تعادل اخلاقی در خانواده
مسؤولیتهای خانوادگی بسیار و انجام دادن آن مشکل است . تدبیر منزل، تعادل اخلاقی لازم دارد، و تندی و سخت گیری باعث پیدایش عقده ها و ناراحتی ها می شود . سستی و کندی نارسایی هایی ایجاد می کند که سرانجام به گستاخی می انجامد . اداره ی امور خانواده نیازمند رعایت حد اعتدال، عقل اجتماعی، عاطفه، علم و سیاست است .
مرد باید بر پایه ی روش صحیح و تعادل اخلاقی به گونه ای امور منزل را تدبیر کند که بر دلها حکومت داشته باشد ، و از استبداد بپرهیزد، و با سلوک خویش همواره کانون خانواده را گرم و با معنویت نگاه دارد. انجام این وظیفه ی مهم پیوند معنوی افراد خانواده را محکم و آنان را پشتیبان و مددیار یکدیگر می کند . قرآن شریف این مسؤولیت را دقیقا گوشزد کرده و انسان را به انجام آن مکلف فرموده است :
« یا ایها الذین أمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة » (1)
مسؤولیت خانوادگی یک وظیفه ی اجتماعی است، و باید همراه « خودسازی » به سازندگی خانواده پرداخت تا از زیانکاران نباشیم .
« مردان را بر زنان حق تسلط و نگهبانی است، به واسطه ی آنچه خداوند برخی را بر برخی دیگر فضل داد، و ( نیز ) برای این که مردان از مال خود به زنان نفقه می پردازند. »
بنابراین ، ریاست منزل با مرد است ، و چونان فرمانده ، حق قیمومیت و سرپرستی بر زن دارد . به عبارت دیگر در واقع اداره ی امور و تدبیر منزل از نظر مادی و معنوی برعهده ی مرد است. این وظیفه ی سنگین تنها با حکومت بر دل میسر است، و تسلط بر جسم به تنهایی مؤثر نمی افتد . زیرا زور پایدار نیست .
شرط موفقیت در فرماندهی ، حکومت بر دل افراد زیر فرمان است موفقیت مرد در سرپرستی خانواده نیز، به تسلط بر دل افراد آن بستگی تام دارد . زیرا که هرگاه بر دلها حکومت شود، فرمانبری حتمی است و نیازی به زور و خشونت نیست . و محیط خانه چون سایر محیط های اسلامی ، به زورگویی زد و خورد و بدرفتاری آلوده نمی شود .
وظایف خانه داری ، همسرداری و تربیت فرزندان به عاطفه ی قوی نیاز دارد و از مسؤولیتهای مهم و سنگین است . این وظایف بر اسا س فطرت و آفرینش زن وضع شده و کاملا با استعداد و توانایی او متناسب است، حال آن که مردان بر حسب فطرت از عهده ی انجام این وظایف برنمی آیند، طبیعی است که سلسله کارهایی که فطرتا بعهده ی زنها گذار شده از عهده ی مردان خارج است . زیرا ، مرد برای بچه داری و خانه داری خلق نشده است . مرد وجود تعلقی دارد که برای کارهای سنگین اجتماعی مناسب است .
معنای آیه « الرجال قوامون علی النساء »
مثل زن مثل گل سرخ است . ولی ، مرد به درخت تنومند می ماند. همچنان که وجود ظریف و باطراوت گل سرخ تاب تحمل آفتاب سوزان و باد و طوفان و سرمای زمستان را ندارد، زن را نیز یارای مقاومت در برابر مسؤولیتهای سنگین و طاقت فرسای اجتماعی نیست .
با این بیان روشن است که اگر وجود مرد نباشد، اجتماع ناقص است و اگر وجود زن نباشد نیز اجتماع ناقص خواهد بود . از این رو، تدبیر منزل و کارهای سنگین به مرد واگذار شده چون اقتضای او چنین است و خانه داری به مقتضای آفرینش زن به عهده ی او قرار گرفته است . بدیهی است که این مسئله دلیل برتری مرد بر زن نیست ، و آنجا که قرآن می فرماید :
« الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض » (3)
بدان معناست که مرد بر زن « فضیلت تعلقی » دارد ، نه برتری وجودی . ناگفته پیدا است که زن ، نیز ، از جهتی بر مرد برتری دارد، و آن « فضیلت عاطفی » است . قرآن در مقام بیان برتری مرد بر زن نیست و این آیه جسارت به مقام زن بشمار نرود .
« زن وجود عاطفی دارد » و در نتیجه « از مرد باعاطفه تر است ».
این اختلاف نه تنها تبعیض نیست ، بلکه از نشانه ها و آیات الهی و منشاء آرامش ، دوستی و رحمت میان زنان و مردان است:
« و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لأیات لقوم یتفکرون » (4)
« یکی از نشانه های خداوند این است که برای شما از خودتان همسرانی بیافرید ، تا در کنار آن آرام گیرید، و میان شما دوستی و مهربانی قرار داد . همانا در این امر ( انس و الفت و مهربانی بین زن و شوهر که در حقیقت اساس و پایه ی محکم زندگانی و باعث آسایش و راحتی است ) برای مردمی که اهل تفکر و تعقل هستند نشانی از حکمت الهی است. »
بنابراین ، زن از این جهت که مایه ی آسایش و راحتی و رفع کننده ی اضطراب خاطر و نگرانی است، بر مرد فضیلت دارد ، و مرد به دلیل انجام دادن کارهای سنگین اجتماعی و تدبیر منزل از زن برتر است . پس ، زن و مرد دو نحوه ی وجودی هستند که برای اداره نظام جهان باید با هم باشند . از این رو چون وجود مرد « وجود تعلقی » است تدبیر و اداره ی مالی و تربیتی خانواده بعهده ی او واگذار شده است . بدین جهت زن باید در مقابل او متواضع و مطیع باشد.
زنان پرهیزکار، فروتن و فرمانبردارند ، و خداوند برای زن شایسته دو صفت بازگو کرده است :
زن خوب فرمانبر پارسا
کند شوهر خویش را پادشا (6)
مسئله این نیست که مرد بر زن چه حق شرعی دارد تا زن تنها در همان محدوده فرمان ببرد . بلکه ، موضوع این است که اگر زن یا مرد درخواستی از یکدیگر کردند ، اگر هم حق شرعی نبود ، این دو بر پایه ی محبت وعشق و صمیمیت ، درخواست یکدیگر را اجابت کنند .
« واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن » (7)
« آنان را که از نافرمانیشان بیم دارند موعظه کنید »
کلامی که سر تا پا مهربانی و تلطف باشد را موعظه گویند . « موعظه » باید همچون خورشید از تمام جوانب آن نور و گرمی ببارد و بر اساس دلیل و برهان باشد . روحیه ی افراد مختلف متفاوت است ، مثلا در برخورد با زنان باید به استدلال عاطفی و احساسی تکیه کرد و برهان تعقلی محض در این باره ، اثر لازم را ندارد .
چنان که قرآن هم به دوستی و مهربانی اشاره دارد :
« و جعل بینکم مودة و رحمة » (8)
بنابراین ، اگر زن در وظایف خود کوتاهی کند ، باید با « موعظه » و برخورد محبت آمیز او را نسبت به وظایفش آشنا ساخت . یعنی ، اگر وارد خانه شدید و همسرتان را با همان لباس آشپزی و گرفتگی و خستگی دیدید، نباید پرخاش کنید و زبان به سرزنش بگشایید . بلکه با ملاطفت و خونسردی و محبت برخورد کنید ، به او یادآوری کنید که چنین رفتاری موجب می شود که کانون گرم خانواده مان به سردی گراید.
فرض کنید که هنگام وارد شدن به منزل با کثیف بودن و یا نامرتب بودن خانه برمی خورید و محیط خانه را شایسته ی یک زندگی اسلامی نمی یابید ، باید همسر خود را « موعظه » کنید ، با مهربانی نارسایی ها را به او گوشزد کنید ، و به او بگویید که « النظافة من الایمان.(9) » سپس به تاثیر محیط پاکیزه ی خانه در تربیت و رشد و سلامت فرزندان اشاره کنید ، وظایف پدر و مادر را در این باره یادآور شوید ، و سخنانی از این قبیل بگویید تا مورد پذیرش همسرتان قرار گیرد و اشتباه خود را برطرف کند . زیرا ، اگر « موعظه » با عاطفه شروع شود و با استدلال پایان پذیرد حتما اثر مناسب می گذارد .
اگر انسان دریا دل و بر اعصاب خود مسلط باشد ، پیروزی بزرگی را به دست آورده است . چنانکه موسای کلیم ( علیه السلام ) برای انجام رسالتش از باری تعالی « سعه ی صدر » طلب فرمود :
« قال رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی » (10)
« خدایا مرا دریا دل کن ، و کارم را آسان و گره از زبانم بردار و حرفم را بفهمان. »
از آیه ی شریفه استفاده می شود که اگر انسان دریا دل شود و بر اعصاب خود تسلط داشته باشد می تواند مشکلات را هموار و کارها را آسان کند، سخنش را به کرسی قبول بنشاند و سرانجام در دل دیگران نفوذ کند .
مرد باید بر پایه ی روش صحیح و تعادل اخلاقی به گونه ای امور منزل را تدبیر کند که بر دلها حکومت داشته باشد ، و از استبداد بپرهیزد، و با سلوک خویش همواره کانون خانواده را گرم و با معنویت نگاه دارد. انجام این وظیفه ی مهم پیوند معنوی افراد خانواده را محکم و آنان را پشتیبان و مددیار یکدیگر می کند . قرآن شریف این مسؤولیت را دقیقا گوشزد کرده و انسان را به انجام آن مکلف فرموده است :
« یا ایها الذین أمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة » (1)
مسؤولیت خانوادگی یک وظیفه ی اجتماعی است، و باید همراه « خودسازی » به سازندگی خانواده پرداخت تا از زیانکاران نباشیم .
مرد سرپرست زن است
« مردان را بر زنان حق تسلط و نگهبانی است، به واسطه ی آنچه خداوند برخی را بر برخی دیگر فضل داد، و ( نیز ) برای این که مردان از مال خود به زنان نفقه می پردازند. »
بنابراین ، ریاست منزل با مرد است ، و چونان فرمانده ، حق قیمومیت و سرپرستی بر زن دارد . به عبارت دیگر در واقع اداره ی امور و تدبیر منزل از نظر مادی و معنوی برعهده ی مرد است. این وظیفه ی سنگین تنها با حکومت بر دل میسر است، و تسلط بر جسم به تنهایی مؤثر نمی افتد . زیرا زور پایدار نیست .
شرط موفقیت در فرماندهی ، حکومت بر دل افراد زیر فرمان است موفقیت مرد در سرپرستی خانواده نیز، به تسلط بر دل افراد آن بستگی تام دارد . زیرا که هرگاه بر دلها حکومت شود، فرمانبری حتمی است و نیازی به زور و خشونت نیست . و محیط خانه چون سایر محیط های اسلامی ، به زورگویی زد و خورد و بدرفتاری آلوده نمی شود .
عقل و عاطفه مردان و زنان
وظایف خانه داری ، همسرداری و تربیت فرزندان به عاطفه ی قوی نیاز دارد و از مسؤولیتهای مهم و سنگین است . این وظایف بر اسا س فطرت و آفرینش زن وضع شده و کاملا با استعداد و توانایی او متناسب است، حال آن که مردان بر حسب فطرت از عهده ی انجام این وظایف برنمی آیند، طبیعی است که سلسله کارهایی که فطرتا بعهده ی زنها گذار شده از عهده ی مردان خارج است . زیرا ، مرد برای بچه داری و خانه داری خلق نشده است . مرد وجود تعلقی دارد که برای کارهای سنگین اجتماعی مناسب است .
معنای آیه « الرجال قوامون علی النساء »
مثل زن مثل گل سرخ است . ولی ، مرد به درخت تنومند می ماند. همچنان که وجود ظریف و باطراوت گل سرخ تاب تحمل آفتاب سوزان و باد و طوفان و سرمای زمستان را ندارد، زن را نیز یارای مقاومت در برابر مسؤولیتهای سنگین و طاقت فرسای اجتماعی نیست .
با این بیان روشن است که اگر وجود مرد نباشد، اجتماع ناقص است و اگر وجود زن نباشد نیز اجتماع ناقص خواهد بود . از این رو، تدبیر منزل و کارهای سنگین به مرد واگذار شده چون اقتضای او چنین است و خانه داری به مقتضای آفرینش زن به عهده ی او قرار گرفته است . بدیهی است که این مسئله دلیل برتری مرد بر زن نیست ، و آنجا که قرآن می فرماید :
« الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض » (3)
بدان معناست که مرد بر زن « فضیلت تعلقی » دارد ، نه برتری وجودی . ناگفته پیدا است که زن ، نیز ، از جهتی بر مرد برتری دارد، و آن « فضیلت عاطفی » است . قرآن در مقام بیان برتری مرد بر زن نیست و این آیه جسارت به مقام زن بشمار نرود .
تفاوت خلقت مرد و زن نشانه رحمت است
« زن وجود عاطفی دارد » و در نتیجه « از مرد باعاطفه تر است ».
این اختلاف نه تنها تبعیض نیست ، بلکه از نشانه ها و آیات الهی و منشاء آرامش ، دوستی و رحمت میان زنان و مردان است:
« و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لأیات لقوم یتفکرون » (4)
« یکی از نشانه های خداوند این است که برای شما از خودتان همسرانی بیافرید ، تا در کنار آن آرام گیرید، و میان شما دوستی و مهربانی قرار داد . همانا در این امر ( انس و الفت و مهربانی بین زن و شوهر که در حقیقت اساس و پایه ی محکم زندگانی و باعث آسایش و راحتی است ) برای مردمی که اهل تفکر و تعقل هستند نشانی از حکمت الهی است. »
زنان ناقص العقل نیستند
بنابراین ، زن از این جهت که مایه ی آسایش و راحتی و رفع کننده ی اضطراب خاطر و نگرانی است، بر مرد فضیلت دارد ، و مرد به دلیل انجام دادن کارهای سنگین اجتماعی و تدبیر منزل از زن برتر است . پس ، زن و مرد دو نحوه ی وجودی هستند که برای اداره نظام جهان باید با هم باشند . از این رو چون وجود مرد « وجود تعلقی » است تدبیر و اداره ی مالی و تربیتی خانواده بعهده ی او واگذار شده است . بدین جهت زن باید در مقابل او متواضع و مطیع باشد.
صفات زنان ناشایسته
زنان پرهیزکار، فروتن و فرمانبردارند ، و خداوند برای زن شایسته دو صفت بازگو کرده است :
1- فروتنی و فرمانبرداری
زن خوب فرمانبر پارسا
کند شوهر خویش را پادشا (6)
حق مرد بر زن
مسئله این نیست که مرد بر زن چه حق شرعی دارد تا زن تنها در همان محدوده فرمان ببرد . بلکه ، موضوع این است که اگر زن یا مرد درخواستی از یکدیگر کردند ، اگر هم حق شرعی نبود ، این دو بر پایه ی محبت وعشق و صمیمیت ، درخواست یکدیگر را اجابت کنند .
2- عفت داشتن
وظایف زن
وظیفه ی مرد هنگام نافرمانی زن
« واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن » (7)
« آنان را که از نافرمانیشان بیم دارند موعظه کنید »
کلامی که سر تا پا مهربانی و تلطف باشد را موعظه گویند . « موعظه » باید همچون خورشید از تمام جوانب آن نور و گرمی ببارد و بر اساس دلیل و برهان باشد . روحیه ی افراد مختلف متفاوت است ، مثلا در برخورد با زنان باید به استدلال عاطفی و احساسی تکیه کرد و برهان تعقلی محض در این باره ، اثر لازم را ندارد .
چنان که قرآن هم به دوستی و مهربانی اشاره دارد :
« و جعل بینکم مودة و رحمة » (8)
بنابراین ، اگر زن در وظایف خود کوتاهی کند ، باید با « موعظه » و برخورد محبت آمیز او را نسبت به وظایفش آشنا ساخت . یعنی ، اگر وارد خانه شدید و همسرتان را با همان لباس آشپزی و گرفتگی و خستگی دیدید، نباید پرخاش کنید و زبان به سرزنش بگشایید . بلکه با ملاطفت و خونسردی و محبت برخورد کنید ، به او یادآوری کنید که چنین رفتاری موجب می شود که کانون گرم خانواده مان به سردی گراید.
نظر یک روانشناس
نمونه ی برخورد اسلامی
فرض کنید که هنگام وارد شدن به منزل با کثیف بودن و یا نامرتب بودن خانه برمی خورید و محیط خانه را شایسته ی یک زندگی اسلامی نمی یابید ، باید همسر خود را « موعظه » کنید ، با مهربانی نارسایی ها را به او گوشزد کنید ، و به او بگویید که « النظافة من الایمان.(9) » سپس به تاثیر محیط پاکیزه ی خانه در تربیت و رشد و سلامت فرزندان اشاره کنید ، وظایف پدر و مادر را در این باره یادآور شوید ، و سخنانی از این قبیل بگویید تا مورد پذیرش همسرتان قرار گیرد و اشتباه خود را برطرف کند . زیرا ، اگر « موعظه » با عاطفه شروع شود و با استدلال پایان پذیرد حتما اثر مناسب می گذارد .
تکرار موعظه
اگر انسان دریا دل و بر اعصاب خود مسلط باشد ، پیروزی بزرگی را به دست آورده است . چنانکه موسای کلیم ( علیه السلام ) برای انجام رسالتش از باری تعالی « سعه ی صدر » طلب فرمود :
« قال رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی » (10)
« خدایا مرا دریا دل کن ، و کارم را آسان و گره از زبانم بردار و حرفم را بفهمان. »
از آیه ی شریفه استفاده می شود که اگر انسان دریا دل شود و بر اعصاب خود تسلط داشته باشد می تواند مشکلات را هموار و کارها را آسان کند، سخنش را به کرسی قبول بنشاند و سرانجام در دل دیگران نفوذ کند .
پی نوشت
1. سوره ی تحریم، آیه ی 6.
2. سوره ی نساء ، آیه ی 34.
3. سوره ی نساء ، آیه ی 34.
4. سوره ی روم ، آیه ی 21.
5. سوره ی نساء ، آیه ی 34.
6. سعدی – بوستان .
7. سوره ی نساء ، آیه ی 34.
8. سوره ی روم ، آیه ی 21.
9. پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مستدرک الوسائل جلد 16، صفحه ی 319.
10. سوره ی طه ، آیات 23 تا 28.