بازتاب انقلاب اسلامی بر جهان اسلام (2)

اگر تحولات انقلاب اسلامی ایران، عراق را متأثر سازد، رنگ عجمی و دافعه آن، در بین اعراب كم می شود و انقلاب اسلامی از طریق این كشور توانایی آن را می یابد كه به سراسر ممالك عربی گسترش یابد. چنین ظرفیتی می تواند یكی از دلایلی باشد كه توسط كانالهای مختلف، موجب ترغیب صدام حسین برای حمله به ایران شد. در واقع مسلمانان و شیعیان عراق از دیرباز، با حكومت آن كشور به خصوص بعثیها درگیر بودند؛ اما پیروزی انقلاب اسلامی این زمینه را تشدید و آن را نهادینه تر
چهارشنبه، 23 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازتاب انقلاب اسلامی بر جهان اسلام (2)
بازتاب انقلاب اسلامی بر جهان اسلام
بازتاب انقلاب اسلامی بر جهان اسلام (2)

اگر تحولات انقلاب اسلامی ایران، عراق را متأثر سازد، رنگ عجمی و دافعه آن، در بین اعراب كم می شود و انقلاب اسلامی از طریق این كشور توانایی آن را می یابد كه به سراسر ممالك عربی گسترش یابد. چنین ظرفیتی می تواند یكی از دلایلی باشد كه توسط كانالهای مختلف، موجب ترغیب صدام حسین برای حمله به ایران شد.
در واقع مسلمانان و شیعیان عراق از دیرباز، با حكومت آن كشور به خصوص بعثیها درگیر بودند؛ اما پیروزی انقلاب اسلامی این زمینه را تشدید و آن را نهادینه تر كرد. صدام حسین نیز این نكته را دریافت و آن را بزرگ ترین فرصت و تهدید برای نظام خود تلقی و با تمام قوا به ایران حمله كرد و مشروعیت عمل غیرقانونی و تجاوزكارانه خود را این گونه توجیه كرد. به نظر می رسد با توجه به سقوط دولت خشن و مستبد بعثی در اثر اشغال عراق توسط نیروهای آمریكایی و آزادیهای نسبی كه در مقایسه با دوران قبل به وجود آمده است، زمینه بازتاب انقلاب اسلامی در عراق به طور جدی فراهم شده است و این مشكل بزرگی است كه آمریكاییها در تشكیل دولت جایگزین با آن روبه رو شده اند.
در بحرین نیز با توجه به اكثریت شیعه، انقلاب اسلامی تأثیر عمیقی بر مردم گذاشت به گونه ای كه امیر بحرین موقعیت خود را به شدت متزلزل دید و بر فشار دولت علیه شیعیان افزود و محیطی خفقان آورتر از گذشته به وجود آورد. اخیرا پادشاه جدید بحرین با درك قابل دوام نبودن شرایط خفقان آور و انفجارآمیز گذشته، آزادیهای نسبی بر قرار كرده و نقش بیشتری در ساختار سیاسی دولت به شیعیان داده است.
در افغانستان، پاكستان و عربستان سعودی اگر چه شیعیان در اقلیت اند؛ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی سهم بیشتر و در عین حال سازنده تری نسبت به گذشته در تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه خود پیدا كرده اند.
در مجموع می توان نتیجه گرفت كه بازتاب انقلاب اسلامی بر شیعیان در ابعاد زیر بوده است.
انتقال از حاشیه به مركز ثقل جهان اسلام.
گرایش محققان، كارشناسان و اسلام شناسان به شناخت بیشتر تشیع.
گرایش غیرمسلمانان و حتی مسلمانان اهل سنت به مكتب تشیع.
ایجاد روحیه انقلابی و الگوبرداری از انقلاب اسلامی در رویارویی با استكبار جهانی.
پیدایش امواجی از اسلام سیاسی میان شیعیان كه خواهان بخشی از قدرت و حكومت یا تمامی آن هستند.

ب ـ بازتاب انقلاب اسلامی بر اهل سنّت

اثری که انقلاب اسلامی ایران در این جوامع گذاشت «تقویت روشهای اصلاحی» بود؛ بدین معنا كه مردم در این جوامع سعی كردند با استفاده از ساختارهای سیاسی موجود، گرایشهای اسلامی خود را نفوذ دهند و قدرت را بدون تغییر سیاسی در اختیار گیرند. روشی كه اسلام گرایان در الجزایر و هم در تركیه اعمال كردند، حركتهای رفورمیستی و اصلاحی بود كه گام به گام با حضور فعالانه در انتخابات شهرداریها و به دنبال آن در انتخابات پارلمان زمینه كسب قدرت را فراهم كردند. اگر چه در عمل این روش در الجزایر با حضور خشن و بی رحمانه ارتش سركوب شد و در تركیه با استفاده از قوانین حاكم حداقل سه مرتبه جلوی كسب قدرت كامل اسلام گرایان گرفته شد و آینده دولت فعلی تركیه كه در واقع با نوعی ظرافت و تفاهم با نظام، سعی می كند موقعیت خود را در برابر ارتش لائیك تركیه حفظ كند، روشن نیست؛ با این وجود تردیدی نیست كه این گرایشهای اسلامی مرهون بازتاب انقلاب اسلامی ایران است. تركیه كه خود وارث خلافت عثمانی بوده است، می تواند سر پل نفوذ اسلام سیاسی به قفقاز و بالكان باشد. این مورد به دلیل همجواری جغرافیایی و نیز به اشتراكات قومی و زبانی و مذهبی است.
چند هفته قبل از حمله صدام حسین به ایران، كودتای نظامی در تركیه صورت گرفت كه تقارن و توالی چنین امری همزمان با انقلاب اسلامی، می تواند این فرضیه را تقویت كند كه روی كار آمدن نظامیان در تركیه بخشی از استراتژی مهار انقلاب اسلامی و كور كردن یكی از سر پلها بود. به این ترتیب می توان مسائل كلان سیاسی تركیه در سالهای بعد را از این منظر نظاره كرد؛ از جمله ورود و خروج حزب اسلام گرای رفاه، حزب فضیلت و در نهایت حزب توسعه و عدالت به صحنه سیاسی آن كشور، كه می تواند نوعی چالش جدی برای نظام لائیك تركیه و آن هم ناشی از انقلاب اسلامی تلقی شود.
در شبه قاره هند نیز انقلاب اسلامی ایران بی تأثیر نبود. افغانستان سر پل مهمی برای بازتاب انقلاب اسلامی در آسیای مركزی بود. در دهه نخست انقلاب، این كشور تحت اشغال بود و سربازانی از ممالك آسیایی شوروی، در افغانستان می جنگیدند كه به نوعی با مجاهدان تماس داشتند.[1] در دهه دوم كه شوروی فروپاشید و آن كشورها مستقل شدند و ضعفها و آسیبهای خاص این دوران را داشتند، تأثیرپذیری آنان از تحولات افغانستان و افكار مذهبی احزاب و مجاهدان افزایش یافته بود، ظهور طالبان تقریبا این سر پل را قطع كرد.
به فاصله 9 ماه پس از وقوع كودتای ماركسیستی در كابل، انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید و به سرعت، تأثیراتی در ابعاد مبارزاتی و سیاسی افغانستان برجای گذارد. در كنار اثرات عمیق معنوی، بر روند جهاد مردم افغانستان، تاكتیكهای مبارزاتی مردمی كه در جریان مبارزات گسترده مردم مسلمان ایران علیه رژیم شاه به كار گرفته شده بود، بر شیوه مبارزاتی افغانها نیز تأثیر بسزایی داشت.
پاكستان، نیز در توالی و تقارن انقلاب اسلامی، هیجانات مردمی و تحولات اجتماعی در تأسی از انقلاب را شاهد بود؛ اما در این كشور نیز ـ تقریبا به طور هم زمان با انقلاب اسلامی ـ نظامیان به رهبری ضیاالحق به وسیله كودتا بر اوضاع مسلط شدند و او خود سردمدار احیای اسلامیت شد. این امر می تواند هم ناشی از الزامات تاریخی و انگیزه های شخصی باشد و هم تاكتیكی برای كنترل اسلام گرایی و انقلاب گرایی ـ برخاسته از تحولات ایران ـ تلقی شود. نگرانی از نفوذ و تأثیر وسیع و عمیق انقلاب اسلامی، سبب بروز عكس العملهایی گردید. تأسیس و توسعه سپاه صحابه و ترور مسئولان ایرانی از جمله این عكس العملها بود.
انقلاب اسلامی ایران برای مسلمانان جنوب شرقی آسیا، پس از گذشت سالهای اولیه ـ پیش از آنكه به عنوان الگویی اجتماعی و قابل تكرار مطرح باشد ـ به مثابه منبعی الهام بخش تلقی و موجب تجدید توان حركت انقلاب اسلامی در این جوامع شد.
پیروزی انقلاب اسلامی و انعكاس رسانه ای آن در جنوب شرقی آسیا، موجب تقویت احساس هویت مذهبی میان مسلمانان و تسریع روند تجدید حیات اسلام، آن هم در این جوامع، كه وجه بارز آن افزایش تقاضا برای مشاركت در مسایل جهانی امت اسلامی بود در شئون مختلف جامعه گردید؛ ولی دولتهای این مناطق، سعی كرده اند برخوردی محتاطانه با انقلاب اسلامی داشته باشند. و بنا به ملاحظات داخلی و خارجی (نا آرامی ـ همسویی با غرب) تلاش كرده اند ضمن حفظ روابط رسمی سیاسی، از طرق مختلف مانع گسترش و تعمیق مفاهیم انقلاب اسلامی در جامعه خویش شوند. هر چند در مقاطعی نیز ناگزیر از اصلاح و تعدیل مشی خود به نفع مسلمانان شده اند.[2]
دولت مالزی به رغم اهمیتی كه كنار قومیت برای اسلام، در حیات سیاسی كشور قایل می باشد، نگرانی خود را از بروز حركتهای اسلامی پنهان نكرده است و معمولاً رفت و آمد رهبران اسلامی به ایران را زیر نظر دارد. چندی پیش نیز فرقه اسلامی الارقم را به عنوان جریانی انحرافی معرفی كرد و از ادامه فعالیتهایش جلوگیری به عمل آورد؛ گرچه ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق این كشور در اتخاذ مواضع ضد غربی خود می تواند از انقلاب اسلامی الهام گرفته باشد. مرام دولتی اندونزی به رغم اكثریت جمعیت مسلمان، ایدئولوژی سكولار است و نوعی بدبینی نسبت به مسلمانان بین مقامات دولتی، وجود دارد. از این خاطر دولت از مدتها قبل به دنبال سیاست زدایی از اسلام بوده است و از تهدید گرایشات اسلامی نام می برد كه گاهی از آن به نام اسلام ترسی تعبیر می شود. در عین حال در دو دهه اخیر، شاهد بر افتادن حكومت سوهارتو و روی كار آمدن اسلام گراها ـ در كنار سكولارها ـ در اندونزی بودیم.
پیروزی انقلاب ایران، بر تایلند نیز بی تأثیر نبود و راهپیمایی عظیم تایلندیها در سال 1369 ش (1990 م) برای برپایی مسجد تاریخی كروزه، نمونه ای از تلاش مسلمانان برای ابراز هویت اسلامی خویش است. دولت تایلند نیز، با توجه به سیاستهای داخلی، روابط متعادل و متعارفی را با ایران دنبال كرده است.
در باب بازتاب انقلاب اسلامی بر مسلمانان آفریقا كه در توالی انقلاب اسلامی، با گذشت یك دهه، شاهد پیشرفت جبهه نجات الجزایر می باشیم. این توالی و برخی تشابهات كه در شكل، محتوا، اهداف و شعارهای اسلام گرایان الجزایر با انقلاب اسلامی وجود دارد، پژوهشگران را در طرح این فرضیه كه «انقلاب اسلامی در برخی كشورها چون عراق و لبنان اثر فوری گذاشت و در برخی از كشورها در دهه اوّل بذرهایی پاشید كه در آغاز دهه دوم و سوم نمود پیدا كرد»، جدی تر می نماید. در مصر، در دوران پیروزی انقلاب اسلامی موقعیت اخوان المسلمین میان مردم و جوانان تضعیف شد و شاخه هایی از آن نیز تجزیه و به گروههای جهادی و مسلحانه منشعب شدند؛ البته این امر سبب شد اخوان نزد دولت مصر تقرب بیشتری یابد. با گسترش مبارزات انقلابی تحت لوای اسلام، به عنوان هدف و ابزار مبارزه، برخی از جنبشها و سازمانهای سیاسی و مبارزاتی مجهز به ایدئولوژی های كمونیسم، ناسیونالیسم و لیبرالیسم رنگ باختند و توان اثر گذاری خود را از دست دادند و در عمل متلاشی یا متحول شدند.

پی نوشت:

[1] . شیرازی، ابوالحسن، ملیت‏های آسیای میانه، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1370، ص 229.
[2] . هفته‏نامه بعثت، ش 23، ص 5.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط