قانون عمومی مرگ

از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که سوار بر شترش به نام عضبا بود، خطاب به آنان فرمود: ‌ای مردم، گویا مرگ فقط برای دیگران نوشته شده (و ما نمی‌میریم) و حق (و احکام خدا) فقط بر
دوشنبه، 25 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
قانون عمومی مرگ
 قانون عمومی مرگ

 

نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 

عَن أَنَسٍ قالَ: خَطَبَنا رَسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلی ناقَتِهِ العَضباءَ فَقالَ: أَیُّها النّاسُ، کأَنَّ المَوتَ فیها عَلی غَیرِنا کُتِبَ ، وَ کأنَّ الحَقَّ عَلی غَیرِنا وَجَبَ، وَ کأنَّ ما نَسمَعُ مِن الأمواتِ سَفرٌ عَمّا قَلیلٍ اِلَینا راجِعون، نُبَوّؤُهُم اَجداثَهُم، وَ نَأکُلُ تُراثَهُم، کأنّا مُخَلَّدونَ بَعدَهُم.
از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که سوار بر شترش به نام عضبا بود، خطاب به آنان فرمود: ‌ای مردم، گویا مرگ فقط برای دیگران نوشته شده (و ما نمی‌میریم) و حق (و احکام خدا) فقط بر دیگران واجب است و گویا مردگان مسافرانی‌اند که به زودی به سوی ما بازمی‌گردند و ما فقط آنان را به خاک سپرده‌ایم و ارثشان را می‌خوریم، گویی بعد از ایشان جاودان هستیم.
بحار الانوار، ج 77، ص 175

نور هدایت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلم) در این حدیث شریف به برخی موانع شناخت اشاره فرموده است که برای فهم بهتر این موضوع به ذکر مقدّمه‌ای می‌پردازیم:
در زندگی ما گاه مشکلاتی وجود دارد که از آن به «موانع شناخت» تعبیر می‌کنیم. در قرآن مجید نیز آیات فراوانی در این باره وجود دارد، ولی با کمال تأسّف به سبب عدم انس با قرآن از آنها غافل هستیم. از جمله موانعی که علما ذکر می‌کنند حبّ ذات یعنی خوددوستی است. (1)
شاید این جمله‌ی معروف را شنیده‌اید که «حُبُّ الشَّیءِ یُعمی وَ یُصِمُّ؛ دوستی زیاد یک چیز، انسان را کور و کر می‌کند». (2) این دوستی افراطی باعث می‌شود که انسان نتواند حقایق را ببیند و به قول قرآن کریم «(لَهُم اَعیُنُ لَایُبصِرونَ بِهَا وَ لَهُم آذَانُ لَایَسمَعُونَ بِهَا)؛ و چشمانی که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند».(3)
لذا همه چیز را برای خود می‌خواهد و هر زشتی و بدی را برای دیگران. مثلاً وقتی می‌شنود در فلان منطقه سیل آمده، یا زلزله شده، یا ماشینی به درّه سقوط کرده، فکر نمی‌کند ممکن است همین حوادث برای او هم اتّفاق افتد و گمان می‌کند تافته‌ی جدابافته‌ای است. از این رو چنین وقایعی اثری در او نمی‌گذارد و متحوّلش نمی‌کند. به همین علّت است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: ‌ای مردم، شما را چه شده است، چرا چنین در خواب غفلت فرو رفته‌اید؟ آیا گمان می‌کنید که مرگ فقط برای همسایه است و این شتر بر درِ خانه‌ی شما نمی‌خوابد؟ شاید به خودتان وعده می‌دهید که به ما مهلت داده‌اند تا چند وقت دیگر زنده باشیم (کَأنَّ المَوتَ فیها عَلی غَیرِنا کُتِبَ).
و خیال می‌کنی که فقط دیگران باید حق را رعایت کنند و احکام خدا برای دیگران وضع شده است و تو از این قاعده مستثنا شده‌ای (وَ کأنَّ الحَقَّ عَلی غَیرِنا وَجَبَ).
شبیه این کلام والا در سخنان نورانی حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. روزی حضرت در مراسم تشییع جنازه مسلمانی، کسی را دید که قهقهه سر داده است. امام به او فرمود: برای چه می‌خندی؟ خیال کرده‌ای که فقط او را به قبرستان می‌برند و تو روزی به او ملحق نمی‌شوی؟ (4)
از جمله مشکلات انسان حجاب‌هایی است که جلوی فهم و درک او را می‌گیرند. (5) و لذا حضرت می‌فرماید: حجاب‌های خودخواهی، تعصّب بیجا، کبر، شهوت، حبّ و بغض غیرالهی و ... را بردارید، تا انسان با کمک حجّت باطنی، یعنی عقل بتواند خوب و بد را تشخیص دهد و وقتی فهمید راه صحیح را در پیش گیرد.
باید باور کنیم که تمام آنچه برای دیگران واقع می‌شود ممکن است برای ما نیز در آینده‌ی نزدیک رخ دهد. شاعر عرب می‌گوید:

 

بَینا یُری الانسانُ فیها مُخبراً *** حَتّی یُری خَبَراً مِن الأخبارِ

«در آن هنگام که انسان از مرگ کسی خبر می‌دهد، ناگهان مرگ خود او در صدر اخبار قرار می‌گیرد».
مرگ پیر و جوان نمی‌شناسد، با کسی خویشاوندی ندارد و گاه و بیگاه به سراغ آدمی می‌آید.
در تعبیرات دّقت کنید که چقدر حساب شده است. مگر قانون مرگ فقط برای دیگران است؟ چه کسی ضامن شده که تا لحظه‌ای دیگر زنده باشیم؟ اگر ضمانتی در کار نیست پس چرا این همه کارهای خیر را به تأخیر می‌اندازیم؟ توبه را به فردا و فرداها وامی‌گذاریم، آن قدر سستی می‌کنیم که وقت می‌گذرد و دیگر در آن هنگام افسوس سودی نخواهد داشت.
اشتباه ما در این است که گمان می‌کنیم مرده‌ها مسافرانی‌اند که فردا یا پس فردا بازمی‌گردند و فقط ما آنان را با دستان خود در خاک کرده‌ایم و ارثشان را می‌خوریم و به گونه‌ای رفتار می‌کنیم که گویا همیشه بعد از آنها زنده‌ایم.
در رفتار بعضی بنگرید که گاه با کمال تأسّف بر سر همین ارث چه وقایع زشت و دردناکی به وجود می‌آورند. به ما خبر دادند که دو برادر در حدود ده پانزده سال بر سر تقسیم ارث با هم قهر کرده و به خانه‌ی یکدیگر نرفته‌اند.
باید به چنین انسان‌هایی گفت آیا شما مطمئن‌اید که این میراث را می‌خورید؟ یقیناً اگر منصفانه بیندیشند جواب خواهند داد نه. چون در زندگی واقعیّت‌هایی وجود دارد که انسان از آن غافل است، از جمله اینکه فاصله‌ی بین حیات و مرگ بسیار اندک است و بسیاری از اوقات انسان تعجّب می‌کند که چرا این قدر فاصله کم است.
گاهی برخی افراد می‌گویند خدا به ما رحم کرد نزدیک بود به درّه بیفتیم. اینها همه درس‌های عبرت‌آموزی است که باید فراگرفت و به کار بست، زیرا چیزی نزدیک‌تر از مرگ به انسان نیست و در عین حال، او این واعظ مهم را فراموش می‌کند. بزرگ‌ترین واعظ برای تهذیب نفوس مرگ است، لذا در روایات سفارش شده که هر از چندی به قبرستان بروید. (6)
زیارت مردگان فقط برای احترام گذاردن به آنان نیست و اینکه باید از مؤمنان چه در حیات و چه در ممات تجلیل کرد و آنان را از خیرات و نیکی‌های خود بهره‌مند ساخت و برایشان فاتحه خواند، اینها بیش از آنکه برای مردگان مؤثّر افتد در زندگان تأثیر دارد. وقتی دستت را بر قبر می‌گذاری در می‌یابی که بین تو و او بیش از یک متر فاصله نیست. تو نیز ممکن است فردا به او بپیوندی. وقتی انسان در این مسائل تأمّل می‌کند با یاد مرگ، نفس خویش را ذلیل می‌گرداند: وَ ذَلِّلهُ بِذِکرِ المَوتِ: «با یاد مرگ آن را رام و خوار کن».
در این صورت است که دیگر حجاب‌های غفلت، غرور و مانند آن جلوی چشم و گوش و دل را نمی‌گیرد. مهم این است که پرده‌ها کنار رود.
در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خوانیم که فرمود: لَو لا اَنَّ الشَّیاطینَ یَحومونَ عَلی قَلبِ بَنی آدَمَ، لَنَظَروا اِلی مَلَکوتِ السَّماواتِ: «اگر شیاطین گِرداگِرد قلب آدمیان را احاطه نکرده بودند می‌توانستند (چونان ابراهیم ) ملکوت آسمان‌ها را ببینند».(7)
مانند نگاهی که خداوند به ابراهیم (علیه السلام) عطا کرد. در قرآن می‌خوانیم: «(وَ کَذلِکِ نُرِی إِبراهِیمَ مَلَکوتَ السَّمواتِ وَ الأَرضِ وَ لِیَکونَ مِنَ المُوقِنِینَ)؛ و این‌گونه ملکوت آسمان‌ها و زمین و حاکمیّت مطلق خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین شود». (8)

پی‌نوشت‌ها:

1. چهره‌ی حقیقت هر قدر آشکار و درخشان باشد، تا در برابر دیده‌ی بینا قرار نگیرد درک آن ممکن نیست. به تعبیر دیگر، برای شناخت حقایق دو چیز لازم است: آشکار شدن چهره‌ی حق و داشتن وسیله‌ی دید و درک.
آیا هرگز نابینا می‌تواند قرص خورشید را ببیند؟ آیا کران می‌توانند نغمه‌های دلنواز جهان را بشنوند؟ همین‌گونه کسانی که چشم حق‌بین ندارند از دیدن چهره‌ی حقیقت محرومند و آنها که از شنیدن آیات حق گوش حق شنو ندارند. به همین دلیل نخستین شرط برای رهروان راه حق، تهذیب نفس و تقواست که بدون آن انسان در ظلمات و هم گرفتار و در بیراهه‌ها سرگردان می‌شود. و اگر می‌بینیم قرآن راه شناخت را تقوا می‌داند و می‌گوید: هُدًی لِلمُتَّقِینَ: «مایه‌ی هدایت پرهیزگاران است»، اشاره به همین واقعیّت است.
2. اگر انسان کسی یا چیزی را به طور افراطی دوست بدارد آن دوستی معمولاً مانع می‌شود که عیوب و بدی‌های او را ببیند یا بشنود و غیر از خوبی چیزی در او نمی‌بیند.
حکایتی که در ذیل می‌آوریم شاهی است بر این مدّعا.
می‌گویند که جوانی عاشق دوشیزه‌ای شده بود، پدر و مادر دختر مانع ازدواج شدند. جوان بسیار کوشید. خرج‌ها و خواهش‌ها کرد و زحمت‌ها کشید تا سرانجام دختر در حباله‌ی او درآمد. مدّت‌ها با هم زندگی کردند، کانون خانوادگی گرم و باطراوت بود، امّا رفته‌رفته لهیب عشق فرو نشست و آتش فروزان شهوت خاموش شد. روزی شوهر به صورت زن نگاه کرد و در چشم راست او لکّه‌ی سفیدی دید. تعجّب کرد و گفت: از چه وقت این لکّه در چشم تو پدید آمده؟ گفت: از همین الان. شوهر گفت: چه می‌گویی؟ زن لبخندی زد و گفت: در دو سالگی آبله درآوردم، چشمم آسیب دید و از آن وقت این لکّه در آن مانده است.
شوهر گرفت: عجیب است پس چرا من تا به حال ندیده بودم؟ زن گفت: علّتش روشن است، تو عاشق من بودی و عاشق در معشوق جز خوبی و زیبایی چیزی نمی‌بیند (حُبُّ الشَّیءِ یُعمی وَ یُصِمّ)، ولی اکنون که آتش عشق تو خاموش شده و دیگر از دیده‌ی عشق به من نمی‌نگری و زن و شوهر عادی هستیم، عیب مرا می‌بینی و به درستی تشخیص خوبی و بدی می‌دهی (گفتار وعّاظ، ج 3، ص 9).
3. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 179.
4. نهج البلاغه، کلمات قصار 122.
5. امام سجّاد (علیه السلام) در دعای ابوحمزه‌ی ثمالی می‌فرماید: وَ أَنَّکَ لاتَحتَجِبُ عَن خَلقِکَ، إلّا أن تَحجُبَهُم الأعمالُ [الآمال] دونَکَ: «تو از بندگانت پنهان نیستی جز اینکه کردارهای زشت [آرزوها] پرده‌ای بر دید تو کشیده است».
و حافظ چه خوش سروده:

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست *** تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

6. مستحب است وقتی انسان به قبرستان می‌رود بگوید: «السّلامُ عَلَی اَهلِ الدّیارِ مِن المؤمنینَ وَ المُسلمینَ، انتُم لَنا فَرَطٌ، وَ نَحنُ - اِن شاءَ اللهُ - بِکُم لاحِقونَ: سلام بر مؤمنان و مسلمانان خفته در این دیار، شما زودتر رفتید و ما نیز اگر خدا بخواهد به شما می‌پیوندیم» (کلّیّات مفاتیح الجنان، زیارت قبور مؤمنین).
در قبرستان زنگار غفلت را از خود بزدایید و آیینه‌ی صافی شوید تا انوار الهی در آن بتابد و راه درست را بیابید و از روزمرّه‌گی و دلمردگی برهید و به سعادت دو جهانی برسید.
دانی چرا آیینه‌ات غمّاز نیست؟ *** چون که زنگار از رخش ممتاز نیست
7. بحار الانوار، ج 59، ص 163.
8. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 75.

 

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط