جمعيت متناسب و توسعه

قرن بيستم ، آبستن نظرياني مختلف در باب توسعه است . درباره ي اين نظريات ، ميزان اعتبار آنها و پيامدهايشان ، سخن ، بسيار رفته است. ديگر آن که در توسعه به اموري مختلف توجه کرده اند و رابطه ي آنها را با توسعه سنجيده اند . از جمله ي اين امور ، «جمعيت» است که برنامه ريزان توسعه ، اگر شناخت درستي از آن و پيامدهايش آن نداشته باشند، نمي توانند به الگويي مناسب براي توسعه دست يابند . در اين باره ، مبحث «جمعيت متناسب» را مطرح کرده اند که ما در اين مقاله ، تلاش
دوشنبه، 21 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جمعيت متناسب و توسعه
جمعيت متناسب و توسعه
جمعيت متناسب و توسعه

قرن بيستم ، آبستن نظرياني مختلف در باب توسعه است . درباره ي اين نظريات ، ميزان اعتبار آنها و پيامدهايشان ، سخن ، بسيار رفته است. ديگر آن که در توسعه به اموري مختلف توجه کرده اند و رابطه ي آنها را با توسعه سنجيده اند . از جمله ي اين امور ، «جمعيت» است که برنامه ريزان توسعه ، اگر شناخت درستي از آن و پيامدهايش آن نداشته باشند، نمي توانند به الگويي مناسب براي توسعه دست يابند . در اين باره ، مبحث «جمعيت متناسب» را مطرح کرده اند که ما در اين مقاله ، تلاش مي کنيم تصوري از «جمعيت متناسب »ارائه دهيم ؛ اما پيش از آن به توضيحي درباره ي ارتباط ميان جمعيت و توسعه مي پردازيم .

جمعيت و توسعه

در توسعه ، وجود دو عامل ، بسيار مهم است: يکي منابع و ديگري جمعيت. هيچ توسعه اي رخ نخواهد داد مگر آن که مجموعه اي از انسان ها ، منابع را در مسير توسعه به کار گيرند ؛ اما در همين آغاز، نزاع در گرفته است که جمعيت را «عامل» توسعه بناميم يا «مانع»آن. برخي گفته اند : جمعيت ، مانع توسعه است . توسعه ، زماني رخ مي دهد که علاوه بر مصارف اوليه، ميزاني از منابع و در آمدهاي ملي ، جهت مصرف در امور زير بنايي باقي مانده باشد؛ اما با جمعيت زياد و مصرف بالا ، ديگر منابعي براي توسعه با قي نمي ماند.
برخي ديگر نيز گفته اند :جمعيت، عامل توسعه است ؛ زيرا توسعه را همين انسان ها بايد به وجود آورند ، و از سوي ديگر ، همه مي دانيم که نياز ، مادر اختراع است. تا جمعيتي احساس کمبرد نکند ، به دنبال چاره انديشي براي رفع مشکلات خود و به اصطلاح ما به دنبال توسعه نمي رود.
براي جمع بين اين دو نظر مي توان گفت : اضافه شدن جمعيت، تا زماني که افراد در سن عدم فعاليت هستند (يعني سنين بين تولد تا 14سال پايان تحصيل) ، ضد توسعه است ؛زيرا چنين شهرونداني صرفا مصرف کننده ي منابع اند و در راه توسعه ، گامي نمي نهند ؛ اما پس از اين دوره ، وقتي وارد بازار کار شوند ، به عامل توسعه تبديل مي شوند . لکن اگرهمچنان غير فعال باقي بمانند يا دچار بي کاري پنهان و ... باشند ، هنوز ضد توسعه اند . با توجه به اين توضيحات و اين که جمعيت متناسب را لازمه ي توسعه برشمرده اند،سراغ جمعيت متناسب مي رويم تا به تصوري دقيق تر از آن دست يابيم.

چگونه جمعيتي متناسب نيست ؟

براي درک بهتر ازجمعيت متناسب مي توان به مفاهيم مقابل آن پرداخت: جمعيت اضافي:جمعيت متناسب ، جمعيت اضافي نيست . اضافه جمعيت ، وقتي رخ مي دهد که افزايش افراد، توازن بين جمعيت و منابع را به خطر اندازد . اين اضافه جمعيت ، دو گونه است :گونه ي اول ، جايي است که اگر تمام امکانات را نيز بسيج کنيم ، باز هم نيازهاي همه ي جمعيت ، تامين نخواهد شد . در اين صورت ، دچار «اضافه جمعيت مطلق »هستيم ؛ اما اگر سطح توليد فعلي براي جميعت موجود ، ناکافي باشد ، ولي منابع ، به ما اجازه ي توليد بيشتر را بدهند، دچار «اضافه جمعيت نسبي» هستيم .
جمعيت کم:جمعيت کم يا کمي جمعيت نيز «جمعيت متناسب» نيست و در واقع ، سوي ديگر آن محسوب مي شود . دو حالت براي کمي جمعيت بيان مي کنند: يکي وقتي که منابع، توان لازم را براي تغذيه ي جمعيت بيشتر بدون ايجاد بي کاري داشته باشد . ديگري وقتي که جمعيت موجود ، براي ايجاد حد متناسب بهره وري ، کافي نباشد .
در جمعيت متناسب ، سخن از شناخت وضعيت مطلوب جمعيت و برنامه ريزي براي رسيدن به آن نقطه است ؛ اما گروهي گفته اند : جمعيت ، نيازي به شناخت حد متناسب و برنامه ريزي ندارد .
تنظيم خود به خودي جمعيت: معتقدان به اين نظر گفته اند: اگر جمعيت از حالت تعادل خارج شود ، براي تنظيم مجدد ، نيازمند عامل خارجي و دخالت مراکز دوستي و غير ذلک نيست . مکانيزم هاي خودکاري وجود دارند که جمعيت را دوباره به حالت تعادل باز مي گردانند . اين نظر ، اگر چه تا حدي درست است؛ اما به اين نکته نيز بايد توجه داشت که برخي مشکلات اجتماعي ، سير شکل گيري آن ، آرام و نامحسوس است و تا به مرحله ي بحران نرسد ، انسان ها درک درستي از آن و عزم جدي براي رفع آن پيدا نمي کنند . منشکلات جمعيتي ، معمولا از اين گونه اند؛ لذا هر جامعه ، نيازمند افرادي است که از قبل ، مشکلات آينده را پيش بيني و روشهاي مقتضي براي رفع آن را پيش نهند . علاوه بر اين که افراد ، قبل از هر چيز، مسائل را به صورت فردي و بر اساس مصالح شخصي مي بينند و نه در شکل اجتماعي آن ؛ در حالي که جمعيت ،يک امر اجتماعي است ، نه فردي.
اين مسئله ، امروزه در برخي جوامع غربي که با کمي جمعيت مواجه اند ، دقيقا مصداق يافته است . در اين کشورها اگر چه کارشناسان ، نسبت به کمي جمعيت ، هشدار مي دهند و دولت ، سياست هاي تشويق و حمايتي در اين زمينه اعمال مي کند ، اما مردم ، بي اعتنا به اين هشدارها و سياست ها ، براي فقط رفاه شخصي و يا دستيابي به آن، بر فرزند کمتر ، اصرار مي ورزند.
تبيين جمعيت متناست : براي «جمعيت متناسب»،تعاريف متعددي ذکر شده است . اين تعاريف ، عمدتا به مسائل اقتصادي پرداخته اند وتنها در برخي از آنها به مسائل اجتماعي هم توجه شده است و در مواري نيز آن را با شاخص هايش تعريف کرده اند و تقريبا همه يتعاريف ، «منابع»را تابعي از «جمعيت »در نظر گرفته اند، نه جمعيت را تابعي از منابع . در اين نوشتار ،بي آن که به ذکر تعاريف بپردازيم، تلاش مي کنيم تا«جمعيت متناسب» را به درستي تبيين کنيم.
در نگاه نخست، جمعيت متناسب، با دو «متغير» شناخته مي شود: يکي منابع موجود و ديگري جمعيت که بايد بين اين دو ، تعادل برقرار کرد و چون منابع موجود بر روي کره ي زمين ، محدود است و افزون بر آن ، خارج از اراده ي ماست ، پس بايد جمعيت را دست کاري کرد و ميزان جمعيت را با مقدار منابع ، متناسب ساخت و از اين طريق ، راه توسعه را هموار کرد.
بنابراين ، در معادله ي جمعيت ـ منابع ، متغير وابسته ، همان جمعيت است که بايد مقدرات خود را به دست برنامه ريزان جمعيتي بسپارد؛ اما اين نگاه، يک نگاه ابتدايي به مسئله جمعيت و منابع، محسوب مي شود؛ چرا که نه جمعيت را به آساني مي توان کم و زياد کرد (چنانچه هند نمي تواند از جمعيت خود بکاهد و اروپا نمي تواند بر جمعيت خود بيفزايد) و نه منابع را مي توان به نوع طبيعي اش محدود دانست.
منابع بر روي کره ي زمين ، محدود است؛ لکن چه دليل عقلي ، علمي و يا تاريخي بر کمي آن منابع براي بشر مي توان ارائه داد ؟آيا اساسا همه ي منابع ، شناخته شده اند؟ برخي معتقدند که با در نظر گرفتن استعدادهاي بالقوه ي ذخاير فراوان زمين ، مي توان منبع غذايي چهل ميليارد انسان را فراهم آورد . البته استفاده ي بهينه و معقول و آنچه در اختيار ماست ، بحثي ديگر است .
از سوي ديگر ، «منابع» در بحث ما به «منابع طبيعي» محدود نمي ماند و لا اقل به سه عامل ديگر (موثر بر منابع )ميتوان اشاره داشت :
اول .«اختراعات و ورود تکنولوژي » به يک کشور که امکان توليد هر چه بيشتر و بهتر نيازهاي انسان را فراهم مي کند. کشاورزي، يک مثال براي آن است . با ورود تکنولوژي به اين عرصه و شروع کشت هاي مکانيزه ، محصولات کشاورزي به توليد انبوه مي رسند و امکان استفاده از اين محصولات براي تعداد بيشتري از انسان ها فراهم مي شود.
دوم. عامل ديگر مرتبط با ميزان متعادل جمعيت، «فرهنگ وسازمان اجتماعي» هر جامعه است. نمونه ي آن، فرهنگ مصرف گرايي است که از شاخصه هاي مهم جوامع سرمايه داري و شبه سرمايه داري است. حتي جوامعي که داراي فرهنگ کار و تلاش اند ، وقتي دچار مصرف گرايي مي شوند، جمعيت خود را اضافه مي بينند .
جالب اين است که بسياري از جمعيت شناسان، وقتي مصرف گرايي را مي بينند ، شايد با نوعي کرنش در برابر غول سرمايه داري، اعلام مي کنند که دچار کمبود منابع هستيم . پس براي توسعه بايد جمعيت را کنترل کرد، تا با منابع موجود، تناسب يابد . اين راه، اگر چه در جاي خود قابل دقت است ، اما به نظر مي رسد که تنها راه حل موجود نيست. يک راه حل ديگر نيز آن است که انسان مدرن ، کمي از خود خواهي خود و مصرف گرايي اش بکاهد و حق حيات نسل هاي آتي را از آنها سلب نکند.
البته در جوامع امروزي مغرب زمين ، مسئله اضافه ي جمعيت و کنترل آن مطرح نيست؛ زيرا مردم در چارچوبه ي سرمايه داري و بر اساس آموزه هاي آن، به درجه اي از بلوغ فکري رسيد ه اند که براي ارضاي روحيه ي مصرف گرايي خويش، به فرزنددار شدن ، به دليل هزينه هاي فراوانش ، بي اعتنا شده اند . به همين دليل ، برخي از جوامع غربي با کمبود جمعيت و بويژه با پيري جمعيت مواجه اند و راهي براي حل آن نيافته اند ؛ مشکلي که روند توسعه ي اين کشورها را در آينده، با مشکل جدي مواجه مي سازد.
اين يک پارادوکس (تناقض) در سرمايه داري است که چون در چرخه ي «مصرف هر چه بيشتر ـ توليد هر چه بيشتر» سير مي کند ، براي باقي ماندن در مسير توسعه، از يک سو نيازمند جمعيتي فراوان و مصرف کنندگاني مطيع است و از سوي ديگر ، وقتي مصرف کنندگان طعم مصرف گرايي را چشيدند ، حاضر به توليد نسل بيشتر نيستند . در نتيجه، سرمايه داري، عامل پيش برنده ي خود (يعني مصرف کنندگان) را از دست مي دهد .
براي فرهنگ ، به مصرف گرايي مثال زديم و براي سازمان اجتماعي مي توان به نحوه ي توزيع منابع در سطح جامعه اشاره داشت . يک مکانيزم عارلانه ي توزيع ، امکان برخورداري جمعيت بيشتري از انسان ها را از منابع موجود ، فراهم مي آورد و برعکس ، يک توزيع ناعادلانه، تناسب بين جمعيت و منابع را به هم مي زند.
گروه محروم از منابع ، به دليل نداشتن تحصيلات ، بهداشت و ... به قدر کافي ، نه تنها نمي توانند در مسير توسعه ، فعاليت مثبتي انجام دهند ، بلکه ضد توسعه مي شوند ؛ چون از يک سو ، توان فعاليت ندارند و از سوي ديگر ، هزينه هاي سنگين درمان و ...را به کشور ، تحميل مي کنند .
سوم. «نيروي انساني» به عنوان سومين عامل ، علاوه بر آن که خود ، جزئي از جمعيت است، جزئي از منابع نيز قلمداد مي شود . انسان هاي نخبه، خلاق، توليدگر و يا طراح و برنامه ريز ، باآثار خود مي توانند بر جمعيت ، موثر واقع شوند؛ براي مثال ، در کشور ما ، طرح ضربتي اشتغال ، صرف نظر از ميزان موفقيت آن ، طرحي بود که از سوي يک يا چند نفر از برنامه ريزان ، براي ايجاد 400/000 فرصت شغلي ، در طي يک سال (بيش از آنچه در برنامه ي پنج ساله ي سوم در نظر گرفته شده بود)، ارائه شد . اين طرح و نمونه هاي آن ، اگر با دقت طراحي و اجرا شوند ، با هزينه ي اندک و از طريق ظرفيت هاي متروک مانده ي جامعه ، امکان حرکت بيشتر در مسير توسعه و خدمت رساني به تعداد فراواني از جمعيت را فراهم مي آورند.
شايد اغراق آميز نباشد اگر بگويم که جمعيت يک ميليارد و سيصد ميليوني چين را «طرح» و «برنامه»، اداره و تامين مي کند ، نه منابع موجود در آن کشور. بسياري کشورها منابع بيشتري نسبت به چين دارند؛ اما به مراتب سخت تر از پر جمعيت ترين کشور دنيا خود را
اداره مي کنند .

جمع بندي

بخشي از آنچه گفته شد را در اين بيان مي توان خلاصه کرد که: «هميشه فقر منابع يا ميزان بالاي رشد جمعيت نيست که به عدم توازن بين جمعيت و منابع ، منجر مي شود . چگونگي ساختار اجتماعي ، پيشرفت تکنولوژيک ، چگونگي سيستم توزيع و سياست هاي عمومي ، ديگر عواملي هستند که در تعيين توازن بين جمعيت و منابع ، نقش دارند».
اما بخش ديگر سخن ، اين بود که وقتي در جامعه اي تناسب بين جمعيت و منابع ، وجود نداشته باشد ، الزاما نبايد سراغ جمعيت رفت و آن را با منابع ، تطبيق داد . اين تفکر مي تواند نوع نگاه محافظه کارانه و توجيه گرانه اي براي وضعيت اجتماعي و اقتصادي موجود باشد ؛ بلکه بايد منابع را نيز مطابق جمعيت فعلي يا آتي ، ساماندهي کرد و يا افزايش داد . اساسا تعبير رايج «جمعيت متناسب»، يک تعبير جهت دار و توام با داوري است . گويا قرار است جمعيت، هميشه با منابع ، تناسب يابد و هماهنگ شود ؛ چنانچه «منابع متناسب»هم مي تواند تعبيري جهت دار تلقي شود . بنابراين، در يک نگاه، فارغ از داوري هاي ارزشي ـ اگر اين نوع نگاه کردن به قضايا را ممکن يا مطلوب بدانيم ـ بايد عنوان مذکور را به «تناسب جمعيت و منابع، تغيير دهيم .
از اين سخن که بگذريم ، معتقدان به «جمعيت متناسب» گفته اند که هرگاه رابطه ي معقولي بين جمعيت فعال (جمعيت بين 15 تا 64 سال) و جمعيت غير فعال (زير 15 و بالاي 64 سال) برقرار شود ، جمعيت متناسب به وجود مي آيد.
اين سخن، در واقع ، اشاره به نسبت وابستگي يا سرباري دارد که يکي از شاخصه هاي مطرح شده براي جمعيت مطلوب است . اگر نسبت وابستگي در کشوري مساوي با عدد يک باشد ، از رشد متناسب جمعيت حکايت دارد و معنايش آن است که هر نفر ، بجز خودش ،تنها وظيفه ي تامين يک نفر ديگر را بر عهده دارد .

جواني جمعيت و توسعه در ايران

نسبت وابستگي برابر با عدد يک ، بهترين وضعيت براي يک کشور است که بستر را براي يک توسعه ي آهسته و پيوسته فراهم مي کند . نسبت وابستگي براي ايران در سال 1365 (که رشد جمعيت در نقطه ي اوج خود قرار داشت) 1/6 بود . هر چه اين مقدار ، بيشتر افزايش يابد، به معناي آن است که جمعيت افراد در سن غير فعال (زير 15 و بالا 64 سال ) از افراد در سن فعاليت (15ـ 64 سال ) بيشتر است و اين يعني تحمل هزينه هاي جاري اضافي تر از سوي افراد فعال کشور و در نتيجه ، سخت تر شدن سرمايه گذاري براي توسعه است .
در اين جا نکته اي حائز اهميت وجود دارد . جامعه اي که اين هزينه ي اضافي تر را تحمل مي کند ، اگر استراتژي منطقي و بومي توسعه را تعريف کرده باشد و بر آن اساس ، اين نيروها را آموزش دهد و متناسب با آموزش ، شغل هاي مناسب در اختيارشان قرار دهد ، وقتي افراد غير فعال ، وارد سن فعاليت مي شوند ، لشکر گسترده اي از نيروي کار فعال در اختيار خواهد داشت ، به گونه اي که سرعت توسعه را به شدت افزايش مي دهد. جمعيت جوان در کشور ما امروزه همين وضعيت را دارد . اين جمعيت ، يا فرصتي ايده آل براي يک توسعه ي سريع است (چيزي که ژاپن پس از جنگ جهاني نيز آن را تجربه کرد )و يا مانعي براي توسعه (اگر همچون زمان تولد تا چهارده سالگي خود ، بخواهند مصرف کننده بمانند).

نکته ي پاياني

نکته ي پاياني آن که پس از يک رشد سريع جمعيت در دهه ي60 شمسي در کشور ما ، به دليل برنامه ريزي هاي صورت گرفته و برخي امور ديگر ، امروزه نرخ رشد ، نسبت به گذشته کاهش يافته است ؛ ليکن کاهش نرخ رشد جمعيت ، اگر مسيري پيش رونده داشته باشد، پس از مدتي ، غير قابل پيشگيري مي شود و يا به سختي فراوان مي توان آن را متوقف کرد . در اين صورت ، در سي ـ چهل سال آينده ، جوانان امروز (که تعداد فراواني از جمعيت را شامل مي شوند)، به دوران پيري مي رسند و کشور را دچار يک جمعيت پير مي کنند ، بي آن که يک نسل کافي را جايگزين خود ساخته باشند ؛ مشکلي که امروزه ژاپني ها ، اروپايي ها و همچنين امريکايي ها با آن مواجه اند و آن را چون سنگي بزرگ بر سر راه توسعه ي خويش مشاهده مي کنند ، بي آن که شيوه اي مناسب برا ي کنار زدن آن يافته باشند .

منابع:

1. در آمدي بر انديشه ها و نظريه هاي جمعيت شناسي ، احمد کتابي ، تهران :سمت ، 1377.
2. متاني و مفاهيم جمعيت شناسي ، محمد تقي شيخي ، تهران :شرکت سهامي انتشار ، 1380.
3. جمعيت شناسي اقتصادي و اجتماعي و برنامه ريزي نيروي انساني ، امير آشفته تهراني ، تهران : پرشکوه ، 1382.
4.مقاله «جمعيت و کيفيت زندگي (1)»، محمد سيد ميرزايي ، مجله جمعيت ، 1376،شماره 21ـ22.

براي مطالعه بيشتر :

الف . در زمينه جامعه شناسي جمعيت ، محمد تقي شيخي ، نشر آرام ـ نشر سفيد ، 1386.
ب. جمعيت و توسعه (مجموعه مقالات )، حبيب الله زنجاني ، تهران : مرکز مطالعات و شهر سازي و معماري ايران ، 1371.
ج. بررسي کاربردي توسعه و اقتصاد در ايران ، فريبرز رئيس دانا ، تهران : نشر چشمه ، 1380، جلد 2.

منبع:نشريه حديث جاويدان




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط