نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی
یا اَباذَر، اِیّاکَ وَ الغِیبَةَ فَإِنَّ الغِیبَةَ اَشَدُّ مِنَ الزِّنَا. قُلتُ: یا رَسولَ اللهِ وَ لِمَ ذَاکَ بِاَبی أنتَ وَ أُمِّی؟ قالَ: لِأَنَّ الرَّجُلَ یَزنی وَ یَتُوبُ إلَی اللهِ فَیَتُوبُ اللهُ عَلَیهِ وَ الغِیبَةُ لاتَغفَرُ حَتَّی یَغفُرَها صاحِبُها.
ای ابوذر، بپرهیز از غیبت کردن، برای اینکه غیبت شدیدتر از زناست. گفتم: ای رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت باد، چگونه غیبت شدیدتر از زناست؟ فرمود: اگر مردی زنا کند و آنگاه به سوی خداوند بازگردد خداوند توبهاش را میپذیرد، ولی اگر غیبت کسی را کرد و آنگاه توبه کرد و بازگشت تا زمانی که غیبت شونده او را نبخشاید خداوند توبهاش را نمیپذیرد.
بحارالانوار، ج 77، ص 89
حدیث مورد بحث از این قبیل است. اگر حضرت در اینجا مقایسهای بین غیبت و زنا فرموده مرادش این نیست که غیبت از جمیع جهات از زنا بدتر و شدیدتر است. شاید ابوذر هم اینگونه خیال میکرد که شدیدتر از جمیع جهات باشد، در حالی که شاید زنا شدیدتر باشد لذا پرسید: چگونه غیبت بدتر از زناست؟ حضرت در پاسخ بر تفاوت این دو از نظر حقّالله و حقّالنّاس انگشت نهاد و فرمود: زنا حقّالله است و اگر انسان توبه کند خداوند او را میبخشاید، حتّی زنای محصنه. ولی غیبت اگرچه کوچک باشد، چون حقّالنّاس است اگر انسان توبه هم کند خداوند نمیپذیرد، مگر اینکه صاحب غیبت یعنی غیبت شونده از او درگذرد. پس حقّالنّاس این است که چیزی از مردم ضایع شود، کسی که غیبت مسلمانی کند در حقیقت آبروی او را که گاهی از مال و خونش هم بالاتر است تباه کرده است. بسا کسانی که حاضرند بمیرند، ولی آبرویشان نرود. برخی مردم یک چوب کبریت را حقّالنّاس میدانند، امّا ریختن آبروی مسلمان را جزءِ حقّالنّاس نمیدانند: «حُرمَةُ عِرضِ المُؤمِنِ کَحُرمَةِ مَالِهِ وَ دَمِهِ؛ احترام آبروی مؤمن مانند احترام مال و خونش است».
بنابراین علّت مقایسهی حضرت در حدیث مورد بحث هشداری است که مبادا با مسألهی غیبت ساده برخورد شود، زیرا پای آبروی مسلمان در کار است آن هم آبرویی که معادل جان و حتّی از خون و جان برتر و بالاتر است.
گاهی برخی میگویند: ما غیبت شما را کردهایم، ما را حلال کنید و ببخشید، انسان هم میگوید: بخشیدم، آیا همین تمام شد؟
پناه بر خدا که انسان از دنیا برود و بار حقوق مردم بر دوش او باشد. لذا در بحث فقهی غیبت هم اگر نگوییم واجب، لااقل احتیاط واجب است که بدون حلّیّت بخشوده نمیشود، چون حقّالنّاس است و در روایات داریم که روز قیامت وقتی میخواهند از او، حقّغیبت شده را بگیرند و او چیزی ندارد بدهد، از حسناتش برمیدارند و اگر حسنهای نداشت از سیّئات غیبت شده برمیدارند و بر دوش او میگذارند.
یکی از بزرگان برای کسی هدیهای فرستاد. وی تعجّب کرد که من از شما بدگویی میکنم و شما برای من هدیه میفرستید؟ در جواب فرمود: شنیدهام این روزها حسنات خود را برای من هدیه میفرستی، خواستم برای تو هدیهی مالی بفرستم تا آن را جبران کرده باشم.
ما باید با مسألهی غیبت اینگونه برخورد کنیم، چرا که زمینههای غیبت در میان اهل علم بیشتر است. برخی گناهان زمینههایش در بین اهل علم نیست، امّا زمینهی برخی دیگر مانند ریا، غیبت، کذب، کبر، حَسَد، تهمت، افترا وجود دارد. بنابراین باید از گناهانی بترسیم که زمینههای آن برای ما فراهم است.
مثلاً میگویند انسان پنجاه ساله مبتلا به بیماری سرخک نمیشود پس این انسان نباید از سرخک بترسد، ولی همین مرد پنجاه ساله باید از بیماریهایی مانند پوکی استخوان، سکتهی قلبی و مغزی، بیماری قند که در معرض آن است بترسد.
بنابراین غیبت جنبههای مختلفی میتواند داشته باشد:
گاهی جنبهی شخصی، گاهی جنبهی اجتماعی و حتّی جهانی دارد. ممکن است چیزی را در سطح جهانی بنویسم و منتشر کنم، کسی که غیبت کرده باید جبران کند. آبروی ریختهی برادر مسلمان را باید احیا کند. یعنی نزد شنونده غیبت برود و بگوید: من اشتباه کردم. اگر نزد چند نفر غیبت کرده باشد میتواند درستش کند، امّا اگر بالای منبر یا در رسانه غیبت کرده باشد این دیگر هیچ راهی ندارد و این است که انسان با بار سنگینی از گناه از دنیا میرود. لذا اگر انسان به حقّالنّاس بودن غیبت توجّه داشته باشد از این گرفتاریها رهایی مییابد. در روایات داریم نماز کسی که غیبت کند تا چهل روز قبول نمیشود.
برخی برای آبرو و حیثیّت خود بسیار ارزش قائلند و حاضر نیستند آن را با صدها میلیون تومان عوض کنند لذا باید خیلی دقّت کرد که در دام غیبت نیفتاد. و از خدا بخواهیم که بارمان را سبک کند، چون غیبت علاوه بر جنبهی فردی، جنبهی اجتماعی دارد.
اگر در جامعهای غیبت نباشد مردم به یکدیگر اعتماد میکنند. بسیاری از اوقات، اختلافات و خونریزی و جنگ ناشی از غیبت است.
مهم این است که بدانیم سرچشمهی مفاسد اجتماعی بدبینی است و منشأ بدبینی هم غیبت است برای اینکه اگر غیبت نباشد بدبینی هم نیست و اگر بدبینی نباشد آن فجایع رخ نخواهد داد.
غیبت راههای مختلفی دارد. بعضی وقتها انسان خیال میکند دارد عبادت میکند، امّا در واقع هم غیبت است و هم ریا.
یکی از علمای اخلاق میگوید: اینکه بعضی میگویند حیف که شرع دهانم را بسته است، بگذار بگذرم. چنین کسی دو گناه کرده است، هم غیبت کرده و هم ریا. اینکه میگوید شرع دهانم را بسته، معنایش این است که این شخص هزاران جنایت کرده که من نمیخواهم بگویم که اگر انسان اصل گناه او را بیان میکرد شاید یک دهم این قبح را نداشت و علاوه بر این دارد جانماز آب میکشد و ریا میکند.
به این ترتیب ذکر عیبهای پنهانی به هر قصد و نیّتی که باشد غیبت و حرام است و ذکر عیبهای آشکار اگر به قصد مذمّت باشد آن نیز حرام است.
اینها همه در صورتی است که این صفات واقعاً در شخص باشد، امّا اگر صفتی اصلاً وجود نداشته باشد داخل در عنوان تهمت است که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگینتر است.
در حدیثی امام صادق (علیه السلام) فرمود: «الغِیبَةُ أن تَقُولَ فِی أخیکَ ما سَتَرَهُ اللهُ عَلَیهِ وَ أمَّا الأمرُ الظّاهِرُ فِیهِ مِثلَ الحِدَّةِ وَ العَجَلَةِ فَلا وَ البُهتانُ اَن تَقُولَ مَا لَیسَ فِیهِ؛ غیبت آن است که دربارهی برادر مسلمانت چیزی بگویی که خداوند پنهان داشته و امّا چیزی را که ظاهر است مانند تندخویی و عجله، داخل در غیبت نیست. امّا بهتان این است که چیزی را بگویی که در او وجود ندارد». (1)
از اینجا روشن میشود عذرهای عوامانهای که بعضی برای غیبت میآورند پذیرفته نیست. مثلاً گاهی غیبت کننده میگوید این عیب نیست، بلکه صفت اوست، در حالی که اگر صفتش نباشد تهمت است نه غیبت.
یا اینکه میگوید: این سخنی است که در حضور او هم میگویم، در حالی که گفتن آن پیش روی شخص نه تنها از گناه غیبت نمیکاهد، بلکه به سبب آزار مؤمن گناه سنگینتری را به بار میآورَد.
یکی از فلسفههای تحریم غیبت این است که این سرمایهی بزرگ (آبرو) بر باد نرود و حرمت اشخاص در هم نشکند و حیثیّت آنها لکّهدار نشود و این مطلبی است که اسلام آن را بسیار با اهمّیّت تلقّی میکند.
نکتهی دیگر اینکه غیبت بدبینی میآفریند، پیوندهای اجتماعی را سست میکند، سرمایهی اعتماد را از بین میبرد و پایههای تعاون و همکاری را متزلزل میسازد.
میدانیم که اسلام برای وحدت و یکپارچگی جامعهی اسلامی و انسجام و استحکام آن، اهمّیّت فوق العادهای قائل شده است و هر چیز این وحدت را تحکیم کند مورد علاقهی اسلام است و هر چیز آن را تضعیف کند منفور است و غیبت یکی از عوامل مهمّ تضعیف است.
از اینها گذشته، غیبت بذر کینه و عداوت را در دلها میپاشد و گاه سرچشمهی نزاعهای خونین و قتل و کشتار میشود.
خلاصه اگر در اسلام غیبت یکی از بزرگترین گناهان شمرده شده برای آثار سوء فردی و اجتماعی آن است.
در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اِنَّ الدِّرهَمَ یُصیبُهُ الرَّجُلُ مِنَ الرِّبا أعظَمُ عِندَاللهِ فِی الخَطیئَةِ مِن سِتٍّ وَ ثَلاثِینَ زَنیَّةٍ یَزنیها الرَّجُلُ وَ أربَی الرِّبا عِرضُ الرَّجُلِ المُسلِمِ؛ درهمی که انسان از ربا به دست میآورَد، گناهش نزد خدا از سی و شش زنا بزرگتر است و از هر ربا بالاتر، آبروی مسلمان است». (2)
البتّه این مقایسه برای این است که زنا هر اندازه قبیح و زشت باشد، جنبهی حقّالله دارد، ولی رباخواری و از آن بدتر ریختن آبروی مردم از طریق غیبت یا غیر آن، جنبهی حقّالنّاس دارد.
در حدیث دیگری آمده است که روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با صدای بلند خطبه خواند و فریاد زد: «یا مَعشَرَ مَن آمَنَ بِلِسانِهِ وَ لَم یُؤمِن بِقَلبِهِ لاتَغتابُوا المُسلِمینَ وَ لاتَتبَعوا عَوراتَهُم فَإنَّهُ مَن تَتَبَّعَ عَورَةَ أخیهِ تَتَبَّعَ اللهُ عَورتَهُ وَ مَن تَتَبَّعَ اللهُ عَورَتُهُ یَفضَحُهُ فِی جَوفِ بَیتِهِ؛ ای گروهی که به زبان ایمان آوردهاید و نه با قلب، غیبت مسلمانان نکنید و از عیبهای پنهانی آنها جست و جو نکنید، زیرا هر که در امور پنهانی برادر دینی خود جست وجو کند، خداوند اسرار او را فاش میسازد و در دل خانهاش رسوایش میکند». (3)
در حدیث دیگری آمده است که خداوند به موسی وحی فرستاد: «مَن مَاتَ تَائِباً مِنَ الغیبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَن یَدخُلُ الجَنَّةَ وَ مَن مَاتَ مُصِرّاً عَلَیها فَهُوَ اَوَّلُ مَن یَدخُلُ النّارَ؛ کسی که بمیرد در حالی که از غیبت توبه کرده باشد آخرین کسی است که وارد بهشت میشود و کسی که بمیرد در حالی که اصرار بر آن داشته باشد نخستین کسی است که وارد دوزخ میشود». (4)
در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «الغیبَةُ أسرَعُ فی دینِ الرَّجُلِ المُسلِمِ مِنَ الآکِلَةِ فِی جَوفِهِ؛ تأثیر غیبت در دین مسلمان از خوره در جسم او سریعتر است». (5)
این تشبیه نشان میدهد که غیبت همانند خوره که گوشت تن را میخورد و متلاشی میکند به سرعت ایمان انسان را بر باد میدهد و با توجّه به اینکه انگیزههای غیبت اموری همچون حسد، تکبّر، بخل، کینه توزی و انحصارطلبی است، روشن میشود که چرا غیبت و از بین بردن آبروی مسلمانان، این چنین ایمان انسان را بر باد میدهد - دقّت کنید.
حضرت امام رضا (علیه السلام) از پدرانش نقل کرده که امام علیّ بن الحسین (علیه السلام) فرمود: «إیّاکُم وَ الغِیبَةَ فَإِنَّها إدامُ کِلابِ النّارِ؛ از غیبت بپرهیزید، زیرا غیبت خورش سگهای دوزخ است». (6)
در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَنِ اغتابَ مُسلِماً أو مُسلِمَةً لَم یَقبَلِ اللهُ صَلاتَهُ وَ لا صِیامَهُ أربَعینَ یَوماً وَ لَیلَةً اِلّا أن یَغفِرَ لَهُ صاحِبُهُ؛ هر که مرد یا زن مسلمان را غیبت کند، خداوند چهل شبانه روز نماز و روزهی او را نمیپذیرد مگر آنکه صاحب غیبت او را ببخشاید». (7)
و در حدیث دیگری فرمود: «روز قیامت کسی را میآورند و او را در برابر خداوند نگاه میدارند و نامهی عملش را به او میدهند. او حسنات خود را در آن نمیبیند میگوید: خدایا، این نامهی عمل من نیست، زیرا من طاعات خود را در آن نمیبینم. به او گفته میشود: پروردگار تو گمراه نمیشود و چیزی را فراموش نمیکند، عمل تو برای غیبت کردن از مردم از بین رفته است. سپس کس دیگری را میآورند و نامهی عملش را به او میدهند، در آن طاعتهای فراوانی میبیند میگوید: خدایا این نامهی عمل نیست، زیرا من این طاعتها را نداشتهام. به او میگویند: چون فلان شخص غیبت تو را کرده بود حسناتش به تو داده شد». (8)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «کَفَّارَةُ الإغتِیابِ أن تَستَغفِرَ لِمَن اغتَبتَهُ؛ کفارهی غیبت آن است که برای کسی که غیبت او را کردهای طلب آمرزش کنی». (9)
این تأکیدها و عبارات تکاندهنده به خاطر اهمّیّت فوق العادهای است که اسلام برای حفظ آبرو و حیثیّت اجتماعی مؤمنان قائل است. همچنین برای تأثیر مخرّبی است که غیبت در وحدت جامعهی مؤمنان و اعتماد متقابل و پیوند دلها دارد و از آن بدتر اینکه غیبت عاملی است برای دامن زدن به آتش کینه و دشمنی و نفاق و اشاعهی فحشا در سطح اجتماع، چرا که وقتی عیبهای پنهانی مردم از طریق غیبت آشکار شود، اهمّیّت و عظمت گناه از میان میرود و آلودگی به آن آسان میشود.
اینجاست که غیبت کننده باید پیش از هر چیز به درمان انگیزههای درونی غیبت که در اعماق روح اوست و به این گناه دامن میزند بپردازد، انگیزههایی همچون بخل و حسد و کینهتوزی و عداوت و خودبرتربینی.
باید از طریق خودسازی و تفکّر در عواقب سوءِ این صفات زشت و نتایج شومی که به بار میآورد و همچنین از طریق ریاضت نفس این آلودگیها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگی به غیبت بازدارد. آنگاه در مقام توبه برآید و از آنجا که غیبت جنبهی حقّالنّاس دارد اگر دسترسی به صاحب غیبت دارد و مشکلی ایجاد نمیکند از او عذر بخواهد، هر چند به صورت سربسته باشد. مثلاً بگوید من گاه بر اثر نادانی و بی خبری غیبت شما کردهام، مرا ببخش و شرح بیشتری ندهد مبادا عامل فساد تازهای شود. و اگر دسترسی به او ندارد یا وی را نمیشناسد، یا از دنیا رفته است، برایش استغفار کند و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وی را ببخشد و طرف مقابل را راضی سازد.
البتّه کسی که آشکارا گناه میکند و به اصطلاح «متجاهر به فسق» است از موضوع غیبت خارج است و اگر گناه او را پشت سرش بازگو کنند اشکال ندارد، ولی باید توجّه داشت که این حکم مخصوص گناهی است که آشکارا مرتکب میشود.
این نکته نیز قابل توجّه است که نه تنها غیبت کردن حرام است، بلکه گوش دادن به غیبت و در مجلس غیبت حضور یافتن جزءِ محرّمات است و طبق پارهای از روایات بر مسلمانان واجب است که ردّ غیبت کنند. یعنی در برابر غیبت به دفاع برخیزند و از مسلمانی که حیثیّتش به خطر افتاده دفاع کنند. و چه زیباست جامعهای که این اصول اخلاقی در آن دقیقاً اجرا شود. (10)
در این ایه به سه نکته اشاره شده است:
الف) نمیگوید زنا نکنید، بلکه میگوید به این عمل شرمآور نزدیک نشوید. این تعبیر علاوه بر تأکیدی که در عمق آن در مورد این عمل نهفته، اشارهی لطیفی به این است که آلودگی به زنا غالباً مقدّماتی دارد که انسان را تدریجاً به آن نزدیک میکند. چشم چرانی یکی از مقدّمات آن است، برهنگی و بی حجابی مقدّمهی دیگر، کتابهای زیانبار و فیلمهای مبتذل و نشریات فاسد و کانوهای فساد هر یک مقدّمهای برای این کار محسوب میشود. همچنین خلوت با اجنبیّه (یعنی بودن مرد و زن نامحرم در جایی که دیگری به آنجا راه ندارد) عامل وسوسه انگیز دیگری است. و سرانجام ترک ازدواج برای جوانان و سختگیریهای بی دلیل طرفین در این باره از عوامل «قُرب به زنا» است که در آیهی مزبور همهی آنها را نهی میکند و در روایات اسلامی نیز هر کدام جداگانه نهی شده است.
ب) جملهی «إنَّهُ کانَ فَاحِشَةً» که مشتمل بر سه تأکید است، عظمت این گناه را آشکارتر میسازد.
ج) جملهی «سَاء سَبیلاً» (بدراهی است) بیانگر این واقعیّت است که این عمل راهی به مفاسد دیگر در جامعه میگشاید.
در جامعهای که فرزندان نامشروع فراوان شوند روابط اجتماعی که بر پایهی روابط خانوادگی بنیان شده سخت دچار تزلزل میشود. برای پی بردن به اهمّیّت این موضوع کافی است یک لحظه چنین فکر کنیم که اگر زنا در جامعهی انسانی مجاز و ازدواج برچیده شود، فرزندان بی هویّتی که در چنین اوضاعی متولّد میشوند تحت پوشش حمایت کسی نیستند، نه در آغاز تولّد و نه هنگام بزرگ شدن.
از این گذشته، از عنصر محبّت که نقش تعیین کنندهای در مبارزه با جنایتها و خشونتها دارد محروم میشوند و جامعهی انسانی به جامعهای کاملاً حیوانی توأم با خشونت در همهی ابعاد تبدیل میشود.
2. این عمل ننگین سبب انواع برخوردها و کشمکشهای فردی و اجتماعی در میان هوسبازان است. داستانهایی را که بعضی از چگونگی وضع داخلی محلّههای بدنام و مراکز فساد نقل کرده و نوشتهاند به خوبی بیانگر این واقعیّت است که در کنار انحرافات جنسی بدترین جنایات رخ میدهد.
3. تجربه نشان داده و علم ثابت کرده که این عمل موجب اشاعهی انواع بیماریهاست و با تمام تشکیلاتی که امروز برای مبارزه با عواقب و آثار آن فراهم کردهاند، باز آمار نشان میدهد که تا چه اندازه افراد از این راه سلامت خود را از دست داده و میدهند.
4. این عمل غالباً سبب سقط جنین و کشتن فرزندان و قطع نسل میشود، چرا که چنین زنانی هرگز حاضر به نگهداری اینگونه فرزندان نیستند و اصولاً وجود فرزند، مانع بزرگی بر سر راه ادامهی اعمال شوم آنان است، لذا همیشه سعی میکنند که آنها را از میان ببرند.
این فرضیهی کاملاً موهوم که میتوان اینگونه فرزندان را در مؤسّساتی زیر نظر دولت جمع کرد، شکستش در عمل روشن و ثابت شده که پرورش فرزندان بی پدر و مادر به این صورت، چقدر مشکلات دارد و تازه محصول بسیار نامرغوبی است؛ فرزندانی سنگدل، جنایتکار، بی شخصیّت و فاقد همه چیز (البتّه استثنائاتی هم دارند).
5. نباید فراموش کرد که هدف از ازدواج تنها اشباع غریزهی جنسی نیست، بلکه اشتراک در تشکیل زندگی و انس روحی و آرامش فکری و تربیت فرزندان و همکاری در همهی شؤون حیات از آثار ازدواج است که بدون اختصاص زن و مرد به یکدیگر و تحریم زنا هیچ یک از اینها امکانپذیر نیست.
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود در کتاب علی (علیه السلام) یافتیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «اِذا کَثُرَالزِّنا مِن بَعدی کَثُرَ مَوتُ الفَجأَةِ؛ هرگاه پس از من زنا فراوان شود مرگ ناگهانی فراوان میشود». (12)
در حدیثی امام علی (علیه السلام) فرمود: «تَرکُ الزِّنا تَحصیناً لِلنَّسَبِ؛ خداوند ترک زنا را برای حفظ نسلها واجب کرد». (13)
و در حدیث دیگری فرمود: «مَا زَنا غَیورٌ قَطُّ؛ هرگز انسان غیرتمند زنا نمیکند». (14)
امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) میفرمود: «إنَّ مُوسی أمَرَکُم أن لاتَزنُوا وَ أنا آمُرُکُم اَن لاتُحَدِّثُوا اَنفُسَکُم بِالزِّنَا فَضلاً أن تَزنُوا فَإنَّ مَن حَدَّثَ نَفسَهُ بِالزِّنَا کانَ کَمَن أوقَدَ فِی بَیتٍ مُزَوَّقٍ فَأفسَدَ التَّزاویقَ الدُّخانُ وَ اِن لَم یَحتَرِقِ البَیتُ؛ حضرت موسی (علیه السلام) شما را امر فرمود که زنا نکنید، ولی من به شما امر میکنم که فکر و خیال زنا را هم نکنید چه رسد به عمل زنا، زیرا آن که فکر زنا کند همانند کسی است که در عمارت زیبا و مزیّنی آتش برافروزد، دودهای تیرهی آتش زیباییهای عمارت را خراب کند اگر چه آن خانه آتش نگیرد». (15)
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.
ای ابوذر، بپرهیز از غیبت کردن، برای اینکه غیبت شدیدتر از زناست. گفتم: ای رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت باد، چگونه غیبت شدیدتر از زناست؟ فرمود: اگر مردی زنا کند و آنگاه به سوی خداوند بازگردد خداوند توبهاش را میپذیرد، ولی اگر غیبت کسی را کرد و آنگاه توبه کرد و بازگشت تا زمانی که غیبت شونده او را نبخشاید خداوند توبهاش را نمیپذیرد.
بحارالانوار، ج 77، ص 89
نور هدایت
برای درک و فهم روایات معصومین (علیهم السلام) به نکتهای باید اشاره کنم و آن این است که گاه در روایات مقایسههایی بین چیزها وجود دارد و البتّه این مقایسهها معمولاً از یک زاویه است و از جمیع جهات نیست. مثلاً وقتی میگوییم خواندن سه بار سورهی توحید برابر است با یک ختم قرآن، این مقایسه از جمیع جهات نیست که برخی میگویند: پس چرا همهی قرآن را بخوانیم، بلکه این فقط از یک جهت است.حدیث مورد بحث از این قبیل است. اگر حضرت در اینجا مقایسهای بین غیبت و زنا فرموده مرادش این نیست که غیبت از جمیع جهات از زنا بدتر و شدیدتر است. شاید ابوذر هم اینگونه خیال میکرد که شدیدتر از جمیع جهات باشد، در حالی که شاید زنا شدیدتر باشد لذا پرسید: چگونه غیبت بدتر از زناست؟ حضرت در پاسخ بر تفاوت این دو از نظر حقّالله و حقّالنّاس انگشت نهاد و فرمود: زنا حقّالله است و اگر انسان توبه کند خداوند او را میبخشاید، حتّی زنای محصنه. ولی غیبت اگرچه کوچک باشد، چون حقّالنّاس است اگر انسان توبه هم کند خداوند نمیپذیرد، مگر اینکه صاحب غیبت یعنی غیبت شونده از او درگذرد. پس حقّالنّاس این است که چیزی از مردم ضایع شود، کسی که غیبت مسلمانی کند در حقیقت آبروی او را که گاهی از مال و خونش هم بالاتر است تباه کرده است. بسا کسانی که حاضرند بمیرند، ولی آبرویشان نرود. برخی مردم یک چوب کبریت را حقّالنّاس میدانند، امّا ریختن آبروی مسلمان را جزءِ حقّالنّاس نمیدانند: «حُرمَةُ عِرضِ المُؤمِنِ کَحُرمَةِ مَالِهِ وَ دَمِهِ؛ احترام آبروی مؤمن مانند احترام مال و خونش است».
بنابراین علّت مقایسهی حضرت در حدیث مورد بحث هشداری است که مبادا با مسألهی غیبت ساده برخورد شود، زیرا پای آبروی مسلمان در کار است آن هم آبرویی که معادل جان و حتّی از خون و جان برتر و بالاتر است.
گاهی برخی میگویند: ما غیبت شما را کردهایم، ما را حلال کنید و ببخشید، انسان هم میگوید: بخشیدم، آیا همین تمام شد؟
پناه بر خدا که انسان از دنیا برود و بار حقوق مردم بر دوش او باشد. لذا در بحث فقهی غیبت هم اگر نگوییم واجب، لااقل احتیاط واجب است که بدون حلّیّت بخشوده نمیشود، چون حقّالنّاس است و در روایات داریم که روز قیامت وقتی میخواهند از او، حقّغیبت شده را بگیرند و او چیزی ندارد بدهد، از حسناتش برمیدارند و اگر حسنهای نداشت از سیّئات غیبت شده برمیدارند و بر دوش او میگذارند.
یکی از بزرگان برای کسی هدیهای فرستاد. وی تعجّب کرد که من از شما بدگویی میکنم و شما برای من هدیه میفرستید؟ در جواب فرمود: شنیدهام این روزها حسنات خود را برای من هدیه میفرستی، خواستم برای تو هدیهی مالی بفرستم تا آن را جبران کرده باشم.
ما باید با مسألهی غیبت اینگونه برخورد کنیم، چرا که زمینههای غیبت در میان اهل علم بیشتر است. برخی گناهان زمینههایش در بین اهل علم نیست، امّا زمینهی برخی دیگر مانند ریا، غیبت، کذب، کبر، حَسَد، تهمت، افترا وجود دارد. بنابراین باید از گناهانی بترسیم که زمینههای آن برای ما فراهم است.
مثلاً میگویند انسان پنجاه ساله مبتلا به بیماری سرخک نمیشود پس این انسان نباید از سرخک بترسد، ولی همین مرد پنجاه ساله باید از بیماریهایی مانند پوکی استخوان، سکتهی قلبی و مغزی، بیماری قند که در معرض آن است بترسد.
بنابراین غیبت جنبههای مختلفی میتواند داشته باشد:
گاهی جنبهی شخصی، گاهی جنبهی اجتماعی و حتّی جهانی دارد. ممکن است چیزی را در سطح جهانی بنویسم و منتشر کنم، کسی که غیبت کرده باید جبران کند. آبروی ریختهی برادر مسلمان را باید احیا کند. یعنی نزد شنونده غیبت برود و بگوید: من اشتباه کردم. اگر نزد چند نفر غیبت کرده باشد میتواند درستش کند، امّا اگر بالای منبر یا در رسانه غیبت کرده باشد این دیگر هیچ راهی ندارد و این است که انسان با بار سنگینی از گناه از دنیا میرود. لذا اگر انسان به حقّالنّاس بودن غیبت توجّه داشته باشد از این گرفتاریها رهایی مییابد. در روایات داریم نماز کسی که غیبت کند تا چهل روز قبول نمیشود.
برخی برای آبرو و حیثیّت خود بسیار ارزش قائلند و حاضر نیستند آن را با صدها میلیون تومان عوض کنند لذا باید خیلی دقّت کرد که در دام غیبت نیفتاد. و از خدا بخواهیم که بارمان را سبک کند، چون غیبت علاوه بر جنبهی فردی، جنبهی اجتماعی دارد.
اگر در جامعهای غیبت نباشد مردم به یکدیگر اعتماد میکنند. بسیاری از اوقات، اختلافات و خونریزی و جنگ ناشی از غیبت است.
مهم این است که بدانیم سرچشمهی مفاسد اجتماعی بدبینی است و منشأ بدبینی هم غیبت است برای اینکه اگر غیبت نباشد بدبینی هم نیست و اگر بدبینی نباشد آن فجایع رخ نخواهد داد.
غیبت راههای مختلفی دارد. بعضی وقتها انسان خیال میکند دارد عبادت میکند، امّا در واقع هم غیبت است و هم ریا.
یکی از علمای اخلاق میگوید: اینکه بعضی میگویند حیف که شرع دهانم را بسته است، بگذار بگذرم. چنین کسی دو گناه کرده است، هم غیبت کرده و هم ریا. اینکه میگوید شرع دهانم را بسته، معنایش این است که این شخص هزاران جنایت کرده که من نمیخواهم بگویم که اگر انسان اصل گناه او را بیان میکرد شاید یک دهم این قبح را نداشت و علاوه بر این دارد جانماز آب میکشد و ریا میکند.
مفهوم غیبت
غیبت این است که در غیاب کسی سخنی بگویند، منتها سخنی که عیبی از عیبهای او را فاش سازد، خواه این عیب جسمانی باشد یا اخلاقی، در اعمال او باشد یا در سخنش، و حتّی در اموری که مربوط به اوست مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان و جز اینها. بنابراین اگر کسی صفات ظاهر و آشکار کسی را بیان کند غیبت نیست مگر آنکه قصد مذمّت و عیبجویی داشته باشد که در این صورت حرام است. مثل اینکه در مقام مذمّت بگوید آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاهرنگ است.به این ترتیب ذکر عیبهای پنهانی به هر قصد و نیّتی که باشد غیبت و حرام است و ذکر عیبهای آشکار اگر به قصد مذمّت باشد آن نیز حرام است.
اینها همه در صورتی است که این صفات واقعاً در شخص باشد، امّا اگر صفتی اصلاً وجود نداشته باشد داخل در عنوان تهمت است که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگینتر است.
در حدیثی امام صادق (علیه السلام) فرمود: «الغِیبَةُ أن تَقُولَ فِی أخیکَ ما سَتَرَهُ اللهُ عَلَیهِ وَ أمَّا الأمرُ الظّاهِرُ فِیهِ مِثلَ الحِدَّةِ وَ العَجَلَةِ فَلا وَ البُهتانُ اَن تَقُولَ مَا لَیسَ فِیهِ؛ غیبت آن است که دربارهی برادر مسلمانت چیزی بگویی که خداوند پنهان داشته و امّا چیزی را که ظاهر است مانند تندخویی و عجله، داخل در غیبت نیست. امّا بهتان این است که چیزی را بگویی که در او وجود ندارد». (1)
از اینجا روشن میشود عذرهای عوامانهای که بعضی برای غیبت میآورند پذیرفته نیست. مثلاً گاهی غیبت کننده میگوید این عیب نیست، بلکه صفت اوست، در حالی که اگر صفتش نباشد تهمت است نه غیبت.
یا اینکه میگوید: این سخنی است که در حضور او هم میگویم، در حالی که گفتن آن پیش روی شخص نه تنها از گناه غیبت نمیکاهد، بلکه به سبب آزار مؤمن گناه سنگینتری را به بار میآورَد.
غیبت از بزرگترین گناهان است
میدانیم که سرمایهی بزرگ انسان در زندگی حیثیت و آبرو و شخصیّت اوست و هر چیز آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته، بلکه گاه ترور شخصیّت از ترور شخص مهمتر است.یکی از فلسفههای تحریم غیبت این است که این سرمایهی بزرگ (آبرو) بر باد نرود و حرمت اشخاص در هم نشکند و حیثیّت آنها لکّهدار نشود و این مطلبی است که اسلام آن را بسیار با اهمّیّت تلقّی میکند.
نکتهی دیگر اینکه غیبت بدبینی میآفریند، پیوندهای اجتماعی را سست میکند، سرمایهی اعتماد را از بین میبرد و پایههای تعاون و همکاری را متزلزل میسازد.
میدانیم که اسلام برای وحدت و یکپارچگی جامعهی اسلامی و انسجام و استحکام آن، اهمّیّت فوق العادهای قائل شده است و هر چیز این وحدت را تحکیم کند مورد علاقهی اسلام است و هر چیز آن را تضعیف کند منفور است و غیبت یکی از عوامل مهمّ تضعیف است.
از اینها گذشته، غیبت بذر کینه و عداوت را در دلها میپاشد و گاه سرچشمهی نزاعهای خونین و قتل و کشتار میشود.
خلاصه اگر در اسلام غیبت یکی از بزرگترین گناهان شمرده شده برای آثار سوء فردی و اجتماعی آن است.
غیبت در روایات اسلامی
در روایات اسلامی تعبیراتی بسیار تکان دهنده در این زمینه دیده میشود، از جمله:در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اِنَّ الدِّرهَمَ یُصیبُهُ الرَّجُلُ مِنَ الرِّبا أعظَمُ عِندَاللهِ فِی الخَطیئَةِ مِن سِتٍّ وَ ثَلاثِینَ زَنیَّةٍ یَزنیها الرَّجُلُ وَ أربَی الرِّبا عِرضُ الرَّجُلِ المُسلِمِ؛ درهمی که انسان از ربا به دست میآورَد، گناهش نزد خدا از سی و شش زنا بزرگتر است و از هر ربا بالاتر، آبروی مسلمان است». (2)
البتّه این مقایسه برای این است که زنا هر اندازه قبیح و زشت باشد، جنبهی حقّالله دارد، ولی رباخواری و از آن بدتر ریختن آبروی مردم از طریق غیبت یا غیر آن، جنبهی حقّالنّاس دارد.
در حدیث دیگری آمده است که روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با صدای بلند خطبه خواند و فریاد زد: «یا مَعشَرَ مَن آمَنَ بِلِسانِهِ وَ لَم یُؤمِن بِقَلبِهِ لاتَغتابُوا المُسلِمینَ وَ لاتَتبَعوا عَوراتَهُم فَإنَّهُ مَن تَتَبَّعَ عَورَةَ أخیهِ تَتَبَّعَ اللهُ عَورتَهُ وَ مَن تَتَبَّعَ اللهُ عَورَتُهُ یَفضَحُهُ فِی جَوفِ بَیتِهِ؛ ای گروهی که به زبان ایمان آوردهاید و نه با قلب، غیبت مسلمانان نکنید و از عیبهای پنهانی آنها جست و جو نکنید، زیرا هر که در امور پنهانی برادر دینی خود جست وجو کند، خداوند اسرار او را فاش میسازد و در دل خانهاش رسوایش میکند». (3)
در حدیث دیگری آمده است که خداوند به موسی وحی فرستاد: «مَن مَاتَ تَائِباً مِنَ الغیبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَن یَدخُلُ الجَنَّةَ وَ مَن مَاتَ مُصِرّاً عَلَیها فَهُوَ اَوَّلُ مَن یَدخُلُ النّارَ؛ کسی که بمیرد در حالی که از غیبت توبه کرده باشد آخرین کسی است که وارد بهشت میشود و کسی که بمیرد در حالی که اصرار بر آن داشته باشد نخستین کسی است که وارد دوزخ میشود». (4)
در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «الغیبَةُ أسرَعُ فی دینِ الرَّجُلِ المُسلِمِ مِنَ الآکِلَةِ فِی جَوفِهِ؛ تأثیر غیبت در دین مسلمان از خوره در جسم او سریعتر است». (5)
این تشبیه نشان میدهد که غیبت همانند خوره که گوشت تن را میخورد و متلاشی میکند به سرعت ایمان انسان را بر باد میدهد و با توجّه به اینکه انگیزههای غیبت اموری همچون حسد، تکبّر، بخل، کینه توزی و انحصارطلبی است، روشن میشود که چرا غیبت و از بین بردن آبروی مسلمانان، این چنین ایمان انسان را بر باد میدهد - دقّت کنید.
حضرت امام رضا (علیه السلام) از پدرانش نقل کرده که امام علیّ بن الحسین (علیه السلام) فرمود: «إیّاکُم وَ الغِیبَةَ فَإِنَّها إدامُ کِلابِ النّارِ؛ از غیبت بپرهیزید، زیرا غیبت خورش سگهای دوزخ است». (6)
در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَنِ اغتابَ مُسلِماً أو مُسلِمَةً لَم یَقبَلِ اللهُ صَلاتَهُ وَ لا صِیامَهُ أربَعینَ یَوماً وَ لَیلَةً اِلّا أن یَغفِرَ لَهُ صاحِبُهُ؛ هر که مرد یا زن مسلمان را غیبت کند، خداوند چهل شبانه روز نماز و روزهی او را نمیپذیرد مگر آنکه صاحب غیبت او را ببخشاید». (7)
و در حدیث دیگری فرمود: «روز قیامت کسی را میآورند و او را در برابر خداوند نگاه میدارند و نامهی عملش را به او میدهند. او حسنات خود را در آن نمیبیند میگوید: خدایا، این نامهی عمل من نیست، زیرا من طاعات خود را در آن نمیبینم. به او گفته میشود: پروردگار تو گمراه نمیشود و چیزی را فراموش نمیکند، عمل تو برای غیبت کردن از مردم از بین رفته است. سپس کس دیگری را میآورند و نامهی عملش را به او میدهند، در آن طاعتهای فراوانی میبیند میگوید: خدایا این نامهی عمل نیست، زیرا من این طاعتها را نداشتهام. به او میگویند: چون فلان شخص غیبت تو را کرده بود حسناتش به تو داده شد». (8)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «کَفَّارَةُ الإغتِیابِ أن تَستَغفِرَ لِمَن اغتَبتَهُ؛ کفارهی غیبت آن است که برای کسی که غیبت او را کردهای طلب آمرزش کنی». (9)
این تأکیدها و عبارات تکاندهنده به خاطر اهمّیّت فوق العادهای است که اسلام برای حفظ آبرو و حیثیّت اجتماعی مؤمنان قائل است. همچنین برای تأثیر مخرّبی است که غیبت در وحدت جامعهی مؤمنان و اعتماد متقابل و پیوند دلها دارد و از آن بدتر اینکه غیبت عاملی است برای دامن زدن به آتش کینه و دشمنی و نفاق و اشاعهی فحشا در سطح اجتماع، چرا که وقتی عیبهای پنهانی مردم از طریق غیبت آشکار شود، اهمّیّت و عظمت گناه از میان میرود و آلودگی به آن آسان میشود.
علاج غیبت و توبه از آن
غیبت مانند بسیاری از صفات زشت تدریجاً به صورت یک بیماری روانی درمیآید، به گونهای که غیبتکننده از کار خود لذّت میبَرد و از اینکه پیوسته آبروی دیگران را بریزد احساس خشنودی میکند و این یکی از صفات بسیار خطرناک اخلاقی است.اینجاست که غیبت کننده باید پیش از هر چیز به درمان انگیزههای درونی غیبت که در اعماق روح اوست و به این گناه دامن میزند بپردازد، انگیزههایی همچون بخل و حسد و کینهتوزی و عداوت و خودبرتربینی.
باید از طریق خودسازی و تفکّر در عواقب سوءِ این صفات زشت و نتایج شومی که به بار میآورد و همچنین از طریق ریاضت نفس این آلودگیها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگی به غیبت بازدارد. آنگاه در مقام توبه برآید و از آنجا که غیبت جنبهی حقّالنّاس دارد اگر دسترسی به صاحب غیبت دارد و مشکلی ایجاد نمیکند از او عذر بخواهد، هر چند به صورت سربسته باشد. مثلاً بگوید من گاه بر اثر نادانی و بی خبری غیبت شما کردهام، مرا ببخش و شرح بیشتری ندهد مبادا عامل فساد تازهای شود. و اگر دسترسی به او ندارد یا وی را نمیشناسد، یا از دنیا رفته است، برایش استغفار کند و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وی را ببخشد و طرف مقابل را راضی سازد.
موارد استثنا
آخرین سخن دربارهی غیبت اینکه قانون غیبت مانند هر قانون دیگر استثناهایی دارد، از جمله اینکه گاه در مقام مشورت برای انتخاب همسر، یا شریک در کسب و کار و مانند آن کسی از انسان پرسشی میکند، امانت در مشورت که یک قانون مسلّم اسلامی است ایجاب میکند اگر عیبی از او سراغ دارد بگوید، مبادا مسلمانی در دام بیفتد و این غیبت که با چنین نیّت انجام میگیرد حرام نیست.البتّه کسی که آشکارا گناه میکند و به اصطلاح «متجاهر به فسق» است از موضوع غیبت خارج است و اگر گناه او را پشت سرش بازگو کنند اشکال ندارد، ولی باید توجّه داشت که این حکم مخصوص گناهی است که آشکارا مرتکب میشود.
این نکته نیز قابل توجّه است که نه تنها غیبت کردن حرام است، بلکه گوش دادن به غیبت و در مجلس غیبت حضور یافتن جزءِ محرّمات است و طبق پارهای از روایات بر مسلمانان واجب است که ردّ غیبت کنند. یعنی در برابر غیبت به دفاع برخیزند و از مسلمانی که حیثیّتش به خطر افتاده دفاع کنند. و چه زیباست جامعهای که این اصول اخلاقی در آن دقیقاً اجرا شود. (10)
عمل منافی عفّت
در آیهی 32 سورهی اسراء به گناه بزرگی اشاره شده و آن عمل منافی عفّت، زناست. میفرماید: «(وَ لاتَقرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ کانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِیلاً)؛ و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت و بد راهی است».در این ایه به سه نکته اشاره شده است:
الف) نمیگوید زنا نکنید، بلکه میگوید به این عمل شرمآور نزدیک نشوید. این تعبیر علاوه بر تأکیدی که در عمق آن در مورد این عمل نهفته، اشارهی لطیفی به این است که آلودگی به زنا غالباً مقدّماتی دارد که انسان را تدریجاً به آن نزدیک میکند. چشم چرانی یکی از مقدّمات آن است، برهنگی و بی حجابی مقدّمهی دیگر، کتابهای زیانبار و فیلمهای مبتذل و نشریات فاسد و کانوهای فساد هر یک مقدّمهای برای این کار محسوب میشود. همچنین خلوت با اجنبیّه (یعنی بودن مرد و زن نامحرم در جایی که دیگری به آنجا راه ندارد) عامل وسوسه انگیز دیگری است. و سرانجام ترک ازدواج برای جوانان و سختگیریهای بی دلیل طرفین در این باره از عوامل «قُرب به زنا» است که در آیهی مزبور همهی آنها را نهی میکند و در روایات اسلامی نیز هر کدام جداگانه نهی شده است.
ب) جملهی «إنَّهُ کانَ فَاحِشَةً» که مشتمل بر سه تأکید است، عظمت این گناه را آشکارتر میسازد.
ج) جملهی «سَاء سَبیلاً» (بدراهی است) بیانگر این واقعیّت است که این عمل راهی به مفاسد دیگر در جامعه میگشاید.
فلسفهی تحریم زنا
1. پیدایی هرج و مرج در نظام خانواده و از بین رفتن رابطهی فرزندان و پدران، رابطهای که وجودش نه تنها سبب شناخت اجتماعی است، بلکه موجب حمایت کامل از فرزندان میشود و پایههای محبّتی را که در تمام طول عمر سبب ادامهی این حمایت است، میگذارَد.در جامعهای که فرزندان نامشروع فراوان شوند روابط اجتماعی که بر پایهی روابط خانوادگی بنیان شده سخت دچار تزلزل میشود. برای پی بردن به اهمّیّت این موضوع کافی است یک لحظه چنین فکر کنیم که اگر زنا در جامعهی انسانی مجاز و ازدواج برچیده شود، فرزندان بی هویّتی که در چنین اوضاعی متولّد میشوند تحت پوشش حمایت کسی نیستند، نه در آغاز تولّد و نه هنگام بزرگ شدن.
از این گذشته، از عنصر محبّت که نقش تعیین کنندهای در مبارزه با جنایتها و خشونتها دارد محروم میشوند و جامعهی انسانی به جامعهای کاملاً حیوانی توأم با خشونت در همهی ابعاد تبدیل میشود.
2. این عمل ننگین سبب انواع برخوردها و کشمکشهای فردی و اجتماعی در میان هوسبازان است. داستانهایی را که بعضی از چگونگی وضع داخلی محلّههای بدنام و مراکز فساد نقل کرده و نوشتهاند به خوبی بیانگر این واقعیّت است که در کنار انحرافات جنسی بدترین جنایات رخ میدهد.
3. تجربه نشان داده و علم ثابت کرده که این عمل موجب اشاعهی انواع بیماریهاست و با تمام تشکیلاتی که امروز برای مبارزه با عواقب و آثار آن فراهم کردهاند، باز آمار نشان میدهد که تا چه اندازه افراد از این راه سلامت خود را از دست داده و میدهند.
4. این عمل غالباً سبب سقط جنین و کشتن فرزندان و قطع نسل میشود، چرا که چنین زنانی هرگز حاضر به نگهداری اینگونه فرزندان نیستند و اصولاً وجود فرزند، مانع بزرگی بر سر راه ادامهی اعمال شوم آنان است، لذا همیشه سعی میکنند که آنها را از میان ببرند.
این فرضیهی کاملاً موهوم که میتوان اینگونه فرزندان را در مؤسّساتی زیر نظر دولت جمع کرد، شکستش در عمل روشن و ثابت شده که پرورش فرزندان بی پدر و مادر به این صورت، چقدر مشکلات دارد و تازه محصول بسیار نامرغوبی است؛ فرزندانی سنگدل، جنایتکار، بی شخصیّت و فاقد همه چیز (البتّه استثنائاتی هم دارند).
5. نباید فراموش کرد که هدف از ازدواج تنها اشباع غریزهی جنسی نیست، بلکه اشتراک در تشکیل زندگی و انس روحی و آرامش فکری و تربیت فرزندان و همکاری در همهی شؤون حیات از آثار ازدواج است که بدون اختصاص زن و مرد به یکدیگر و تحریم زنا هیچ یک از اینها امکانپذیر نیست.
زنا و پیامدهای آن در روایات معصومین (علیهم السلام)
در حدیثی امام علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) میگوید از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: «فِی الزِّنا سِتُّ خِصاٍل: ثَلاثٌ فِی الدُّنیا وَ ثَلاثُ فِی الآخِرَةِ: فَاَمّا اللَّواتی فِی الدُّنیا فَیَذهَبُ بِنُورِ الوَجهِ وَ یَقطَعُ الرِّزقَ وَ یُسرِعُ الفَناءَ وَ اَمَّا اللَّوَاتی فِی الآخِرَةِ، فَغَضَبُ الرَّبِّ وَ سُوءُ الحِسابِ وَ الدُّخُولُ فِی النَّارِ أوِ الخُلُودُ فِی النَّارِ؛ در زنا شش اثر سوء است: سه بخش آن در دنیا و سه بخش دیگر در آخرت است. امّا آنها که در دنیاست یکی اینکه صفا و نورانیّت را از انسان میگیرد، روزی را قطع میکند و تسریع در نابودی انسانها میکند. و امّا آن سه که در آخرت است، خشم پروردگار، سختی حساب و دخول - یا خلود - در آتش دوزخ است». (11)از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود در کتاب علی (علیه السلام) یافتیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «اِذا کَثُرَالزِّنا مِن بَعدی کَثُرَ مَوتُ الفَجأَةِ؛ هرگاه پس از من زنا فراوان شود مرگ ناگهانی فراوان میشود». (12)
در حدیثی امام علی (علیه السلام) فرمود: «تَرکُ الزِّنا تَحصیناً لِلنَّسَبِ؛ خداوند ترک زنا را برای حفظ نسلها واجب کرد». (13)
و در حدیث دیگری فرمود: «مَا زَنا غَیورٌ قَطُّ؛ هرگز انسان غیرتمند زنا نمیکند». (14)
امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) میفرمود: «إنَّ مُوسی أمَرَکُم أن لاتَزنُوا وَ أنا آمُرُکُم اَن لاتُحَدِّثُوا اَنفُسَکُم بِالزِّنَا فَضلاً أن تَزنُوا فَإنَّ مَن حَدَّثَ نَفسَهُ بِالزِّنَا کانَ کَمَن أوقَدَ فِی بَیتٍ مُزَوَّقٍ فَأفسَدَ التَّزاویقَ الدُّخانُ وَ اِن لَم یَحتَرِقِ البَیتُ؛ حضرت موسی (علیه السلام) شما را امر فرمود که زنا نکنید، ولی من به شما امر میکنم که فکر و خیال زنا را هم نکنید چه رسد به عمل زنا، زیرا آن که فکر زنا کند همانند کسی است که در عمارت زیبا و مزیّنی آتش برافروزد، دودهای تیرهی آتش زیباییهای عمارت را خراب کند اگر چه آن خانه آتش نگیرد». (15)
پینوشتها:
1. کافی، ج 2، ص 358، ح 7.
2. المحجِّة البیضاء ، ج 5، ص 253.
3. المحجّة البیضاء، ج 5، ص 253.
4. همان، ص 252.
5. کافی، ج 2، ص 357، ح 1.
6. بحارالانوار، ج 5، ص 256.
7. بحارالانوار، ج 75، ص 258.
8. همان، ص 259.
9. همان، ص 253.
10. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیات 11 و 12 سورهی حجرات.
11. خصال، ص 320، ح 1.
12. کافی، ج 5، ص 541.
13. نهج البلاغه، حکمت 252.
14. همان، حکمت 305.
15. کافی، ج 5، ص 542، ح 7.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.