چکیده:
غزالی از نظریهپردازان تعلیم و تربیت اسلامی است و در نظریهپردازی خود متأثر از اخلاق یونانی و مسیحی نیست. نویسنده میکوشد تا ضمن طرح دیدگاههای پنج گانه در باب غایت تعلیم و تربیت (تعلیم مهارت شغلی، انتقال میراث فرهنگی، تعلیم اخلاقی، استقلال فکری و آزادیبخش) و با تکیه بر نظرّیه انسان شناختی غزالی به این پرسش پاسخ دهد که غزالی در نظریهپردازی تربیتی خود چه غایت (یا غایاتی) را دنبال کرده و عوامل و موانع دستیابی به این غایات از نظر وی کدامند.مقدمه
ابوحامد محمد غزالی (505 هـ ق) از استوانههای تعلیم و تربیت در اسلام است. در اهمیت غزالی همین بس که امروزه در حوزههای علمی و دینی از او به عنوان یکی از سرآمدان معرفت دینی به ویژه از منظر اخلاقی- تربیتی یاد میکنند. کتاب احیاء علوم الدین در تأیید این ادعا کافی است. این کتاب محصول تربیت عالمانه و دیندارانه و عارفانه (به تعبیر درستتر زاهدانه) اوست. غزالی از چند جهت در امر توجه به اخلاق و تربیت از جایگاه والایی برخوردار است: نخست از این جهت که وی عالمی پخته بود که مراحل و مدارج علمی و عملی را پشت سر گذاشته است؛ دوم از این جهت که وی اندوختههای علمی خود را در هیئت تدریس آورده بود و با عرضه آن در قالب علمی به دانش طلبان و صاحبنظران، پخته کرده و به غنای آن افزوده است؛ سوم این که او این اندیشهها (دست کم آن بخشی که قابلیت عمل کردن را داشته است) را در سیر و سلوک زاهدانه و صوفیانه تجربه کرده بود. از این رو، تعلیمات وی در حوزهی اخلاق و تربیت تنها جنبهی علمی نداشته بلکه آنها محصول علم و عمل وی بوده است. این ادعا از آن جهت قابل دفاع است که غزالی وقتی تعلم، تعلیم و تدریس را پشت سر میگذارد و ماندن بیشتر در نظامیه بغداد را مصلحت نمیشمارد، همنشینی با فرزانگان را رها کرده خلوت و عزلت اختیار میکند و این بار درصدد برمیآید نه در تحقیق بلکه در تحقق معلومات قابل عمل برآید و طوس را از این جهت مناسب تشخیص داده به آن دیار هجرت مینماید.نکته جالب و قابل تأمل در احیای علوم دین غزالی این است که غزالی معارف اسلامی را یک جا برای خواننده ارایه میکند و فقه، حدیث، اخلاق، عرفان، معرفت فلسفی و ... در این اثر شگرف جمع آمده است. از همه مهمتر این که غزالی در تنظیم نظریه و نظام اخلاقی اسلام مستقل عمل کرده، دانسته یا ندانسته اندیشههای غیر اسلامی را با صورتی اسلامی ارایه نکرده است. از این جهت به طور کامل میتوان آثار او را اسلامی دانست. در واقع تربیت و اخلاق نزد او در حقیقت نه به اقوال ارسطو و یونانیان مدیون است و نه بر تعالیم مسیحی (2) بلکه بر متون اسلامی و یافتههای خود او مرتبط و مدیون است. اما آنچه که در این مجال و مقال اهمیت فراوان دارد این است که غزالی در نظریهپردازی تربیتیاش چه غایت و یا غایتهایی را دنبال کرده و برای دستیابی به آنها چه زمینهها و عواملی را مؤثر دانسته و احیاناً چه اموری را جزو موانع دستیابی به این غایات دانسته است؟ در تشریح بیشتر این سؤال باید گفت که از نخستین روزهایی که متفکران در باب تعلیم و تربیت تحقیق کردهاند تاکنون، روی هم رفته پنج نظر درباره غایت تعلیم و تربیت مطرح شده است. البته این نظریه دقیقاً در برابر هم نیستند، بلکه با تسامح میتوان دو یا سه نظریه را با هم تلفیق کرد:
1) نظریه اول آن است که غایت تعلیم و تربیت این است که افراد متعلم و متربی برای تصدی حرف و مشاغل بار بیایند.
2) در نظریه دوم غایت تعلیم و تربیت آن است که باعث انتقال میراث فرهنگی تمدن گذشته به نسل بعد باشد.
3) در نظریه سوم غایت تعلیم و تربیت آن است که به انسانها تعلیم اخلاقی بدهد؛ یعنی معین که متعلم و متربی بفهمد که چه اموری به لحاظ اخلاقی درست و صواباند و چه اموری چنین نیستند؟ و...
4) در نظریه چهارم غایت تعلیم و تربیت در آن است که تعلیم و تربیت به متعلمان و متربیان استقلال فکری بدهد.
5) در نظریه پنجم غایت تعلیم و تربیت آن است که متعلمان و متربیان از تمام قید و بندهایی که با انسانیت واقعی منافات دارند، رهانیده شوند (غایت آزادی بخش). (3)
مبانی تربیت
غزالی انسانی، متدین بود و تمام همّ و غمّ خود را مصروف تحقق آموزههای دین در زندگی خود کرده بود و احساس میکرد که در طی قرنهای گذشته معارف دینی عرصه را بر معارف یونانی خالی کرده از این نظر به بازخوانی مواریث دینی پرداخت تا آنها را از نو احیا کند. از این رو است که مهمترین کتاب او عنوان احیاء علوم الدین را بر خود گرفته است. غزالی در ارایهی نظریهی تربیتی خود از توجه به این مواریث دینی غافل نبود. از این رو، مبانی نظریه وی کاملاً برخاسته از متون دینی است.روشن است که نظریه تربیت دینی غزالی بر مبانیای استوار است که او در زندگی دینیاش به آنها استناد کرده است. اگر بخواهیم این مبانی را برشماریم، شاید تنظیم آنها در موارد ذیل مبین نظریه غزالی باشد:
1) مبنای وجودشناختی. غزالی در حوزه وجود شناختی دو گونه سخن گفته؛ به گونهای که میتوان هم بوی وحدت وجود و هم بوی وحدت شهود و هم توحید را استشمام کرد. اگر چه وی درباره وحدت وجود بحث گستردهای نکرده اما در برخی آثارش به اجمال به این موضوع پرداخته است. (4) اما در برخی آثارش کثرت وجود را ردّ نمیکند و از وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت سخن میگوید. به نظر او آغاز توحید نفی کثرت و رسیدن به وحدت است، اما نهایت توحید چنین نیست؛ چرا که موحد در نهایت و اوج نسبی (5) توحید، جمع کثرت و وحدت میکند؛ یعنی در عین توجه به کثرت، غرق در وحدت است و در عین وحدت، نظر به کثرت دارد. (6)
غزالی در برخی آثارش از نورشناسی عرفانی سخن گفته است. اساس کار وی در کتاب مشکات تأویل آیه نور است. بررسی نور به لحاظ شدت و ضعف نهایتاً وی را به علت العلل نور رسانده و سرانجام به تبیین دیدگاه وحدت وجودی سوق میدهد. از نظر وی هر اندازه به عالم معنا و ملکوت نزدیکتر میشویم بر شدت نور افزوده میشود به گونهای که فرارونده به این نتیجه میرسد که حیثیت نوری مراحل و پدیدههای پیشین مجازی بوده است، تا این که فرارونده به نزدیکترین حقیقت به خدا، یعنی روح قدسی رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) میرسد و درمییابد که هیچ احدی در خلوص و حیثیت نوری به پای آن حضرت نمیرسد و نورهای پیشین جملگی به یمن وجود او روشن بودهاند. این روند ادامه مییابد و فرارونده به نوری فرجامین میرسد که علت صرف و ذات واجب است. پس در واقع هستی پرتو نور الهی است و همه از او و به سوی او در حرکتاند، بلکه خود اوست که هیچ چیز را جز وی «بود» حقیقی نیست. (7)
نکته مهمی که از این مبنای غزالی در حوزه تربیت میتوان آموخت این است که تربیت باید معطوف به دو جنبه باشد: جنبهی عقلانی؛ و جنبهی اشراقی و شهودی که غزالی بر پایه این نظر، نظریهی تربیتی خود را پرداخته است.
2) مبنای خداشناختی. غزالی پس از اثبات وجود خدا به بررسی صفات او پرداخته و میپذیرد که صفات قابل شناخت است. اما برای شناخت آنها از تمایز قایل شدن بین مثل و مثال بهره میجوید و میگوید خدا مثل ندارد، ولی مثال دارد. برای شناخت صفات خدا باید به مثالها روی آورد، چرا که مثال ابزار فهم معقول از راه محسوس است. غزالی با استناد و اشاره به حدیث «خلق الله آدم علی صورته» و «من عرف نفسه فقد عرف ربه» تصریح میکند که اگر مماثلث میان انسان خدا نبود، شناخت خدا محال میبود. (8)
روشن است که داشتن چنین دیدگاهی راجع به خدا میتواند حد و حدود تربیت را معین و مشخص کند که دارنده چنین مبنایی چه برنامهی تربیتی ارائه و کدام هدف را دنبال خواهد کرد؟ بیشک نظریه تربیتی غزالی باید به خداگونگی انسان منتهی شود، زیرا غایت قصوای مبنای خداشناختی او در حوزه تربیت، این سیر و سلوک را ایجاب میکند.
3) مبنای انسان شناختی. غزالی در نظریهی تربیتی خویش به اصولی معتقد است که این اصول مبین مبنای انسان شناختی وی است. غزالی به کرامت انسانی به عنوان یک اصل در تربیت قایل است. این اصل ایجاب میکند که ذات و نهاد کودک را پاک فرض کنیم و موجودی بدانیم که بر فطرت توحیدی الهی آفریده شده است. (9) اما در عین حال بر این باور است که این کودک قابل تعلیم و تربیت است. کودک از حق کودکی برخوردار است، میتواند تعلیم ببیند، اخلاق بیاموزد و همه از جمله معلم و پدر و مادر موظفاند حقوق او را رعایت کنند. (10)
اصل دیگری که مبنای انسان شناختی غزالی در نظر تربیتی را بیان میکند اصل تدریج است که کاملاً مبتنی بر آفرینش تدریجی انسان است. اگر آفرینش انسان تدریجی است تربیت وی نیز تدریجی است. غزالی نسبت به اصل تدریج دو رویکرد عام و خاص دارد. مراد از رویکرد عام هماهنگی روند تربیت (به معنای عام کلمه) با رشد تدریجی متربی است.
بنابراین مربی باید به تدریجی بودن بود و نمود ویژگیها و توانمندیهای کودک، توجه داشته باشد. از نظر غزالی چنین تدریجی لازمهی زندگی انسانی است. زیرا برای مثال اگر عقل کودک در رحم مادر به کمال برسد، چون زاده شود، چنان متحیر خواهد شد که حتی وجود خود را نیز انکار خواهد کرد، چون ناگهان با محیطی روبرو میشود که به محیط پیشین او هیچ شباهتی ندارد. در نتیجه عقل نوزاد قاتل او خواهد شد. (11) پس کمال آدمی متأخر از وجود اوست. بدین ترتیب غزالی از انسانی سخن میگوید که برای تربیت شدن و به کمال رسیدن به دنیا پا نهاده است. تأکید وی برآن است که معلمان و مربیان باید تعلیم و تربیت خود را برای موقعیتهای مناسب برگزار کنند و تأخیر و تقدیم در آنها جایز نیست.
تعریف تربیت
برخی از غزالی پژوهان معاصر تحقیق بسیار مفیدی دربارهی تعریف تربیت از دیدگاه غزالی آوردهاند و بر این نکته اساسی تأکید کردهاند که غزالی به طور روشن تعریفی از تربیت ارایه نکرده، اما در آثار گوناگونش راجع به این اصطلاح سخن گفته که اگر ماحصل آنها را در یک جا جمع کنیم، میتوانیم به تعریف این اصطلاح از نظر غزالی پی ببریم. (12)ما برای آگاهی بیشتر خوانندگان ماحصل تحقیق یاد شده ارایه میکنیم: «فن تربیت، کنش و گاه واکنشی است مهرآمیز، بخردانه، با روندی آهسته و پیوسته و بالنده، و با دیرندی دست کم از گهواره تا گور، که در طی آن، کسی که فرهیخته است (مربی) رسالت دارد برای فرهیزش و نیکبختی و روی هم رفته سود معنوی و مادی کسی دیگر (متربی) در پی انگیختن و پروردن هماهنگ و هم سویه همه نهادهای خدا آفریده او برآید، این فرایند مقدس، حق و نیازی فطری و طبیعی همگان است و اعمال درست آن همراهی با آفرینش آدمی است و در نهایت به سود جمع نیز میباشد». (13)
انسان در اندیشه و فلسفه تربیتی غزالی
بدون شک تا انسان را نشناسیم نمیتوانیم از تربیت او سخن به میان آوریم، زیرا متعلق و موضوع تربیت وجود انسان است. شناخت وجود انسان به حدّی در امر تربیت تأثیر دارد که اگر این مهم حاصل نشود، توفیقی در تربیت اخلاقی و جسمی او به دست نخواهیم آورد. اگر فرض کنیم که ارکان تشکیل دهنده انسان تنها ماده و جسم اوست در آن صورت در امر تربیت فقط به این مسأله خواهیم پرداخت، اما اگر او را مرکّب از جسم و روح بدانیم، امر تربیت را به دو حوزه جسم و روح او مربوط خواهیم دانست.غزالی به تبعیت از جهان بینی الهی- اسلامی بر این عقیده است که انسان از دو چیز مختلف ترکیب یافته است: یکی جسم مظلم و کثیف و تاریک که دست خوش کون و فساد است: خاکی است و وابسته به دیگری است و دیگری، نفس که جوهری است بسیط، روشن، مدرک، فاعل، محرک و متمم آلات جسمانی ..... انسان از لحاظ جسم به عالم اسفل شبیه و عنصری، مانند آب و هوا و آتش و خاک است، و از جهت نفس به عالم اعلی (وابسته و شبیه است) و هر آینه اگر آدمی با عناصر مادی جهان قرابتی نداشت معرفی این جهان برایش میسر نبود و چیزی نبود که از سنخ اعلی باشد، دست یافتن به معرفت اعلی و عالم ملکوت و ربوبیت و عقل و قدرت و علم و صفات برایش مقدور نبود و بدین طریق نفس به مثابهی نردبانی است برای عروج به معرفت باری تعالی. (14)
اگر در عبارات فوق نیک بنگریم متوجه میشویم که دو نکته برای غزالی در امر تربیت اهمیت اساسی داشته است: اینکه شناخت انسان در نحوهی تربیت او نقش اساسی بازی میکند به حدی كه اگر نتوانیم او را آن چنان که باید و شاید بشناسیم، مسلماً از شناخت خالق او نیز محروم خواهیم ماند. به تعبیر دیگر «تخلقوا باخلاق الله» وقتی میتواند تحقق یابد که آدمی «الله» را نیک بشناسد؛ نسبت و رابطهی خود با خدا را تنظیم کند و آن را نیک بسنجد و آنگاه به هماهنگ ساختن و هم جهت کردن این دو اهتمام بورزد. نکته دیگر این که شناخت خویشتن آدمی آن اندازه اهمیت مییابد که میتوان شناخت عالم اعلی و معرفت به خدا و تنظیم ارکان تربیت را بر این شناخت مبتنی ساخت. از این جهت است که غزالی در تئوری تربیتی خود در دو اثر گرانقدرش؛ احیاء علوم الدین و کیمیای سعادت به طور مستوفی به این موضوع پرداخته است. (15)
مطلب دیگری که از گفتهی غزالی میتوان کسب کرد این است که غزالی جسم و نفس را برای استمرار حیات مادی و ارتقای به عالم معنویت لازم و ملزوم همدیگر میداند و این ضرورت، یافتهای است که روان شناسی جدید به کشف آن افتخار دارد و تربیت جدید به کاربرد آن مباهی است. (16)
نکته مهمی که در تئوری تربیتی غزالی در نسبت انسان و تربیت مطرح است، تربیت پذیری انسان میباشد. از دیدگاه غزالی انسان موجودی است مستعد تربیت؛ یعنی به گونهای آفریده شده که در هر زمان و مکانی که باشد این توان را دارد که بر اساس متغیرهای تربیتی بیرونی تحت تأثیر قرار گیرد و در درون متغیر و به تبع آن انسان دیگری شود. حال این سؤال مطرح است که آیا تربیتی که غزالی آن را مایهی سعادت و شقاوت انسان میداند، امری است غریزی یا اکتسابی؟ به تعبیر دیگر انسان از دیدگاه غزالی آیا در گرو سرنوشت تربیتی تعیین شده است یا میتواند در ذات و رفتار خود تغییرات و به تعبیر بهتر اصلاحات را به وجود آود؟ به سخن دیگر آیا انسان این امکان را دارد که در هر زمان یا مکانی از وضع موجود حرکت کند و به وضع مطلوب دست یابد یا این امکان برای او فراهم نیست و تنها یک راه در پیش دارد و آن هم از پیش تعیین شده است؟
خود غزالی در این زمینه مینویسد: «دل پاک کودک گوهری نفیس است، و ساده و خالی است از همه نقشها و صورتها؛ و قابل است به همه نقشها و مایل است به هر جانب که گردانند. پس اگر بر خیر عادت نموده شود و تعلیم داده آید، نشو او بر آن باشد و در دنیا و آخرت نیکبخت شود و مادر و پدر و معلم و مؤدب در ثواب او شریک باشند، و اگر بر بدی عادت نموده آید، و چون ستوران، مهمل گذاشته آید، بدبخت و هلاک ابد گردد و بزه در گردن قیم او باشد.» (17)
با عنایت به نکته ذکر شده میتوان گفت که غزالی با فطرت انسانی سروکار دارد که تحقق هر نظریهی تربیتی به شناخت آن مرتبط است. او فطرت انسانی را پاک و عالی از آلایش میداند. به رغم اختلافاتی که در میان افراد وجود دارد روح از روی فطرت میتواند به شناخت حقیقت اشیا نایل آید. (18)
بنابراین غزالی وجود انسان را از نقطه نظر تربیتی وجودی تغییرپذیر و سعادت و شقاوت آدمی را در گرو تربیت او میداند و به نقش اساسی و انحصاری آن در نجات انسان تأکید میورزد. غزالی نظریه خود مبنی بر پاکی فطری انسان به حدیثی از پیامبر گرامی خدا (صلیاللهعلیهوآله) مستند میکند که فرمود: «کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه؛ (19) هر انسانی بر فطرت الهی زاده میشود و این پدر و مادر وی است که او را یهودی، نصرانی یا مجوس میکنند». از این رو تربیت در سعادت و شقاوت انسان مسئولیت عمده دارد: ممکن است فطرت سلیم را آلوده یا درخشان کند؛ به قلمرو فرشتگان بکشاند یا به قلمرو شیطان وارد سازد. (20) پس انسان با سرشتی تربیتپذیر آفریده شده است و این مربیان هستند که او را به راههای متفاوت هدایت میکنند. البته غزالی بر این امر نیک واقف است که زندگی پر از وسوسههایی است که ممکن است فطرت سلیم را منحرف کنند. از این جهت او همانند سایر عارفان مجاهدت با یقین را ضروری میداند. (21)
البته باید این نکته را یادآور شد که تغییر در رفتار آدمی در سایه تربیت میتواند به دو صورت تحقق یابد: یکی با تغییرات بنیادی است، یعنی در اثر تربیت، انسان ماهیت و هویت دیگر مییابد و این در صورتی است که انسان را به لحاظ تربیتی شکل نیافته بدانیم حتی او مفطور علی الفطره ندانیم به فطرت نیز نوعی نقش و صورت و نحوه خاصی از شخصیت و زندگی است. با عنایت به این نظر تغییر به این صورت معنا میشود که آدمی از وضعی به وضع دیگر درآید. اما در نوع دیگر تغییر آن است که در اثر تربیت اصلاحاتی در رفتار و کردار او پدید آید به گونهای که ماهیتی که آدمی به خود گرفته منطبق بر فطرتی باشد که خداوند در نهاد او گذاشته است، یعنی مشی او بر صراط مستقیم؛ صراطی که خداوند در نهاد او گذاشته است.
با توجه به حدیثی که غزالی در نظریه تربیتی خویش بدان استناد نموده است معلوم میشود که مراد او از تغییر؛ تغییر اصلاحی است نه تغییر بنیادی. (22) غزالی این اصل را در تمام جنبهها به کار میگیرد. برای تربیت نفس، مراقبت را و برای تربیت اخلاقی تزکیه و تهذیب را و برای علم آموزی استفاده از روش تحقیق را مطرح میکند.
غزالی برای ارتقای انسان از عالم سفلی به عالم علوی، فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را مطرح میکند که فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ هر کس خود بشناسد خدایش را میشناسد. غزالی این نوع نگاه را شیوهای برتر در تحقق تربیت میداند و توجه به آن را لازم میشمارد و در تبیین آن مینویسد: «هر کس سرّ روح را شناخت خود را شناخته است (23) و چون خود را شناخت خدای خود را شناخته و چون خود را شناخت و دانست که او به طبیعت و فطرت خود امری است ربانی و در این عالم جسمانی غریب است و حضورش امری عارضی، همین که چنین معرفتی در نفس پدید آید، او در جوار پروردگار بزرگ است و او امری است ربّانی. (24)
در اینجا غزالی برای خود و شناخت خویشتن اصیل آدمی به حدی اهمیت قائل میشود که آن را مبنای تئوری و اخلاقی میداند چنان که پیشتر نیز به این نکته اشاره کردهایم.
غزالی بر این عقیده است که آدمی در هر سن و شرایطی باشد از تحول و تکامل و تغیراخلاقی و تربیتی به دور نیست بلکه میتوان هر گونه تغییر مثبت یا منفی را از او انتظار داشت. او با کسانی که میپندارند اخلاق آدمیان دگرگون نمیشود به مناقشه پرداخته، که اگر اخلاق تغییرناپذیر میبود همانا مواعظ و وصایا و تأدیبات همه باطل بود و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نمیفرمود که «حسنوا اخلاقکم». (25)
غزالی با اندیشهی روشن و ناقد خود پی برده است که ریشهکن کردن خصال مذموم از نفس ناممکن است ولی با ریاضت و مجاهدت در بند کشیدن آنها امکان دارد. در هر حال مقصود از مجاهدت سرکوبی این صفات و محو آنها نیست، زیرا شهوت برای فایدهای خلق شده و وجود آن در آدمی ضروری است اما آنچه مطلوب ماست، این است که آن را به حد اعتدال یعنی منزلتی میان افراط و تفریط بازگردانیم. (26)
از این جهت است که غزالی تربیت و اخلاق را امری شدنی تلقی میکند و درباره جبری و غریزی بودن اخلاق در آدمی به این عقیده است که کودکی در نزد پدر و مادرش امانت است، قلبش پاک و گوهرش نفیس و ساده و خالی از نقش و صورتی است و پذیرای هر نقش، و به هر سو که متمایل کنند متمایل شود. اگر او را به اعمال خیر عادت دهند بدان خصلت رشد یابد، و در دنیا و آخرت خوشبخت شود، و پدر و مادر و هر معلمی که او را تعلیم میداده و در ثواب او شریک باشند و اگر او را به کارهای زشت عادت دهند و چون بهایم واگذارندش، به شقاوت و هلاکت و گناه افتد. تقصیر آن به عهده سرپرست و ولی اوست.
بنابراین در دیدگاه غزالی طفل و دانشآموز به سان امانتی در دست والدین و معلمان است که باید تمام توجه خود را به تربیت او معطوف سازند تا طریق سعادت در پیش گیرد و از شقاوت و هلاکت در امان ماند. با توجه به دیدگاهی که غزالی به مسئله تربیت پذیری روح آدمی دارد، تربیت، طرق آن و نظریههای تربیتی و مربیان اهمیت و ارزش والایی دارند و در کنار آنان نحوه معاشرت کودک نیز باید مورد توجه و ملاحظه جدی قرار گیرد.
غزالی بر این عقیده است که اولیای کودک اعم از پدر، مادر و معلم باید تمام جهد خویش را به کار گیرند و از کودک مواظبت کنند، او را ادب نمایند و در تهذیب او بکوشند و نیکیهای اخلاقی را به او بیاموزند و از همنشینان بد به دور نگه دارند. آنان باید سعی کنند تا او راحت طلب و دوستدار رفاه و اسباب و زینت بار نیاورند تا تمام لحظات زندگی خویش را به آنها صرف نکند بلکه باید از همان ابتدا او را به گونهای تربیت کنند تا از حد تعادل و میانهروی بیرون نرود. (27)
موضوع تربیت از نظر غزالی، انسان و مقصد نهایی آن، کمال اخلاقی است که آموزه اصلی ادیان توحیدی به ویژه اسلام است. براساس آموزههای غزالی در اخلاق و تربیت، توجه عملی آدمیان به تربیت تضمینی است برای دستیابی آنان به سعادت. او معتقد است که باید برای آسایش بشر تا ممکن است به راه حل و راهکاری فکری بهتر از جنگ و غوغا اندیشید و نخست خویشتن و سپس دیگران را از راه تعلیم و تربیت مهذب و پاک نفس کرد. (28)
از نظر غزالی اخلاق و تربیت در میان معارف اسلامی امالمعارف بوده و باعث نجات آدمیان در دنیا و آخرت است. از این جهت است که غزالی احیای اخلاق را دین میداند. (29) اهمیت و ضرورت تربیت در این تلقی اهمیت فراوان مییابد. چه، وقتی هدف اصلی انسان دستیابی به کمال و سعادت بدانیم باید به اخلاق و تربیت و تعلیم اهمیت مضاعفی قایل شویم، زیرا این سه امر باعث تعالی و تکامل و زمینهساز نجات انساناند.
غزالی در این باره میگوید: «اگر کودک را به اعمال خیر عادت دهند، بدان خصلت رشد یابد و در دنیا و آخرت خوشبخت شود و پدر و مادر و معلمی که به او تعلیم میدهد در ثواب او شریک باشند و اگر کارهای زشت عادت دهند و چون بهایم رهایش سازند، به شقاوت و هلاکت میافتد و گناه او برگردن ولی و سرپرست او باشد.» (30)
پیشتر اشاره کردیم که اخلاق و تربیت مورد نظر غزالی اخلاق و تربیت صرفاً اسلامی، است، اما بدان معنا نیست که او از تربیت و اخلاق یونانیان هیچ بهره نبرده است، بلکه در مواردی نظراتی را از آنان نیز وام میگیرد. وی در تقسیم قوای آدمی به جمهوریت افلاطون روی میآورد و تقسیم قوای نفس را به سه قوه عاقله و غضبیه و شهویه از او اقتباس میکند و مانند افلاطون میگوید، عدالت در توازن این قواست.
«چنانچه زیبایی صورت به زیبایی چشم بدون زیبایی بینی و دهان و گونه تمام نمیشود بلکه باید همه از زیبایی برخوردار باشند تا زیبایی صورت کمال یابد، همچنین باطن آدمی نیز چهار رکن است که باید همه از زیبایی برخوردار باشند و چون این چهار رکن معتدل و متناسب گشتند، حسن خلق حاصل میشود و این چهار رکن عبارتند: از قوه علم و قوه غضب و قوه شهوت و قوه اعتدال میان این سه قوه.»
در عین حال که غزالی نظریه فضائل اصلی چهارگانهای را که افلاطون نام «فضایل سقراطی» به آنها داده یعنی حکمت و شجاعت و عفت و عدل اتخاذ کرده، میبینم که با ارسطو به نیز همآواز شده معتقد است فضیلت عبارتست از حد وسط میان دو حد متقابل، میگوید: هر کس که همه این خصایل در او به حد اعتدال باشد واجد حسن خلق است به طور مطلق. و هر کس که بعضی از این صفات در او به حد اعتدال باشد، نسبت به آن معنی خاص. (31)
ادامه دارد ....
پینوشتها
1- استادیار و هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی
2- زرینکوب، عبدالحسین، فرار از مدرسه، تهران، امیرکبیر، 1381، ص128.
3- ملکیان، مصطفی، «آسیب شناسی تربیت دینی»، گفت و گویی با استادان حوزه و دانشگاه، ج2، به کوشش اسداله مرادی، تهران، مدرسه، 1383، صص367-370.
4- رفیعی، همان، 32به نقل از احیاء ج4، صص 88 و 246.
5- همان، ص33 به نقل از احیا، ج4، ص246.
6- همان، ص33.
7- رفیعی، همان، ص35.
8- همان، ص41، به نقل از المصنون به ، ص89
9- رفیعی، ص133 به نقل از احیاء، ج3، ص74
10- همان، به نقل از کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، ج2، 10-11؛ احیاء، ج3، ص72 و 74
11- همان، ص147 به نقل از الحکمه، ص23
12- جهت اطلاع کافی نک: رفیعی، همان، صص92-99
13- همان، صص97-98.
14- تاریخ فلسفه در جهان اسلام، صص56 و 561
15- نک: کیمیای سعادت، ج1، صفحات اول بحث اشاره به آیه شریفه «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی».
16- جواهر فروش، عبدالرحیم، آرای تربیتی غزالی (کیهان اندیشه، ش52، 1372، ص18) قم 1372
17- غزالی، کیمیای سعادت، ترجمه مؤید الدین خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم، آغاز ربع مهلکات، ص197، نیز احیاء علوم الدین، ج3، ص134 (مسلسل 1478)
18- زرینکوب، فرار از مدرسه، ص126
19- غزالی، کیمیای سعادت، ج1، ص31
20- زرینکوب، ص126
21- همان، ص127
22- زرینکوب، همان.
23- تاریع فلسفه در جهان اسلام، ص561
24- کیمیای سعادت، ج1، مطالب مربوط به آیه روح
25- غزالی، احیاء علوم الدین، المجلد الثالث، الجزء الثامن، الحافظ العراقی، دارلکتاب العربی، بی تا، ص101.
26- تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ج1، ص595
27- احیاء علوم الدین، المجد الثالث، الجزء الثامن، ص131.
28- جلال الدین همایی، غزالی نامه، ص162، چاپ سوم، تهران 1368.
29- همان.
30- غزالی، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤید الدین محمد خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم، ص197 (آغاز ربع مهلکات)
31- تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص593.
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول