امامت در حديث غدير

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از فراغت از انجام مناسك حج در بازگشت از حجة الوداع،هنگامى كه به غدير خم رسيدند بر اساس فرمان خداوند و نزول آيه‏يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك (1) :اى پيامبر آنچه را كه بسويت از جانب پروردگارت نازل شده است تبليغ نما،مسلمانان را فرمان دادند تا متوقف شوند.در آن موقعيت كه هوا بسيار گرم بود و براى مسلمانان كه با آن حضرت حج بجا آورده بودند و براى بازگشت به محل خويش شتاب زده بودند اين سؤال مطرح بود كه چه حادثه‏يى باعث
چهارشنبه، 23 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امامت در حديث غدير
امامت در حديث غدير
امامت در حديث غدير

نويسنده: غلامرضا كاردان
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از فراغت از انجام مناسك حج در بازگشت از حجة الوداع،هنگامى كه به غدير خم رسيدند بر اساس فرمان خداوند و نزول آيه‏يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك (1) :اى پيامبر آنچه را كه بسويت از جانب پروردگارت نازل شده است تبليغ نما،مسلمانان را فرمان دادند تا متوقف شوند.در آن موقعيت كه هوا بسيار گرم بود و براى مسلمانان كه با آن حضرت حج بجا آورده بودند و براى بازگشت به محل خويش شتاب زده بودند اين سؤال مطرح بود كه چه حادثه‏يى باعث شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مسلمانان را متوقف سازد؟
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آنجا خطبه‏اى خواندند و از مسلمانان سؤال كردند (2) :الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟(يا الست اولى بكم من انفسكم؟)آيا من از مؤمنان نسبت به خود آنان اولى نيستم؟(يا آيا من از خود شما به شما سزاوارتر نيستم؟)همه گفتند:چرا يا رسول الله.فرمود:«من كنت مولاه فعلى مولاه»كسى كه من مولاى او هستم(اولى بنفس و صاحب اختيار او مى‏باشم)على نيز چنين است سپس دعا فرمود:خداوندا دوست بدار هر كه على را دوست بدارد و دشمن بدار هر كه على را دشمن بدارد و يارى كن هر كه على را يارى كند و واگذار هر كس على را واگذارد (3) ،و آيه:اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا:امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضى شدم كه اسلام دين شما باشد در آنجا نازل گرديد (4) .
مسلمانان با على عليه السلام بيعت كردند و اين مقام و منصب جديد را به آن حضرت تهنيت و تبريك گفتند و عمر بن الخطاب از اول كسانى بود كه به آن بزرگوار تهنيت و تبريك گفت (5) .
در بسيارى از طرق حديث غدير اين مضامين هم آمده كه من در آينده نزديكى از ميان شما رخت بر مى‏بندم،ولى دو عنصر گرانقدر در ميان شما مى‏گذارم:يكى قرآن و ديگر عترتم كه اهل بيت من مى‏باشند.تا آن هنگام كه به آن دو تمسك نمائيد گمراه نخواهيد شد.آن دو از يكديگر جدا نمى‏شوند تا(روز قيامت كه)در كنار حوض بر من وارد شوند (6) .

اعتبار حديث غدير

حديث غدير از نظر سند قابل مناقشه نيست و از احاديث متواتر است،بلكه داراى تواترى در حد بالا است به گونه‏يى كه متجاوز از 100 تن از صحابه آن را روايت كرده‏اند.علامه امينى در جلد اول كتاب ارزشمند«الغدير»110 تن از صحابه را نام برده (7) و مدارك و منابع آن را از اهل سنت آورده است و 84 تن از تابعين (8) و 360 تن از علماء و راويانى كه طى قرنها اين حديث را روايت كردند نيز در همان كتاب ذكر كرده است (9) و دانشمندانى طرق حديث غدير را در كتابهاى مستقلى آورده‏اند از جمله طبرى (10) و ابن عقده (11) كه هر كدام كتاب مستقلى در اين زمينه تأليف كردند.مؤلف كتاب ينابيع المودة نقل مى‏كند از امام الحرمين ابى المعالى جوينى استاد غزالى كه مى‏گويد:در يك مغازه صحافى كتابى در دست صحافى بود كه روى آن نوشته بود المجلد الثامن و العشرون فى طرق حديث الغدير و يتلوه المجلد التاسع و العشرون يعنى جلد 28 در طرق حديث غدير و بدنبال آن جلد 29 خواهد آمد (12) .
بنابراين اين حديث قطعى‏ترين حديث يا از قطعى‏ترين احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شمار مى‏آيد.
دلالت حديث نيز بر امامت على عليه السلام روشن مى‏باشد زيرا كلمه مولى چه از نظر معناى وضعى انحصارا بمعنى اولى باشد يا اولى يكى از معانى آن باشد كه در جاى خود مفصل بحث شده است (13) در اين حديث شريف مولى قطعا به معنى اولى است(كسى كه از هر جهت اولى به تصرف در امور انسان است).اين مطلب با توجه به قرائن بسيار واضح و روشن است كه قسمتى از آن قرائن يادآورى مى‏شود:
قرينه اول:قبل از جمله:«من كنت مولاه فعلى مولاه»پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از مسلمانان اعتراف گرفتند كه:«الست اولى بكم من انفسكم؟» (14) آيا من از خود شما به شما اولى و سزاوارتر نيستم؟قالوا:بلىـگفتند:چرا.اين مضمون كه در جمله«الست اولى بكم»نسبت به آن اعتراف گرفته شده است همان است كه در آيه كريمه:النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم (15) پيامبر از مؤمنان به خود آنان اولى(و سزاوارتر)است وجود دارد.در اين جمله ولايت و سرپرستى و صاحب اختيارى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بنحو گسترده‏يى بيان شده است زيرا اولويت و سزاوارتر بودن كسى از خود انسان بطور مطلق معنايش اين است كه هر گونه تصرفى كه خود انسان در مورد خودش مى‏تواند انجام دهد و هر فعلى كه صلاحيت دارد كه متعلق اين اولويت در مورد خود انسان باشد جمله مذكور آن را براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بطور مطلق ثابت مى‏كند.
مفسران (16) از اين جمله آيه كريمه استفاده كردند كه انسان بايد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از خودش بيشتر دوست بدارد و حكم آن حضرت را از اراده و خواست خود در وجود خويش نافذتر بداند.پس از اين كه آن حضرت اين اعتراف را از مسلمانان مى‏گيرد،مى‏فرمايد:من كنت مولاه فعلى مولاه،در اين جمله همان اولويت را كه از آيه مذكور استفاده شد براى على عليه السلام نيز قرار مى‏دهد و نمى‏تواند در اين جمله مولى به معناى ديگر غير از اولى باشد كه در اين صورت انسجام و تناسب دو جمله قطعات بهم خواهد خورد.با اين وصف دلالت اين جمله بر اين كه آن حضرت مانند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از هر مؤمنى به خود او اولى و سزاوارتر است ثابت و واضح است.

اشكال فخر رازى و پاسخ آن

يادآورى اين نكته لازم است كه فخر رازى اشكالى ذكر كرده كه مولى به معنى اولى نمى‏تواند باشد زيرا اولى افعل تفضيل است و با من بكار مى‏رود.مثلا گفته مى‏شود زيد اولى من عمرو،ولى در مورد مولى آوردن من پس از آن صحيح نيست و گفته نمى‏شود زيد مولى من عمرو.
اين اشكال از ناحيه خود علماى اهل سنت پاسخ داده شده است.به شرح مقاصد تفتازانى (17) مراجعه شود.بيان تفتازانى اين است كه اگر مولى وصف و به معنى اولى باشد اشكال مذكور وارد است ولى مولى اسم و به معناى اولى است مانند اسماء افعال كه معانى آنها فعل مى‏باشند و اصطلاحا آنها را اسماء افعال مى‏گويند با اين وصف،ديگر جايى براى آن اشكال باقى نمى‏ماند .
قرينه دوم:آن حضرت پس از جمله مذكور دعا كردند و فرمودند:اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله (كه اين جمله به طرق متعدد و با سند صحيح روايت شده است) (18) :
خدايا دوست بدار هر كه او را(على را)دوست بدارد و دشمن بدار هر كه او را دشمن بدارد و يارى كن هر كه او را يارى كند و واگذار هر كه او را واگذارد.
اگر على عليه السلام به عنوان يك مؤمن درباره‏اش اين دعا مطرح است و ويژگى خاصى مانند ولايت و سرپرستى براى وى مطرح نيست چه معنى دارد كه درباره محبت او تأكيد كنند به گونه‏يى كه دوستى و دشمنى او دوستى و دشمنى خداوند را در پى داشته باشد.وانگهى اين چيزى است كه از دين واضح و روشن است كه هر مؤمنى را بايد دوست داشت و از دشمنى وى بر حذر بود و اگر آن حضرت داراى ويژگى خاصى است آن ويژگى چيزى جز امامت و رهبرى نمى‏تواند باشد .علاوه مسئله يارى كردن و دست از يارى برداشتن براى يك مسلمان معمولى مطرح نيست،معلوم است كه على عليه السلام در سمتى و منصبى قرار گرفته است كه مسلمانان بايد وى را دوست بدارند و او را يارى كنند و تنها در اين صورت است كه دوستى او دوستى خدا و دشمنى او دشمنى خدا و يارى وى يارى خدا و خذلان وى خذلان خدا را بدنبال خواهد داشت.
با اين توضيح پاسخ از،اشكال ديگر اهل سنت نيز روشن مى‏شود كه جمله«اللهم و ال من والاه»را قرينه گرفته‏اند كه مولى به معنى دوست است در حالى كه قرينه بودن اين جمله براى زعامت و سرپرستى آن حضرت روشن‏تر است.
قرينه سوم:آن جمعيت سنگين كه تا حدود 120 هزار نفر (19) در كتابها ذكر شده و در صحنه غدير حضور داشتند،چگونه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنان را در آن صحراى گرم و سوزان متوقف مى‏سازد و اين شرايط ويژه را فراهم مى‏آورد و تنها اين مطلب را متذكر مى‏شود كه اى مسلمانان هر كه من دوست و يا ناصر و ياور او هستم على دوست و ناصر او است!آيا اين با حكمت آن حضرت سازگار است و آيا عقل چنين چيزى را تجويز مى‏كند؟!!
يادآورى اين نكته لازم است كه در برخى از كتب اهل سنت آمده كه اين جمله را پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بخاطر آن فرمودند كه برخى از مسلمانان در سفرى كه با على عليه السلام بودند از آن حضرت ناراحتى پيدا كرده بودند به گونه‏يى كه به خود آن حضرت درباره او شكايت كردند.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين وضعيت را بخاطر آن مطلب بوجود آوردند كه مسلمانان درباره على عليه السلام بدبين و ناراحت نباشند.
پاسخ اين مطلب روشن است،زيرا:
اولا:ناراحتى چند نفر كه در قضيه‏يى از على عليه السلام ناراحت شدند دليل نمى‏شود كه آن حضرت آن جمعيت سنگين را بخاطر آن چند نفر متوقف سازند.
ثانيا:حضرت درباره آن مسئله شخصى هيچ تعرضى در آن صحنه ننمودند و اگر اين اجتماع تنها در آن رابطه بود شايسته بود آن مسئله را در آنجا مطرح فرمايند.
ثالثا:به فرض اين كه آن مسئله هم در كار باشد،انگيزه اين اجتماع انگيزه خاصى بود كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آن را يادآور شدند و آن امامت على عليه السلام بود و قرينيت قرائن و صراحت آنها به گونه‏يى است كه آن مطلب بر فرض وجود آن به هيچ وجه مضر نيست،اگر مؤكد امامت آن حضرت نباشد.و همگان از اين بيانات دريافتند كه على عليه السلام شخصيت عادى و معمولى نيست،بلكه او يك رهبر است و مى‏بايست در رفتار و عملكرد و سلوكشان با وى اين مطلب را در نظر داشته باشند.
قرينه چهارم:فهم معناى امامت و رهبرى از جمله مذكور و برداشت آن توسط حاضران و غير آنان بود تا آنجا كه اين برداشت در اشعار و ادبيات طى قرنها آمده و در كتابها ذكر شده است .علامه امينى كتاب الغدير را بر اساس همين محور تأليف كرده است،يعنى اشعار شعرايى كه درباره غدير شعر گفته‏اند و مسئله امامت و رهبرى على عليه السلام را در اشعار خويش آورده‏اند در رأس آنان خود على عليه السلام و پس از آن حضرت،حسان بن ثابت و عمرو بن عاص و قيس بن سعد بن عباده و ديگر شاعران كه در طول قرنها اين معنى را از جمله مذكور استفاده كرده‏اند (20) مطرح كرده است.
قرينه پنجم:تبريك و تهنيت از ناحيه مسلمانان چه اينكه اگر آن حضرت منصب و سمت جديدى پيدا نكرده بود و تنها تاكيد و يادآورى لزوم محبت و نصرت آن حضرت مطرح بود اين مطلب شايسته تبريك و تهنيت نبود.
قرينه ششم:در عبارت تهنيت عمر بن الخطاب (21) ذكر شده است:«اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة»تو مولاى من و مولاى هر مؤمن و مؤمنين گرديدى و اين حاكى است از منصبى كه آن حضرت قبلا نداشته و بعد آن را پيدا كرده است.
قرينه هفتم:حديث ثقلين در بسيارى از طرق همراه حديث غدير است چنان كه گفته شد و اين حديث به وضوح تمسك به اهل بيت و على عليه السلام را بطور مطلق بر مردم لازم مى‏سازد و اهل بيت را ملازم با قرآن يادآور مى‏شود و اين با زعامت و رهبرى مناسبت دارد.

پی‏نوشتها:

1) كتاب الولاية في طرق حديث الغدير للطبرى(الغدير،ج 1،ص 215 نقلا عن ضياء العالمين)،الدر المنثور:3/117 دار الفكر،اسباب النزول:ص 135 انتشارات الشريف الرضى.تاريخ مدينة دمشق :ج 42 ص 237 دار الفكر بيروت.
2) مجمع الزوائد:ج 9 ص 129،130،131،134 دار الفكر،تاريخ مدينة دمشق:ج 42 ص 205 234 دار الفكر،بيروت.
3) مجمع الزوائد:ج 9،ص 130،تاريخ مدينة دمشق:ج 42 ص 207،208،210،212،219،230،دار الفكر،بيروت .البداية و النهاية:ج 5 ص 185 و ج 7 ص 360 دار الكتب العلمية.
4) تاريخ بغداد:ج 8،ص 290،دار الفكر.
5) تاريخ بغداد:ج 8،ص 290،دار الفكر.
6) مجمع الزوائد:ج 9،ص 258 و 259 دار الفكر،تاريخ دمشق:ج 42 ص 219 دار الفكر،البداية و النهاية:ج 5،ص 184 دار الكتب العلمية.
7) الغدير:ج 1،ص 60 دار الكتاب العربى بيروت.
8) الغدير:ج 1،ص 72 دار الكتاب العربى بيروت.
9) الغدير:ج 1،ص 151 دار الكتاب العربى بيروت.
10) البداية و النهاية:ج 5،ص 186 دار الكتب العلمية،تهذيب التهذيب:ج 7،ص 297 دار الفكر .
11) تهذيب التهذيب:ج 7،ص 297 دار الفكر.
12) ينابيع المودة:ص .36
13) الغدير:ج 1،ص .344 350
14) به ص 17 مراجعه شود.
15) سورة الاحزاب:آيه .6
16) الكشاف:ج 3،ص 227 محاسن التاويل:ج 13،ص 227 البحر المحيط:ج 7،ص 212 روح المعانى :ج 22،ص .150
17) شرح المقاصد:5/273 منشورات الشريف الرضى ايران قم.
18) البداية و النهاية 5/184 188 دار الكتب العلمية،مجمع الزوائد 9/104 108.براى آگاهى از مدارك قرائن مذكور در حديث به ص 17 و 18 مراجعه شود.
19) السيرة الحلبية:ج 3،ص .308
20) الغدير:ج 1،ص 340 342،ج 2 ص 34 و 67 و 114 و 180 و 213
21) تاريخ بغداد:ج 8،ص 290،دار الفكر.

منبع: امامت در حديث غدير و ثقلين




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط