مقدمه
جهان امروز، جهان تحولات است. یکی از این مناطق جهان که به ویژه در دو صد سال اخیر دستخوش تحولات اخیر بوده است، منطقه خاورمیانه میباشد. در پی تحولات معطوف به استقرار یک نظم سیاسی جدید، میتوان از جریانهای اسلامگرا نام برد که تاکنون چندین موج را پشت سر گذاشته است. در پی آن تحولات عملی، آراء و نظریههایی نیز از سوی متخصصان و دانشگاهیان و حتی رهبران جنبشها بیان شده است که دستهبندی و مرزگذاری میان آنها میتواند افق روشنتری از این پدیده را پیش چشم گذارد که خود موضوع این پژوهش است. البته، تحولات شگرفی که از دسامبر 2010 در کشورهای عربی روی داد، موج تازهای از اسلامگرایی را در نظر و عمل مطرح کرد که در نوع خود بسیار حائز اهمیت و قابل بررسیهای فراوان است. با این حال به رغم گذشت چند سال از این تحولات، بررسی و نظریهپردازی در این خصوص، زودهنگام به نظر میرسد. هر چند که نظریاتی نیز چه در ایران و چه در منطقه و جهان ارائه شده است. با این حال، چون این تحولات در حال تکوین است و چون نظریات مربوط به آنها، نهایی و کامل نیست، بررسی و طبقهبندی آنها نیز زودهنگام به نظر میرسد.از این نظر، با توجه به اهمیت نظریات ارائه شده درباره علل شکلگیری و یا تحول جریانات اسلامگرا در خاورمیانه، هدف مقاله حاضر شناسایی نظریات موجود - یا به تعبیر رجایی «صورتبرداری» (2) - و مروری بر این ادبیات غنی و آموزنده (تا پیش از موج اخیر) است. البته تعداد کتابها و مقالات تألیف شده در این موضوع آن چنان فراوان است که نام بردن از تکتک آنها ناممکن مینماید و در عوض، باید با یافتن وجوه مشابه تحقیقات صورت گرفته، جریانهای گوناگون پژوهشی در این زمینه را شناسایی کرد. روشن است که این گونه مطالعات به ناچار با نوعی خلاصه گویی و ساده سازی همراه است و گاه از یک گزارش صرف فراتر نمیرود، اما به هر صورت برای درک جایگاه نظریهها و نظریهپردازان و روابط و اثرگذاری آنها بر یکدیگر مؤثر است. به عبارت دیگر، چنین صورت برداریهایی برای شناخت جغرافیای بحث مفید است و اساساً گام نخستین و ضروری برای هر پژوهشی محسوب میشود. هر چند در اینجا تلاش شده است که عموم نظریات اساسی و جدی در این زمینه از قلم نیفتد، مقاله حاضر نمیتواند یک شناسایی کامل و بدون کاستی به شمار آید و به خصوص توجه به آثاری که به زبانهای فرانسوی و عربی نگاشته و منتشر شده است، میتواند در تکمیل و تدقیق این نوشته مؤثر باشد، ضمن آنکه بررسی انتقادی این نظریات مجالی دیگر میطلبد و فعلاً از عهده این مقاله خارج است.
طرح مسئله
منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا طی دو دهه 1980 و 1990 میلادی، شاهد ظهور، گسترش و گاه افول جریانات گوناگونی بوده است که خود را ذیل عنوان «اسلامگرا» تعریف میکردند. فعالیتهای اینگونه جریانات، فارغ از نتیجه آن، موجب شد تا توجه سیاستمداران و تحلیلگران بیش از گذشته به پدیده اسلام سیاسی جلب شود. البته اسلامگرایی در کشورهای عربی، از یک دید، پدیده جدیدی نبود و ریشه و پیشینه آن به سالهای ضعف - و سپس فروپاشی - امپراتوری عثمانی (بحران خلافت) باز میگشت و حتی با کاوش بیشتر و جستجویی دقیقتر در تاریخ میتوانیم متفکران مسلمان دیگری را هم بیابیم که خواهان شکلدهی مناسبات موجود بر مبنای شریعت بودهاند، اما اوجگیری و بروز آثار فعالیتهای اسلامگرایانه از اواخر دهه 70 و به ویژه اوایل دهه 80 میلادی، سبب شد تا توجهات پراکنده و محدود پژوهشگران مسایل منطقه صورتی دیگر بیابد.پژوهشگران و تحلیلگران مسایل سیاسی با شگفتی - و برخلاف پارهای از مفروضات تئوریک خود - میدیدند که اسلام به سرعت به عنوان ابزاری برای دگرگونی و بازسازی دولت و جامعه درآمده است. براساس دیدگاههای موجود، به ویژه در چارچوب موج نخست نظریه مدرنیزاسیون، انتظار آن بود که در پی رویدادهایی چون گسترش شهرنشینی و افزایش سطح سواد ساکنان منطقه، شاهد بروز جهتگیریهای سیاسی «مدرن» در این جوامع باشیم (3). به علاوه، برخی فرض میکردند که دین اسلام صرفاً در جهت حفظ وضعیت موجود عمل میکند و یا دست کم قادر به بسیج تودهها برای دگرگونی نیست. (4) حال، حادثهای دیگر و خلاف انتظار رخ داد: موجی جدید به حرکت درآمد که سودایی دیگر برای منطقه داشت و میخواست با تغییر واقعیات موجود، طرحی نو دراندازد. اسلام که روزگاری از جمله ابزارهای مهم و انکار ناشدنی برای کنترل و تضعیف احزاب و گروههای چپگرا و ملیگرا در کشورهای مسلمان به شمار میرفت، در قالب یک رقیب جدید و نیرومند ظاهر شده بود. در واقع، دگرگونیهای سریع و پردامنه خاورمیانه که گاه کاملاً مرتبط با اقدامات اسلامگرایان بود، بیش از پیش شناسایی این پدیده و نیز بازبینی مفروضات پیشین را ضروری میساخت.
در این میان، تشدید فعالیتهای «جنبشهای اسلامگرا» تنها پدیدهای نبود که جلب توجه میکرد، بلکه ظهور یک «دولت اسلامگرا» - در ایران - بسیار جذابتر مینمود. ایران، اینک، به صورت بستری پویا برای آزمون توانایی و ظرفیت ایدئولوژی جدید، و دست کم قرائت شیعی آن، درآمده بود. اگر دو تصویر ترسیم شده را ترکیب کنیم (ظهور یک دولت اسلامگرا در ایران و تقریباً همزمان با آن، تشدید فعالیتهای اسلامگرایانه در سایر کشورهای خاورمیانه)، میبینیم که وضعیت منطقه تا چه اندازه در معرض تغییر و تحول جدی قرار داشته است. اگر اسلامگرایان موفق به تحقق کامل ایدههای خود میشدند، ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی منطقه دیگرگون میشد و مناسبات موجود براساس برداشتهای خاص از مبانی دینی شکل مییافت. همچنین روابط میان کشورهای خاورمیانه و کشورهای قدرتمند، به ویژه غربی، به طور اساسی در معرض بازنگری قرار میگرفت. از این مباحث البته نباید نتیجه گرفت که در صورت قدرتگیری اسلامگرایان در کشورهای مختلف منطقه لزوماً بین آنان همسویی و همکاری پدید میآمد و همگی براساس برداشت مشترکی عمل میکردند، ولی گویی وقوع این دگرگونیها در خاورمیانه لازم مینمود تا به تدریج این برداشت تعدیل یافته - و البته منطقی - به دست آید که «دین چون هم حاوی عناصر وحدت بخش است و هم حاوی عناصری که موجد تغییرات اساسیاند، لذا هم میتواند تکیه گاهی برای نهادهای مستقر جامعه باشد و هم یک نیروی انقلابی... دین درست همان طور که در روزگاران گذشته اغلب به کار تأیید وضع موجود مدد میداده، اینک در بسیاری از قسمتهای جهان کنونی به امدادگر انقلابها تبدیل شده است.» (5)
به هر حال، در پرتو دگرگونیهای گاه نفسگیر و غافلگیر کننده منطقهای و با توجه به بازنگریهای صورت گرفته در تئوریهای موجود و یا مفروضات حاکم، نوشتههای فراوانی با هدف توصیف و تبیین پدیده اسلامگرایی، آثار آن و به ویژه گمانهزنی درباره چشم اندازهای آینده به رشته تحریر درآمد. در نتیجه، امروزه ادبیاتی غنی در مورد علل ظهور و گسترش جنبشهای اسلامگرا در خاورمیانه در دسترس محققان قرار دارد.
آنچه که پژوهشگران مسائل منطقه را به خود مشغول کرده، تحولی است که در جریان اسلامگرایی روی داده است. توضیح اینکه طی دو دهه 80 و 90 میلادی موج سهمگین اسلام سیاسی اگرچه آثار و پیامدهای شگرفی به دنبال آورده، تحت تأثیر عوامل گوناگون داخلی و بین المللی به تدریج دچار دگرگونی شد: تفسیرهای جدیدی از مبانی و مفاهیم دینی به عمل آمد و گرایشهای رادیکال به حاشیه رانده شدند. در واقع، امروزه اگرچه در رسانهها بیشتر از قدرت رادیکالیزم اسلامی - به خصوص اقدامات القاعده - سخن به میان میآید، اسلامگرایان میانهرو بازیگرانی جدیتر، مؤثرتر و موفقترند. اینان با درک هوشمندانه شرایط کشورهای خود و منطقه، جایابی مناسب در صحنه بازی سیاسی و عرضه تفسیرهای جدید و جذاب از متون دینی - در عین وفاداری به آن متون - توانستهاند بیش از رقیبان رادیکال خود در جلب نظر تودهها کامیاب باشند. اگر روزگاری شعار مشهور «الاسلام هو الحل» به معنای لزوم تغییر همه جانبه بود، تحلیلگران علاقمند شدند که ببینند حال، اسلامگرایان چگونه این شعار را با شرایط جدید تطبیق میدهند و به ویژه چه نسبتی میان آن و مفهوم دموکراسی برقرار میکنند. به هر صورت، بررسی این نکته (چرایی دگرگونی در جریان اسلامگرایی) موجب پیدایش موج دیگری از مطالعات و نظریهپردازیها شد و ظرف مدت کوتاهی، مقالات و گزارشهای چندی در این زمینه تدوین و تنظیم شد و حتی در این زمینه همایشهایی برگزار گردید (6).
رویکردها و نگرشهای موجود
امروزه بسیاری از پژوهشگران مسایل اسلامگرایی و جنبشهای اسلامگرا پیش از هر چیز میکوشند نوعی طبقهبندی از تحقیقات به عمل آمده عرضه کنند تا جایگاه تحقیق و مطالعه آنان در این مقولهبندی مشخص شود. در یک تقسیمبندی اولیه، با بهرهگیری از مفهوم صورت انتزاعی (یا صورت نوعی) مورد نظر وبر، میتوان پژوهشهای مختلف را به چهار دسته تقسیم کرد:1. پژوهشهایی که پدید اسلامگرایی را از منظری اندیشهای مورد توجه قرار داده است؛
2. پژوهشهایی که به بررسی تاریخی و جامعهشناسانه ظهور یا تحول جنبشهای اسلامگرا پرداخته است؛
3. پژوهشهایی که جنبشهای یاد شده را در چارچوب سیاستها و تحولات منطقهای و بینالمللی مورد مطالعه قرار داده است؛
4. پژوهشهایی که برای بالا بردن قابلیت تبیین چارچوب تحلیلی خود، به ترکیب دو یا چند تئوری دست زدهاند.
درباره نظریات گروه چهارم قابل ذکر است که امروزه به دلیل گرایش پژوهشگران به دوری از برهانهای تک علتی و ارایه نظریات ترکیبی و چند متغیره، آثار فراوانی به رشته تحریر درآمده است که جنبشهای اسلامگرا را بدینگونه مطالعه کردهاند. این محققان برای بالا بردن قابلیت تبیین چارچوب تحقیقاتی خود به ترکیب دو تا چند تئوری و بررسی همزمان سطوح مختلف تحلیل دست زدهاند و در نتیجه توانستهاند اثرگذاری متغیرهای بیشتری را در تحلیل خود لحاظ کنند. با این حال، مرور این آثار نشان میدهد که نگاه از منظر یک تئوری یا یک سطح تحلیل - در این ترکیب - معمولاً غلبه دارد؛ به عنوان مثال، چنانکه خواهیم گفت، به رغم بررسی متغیرهای گوناگون داخلی و منطقهای توسط ژیل کپل، نگاه جامعهشناسانه بر پژوهشهای وی غالب است. همچنین میتوان از آثار دکمجیان و هالیدی یاد کرد که به سرعت حالت کلاسیک نیز یافتهاند. از این رو در پژوهش حاضر، اینگونه نوشتهها به صورت مستقل مرور نخواهند شد، بلکه با توجه به نگاه غالب و حاکم بر آثار در درون گروههای سهگانه اولیه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
اینک، درباره گروههای سهگانه اولیه (اندیشهای، تاریخی و جامعهشناختی، و منطقهای - بینالمللی) توضیحاتی به اختصار در پی میآید.
1. رویکرد اندیشهای
برخی از پژوهشها، پدیده اسلامگرایی را از منظری اندیشهای بررسی کردهاند؛ یعنی تحقیق خود را بر بررسی مبادی و مبانی اندیشه اسلامگرایان، تحول و تطور اندیشه آنان و گاه آثار عملی چنین تفکراتی متمرکز کردهاند. تحقیقاتی که از این منظر صورت گرفته است، خود به سه بخش تقسیم میشود (7):نخست، گروهی از پژوهشها به مقوله (موضوع) شناسی پرداختهاند؛ یعنی با مشخص کردن تعدادی از موضوعات و مفاهیم اساسی، جایگاه آنها را در اندیشه اسلامگرایان شناسایی کردهاند و یا تحول و تطور این مفاهیم را در گذر زمان نشان داداهاند. مشهورترین پژوهش در این زمینه، از آن حمید عنایت است با عنوان اندیشه سیاسی در اسلام معاصر. وی با تأکید بر اینکه «این کتاب عمدتاً به اندیشهها میپردازد: از تاریخ و جامعهشناسی فقط در مواردی کمک گرفته شده است که به روشن کردن زمینه اندیشهها مدد برسانند» (8)، سیر تکوین اندیشههای جدید میان شیعیان و اهل سنت را بیان میکند و به عنوان نمونه، چگونگی تغییر برداشت از مفاهیم مهم تقیه و شهادت در اندیشه شیعه را نشان میدهد. به نظر عنایت، به دلایلی چند، اندیشه سیاسی در دو قرن اخیر در جهان اسلام جدی گرفته شده وگرنه تا پیش از آن، در سایه سایر معارف قرار داشته است. وی با این توضیح، به بررسی دیدگاههای متفکران مشهور شیعه و سنی و گاه ارتباط اندیشه آنان با دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی میپردازد و از جمله نشان میدهد که چگونه در قرن حاضر نوعی «آشتی باطنی» بر اثر تحولات اساسی در «جهاننگری طرفین» روی داده است (9). در این زمینه کارهای دیگری هم انجام گرفته است؛ مانند مقاله شهادت از سونسن که تأثیر این مفهوم را در بسیج تودهها در جریان انقلاب ایران واکاوی میکند (10)، و یا کتاب زبان سیاسی اسلام از برنارد لوئیس که حاوی نکات مهمی در باب ذهنیت و زبان مسلمانان و اهمیت موضوعاتی چون جنگ و صلح یا شرایط حاکم، براساس متون مقدس (نصوص)، است (11).
یکی از جدیدترین پژوهشها در این زمینه، کتابی است تحت عنوان اسلام، دموکراسی و مدرنیزم مذهبی در ایران (2000-1953) به قلم فروغ جهان بخش که نسبت اسلام و دموکراسی را در اندیشه تعدادی از متفکران سیاسی - مذهبی معاصر ایران جستجو میکند (12). وی با بررسی زندگی و آرای هفت شخصیت مشهور (مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، دکتر سروش، آیت الله طالقانی، آیت الله مطهری، علامه طباطبایی و امام خمینی) در پی روشن کردن آن است که: آنان چه درکی از دموکراسی داشتهاند و آن را چگونه تبیین و مفهومسازی کردهاند، مباحث خود را بر کدام پایه معرفتی و هنجاری بنا نمودهاند، و آیا درون مایه و پی آمد فعالیتهای آنان، در این باره، تفاوتی با کوششهای پیشینیان - در انقلاب مشروطه - داشته است یا خیر.
از خلال نظریهپردازیهای شخصیتهای مورد بررسی، براساس تحلیل جهان بخش، گونه خاصی از دموکراسی در چارچوب ایدئولوژی سیاسی اسلامی پدید آمد که بیشتر با مفاهیم و تصورات سنتی سازگار بود، هر چند روشنفکری دینی پس از پیروزی انقلاب شیوه دیگری را در پیش گرفت و سازگاری اسلام و دموکراسی را موضوعی برون دینی - و نه درون دینی - دانست که باید نگاهی عقلانی بدان داشت.
دوم، جریان شناسی مورد توجه عدهای دیگر از ناظران و نویسندگان بوده است. به عنوان یک اثر کلاسیک، میتوان از کتاب مشهور مجید خدوری با نام گرایشهای سیاسی در جهان عرب یاد کرد (13)، هر چند که تحولات جدید فکری را طبیعتاً پوشش نمیدهد. همچنین میتوان از کتاب اندیشههای سیاسی معاصر در جهان عرب نام برد که در پی صورتبرداری از جریانهای اندیشهای معاصر در جهان عرب است تا در نهایت، علل چنین وضعیتی را تبیین نماید. فرهنگ رجایی، نویسنده کتاب، از تمدنگرایی، اسلامگرایی و عربگرایی جدید به عنوان جریانهای اصلی اندیشهای در دوره معاصر نام میبرد و ویژگیهای هر یک را ذکر میکند (14). وی ظهور این سه جریان را نشانه تغییر در جهان ذهنی اعراب پس از شکست در جنگ شش روزه میداند؛ تغییراتی که در شکلگیری گفتگوهای صلح بین اعراب و اسرائیل بیتأثیر نبوده است. مصطفی ملکیان نیز در مقالهای، سه قرائت معاصر از اسلام را که موجب شکلگیری سه جریان شده است، چنین بر میشمارد: اسلام بنیادگرا، اسلام تجددگرا و اسلام سنتگرا (15)، در حالی که از نظر فیرحی، سه جریان تجددگرایی اسلامی، سکولاریزم اسلامی و رادیکالیزم اسلامی در تاریخ فکر معاصر قابل تشخیص است (16). گذشته از این موارد، نمیتوان از مقاله خواندنی احمد مصلی و تقسیمبندی گفتمانی وی در باب نسبت حقوق بشر و دموکراسی کثرتگرایانه (پلورالیستی) و جریانهای بنیادگرای اسلامی یاد نکرد (17).
بر این اساس، وی گفتمانهای بنیادگرایانه موجود را به دو گروه تقسیم میکند: 1. گفتمانهایی که حکومت اسلامی را با مفاهیمی چون حقوق بشر و دموکراسی مانعه الجمع میبیند و در این میان میتوان به نامهایی چون سیدقطب، صالح سریه و شیخ عمر عبدالرحمن اشاره کرد؛ 2. گفتمانهایی که میانهرو محسوب میشوند چون میان مبانی اسلام و مفاهیم یاد شده قائل به تعارض نیستند. دیدگاههای حسن البنا، تقیالدین نبهانی، منیر شفیق، سعید حوا، محمد العوا، حسن الترابی و راشد الغنوشی در این گروه جای میگیرد. سوم، تعدادی از نویسندگان معرفی و احیاناً بررسی انتقادی آرا و عقاید متفکران و فعالان اسلامگرا را در پیش گرفتهاند و از این طریق، به غنای مطالعات موجود یاری رساندهاند؛ به عنوان نمونه، سیدقطب، دکتر علی شریعتی و امام خمینی مورد توجه بسیاری از نویسندگان بوده و آثار زیادی را به خود اختصاص دادهاند. در یک ارزیابی اجمالی، تعداد این گونه مقالات (متفکرشناسی) در مقایسه با مقالات تألیف شده در دو محور پیشین (جریانشناسی و مقولهشناسی) بیشتر بوده است؛ به عنوان مثال، در مجموعه مقالاتی که با نام اسلام، سیاست و جنبشهای اجتماعی به ویراستاری ادموند برک و ایرا لاپیدوس منتشر شده است (18)، دو مقاله از سه مقاله بخش چهارم (انقلاب در ایران) در زمینه متفکرشناسی است: یک مقاله از حامد الگار درباره امام خمینی (19) و یک مقاله از یرواند آبراهامیان درباره دکتر علی شریعتی (20). در کتاب ریشههای تروریزم نیز مقالهای از راپوپورت درباره افکار محمد عبدالسلام فرج - به عنوان یک تئوریسین در جریان بنیادگرایی اسلامی - به چشم میخورد (21). نقطه ضعف برخی از مقالات این حوزه آن است که بجای تمرکز بر زمینه اندیشهای یک متفکر، به وقایعنگاری صرف یا بهرهگیری از تئوریهای روانشناسی و جامعهشناسی کشیده میشوند. چنانچه قرار باشد نمونهای درخشان از مطالعات در این حوزه نام برده شود که به زمینه اندیشهای بحث وفادار مانده و از بحثهای روانشناسانه و جامعهشناسانه مرسوم دوری گزیده است، مقاله بازنگری عرفان: [امام] خمینی و میراث فلسفه عرفانی اسلام قابل ذکر است (22).
2. رویکرد تاریخی و جامعهشناختی
اغلب نویسندگان، مسأله اسلامگرایی و ابعاد گوناگون آن را از منظر تاریخی و جامعهشناسانه بررسی کردهاند. این مطالعات خود به دو زیر گروه تقسیم میشود: مطالعاتی که به زمینههای ظهور اسلامگرایی - به طور کلی - پرداختهاند، و پژوهشهایی که منابع و چگونگی اقدام یا تحول اسلامگرایان را مورد توجه قرار دادهاند.1. زمینههای ظهور:
مطالعاتی که تأثیر متغیرهایی چون استعمار، بیکاری، جوان شدن جمعیت یا دموکراتیزاسیون را در این زمینه میسنجند، در این رده جای میگیرند و گاه ممکن است صرفاً جنبه تاریخی داشته باشند. این پژوهشها با توجه به زاویه دید و مبنای تحلیل، به دو بخش تقسیم میشوند:الف) در بخش نخست، ظهور و گاه گسترش اسلامگرایی به مسأله تجدد و یا تعارض سنت - مدرنیزم در کشورهای خاورمیانه پیوند داده شده است و فعالگرایی اسلامی به مثابه واکنشی علیه تسلط فرهنگی غرب بر جهان اسلام در نظر گرفته میشود. از این دید، درونمایه این حرکت بیشتر فرهنگی - هویتی است، چنان که بروس لارنس عنوان فرعی کتاب خود (مدافعان خدا) را «شورش بنیادگرایانه علیه دوره مدرن» برگزیده است (23) و هی وود نیز بنیادگرایی دینی را پاسخ جوامعی میداند که «دستخوش یک بحران هویت واقعی یا تصوری» شدهاند (24). بسام تیبی، پژوهشگر مشهور عرب، هم اسلامگرایی را پاسخی به مشکلات ناشی از دو پدیده همزمان جهانی شدن (25) و از هم گسیختگی (26) میداند که اولی پدیدهای سیاسی و دومی پدیدهای فرهنگی است. از دیدگاه وی، بنیادگرایان اسلامی در پی به چالش کشیدن مدرنیته فرهنگی هستند (27). روشن است که در این گونه تحلیل، اسلامگرایی «بخشی از یک پدیده بزرگتر»، یعنی رشد بنیادگرایی دینی در جهان، در نظر گرفته میشود (28)، چنان که تیبی میگوید: «بنیادگرایی، از هر نوع آن، بخشی از یک پدیده جهانی است.» (29) از جمله مطالعات مقایسهای مطرح، غیر از پژوهش لارنس، میتوان به مقاله مانسون و یا کتابی از اپل بی اشاره کرد (30)، اما مشهورترین و مفصلترین تحقیق در این حوزه، طرح بنیادگرایی است که توسط دانشگاه شیکاگو و فرهنگستان علوم و هنر آمریکا به اجرا درآمد و نشستهای علمی آن از 1988 تا 1993 طول کشید (31). مجموعهای از مقالات ارایه شده در این نشستها، در قالب 5 جلد کتاب قطور - به ویراستاری مارتین مارتی و آر. اسکات اپل بی - منتشر شد (32). عناوین مقالات درج شده بیانگر آن است که بررسی پدیده بنیادگرایی دینی، در همه وجوه و اقسام آن، مورد علاقه دستاندرکاران طرح بوده است، ضمن آن که بررسی تجربیات مختلف در کنار یکدیگر موجب نوعی مقایسه و سنجش نیز میشود:
جلد 1- ملاحظاتی در باب بنیادگراییها (1991)؛
جلد 2- بنیادگراییها و جامعه (1993)؛
جلد 3- بنیادگراییها و دولت (1993)؛
جلد 4- صورت برداری از بنیادگراییها (1994)؛
جلد 5- ادراکاتی درباره بنیادگراییها (1995). (33)
از دیگر نویسندگان مشهور در این زمینه، اسپوزیتو و وال هستند که ضمن پذیرش اهمیت مسائل و مشکلات خاص کشورهای اسلامی معتقدند اسلامگرایی پدیدهای صرفاً واکنشی در برابر مشکلات اقتصادی - اجتماعی نیست، بلکه سیاسی، دینی و به خصوص هویت جویانه است (34). البته در تفسیر این نوع هویتجویی، بین صاحبنظران هوادار این رویکرد اختلاف نظر است: نظر مارتین مارتی بر آن است که بنیادگراییها، از جمله بنیادگرایی دینی، واکنشی «ارتجاعی» محسوب میشود (35)، چون مبتنی بر «ایمان به حقیقتی مطلق» و رد هرگونه گفت و گو یا سازش با غیرمعتقدان است (36). سگال و یووال - دیویس هم از این منظر، سه ویژگی مشترک میان تمامی بنیادگرایان را چنین برمیشمرند: 1. مخالفت با فمینیزم و کوشش برای کنترل بدن زنان؛ 2. رد نظامهای کثرتگرا؛ و 3. تلفیق دین و سیاست. از دید این دو، این ویژگیها نشانگر احساس خطر بنیادگرایان از دنیای جدید است (37). در مقابل، تعدادی دیگر همچون لارنس، سید و زبیده (38) بنیادگرایی را واکنشی مدرن - و نه ارتجاعی - میدانند. از نظر اینان، بنیادگرایی اساساً در درون جریان مدرنیته قابل درک و فهم است؛ به عنوان نمونه، بابی سید در کتاب هراس بنیادین، با عرضه تحلیلی نشانه شناسانه، مقایسهای میان دو طرح کمالیزم و اسلامیزم انجام میدهد و هر دو را «مدرن» میداند. وی با تداوم و گسترش نظر زبیده در این باره چنین نتیجهگیری میکند:
تعارض میان کمالیستها و اسلامگرایان، دیگر نه بر سر مدرن شدن یا مدرن نشدن، بلکه تضادی بر سر تعقیب نوع استراتژی مدرن شدن است... اسلامگرایی را میتوانیم نوعی مدرنیته سیاسی بدانیم که از کمالیزم، لیبرالیزم، سوسیالیزم و دیگر ایدئولوژیها متفاوت است و به گونهای میان مدرنیته و غرب تمایز قایل میشود. این مسئله شاید به ما کمک کند که خصلت کاملاً ضد غربی اسلام گرایان را درک کنیم... رد غربی شدن از سوی آنان، به معنای رد مدرن شدن نیست (39).
ب) در بخش دوم، به مشکلات عینی و درونی کشورها تمرکز صورت میگیرد؛ یعنی ظهور و رشد اسلامگرایی به ناکامی دولتهای اقتدارگرا - و اغلب سکولار - منطقه در تحقق رفاه اقتصادی و برابری اجتماعی و نیز عدم تمایل به رعایت آزادیهای سیاسی نسبت داده شده و آثار متغیرهایی چون سرکوب سیاسی، وابستگی حکومت به خارج، گسترش شهرنشینی، فقر یا آثار شکستهای پیاپی اعراب از اسرائیل مورد بررسی قرار گرفته است. چنین پژوهشهایی که حجم زیادی از مطالعات درباره پدیده اسلامگرایی را تشکیل میدهند، خود به سه بخش تقسیم میشوند:
اول، نویسندگانی که بر مسئله استعمار جدید و سلطه خارجی تأکید میکنند و اسلامگرایی را واکنش به آن میدانند؛ به عنوان مثال، فرانسوا بورگا اسلامگرایی سیاسی را سومین مرحله استعمارزدایی خاورمیانهای میداند که بیشتر حرکتی فرهنگی محسوب میشود (40). مرحله نخست، نبرد علیه استعمارگران و حکومتهای وابسته بدانها در منطقه (سیاسی) بود و مرحله دوم شامل مبارزه با سلطهجویی توسط حکومتهای برآمده از جنبشهای استقلالطلبانه و ضد استعماری (اقتصادی) میشد. نیکی کدی (41) و خورشید احمد (42) نیز بر تعهد اسلامگرایان بر مبارزه با میراث استعمار و وابستگی حکومتها تأکید میکنند.
دوم، بررسی آثار عینی و ذهنی جنگهای اعراب و اسرائیل بر جوامع عرب و ظهور اسلامگرایی از موضوعات مورد توجه عدهای از محققان بوده است که از جمله مقاله حداد درباره شکست 1967 اعراب از اسرائیل قابل ذکر است (43). ملیکه زگال نیز در مطالعه خود درباره جامعه معاصر مصر بر این نکته انگشت گذاشته و مینویسد:
یکی از پیامدهای جنگ 1967 این بود که اندیشه توبه در میان علمای الازهر گسترش پیدا کرد. شکست در جنگ، این فرصت را برای آنان به وجود آورد تا به طور کلی نظریه رجعت به مذهب و احیای حافظه مذهبی جمعی را مطرح سازند... در حقیقت، شکست باید همانند پیروزی نوعی رحمت تفسیر میشد که از طرف خداوند فرستاده شده بود (44).
سوم، در پژوهشهای این بخش بر بحرانهای اقتصادی - اجتماعی و مسأله سرکوب سیاسی به طور جدی تمرکز صورت میگیرد و گاه، به دلیل نوع شاخصها و متغیرهای مورد بررسی، مرزهای جامعهشناسی و اقتصاد سیاسی کمرنگ میشود. از این رو است که ویکهام این بخش از مطالعات در باب اسلام سیاسی را زیر عنوان «مدل اقتصاد سیاسی» جای میدهد (45) و نوشتههای تسلر را مثال میزند، چرا که تسلر تحلیلهای خود را اغلب بر پایه آمار و دادههای کمی بنا میکند (46). بر این اساس، «در هر کشوری که حکومت ناتوان از تأمین نیازهای شهروندانش باشد، بنیادگرایی وجود خواهد داشت چرا که متفکران مذهبی بلافاصله راهحلهایی یوتو پیاپی برای حل مشکلات عرضه خواهند کرد؛ راهحلهایی خوشایند برای مردمی درمانده و نیازمند.» (47) از این رو کسانی چون شامیر، اتین و توزی، فیشر، انصاری، ابراهیم، فکش، گیلسنان، عجمی، کدی و کپل جاذبه اسلامگرایی را در شکست نخبگان ملی گرای سکولار در تحقق وعدههایشان و پاسخی به شهری شدن گسترده، فقر، بیکاری جوانان تحصیلکرده و بحران مشارکت میدانند (48)، و زبیده، آبراهامیان و بیات هم، در همین چارچوب، اسلامگرایی را با توجه به بحث «مبارزه طبقاتی» تحلیل میکنند (49). البته کسانی چون آبراهامیان و بیات تحت تأثیر واقعیات منطقه ناچار شدهاند که گامی فراتر بگذارند و علاوه بر متغیرهای عینی، متغیرهای ذهنی از قبیل فرهنگ و ایدئولوژی را نیز وارد تحلیل خود کنند. علاوه بر اینان میتوان به تجدیدنظر مشهور تدا اسکاچپول در تئوری انقلاب خود - تحت تأثیر حوادث انقلابی در ایران - اشاره کرد (50). کتاب معدل هم با عنوان طبقه، سیاست و ایدئولوژی در انقلاب در این زمینه قابل یادآوری است که میکوشد متغیر ایدئولوژی را به نحو مناسبی در تحلیل طبقه - محور خود وارد کند (51).
برخی از مطالعات در این بخش حالت ترکیبی دارند؛ یعنی متغیرهای گوناگون - و گاه سطوح مختلف تحلیل - در قالب یک تئوری ترکیبی مورد توجه قرار گرفتهاند، و در نتیجه کارآیی تبیینی بیشتری یافتهاند. امروزه کتاب مشهور دکمجیان (جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب) حالت کلاسیک یافته است. وی در تئوری خود با نام «نظریه ادواری» از شش بحران هویت، مشارکت، مشروعیت، آشوی و فشار، فرهنگ، نظامی و تضاد طبقاتی نام میبرد که در درون محیط بحران فراگیر کشورهای اسلامی به چشم میخورند و اسلامگرایی چیزی نیست جز واکنش جوامع اسلامی در برابر تداوم و شدت بحرانهای یاد شده (52). دکمجیان ایدئولوژیهای اسلامگرایانه را به چهار دسته تقسیم و برای هر یک مصادیقی ذکر میکند: گام به گام گرایان/ عملگرایان، تشیع انقلابی، تسنن انقلابی، و موعود گرایان/ پاکدینان (53). از دید وی، «جذر و مد بنیادگرایی اسلامی در طول تاریخ نشانگر یک رابطه دیالکتیکی مداوم میان اسلام و محیط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی آن است.» (54) او جایگاه جنبش اسلامی معاصر را در پرتو 9 رابطه دیالکتیکی قابل درک میداند: سکولاریزم/ حکومت الهی، نوگرایی اسلامی/ محافظهکاری اسلامی، اسلام نهادی/ اسلام بنیادگرا، نخبگان حاکم/ رادیکالهای اسلامی، نخبگان اقتصادی. سوسیالیستهای اسلامی، ناسیونالیزم قومی/ وحدت اسلامی، اسلام صوفیانه/ پیکارجویی بنیادگرایانه، اسلام سنتی/ اسلام بنیادگرا، دارالاسلام/ دارالحرب (55).
اسپوزیتو نیز که نگاهی همدلانه به مسائل کشورهای اسلامی دارد و بر بعد هویت جویانه حرکتهای اسلامی تأکید میورزد، ظهور رادیکالیزم اسلامی - و نه اسلامگرایی - را به مشکلات اقتصادی و سیاسی کشورهای اسلامی، واکنش به وابستگی حکومتهای منطقه و پشتیبانی غرب از اسرائیل پیوند میزند تا نشان دهد که این پدیده ریشه در جهانبینی دینی ندارد (56).
آخرین کسی که در این بخش حتماً باید از او یاد کرد، اولیویه روآ است که دو کتابش با عنوان شکست اسلام سیاسی و جهانی شدن اسلام بحثهای زیادی را به دنبال آورد. در کتاب نخست، او با بررسی متغیرهای گوناگون اقتصادی و فرهنگی دخیل در تحولات منطقه خاورمیانه و نیز بازتاب و پیامدهای فعالیتهای اسلامگرایانه، وقوع شکست جنبشهای اسلامگرا را در کسب قدرت سیاسی پیشبینی میکند (57) و در کتاب دوم نشان میدهد که چگونه شکست در تسخیر قدرت سبب تقویت رادیکالیزم اسلامی و پیدایش ایده «اسلام جهانی» شد. به عبارت دیگر، بسیاری از اسلامگرایان اکنون نه به دنبال تحقق حکومت اسلامی در سرزمین خود که مدعی اسلام فرامرزی و فراسرزمینی هستند (58).
2. منابع و چگونگی اقدام یا تحول: همزمان با بحث از زمینههای ظهور، مسأله مهم شیوه فعالیت، چگونگی تحول و یا منابع دگرگونی در جریان اسلامگرایی هم مورد بحث و مناقشه میان پژوهشگران و صاحبنظران بوده است. تئوریهای این قسمت به چهار دسته تقسیم میشود (59).
الف) آنانی که چون سیوان، وال و واتیکیوتیس اهمیت ایدئولوژی اسلامی را به عنوان منبع اصلی فعالیت اسلامگرایان یادآور میشوند و معتقدند که خشونت در ذات آموزههای اصیل اسلامی وجود دارد و مانع از انعطافپذیری اسلامگرایان میشود (60). به نظر اینان، اسلامگرایی، غرب را به عنوان «دیگری» تعریف کرده است، از اینرو ارزشهای آن را مورد هدف قرار میدهد. اگر هم گرایشی به برخی از ارزشها یا نهادهای غربی مشاهده میشود، تاکتیکی بیش نیست، چنان که لوئیس رویکرد اسلامگرایان را به مسأله انتخابات چنین خلاصه میکند: «یک نفر، یک رای، یک بار» (61). پاییز هم اساساً شریعت اسلامی را در تضاد با ارزشهای دنیای مدرن فرض میکند (62)، به همین خاطر مبارزهجویی بنیادگرایان اسلامی نسبت به غرب را جدیتر و عمیقتر از مبارزهطلبی کمونیستها میداند (63). در همین جا باید یادآور شد که این نوع نگاه از توضیح منطقی و رضایت بخش واکنشهای انعطافپذیرانه اسلامگرایان نسبت به محیط بیرونی خود، در سالهای اخیر، ناتوان است، به همین دلیل کسانی چون یانسن و حافظ کوشیدهاند به جای تأکید بر ایدئولوژی، از تفسیرهای گوناگون از ایدئولوژی و وجود نوعی رقابت میان این تفسیرها سخن بگویند (64).ب) برخی از صاحبنظران پیشینه و زمینه اقتصادی و اجتماعی اسلامگرایان را در شیوه فعالیت و دگرگونیهای احتمالی آنان مؤثرتر از بقیه متغیرها میبینند. مشهورترین مطالعات در این زمینه از سعدالدین ابراهیم و حامد انصاری است (65). بر این اساس، چه پیدایش و چه عملکرد خشن اسلامگرایان رابطه نزدیکی با زمینه اقتصادی، اجتماعی آنان دارد؛ آنان اغلب سطح بالایی از تحصیل را دارند، به حاشیه شهرها مهاجرت کردهاند، در جستجوی فرصتهای شغلی هستند، و از همه مهمتر بین ارزشهای روستایی و خانوادگی خود با ارزشهای محیط جدید شهری احساس تعارض میکنند. طبیعی است که میتوانیم نتیجه بگیریم تغییر در این زمینه، موجب تغییراتی در عملکرد و بروز تحول در میان اسلامگرایان میشود. انصاری با تمرکز بر رده سنی و وضعیت شغلی اعضای الجهاد در ابتدای دهه 1980 به نتایج جالب توجهی دست یافته است: در حالی که 17/5 درصد اعضای این سازمان زیر 20 سال سن داشتهاند، 70 درصد آنان 30-21 ساله بودهاند. از سوی دیگر، حدود 44 درصد دانشجو، 16/6 درصد کارگر و 10/7 درصد بیکار بودهاند. (جدول)
نعمت گوئننا هم در تحقیقی درباره میانگین سنی و میزان تحصیلات دانشگاهی فعالگرایان اسلامی در مصر به این نتیجه رسیده است که میانگین سنی آنان از 27-25 سال در دهه 70 میلادی به 21 سال در ابتدای دهه 90 میلادی رسیده است و در عملیاتهای تروریستی سال 1995 حتی افرادی 16 ساله مشاهده شدهاند. در مقابل، تعداد تحصیلکردگان دانشگاهی از 64 درصد در دهه 1970 به 48 درصد در دهه 1980 و 30 درصد در دهه 1990 کاهش مییابد (66).
ج) یکی از مطالعات جدید که توسط حافظ و ویکتورویچ صورت گرفته است، با نقد تئوریهای پیش گفته، مفهوم «بازیگر حسابگر» را مبنای تحلیل قرار میدهد؛ یعنی اینکه اسلامگرایان نیز در محیطی مملو از فرصتها و محدودیتها عمل میکنند که این فرصتها (مقدورات) و محدودیتها (محذورات) تصمیمات آنان برای به کارگیری تاکتیکهای مناسب اقدام را شکل میدهد. این دو بر این مبنا توانستهاند از دگرگونی بنیادین در جماعه الاسلامیه مصر تفسیر جالبی عرضه کنند. به نظر این دو، گروه جماعه الاسلامیه «خشن متولد نشد»، بلکه تحت تأثیر شرایط بیرونی بود که به عرصه مبارزه مسلحانه قدم گذاشت، به ویژه سندی از این گروه در دست است که اذعان میکند دست زدن به خشونت، واکنشی است علیه حبس و شکنجه اعضای گروه و شکنجه همسران و مادرانشان (67).
د) ترکیب متغیرها نیز مورد توجه عدهای دیگر قرار گرفته است. اینان کوشیدهاند با چنین ترکیبی، تفسیری چند بعدی و جامعتر از پدیده مورد بررسی ارایه کنند. در مطالعهای که توسط حمید احمدی و با تکیه بر مفهوم «اقدام جمعی» صورت گرفته است، آثار 6 متغیر تسهیل کننده و 4 متغیر کنترل کننده بر اقدام جمعی خشونت بار توسط جنبشهای اسلامگرا مورد توجه قرار است. متغیرهای تسهیل کننده اقدامات خشونتآمیز عبارت است از: توجیهات ارزشی و هنجاری، سنت و سوابق تاریخی، اقتدار سازمانی و نهادی، سکولاریزم، سرکوب و فشار، و مداخله خارجی. متغیرهای چهارگانه کنترل کننده خشونت نیز عبارت است از: مشارکت سیاسی، اصلاحات و توسعه اقتصادی، سیاستهای وحدتگرایانه، و مسأله فلسطین (68).
یکی از جدیدترین آثار در این حوزه، کتاب جهاد اثر ژیل کپل است که شهرت زیادی نیز یافته است (69). اگرچه مطالعه وی درباره پیدایش و گسترش جنبشهای اسلامگرا، جامعهشناسانه است و اهمیت بیشتری برای متغیرهای داخلی (روابط میان روشنفکران اسلامی، جوانان تهیدست شهری و طبقه متوسط سنتی، و نیز چگونگی برخورد دولت) قائل است، اما از نقش متغیرهای بیرونی و تأثیر آن بر تحولات درونی کشورها - از قبیل قیمت نفت، پیروزی انقلاب ایران و فروپاشی بلوک شرق - غافل نمیشود، ضمن آن که مطالعه خود را معطوف به کشورهای مختلفی از قبیل ایران، افغانستان، الجزایر، مصر و بوسنی میکند. در نتیجه کتاب کپل حالتی چند بعدی یافته است و تصویر نسبتاً جامعی را از آنچه وی گسترش و افول اسلامگرایی سیاسی خوانده است، ترسیم میکند.
یکی از مهمترین مفاهیمی که مبنای این مطالعه و برخی دیگر از نوشتههای کپل قرار گرفته است، «وحدت کلمه» است. به نظر وی، موفقیتها و شکستهای جنبشهای اسلامگرا در ربع قرن گذشته ناشی از موفقیت و یا شکست آنها در ایجاد وحدت کلمه؛ یعنی ائتلاف میان روشنفکران مذهبی، جوانان تهیدست شهری و طبقه متوسط سنتی بوده است. در جریان انقلاب ایران، این ائتلاف پدید آمد و موفق به کنار زدن رژیم حاکم شد، اما این تجربه در سایر کشورهای منطقه تکرار نگردید. ارزیابی کپل، در نهایت، آن است که چشمانداز روشنی برای شکلگیری وحدت کلمه در کشورهای اسلامی وجود ندارد: روشنفکران مذهبی به بازبینی میراث گذشته مشغولند و از رادیکالیزم دور شدهاند، طبقه متوسط سنتی جایگاه بهتری در ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشورهای اسلامی پیدا کرده است، جوانان تهیدست شهری هم تحت تأثیر عواملی چند مانند گذشته رادیکال نیستند. از همه مهمتر این که شرایط برای افکار سنتگرایانه و فعالیتهای تروریستی مساعد و مناسب نیست (70).
3. رویکرد منطقهای - بینالمللی
برخی از پژوهشها، مسأله اسلامگرایی را با عنایت به مسایل منطقهای و بینالمللی بررسی کردهاند و آثار متغیرهایی چون تحولات منطقهای/ بینالمللی و نیز سیاست خارجی قدرتهای بزرگ را سنجیدهاند؛ به عنوان نمونه، اغلب محققان به درستی بر مسأله «اسرائیل» و حمایت گسترده ایالات متحده از آن انگشت گذاشتهاند و اهمیت این امر را در تداوم موضع مخالفتجویانه اسلامگرایان منطقه خاطرنشان کردهاند. کافی است اشاره کنیم که خالد اسلامبولی، یکی از دلایل ترور سادات را صلح وی با اسرائیل ذکر کرد (71). همچنین میتوان از تحقیقات مفصل و پر دامنه یاد کرد که درباره آثار گوناگون انقلاب ایران (72) و یا حوادث 11 سپتامبر 2001 به رشته تحریر درآمده است (73).اینگونه پژوهشها، در واقع، مکمل تحقیقات دو دسته پیشین به شمار میرود، چرا که با بینالمللی شدن اهداف و زمینه فعالیت برخی از گروهها اسلامگرا، دیگر نمیتوان پدیده اسلامگرایی را صرفاً در سطح محلی یا ملی قرارداد و یا به شناسایی ریشههای تاریخی آن بسنده کرد. ویژگی تعدادی از پژوهشهای این گروه، صبغه سیاستگذارانه آنهاست؛ یعنی برخی از نویسندگان کوشیدهاند که با توجه به آرایش بازیگران دولتی و غیردولتی در منطقه و توان هر یک، توصیههای واقعبینانه و عملی برای سیاستگذاران و سیاستمداران عرضه کنند؛ به عنوان نمونه، فواز جرجیس در کتاب آمریکا و اسلام سیاسی، روند سیاست خارجی آمریکا در قبال اسلام سیاسی را از زمان کارتر تا کلینتون تحلیل و شواهدی ارائه میکند مبنی بر اینکه «اظهارات عموم مقامات دولتی در ایالات متحده غالباً مغایر با رفتار عملی آنها نسبت به جنبشها و دولتهای اسلامگراست.» (74) از دیگر آثار قابل توجه جدید در این حوزه، کتاب اسلام و غرب: کشمکش یا همکاری؟ نوشته امین صیقل است. وی در این کتاب میخواهد که ماهیت تنش فزاینده میان جهان غرب و جهان اسلام را پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 آزمون کند تا بتواند راه حلهایی برای «ایجاد یک نظم جهانی با دوام، با ثبات و عادلانه» بیابد. از نظر او بروز حوادث 11 سپتامبر «از علل و شرایطی ریشه میگرفت که جهان غرب و به ویژه ایالات متحده در پیدایش آنها نقش مهمی، هر چند غیرآگاهانه، ایفا کرد» (75)، پس به بررسی سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم میپردازد (76) و فصلی را هم به تأثیر سه مسأله انقلاب ایران، حوادث فلسطین و کشمکش در افغانستان اختصاص میدهد (77).
از نام بردارترین نویسندگان این حوزه میتوان به فرد هالیدی، گراهام فولر و شیرین هانتر اشاره کرد که مقالات و کتابهای متعددی درباره ابعاد گوناگون اسلامگرایی دارند. هر سه نفر هر چند که متغیرهای گوناگونی را معمولاً مورد بررسی قرار دادهاند، رویکردشان به مسأله بیشتر در چارچوب مباحث مطالعات «سیاستهای منطقهای و بینالمللی» است. کتاب هالیدی تحت عنوان اسلام و اسطوره رویارویی امروزه حالت کلاسیک یافته است (78) و تحلیل فولر هم با نام اسلامگرایان در جهان عرب: رقص به دور دموکراسی در سپتامبر 2004 منتشر شده است (79). فولر در این نوشته اگرچه به رابطه اسلام و دموکراسی توجه میکند، آن را در پرتو تجربه اعراب و نیز تحولات منطقهای و بینالمللی بررسی میکند. به نظر وی، به رغم فشارهای شدید بینالمللی، شرایط برای رشد و تقویت میانهروی اسلامی مناسب نیست. در عوض، با توجه به سیاستهای اسرائیل و آمریکا، رادیکالیزم انگیزه بیشتری برای فعالیت ایجاد میکند. هانتر نیز در کتاب آینده اسلام و غرب، با ذکر ریشههای پدیده اسلامگرایی و همچنین عوامل خارجی مؤثر بر ظهور آن، نقش اسلام را در شکلگیری سیاست خارجی ایران و عربستان سعودی میسنجد تا در نهایت چشماندازی از مناسبات اسلام و غرب ترسیم کند (80).
یکی از نوشتههای نسبتاً جدید در این محور از مصطفی دانش است با عنوان سوء استفاده از کلام خدا، بحران در دنیای اسلام. به نظر دانش، بنیادگرایی اسلامی پدیدهای ذاتی یا طبیعی جوامع اسلامی نیست:
بنیادگرایی در شرایط جنگ سرد پدید آمده است. رقابت دو ابرقدرت آن دوران، در برافروختن تعصب مذهبی دخالت مستقیم داشته است. قدرتهای بزرگ از روی نزدیکبینی و نادانی این جریان را پدید آوردند تا بتوانند از آن علیه اردوگاه مخالف استفاده کنند (81).
جمعبندی
جریانات اسلامگرا، اعم از میانهرو و رادیکال، در 15 سال اخیر دگرگونیهای مهمی را تجربه کردهاند، ضمن اینکه صحنه روابط منطقهای و بینالمللی نیز چون گذشته نیست. اگر فروپاشی بلوک شرق تحولی مهم و پردامنه محسوب میشود و به درستی از سوی تمامی صاحبنظران یک نقطه عطف به شمار میآید، نباید از آثار حمله عراق به کویت و سپس تهاجم نیروهای ائتلاف برای آزادسازی کویت غافل شد، همچنان که نتایج انتخابات سال 1992 الجزایر و کودتای ارتش این کشور واقعهای غافلگیر کننده بود. این سلسله رویدادها در تحول اسلامگرایی در منطقه خاورمیانه و شکلگیری ائتلافها، اختلافها، رقابتها و انشعابهای جدید نقش اساسی داشته است. در واقع، امروزه شعار مشهور «الاسلام هو الحل» با معنای آن در ابتدای دهه 1980 یکسان نیست، چرا که نگاه بسیاری از اسلامگرایان به نظام بینالملل، نخبگان سیاسی حاکم و حتی ارزشهای مدرن تغییر کرده است. در خلال ربع قرن گذشته، تعدادی از نویسندگان و تحلیلگران کوشیدهاند با بررسی پدیده اسلامگرایی، علل رشد و دگرگونیهای بعدی آن را دریابند و نسبت میان ارزشهای مورد نظر اسلامگرایان و ارزشهای مدرن را بشناسند.مقاله حاضر با این هدف تنظیم و تدوین شد که مروری بر این نظریات صورت گیرد و نوعی تقسیمبندی، با توجه به نگاه غالب بر این نظریات در بررسی پدیده اسلامگرایی، ارائه شود. بر این اساس، نظریات موجود زیر سه عنوان رویکرد اندیشهای، رویکرد تاریخی و جامعهشناختی، و رویکرد منطقهای - بینالمللی جاریزی شدهاند. روشن است که میتوان با مطالعهای وسیعتر، تعداد بیشتری از نظریات و دیدگاههای ارائه شده در جهت توصیف و تبیین پدیده اسلامگرایی را شناسایی کرد و نیز تقسیمبندیهای دقیقتر و مناسبتری را پیشنهاد نمود.
چنانکه گفته شد، هرگونه تقسیمبندی و طبقهبندی نظریات موجود اگرچه مفید است، در عین حال، گونهای سادهسازی و تقلیلگرایی محسوب میشود که البته از آن گریز و گریزی نیست؛ به عنوان نمونه، هم لوئیس و هم اسپوزیتو بر نقش ایدئولوژی اسلامی در اقدام جمعی اسلامگرایان تأکید میکنند، اما - چنانکه روشن است - تلقی آنان از نقش ایدئولوژی کاملاً متفاوت است. همچنین تمامی کسانی که بر اثرگذاری متغیرهایی چون مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سرکوب سیاسی در ظهور و گسترش پدیده اسلامگرایی تکیه میکنند، هم سنخ و هم فکر نیستند و اولویتبندی آنان از نقش متغیرها تفاوت دارد. یکی از دلایل این امر آن است که بسیاری از پژوهشگران برداشت واحدی از پدیده مورد مطالعه خود ندارند و در نتیجه در مورد کاربرد و دامنه مفاهیمی چون اسلامگرایی و اسلام سیاسی هم اختلاف نظر پیدا میکنند.
از آنجا که داستان اسلام سیاسی در منطقه خاورمیانه هنوز پایان نگرفته است و اساساً جریانات اسلامگرا به یکی از مهمترین بازیگران منطقهای تبدیل شدهاند، به نظر میرسد که نظریهپردازی درباره این موضوع ادامه خواهد یافت، از اینرو وجود طبقهبندیهایی برای شناخت جغرافیای بحث همچنان ضرورت خواهد داشت.
جدول - وضعیت شغلی و سنی اعضای الجهاد (82)
وضعیت شغلی |
تعداد |
درصد |
دانشجو |
123 |
43/9 |
کارگر |
41 |
16/6 |
متخصص |
35 |
12/5 |
بیکار |
30 |
10/7 |
مغازهدار |
16 |
5/7 |
کارمند دولتی |
15 |
5/4 |
نیروهای نظامی و انتظامی |
14 |
5 |
کشاورز |
6 |
2/2 |
جمع |
280 |
100 |
تقسیمبندی سنی |
تعداد |
درصد |
|
49 |
17/5 |
زیر 20 سال |
196 |
70 |
30-21 سال |
30 |
10/7 |
بالاتر از 40 سال |
5 |
1/8 |
جمع |
280 |
100 |
** توضیح تصویر:
شکل - رویکردهای گوناگون در مورد پیدایش و تحول پدیده اسلامگرایی
پینوشتها:
1. عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و پژوهشگر ارشد مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه nabavisa@yahoo.com
2. این تعبیر برگرفته از منبع زیر است: فرهنگ رجایی، معرکه جهانبینیها؛ در خردورزی سیاسی و هویت ما ایرانیان، تهران: شرکت انتشارات احیای کتاب، 1373، پیشگفتار.
3. به عنوان نمونه، دانیل لرنر معتقد بود که افزایش سطح تحصیلات موجب تقویت جهتگیریهای سیاسی «مدرن» میشود. رک:
Daniel Lerner, The Passing of Traditional Society, New York: Free Press, 1964.
این کتاب به زبان فارسی نیز برگردانده شده است، رک: دانیل لرنر، گذر جامعه سنتی: نوسازی خاورمیانه، ترجمه غلامرضا خواجه سروی، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1383.
4. از جمله به ارزیابی کدی توجه کنید:
Nikki Keddie, "The Roots of Ulama"s Power in Modern Iran" in Scholars, Saints and Sufis: Muslim Religious Institutions in the Middle East since 1500, edited by Nikki R, Keddie, Berkeley: University of California Press, 1972, pp. 211-229.
5. گونتر لیوئی، «انقلاب»، ترجمه مرتضی اسعدی در فرهنگ و دین، ویراسته میرچا الیاده، تهران: طرح نو، 1374، ص ص 525-526.
6. در این زمینه میتوان به همایش «اسلام و دموکراسی» اشاره کرد که از سوی مؤسسه صلح در 15 مه 1992 در ایالات متحده برگزار شد. خلاصهای از مقالات ارائه شده به این همایش به صورت کتاب چاپ شده است، رک: تیموتی سیسک، اسلام و دموکراسی: دین، سیاست و قدرت در خاورمیانه، ترجمه شعبانعلی بهرامپور و حسن محدثی، تهران: نشر نی، 1379.
7. تقسیمبندی سهگانه یاد شده برگرفته از فرهنگ رجایی است، رک: فرهنگ رجایی، اندیشه سیاسی معاصر در جهان عرب، تهران: مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1381، ص 171.
8. حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: انتشارات خوارزمی، 1372، ص 11
9. پیشین، ص 96.
10. Jill Diane Swenson, "Martyrdom: Mytho-Cathexis and the Mobilization of the Masses in the Iranian Revolution," Ethos, Vol. 13, No. 2, Summer 1985, pp. 121-148.
11. برنارد لوئیس، زبان سیاسی اسلام، ترجمه غلامرضا بهروز لک، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378. وی در مقالهای مهم نیز به تحلیل برداشت مسلمانان از وقایع تاریخی پرداخته است. رک: برنارد لوئیس، «روشهای تاریخنگاری؛ برداشت مسلمانان از تاریخ و تاریخنگاری»، ترجمه فرزانه شادانپور، روزنامه همشهری، شمارههای 1472 و 1474، 12 بهمن و 14 بهمن 1376.
12. Forough Jahanbakhsh, Islam, Democracy and Religiuns Modernism in Iran (1953-2000), Leiden: Brill, 2001
13. مجید خدوری، گرایشهای سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1369.
14. فرهنگ رجایی، اندیشه سیاسی معاصر در جهان غرب، همان.
15. مصطفی ملکیان، «سخنی در چند و چون ارتباط اسلام و لیبرالیسم»، ماهنامه کیان، شماره 48، مرداد و شهریور 1378، ص ص 13-10. برای توضیح بیشتر این تقسیمبندی، رک: مصطفی ملکیان، «روششناسی در علوم سیاسی» (گفتگو)، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 22، تابستان 1382، ص ص 344-341.
16. داود فیرحی، «جریانشناسی اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» (گفتگو)، قسمت اول، روزنامه ایران، شماره 2149، 22 خرداد 1381، ص 6.
17. Ahamd S. Moussalli, "Discourses on Human Rights and Pluralistic Democracy" in Islam in a Changing World; Europe and the Middle East, edited by Anders Jerichow and Jorgen Baek Simonsen, Surrey: Curzon, 1997, PP. 45-90
18. Edmund Burk, III and Iran M. Lapidus (eds.), Islam, Politics and Social Movement, Berkeley: University of California Press, 1988
19. Hamid Algar, "Imam Khomeini, 1902-1962: The Pre-Revolutionary Years," Ibid., 263-288
20. Ervand Abrahamian, "Ali Shari"ati: Ideologue of the Iranian Revolution," Ibid., pp. 289-297
21. David C. Rapoport, "Sacred Terror: A Contemporary Example Islam" in Origins of Terrorism, edited by Walter Reich, Washington, DC: The Woodrow Wilson Center Press, 1998, pp. 103-130.
22. Alexander Knysh, "Irfan Revisited: Khomeini and the Legacy of Islamic Mystical Philosophy," Middle East Journal, Vol. 46, No. 4, Autumn 1992, pp. 631-653
23. Bruce B. Lawrence, Defenders of God; The Fundamental Revolt Against the Modern Age, New York: Harper and Row, 1989.
24. اندرو هی وود، درآمدی بر ایدئولوژی سیاسی، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1373، ص 498.
25. Globalization
26. Fragmentation
27. Bassam Tibi, The Challenge of Fundamentalism, Political Islam and the New World Disorder, Berkeley: University of California Press, 1998, pp. 5-6.
28. Masoud Kazemzadeh, "Teaching the Politics of Islamic Fundamentalism," Political Science and Politics, Vol. 31, No. 1, March 1998, p.4, at: www.proquest.com
29. Bassam Tibi, Op.cit., p. 32.
30. Henry Munson, "The Ideologization of Religion in Response to Werstern Domination: The Cases of Hinduism, Islam and Theravada Buddism" in Iran and Beyond, edited by Rudi Matthee and Beth Baron, Costa Mesa: Mazda Pubishers, 2000, pp. 235-246; R. Scott Appleby, Spokesman for the Despised: Fundamentalist Leaders of Middle East, Chicago: University of Chicago Press, 1997
31. Martin Marty, "Fundamentalism as a Social phenomenon," Bulletin of the American Academy of Arts and Sciences, No.42, pp.15-29.
32. برای آشنایی با روند اجرایی این طرح و نیز محتوای سه جلد نخست از کتابهای منتشر شده، رک: فرهنگ رجایی، «چالش بنیادگرایی دینی و پاسخ غرب،» مجله سیاست خارجی، سال 7، شماره 4، زمستان 1372، ص ص 806-773.
33. مشخصات کتاب شناختی این مجلدات عبارت است از:
Vol. 1-Fundamentalisms Observed (1991);
Vol. 2-Fundamentalisms and Society: Reclaiming the Sciences, Family and Education (1993);
Vol. 3-Fundamentalisms and the State: Remaking Politics, Economics and Militance (1993);
Vol. 4-Accounting for Fundamentalisms: The Dynamic Character of Movements (1994);
Vol. 5-Fundamentalisms Comprehended (1995).
تمامی این مجلدات به ویراستاری مارتین مارتی و آر. اسکات اپل بی و توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو منتشر شده است.
34. رک: تیموتی سیسک، همان، ص 90.
35. Matrin Marty, Op.cit., p.20
36. Ibid., p.22.
37. Gita Sahgal and Nira Yuval-Davis(eds.), Refusing Holy order, London: Virago, 1992, pp.3-5 and 7-8; cited in Bobby S. Sayyid, A Fundamental Fear; Eurocentrism and the Emergence of Islamism, London: Zed Books, 1997, pp.8-1
38. Sami Zubaida, Islam, The people and the State, London: Routledge, 1989
39. Babby S. Sayyid,Op.cit., p.98
40. به نقل از: شیرین هانتر، «اسلامگرایی: نقش سیاسی جنبشهای اسلامگرا در خاورمیانه معاصر»، ترجمه پرویز کریمی ناصری و مریم سلمان یزدی، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 29، بهار 1381، ص 150. عنوان اثر بعدی بورگا نیز به اندازه کافی گویاست:
Francois Burgat and William Dowell, "Islamism as the Language of Political Reaction to Western Cultural Domination" in The Islamic Movement in North Africa, Austin: University of Texas, 1993, pp.63-85
41. Nikki Keddie, An Islamic Response to Imperialism, Berkeley: University of California Press, 1983
42. به نقل از: حمید احمدی، «آینده جنبشهای اسلامی در خاورمیانه: طرح یک چارچوب نظری»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 15-14، تابستان و پاییز 1377، ص ص 57-54.
43. Yvonne Haddad, "Islamists and the "Problem of Israel": The 1967 Awakening," Middle East Journal, Vol.46, No.2, Spring 1992, pp. 266-285
44. ملیکه زگال، «دین و سیاست در مصر: علمای الازهر، اسلام افراطی و دولت (94-1952)»، قسمت اول، ترجمه عباس کاظمی نجف آبادی، فصلنامه اندیشه صادق، شماره 4-3، تابستان و پاییز 1380، ص ص 123-122.
45. Carrie Rosefsky Wickham, Mobilizing Islam; Religion, Activism and Political Change in Egypt, New York: Columbia University Press, 2002, p. 63-85.
46. به عنوان نمونه، رک:
Mark Tessler, "The Origins of Popular Support for Islamist Movements: A Political Economy Analysis" in Islam, Democracy and the State in North Africa, edited by John P. Entelis, Bloomington: Indiana University Press, 1997, pp. 93-126.
خوشبختانه به تازگی نوشتهای از تسلر به فارسی برگردانده شده است، رک: مارک تسلر، «اسلام و دموکراسی»، ترجمه مهدی حجت، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 29، بهار 1384، ص ص 252-231. وی در نوشته خود رابطه اسلام و دموکراسی را نه از منظری اندیشهای یا جامعه شناختی که با عنایت به دادههای چند نظر سنجی در سالهای 1996-1988 در مصر، الجزایر، مراکش و فلسطین تحلیل میکند.
47. David Masci, "Islamic Fundementalism," The CQ Researcher, Vol. 10, No. 11, March 24, 2000, p. 24, at: www.cqpress.com/context/articles
48. برای آگاهی از نظریه شمون شامیر، رک: تیموتی سیسک، پیشین، ص ص 67-66. نظر اتین و توزی هم از این منبع نقل گردیده است: جف هینس، «مذهب» در مسایل سیاست جهان، ویراسته برایان وایت، مایکل اسمیت و ریچارد لیتل، ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1381، ص 149. مشخصات بقیه منابع عبارت است از:
- Michael M.J. Fischer, "Islam and the Revolt of the Petit Borgeoisie," Daedalus, Vol. III, No. 1, Winter 1982, pp. 101-125;
- Hamied N. Asari, "The Islamic Militants in Egyptiain Politics, "International Journal of Middle East Studies, Vol. 16,No. 1, March 1984, pp.123-144;
- Saad Eddin Ibrahim, "Anatomy of Egypt"s Militant Islamic Groups," International Journal of Middle East Studies, Vol,12, No.4, December 1980, pp.423-453;
- Mahmud A. Faksh, The Future of Islamic in the Middle East: Fundamentalism in Egypt, Algeria and Saudi Arabia, Westport, Conn.: Praeger, 1997;
- Michael Gilsenan, Recognizing Islam, London: I.B. Tauris, 1995;
- Fouad Ajami, The Arab Predicament, Cambridge: Cambridge University Press, 1981;
- Nikki Keddie, "The Revolt of Islam,1700 to 1993: Comparative Considerations and Relations to Imperialism," Comparative Study of Society and History, Vol.36,No.2, April 1994, pp. 463-487;
ژیل کپل، پیامبر و فرعون (جنبشهای نوین اسلامی در مصر)، ترجمه حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان، 1366.
49. Sami Zubaida, Op.cit.; Ervand Abrahamian, Khomeinism: Essays on the Islamic Republic, Berkeley: University of California Press, 1993
50. Theda Skocpol, "Rentier State and Shi"a Islam in the Iranian Revolution," Theory and Society, vol. 11, No. 3, May 1982, pp. 256-283.
51. منصور معدل، طبقه، سیاست و ایدئولوژی در انقلاب ایران، ترجمه محمد سالار کسرایی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران (انتشارات باز)، 1382.
52. هرایر دکمجیان، اسلام در انقلاب: جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان، 1377، ص 12.
53. پیشین، ص ص 115-114.
54. پیشین، ص 52.
55. پیشین، ص ص 56-52.
56. John L. Sposito, The Islamic Treat: Myth or Reality? New York: Oxford University Press, 1992, pp. IX, 180-181, 208-209 and 215
57. Olivier Roy, The Failure of Political Islam, Cambridge: Harvard University Press, 1994.
58. Oliver Roy, The Globalized Islam, The Search for a New Ummah, New York: Columbia Universituy Press, 2004
59. مبنای اصلی این تقسیمبندی و بخشی از نمونهها از مقاله حافظ و ویکتورویچ وام گرفته شده است، رک:
Mohammed M. Hafez and Quintan Wiktorowicz, "Violence as Contention in the Egyptian Islamic Movement" in Islamic Activism: A Social Movement Theory Approach, edited by Quintan Wiktorwicz, Bloomingtion: Indiana University Press, 2004, pp. 63-64
60. Emmanuel Sivan, Radical Islam: Medieval Theology and Modern Politics, New Haven: Yale Univrsity Press, 1985; John Voll, "Renewal and Reform in Islamic History: Tajdid and Islah" in Voices of Resurgent Islam, edited by John Esposito, Oxford: Oxford University Press, 1983, pp. 32-47; P.J. Vatikiotis, Islam and the State, London: Croom Helm, 1983.
61. Bernard Lewis, "Islam and Liberal Democracy," The Atlantic Monthly, Vol.271, No.2, February 1993, p.61.
62. Daniel Pipes, "Islam and Islamism: Faith and Ideology," The National Interest, Issue 59, Spring 2000, p. 89
63. فواز جرجیس، آمریکا و اسلام سیاسی؛ رویارویی فرهنگها یا تضاد منافع، ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382، ص 56؛ به نقل از:
Daniel Pipes, "Same difference: The Islamic Threat, Part I," National Review, November 7, 1994,p.64.
64. Johannes Jansen, The Neglected Duty: The Creed of Sadat"s Assassinsednd Islamic Resurgence in the Middle East, New York: Macmillan, 1986; Mohammed M. Hafez, "Armed Islamic Movements and Political violence in Algeria," Middle East Journal, Vol.53, No.4, Autumn 2000, pp. 572-591
65. Saad Eddin Ibrahim, Op.cit.; Hamied N. Ansari, Op.cit
66. Nemat Allah Guenena, "Islamic Activism in Egypt,1971-1996" in Islam in a Changing World; Europe and the Middle East, Op.Cit., p.135.
پژوهش مشهور ابراهیم هم نشان میدهد که میانگین سنی گروه التکفیر و الهجره (شکری مصطفی) 24 سال و گروه آکادمی نظامی (صالح سریه) 22 سال بوده است. همچنین تمامی اعضای دو گروه به هنگام پیوستن به این گروهها بین 17 تا 26 سال سن داشتهاند. رک:
Saad Eddin Ibrahim, Op.cit., p. 438
67. Mohammed M. Hafez and Quintan Wiktorowicz, Op.cit., p. 79
68. حمید احمدی، همان، ص ص 94-55. 65
69. Gilles Kepel, Jihad: The Trail of Political Islam, Translated by Anthony F. Roberts, London and New York: I.B.Tauris, 2002
70. کپل به تازگی کتاب دیگری با مشخصات زیر چاپ کرده است:
Gilles Kepel, The War for Muslim Minds: Islam and the West, Traslated by Pascale Ghazaleh, Cambridge, MA: Harvard University Press,2004.
این کتاب تحولات منطقه خاورمیانه را پس از حوادث 11 سپتامبر، به ویژه تهاجم به عراق، مورد تحلیل قرار میدهد. برای آگاهی از تحلیلهای وی میتوانید به این منبع نیز مراجعه کنید: ژیل کپل، «جنگ علیه افکار مسلمانان» (گفتگو)، ترجمه سید مصطفی شهرآیینی، ماهنامه گزارش گفت و گو، شماره 15، بهمن و اسفند 1383، ص ص 137-130.
71. هرایر دکمجیان، همان، ص 179.
72. به عنوان نمونه، رک: انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ویراسته جان ال. اسپوزیتو، ترجمه محسن مدیرشانهچی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران (انتشارات باز)، 1382؛ حمید احمدی، «انقلاب اسلامی و جنبشهای اسلامی در خاورمیانه عربی» در مجموعه مقالات پیرامون جهان سوم، به کوشش حاتم قادری، تهران: انتشارات سفیر، 1369، ص ص 155-117؛ رودی متی، «جنبشهای اسلامی معاصر و انقلاب اسلامی ایران»، ترجمه حمید احمدی، 9 قسمت، روزنامه کیهان، شمارههای 12830 تا 12840، 15 شهریور تا 30 شهریور 1365.
73. از جمله این آثار میتوان به کتاب جدید اسپوزیتو و نیز مقالهای از فولر اشاره کرد:
-John L. Esposito, Unholy War: Terror in the Name of Islam, New York: Oxford University Press, 2002;
-Graham Fuller, "The Future of Political Islam," Foreign Affairs, March / April 2002.
74. فواز جرجیس، همان، ص 21.
75. Amin Saikal, Islam and the West: Conflict or Corporation? New York: Palgrave Macmillan, 2003, p.129.
76. Ibid., chapter 3.
77. Ibid., chapter 4.
78. Fred Halliday, Islam and the Myth of Confrontation, Religion and Politics in the Middle East, London: I.B.Tauris,2003
79. Graham E. Fuller, "Islamits in the Arab world: The Dance around Democracy," Carnegie Papers, Carnegie Endwment for Internetiond Peace, No.49, September 2004
80. شیرین هانتر، آینده اسلام و غرب، ترجمه همایون مجد، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1380.
81. www.bbc.co.uk/persian/news/030803_mj-aa-review.shtml (2003/8 /6).
82. این اطلاعات و آمار برگرفته از نشریه الاهرام (9 مه 1982) است.
آصف بیات، سیاستهای خیابانی (جنبش تهیدستان در ایران)، ترجمه سید اسدالله نبوی چاشمی، تهران: نشر و پژوهش شیرازه، 1379؛
آصف بیات، «مقایسه جنبشهای اسلامی در مصر و ایران»، فصلنامه گفتگو، شماره 29، پائیز 1379.
اندرو هی وود، درآمدی بر ایدئولوژی سیاسی، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1373.
برنارد لوئیس، زبان سیاسی اسلام، ترجمه غلامرضا بهروز لک، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378.
تدا اسکاچپول، «دولت رانتیر و اسلام شیعی در انقلاب ایران»، ترجمه محمدتقی دلفروز، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 19، بهار 1382.
تیموتی سیسک، اسلام و دموکراسی: دین، سیاست و قدرت در خاورمیانه، ترجمه شعبانعلی بهرامپور و حسن محدثی، تهران: نشر نی، 1379.
جف هینس، «مذهب» در مسایل سیاست جهان، ویراسته برایان وایت، مایکل اسمیت و ریچارد لیتل، ترجمه سیدمحمد کمال سروریان، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1381.
حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: انتشارات خوارزمی، 1372.
داود فیرحی، «جریانشناسی اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» (گفتگو)، قسمت اول، روزنامه ایران، شماره 2149، 22 خرداد 1381.
شیرین هانتر، «اسلامگرایی: نقش سیاسی جنبشهای اسلامگرا در خاورمیانه معاصر»، ترجمه پرویز کریمی ناصری و مریم سلمان یزدی، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 29، بهار 1381.
شیرین هانتر، آینده اسلام و غرب، ترجمه همایون مجد، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1380.
گونتر لیوئی، «انقلاب»، ترجمه مرتضی اسعدی در فرهنگ و دین، ویراسته میرچا الیاده، تهران: طرح نو، 1374، فرهنگ رجایی، معرکه جهانبینیها؛ در خردورزی سیاسی و هویت ما ایرانیان، تهران: شرکت انتشارات احیای کتاب، 1373، پیشگفتار.
فرهنگ رجایی، اندیشه سیاسی معاصر در جهان عرب، تهران: مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1381.
فرهنگ رجایی، «چالش بنیادگرایی دینی و پاسخ غرب»، مجله سیاست خارجی، سال 7، شماره 4، زمستان 1372.
فواز جرجیس، آمریکا و اسلام سیاسی؛ رویارویی فرهنگها یا تضاد منافع، ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382.
مجید خدوری، گرایشهای سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1369.
مصطفی ملکیان، «سخنی در چند و چون ارتباط اسلام و لیبرالیسم»، ماهنامه کیان، شماره 48، مرداد و شهریور 1378.
ملیکه زگال، «دین و سیاست در مصر: علمای الازهر، اسلام افراطی و دولت (94-1952)»، قسمت اول، ترجمه عباس کاظمی نجفآبادی، فصلنامه اندیشه صادق، شماره 4-3، تابستان و پاییز 1380.
مارک تسلر، «اسلام و دموکراسی»، ترجمه مهدی حجت، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 29، بهار 1384.
منصور معدل، طبقه، سیاست و ایدئولوژی در انقلاب ایران، ترجمه محمد سالار کسرایی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران (انتشارات باز)، 1382.
هرایر دکمجیان، اسلام در انقلاب: جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان، 1377.
-Daniel Lerner, The Passing of Traditional Society, New York: Free Press, 1964.
-Nikki Keddie, “The Roots of Ulama’s Power in Modern Iran” in Scholars, Saints and Sufis: Muslim Religious Institutions in the Middle East since 1500, edited by Nikki R. Keddie, Berkeley: University of California Press, 1972,.
- Jill Diane Swenson, “Martyrdom: Mytho-Cathexis and the Mobilization of the Masses in
the Iranian Revolution,” Ethos, Vol. 13, No. 2, Summer 1985, pp. 121-148.
-Forough Jahanbakhsh, Islam, Democracy and Religiuns Modernism in Iran (1953-2000), Leiden: Brill, 2001
- Ahamd S. Moussalli, “Discourses on Human Rights and Pluralistic Democracy" in Islam
in a Changing World; Europe and the Middle East, edited by Anders Jerichow and Jorgen Baek Simonsen, Surrey: Curzon, 1997
- Edmund Burk, III and Iran M. Lapidus (eds.), Islam, Politics and Social Movement, Berkeley: University of California Press, 1988.
20. David C. Rapoport," Sacred Terror: A Contemporary Example Islam” in Origins of Terrorism, edited by Walter Reich, Washington, DC: The Woodrow Wilson Center Press, 1998
-Alexander Knysh, “Irfan Revisited: Khomeini and the Legacy of Islamic Mystical Philosophy," Middle East Journal, Vol. 46, No. 4, Autumn 1992
-Bruce B. Lawrence, Defenders of God; The Fundamental Revolt Against the Modern Age, New York: Harper and Row, 1989.
-Bassam Tibi, The Challenge of Fundamentalism, Political Islam and the New World Disorder, Berkeley: University of California Press, 1998 -Masoud Kazemzadeh, “Teaching the Politics of Islamic Fundamentalism,” Political
Science and Politics, Vol. 31, No. 1, March 1998
- Bassam Tibi, Op.cit.
-Henry Munson, “The Ideologization of Religion in Response to Werstem Domination: The Cases of Hinduism, Islam and Theravada Buddism” in Iran and Beyond, edited by
Rudi Matthee and Beth Baron, Costa Mesa: Mazda Pubishers, 2000, pp. 235-246; R Scott Appleby, Spokesman for the Despised: Fundamentalist Leaders of Middle East, Chicago: University of.Chicago Press, 1997.
Martin Marty,“Fundamentalism as a Social phenomenon,” -Bulletin of the American Academy of Arts and Sciences, No.42
- Matrin Marty, Op.cit.
-Gita Sahgal and Nira Yuval-Davis(eds.), Refusing Holy order, London: Virago,1992, pp.3-5 and 7-8; cited in Bobby S. Sayyid, A Fundamental Fear; Eurocentrism and the Emergence of Islamism, London: Zed Books, 1997
- Sami Zubaida, Islam, The people and the State, London: Routledge, 1989.
- Babby S. Sayyid,Op.cit
-Nikki Keddie, An Islamic Response to Imperialism, Berkeley: University of California Press, 1983.
-Yvonne Haddad, «problem of Israel»“Islamists and the : The 1967 Awakening,” Middle
East Journal, Vol.46, No.2, Spring 1992
-Carrie Rosefsky Wickham, Mobilizing Islam; Religion, Activism and Political Change in Egypt, NewYork: Columbia University Press, 2002, p. 63-85.
-Mark Tessler, “The Origins of Popular Support for Islamist Movements: A Political Economy Analysis” in Islam, Democracy and the State in North Africa, edited by
John P. Entelis, Bloomington: Indiana University Press, 1997
- David Masci, “Islamic Fundementalism,”he CQ Researcher, Vol. 10, No. 11, March 24,2000 -Sami Zubaida,Op.cit.; Ervand Abrahamian, Khomeinism: Essays on the Islamic
Republic, Berkeley: University of California Press, 1993.
- Theda Skocpol, “Rentier State and Shi’a Islam in the Iranian Revolution,’’Theory and
Society, Vol. 11, No. 3, May 1982, pp. 256-283.
- John L. Sposito, The Islamic Treat: Myth or Reality? New York: Oxford University
Press, 1992, pp. IX, 180-181,208- 209 and 215.
- Olivier Roy, The Failure of Political Islam, Cambridge: Harvard University Press, 1994. -Olivier Roy, The Globalized Islam, The Search for a New Ummah, New York:
Columbia Universituy Press, 2004.
-Mohammed M. Hafez and Quintan Wiktorowicz,”iolence as Contention in the Egyptian
Islamic Movement”in Islamic Activism: A Social Movement Theory Approach, edited by Quintan Wiktorwicz, Bloomingtion: Indiana University Press, 2004 -Emmanuel Sivan, Radical Islam: Medieval Theology and Modern Politics, New Haven: Yale University Press,1985; John Voll, “Renewal and Reform in Islamic History: Tajdid and Islah”in Voices of Resurgent Islam, edited by John Esposito, Oxford: Oxford University Press, 1983, pp. 32-47; P.J. Vatikiotis, Islam and the State, London: Croom Helm, 1983.
-Bernard Lewis, “ Islam and Liberal Democracy,” The Atlantic Monthly, Vol.271, No.2, February 1993,
-Daniel Pipes, “Islam and Islamism: Faith and Ideology,” The National Interest, Issue 59, Spring 2000,
-Johannes Jansen, The Neglected Duty: The Creed of Sadat"s Assassinsednd Islamic Resurgence in the Middle East, NewYork : Macmillan, 1986; Mohammed M. Hafez, “Armed Islamic Movements and Political violence in Algeria .’’Middle East Journal, Vol.53, No.4, Autumn 2000,
-Saad Eddin Ibrahim, Op.cit; Hamied N. Ansari, Op.cit
-Nemat Allah Guenena, “ Islamic Activism in Egypt,1971-1996” in Islam in a Changing World; Europe and the Middle East, Op.Cit.
-Mohammed M. Hafez and Quintan Wiktorowicz,Op.cit.
-Gilles Kepel, Jihad: The Trail of Political Islam, Translated by Anthony F. Roberts, London and New York: I.B.Tauris, 2002.
-Gilles Kepel, The War for Muslim Minds: Islam and the West, Traslated by Pascale Ghazaleh, Cambridge, MA: Harvard University Press,2004.
-John L. Esposito, Unholy War: Terror in the Name of Islam, New York: Oxford University Press, 2002;
-Graham Fuller, “The Future of Political Islam,” Foreign Affairs, March / April 2002.
-Amin Saikal, Islam and the West: Conflict or Corporation? New York: Palgrave Macmillan, 2003
-Fred Halliday, Islam and the Myth of Confrontation, Religion and Politics in the Middle East, London: I.B.Tauris,2003.
-Graham E. Fuller,“Islamits in the Arab world: The Dance around Democracy,” Carnegie Papers, Carnegie Endwment for Internetiond Peace, No.49, September 2004.
-www.bbc.co.uk/persian/news/030803_mj-aa-review.shtml (8/6/2003).
-Hamied N. Ansari, “The Islamic Militant in Egyptian Politics,” International Journal of Middle East Studies, Vol.16, No.l, March 1984
منبع مقاله :
حاتمی، محمدرضا و بحرانی، مرتضی؛ (1392)، دائرةالمعارف جنبشهای اسلامی (جلد اول)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول