پيام غدير
اگر حديث غدير، مسلم نباشد، هيچ امر مسلمى در اسلام وجود ندارد. (1)
در ميان اهل سنت، صدها دانشمند و مورخ و حافظ حديث و مفسر قرآن و متكلم و حتى اديب و لغوى، حديث غدير را روايت كرده و در كتب خود نوشتهاند.
از دانشمندان و مؤلفان متقدم، تا آنجا كه تحقيق و تفحص شده، بيست و شش مجلد كتاب، درباره همين مساله باقى مانده است و از آن جمله:
كتاب «الولايه» تاليف مورخ شهير و مفسر نامدار سنى مذهب، محمد بن جرير طبرى (متوفى 310ق) كه ظاهرا نخستين دانشمندى است كه در اين موضوع، كتابى مستقل تدوين كرده و در آن به هفتاد و پنج طريق، حديث غدير را روايت نموده است و به نقل كتاب «معجم الادباء تاليف حموى، ج 18، ص 80» نامبرده كتابى ديگر نيز به نام «فضائل على بن ابى طالب» نگاشته است. كتاب «الولاية فى طرق حديث الغدير» تاليف حافظ، ابن عقده همدانى (متوفى333ق) كه حديث مزبور را با يكصد و پنج طريق نقل كرده است. (2)
كتاب «طريق حديث الغدير» تاليف ابوطالب، عبدالله بن احمد بن زيد انبارى (متوفى356ق). (3)
كتاب ابوبكر محمد بن عمرو بن محمد تميمى بغدادى، معروف به «جعابى» (متوفى 355ق). با يكصد و بيست و پنج طريق. (4)
علاوه بر اينها كتب و تاليفات بسيارى وسيله دانشمندان شيعه در اين زمينه نگارش يافته و از آن جمله است كتاب بسيار ارجمند «عبقات الانوار» شامل بيست جلد كه دوازده جلد آن، وسيله دانشمند، مورخ و محقق نامدار، «ميرحامد حسين هندى» تاليف گرديده و هشت جلد ديگر، تاليف و تكميل فرزند برومند و عالم اوست.
كتاب قيم «الغدير» در بيست مجلد، تاليف آية الله علامه، شيخ عبدالحسين امينى، قدسسره، كه بحق مىتوان آن را دائرةالمعارف شيعه در موضوع تاريخ اسلام و ولايت علوى دانست. و در همين سده و همين روزگار نيز از محققان و محدثان و مؤلفان اهل سنتبه ذكر حديث غدير و ثبت آن پرداختهاند و از جمله:
احمد زينى دحلان مكب شافعى در كتاب «الفتوحات الاسلامية»
شيخ يوسف بنهانى بيروتى در كتاب «اشرف المؤيد»
سيد مؤمن شبلنجى مصرى در كتاب «نور الابصار»
شيخ محمد عبده در كتاب تفسير «المنار»
عبدالحميد آلوسى بغدادى در كتاب «نثر اللئالى»
شيخ محمد، حبيب الله شنقيطى در كتاب «كفاية الطالب»
دكتر احمد، فريد رفاعى در كتاب «تعليقات معجم الادباء»
استاد احمد، زكى مصرى در كتاب «تعليقات الاغانى»
استاد احمد، نسيم مصرى در كتاب «تعليقات ديوان مهيار ديلمى»
استاد محمد، محمود رافعى در كتاب «شرح الهاشميات»
حافظ، ناصر السنة حضرمى در كتاب «تشنيف الآذان»
دكتر عمر فروخ در كتاب «حكيم المعمرة» (5)
همان طور كه پيش از اين اشاره شد حديث غدير در كتب مورخان تا يكصد و بيست و پنج طريق دارد كه از ميان آن راويان، اسامى اشخاص زير را كه همگى از مشاهير صحابه پيامبر اسلامند، نمونه مىآوريم:
1. ابوبكر بن ابى قحافه 2. عمر بن الخطاب 3. عثمان بن عفان 4. طلحة بن عبدالله تميمى 5. زبير بن عوام 6. عباس بن عبدالمطلب 7. اسامة بن زيد بن حارثه 8. انس بن مالك 9. جابر بن عبدالله الانصارى 10. سعد بن ابى وقاص 11. عبدالرحمن بن عوف 12. حسان بن ثابت 13. سعد بن عباده 14. ابو ايوب الانصارى 15. عبدالله بن مسعود 16. سلمان فارسى 17. ابوذر غفارى 18. عمار ياسر 19. مقداد بن اسود 20. سمرة بن جندب 21. سهل بن حنيف 22. ابى بن كعب 23. اميرالمؤمنين، على
و از بانوان:
24. اسماء بنت عميس 25. ام سلمه، همسر پيامبر 26. عايشه، دختر ابوبكر 27. ام هانى، بنت ابى طالب 27. صديقه طاهره، فاطمه زهرا، دختر رسول خدا، صلىاللهعليهوآله. (6)
حال كه واقعه غدير و پيام آن روز، از مهمترين وقايع تاريخ اسلام است و اكنون كه بيش از يكصد ميليون مسلمان در جهان بر اساس فرمان حق و بر طبق وصيت لازم الاطاعه پيامبر خود اسلام و معارف و احكام دينى را از ناحيه نورانى على، امير المؤمنين و ائمه طاهرين، صلوات الله عليهم اجمعين، تلقى مىكنند. دريغ است كه بسيارى از اين پيروان راستين اسلام و تشيع ار خطاب عزا و پيام انسان ساز پيامبر خود در روز غدير به قدر شايسته آگاه نباشند و يا سبب نا آشنايى با زبان تازى، ز درك و استفاده از آن محروم بمانند و بهمين جهت ترجمه فارسى آن گرامى بر طبق متن مروى در كتاب ارجمند «احتجاج طبرسى» دانشمند و محقق عظيم الشان قرن ششم هجرى (7) كه از مصادر معتبر كتب روايت است هب عمل آمد; هرچند كه مرا آن مايه نبود كه بتوانم آن بلاغت و جاذبه را كه در آن متن شريف است تامين نمايم ولى
آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد
بسم الله الرحمن الرحيم
ستايش خداوندى را كه در يگانگى، والا و در بى همتايى، نزديك و در اقتدار شكوهمند و در اركان خود بسى بزرگ است. دانشش بر هر چيز احاطه دارد و آفريدگان همگى مقهور قدرت اويند. بزرگى كه پيوسته بوده و ستودهاى كه هميشه خواهد بود. آفريدگار آسمانهاى بلند و گستراننده گستره زمين است. فرمانرواى مطلق زمينها و آسمانهاست و به غايت، پاك و بىنهايت پاكيزه است. پروردگار فرشتگان و روح است و نسبتبه هر آنچه آفريده كريم است و هرچه ساخته و پرداخته غرقه عطا و فضل اويند. هر ديدهاى را مىبيند و هيچ ديدهاى را توان ديدار او نيست...
در اجراى كيفر مجرمان، شتاب نمىكند و به عذابى كه در خور آنند تعجيل، نمىنمايد. به اسرار نهان و به سويداى سينهها آگاه است و هيچ رازى از او پوشيده نيست و هيچ امر نهانى او را به اشتباه نمىافكند...
گواهى مىدهم: او خدايى است كه هستى، آكنده قداست وى است و آغاز بى آغاز و انجام بى فرجام به نور او احاطه شده است.
فرمانش بى مشورت مستشارى مجرا و نافذ است و قضا و تقديرش بى مدد و انبازى بر كائنات حكومت دارد و در تدبير امر خلقش هيچ نقص وبى نظمى نيست... اعتراف مىكنم كه بنده اويم و گواهى مىدهم كه پرورنده و پروردگار من است و آنچه را كه به من اعلام فرموده به مردم ابلاغ خواهم كرد. مباد كه به سبب مسامحه در انجام وظيفه تبليغ، كوبه عذاب حق بر من فرود آيد. عذابى كه هيچ قدرتى را توانايى دفع آن نباشد. [آرى] نيستخدايى جز خداوند كه دستورم داده و فرموده است كه: «اگر در ابلاغ آنچه اينك بر تو فرو فرستادهام كوتاهى كنى، در حقيقتبه هيچ يك از وظايف رسالت و ابلاغ پيام من عمل نكردهاى.» و هم او - تبارك و تعالى - حفظ و نگهدارى مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمين كرده و او مرا كفايت كنندهاى بزرگوار است. و اينك اين است آن پيام كه بر من نازل فرموده:
بسم الله الرحمن الرحيم يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس. (8)
اى مردم! من در ابلاغ آنچه كه حق بر من فرو فرستاده است، كوتاهى نكردهام و هم اكنون سبب نزول آن آيه را برايتان باز خواهم گفت: فرشته وحى خدا - جبرئيل، عليهالسلام - سه بار بر من فرو آمد و از سوى حق تعالى، پروردگارم، فرمان داد تا در اين مكان بپاخيزم و سپيد و سياه مردم را رسما آگاهى دهم; كه على بن ابيطالب، برادر و وصى و خليفه و جانشين من و امام پس از من است كه نسبتش به من همان نسبت است كه هارون به موسى داشت، با اين تفاوت كه رسالتبه من خاتمه يافته است و بعد از خداوند و رسولش، على، ولى و صاحب اختيار شماست و پيش از اين هم خداوند در آيهاى ديگر از قرآن چنين فرمود:
انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون. (9)
على بن ابيطالب، همان كسى است كه نماز به پاى داشته و در حال ركوع، به نيازمند، صدقه داده است.
از جبرئيل، عليهالسلام، خواستم كه از خداوند متعال عافيت مرا از تبليغ اين ماموريت، تقاضا كند; چون مىدانستم كه در ميان مردم، پرهيزگاران، اندك و منافقان، بسيارند و از مفسده جويى گنه آلودگان و نيرنگ بازى آنان كه دين اسلام را به تمسخر و استهزا گرفتهاند، آگاهى داشتم; همانها كه خداوند در قرآن كريم، چنين توصيفشان كرده است:
تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم و تحسبونه هينا و هو عند الله عظيم. (10)
هنوز آن آزارها كه اين گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبردهام، تا آنجا كه به دليل ملازمت و مصاحبت فراوان على با من و توجهى كه به او داشتم به عيبجويى من برخاستند و مرا مردى زود باور كه هرچه مىشنود، بى انديشه مىپذيرد، خواندند تا آنكه خداوند، عز و جل، اين آيه را نازل فرمود:
و منهم الذين يؤذون النبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين. (11)
من، هم اكنون مىتوانم يكى يك اين گروه را به نام و نشان، معرفى كنم; ليكن به خدا سوگند من در مورد اين افراد، بزرگوارانه رفتار كرده و مىكنم.
ولى اينها همه خداى را از من راضى نمىسازد مگر آنكه وظيفه خود را در مورد ماموريتى كه از آيه شريفه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك...» يافتهام، به انجام رسانم.
[حال كه چنين است، پس:] اى مردم! بدانيد كه خداوند، على بن ابيطالب را ولى و صاحب اختيار شما معين فرموده و او را امام و پيشواى واجب الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پيروان ايمانى ايشان و بر هر بيابانى و شهرى و بر هر عجم و عربى و هر بنده و آزادهاى و بر هر صغير و كبيرى و بر هر سياه و سپيدى و بر هر خدا شناس و موحدى فرض و واجب فرموده و فرمانها و اوامر او را مطاع و بر همه كس نافذ و لازم الاجرا مقرر كرده است. هر كس با على به مخالفتبرخيزد، ملعون است و هر كس كه از او پيروى نمايد، مشمول عنايت و رحمتحق خواهد بود.
مؤمن كسى است كه به على ايمان آورد و او را تصديق كند. مغفرت و مرحمت و بخشايش خداوند ويژه او و كسانى است كه سخن او را بنيوشند و نسبتبه فرمان او مطيع و منقاد باشد.
اى مردم! اين واپسين بار است كه مرا در اين موقعيت ديدار مىكنيد، پس گوش فرا داريد و به سخنانم دل سپاريد و دستور پروردگارتان را فرمان بريد. خداوند، عزوجل، پروردگار و ولى و صاحب اختيار و خداوندگار شماست و گذشته از او، پيامبرش - محمد - همين من كه اكنون به پا خاسته و با شما سخن مىگويم، بر شما سمت ولايت و صاحب اختيارى دارد و پس از من، امامت و پيشوايى تا روز واپسين و تا آن هنگام كه خدا و پيامبرش را ديدار خواهيد كرد، در ذريه و نسل من كه از پشت على هستند، قرار خواهد داشت.
جز آنچه خداوند، حلال كرده، حلال نيست و جز آنچه خداوند، حرام فرموده، حرام نيست و پروردگار، هر حلال و حرامى را به من معرفى كرده است و من نيز تمام آنچه از كتاب خود و حلال و حرامش تعليم نموده است، به على آموختهام.
اى مردم! دانشى نيست كه خداوند به من تعليم نكرده باشد، و من نيز هرچه تعليم گرفتهام، يكسره به على اين امام پرهيزگاران و پارسايان آموختهام و ديگر دانشى نيست مگر آنكه به على تعليم كردهام، او كه امام مبين و رهنماى آشكار شماست.
اى مردم! مباد كه نسبتبه او راه ضلالت و گمراهى سپريد و مباد كه از او روى بر تابيد و مباد كه از ولايت و سرپرستى او و از اوامر و فرمانهايش به تكبر سر باز زنيد. اوست كه هادى به حق و عامل به حق و نابود كننده باطل است و از ناپسنديدهها بازتان مىدارد. اوست كه در راه خدا از سرزنش هيچ كس، پروا نمىكند و اوست نخستين كسى كه به خدا و پيامبرش ايمان آورد و جان خويش فداى رسول الله كرد و در آن هنگامهها كه هيچ كس در كنار پيامبر، باقى نماند، همچنان از او حمايت كرد و او را تنها رها ننمود و همو بود كه در آن روزگار كه كسى را انديشه عبادت و پرستش خدا نبود، در كنار پيامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت مىكرد.
اى مردم! على را برتر و والاتر از هر كس بدانيد كه خدايش از همه والاتر و برتر دانسته است و به ولايت او تمكين كنيد كه خدايش به ولايتبر شما منصوب فرموده است.
اى مردم! على، امام و پيشوا از جانب حق تعالى است و خداوند توبه منكران ولايت او را هرگز نخواهد پذيرفت و هرگز آنان را مشمول عنايت و مغفرت خويش قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده كه با آن كسان كه از فرمان على سرپيچند، چنين رفتار كند و پيوسته تا جهان باقى و روزگار، در كار است، ايشان را در شكنجه و عذابى سخت و توان فرسا معذب دارد. پس مباد كه فرمانش را معصيت كنيد كه به آتشى گرفتار خواهيد شد كه آدمى و سنگ افروزنده آن است كه براى كافران فراهم گرديده است.
اى مردم! همه پيامبران پيشين و رسولان نخستين، مردم را به آمدن من بشارت دادهاند. من، خاتم پيامبران و رسولان خدايم و بر همه خلق آسمانها و زمينها حجت و برهانم.
هر كس در اين امر، ترديد كند، همچون كفار جاهليت نخستين است و هر كس در سخنى از سخنان من شك نمايد; در حقيقت، به تمام سخنان من شك كرده است و چنين كس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود.
اى مردم! خداوند متعال با اين فضيلتها كه بر من، مرحمت فرموده بر من منت نهاده و احسان كرده است (آرى) خدايى جز او نيست و تا جهان، بر قرار و روزگار، پايدار است، ستايش و سپاس من، ويژه خداى من است.
اى مردم! على را برتر از همه بدانيد كه گذشته از من، از هر مرد و زنى، برتر و والاتر است. [بدانيد] كه خداوند، به خاطر ماست كه به جهانيان، روزى مىدهد و آفرينش بر پاى و برقرار است; هر آن كس كه اين سخن مرا انكار كند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است.
هان! آگاه باشيد كه اين سخنان را بيقين جبرئيل از سوى حق تعالى به من خبر داده و گفته است كه: «هر كس با على به عداوت و دشمنى برخيزد و ولايت و محبت او را در دل نگيرد، لعنت و خشم مرا نسبتبه خود. فراهم كرده است; پس هر كس بايد كه در كار خود بنگرد كه براى فرداى خود چه آماده نموده است; پس بايد كه از مخالفتبا على، سختبر حذر باشيد، مباد كه پس از ثابت قدمى، پايتان بلغزد كه خداوند به هرچه كنيد، آگاه است.
اى مردم! على، همان كس است كه خدا در كتاب مجيد خود، به عنوان «جنب الله» از او ياد كرده و از زبان مبتلايان دوزخ، فرموده است: «يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله.» (12)
اى مردم! در قرآن، به تدبر و تفكر، نظر كنيد و در درك و فهم آيات آن بكوشيد، به محكمات آن توجه كنيد و از متشابهاتش پيروى منماييد. و به خدا سوگند كه بجز اين مرد كه هم اكنون، دست او را گرفته و بر كشيدهام هرگز ديگرى نيست كه بتواند دستورات قرآن را براى شما روشن كند و تفسير آيات آن را بيان نمايد; همين مردى كه اينك بازوى او را گرفته و به شما اعلام مىكنم كه: هر كس را كه من مولا و سرپرست و صاحب اختيارم، على، مولا و سرپرست و صاحب اختيار اوست; اين مرد، على بن ابيطالب است، برادر و وصى من است، كه فرمان دوستى و ولايت او از جانب حق متعال بر من نازل گرديده است.
اى مردم! على و آن پاكان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اكبر است، كه هر يك از ديگرى خبر مىدهد و هر كدام، آن ديگر را تاييد و تصديق مىكند; ميان اين دو ثقل و اين دو امر گران، جدايى نخواهد بود تا آنكه به قيامت در كنار حوض، به من رسند. ايشان امناى حق در ميان خلق و فرمانروايان او بر روى زميناند. بهوش باشيد كه من، آنچه لازم بود، گفتم.
به هوش باشيد كه مطلب و مقصود را ابلاغ كرده و به گوش شما رساندم. توضيح دادم كه اين امر، به دستور خداوند بود و من نيز از سوى او، عز و جل، به شما ابلاغ نمودم. به هوش باشيد كه عنوان «اميرالمؤمنين» بر كسى جز برادر من روا نيست و اين سمت و مقام و فرمانروايى بر مسلمانان پس از من، براى هيچ كس جز وى مجاز و حلال نيست.
(رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، در اين هنگام، بازوى على، عليهالسلام، را بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد، تا آنجا كه پاهاى وى، محاذى زانوان پيامبر مىرسيد و پس از آن به سخن ادامه داد:)
اى مردم، اين مرد، على است، برادر و وصى من و حافظ علم و خليفه و جانشين من بر امت است. على است، مفسر قرآن، كتاب خدا.
اوست كه مردم را به حق دعوت مىكند و اوست كه به هر چه موجب رضا و خشنودى خداست، شتابنده است. اوست كه با دشمنان حق. در پيكار و ستيز و بر فرمانبردارى و اطاعت از خدا، سختكوش و باز دارنده مردمان از معاصى و نافرمانيهاست. اوستخليفه و جانشين رسول خدا و اميرالمؤمنين و پيشوا و هادى خلق خدا. اوست كه به امر خدا قاتل «ناكثين» و «قاسطين» و «مارقين» است.
[اى مردم!] آنچه مىگويم به فرمان پروردگار مىگويم و اين خواست و دستور حق است كه هيچ سخنى از او، به دست من تغيير و تبديل نپذيرد; حال مىگويم: خداوندا! هر آن كس كه على را دوست مىدارد، دوستبدار و هر كس با وى دشمن است، دشمن دار. خداوندا هر كس كه على را انكار كند، لعنت كن و آن كس كه پذيراى حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز.
خداوندا! اگر اكنون، على، ولى تو را به خلافت و جانشينى خود معين كردم و امرى كه موجب اكمال دين و اتمام نعمتبر اين مردم است، بيان كردم، همه و همه به فرمان تو بود. كه تو، خود بر من، وحى فرمودى كه:
و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين. (13)
خداوندا! تو را گواه مىگيرم و تو بهترين گواهى كه من به وظايف تبليغ و رسالتخود عمل كردم.
اى مردم! خداوند، عز و جل، كمال دين شما را در ميان امامت و پيشوايى على قرار داده است; پس هر كس كه از او و از جانشينان او يعنى فرزندان من كه از صلب او تا واپسين روز، به جهان خواهند آمد، پيروى و اطاعت نكند، به حبط و نابودى اعمال، گرفتار گرديده و در آتش دوزخ، جاودانه، معذب خواهد بود، نه ديگر عذابش تخفيف يابد و نه مهلت و فرصت نجاتى به او داده شود.
اى مردم! اين، على است كه مرا بيش از هر كس، يارى كرده و از همه، بر من بيشتر، حق دارد. از تمام مردم، به من، نزديكتر و از همه كس، نزد من، محبوبتر و گراميتر است. خداوند، عز و جل، و من از او راضى و خشنوديم. آيهاى در قرآن، مشعر به رضايتحق از بندگان، نازل نشده مگر آنكه در شان على است و هر جا كه خداوند، مؤمنان را مخاطب قرار داده، و در درجه نخست، نظر به او داشته است. آيه مدحى نيست مگر آنكه در مورد اوست و بهشتى كه در [سوره] «هل اتى على الانسان» ياد شده، براى اوست، و در نزول آن، ديگرى جز او منظور نشده و ديگرى جز او مدح و ستايش نشده است.
اى مردم! على، ناصر دين خدا و حامى پيامبر خداست، اوست پارساى پرهيزگار و طيب و طاهر و رهنما و ره يافته پيامبرتان، بهترين پيامبر و وصى او بهترين وصى و پسرانش بهترين اوصيااند.
اى مردم! ذريه و نسل هر پيامبرى از صلب خود اويند اما ذريه و نسل من از صلب على هستند.
اى مردم! شيطان ،به حسادت، آدم را از بهشتبيرون كرد پس مباد كه نسبتبه على، حسد ورزيد كه اعمالتان، يكسره، باطل شود و به لغزش و انحراف درافتيد، كه آدم، صفوت الله، تنها به سبب يك معصيت، به زمين فرو افتاد، پس بر شماست كه مراقب احوال خويشتن باشيد. شما كه در ميانتان، دشمن خدا نيز هست.
[اى مردم!] جز شقى واژگون بخت، با على، كين نمىورزد و جز، پارساى پرهيزگار، مهر على در دل نمىگيرد و جز اهل ايمان و مخلصان بى ريا به على، ايمان نخواهند آورد و به خدا سوگند، سوره: «والعصر ان الانسان لفى خسر...» در شان على، نازل شده است.
اى مردم! خدا را گواه مىگيرم كه در انجام وظايف رسالت فرو گذار نكردم و بر پيامبر جز ابلاغ فرمان حق، وظيفهاى ديگر نيست.
اى مردم! نسبتبه خداوند، آنچنان كه شايسته است پرهيزگار باشيد، مباد كه جز به مسلمانى ديده از جهان فرو بنديد.
اى مردم! به خدا و پيامبرش باور آريد و به نورى كه به او نازل شده ايمان آوريد، پيش از آنكه خشم خداى شما را فرو گيرد و به مجازات ، رخسارتان به عقب بازگردانده شود.
اى مردم! اين نور از جانب حق تعالى در من سرشته شده و بعد از آن در طينت على و سپس در نسل او قرار داده شده تا آنگاه كه نوبتبه امام قائم، مهدى رسد و اوست كه سرانجام حق خدا و حقوق ما را باز خواهند ستاند; كه خداوند ،عز و جل، ما را بر تمام مقصران و دشمنان و مخالفان و خائنان و معصيت كاران و ستمگران حجت قرار داده است.
اى مردم! به شما اعلام خطر مىكنم، بهوش باشيد كه من فرستاده خدا به سوى شمايم و هنگامى به رسالت مبعوث گرديدهام كه مدتى است زمين از پيامبران تهى بوده است. آيا اگر من نيز از جهان بروم و يا كشته شوم، به راه پيشينيان خود، باز مىگرديد؟ ولى هر آنكس كه به عقب بازگردد و به جاهليت اسلاف خود، روى كند، زيانى به خداوند نخواهد رساند اما پروردگار، سپاسگزاران را پاداش نيكو و مرحمتخواهد كرد.
اى مردم! بدانيد كه على همان كس است كه متصف و موصوف به سپاسگزارى و شكيبايى است و پس از او فرزندان من از صلب اويند. به اين صفات مزين و ممتازند.
اى مردم! مسلمانى خود را بر خداوند، منت منهيد كه موجب خشم و غضب پروردگار بر شما گردد و عذابى از سوى او به شما برسد; زيرا كه حق در كمين است.
اى مردم! چيزى نمىگذرد كه پس از من امامان و سردمدارانى پديد آيند كه خلق را به آتش دوزخ فرا خوانند اما اين گروه را در روز قيامتيار و مددكارى نخواهد بود. اى مردم! خدا و پيامبرش از اين كسان متنفر و بيزارند.
اى مردم! اينان و پيروان و يارانشان جملگى، در پستترين دوزخ گرفتار خواهند شد. و چه بد جايگاهى است دوزخ، براى اين گروه كه به تكبر گراييدهاند. هشداريد كه اينان همان «ياران صحيفه» (14) اند اما هر يك از شما بايد كه در نامه اعمال خود بنگرد هرچند كه مردم جز تنى چند، نامه عمل خود را از ياد بردهاند.
اى مردم! من اين ولايت را به عنوان امامت و ارث تا روز قيامت، در ذريه و نسل خود قرار دادم و با اين كار، وظيفهاى را كه به آن مامور بودم به پايان بردم تا بر هر حاضر و غايب و بر هر كس كه شاهد اين انجمن بوده و يا در اين اجتماع، حضور نداشته است و حتى بر آنان كه هنوز از مادر نزادهاند، حجت تمام باشد.
بايد كه ماجراى امروز را حاضران به غايبان گزارش كنند و پدران به فرزندان تا واپسين روز خبر دهند.
گرچه مدتى نخواهد گذشت كه ....
پى نوشت ها:
1. الغدير، ج 1، فصل «الكلمات حول السند الحديث».
2. تهذيب النبوة، ج7، ص337.
3. نجاشى، ص 161.
4. الغدير، ج 1، ص 152-158.
5. الغدير، ج 1، ص147-151.
6. الغدير، ج 1، ص 5-23.
7. ابو منصور، احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى.
8. سوره مائده، آيه67، يعنى: «به نام خداوند بخشنده مهربان اى پيامبر! آنچه از سوى پروردگارت نازل شده است، به مردم ابلاغ كن و چنانچه نكنى، به وظايف رسالت الهى خود اقدام ننمودهاى و خداوند ترا در برابر مردم حمايت و محافظتخواهد كرد.»
9. سوره مائده، آيه 55، يعنى: «تنها ولى و صاحب اختيار شما، خدا و پيامبرش و هم آن كسانند كه ايمان آورده و نماز به پاى داشته و در حالت ركوع، زكوة مىدهند.»
10. سوره نور، آيه 15، يعنى: «چيزهايى به زبان مىگوييد كه به آنها علم و آگاهى نداريد و به پندار خود، اين امر را سهل و آسان گرفتهايد، در حاليكه نزد خداوند، كارى عظيم است.»
11. سوره توبه، آيه 61، يعنى: «از اين مردم، كسانى هستند كه پيامبر را مىآزارند و گويند: او گوش است و هر سخن را بى تامل باور مىكند. به آنان بگو: اگر گوش استبه سود شما مىشنود، به خدا ايمان دارد و سخن مؤمنان را باور مىكند.»
12. سوره زمر، آيه56، يعنى: «وا اسفا بر من از آن تقصير و كوتاهى كه نسبتبه جنب الله ورزيدم.»
13. سوره آل عمران، آيه 85، يعنى: «و هر كس كه دينى جز اسلام برگزيند، هرگز پذيرفته نخواهد شد و در آن سراى، از زيانكاران است.»
14. شايد مقصود پيامبر از «ياران صحيفه» كسانى از اطرافيان آن حضرت بوده كه بنا به نقل مرحوم مجلسى در بحارالانوار، سندى را به خط سعيد بن عاص تنظيم و امضا كرده و نزد ابو عبيد به امانت گذارده بودند. قسمتى از متن آن سند چنين بوده است: «اين مطالب، مورد اتفاق جمعى از اصحاب رسول الله است و آن حضرت كسى را به جانشينى و خلافتبعد از خود معين نكرده و مساله خلافت او به ابوبكر و ابو عبيده و سالم مربوط است.»
15. سوره رحمن، آيه 30 - 34، يعنى: اى گروه انسانها و پريان! بزودى بر كار شما خواهيم پرداخت. بر شما شرارههاى آتش و مس گداخته فرو خواهد باريد.»
16. معنى جمله چنين است: «بدينگونه مردم آباديها را در اثر ستمكاريشان، نابود مىكنيم.»
17. سوره مرسلات، آيه16-19، «آيا مردم نخستين را هلاك نمىسازيم و از پس ايشان آيندگان را؟ اينگونه با مجرمان خواهيم كرد. و در آن روز واى بر آنان كه حقايق را تكذيب كردهاند.»
18. سوره مجادله، آيه 22، «نخواهى يافت گروهى را كه به خداوند و روز رستاخيز ايمان دارند، دوستدار كسانى باشند كه به خدا و پيامبرش كينه مىورزند; اگرچه اين كسان پدران يا پسران يا برادران يا خويشاندانشان باشند.»
19. سوره انعام، آيه 82، «كسانى كه ايمان آورده و عقيده خود را به ظلم نيالودهاند، چنين كسان در امن و سلامت و در طريق هدايتند.
20. سوره اعراف، آيه 38، «هر زمان كه امتى به دوزخ داخل شوند، امت ديگر را لعنت و نفرين مىكند.»
21. سوره ملك، آيات 8 و9، «آنگاه كه گروهى به آتش افكنده شوند موكلان دوزخ از ايشان پرسند: مگر پيامبرى كه اعلام خطرتان كند، براى شما فرستاده نشده؟ پاسخ دهند: چرا فرستاده خدا نزد ما آمده و اعلام خطر كرد. ليكن او را تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند چيزى نازل نكرده و شما جز به گمراهى آشكار نمىرويد.»
22. سوره فتح، آيه 10، «پس هر كس كه عهد شكند، به زيان خود اقدام كرده است.»
23. سوره بقره، آيه 158، «پس هر كس كه حج كند و يا عمره بجاى آورد. مانعى نيست كه سعى صفا و مروه كند.»
24. سوره زخرف، آيه 28، «و خداوند گوهر امامت و ولايت را در نسل او ثابت و پايدار قرار داد.»
25. سوره حج، آيه 1، «لرزش زمين در آن ساعت، حقا امرى بزرگ و سهمگين است.»
26. سوره فتح، آيه 10، «پس هر كس عهد خود شكند، تنها به زيان خود اقدام كرده است.»
27. سوره آل عمران، آيه 144، «اگر شما و آن كسان كه در زمين مىزيند، جملگى كافر گردند، هر زيانى به خداوند نرسانند.»