جلوه های پایداری در شعر احمد صافی نجفی

ادبیات مقاومت، شاخه ای از ادبیات تعهد و التزام است که تحت تأثیر شرایطی چون اختناق، استبداد داخلیف نبود آزادی های فردی و اجتماعی و... شکل می گیرد. در جهان عرب نیز، با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی عرب ها که آماج انواع ظلم
پنجشنبه، 21 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جلوه های پایداری در شعر احمد صافی نجفی
 جلوه های پایداری در شعر احمد صافی نجفی (علمی-پژهشی)
 

نویسنده: دکتر ناصر محسنی نیا(1)- رضا میرزایی(2)

 

چکیده

ادبیات مقاومت، شاخه ای از ادبیات تعهد و التزام است که تحت تأثیر شرایطی چون اختناق، استبداد داخلیف نبود آزادی های فردی و اجتماعی و... شکل می گیرد. در جهان عرب نیز، با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی عرب ها که آماج انواع ظلم ها و فشارها بوده است، این نوع ادبیات جایگاه ویژه ای یافته است. مقاومت و پایداری مردم عراق نیز در این میان، بسیار قابل توجه است و به خوبی در آثار شاعران و نوسندگان عراقی نمود دارد. از جمله شاعرانی که از نزدیک، شاهد ظلم، استبداد و استعمار بوده، احمد صافی نجفی است. می توان در آثار و سرودها ی صافی، نمونه هایی از ادبیات مقاومت را دید. پرداختن به مسئله ی فلسطین، اوضاع سیاسی و اجتماعی داخل عراق و همچنین استعمار و سیاست های سلطه گرایانه ی غرب از جمله بن مایه های ادبیات مقاومت مردم عراق است که احمد صافی نجفی به آن پرداخته است.(3)
 

1-ادبیات پایداری، شعر عربی، عراق، احمد صافی نجفی.

ادبیات، آیینه ای است که تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هر دوره در آن منعکس است. سارتر در سال 1926 م در کتاب ارزشمند خود، «ادبیات چیست» می گوید: ما می خواهیم در تغییر دادن جامعه ای که ما را در میان گرفته است، شرکت کنیم، ما می خواهیم ادبیات، وظیفه ی اجتماعی خود را که هرگز نباید فرو می گذاشت، دوباره به عهده گیرد؛ همچنین او بر التزام نویسنده تأکید می کند. (نجفی، 1356: 54) سارتر معتقد است، نویسنده ی ملتزم می داند که سخن، همانا عمل است و می داند که آشکار کردن، تغییر دادن است. (سارتر، 1348: 42) مقاومت و پایداری، یکی از ویژگی های غریزی و درونی است. با نگاهی به سیر تکاملی بشر از ابتدا تا کنون با جرأت و قاطعیت می توان گفت که مقاومت و پایداری، همواره با انسان عجین بوده است. ایستادگی در برابر قوه ی قهریه ی طبیعت نمونه ای از همین مضمون است. مقاومت را می توان یکی از عناصر تشکیل دهنده ی وجود انسان دانست. در تعریف ادبیات مقاومت که از شاخه های ادبیات التزام و تعهد است، به مجموعه ی آثاری اطلاق شده که تحت تأثیر شرایطی چون اختناق، استبداد داخلی، نبود آزادی های فردی و اجتماعی و قانون گریزی و قانون ستیزی با پایگاه های قدرت، غصب و غارت سرزمین و سرمایه های ملی و فردی و... شکل می گیرد؛ بنابراین، جان مایه ی این آثار، مبارزه با بیداد داخلی یا تجاوز بیرونی در همه ی حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و ایستادگی در برابر جریان های ضد آزادی است. (حسام پور، 1387: 121) ادب مقاومت در بردارنده ی زشتی ها و فجایع بیداد داخلی یا تجاوز بیروین در همه ی حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی است که با زبانی ادیبانه سخن می گوید. برخی از این آثار پیش از رخ نمودن فاجعه، برخی در زمان جنگ و یا پس از گذشت زمان به نگارش تاریخ آن می پردازد. (شکری، 1979: 11-10) ادبیات مقاومت، مقابله با همه ی اشکال استعمار و ظلم است که در آن، سخن در جایگاه سلاح و تفنگ قرار می گیرد و این در حالی است که تأثیر سلاح و تفنگ محدود به عرصه ی جنگ است؛ اما تأثیر سخن ادبیات مقاومت، پیوسته ادامه دارد. (حسین، 1972: 12)
ریشه ی ادبیات پایداری را باید در دو جنگ جهانی اول و دوم یافت. این دو فاجعه ی بین المللی، آغازی بر پایه گذاری ادبیات مقاومت بوده است. (الأشتر، 1960: 150) تهاجم نظامی آلمان به کشورهای همسایه، تهاجم نظامی انگلیس و فرانسه به آلمان، جنبش آزادی خواهی فلسطین، جنبش های استقلال طلبانه ی کشورهای آفریقایی و آمریکای مرکزی، جدال آمریکا و ویتنام، جنگ داخلی اسپانیا و... از جمله وقایع مهمی هستند که حوزه ی ادبیات پایداری ر را لبریز از آثار ماندگار و جاودان نموده اند. (کاکائی، 1380: 14-13)
در جهان عرب نیز با توجه به اوضاع اجتماعی و سیاسی عرب ها در سده ی گذشته که آماج انواع ظلم ها و فشارها چه داخلی و چه خارجی بوده است، این نوع ادبیات (پایداری) جایگاه ویژه ای یافته است. جنگ ها، کودتاها، استبداد داخلی و شکست هایی که ملت عرب با آن موجه شده است، سبب شده ادبیات معاصر عربه به این نوع ادبیات توجه قابل ملاحظه ای داشته باشد. از نمونه های بسیار آشنا در ادبیات، شعر مقاومت فلسطین است؛ اما در کنار مسئله ی فلسطین که بسیاری از شاعران و نویسندگان عرب به آن پرداخته اند، مقاومت و پایداری مردم عراق نیز بسیار قابل توجه است و این را بخوبی می توان در آثار شاعران و نویسندگان عراقی که خود را نزدیک شاهد ظلم، استعمار و استبداد داخلی بوده اند، ملاحظه نمود. شاعرانی نظیر معروف الرصافی، جمیل صدقی الزهاوی، محمد مهدی الجواهری، بدر شاکر سیاب، عبدالوهای البیاتی و احمد مطر بن مایه هایی از ادبیات مقاومت در آثارشان دیده می شود. یکی از این شاعران که خود از نزدیک شاهد ظلم و استبداد بوده، احمد صافی نجفی است. وی در قیام های مردم عراق شرکت داشت و حتی به خاطر حضور فعال در این مبارزات ناچار به فرار شد و بخش اعظم زندگی خود را در تبعید سپری نمود. در این مقاله سعی شده به بخشی از جلوه های مقاومت و پایداری در نزد این شاعر عراقی پرداخته شود تا بیشتر با ابعاد فکری و ادبی وی آشنا شویم.

2- مختصری درباره زندگی احمد صافی نجفی

احمد صافی نجفی در سال 1276 هـ ش (1897 م) در نجف اشرف دیده به جهان گشود. (شراره، 1981: 6) در 13 سالگی به آموختن منطق، علم کلام، معانی، بیان، اصول و فقه پرداخت. از استادان وی در این علوم می توان به محمد حسن مظفر و سید علی یزدی اشاره کرد. (صالحی، 1970: 13).
در جنگ جهانی اول، به دلیل حمایت عثمانی از آلمان، انگلیسی ها عراق را اشغال کردند. (شراره، 1981: 9) اشغالگران تمامی کسانی را که وارد دسته های سیاسی مخالف خود می شدند، مورد تعقیب و آزار قرار می دادند و این در مورد صافی نیز استثناء نبود و همین باعث شد کمه شاعر عراق به ناچار منزل و کاشانه ی خود را تک کنند. صافی نجفی به بوشهر و از آنجا با پای پیاده به شیراز رفت. (همان: 11) در میان راه در فیروز آباد به صورت اتفاقی با رهبر دینی آنجا «سید عبدالحسین لاری» آشنا شد. او از رهبراین قیام علیه انگلیس بود که به همراه همشهریان خود که لاری بودند، در برابر انگلیسی ها شکست خورده و از ترس اینکه به دست انگلیسی ها بیفتندن، فراری بود. (برهومی، 1993: 18) احمد صافی از فیروز آباد به لار و از آنجا به بندرعباس رفت و سوار کشتی شد و به بصره رسید و پس از 9 ماه غیبت از نجف به دیار خود بازگشت. در این مدتی که وی در نجف بود، انقلاب انگلیس در عراق شدت گرفت. زمانی که ارتبش انگلیس و نیروهای انگلیسی به شهر کوفه نزدیک شدند، احمد صافی با دیگر از عراق گریخت. صافی به اهواز رفت و از اهواز به تهران. زمانی که وی به تهران رسید، نزد دوستش، عباس خلیلی، رفت و مدتی نزد او ماند. عباس خلیلی در تهران توانست برای او اتاقی در مدرسه ی مروی بگیرد. صافی در تهرات در طول یک سال به صورت کامل زبان و ادبیات فارسی را آموخت. (بعینی، 2003: 353) وی چنان به زبان فارسی تسلط یافت که طولی نکشید در مجلات و روزنامه های ایرانی به ترجمه و مقاله نویسی پرداخت. در روزنامه ها و مجلاتی نظیر کوشش، شفق سرخ، ستاره ایران، اقدام، مجله ی تعلیم و تربیت و ارمغان که متعلق به فرهنگیان ادبی فارسی بود، قلم می زد. (برهومی، 1993: 21).
وی سرانجام پس از 8 سال دوری از وطن در سال 1307 هـ ش (1928 م) به سرزمین خود بازگشت و با استقبال زیاد و کرم علاقمندان به شعر و ادب او مواجه شد. او به محض رسیدن به عراق، اشک شوق از چشمانش سرازیر شد و به سجده افتاد و با اشتیاق فراوان شروع به بوسیدن خاک وطنش کرد. (فتوح، 1977: 53) وی در اواخر سال 1309 هـ ش (اوایل 1930 م) به سوریه رفت. مدت حضر وی در سوریه و لبنان، 40 سال به طول انجامید و روز به روز بر شهرت او افزوده می شد؛ حتی بر شاعری و پختگی شعری اش. (شراره، 1981: 18) در آغاز جنگ داخلی لبنان - مشخصا در سال 1355 هـ ش (1976 م) و حوادث خونین آن - احمد صافی از آپارتمانش که در محله ی «برجاوی» قرار داشت، برای خرید نیازهایش به بیرون رفت. چند گلوله از سمت تک تیراندازی به سوی او شلیک شد. گلوله ای ساق پایش را شکافت و گلوله ای به پشتش خورد (خیاط، 1385: 44) و زخمی شد. وی پس از درمان اولیه در لبنان برای ادامه درمان در تاریخ 19 فوریه 1976 به بغداد منتقل شد و در تاریخ 13 مارس از بیمارستان مرخص شد؛ اما طولی نکشید که سکته کرد و به صورت جزئی، فلج شد، به طوری که دیگر نمی توانست سخن بگوید. او را سریعا به بیمارستان بردند و در آنجا چند روزی ماند تا اینکه در 27 حزیران 1977 م (1356 هـ.ش) درگذشت و با حضور پرشور و بی نظیر مردم، در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
صافی 11 دیوان شعری دارد که با نام های: الأمواج، اشعة ملونة (پرتوهای رنگارنگ)، الأقوار (ژرفاها)، التیار (خیزاب ها)، ألحان اللهیب (نغمه های آتش)، حصاد السجن (میوه های زندان)، هواجس (اندیشه ها)، شرر (اخگرها)، اللفحات (بادهای سوزان)، الشلال (آبشار)، القصائد الأخیرة (سرودههای پایانی). می توان به این مجموعه از آثار صافی کتاب «هزل و جد» که شامل مقالات صافی در موضوعات مختلف اجتماعی و سیاسی است و نیز مجموعه ی «المجموعة الکاملة لأشعار احمد الصافی النجفی» که شامل اشعاری می شد که پس از مرگ صافی به چاپ رسید، افزود. صافی علاوه بر این مجموعه ها دو کتاب دیگر نیز دارد. یکی تعریب رباعیات حکیم عمر خیام نیشابوری و دیگری ترجمه ی کتاب «علم النفس و آثاره فی التربیة و التعلیم» از مصطفی امین و علی جارم نویسندگان بزرگ مصر که به نفع وزارت معارف ایران به فارسی ترجمه شده است.

3- انتقاد و اعتراض به مسائل داخلی

صافی در زمینه ی مسائل ملی و میهنی اشعاری سروده است. این سروده ها را می توان در بخش اشعار سیاسی صافی گنجاند. بسیاری از سروده های صافی که دارای احساسات ملی میهنی در روزنامه ی «السیاسة» مصر به رئیس تحریری «محمد حسنین هیکل» منتشر می شد. (بعینی، 2003: 324) صافی اشعار زیادی در زمینه ی سیاست و اجتماع سروده است. این اشعار در آغاز حاکمیت ملی به نظم در آمده است؛ زمانی که صافی احساس کرد که استعمار توانسته کشورش را از طریق سیاست بازی صاحب شود. وی توانست در آن برهه ی زمانی، سروده هایی زیبا در این زمینه به نظم در آورد. (خاقانی، 1408: 279) مانند این قطعه با نام «شکوی العراق». وی می گوید:

مَا لَلفُرَات یَسیلُ عَذباً سَائغاً***
عَجَبَا وَ شُربُ بَنِی الفُرَاتِ اُجَاجُ
الفَقرُ أحدَقَ فِی بَنیهِ وَ إنَّمَا***
مَاءُ الفُراتِ العَسجِدُ الوَهاجُ
النَفطُ یَجرِی فِی العِرَاقِ وَ مالَنَا***
لَیلاً سِوَی ضَوءِ النُجُومِ سِرَاجُ
(خاقانی، 1408: 209)

«فرات را چه شده که آب زلال و گوارا جاری می کند و شگفتا که فرزندان فرات آب شور و تلخ می نوشند. فقر به فرزندان فرات چشم دوخته است؛ در حالی که آب فرات، درخشان و طلایی است. نفت در عراق، در جریان است و حال آنکه در شب، فقط نور ستارگان چراغ ما است»
صافی در این قطعه به فقر و نداری مردم - با وجود اینکه دارای نعمت های فراوانی هستند که خدا به آنها ارزانی داشته - اشاره می نماید؛ نعمت هایی که در جیب استعمارگران رفته و مردم از استفاده ی این ثروت های و نعمت های خدادادی، بی بهره هستند. صافی می گوید که فرات، آب گوارا و زلال خود را می آورد و حال آنکه مردم آب شور و تلخ را می نوشند. مردم در فقر و بدبختی غوطه ور شده اند و حال آنکه آب فرات با خود طلا را به همراه می آورد. وی به ثروت های نفتی عراق اشاره می کند و اینکه کشورش دارای چنین ثروت معدنی ارزشمندی است؛ اما مردم از این ماده هیچ سود و منفعتی نمی برند و باید زیر نور چراغ باشند؛ در حالی که برق به واسطه ی این نعمت خدادادی در کشورهای غربی باعث رفاه حال آنها شده است. وی مقصر اصلی را ظلم حکام جبار و ظالم می داند که تحت سلطه ی بیگانگان هستند و آنها هستند که باعث فقر، بدبختی و نداری مردم شده اند.
در قصیده ای دیگر با نام «الشعب و الفتن» درباره ی این حقیقت که ملت ها اگر جوهرشات چون الماس قوی و محکم باشد، هرگز در زیر شعله های فتنه ها آسیبی نمی بینند، می گوید:

إنّ الشُعُوبَ إذا مَا کَانَ جُوهَرُها***
ألمَاسَ صُلدَاً فَلا تَخشَی لَضیَ الفِتَنِ
فَالنَارُ تُحرِقُ مَا فِی التِبرِ مِن خَشَبِ***
وَالخَطبُ یَغسِلُ مَا فِی النَفسِ مِن دَرَنِ
وَالکَونُ بَحرٌ مَتَی أموَاجُهُ إلتَطِمَت***
فَلَیسَ یَحطِمُ إلّا وَاهِیَ السُفُنِ
(صافی نجفی، 1961: 83)

«ملتها اگر زمانی جوهرشان در محکمی از الماس باشد، از شعله ی فتنه ها نمی ترسند. آتش، ناخالصی های چوبی طلا را می سوزاند و مشکلات نیز ناپاکی های درون آدمی را می شوید. جهان، چون دریایی است، زمانی که امواج آن با هم برخورد کند و دریا طوفانی شود، فقط کشتی های سست پیکر در هم شکسته خواهند شد»
صافی، معتقد است که در برابر این فتنه ها و ظلم و ستمی که در کشورش وجود دارد، باید گوهر و سرشت مردم از جنس الماس باشد، قوی و محکم؛ آن سان که شعله های آتش این فتنه ها نتواند آن را ذوب کند و از بین ببرد. وی می گوید که این فتنه ها باعث می شود که خلوص مردمش بیشتر شود؛ همان گونه وقتی که آتش، شعله هایش را به طرف طلا گیرد، زوائد و ناخالصی های آن از بین می رود. وی معتقد است که این فتنه ها باعث می شود که خلوص انسان ها بیشتر شود و این مصیبت ها و مشلکات سبب می شود که درون انسان ها از پلیدی ها و آلودگی ها پاک شود. در اوج بلایا و مصیبت ها، تنها ملتی پیروز است که بتواند در مقابل آن امواج بایستد و تنها انسان های سست و ناتوان که قدرت ایستادگی در برابر این امواج را ندارند، چون کشتی های ضعیف و فرسوده که مقابل امواج یارای ایستادگی ندارند، غرق می شوند. ایستادگی و مقاومت، تنها راه پیروزی در مقابل سختی ها، ظلم و استبداد است و باید که آدمی در مقابل آن ایستادگی نماید. همان گونه که گفته شد، صافی از شاعران مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد حاکم در کشورش بود و حتی در این راه از زیباترین چیزهایش گذشت و طعم تلخ غربت و آوارگی را چشید و به جان خرید.
صافی، در قطعه ای با نام «فلاح» در مورد کشاورزان و نظام های فئودالی صحبت می کند و می گوید:

رِفقَاً بِنَفسِکَ أیّهَا الفَلّاحُ***
تَسعِی وَ سَعیُکَ لَیسَ فِیهِ فَلاحُ
لَکَ فِی الصَبَاحِ عَلَی عَنّاتِکَ غُدوَةٌ***
وَ عَلَی الطَوَی لَکَ فِی المَسَاءِ رَوَاحُ
هَذِی الجَرَاحُ بِرَاحَتَیکَ عَمِیقَةٌ***
وَ نَظِیرُهَا لَکَ فِی الفُؤَادِ جِرَاحُ
(صافی نجفی، 1961: 50)

«ای کشاورز، به خودت تکیه کن. تو تلاش می کنی در حالی که در سعی و تلاش تو، موفقیت و رستگاری نیست. در بامدادان، سختی و مشقت صبحانه ی تو است و در شامگاهان، گرسنگی شام تو است. این زخم های عمیق که در دستان تو است و مانند آن، در دل تو نیز زخم هایی وجود دارد»
جلال خیاط در مورد اولین دیوان صافی «الأمواج» و قطعه شعری که گذشت می گوید: «صافی بیت های کلیات اشعارش را از نیم سده ی پیش سروده، در نخستین دفتر شعرش «الأمواج» جای داده است. موضوعات آن درباره ی کشاورز و سختی های زندگی زیر سلطه و دهشت زائی زمین خواران و ستم اجتماعی است که به طور مداوم، روزگار او را به نابودی کشانده بود. شاعر می گوید: چرا کشاورز که بخشنده ی نعمت ای فراوان ملت است، باید مجازات شود؟ او از اینکه نتیجه ی نقش فعال در زندگی مجازات و بیهودگی است، شگفت زده یم شود. شاعر، آفت های زمینی که کشاورزی را از میان می برد و فئودال را که به کشاورز سخت می گیرد و خود بلای دیگری است، جمع می کند و اعتراف می کند که نیک بختی از کشاورز رنج دیده بسیار دور، ولی به فرمانروایان و چیره دستان، بسیار نزدیک است. چیره دستان، میوه ی تلاش های او را می ربایند.
شاعر با اطمینان از ناتوانی درگره گشائی رمز و راز مشکلات کشاورزان سخن می گوید؛ معمایی که هیچ کس با شرح و بررسی نمی تواند آن را بگشاید. او تأکید یم کند که فئودال محصول کشاورز بخشنده را از بین می برد؛ یک بار به گونه ی بازی که پرندگان باغ را از بین می برد و دیگر بار مانند تمساحی که ماهیان را می بلعد. شاعر، بار دیگر فئودال ها را با خارهایی مانند می کند که گل ها را ستمگرانه به نابودی می کشاند و بلبل نغمه سرا و ترانه پرداز را که اندوهگین شده است، به گریز وا می دارد. اکنون که این بیت ها را با گذشت ده ها سال از سرودن آنها می خوانیم، لازم است یادآوری کنیم که برای کشاورز، چهره دگرگونی از زندگی در سایه ی انقلاب بزرگ هفده تموز که آخرین نشانه های ستم و استبداد را از میان برد، آغاز شده است». (خیاط، 1385: 46-45)
مسائل ملی میهنی، همواره به صورت کاملا واضح در سروده های صافی وجود دارد. خلاصه ی آن، این است که عرب از بزرگی، عزت و صفات خوب خود دور گشته و در پرتگاه و ورطه ی تقلید قرار گرفته است و به شدت دچار سستی، و بدبختی شده است. (شراره، 198: 35) در نتیجه به نظر صافی، مردم باید اعضای فاسد این بدن بیمار را قطع کنند:

إحفِظ کَیانَ الجِسمِ مِنکَ سالِماً***
ثمّ إقطع العُضوَ إذا العُضوُ فَسِدَ
(صافی، نجفی، 1961: 64)

«پیکر سالمت را نگهدار و در صورتی که عضوی از آن فاسد شده، آن عضو را قطع کن»
صافی معتقد است که مردم باید با تکیه بر خود، به سوی زندگی و آینده ای روشن قدم بردارند؛ تا زمانی که وابستگی به دیگران وجود دارد و کشور در زیر سلطه ی بیگانگان است، نمی توان به فردایی بهتر اندیشید.

لاأضَاءَت فِی دُجَانَا شَمعَةٌ***
نُورُهَا مِن خَصمِنَا مُقتَبِسُ
(صافی نجفی، 1983: 111)

«در تاریکی ما شمعی، روشنی بخش نیست؛ شمعی که نور آن از دشمنان ما گرفته شده است»
صافی سیاسیت حاکمان بر ملت را سیاست نیرنگ و فریب می داند که به ظاهر دوستانه، اما در دورن خصمانه با مردم رفتار می کنند و تلاش در نابودی آنها دارند.


خَدَعوا الشعبَ ثُمَّ أردُوهُ مَیتاً***
بِفَمٍ بَاسِمٍ وَ قَلبٍ قَاسِی
(همان: 98)

«مردم را فریب دادند سپس با لبانی خندان و دلی بی رحم آن مردم را نابود کردند»

4- دعوت به اتحاد و وحدت

صافی نجفی، همچنین در زمینه ی وحدت و یک پارچگی جهان عرب و ملت عرب قطعاتی سروده است. وی مردم را به اتحاد در برابر دشمنان فرا می خواند و رمز موفقیت یک امت را تنها در اتحاد آن می شمارد. (معوش، 2006: 54) وی اختلافات موجود را بی اثر شمرده و معتقد است که در زمان نیاز، ملت عرب اختلافات را کنار گذاشته و در مقابل دشمن خواهند ایستاد. صافی در قطعه شعری که به مناسبت موضع گیری یک پارچه ی اعراب در بستن خلیج عقبه اتخاذ کرده اند، آن را بیداری و برخاستن جان هایی مغرور و منیع الطبع می شمارد که رؤیای دیرین مردم عرب را که رویارویی با دشمن است، محقق نموده است. وی این خون مشترک را دلیل وحدت و یکپارچگی می داند و ویژگی عرب ها را در آن می داند که با آنکه با هم در مسائلی اختلاف دارند؛ به هنگام نبرد با دشمن متحدند. وی در واقع این اختلاف را نوعی تمرین و آمادگی برای ایستادگی در مقابل نیروهای بیگانه می داند. همان گونه که یک ارتش برای مواجه با دشمن نیاز به تمرین دارد. این اختلافات، باعث کامل شدن عرب ها در مواجهه با دشمنان می شود و مرگ در راه وطن را، خود زندگی می شمارد که تنها جان های منیع الطبع آن را می فهمند و درک می کنند و اینکه قدرت خون رگ های اعراب به هنگام غلیان، قوی تر از بمب هسته ای است.

نَهَضَ العُربُ بالنفوسِ الأبیّه***
وَلِقَاءُ العَدا لَهُم أمنِیّه
وَحّدَتنَا الدمَاءُ یَومَ المَنَایَا***
إنَّ هَذی لِلوَحدَةِ العَربِیَه
مَا إختلافُ الأعرَابِ إلامِرانُ***
لِقُواهُم نَحوَ القُوَی الأجنَبیّه
مَوتُنَا الیومَ فِی النِضَالِ حَیَاةٌ***
مَا وَعَاها غَیرُ النفُمسِ الأبیّه
فَجّرَ الُربُ ذَرّةً مِن دِمَاهُم***
هَزِئَت بِالقَنَابلِ الذَریّه
(صافی نجفی، 1977: 571)

«عرب ها با جان هایی منیع الطبع برخاستند و حال آنکه مواجه با دشمن برای آنها رؤیایی است. این خون در روز جنگ ما را با هم متحد کرد؛ چرا که این خون به خاطر وحدت عربی است. اختلاف میان عرب ها، چیزی جز تمرین و آمادگی در مواجهه با نیروهای بیگانه نیست. مرگ ما امروز در میدان نبرد زندگی و حیات است و جز جان های إباگر از آن آگاه نیستند. عرب ها ذره ای از خونشان را منفجر کردند، آن ذره از خون بمب اتم را به تمسخر گرفت»

5- مسئله ی فلسطین

پس از اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی و پس از اعلان موجودیت رژیم صهیونیستی، ناامیدی، یأس و نوعی سرافکندگی جهان عرب را فراگرفت. ناتوانی حاکمان عرب در برابر اسرائیل و شکست عرب ها در سال 1968، همه ی اینها در شعر شاعران جهان عرب به صورت های مختلف نمود دارد. عبدالرحمن الکیالی در خصوص ادبیات مقاومت فلسطین معتقد است: این نوع از ادبیات، اولین نوع از شعر مبارزه ای عرب است که در میان مبارزه ی مستمر علیه متجاوزان، نقش فرماندهی را ایفا کرده است. این شعر، میل واقعی مردم به مقاومت و تصمیم قاطع آنان مبنی بر حفظ هویت فرهنگی و تمدن را در سرزمین قانونی آنها نشان می دهد. (الکیالی، 1975: 358) احمد صافی نجفی نیز از زمره ی شاعرانی است که در دیوان های شعری خود به مسئله ی فلسطین توجه نشان داده است. روحیه ی انقلابی و ظلم ستیز صافی سبب شده، مسئله ی فلسطین یکی از بن مایه های شعری وی شود.
وی ناتوانی حاکمان عرب و حتی مردم در برابر رژیم صهیونیستی را ریشه در نوعی توجیه و رفع قصور جامعه ی عرب نسبت به مسئله ی فلسطین می داند. صافی معتقد است حاکمان عرب و اقشار مختلف جامعه مسئولیتی را که بر دوش آنها قرار دارد را به دوش دیگری می نهند و حاضر به قبول اشتباهات خود نیستند. همگی در یافتن راه حلی برای این مشکل ناتوان هستند. وی، جامعه ی عرب را جامعه ای بیمار تلقی می کند که به دنبال یافتن راه و روش درمان بیماری خود هستند، غافل از اینکه کسانی که به دنبال راه حل هستند، خود، بیمار و ناتوانند. صافی مسئله ی فلسطین را یک چالش و بحران جدی برای حیات عرب برشمرده است. وی جایگاه رسانه های موجود در این جامعه را تنها تریبونی برای بیان نظرات و عقاید افرادی می داند که مرد عمل نیستند و هر روز در رسانه ها به بیان دیدگاه ها و نظرات خود می پردازند و در رؤیاهای خود به سر می برند.

أملٌ وانتهی، علامَ القَراءةُ***
فَمِنَ الصُحُفِ وَ الکتابِ بَرَاءَةُ
کُلُّ یَومِ مُفتِشٌ عَن دَوَاءٍ***
لِعَلِیلٍ فَمَا وُجِدَت دَواءُهُ
و إذا اللهُ شَاءَ مَوتَ عَلیلٍ***
هَل یُطیقُ الطِبُّ العَلیلُ شَفَاءَهُ
قَبرُ آمَالنَا العَزِیزِةِ صُحُفٌ***
کَرُخامٍ مُسجّلٍ أنباءُهُ
نَحنُ شِئنَا مَا لَم یَشَا مَن بَراَنا***
وَلِذا أخفَقَت لَدینَا الأشَاءَةُ
(صافی نجفی، 1952: 35)

«آزادی فلسطین رؤیایی است و پایان یافت. برای چه روزنامه ها و کتاب بخوانیم در الی که آن ها خود را تبرئه نموده اند. هر روز به دنبال دوایی برای این بیمار هستند، اما دوای آن یافت نشده است. زمانی که خدا مرگ بیماری را بخواهد، آیا پزشک ناتوان می تواند که او را علاج نماید. قبر آمال و آرزوهای عزیز ما، روزنامه هایی است که چون سنگی محکم ثبت کننده اخبار است. ما چیزی را می خواهیم که خالق ما آن را نخواسته است. پس خواسته ی ما به شکست انجامیده است»
صافی از درد موجود که جان و روح او را به شدت آزرده، به خدا متوسل می شود و از خدا درباره ی فلسطین که جایگاه ربانیت است، می پرسد که چگونه می شود قدس توسط صهیونیست ها اشغال شود و با کنایه به ملت عرب که توان باز پس گیری آن را ندارند، می گوید که اگر ما توان این کار را نداریم، پروردگارا تو که عاجز نیستی، پس کاری کن. قداست فلسطین بسیار مورد توجه صافی است و حکومت صهیونیست ها بر آن را باعث آلودگی آن می داند. صافی جایی را که جایگاه روحانیت و ربانیت است، اکنون جایگاه کفر و مادی گری می بیند و از خدا می خواهد برای آزادی آن از دست صهیونیست ها کاری کند.

أتُصبِحُ هَاتَیکَ الحَقَائِقُ أوهَامَا***
وَتَحکُمُنَا صَهیونُ عَرَباً وَ إسلامَا
الهِی إن نَعجِز فَلَستَ بِعَاجِزٍ***
فَفِیمَ إذَن أسکَنتَ بیتَکَ، هَدّامَا
أفِی مَنزِلِ الأرواحِ تَسکُنُ أجسَامَا***
وَفی مَهبِطِ الأملاکِ تَجعَلُ أصنامَا
أتُصبِحُ أرضُ القُدسِ دارَ خَلاعَةِ***
وَتَبدُلُ مِن طَهَرِ العِبادةِ أثَامَا
(صافی نجفی، 1952: 9)

«آیا این حقایق اوهام می شود و صیهون بر ما عرب ها و مسلمانان حاکم می شود. خدایان اگر ما نمی توانیم تو قادر هستی. پس برای چه تو در خانه ات ویرانگران را ساکن نموده ای. آیا در منزل روح های پاک، جسم های پلید را ساکن می کنی و در محل فرود ملائک بت ها را قرار می دهی؟ آیا سرزمین قدس سرای هرزگان می شود و مکان عبادت گران تبدیل به سرای گناهکاران می شود؟»
احساس و تعلق خاطر صافی نسبت به فلسطین شعله ور است. زمانی که رابرت کندی رئیس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا در تروری به قتل رسید، صافی آن را بن مایه ی عر خود قرار داد. رابرت کندی - رئیس جمهور وقت آمریکا - از حامیان اصلی رژیم صهیونیستی بود. همین امر سبب شد که صافی از به قتل رسیدن کندی خوشحال شده و از قائل کندی تشکر نماید. آن گونه که مشخص شده، قاتل کندی یک اسرائیلی ضد صهیونیستی به نام سیرهان بشیر سیرهان بوده است. صافی در قطعه ای به تمجید از او پرداخته است. وی این عمل سیرهان را در واقع میانبری برای رسیدن پیروزی مردم فلسطین می داند که طولانی است. وی این عمل سیرهان را نشان دهنده ی بیداری مردم می داند که به دشمنان نشان می دهد که گمان می کنند مردم عرب خواب هستند و در خواب غفلتشان غوطه ور شده اند. زنگ خطری برای رئیس جمهور آینده آمریکا است که باید مراقب اعمال ضد عربی و فلسطینی شان باشند؛ چرا که عاقبت آن ها نیز چون کندی خواهد شد.

سَلِمَت یَداکَ، وَعِشتَ یا سِرحَانُ***
مِنکَ الرَصاصُ، لَحِقَنَا البُرهَانُ
قَد کانَ رأسُ الشَرِّ، رَأسَ رَئیسِهم***
وَقَطَعتَهُ، فَتَهَالکَ الثُعبَانُ
حَسَبوا لِفَرطِ الصَمتِ أنا نوّم***
قَد أخطأوا، فضمیرُنا یَقظانُ
قد جئتَ تَختصِرُ الطریقَ لِنَصرنا***
لولاکَ، طالَ بِنا مدیً و زَمانُ
فلیوصِ مَن طلبَ الرئاسةَ منهم***
فالموتُ فی عینیه، والأکفانُ
(صافی نجفی، 1977: 553)

*یادآوری: سرحان در بیت نخست همان سیرهان است که در آن دخل و تصرف شاعری صورت گرفته است.
«دستت درد نکند و زنده باشی سیرهان. برای ما ثابت شده که آن گلوله از جانب تو است. رأس شر و بدی سر رئیس جمهور آنها بوده است و تو آن سر را قطع کردی و آن مار افعی هلاک شد. از فرط سکوت پنداشتند که ما در خوابیم، اشتباه کرده اند، ضمیر ما بیدار است. تو راه را برای پیروزی ما کوتاه کردی، اگر تو نبودی این راه بر ما طولانی می شد. به کسی که خواهان ریاست جمهوری آنها است، باید نصیحت شود که مرگ و کفن در برابر دیدگان او است»
صافی در مورد مسئله ی فلسطین از تمامی کسانی که یار و یاور مردم فلسطین هستند قدردانی نموده است. وی در قطعه شعری از خانم ماگاری نماینده ی مجلس انگلستان که در هفته ی فلسطین در لندن حضور یافته، قدردانی نموده است. صافی، او را احیاگر روش و منش بزرگان می داند و عمل او را بسیار بزرگ و شایسته ی تقدیر می داند:

أنتِ أحییتِ سیرةَ الأولیاءِ***
بالفدا، تَقتَدِینَ بالأنبیاء
کنتِ فخرَ الرجالِ، لوکُنتِ منهُمُ***
فَغَدا الفَخرُ ذا نَصیبِ النسَاءِ
کَیفَ جَاءَ الفِدا لَنَا مِن غَریبٍ***
فَوقَ ما نَرتَجیهُ مِن أقربَاءِ
لِو أرادَ الأنامُ رَمزَ فَداءِ***
کَنتِ رمزاً مخلّدا للفِداءِ
(صافی نجفی، 1977: 197)

«تو سیره و منش اولیا را با فداکاری زنده کردی و راه پیامبران را دنبال می کنی. تو مایه ی فخر مردانی اگر از آنان بودی، فردا فخر و مباهات نصیب زنان است. چگونه این فداکاری از جانب ناآشنایی به ما رسید؛ حال آنکه آن را از آشنایان چشم داشتیم. اگر مردم نماد و سمبل فداکاری را می خواستند تو نماد و سمبل جاودانه فداکاری بودی»
صافی برای برنامه ای رادیویی به فلسطین رفته بود، حرف هایی که در آن برنامه زد، باعث شد که دولت انگلیس او را از فلسطین اخراج نماید. وی در مقابل این قطعه شعر را سرود:

زَلزلتُ أورشلیمَ حیِنَ دَخَلتُهَا***
فَتَرکتُ فِیهَا الظلمَ یصرخُ نَائِحا
أن کنتُ لم أدخل إلیها فَاتحا***
فلقَد خَرجتُ الیومَ مِنهَا فَاتِحَا

«هنگامی که وارد اورشلیم شدم آنجا را به لرزه در آوردم و این ظلم را در آنجا در حالی که نوحه کنان فریاد می کشید، ترک کردم. اگر چه فاتحانه وارد اورشلیم نشدم؛ اما امروز فاتحانه از آنجا خارج شدم»

6- مبارزه با استعمار

صافی، زاده ی عراق بود و تا دوران جوانی در تمامی دسته های سیاسی ضد استعماری در عراق شرکت داشت. استعمارگران انگلیسی، تعداد زیادی از مبارزان را به چوبه دار سپردند و گروهی را دستگیر و روانه ی زندان نمودند. این حوادث دردناک بر روح لطیف صافی بسیار تأثیر گذاشت و در دوران او موجی از خشم و طغیان علیه استعمار گران به وجود آورد؛ در نتیجه، اشعار قومی و ملی را در حمایت از مردم، انقلاب و پایداریشان سرود. وی در این سروده ها بر استعمارگران مستبد، کسانی که سرزمین آبا و اجدادشان را آلوده ساخته اند، هجوم برد و از انقلابیان خواستار ایستادگی و دفاع در برابر این استعمار شد. وی می دانست که راه آزادی بسیار طولانی و سخت است و در این راه، افراد بسیاری باید جان و مالشان را فدای این مبارزه کنند. (برهومی، 1993: 17) وی از نزدیک شاهد اعدام دوستان انقلابی خود بود؛ دستگیری و شکنجه ی برادر بزرگش زمانی که وی در تهران حضور داشت، به اطلاع او رسید. فقر، ظلم و استبداد حاکمان دست نشانده ی عراق نیز که یکی پس از دیگری با کودتا بر سر کار می آمدند همگی سبب شد که صافی، نهایت تنفر و انزجار خود را نسبت به انگلیس و سیاست های استعماری آن داشته باشد. آوارگی شاعر در دوران جوانی، دلیلی جز مخالفت وی با سیاست های استعماری انگلیس نداشت. همه ی این عوامل سبب شده است تا هر جا که شاعر یادی از انگلیس می کند با نفرت و خشم به آن بنگرد.
صافی با تمام قدرت خواهان مبارزه با انگلیس و هر شیطانی است که در روی زمین در حال جور و فسادند:

أحارِبُ جَیشَ الإنکلیزِ لأننی***
وَقَفتُ عَلَی نَصرِ الحقیقة مَخذمی
أحارِبُهُم حَربی لِکُلِّ رَذیلةٍ***
إلی کلِّ شَیطان إلی کُلِّ أرقَمِ
أخافُ إذا مَاتوا تَمُوتُ أبالسُ***
فأبقی بلا لَعنی لَهُم نِصف مُسلَمِ
تُحَارِبُهُم روحی و کَفَی و مَنطِقِی***
وَإن هم نَووا قَتلَی یُحَارِبُهُم دَمِی
(خلیلی، 1982: 609)

صافی خود در مورد سهم و نقشش در شعله ور ساختن انقلاب می گوید:

وَ قَد کانَ لِی سَهمٌ بإشعال ثَورة***
رَمَت بی إلی ایرانَ إذ فَاتَنِی النَصرُ
(معوش، 2003: 59)

«من در شعله ور ساختن انقلاب سهمی داشتم، هنگامی که پیروزی برایم میسر نشد، این انقلاب مرا به سوی ایران روانه ساخت»
در سال 1320 هـ ش (1941 م) انقلاب جدیدی در عراق شروع شد. این انقلاب، یک حلقه از سلسله انقلاب های مردم عراق، علیه انگلیس و مزدوران آن بود. پرچمدار این انقلاب در آن برهه ی زمانی همزمان با جنگ جهانی دوم «رشید عالی گیلانی» بود. وی متهم بود که ساخته ی دست نازی ها است. صافی، مانند سایر عراقی ها در کنار انقلاب گیلانی ایستاد و این حرکت به لبنان و سوریه هم رسید. اما این انقلاب طولی نکشید که خاموش شد و فعالانش گریختند و به کشورهای مختلف رفتند. هنگامی که نیروهای انگلیسی و هم پیمانانش در سال 1320 هـ ش (1941 م) به اراضی لبنان یورش بردند، به سراغ طرفداراین گیلانی رفتند؛ حال آنکه یکی از این طرفداران، خود احمد صافی نجفی بود. وی به اتهام اینکه قصد ترویج افکار نازی ها را داشته، 43 روز به زندان افتاد و سپس آزاد شد. (شراره، 1981: 18)
صافی در مورد جرم خود که به خاطر آن زندانی شده است، می گوید:

أن یَسجنُونی فَجُرمِی یَا لَه شَرفاً***
أنّی أحاربُ قوماً أهلَ إجرَامِ
(صافی نجفی، 1983: 81)

«مرا زندانی کرده اند و جرم من، جرم نیست، بلکه مبارزه با مجرمان است»
مقصود صافی از جماعت اهل جرم و جنایت، نیروهای انگلیسی اشغال گر است که انقلاب رشید عالی گیلانی را سرکوب نموده بودند و سبب زندانی شدن صافی شده اند.
صافی در جایی دیگر، علیه انگلیس اعلان جنگ می کند و جرم خود را مبارزه علیه انگلیس می شمارد که سبب شده است او را بخاطر آن، روانه ی زندان نمایند.

خَسئَت إنکلترا، وَاللهِ***
أعمَی مُقلَتَیهَا
قَبرُها فی کُلِّ أرضٍ***
حَفِرَته بِیَدیهَا
سَجِنَتنی دون ذَنبٍ***
غَیر لَعنِی أبَوَیها
(صافی نجفی، 1983: 112)

«انگلستان مطرود باد. به خدا سوگند که چشمانش را کور می کنم. قبرش را در سراسر زمین، با دستانش کنده است. انگلیس، مرا بدون گناه و جرمی جز نفرین من بر او زنانی کرد»
صافی، همچنین در زندگی با جاسوسان و کسانی که بخاطر پول برادران و هموطنان خود را به بیگانگان فروخته اند، در ذم و قباحت عمل آنها اشعاری سروده است و نفرت خود را از عمل ننگین آنها بیان می کند. همواره جاسوسان زیادی در زندان ها بوده اند و حاکمان از این طریق نفوذ خود را در میان زندانیان زیاد می کردند تا اطلاعاتی درباره ی آنها جمع کرده و به درجه بندی متهمین بپردازند. (معوش، 2006: 152) صافی هم در زندان با چنین کسانی مواجه شده است؛ لذا آنها را خائنانی می داند که حاضرند، سرزمینشان را به یک مشت درهم بفروشند و در سربلندی و تسلط استعمار شریک شوند:

فجَاءَ دَنیٌّ بَاعَ عِزَّ بِلادِهِ***
لیَشتَرِیَ النَّزرَ الخَسیسَ مِنَ الِّرفدِ
وَراحَ یَصُبُّ السَّمَّ مِن فِیهِ نَاقعاً***
عَلَی أذُنٍ تَستَقبلُ السَّمَّ کَالشّهدِ
مَضَی شارحاً ذَنبی، إذا الذنبُ أنّنی***
خدمتُ بِلادی؛ قُلتُ وَیحَک مِن وَغدِ
فإنّک قد ألبستَنِی تَاجَ سُؤددٍ***
وَملَّکتَنِی عَرشَ الفَخَارِ بلاقَصدٍ
(صافی نجفی، 1983: 110-111)

«شخص پستی آمد که عزت و بزرگی کشورش را می فروخت تا بهره و نصیبی ناچیز و کم ارزش به دست آورد. از دهانش زهر کشنده ی را بر گوش هایی می ریخت که از زهر، مانند عسل استقبال می کرد. او شروع به شرح گناهم کرد، زمانی که مشخص شد که گناه من همان خدمت به سرزمینم است، گفتم وای بر تو! به خاطر نفهمی و کم عقلی، تاج بزرگواری بر سرم گذاشتی و مرا بی آنکه میل تو باشد، صاحب کاخی از افتخار نمودی»
صافی در قصیده ی «الجواسیس» این ها را انسان های پستی توصیف می کند که تحرکات آزادگان را زیر نظر می گیرند تا در مواقع لزوم از ایشان سعایت و سخن چینی کنند و افراد فقیر و تهی دست را با سخنان به ظاهر زیبای خود بفریبند؛ در حالی که در باطن آن سخنان زهر کشنده ای است. (معوش، 2006: 152)

أفّتشُ لا أری حَولی حَبیباً***
وَکَم شَاهَدتُ حَولی مِن رَقیبِ
نُفُوسٌ قَد رَبینَ علی عُیُوبٍ***
فَمَا یُحسِسنَ بالأمرِ المَعِیبِ
(صافی نجفی، 1983: 142)

«وقتی که جست و جو می کنم، دوستی در اطراف خود نمی بینم و چه بسا پیرامون خود را پر از مراقبان و جاسوسان می بینم. اشخاصی را می بینم که به دنبال یافتن عیوب من هستند و حال آنکه عیبی ندارم»
احمد صافی نسبت به جهان غرب با دیده ی انتقادی می نگرد. وی ارزش های موجود در جهان غرب را در تقابل با ارزش های شرق تلقی می نماید. ارزش های مادی گرایانه ای که فاقد ارزش های معنوی است. به اعتقاد او، آدمی در غرب در خدمت صنایع و ماشین آلات صنعتی قرار گرفته است و در مقابل جهان شرق آکنده از روحانیت و معنویت، آدمی را به سمت اخلاقیات کشانده است. دیدگاه انتقادی صافی نسبت به غرب ریشه در رفتار استعمار گرایانه ی غرب نسبت به شرق دارد. صافی خود طعم آوارگی، زندان و مبارزه علی استعمار و عواقب سلطه ی غرب بر شرق را چشیده است و دلیل انتقاد او به غرب در واقع همین نگاه سلطه گرایانه ی غرب است که چشم طمع به ثروت های ملل دیگر دارد.

جِئنَاکَ یا غربُ بِالأدیانِ وَالحِکَمِ***
وَجِئتَ لِلشَرقِ بإستِعمَارِکَ النَّهمِ
إنسانُهُ مِن حَدیدٍ لا شُعُورَلَه***
فَلا تَغرّ بِلَحمِ ظَاهرِ وَ دَمِ

«برای تو ای غرب دین ها و حکمت را آوردیم و تو برای شرق استعمار غارتگرت را آوردی. انسان او از جنس آهن است بدون احساس، گوشت و خون ظاهری او تو را فریب ندهد»
صافی، از مردم می خواهد که از غرب، علم و دانش آن را گرفته و در جنگ علیه او از آن استفاده نمایند:

خُذُوا مِنَ الغَربِ عِلمَاً حَاربُوهُ بِهِ***
وَحَاربُوا سَاقطَ الأخلاقِ وَ الشِیَمِ
(صافی نجفی، 1983: 86)

«از غرب علم را بگیرید و با آن علم علیه او مبارزه کنید و با کسانی که اخلاق و ارزش را از بین برده اند، مبارزه کنید»
وی ملت ژاپن را، نمونه و الگوی والای ملت ها می داند و از عرب ها می خواهند که در علم، اخلاق، اقدام و بزرگی از مردم ژاپن الگو گیرند؛ چرا که آنها توانسته اند علم را در خدمت ارزش های سنتی خود قرار داده و به نحو احسن از آن استفاده کنند.

وَ صَیَّرُوا أمَّةَ الیابانِ قُدوَتَکُم***
فُی العِلمِ وَ الخُلقِ وَ الإقدَامِ وَ العِظَمِ
(همان: 87)

«ملت ژاپن را در علم و اخلاق و اقدام و بزرگی ها پیشوای خود گردانید»
وی تهاجم غرب را آنچنان سهمگین توصیف می نماید که آدمی حمله ی مغولان را به فراموشی خواهد سپرد. وی، این حمله را تنها از بعد نظامی نمی داند و تهاجم فرهنگی را نیز در کنار این حمله، خطرناک می شمارد که عقل ها را از بین می برد.

غَزَانَا الغَربُ بالآلات حَتّی***
نَکَادُ بِغَزوِهِ نَنسَی المَغُولا
فَذَاکَ الغزوُ یقتُلنا نُفُوساً***
وَ هَذَا الغَزوُ یَقتِلُنَا عُقُولا
(صافی نجفی، 1983: 209)

«غرب با ماشین آلات خود به ما حمله کرد؛ آن سان که ما حمله ی مغولان را فراموش کردیم. آن حمله، جان های ما ر می کشد و این حمله، عقول ما را از بین می برد»
در جنگ جهانی دوم، زمانی که نازه ها فرانسه را اشغال کردند، ویرانی و خرابی های زیادی را بر فرانسه وارد آوردند. صافی نیز، با اطلاع از اوضاع فرانسه، قطعه شعری با این محتوا به نظم درآورده است. وی در این قطعه به خرابی ها و ویرانه هایی که بر فرانسه وارد آمده، اشاره می نماید و حاکمان فرانسه را مورد خطاب قرار داده و می گوید:

یَا دُولَة قَد شَقَینا***
بِهَا عَلَی حَالَتَیهَا
بالأمسِ مِنهَا بَکَینَا***
وَالیومَ نَبکِی عَلَیها
نَبکِی عَلَیهَا وَلکن***
بَلاؤُهَا مِن یَدَیها
(صافی نجفی، 1983: 21)

«ای حکومتی که در همه حال بر ما ظلم و ستم رواداشتی؛ دیروز، بخاطر آن ظلم و ستم بر ما گریستیم و امروز به حال خودت می گرییم. بر این حکومت گریه می کنیم؛ ولی بلای آن از دستان خودش است»
وی در این قطعه اشاره به استعمار فرانسه کرده است و می گوید که ما تا کنون از ظلم و ستم و قتل مردم توسط فرانسه می گریستیم و اکنون به حال وخیم او گریه خواهیم کرد. وی بلا و مصیبت وارده بر فرانسه را نتیجه ی زیادی خواهی و طمعی می داند که کشورهای غربی دارند و آن سبب شده اکه یک کشور غربی برای بدست آوردن کشوری دیگر حمله کند و چنین خسارت ها و آسیبی را به بارآورد. وی دلیل و سبب این فاجعه را در واقع برگرفته از اندیشه های استعماری و استثماری غرب دانسته که حال دامن خودشان را گرفته است و در آتشی که خود برپا کرده اند، می سوزاند.

نتیجه

احمد صافی نجفی از جمله شاعران متعهدی است که در حوزه ی ادبیات پایداری نیز فعالیت های ممتازی انجام نموده است. احساسات و عواطف حساس او، همچنین حضور فعالانه ی وی در انقلاب مردم عراق در زمان اشغال عراق توسط انگلیس، نقش بسزایی در برانگیختن احساسات ملی و میهنی مردم عراق داشته است؛ همچنین پرداختن به مسئله ی فلسطین و دعوت به اتحاد عرب ها از دیگر نمونه های مضامین ادبیات پایداری است که احمد صافی نجفی در سروده های خود به آن پرداخته است. خلاصه اینکه احمد صافی نجفی را می توان از پیشگامان شعر مقاومت عراق و جهان عرب شمرد که در راه آزادی میهن خود طعم تلخ آوارگی و زندان را چشیده است.

پی‌نوشت‌ها

1.دانشیار دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) قزوین
2. کارشناس ارشد زبان و ادبیات عربی دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) قزوین
3. تاریخ دریافت مقاله: 1392/2/24
تاریخ پذیرش نهایی مقاله : 1392/3/26
نشانی پست الکترونیک نویسنده: n_mohseninia@yahoo.com

منبع مقاله :
1. الأشتر، صالح، 1960 م، فی شعر النکبة، دمشق: مطبعة جامعة دمشق، چاپ اول.
2. برهومی، خلیل، 1993 م، احمد الصافی النجفی، بیروت: دارالکتب العلمیة، الطبیعة الأولی.
3. بعینی، نجیب، 2003 م، موسوعة الشعراء العرب المعاصرین، لبنان: دارالمناهل، الطبعة الأولی.
4. حسام پور، سعید و حاجبی، احمد، 1387، سهم ادبیات پایداری در کتاب های درسی، نامه پایداری، به کوشش دکتر احمد امیری خراسانی، تهران، بنیاد حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس.
5. الحسین، قصی، 1972 م، الموت والحیاة فی شعر المقاومة، دارالرائد العربی، چاپ اول.
6. خاقانی، علی، 1408 ق، شعراء الغری، ج 1، قم: مطبعة بهمن.
7. خلیلی، جعفر، 1982 م، هکذا عرفتهم، ج 6، بیروت: دارالکتب.
8. خیاط، جلال و دیگران، 1385، تاریخ ادبیات معاصر عرب، مترجم: محمود فضیلت، کرمانشاه: دانشگاه رازی، چاپ اول.
9. سارتر، ژان پل، 1348، ادبیات چیست، مترجم: ابوالحسن نجفی، تهران: کتاب زمان.
10. شراره، عبداللطیف، 1981 م، الصافی، بیروت: دار بیروت للطباعة والنشر.
11. شکری، غالی، 1979 م، ادب المقاومة، دار الآفاق الجدیدة، چاپ اول.
12. صافی نجفی، احمد، 1947، ألحان اللهیب، دمشق: دارالیقظة العربیة.
13. ـــــــ، 1961، الأمواج، بیروت: دار العلم للملایین، الطبعة الرابعة.
14. ـــــــ، 1977 م، المجموعة الکاملة لأشعار احمد الصافی النجفی، بغداد: وزارة الأعلام، الطبعة الأولی.
15. ـــــــ، 1983، أشعة ملونة، بیروت: مکتبة المعارف، الطبعة الرابعة.
16. ـــــــ، 1983 م، حساد السجن، بیروت: مکتبة المعارف.
17. ـــــــ، 1983 م، اللفحات، بیروت: مکتبة المعارف، الطبعة الثالثة.
18. ـــــــ، 1983، هواجس، بیروت: مکتبة المعارف، الطبعة الثالثة.
19. صالحی، خضر عباس، 1970 م، شاعریة الصافی، بغداد: مطبعة المعارف، الطبعة الأولی.
20. کاکائی، عبدالجبار، 1380، بررسی تطبیقی موضوعات تطبیقی در شعر ایران و جهان، تهران: پالیزان، چاپ اول.
21. الکیالی، عبدالرحمن، 1975 م، الشعر الفلسطینی فی نکبة فلسطین، بیروت: المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، چاپ اول.
22. محمد عطیه، احمد، 1974 م، أدب المعرکة، بیروت: دارالجیل، چاپ سوم.
23. معوش، سالم، 2003 م، شعر السجون فی الأدب العربی الحدیث و المعاصر، بیروت: دار النهضة.
24. ــــــ، 2006 م، أحمد الصافی النجفی حیاته من شعره، بیروت: مؤسسة بحسون، الطبعة الأولی.
25. نجفی، ابوالحسن، 1356، وظیفه ی ادبیات، تهران: کتاب زمان.
منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط