پیامبر تصمیم به فتح مکه گرفت، حاطب بن ابن بلتعة نامهای به قریش نوشت و آنان ار از این تصمیم آگاه کرد و نامه را به ساره داد تا به کفار مکه برساند. ساره نامه را در میان موهای خود پنهان کرد. اما خداوند پیامبر را از این توطئه آگاه کرد و پیامبر اسلام امیرمؤمنان و زبیر را به دنبال او فرستاد. (5)
البته از مجموع عبارات نمیتوان به طور قاطع نظر داد که علت صدور قتل چهار نفر مذکور به دلیل ارتداد آنان بوده، بلکه احتمال دارد به دلیل قتل، خیانت و جاسوسی بوده است.
در دوران خلافت ابوبکر مسئلهی ارتداد بیش از گذشته مطرح گردید و موجی از ارتداد و نافرمانی جامعه اسلامی را فرا گرفت، به گونهای که عبدالله بن عمر میگوید: «لما قبض النبی اشرأب النفاق بالمدینه و ارتدت العرب». (6) هنگامی که پیامبر از دنیا رفت نفاق در مدینه بالا گرفت و اعراب مرتد شدند.
گرچه به عقیدهی برخی از محققین نمیشود قاطعانه حکم کرد که همه آنان مرتد شدهاند، بلکه بسیاری از قبایل به معنای واقعی مرتد نبوده و جنگ با آنان صرفاً ناشی از اعتقاد خلیفه (ابوبکر) بوده است. (7)
مؤید این دیدگاه که به دلیل سیاسی آنان را مرتد نامیدهاند این است که در زمان حکومت حضرت علی (علیه السلام) علیرغم اینکه خوارج با حضرت مخالفت کرده و با او جنگیدند و از دادن زکات به او امتناع کردند با طلحه و زبیر که عهد خود را شکستند، و یا معاویه که آن همه جنایت کرد، در هیچ یک از موارد ذکر شده از عنوان ارتداد استفاده نشده است. برخی از فقهای معاصر میگویند: «ارتداد در صدر اسلام، ارتداد و بازگشت از دین بود. شخص مسلمانی پس از گرایش به اسلام، مشرک یا مسیحی یا یهودی میشد. در این دوره ارتداد فکری مطرح نبود، ارتدادها معمولاً با انگیزهی سیاسی یا اقتصادی یا قومی همراه بود. مثلاً برخی از اشخاص در برابر وجوب زکات مقاومت کرده و برای آنکه زکات نپردازند، از اسلام برمیگشتند یا به خاطر خلافی که مرتکب شده بودند، باید قصاص میشدند، برای آنکه از حکم قصاص بگریزند، از دین خارج میشدند. یا رئیس قوم و قبیلهای به یکی از دو انگیزهی فوق یا انگیزه دیگری از اسلام خارج میشد، همهی افراد قبیله به تبعیت از او از اسلام روگردان میشدند. قبایل بنوحنفیه، بنومدلج و بنواسد به خاطر خروج رئیس قبیله از دین، همگی از دایرهی اسلام خارج شدند. ابوحمار رئیس بنو مدلج پس از آنکه مسلمان شد ادعای نبوت کرد و از اسلام خارج شد و افراد قبیله به پیروزی از او مرتد شدند. مسیلمهی کذاب رئیس بنوحنفیه با ادعای نبوت از دین خارج شد و همه افراد قبیله به تبعیت از او مرتد شدند... در زمان ابوبکر نیز هفت طایفه زکات ندادند و مرتد شدند. یک طایفه هم در زمان عمر مرتد شدند. جریان از این قرار بود که شخصی به نام «جبلة بن ایهم» از اعیان و اشراف، لباس احرام نفیسی خریداری کرد و به مسجد الحرام آمد. پس از طواف که در گوشهای از مسجد نشسته بود، عربی بیابانی هنگام عبور از کنار او بی توجهی کرد و لباس او را آلوده و کثیف نمود. جبلة بن ایهم ناراحت شد و با چوب دستی که در دستش بود چند ضربه به او زد. عرب بیابانی چیزی نگفت و رفت ولی پس از طواف با خلیفه عمر بن خطاب روبرو شد و به او شکایت کرد. خلیفه جبلة بن ایهم را احضار کرد و ماجرا را جویا شد و او اقرار کرد که با چوب دستیاش چند ضربه به او وارد کرده است. مرد عرب خواستار قصاص شد و هرچه جبلة بن ایهم از او خواست که از قصاص صرف نظر کند و در مقابل پولی از او دریافت کند، نپذیرفت. خلیفه نیز حاضر نشد از قصاص صرف نظر کند مگر آنکه مرد عرب رضایت دهد از اجرای قصاص چشم پوشد. جبلة بن ایهم که به سختی ناراحت بود از مرد عرب برای اجرای قصاص چند روز مهلت گرفت. از این مهلت استفاده کرد و برای گریز از حکم قصاص، به شامات رفت و گفت: «من دینی را که در آن مرد عرب بیابان گردی جز به قصاص من راضی نشود نمیخواهم.» و بدینوسیله از اسلام روگردان شد. (8) ابن اعثم کوفی در بیان اوضاع و احوال آن زمان میگوید: بعضی شرع محمد بازدادند، بعضی دعوی پیامبر آغاز کردند و گروهی از پرداخت حقوق بیت المال سرباز زدند، عدهای نماز و روزه را کنار گذاشتند حتی بنی فزار، عیینه بن حصن را به پیامبری برگزیدند و پرچم کفر برافراشتند. به بنوسلیم نجاة السلمی اقتدا کرده و دین پیامبر اسلام را رها کردند و بنوسلیم از ادای زکات امتناع کردند بر مالک بن نویره اجتماع کردند. بعضی از آنها زنی را به پیغمبری برگزیدندو به فتنه و فریب سجاح بنت المنذر کار کردند، و اشعث بن قیس بنی کنده را غرور گرفت تا جان و مال بیشتری را فدا کردند. اهل بحرین خضم بن زید را مقتدای خویش گرفتند. همه یمامهایها به مسیلمه کذاب رو آوردند و به نبوت او رضا دادند. (9)
از آنچه از ابن اعثم نقل شده فهمیده میشد که مسئله تنها به ارتداد به معنای برگشت و رجوع از اسلام ختم نمیشود، بلکه ادعای نبوت و گمراه کردن مردم و فتنه و توطئه و خیانت را پیشه کردن نیز نقش عمده داشته است.
نتیجه
از مطالب گذشته نتیجهی زیر به دست میآید:در زمان پیامبر تا پایان دورهی خلفای راشدین (حدود سال چهلم هجری) گزارشهای از ارتداد وجود دارد بدون آنکه دقیقاً مشخص شده باشد که به چه کسانی مرتد گفتهاند و با چه انگیزه و عملی مرتد نامیده شدهاند.
با شهادت مولا علی (علیه السلام) (به استثنای چند ماه که حکومت و رهبری جامعهی اسلامی به دست امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود) تا پایان غیبت صغرای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رهبری جامعهی اسلامی به دست دو سلسله امویان و عباسیان بود و غالب روایات موجود در جوامع روایی شیعه که منبع اصلی احکام مرتد در فقه شیعی است، در همین دوران و از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) صادر شده است.
در نتیجه دو نکته اساسی در مورد صدور روایات باید مورد توجه قرار گیرد:
1. صدور روایات از سوی امامان معصوم در زمانی بوده که آن بزرگواران بسط ید نداشته و قدرت و حکومت در اختیار آنان نبوده است.
2. فضای غالب دینی در زمان و مکان صدور روایات به دست اهل سنت بوده است. بنابراین مقابله کردن روایات با نظر رایج بین اهل سنت جهت فهم مراد و مقصود امامان معصوم ضروری است.
پینوشتها
1. رجوع شود به: ابن هشام، السیرة النبویه، ج 2 و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2 و 4.
2. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 249.
3. همان.
4. همان، ص 250.
5. ابن هشام، السیره النبویه، ج 4، ص 40.
6. هندی، علاءالدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج 5، ص 660.
7. جعفریان، رسول، درآمدی بر تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 280.
8. موسوی اردبیلی، عبدالکریم، فصلنامهی حکومت اسلامی، پاییز 78، ص 15 و ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 265.
9. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، ص 9.
ولائی، عیسی؛ (1380)، ارتداد در اسلام، تهران: نشرنی، چاپ پنجم