پرسش و پاسخ های مهدوی (قسمت اول)

باور به ظهور شخصي كه جهان را پر از عدل و داد كرده و ريشه هاي ظلم و ستم را مي چيند اختصاص به اسلام نداشته بلكه، شامل اديان مختلف الهي و آسماني مي شود و در اسلام، مسيحيت،[1] يهوديت[2] و زرتشت[3] و... به ظهور اين شخص نويد داده شده است. بنابراين مي توان گفت تمامي اديان به آمدن موعودي مصلح باور دارند كه اين موعود در انديشة زردتشت سوشياتت،[4] در انديشه مسيحيت حضرت مسيح و غيره... و در اسلام حضرت مهد(عج) است كه قرآن و سنت به آمدن آن بشارت داده
يکشنبه، 27 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پرسش و پاسخ های مهدوی (قسمت اول)
پرسش و پاسخ های مهدوی (قسمت اول)
پرسش و پاسخ های مهدوی (قسمت اول)

مهدويت يعني چه؟
پاسخ :
باور به ظهور شخصي كه جهان را پر از عدل و داد كرده و ريشه هاي ظلم و ستم را مي چيند اختصاص به اسلام نداشته بلكه، شامل اديان مختلف الهي و آسماني مي شود و در اسلام، مسيحيت،[1] يهوديت[2] و زرتشت[3] و... به ظهور اين شخص نويد داده شده است. بنابراين مي توان گفت تمامي اديان به آمدن موعودي مصلح باور دارند كه اين موعود در انديشة زردتشت سوشياتت،[4] در انديشه مسيحيت حضرت مسيح و غيره... و در اسلام حضرت مهد(عج) است كه قرآن و سنت به آمدن آن بشارت داده اند. امّا در مورد اينكه مهدويت يعني چه؟ بايد اذعان داشت لغت مهدويت برگرفته از امام مهدي(ع) است. "خلاصه و حقيقت مهدويت، منتهي شدن سير جوامع جهان به سوي جامعه واحد و سعادت عمومي، امنيت و رفاه، تعاون و همكاري، همبستگي همگاني حكومت حق و عدل جهاني، غلبه حق بر باطل، غلبة جنودالله بر جنود شيطان نجات مستضعفان و نابودي مستكبران، و خلافت مؤمنان و شايستگان به رهبري يك رجل و ابرمرد الهي است كه موعود انبياء و اديان و دوازدهمين اوصياء و خلفاي پيغمبر آخرالزمان است."[5]
امّا از آنجا كه نام آن منجي در ميان مسلمانان مهدي(عج) است، اين انديشه را به انديشة مهدويت ناميده اند هر چند ساير اديان به آن انديشه موعودگرائي و ... مي گويند. بهرحال، مهدويت، يك انديشه و تفكر برگرفته از كتابهاي آسماني است كه با فطرت و سنن عالم خلقت موافق است و در ميان شيعيان در اين انديشه مباحث مهم ذيل بررسي مي شود
. 1. موعودگرائي و منجي گرائي در اديان ابراهيمي و غيرابراهيمي.
2. مسأله مهدي باوري و موعود گرائي در اهل سنت.
3. اعتقاد به مهدويت از منظر شيعه كه خود، مباحث ذيل را در بر دارد.
الف: مسأله ولادت و نسب و كودكي امام زمان(عج).
ب: ويژگيهاي امام زمان(عج).
ج: مسأله انحراف در مهدويت و فرقه هاي انحراف.
د: مسأله غيبت امام زمان(عج).
ذ: مسأله علائم و زمينه هاي ظهور حضرت حجت(عج).
ر: مسأله وقايع ظهور و حكومت جهاني آن حضرت.
و...
بنابراين مهدويت، تعريف خاصي ندارد بلكه شامل يك اعتقاد مي شود كه مباحثي را در بردارد و كسي كه مي خواهد به اين مقوله بپردازد بايستي به مطالب ذكر شده با دقت، بپردازد.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ عصر ظهور، و مابعد الظهور (عصر غيبت)، محمد صدر.
2. اصالت مهدويت، آيت الله صافي، ج اول تا سوم، انتشارات حضرت معصومه.
3. او خواهد آمد، مهدي پور، نشر برقعي.
امام مهدي(عج):
براي تعجيل فرج زياد دعا كنيد، چرا كه همين دعا موجب گشايش براي خود شماست.
شيخ صدوق، كمال الدين، ج 2، ص 485، دارالفكر

پی نوشتها:
[1] . انجيل لوقا / باب 12 / آيات 40-35.
[2] . كتاب مقدس / سفر مزامير داود / مزمور 37.
[3] . اوستا، بخش يناهات / 46.
[4] . همان.
[5] . لطف الله صافي گلپايگاني، اصالت مهدويت، ج 2، بخش 4، ص 19، انتشارات حضرت معصومه، قم.
*****

آيات المهدي در قرآن كدامند؟
پاسخ :
در قرآن، آيات متعددي وجود دارد كه به حضرت ولي عصر (عج) مربوط مي شود. اين آيات، به صورت تفسير، تأويل و تعيين مصداق، بر آن حضرت و حكومت جهاني ايشان، قابل تطبيق است. در كتاب "معجم الاحاديث الامام المهدي (عج)" [1] بيش از 260 آيه در اين مورد ذكر شده است.
كه در ذيل تنها به بررسي برخي از آن آيات مي پردازيم:
1. " هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ"
اوست خدايي كه رسول خود را با دين حق، به هدايت خلق فرستاد تا بر همة اديان عالم، او را تسلط و برتري دهد؛ هر چند مشركان نخواهند.
آية فوق با تفاوت مختصري در سورة مباركة فتح تكرار شده، كه يقيقناً خبر از واقعة مهمي مي دهد كه اهميتش موجب اين تكرار شده است؛ خبر از جهاني شدن اسلام و عالم گير شدن اين آيين.
با توجه به اين كه در آيه، هيچ گونه قيد و شرطي نيست و از هر نظر مطلق است، دليلي ندارد كه معناي آيه را محدود بر زمان پيامبر ـصلّي الله عليه و آله ـ بدانيم، مفهوم آية مباركه، پيروزي همه جانبة اسلام است بر همة اديان و اين كه سرانجام، اسلام و اسلاميان، همة جهان را مسخر خواهند نمود.
طبق دلالت نصوص و روايات مختلف، غلبه بر همة اديان زماني خواهد بود كه منجي بشريت، حضرت مهدي (عج) ظهور نمايد و به برنامة جهاني شدن اسلام تحقق بخشد.
مطابق قاعده اين است كه پيروزي و غلبة مورد اشارة قرآن را غلبة همه جانبه بدانيم؛ زيرا با مفهوم آيه كه از هر نظر مطلق است نيز سازگارتر مي باشد. با توجه به مطالب فوق، مي توان آيه را چنين تفسير و معنا كرد:
روزي فرا مي رسد كه اسلام، هم از جهت منطق و استدلال و هم از جهت نفوذ ظاهري و حكومت، بر تمام اديان جهان پيروز خواهد شد و همه را تحت الشعاع خويش قرار خواهد داد.
2. "وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ"
ما در زبور داوود نوشتيم (و در كتب انبياء سلف وعده داديم) كه البته بندگان نيكوكار من، ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد.
موضوع مورد بحث در آية شريفه، فراز آخر آية شريفه است كه خداوند مي فرمايد:
"أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ"
مرحوم علامه طباطبايي (ره) صاحب تفسير الميزان مي فرمايد: مراد از وراثت زمين، انتقال منافع آن و استقرار بركات زمين براي صالحان است و اين بركات پايان ناپذير، شامل بركات مادي و معنوي مي شود.[3] با توجه به مطالب فوق، معناي آية شريفه اين است: كه به زودي، زمين از لوث شرك و گناه پاك گشته و افراد و جامعه اي كه خداي را بندگي كنند و به وي، شرك نورزند، در آن زندگي مي كنند.
براي ادارة چنين حكومتي كه بر پاية عدل استقرار دارد و خواستة هر انسان عاقل و شريفي است، وجود يك رهبر عالي مقام روحاني لازم است؛ رهبري پاك و منزه از احساسات حيواني مانند خشم، شهوت، كبر، غرور و خودخواهي. رهبري كه فقط وابسته به خدا باشد و به همة ملت ها و جمعيت ها و نژادها با چشم مهرباني و تساوي و برابري كامل نگاه كند.
عده اي از مفسرين، در مورد تفسير آية ذكر شده، قائلند اين وراثت كه آيه مي فرمايد، اختصاص به دورة ظهور و حكومت ولي عصر (عج) كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ، در اخبار متواتره از آن خبر داده و شيعه و سني، آن خبرها را نقل نموده اند، مي باشد.
3. "وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً"[4]
بگو: حق آمد و باطل، از ميان رفت؛ به درستي كه باطل رفتني است.
در آية مذكور، به يك اصل كلي و اساسي ديگر و يك سنت جاودان الهي، برخورد مي كنيم كه ماية دلگرمي همة پيروان حق است و آن اين كه سرانجام، حق پيروز و باطل، به طور قطع نابود شدني است. باطل صولت و دولتي ندارد، عمرش كوتاه است و سرانجام به درة نيستي سقوط مي كند.
دليل اين موضوع، در باطن كلمة باطل، نهفته شده؛ زيرا باطل چيزي است كه با قوانين عالم آفرينش هماهنگ نيست و سهمي از واقعيت و حقيقت ندارد و مسلماً چيزي كه هماهنگ با قوانين آفرينش نباشد، نمي تواند براي مدتي طولاني باقي بماند اما حق، عين واقعيت است توأم با درستي و راستي و داراي عمق و ريشه و هماهنگ با قوانين خلقت است و چنين چيزي بايد باقي بماند. آنان كه پيرو حق اند به سلاح ايمان و عمل صالح و منطق و صدق و فداكاري، مسلح و آماده براي جانبازي و ايثار تا سرحد شهادتند و به غير خدا نيز، به احدي متكي نيستند و همين اوصاف است رمز پيروزي آنها بر باطل. امام باقر ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند: "اذاقام القائم ذهبت دولة الباطل."[5] هنگامي كه امام قائم (عج) قيام كند، دولت باطل برچيده مي شود.
در روايات ديگري آمده است: هنگامي كه حضرت مهدي (عج) متولد شد. بر بازوي مباركش، اين جمله نقش بسته بود: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً[6]
4. "وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ"[7]
ما اراده كرده ايم كه بر مستضعفين، منت نهاده و آنها را پيشوايان خلق قرار داده و وارث ملك و جاه فرعونيان گردانيم.
آية فوق، اميد دهنده به همة انسان هاي آزادة عالم است؛ چون وعدة خداوند و ارادة حضرت حق، به صورت يك قانون كلي و در شكل فعل مضارع و مستمر، بيان شده است تا اين كه كسي تصور نكند اين وعده، اختصاص به مستضعفان زمان هاي گذشته، از جمله بني اسرائيل داشته.
در تفسير نمونه، ذيل آية مورد نظر آمده است: در اين آيه، خداوند پرده از روي اراده و مشيت خود، در مورد مستضعفان برداشته و چند امر را در اين زمينه بيان مي كند كه با هم، پيوند و ارتباط نزديك دارند (كه به چهار امر آن اشاره مي شود):
1. اين كه ما مي خواهيم آنها را مشمول نعمت هاي خود كنيم.
2. اين كه ما مي خواهيم آنها را پيشوايان خلق قرار دهيم.
3. اين كه ما حكومت قوي و پا بر جا به آنها مي دهيم.
4. اين كه ما مي خواهيم آنها را وارثان حكومت جباران قرار دهيم.
با تصور موضوعات ذكر شده مي توان نمونة گسترده و بارز ارادة حضرت حق تعالي را ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كرة زمين، به وسيلة حضرت مهدي (عج) دانست.
در حديثي از امام علي ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه در تفسير آية فوق فرمودند:
"هُم آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ يبعث الله مهديَّهُم بَعد جهادهم فَيُعِزُّهم و يُذِلُّ عَدوَّهُم"
اين گروه، آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ هستند خداوند مهدي آنها را بعد از زحمت و فشاري كه بر آنان وارد مي شود، برمي انگيزد و به آنها، عزت مي دهد و دشمنانشان را ذليل و خوار مي كند.
در ميان عده اي از علما و دانشمندان و روايات زيادي مشهور است كه ولي عصر (عج) در بدو تولد، آية شريفة مورد بحث را تلاوت فرموده اند.
از جملة اين اخبار، روايتي است كه فاضل قندوزي[9] از علماي اهل سنت و مرحوم شيخ صدوق[10]، نقل نموده اند.
5. "وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ ـ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ ـ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ"
وعدة قطعي ما براي بندگان مرسل ما، از قبل مسلم شده كه آنها ياري مي شوند و لشكر ما (در تمام صحنه ها) پيروزند.
پيروزي لشكر حق بر باطل و غلبة جندالله و ياري خداوند نسبت به بندگان مرسل و مخلص، از وعده هاي مسلم او و از سنت هاي قطعي است كه در آيات فوق، به عنوان يك وعده و سنت بيان شده است.
نكته اي كه قابل تأمل است، همان طور كه در آيات قبل هم بيان شد، خداوند وعده داده است پيامبران و صالحين را بر مشركين غالب سازد و آنها را ياري رساند. معلوم است كه اين نصرت و غلبه، فقط نصرت در عالم آخرت نيست؛ زيرا خداوند در قرآن مي فرمايد: "فِي الْحَياةِ الدُّنْيا"[12] اين نصرت و غلبه در دنيا مي باشد.
منظور، نصرت و پيروزي انبيا ـ عليهم السّلام ـ بر مشركين در زمان خود انبيا هم يقيناً نمي باشد؛ زيرا دعوت بسياري از انبيا ـ عليهم السّلام ـ در قومشان اثر نبخشيد و بلكه بسياري از آنها در اين راه، به شهادت رسيدند، تحقيقاً اين پيروزي و غلبة وعده داده شده، همان پيروزي مقصد و هدف انبياء الهي است كه جهت آن، مبعوث شده اند.
اخبار متواتره و اجماع علما نشان مي دهد نصرت و غلبه زماني محقق خواهد شد كه ولي عصر (عج) قيام كند و اهداف انبياء را جامة عمل بپوشاند.[13]

پی نوشتها:
[1] . معجم هيأت علمي مؤسسة معارف اسلامي، معجم احاديث الامام المهدي (عج) مؤسسة معارف اسلامي، قم، 1411 ق، ج 5. [2] . صف / 9؛ توبه / 33.
[3] . سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 14، ص 330.
[4] . سوره اسراء، آية 80.
[5] . حويزي، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 212.
[6] . حويزي، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 213.
[7] . سوره قصص، آية 5.
[8] . شيخ طوسي، الغيبة، ص 110.
[9] . قندوزي حنفي، ينابيع المودّة، ص 449.
[10] . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ص 425.
[11] . سوره صافات، آيات 171 - 173.
[12] . سوره غافر، آيه 51.
[13] . مطالب فوق، برگرفته از كتاب زير است: عباس كمساري، سيماي نوراني
امام زمان (عج) در قرآن و نهج البلاغه، موسسة فرهنگي سماء، قم، چاپ اول، 1381، صص 22 - 44.

*****
علل مهدويت در اسلام کدامند؟
پاسخ :
اين سؤال در واقع يك پرسش از موضوع عام است كه پرداختن به آن در جاي خود نياز به بسط كلام و بحث تفصيلي دارد آنچه در اين جا در حد يك پاسخ كوتاه و فشرده مي توان اشاره كرد اين است كه در بحث علل و فلسفه مهدويت و شناخت مباني عقيدتي آن، بايد توجه داشت كه اسلام (ره) آوردي است وحياني و حقيقتي است آسماني و ملكوتي كه با ظهور خاتم پيامبران حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ به بشريت هديه شده است تا به عنوان برنامة دائمي، عهده دار رشد و تعالي بشر در همة شؤونات كمالي باشد و زمينه اي نجات و سعادت دنيوي و اخروي انسان را فراهم سازد.
ظهور اسلام با بعثت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در دو ساحت: ظهوري و بطوني، نمودار مي باشد. ساحت ظهوري آن "نبوت"است و ساحت بطوني آن "ولايت" اولي با مبعث وجود مقدس ختمي مرتبت در صدر تاريخ اسلام ختم يافته اما دومي يعني ساحت ولائي اسلام جاويدانه و باقي است و در وجود امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ و جانشينان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ استمار دارد كه مهدي موعود (عج) آخرين آنان و خاتم ولايت مي باشد.
ادوار تاريخي كه از آدم ـ عليه السّلام ـ تا خاتم مي بايد تحقق مي يافت هنوز كامل نگرديده تا طومار عالم برچيده شود و تاريخ پايان يابد بلكه "اين ساحت با ظهور آن يگانة دوران، عصر شكوفاي تاريخ بشر آغاز مي گردد. بر خلاف ديدگاه كودكانه امثال فكوياما كه با ديدن رونق نسبي تمدن غرب در عصر مدرنيته، نماد ليبرال دموكراسي را به عنوان آخرين نسخة تكامل ايدئولوژيكي و پايان تاريخ پنداشته اند. در تفكر اسلامي تحولات صنعتي و تكنيكي زمينه و تمهيدي است براي درك و توجه به آن عصر موعود و نقطة پايان بلنداي تاريخ بشر فقط با تحقق جامعه آرماني دخيرة الهي، قابل بررسي است و الا تاريخ ناقص خواهد بود.
با توجه به آنچه اشاره شد در اين جا لازم است نكاتي در رابطه با اصالت مباني مهدويت در اسلام بطور اجمال اشاره نمود و اين بحث را از چند بعد مورد توجه قرار داد:
1. بعد عقيدتي كلامي موضوع مهدويت يك عقيده اي كاملاً اسلامي است كه ريشه هاي ثابت آن در كتاب و سنت صحيح و متواتر، قرار دارد. آياتي [1] از قرآن مجيد و حجم هنگفتي از احاديث و اخبار در اين خصوص، چنان اين عقيده را تحكيم و استوار نموه است كه حتي انكار آن مانند انكار اصل رسالت و نبوت ـ در بعضي روايات كفر شمرده شده است [2] به همين جهت اصل مهدويت و ظهور حضرت مهدي در آخرالزمان در ميان مسلمانان يك مسئله اتفاقي و بديهي محسوب مي شود. دلائل روايي اين بحث كه به وسيلة صحابه از زبان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده است در منابع معتبر حديثي فريقين ثبت و ضبط گرديده است.[3] و لذا اين مسئله مانند ديگر مسائل اتفاقي و بديهي اسلامي، نياز به اثبات ندارد.
2. بعد فطري:
خلاصه و حقيقت مهدويت منتهي شدن مسير جوامع جهان به سوي جامعه واحد داراي سعادت و امنيت و رفاه عمومي و تعاون و همكاري و همبستگي همگاني و عدل جهاني و نجات مستضعفين و نابودي مستكبرين و خلافت شايستگان مؤمنين به رهبري يك رادمرد الهي است كه موعود انبيا و اديان و دوازدهمين وحي و خليفه پيغمبر آخرالزمان است.[4]
روشن است كه رسيدن به چنين مقصدي و دريافتن اين محتوا و اين هدف و اين پايان و عاقبت، مطلوب هر فطرت و خواستة وجدان هر انسان حق طلب است.
پايان يافتن سلطة ظالمان و استقرار نظام مبتني بر امنيت فراگير و عدل جهاني، آرزوي فطري هر فرد است به راستي چه كسي است كه از نابودي طاغوتيان و كاخ نشينان سياه و سفيد كه تمام جهان صرفاً براي خود مي خواهند و از خونابة دل صدها ميليون انسان بي پناه، شراب مستي مي نوشند، شاد نشوند و از برچيده شدن طومار جباران خونخوار، احساس آرامش ننمايند؟؟ البته بنيان حركت عالم نيز در راستاي اين خواست فطري سامان داده شده است و بر اساس سنت الهي جامعه بشري در روند تدريجي رو بتكامل خويش، خود را براي استقبال از يك تصفية وسيع و بنيايدين، آماده مي كنند تا چنين تحولي بزرگ و شگرفي را در خود پذيرا باشد. در دور نماي چنين فرايندي مظاهر ظلم و تزوير مجالي براي ماندن نخواهند يافت زيرا با آمدن حق جا براي باطل نمي ماند.[5]
3. بعد عقلاني
مهم ترين معيار صحت يك تفكر و عقيده اي، عقلانيت و خردپذيري آن است، اعتقاد به مهدويت در اسلام از اين نظر نيز بر مباني معقول و منطقي اسوار است اين بحث ضمن دارا بودن دلائل مستحكم نقلي و وحياني كه مقتضي اثبات مسئله مي باشد، هيچ منبع عقلي و تبعات تعارض آميز عقلائي را به همراه ندارد. البته دلائل عقلي اين بحث در قالب قاعدة لطف، لزوم واسطه فيض و... در جاي خود تفصيلاًقابل طرح است كه در اينجا مجال ذكر آن نمي باشد.
با چنين نگاهي هر انديشمند خردورزي نه تنها نسبت به امكان عقلاني اصل موضوع، ترديد روا نمي داند بلكه از جهت وقوعي نيز واقعيت داشتن وجود حضرت مهدي (عج) و غيبت او و اقعيت يافتن ظهور آن حضرت و استقرار نظام عدل جهاني آن حضرت را در فراسوي حركت تمدني جامعه بشري نيز تصديق مي نمايند. اساساً نفس همگاني بودن اعتقاد به منجي در ميان پيروان اديان و ملل و نحل و اتفاق نظر مسلمانان در اين خصوص، خود دليل روشن بر جايگاه و اعتبار عقلاني اين اصل اسلامي مي باشد كه از هرگونه ترديد و انكاري مصون مانده است گرچه خصوصيات و جزئيات آن محل اختلاف است.
مطالعة صدها كتاب و رساله اي كه از يازده قرن پيش تاكنون در اين موضوع نوشته شده است. ابتناي اين عقيده را بر مبناي صحيح و معقول و مصادري اصيل اسلامي، روشن مي سازد. وجود اين منابع معتبر و مباني قطعي چنان اين عقيده را از هرگونه تشكيك و انكار، تضمين و مصونيت بخشيده است كه حتي در مقام رد دعوي كساني كه مدعي مهدويت بوده اند، كسي نتوانسته است اصل عقيده به مهدويت را مورد ترديد قرار دهد بلكه مدعيان دروغين و متمهديان را به دليل واجد نبودن علائم و اوصافي كه براي مهدي (عج) ذكر شده است رد مي كردند. زيرا انكار اصل مهدويت را مساوي با انكار مباني و مآخذ محكم اصول و فروع اسلامي مي ديدند [6]
4. بعد توحيدي
هستة مركز و محوري اصلي تمامي مسائل اعتقادي و تربيتي و برنامه هاي سياسي ـ اجتماعي، ايمان به وحدانيت و يگانگي و بندگي خداوند متعال است. قرآن كريم نيز هدف نهاني حكومت اسلامي را تحقق جامعه توحيدي كه در آن اثري از شرك و نفاق وجود نداشته باشد، اعلام نموده است.[7]
قبول و التزام به نظامات و قوانين كه منبع و مبناي شرعي و اعتبار الهي ندارد ـ خواه در امور عبادي باشد و يا در امور سياسي و مالي و.. پرستش طاغوت و خصوصاً و يا مقام و هيئت و مرجعي است كه آن قوانين را وضع كرده اند بر همين اساس نظامات غير الهي تحت عنوان هر رژيمي باشد مشروعيت حكومت ندارند چه استبدادي باشد و چه در قالب نظام موروثي سلطنتي و يا در شكل دموكراسي مردمي و يا اشكال ديگر. تفكر مهدويت تجليگاه نظام توحيدي اسلام است كه در آن اهداف توحيدي حكومت نظير: وحدت نظام سياسي، حكومتي، وحدت قانون، وحدت دين و عقيده و مرام، وحدت و همبستگي جغرافيايي و اقليمي و... همه و همه تبلور تام دارد مهم ترين هدف در دعوت و مبارزات انبياء عموماً و پيام خاص قرآن كريم خصوصاً تحقق جامعه توحيدي خدا محور و پياده كردن ارزش هاي الهي در همة ابعاد آن مي باشد. بدون شك اين هدف ديرينه و الهي تنها با دست با كفايت حضرت بقية الله ـ ارواح العاليمن له الفدا ـ قابل انجام است او كه نويد امن و امان را در پهنة گيتي و جغرافياي جهاني به ارمغان مي آورد. تنها در پرتو دولت كريمة او است كه توحيد و عدالت فراگير مي گردد. و اگر جهان تشنة عدالت و امنيت است عدالت و امنيت نيز بي تابانه قدوم آن پرچمدار بزرگ توحيد را به انتظار نشسته است.
نتيجه اينكه: بعد عقلاني و ريشة فطري باور داشت مهدويت از يكسو. ابتناي اين مسئله بر مباني وحياني آيات قرآن و سنت قطعي از سوي ديگر. ضرورت پاسخگويي به ايده آلهاي فطري و تاريخي در رسيدن به مرحلة مدينة فاضله و تشكيل جامعه عدل توحيدي از سوي سوم موجب شده است كه اعتقاد به مهدويت ضمن اينكه از محكمات اصول اسلامي به شمار مي آيد اساسي ترين دغدغه ديني و رسالت اسلامي نيز محسوب شود كه بارور شدن آن پيامدهاي فوق العاده مباركي را براي كل بشريت خواهند داشت.
جهت مطالعة بيشتر:
1. عصر زندگي، چگونگي آيندة انسان و اسلام پژوهشي در انقلاب جهاني مهدي (عج) ، نوشتة محمد حكيمي، چاپ اول 1371 و چاپ پنجم 1381 بوستان كتاب.
2. فصلنامة انتظار، شمارة اول مقالة جناب پورسيد آقايي، ص 52 ـ 64، تحت عنوان "مباني اعتقادي مهدويت.
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتي يلي المهدي
اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي نماند خداوند آن روز را آن قدر طولاني مي كند تا مهدي موعود بيايد و بر دنيا اعمال ولايت نمايد. صحيح ترمذي، باب 2، حديث 3، ص 89.

پی نوشتها:
[1] . از جمله آياتي كه موضوع مهدويت پرداخته و در منابع روايي و تفسير به حضرت مهدي ((عج) تفسير شده است مي توان به آيات 55 نور 32 و 33 توبه، 28 فتح، 8 ـ 9 صف، 5 قصص، 7 انفال، 56 مائده و... اشاره نمود.
[2] . امامت و مهدويت،آيت الله صافي، ج 2، مقالة عقيدة نجات بخش، ص 7، چاپ سوم 1378، انتشارات حضرت معصومه (س) [3] . براي اطلاع بيشتر از منابع حديثي اهل سنت و شيعه در اين خصوص به دو كتاب ذيل مراجعه شود: كتاب در انتظار ققنوس. نوشتة سيد هاشم ثامر العميدي، ترجمه مهدي علي زاده، ص 16 ـ 30 و كتاب خورشيد مغرب محمد رضا حكيمي، ص 59 ـ 110.
[4] . امامت و مهدويت، ج 2، (مقالة اصالت مهدويت)، ص 19.
[5] . قل جاء الحق و زهق الباطل آن الباطل كان زهوقا، اسرا، 81.
[6] . امامت و مهدويت، ج 2، (مقالة اصالت مهدويت)، ص 17 ـ 18، با اندك تصرف.
[7] . سورة نور، آية 55، "... يعبدونني لا يشركون بي شيئاً".

*****
آيا حضرت عيسي بن مريم كه حيّ و زنده مي‌باشد همانند امام زمان (عج) به پيروان مكتب خود، (مسيحيان) مددرساني مي‌كند در موقع گرفتاري به سراغ آنها مي‌آيند؟ لطفاً تفاوت اين دو بزرگوار را با هم و با حضرت خضر كه زنده است را بيان فرماييد؟
پاسخ :
نخست: ذكر دو نكته به عنوان مقدمه لازم و ضروري است:
1. حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ پيامبر الهي بوده است و در دوران رسالتش به پيروانش كمك و ياري مي‌كرد و بيماران را شفا مي‌داد.[1] بعد از عروج او به آسمان،[2] مسيحيان درباره عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ ، عقيدة ديگري پيدا كردند كه قرآن كريم در آياتي عقيدة آنان را مطرح كرده و به نقد آنها پرداخته است.[3]
2. تمام شرايع آسماني لباسهاي مختلف بر اندام دين واحد (توحيد) بوده و خدا جز يك دين، دين ديگري را تشريع نكرده است. البته مقصود اين نيست كه تمام اديان آسماني در هر زماني شايستگي پيروي دارند، بلكه با اعتراف به وحدت دين، يادآور مي‌شويم كه شرايع كاملاً مختلف بودند و شرايع سماوي متناسب با استعدادها و شايستگي‌هاي امتها در ادوار مختلف تاريخ تنظيم و تشريع شده‌اند و در حقيقت هر يك از اين شرايع كلاسهايي بوده است كه مي‌بايست بشر، براي تكامل خود در آنها آموزش ببيند و آخرين كلاس براي آخرين امت همان شريعتي است كه به وسيلة پيامبر گرامي عرضه شده است.
حال بايد گفت: پيروان حضرت مسيح كه قايل به رسالت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند و حضرت مسيح را آخرين پيامبر خدا مي‌دانند، در حالي كه مسيح پيامبر بعد از خويش را معرفي كرده و نام او را بيان نموده است. قرآن مي‌فرمايد: «به يادآور زماني را كه عيسي فرزند مريم به بني اسراييل گفت: من فرستادة خدا به سوي شما هستم، تصديق كنندة توراتي هستم كه پيش روي من قرار دارد و بشارت دهنده‌ام به پيامبري كه پس از من مي‌آيد و نام او احمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است».[4]
هر گاه يك چنين تنصيص بدون شك و ترديد بر فردي منطبق گردد، حجت بر همگان تمام است و بايد او را به عنوان پيامبر زمان خود بپذيرد كه متأسفانه مسيحيان نپذيرفته است.
با توجه به نكات كه بيان شد كه برخي از مسيحيان قابل به الوهيت مسيح هستند و برخي هم مسيح را آخرين پيامبر خدا مي‌دانند و قايل به رسالت پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند، آيا حضرت مسيح، مسيحيان را در موقع گرفتاري كمك و ياري خواهد كرد يا خير؟ هر چند به دليل روشن در اين باره دست نيافته‌ايم، امّا از باب توسل به انبياء الهي براي رفع گرفتاري‌ها و آمرزش گناهان و از باب اين كه خداوند فياض مطلق و حضرت مسيح واسطة فيض بوده است، مي‌گوييم كه مسيحيان اگر جاهل قاصر باشند كه روشن شدن حقايق برايش ممكن نيست، چنين اشخاصي را حضرت مسيح ياري خواهد كرد. امّا اگر جاهل مقصر باشند كه روشن شدن حقايق برايش از طريقي ممكن است ولي براي دست يافتن به آن كوتاهي مي‌كند، حضرت آنان را ياري نخواهد كرد.
البته اين نكته نيز قابل ذكر است كه فعلاً حجت خدا در زمين امام زمان (عج) است كه در ميان مردم به سر مي‌برد و مشكلات و گرفتاري را برطرف مي‌سازد و مردم توانايي مشاهدة آن حضرت را ندارند؛ او در توقيعي كه براي شيخ مفيد(ره) صادر فرموده به اين جهت اشاره كرده است: «ما اگر چه جايگزين شده‌ايم در مكاني كه دور از مساكن ظالمين باشيم، بر حسب آن چه خداوند براي ما و شيعيان ما، صلاح در اين ديده تا مادامي كه دولت دنيا، براي فاسقين باشد. ليكن مع الوصف علم ما به احوال شما احاطه دارد و چيزي از اخبار شما از ما مخفي نيست.... ما اهمال نمي‌كنيم در مراعات شما و نه فراموش مي‌كنيم ياد شما را و اگر نه اين بود، بلاها و شدايد بر شما نازل مي‌شد و دشمنان شما را درهم مي‌شكستند و نابود مي‌كردند، پس بپرهيزيد خداي جل جلاله را و ما را ياري و كمك كنيد بر دستگيري خودتان».[5]
اكنون كه روشن شد حضرت مسيح حيّ و زنده است پيروان خويش را اگر جاهل و قاصر باشد ياري مي‌كند، به جواب بخش دوم پرسش مي‌پردازيم و مي‌گوئيم كه تفاوت عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ با خضر نبي ـ عليه السّلام ـ و امام زمان (عج) در اين است كه حضرت مسيح رسول و نبي مي‌باشد امّا حضرت خضر فقط نبي است نه رسول. امام زمان نه نبي است و نه رسول بلكه امام معصوم است.
فرق بين نبي و رسول اين است كه نبي از «نبأ» به معني خبر مشتق شده و به كسي گفته مي‌شود كه از جهان بالا خواه از طريق رؤيا و يا از طريق ديگر وحي دريافت كند. البته نبي هر انساني گزارشگر و خبرگيري نيست بلكه گزارشگر اخبار مهم سماوي است كه از جانب خدا به او ابلاغ مي‌گردد و خضر نبي نيز چنين است.
رسول از رسالت مشتق گرديده است (رسول كه ارتباط با وحي تشريعي دارد) انسان آگاه و مطلع از اخبار سماوي است كه مأمور است آن چه را دريافت كرده ابلاغ نمايد و جامه عمل بپوشاند. مانند حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ كه هم اخبار مهم سماوي را دريافت مي‌كرده و هم مأمور به تبليغ آن بوده است.[6]
بنابراين نبي كسي است كه اخبار مهم سماوي را دريافت مي‌كند و مأموري به تبليغ آن نيست. رسول با اين كه اخبار غيب را دريافت مي‌كند مأمور به تبليغ آن نيز مي‌باشد. امام زمان چنان كه بيان شد نه نبي است و نه رسول بلكه امام معصوم و از جانشينان رسول خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.
تفاوت ديگر اين است كه حضرت عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ را خداوند در آسمان برده است كه در هنگام ظهور امام زمان (عج) به زمين فرود مي‌آيد و پشت سر حضرت نماز مي‌خواند. حضرت خضر نبي ـ عليه السّلام ـ و امام زمان (عج) فعلاً در زمين و در ميان مردم به سر مي‌برند و در موقع گرفتاري ياري مي‌كنند ولي از ديدگان مردم غايب هستند.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1. اديان بزرگ جهان، تأليف حسين توفيقي، چ پنجم، 1381، ص 114 تا آخر كتاب.
2. منشور جاويد، تأليف آيت الله سبحاني، ج 12، از ص 353 به بعد.

پی نوشتها:
[1] . حسين توفيقي، اديان بزرگ جهان، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه‌ها (سمت) و مؤسسه فرهنگي طه و مركز جهاني علوم اسلامي، چ پنجم، تابستان 81، ص 114.
[2] . بل رفعه الله إليه و كان اللهُ عزيزاً حكيما؛ نساء 158.
[3] . آل عمران، 59، 79 تا 80 و 64؛ نساء، 171؛ مائده، 17، 72 و 73 و 75؛ توبه: 30 ـ 31؛ مريم، 34 ـ 36، فرقان، 2.
[4] . صف، 6.
[5] . الهيئة العلميه في مؤسسه المعارف الاسلاميه، معجم احاديث الامام المهدي، نشر مؤسسه المعارف الاسلامية، المطبعة بهمن، الطبعة الاولي، 1411، ج 4، ص 460، چ 1420.
[6] . آيت الله سبحاني، منشور جاويد، (نشر مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ، پاييز 1370، چ نمونه، قم)، ج 10، ص 266 ـ 267.

*****
وجود باورهاي شبه مهدوديت در اديان غير الهي چه توجيهي دارد؟
پاسخ :
فكر ظهور مصلح بزرگي كه انسان را از دردها و محنت ها رهايي بخشد و به انسانيت مدد رساند در تمام نقاط عالم جريان دارد و بشريت در امتداد تاريخ با ديدن ناملايمات و فشارهاي گوناگون به يك منجي كه جريان تاريخ را عوض كند و دولت حق را پايه ريزي نمايد باور دارد و معتقد است كه با ظهور آن تمام تبعيض هاي طبيعي كه بر بنيان پرهيزگاري، استوار نگشته است ريزش خواهد كرد[1] و فكر ظهور يك رهايي بخشي كه عدل و آسايش با ظهور آن در اخر الزمان به منصه ظهور خواهد رسيد و عدل و برابري در دولت كريمه آن منجي شيوع خواهد داشت از جمله گزينه هاي ايماني اديان الهي و شعبه هاي غير اللهي است همچنان كه يهود بدان ايمان آورده و مسيحيت به برگشت عيسي معتقد است زردشتيان به آمدن بهرام و هندوان به رسيدن ويشنو و بودائيان به ظهور بودا و حتي مغول براي ظهور ديگر باره چنگيز به انتظارند[2]. هم چنان كه اين اعتقاد در مصريان قديم و كتابهاي چينيان نيز يافت مي شود.[3]
بهر حال باور به موعود و منجي از خصايص انديشه بشري است اما در اين ميان اديان غير الهي بلحاظ جهان بيني خود تصوري گوناگون از منجي دارند كه در نتيجه مردمان هم بلحاظ ايدئولوژي خاص نگاه متفاوت به منجي دارند.[4] بهر حال براي مصداقي گردن بحث خويش، به آرمان هاي چند دين غير الهي كه باورهاي شبه مهدويت در آنها جاري است اشاره اي كوتاه مي كنيم و تفصيل بيشتر را به مجال وسيع تري وا مي گذاريم.
آئين هندو
انديشه موعود در اين آئين با شخصيت كَلْكي شكل مي گيرد[5] بنابر فكر هندويي جهان از چهار دورة رو به انحطاط تشكيل مي شود در چهارمين دوره يعني عصر كَلْكي سراسر جهان را ظلم و تاريكي فرا مي گيرد ناشايستگان بر جان و مال مردم مسلط مي شوند و دروغ، دزدي، رشوه، سايه سياه خويش را بر دنيا مي گسترادند. در پايان چنين دوراني آخرين تنزل(اَوَتارة) ويشنو كه كَلْكي نام دارد ظهور مي كند تا شرارت و ظلم را ريشه كن كند و عدالت و فضيلت را برقرار سازد.[6]
آئين بودا
انديشه شبه مهدويت در اين آئين هم با مفهوم مَيْتَرِيه تبيين مي شود اين واژه در سانسكريت به معناي مهربان است و در الهيات بودايي او را بوداي پنجم و آخرين بودا از بودائيان زميني مي دانند كه هنوز نيامده اما خواهد آمد تا همگان را نجات دهد و بودايي خويش را به كمال رساند.[7]
آئين كنفوسيوس
كنفوسيوس شعار بازگشت به عصر فرزانه شاهان باستان را سرلوحه انديشه هاي اصلاحي خويش قرار داده بود[8] و در انديشه طرفداران اين آئين گره خوردن به فرزانگي شاهان وجود دارد.
آئين دائو:
در بستر فرهنگي و ديني مردمان چين آئين دائو در كنار آئين كنفوسيوس و ديگر مكاتب فكري نقش آفريده است منتهي در آئين دائو رگه هاي روشن تري از منجي باوري و انتظار موعود را مي توان بر شناخت. بر پايه متن «زندگي قديس آخرالزمان و پروردگار طريقت» در يك سال جن ـ چن يعني بيست و نهمين سال از دورة‌ شصت ساله كه احتمالاً 392 باشد لي هونگ ظهور خواهد كرد تا جهاني نو پرپا كند.[9]
ژاپن:
ژاپن نيز همچون چين فرهنگ و ديانتي چند گانه دارد و لذا دين شينتو و آئين بودا در هم آميخته و درون ماية آرمان ها بيم ها و اميدهاي آن ملت را ساخته اند به طوري كه شماري از مذاهب منجي باوري در آنجا سر بر آورده اند. كه مهم ترين آنها عبارتند از: كورزو ميكو كه شخصي به نام كاواته بونجيرو (1883 ـ 1814م) پايه گذار آن بود و نهضت تنريكيو كه پرچم دار آن ناكاياما ميكي (1878 ـ 1798م) است.[10]
يونان باستان:
در فرهنگ و انديشه يونان باستان نيز سخن از صلح و آرامش در پس جنگ ها و نويد حكومت جهاني مردي بوده است كه خواهد آمد تا بر همه بشريت فرمان براند در 165 تا 168 پ.م، پيش گويان پيامبر سان يوناني از «شاهزاده اي مقدس» سخن مي گويد كه بر همة جهان تا ابد حكم خواهد راند و د رجاي ديگر پادشاهي را نويد مي دهد كه در مشرق قيام مي كند و صلح را براي همه بشريت به ارمغان مي آورد.[11]
اديان سرخپوستي:
برخي معتقدند كه شايد به سبب آشنايي نسبتاً كوتاه مدت جهان با دنياي سرخپوستان است كه آنچه از انديشه اين مردم در باب آينده بشر و انتظارشان مي دانيم از برخي داده هاي ناچيز دربارة همين چند قرن اخير تجاوز نمي كند. در اين دوران موعود باوري سرخ پوستان آفريقاي مركزي و جنوبي در پيوندي مستقيم با هجوم نظامي و فرهنگي غرب ومسيحي به آن سرزمين است سيزده سال پس از غلبه اسپانيا نهضت بومي تاكوي انكوي با هدف اخراج سفيد پوستان و بازگرداندن نظام گذشته رخ داد. گرچه اين نهضت ده سال بيشتر دوام نياورد امّا چراغ اميد به بازگشت نظام سابق را در دل آن مردم زنده داشت.[12]
اديان آفريقايي:
در مورد اديان آفريقائي برخي از محققان بر اين باورند كه اطلاع ما از موعود باوري اديان آفريقائي محدود به «مسيح گرائي» رواج يافته در همين يكي دو قرن اخير است نهضت هاي جديد با چهره هايي كه «مسيح جديد» تلقي مي شوند شكل گرفتند و بيشتر اين نهضت ها نويد عصر آزادي و بهره مندي از فرصت و مجال زندگي و خرد بسندگي را مي دهند.[13]
با اين بيان براي باورهاي شبه مهدويت توجيهايي را اين چنين مي توان فهرست كرد:
1. تاثير گذاري برخي از اديان الهي در شماري از اديان غير الهي «همان گونه كه در بررسي اديان سرخپوستي و آفريقائي ذكر آن گذشت»
2. وجود ظلم و ستم هايي كه بشريت را رنج مي داد منجر به اتكا به وجود رهايي بخش شده است.
3. تحقق ايده آرمانشهري همچنان كه در آئين هاي دائو و كنفوسيوس و ژاپن ديديم.
4. برقراري عدالت و فضيلت و بستن طومار ناشايستگي.
5. انديشه قوم مداري برتر همانگونه كه اديان آفريقائي بر اين باورند.
6. زنده نگه داشتن اميد به زندگي و بازگشت به روزهاي شكوه مند گذشته همان گونه كه در اديان سرخپوستي شاهد بوديم.
7. بهره مندي از فرصت و مجال زندگي و خود بسندگي آنگونه كه در اديان آفريقايي مطرح است.
و...
اشاره آخر:
همان گونه كه در ابتداء يادآورد شديم اديان غير الهي بلحاظ نگرش هاي مختلف به وجود مصلح برخي آن را قوم ـ مدار ـ برخي هم اجتماعي و جهانشمول ترسيم مي كنند ليكن نكته اي كه بايست بدان توجه كرد اين است كه اولاً آن مصلح بزرگ كه جهان در انتظار اوست بي شك مهدي محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ است.[14] و ثانياً از ديدگاه مكتب اسلام زمين از وجود حجت خدا خالي نيست گرچه در پس ابر غيبت باشد.[15]
براي مطالعه بيشتر
1. سايت موعود
2. شبكه امام مهدي
3. مجله موعود ش 41-47.
خداي متعال مي فرمايد:
«و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.»[16]

پی نوشتها:
[1] . ر.ك: حياة الامام المهدي، باقر شريف الفرشي، ص 198،‌چ اول، 1417، ناشر دارالمؤلف.
[2] . ر.ك: المهدي المنتظر في فكر الاسلامي، اسله المعارف الاسلاميه، مؤلف مركز الرساله، ص 8، چ مهر قم، ؟؟ اول.
[3] . همان.
[4] . ر.ك هفت آسمان، فصلنامه تخصصي اديان و مذاهب، سال سوم و چهارم، ش دوازدهم و سيزدهم، بهار 81-80، مقاله آقاي علي موحديان عطار، ص107
[5] . همان ص 116.
[6] . همان مصدر، ص 117ـ 118.
[7] . همان ص 123.
[8] . همان ص 116.
[9] . هفت آسمان ص 124 ـ 125.
[10] . همان ص 126.
[11] . مصدر سابق ص 126.
[12] . همان ص 127.
[13] . همان، ص 128.
[14] . ر.ك: حياة الامام المهدي، ص 198.
[15] . ر.ك: بحارالانوار علامه مجلسي، ج 30، ص 80، روايتي از امام علي ؟؟؟ مي كنند كه فرموده زمين از قائمي كه حجت الهي است خالي نيست»
[16] . سوره مباركه انبياء 105.

*****
بحث منجي در تمام اديان از جمله اديان بشري وجود دارد. پس اين احتمال وجود دارد كه اين انديشه ساخته ذهن بشري باشد كه در اديان ديگر و از جمله اسلام نفوذ كرده باشد، اسلام در اين باره چگونه پاسخ مي‌دهد؟
پاسخ :
اشاره: اين يك واقعيت است كه عقيده به مصلح كل، يك فكر و عقيده جهاني بوده و اختصاص به يك ملت و يا مذهب و دين ندارد. بلكه تمام اديان آسماني در اين عقيده مشترك‌اند. و پيروان همه اديان معتقدند كه در يك عصر تاريك و بحراني، كه جهان را فساد، بي‌ديني و بيدادگري فرا گرفته، نجات دهنده‌اي بزرگ طلوع مي‌كند و به واسطه نيروي قوي فوق العادة غيبي، اوضاع آشفته جهان را اصلاح مي‌كند. و خداپرستي را بر بي‌ديني غلبه مي‌دهد. و همه در انتظار چنين موعود نيرومند غيبي به سر مي‌برند. ولي در مصداق آن نظرهاي گوناگوني وجود داشته و هر ملتي آن رابه لقبي مخصوص مي‌شناسند.
امّا اين كه اين انديشه ساخته ذهن بشري باشد، يا اين كه از اديان و ملل گذشته در اسلام نفوذ كرده باشد، بدور از واقعيت است. بلكه اين يك وعده بر حق خداوند است كه در نهاد بشري نهفته شده است. بدليل اينكه:
1. اگر انديشه بشري و ديني بر اساس آن استوار گرديده باشد، هيچ گاه بقاء و ثبات نخواهد داشت. زيرا در اثر تحولات بشري و نقض و ابرام‌‌هاي انديشه ديگران بر آن، و زمينه رشد فكري بشر در عالم، خاصيت اوليه خود را از دست داده، كم كم رو به فراموشي سپرده مي‌شود كه نمونه بارز آن، دين فرعوني است كه تاريخ و تجربه نشان داده كه هيچ گونه اثر از آن در دنياي فعلي وجود ندارد تا تحت عنوان دين فرعوني مطرح باشد.
2. ايمان به ظهور مصلح ديني در عالم و برپا داشتن حكومت عدل الهي در تمام نقاط زمين، از اهداف همه انبياء گذشته بوده و نسل به نسل آن را تقويت نموده‌اند.[1]
و هم چنين، از انديشه‌هاي اديان معروف در جهان و ملل گذشته، بشارت به ظهور خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و مصلح و منجي بشري در آخر الزمان كه تحقق سعادت بشري در آن است داده شده است.[2] و در طول تاريخ بشري علاوه بر بشارتهاي انبياء به مصلح كل ومنجي بشري، آرزوي همه انسانها بوده است. و حتي آنهايي كه پايبندي به دين نداشته و گفتار انبيا را تكذيب مي‌كردند، در لابلاي گفتار و انديشه‌هاي آنان نيز، وجود داشته و انتظار يك چنين مصلحي را داشته‌اند.[3]
3. ايمان به مصلح موعود، خواستة فطري همه انسانهاست. و همه انسانها فطرتاً قايل به كمال بوده و در جستجوي آن مي‌باشند. و همه انسانها، فطرتاً عدالتخواه بوده و از ظلم و جور بيزارند و حاجتي بشري كه خواهان عدالت وكمال است، در نهاد هر انسان پوشيده بوده و در زمانهاي گوناگون ابراز گرديده است. چنان كه در اين باره محققين ديني اينگونه مي‌فرمايند:
الف. آيت الله سيد محمد باقر صدر: «كمال و دوري از نقض و تنفر از زشتي‌ها خواسته فطري همه انسانها بوده است. و بر اساس فطرت انساني و وعدة بر حق خداوند، كمال نهايي و برچيده شدن ظلم كامل به وجود مبارك امام مهدي (عج) تحقق خواهد يافت. لذا همه انسانها اعم از موحد و غيرموحد، بر اساس آن نهاد خدادادي به دنبال تحقق يك چنين انديشه بود، و در طول تاريخ بشري انتظار آن را كشيده‌اند. و اين خواسته، خواستة نوع انسان بوده است، امّا در اسلام، جهت‌دار مي‌گردد.»[4]
ب. علامه طباطبايي (ره): ... از روزي كه بشر در زمين سكني گزيده، پيوسته در آرزوي يك زندگي اجتماعي مقرون به سعادت، و آن هم،به تمام معني مي‌باشد. و به اميد رسيدن چنين روزي قدم بر مي‌دارد. و اين خواسته همان خواستن آدم تشنه است كه فطرتاً قايل به آب بوده و اگر آب نبود تشنگي آن برطرف نمي‌شد. و يا اگر فطرتاً تمايل به بقاي نسل بشر نبود، تمايل جنسي تصور نمي شد. از اين رو، به حكم ضرورت و فطرت، آينده جهان روزي را دربرخواهد داشت كه در آن روز جامعه بشري پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا و همزيستي، غرق در فضيلت و كمال شوند و استقرار چنين وضعي به دست خود انسان خواهد بود. و رهبري چنين جامعه‌اي منجي جهان بشري و به لسان روايات مهدي (عج) خواهد بود. كه موعود و منتظر همه اديان و مذاهب گوناگون در جهان بوده است. و كسي كه نجات دهندة بشريت است، در ميان همه بشريت سخن به ميان آمده و عموماً ظهور او را نويد داده‌اند. گر چند در تطبيق آن اختلاف دارند. ولي حديث متفق عليه در ميان امت اسلامي، قول رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ است كه فرموده: «المهدي من ولدي».[5]
ج. آيت الله صافي گلپايگاني
حقيقت مهدويت، منتهي شدن سيري جوامع جهاني به سوي جامعه واحد، حكومت حق و عدل جهاني، رهبري ابرمرد الهي كه موعود همه انبياء و اديان بوده و دوازدهمين وصي پيغمبر آخر الزمان تحقق مي‌يابد، مطلوب هر فطرت و خواسته‌ هر وجدان انساني است. اجماع امم و ملل بر اين كه پايان جهان، سعادت عمومي است و در دنبال آن تاريكيها، روشنايي است، اين يك اصل فطري است كه با سنت جهان و حركت عالم و با بنياد جهان كه با حق استوار است موافق مي‌باشد. اين انديشه اختصاصي، مخصوص انسان است، كافر و مؤمن نمي‌خواهد.[6]
بنابراين، اگر انديشه مصلح كل و موعود امم و ملل، بر اساس حكمت الهي و وعدة بر حق و بر مبناي فطرت استوار نبود، هيچ گاه انديشه بشري در تمام جوامع و ملل، اينگونه هماهنگ و بر مدار واحد نخواهد بود.
4. ايمان به مصلح جهاني در تفكر غير ديني؛ چنان كه در بيان بزرگان آمده است، انديشه اصلاح جهاني مربوط به نوع انسان بوده و مختص مؤمنين و متدينان نيست. «برتراند راسل» كه يك انسان غيرديني است مي‌گويد: «عالم در انتظار مصلح است كه همه را به وحدت دعوت نموده و در تحت يك پرچم و يك شعار فراخواند.»[7]
و هم چنين، انيشتاين نيز مي‌گويد: «بعيد نيست، روزي بر جوامع عالم بيايد كه همه با صفا و سلام و محبت زندگي كنند.»[8]
5. بشارت‌هاي اديان گذشته؛ دليل ديگري در اين جهت كه انديشه مصلح كل و يا مهدويت خلاق ذهن بشري نمي‌باشد، بشارت‌هاي اديان گذشته است. بسياري از كتب اديان، بشارتهائي از پيغمبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ داده است و وعده داده‌اند كه سلسله نبوت در او پايان يافته و نبي و پيامبر ديگر، بعد از او نخواهد بود و قرآن كريم نيز اين وعده‌ها را تأييد كرده و از جمله قول عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ را اينگونه مي‌فرمايد: حضرت عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اي فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوي شما هستم، آنچه از تورات در دست دارم تصديق كنيد. و بعد از خودم به رسولي بشارت مي‌دهم كه اسم او احمد است.[9] و همان گونه كه اديان گذشته و پيامبران الهي از نبي خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر داده و از اوصياء او نيز بشارت داده‌اند كه به نمونه آن اينگونه اشاره مي‌گردد:
كتاب مقدس در متن عبري و در سفر تكوين آيات: 17 ـ 20 اينگونه مي‌گويد: «وعدة باري تعالي خطاب به حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ : «محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خاتم رسولان و ائمه دوازده گانه، اوصياء او مي‌باشد. او از صلب تو و از نسل اسماعيل به وجود خواهد آمد.[10]» و اين بشارت گذشتگان، از زبان پيامبر گرامي اسلام كه زبان وحي است، تأييد گرديده و منابع ديني اعم از تمام فرق مسلمين از آن خبر داده است. و ممكن است شبهه‌اي به وجود بيايد كه كتب انبياء گذشته تحريف شده است. فلذا، بشارت‌هاي آنان نيز اعتبار ندارند، پاسخ اين است كه تحريف، يك امر مسلم و قطعي است. ولي مواردي را كه قرآن و يا رسول گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن را تأييد كرده، اين نيز امر قطعي ديگري است كه آن گونه موارد، از تحريف مصون مانده است. والّا قرآن و يا رسول گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ از عمل تحريف شده هيچ گاه خبر نداده و آن را تأييد نمي‌كند. و در ثاني، اگر تمام كتب آسماني را تحريف شده بدانيم، كلام رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقض مي‌گردد.
چون پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در ابتداي رسالتش، رسالتش را استناد مي‌كرد به بشارتهاي انبياء قبل از خودش، فلذا مواردي را كه قرآن و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر داده است. امر مسلم و قطعي خواهد بود.
بنابراين، انديشه مصلح موعود و يا مهدي منتظر، يك انديشه بشري و زاييدة ذهن ملل و جوامع نمي‌باشد وچنين نيست كه اين انديشه زاييدة ذهن بوده و در اسلام نيز نفوذ كرده باشد. بلكه اين انديشه اگر در جوامع قبل از اسلام بوده بر اساس وعده الهي و حكمت حكيمانه او و بر مبناي فطرت بشري استوار بوده است. و اين انديشه فطري در زمانهاي گوناگون بروز داده شده است. و علاوه بر آن، همة انبياء گذشته و كتب آسماني از آن خبر داده و به آن بشارت و وعده داده‌اند و قرآن كريم كه كلام الهي و وحي منزل است، ريشه‌هاي اين وعده الهي را بازگو نموده و با تأويل و تفسير روايات عترت ـ عليهم السّلام ـ تبيين گرديده است.
منابعي كه در اين جهت معرفي مي‌گردد:
1. اديان و مهدويت، محمد بهشتي.
2. امامت و مهدويت، آيت الله صافي گلپايگاني.
3. مجله الفكر الاسلامي، شماره 28 و 29، ربيع الثاني، 1418 ق.
4. اهل بيت در كتاب مقدس، احمد واسطي.
5. بشارات عهدين، شيخ محمد صادقي و...
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ :
ارادة حتمي خداوند بر اين قرار گرفته است كه ـ دير يا زود ـ پايان حق، پيروزي و پايان باطل، نابودي باشد.
(نهج البلاغه، حكمت 281)

پی نوشتها:
[1] . دكتر احمد امين، مهدي و مهدويت، ص 13، انتشارات مكتب الاسلام، تهران.
[2] . آيت الله مرعشي نجفي، شهاب الدين، ملحقات احقاق الحق، ج 13، ص 621، انتشارات مرعشي.
[3] . صادقي، محمد، نصوص خاصة مهدي موعود، از «بشارت عهدين»، ص 270.
[4] . صدر، آيت الله سيد محمد باقر، بحث حول المهدي، ص 7 ـ 8، انتشارات جامعه مدرسين.
[5] . علامه طباطبايي، محمد حسين، شيعه در اسلام، ص 150، انتشارات دار الكتب الاسلامي، تهران؛ همان، تفسير الميزان، ج 15، ص 155، موسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت.
[6] . صافي گلپايگاني، لطف الله، امامت و مهدويت، ج 2، ص 139، جامعه مدرسين.
[7] . شهرستاني، عبدالرضا، مهدي موعود و دفع شبهات، ص 65، موسسه اعلمي، بيروت.
[8] . همان، ص 7.
[9] . صف، 60.
[10] . واسطي، احمد، اهل بيت در كتاب مقدس، ص 105 ـ 107.

*****
در تفاسيراهل سنت چه آياتي بر امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه شريف ـ تفسير شده است؟
پاسخ :
پيروان اديان سه گانه ي آسماني (مسلمانان،‌ مسيحيان، يهوديان) باور دارند آينده ي نهايي مسير زندگي خاكي، پيروزي ايمان بر كفر، حاكميت حق و علم و عدالت اجتماعي رسيدن وراثت زمين به صالحان، پايان خرافات و گمراهي و ستم و تمامي گونه هاي انحرافات است. نيز اتفاق نظر دارند شخصي كه خداوند عهد و پيمانش را به دست او تحقق مي بخشد، از فرزندان ابراهيم بوده است، و شريعتي كه بدان حكومت مي كند آيين موسي ـ عليه السّلام ـ نيست، بلكه دين پيامبري است كه خداوند در آخر زمان، وي را مبعوث مي كند....»[1]
آياتي از قرآن كريم دربارة حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه شريف ـ است و روايات فراواني نيز عهده دار تفسير آن آياتند و اكنون برخي از آن آيات از منظر مفسران اهل سنت به حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه شريف ـ اختصاص دارند تقديمتان مي كنيم.
1. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»[2]
«او كسي است كه پيامبر خود را براي مردم فرستاد، با ديني درست و بر حق، تا او را بر همة دين ها پيروز گرداند، هر چند مشركان را خوش نيايد.»
در تفسير قرطبي آمده است:«پيروزي اسلام بر ديگر اديان، هنگام قيام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه شريف ـ است در آن زمان، مردمان يا بايد مسلمان شوند و يا جزيه دهند. و اين كه گفته شده است مهدي همان عيسي است نادرست است زيرا اخبار صحيح به گونه اي متواتر وارد شده كه مهدي از خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است .....»[3]
و در كتاب البيان در تفسير اين آيه آمده است:«كسي كه خدا او را بر همة اديان چيره مي گرداند، مهدي از فرزندان فاطمه است.[4] و در تفسير كشف الاسرار كه از تفاسير معتبر اهل سنت است در شرح اين آيه مي گويد:«رسول در اين آيه محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و هدي و هدايت قرآن و ايمان است و دين حق، اسلام است و خدا اين دين را بر ديگر ديان برتري مي دهد، چنان كه ديني نماند مگر اين كه اسلام بر آن غالب آيد. و اين امر بعد از اين خواهد شد و هنوز نشده است.»[5]
2. «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»؛[6] اگر با ايمان باشيد«بقية الله براي شما خير است.» در نور الابصار آمده اس:«چون (مهدي) ظهور كند، كعبه را پايگاه خويش قرار مي دهد و 313 نفر از يارانش به او مي پيوندند،‌آنگاه در نخستين سخن اين آيه را تلاوت مي كند«بقية الله بهتر است براي شما اگر ايمان بياوريد، پس مي گويد: منم بقية الله و خليفة خدا و حجت او بر شما.»[7]
3. «..... لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْ‏آخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ»[8]؛ ..... آنان در مسجدها جز بيمناك و ترسان داخل نخواهند شد و نصيبشان در دنيا خواري و در آخرت عذابي بزرگ است.»
سيوطي مي نويسد:«خواري و ذلّت در دنيا زماني فرا مي رسد كه مهدي به پا خيزد و قسطنطنيه را فتح كند و آنان را بكشد.»[9]و در تفسير طبري و تفسير كشف الاسرار[10] نيز همين مطلب كه سيوطي نوشته است تصريح شده است.
4. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[11]؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، صبر كنيد و مقاومت ورزيد و مرابطه كنيد و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار شويد.»
حافظ قندوزي از (امام) محمد باقر ـ عليه السّلام ـ دربارة اين آيه روايت كرده است كه فرمود: شكيبا باشيد بر اداي فرائض و واجبات، و در برابر آزار دشمنان استقامت ورزيد و با امامتان مهدي مرابطه نمائيد.[12]
5. «.... يسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها»[13]؛ از تو دربارة ساعت مي پرسند كه زمان وقوع آن كي است .... حافظ قندوزي از مفضل بن عمر از (امام جعفر) صادق ـ عليه السّلام ـ ، روايت كرده است كه فرمود:«ساعت قيام قائم است.»[14]
6. «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»[15]؛ بدانيد كه خدا زمين را پس از مرگش احياء مي كند. حافظ قندوزي مي نويسد:«خداوند آنرا توسط«قائم» زنده مي سازد، پس در آن عدالت كند و زمين را توسط عدل، پس از مردنش به واسطه ظلم، زنده سازد.»[16]
7. «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»[17]؛ پس ايمان آريد به خدا و رسول و نوري كه فرود آورديم، و خداوند بدانچه كنيد آگاه است.
علاّمه قبيسي مي نويسد حافظ ابوجعفر محمد بن جرير طبري ..... گفت .... در حجة الوداع پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: اي مردم،«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» سپس فرمود: نور در من است، سپس در ـ علي است، و بعد در نسل وي باشد تا قائم مهدي.[18]
8. «حَتَّي إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً»[19]؛‌ تا وقتي كه ببيند آنچه را وعده داده مي شوند، پس به زودي بدانند كه چه كسي از حيث يار ناتوان تر و از حيث عدد كمتر است.
حافظ قندوزي از امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در تفسير اين آيه نقل مي كند كه«ما يوعدون» (آنچه وعده داده مي شوند) در اين آيه «قائم» مهدي و اصحاب و ياران اويند. و هنگامي كه «قائم» ظهور كند دشمنان او ضعيف تر و عددشان كمتر است.[20]
گفتني است كه از منظر اهل سنت آيات فراوان ديگري دربارة حضرت مهدي وجود دارد[21] كه ذكر همة آنها در اين پاسخنامه نمي گنجد.
براي اطلاع بيشتر به كتاب موعود قرآن، صادق حسيني شيرازي مراجعه فرمائيد.

حديث:
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:
«از ميانِ امت من مهدي قيام مي كند، خداوند او را براي فرياد رسي مردمان برمي انگيزد»
«احمد بن حجر هيتمي: الصواعق المحرقة، طبع مكتبة القاهرة، 1375 هـ، ص 162»

پی نوشتها:
[1] . فصلنامه تخصصي انتظار، سال اوّل، شماره اول، پاييز 1380، صاحب امتياز بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود، ص 171، مقالة سامي بدري.
[2] . سورة توبه، آيه 33.
[3] . ابو عبدالله محمد بن احمد انصاري قرطبي، الجامع الاحكام القرآن، ج 8، (تحقيق عبدالرزاق المهدي)، چاپ دارالكتاب العربي، سال 1418 هـ، ص 111.
[4] . سيد مؤمن بن حسن الشبلنجي: نورالابصار، چاپ دارالجيل، ص 343.
[5] . رشيد الدين، امام احمد ميبدي، (از عالمان قرن پنجم)، كشف الاسرار، ج 4، ص 119 ـ 120.
[6] . سورة هود، آية 86.
[7] . مؤمن بن حسن مؤمن الشبلنجي: نورالابصار، چاپ دارالجيل، بيروت، 1409 هـ، ص 349.
[8] . سورة بقره، آية 114.
[9] . جلال الدين سيوطي، الدّر المنثور في التفسير بالمأثور، ج 1، چاپ دوم،‌ دارالفكر، ص 264.
[10] . تفسير كسف الاسرار، ج 1، ص 325.
[11] . آل عمران، آية 200.
[12] . صادق حسيني شيرازي، موعودِ قرآن، ترجمة مؤسسة الامام المهدي، سال طبع 1360، ص 22، به نقل از ينابيع المودة، ص 506.
[13] . سورة اعراف، آية 187.
[14] . صادق حسيني شيرازي، موعودِ قرآن، ص 44، به نقل از ينابيع المودة، ص 429.
[15] . حديد، آية 17.
[16] . صادق حسيني شيرازي، موعودِ قرآن، ص 139، به نقل از ينابيع المودة، ص 514.
[17] . سورة تغابن، آية 8.
[18] . همان، (موعودِ قرآن، ص 146)، به نقل از، ماذا في التاريخ، ج 3، ص 147 ـ 145.
[19] . سورة جن، آية 24.
[20] . موعود قرآن، به نقل از ينابيع الموده، ص 515.
[21] . چون آية 5 سورة قصص، آية 105 سورة انبياء، آية 59 سورة نساء و ......

*****
آيا اهل سنّت به امام مهدي ـ عليه السّلام ـ اعتقاد دارند، چگونه؟ و تفاوت آنها با تشيّع در اين جهت چيست؟
پاسخ :
بعضي از اهل تسنّن به دليل خوشبين نبودن به شيعه و احاديث شيعه گمان مي كنند مهدويت و احاديث مهدي ساختگي است و مي گويند احاديث مهدي در كتب صحاح اهل سنّت وجود ندارد و اگر هم باشد در كتاب هايي است كه از نظر اعتبار ساقط مي باشد و اين شيعيان هستند كه احاديث مهدي را در كتب خود آورده اند.
در پاسخ گفته مي شود در عين حال كه خفقان عمومي دوران بني اميه و بني عباس و دست هاي مرموز و مقتدر سياست وقت و تعصبات شديد مذهبي اجازه نمي داده كه اخبار مربوط به ولايت و امامت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ مورد مذاكره واقع شود و در كتب درج گردد لكن باز هم كتب اخبار اهل سنّت از احاديث مربوط به مهدي خالي نيست. احاديث زيادي از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ صادر شده كه سنّي و شيعه آنها را نقل كرده اند و هر كس اگر در آنها دقّت كند، برايش روشن مي شود كه موضوع مهدي و قائم در زمان پيامبر اسلام امر مسلّمي بوده است. به طوري كه اين عقيده در بين مردم شايع بود كه اصل آن را مسلّم دانسته و از فروعاتش بحث مي كردند؛ گاهي مي پرسيدند از چه نسلي به وجود خواهد آمد، گاهي از نام و كنيه اش سؤال مي نمودند، گاهي مي پرسيدند آيا مهدي و قائم يكي است يا نه، گاهي از علّت غيبت و وظايف آن امام جويا شدند. پيغمبر هم گاه و بي گاه از آن وجود مقدّس خبر مي داد و مي فرمود: مهدي موعود از نسل من و از فرزندان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و حسين ـ عليه السّلام ـ به وجود خواهد آمد، گاهي نام و كنيه اش را بيان مي داشت، گاهي علامات و مشخصات او را بيان مي كرد، پس از وفات رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مسئله ي مهدويت همواره بين اصحاب آن بزرگوار و تابعين مورد بحث بوده است.
در كتب صحاح اهل تسنّن ابوابي به نام مهدي ـ عليه السّلام ـ منعقد و احاديثي از پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده است از باب نمونه:
1. عبدالله از پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت كرده فرمود دنيا سپري نخواهد شد تا اين كه مردي از اهل بيت من كه نامش نام من است بر عرب حكومت مي كند.[1]
ترمذي بعد از نقل اين حديث مي گويد اين حديث صحيح است و نيز مي گويد در مورد مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ علي ابو سعيد، ام سلمه و ابوهريره روايت از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل نموده اند:
ابو سعيد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت نموده كه فرمودند زمين از ظلم و بيدادگري پر مي شود پس مردي از اهل بيت من ظاهر شده هفت سال يا نه سال حكومت مي نمايد و زمين را از عدل و داد پر مي كند.[2]
بسياري از علماي اهل سنت احاديث مهدي را متواتر دانسته يا تواتر آنها را از ديگران نقل كرده اند و بدان اعتراضي ننموده اند مانند ابن حجر هيتمي در الصواعق المحرقه و شبلنجي در نور الابصار ابن صباغ در الفصول المهمه محمد الصبان در اسعاف الراغبين گنج شافعي در البيان شيخ منصور علي در غاية المأمول سويدي در سبائك الذهب و جمعي ديگر و همين تواتر ضعف سندي را كه در بعضي از آنها موجود است جبران مي كند.
به عنوان نمونه عسقلاني مي نويسد خبر متواتر مفيد يقين است و عمل به آن نياز به بحث ندارد.[3]
سيد احمد شيخ الاسلام و مفتي شافعي مي نويسد احاديثي كه در مورد مهدي وارد شده كثير و متواتر است در بين آنها هم حديث صحيح وجود دارد و هم ضعيف اما چون احاديث كثيرند و روات و نويسندگان آنها نيز زيادند بعض آن احاديث بعضي ديگر را تقويت مي كند و بر روي هم مفيد يقين مي باشند.[4]
اما در مورد تفاوت آنان با تشيّع:
تنها تفاوتي كه اهل سنت با شيعيان دارند اين است كه آنها نوعاً تولد حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ را انكار مي كنند و مي گويند شخصيتي كه پيامبر اسلام از قيام او پس از غيبت خبر داده هنوز متولد نشده و در آينده تولد خواهد يافت.[5] اما شيعيان با تعليل و براهين متقن معتقدند كه امام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ در سال 255 ه . ق از نسل امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ متولد گرديده و داراي دو غيبت صغري و كبري مي باشد.[6]
اضافه بر دلايل تاريخي كه بر تولد امام زمان وجود دارد اگر امام زمان متولد نشده و زنده نباشد نبايد پيامبر اسلام مي فرمود من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهليه (يعني هر كس بميرد امام، زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلي مرده است."[7] زيرا با نبودن امام زمان چنين كلامي از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ غير معقول است.
ثالثاً: تعداد قابل توجهي از اهل تسنن از مورخان و محدّثان آنها تولد حضرت را دركتب خود ذكر كرده و آن را يك واقعيت دانسته اند بعضي از پژوهشگران بيش از صد نفر از آنان را معرفي كرده اند.[8]
اهل سنت پس از اقرار به تولد و زنده بودن حضرت مهدي در اينكه از اولاد كيست اختلاف دارند:
بعضي مي گويند، امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ از اولاد امام حسن مجبتي است.[9] ابن حجر در سرّ اين مي گويد امام حسن مجتبي به خاطر شفقت با امت خلافت را ترك كرد و با معاويه صلح كرد خداوند هم امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ را از اولاد او قرار داد و رواياتي را كه مي گويد مهدي از اولاد امام حسين ـ عليه السّلام ـ است را واهي شمرده و مي گويد دليلي بر اين وجود ندارد.[10]
در پاسخ مي گوئيم، اين قول رد شده است زيرا ممكن است راوي يا ناسخ اشتباه كرده باشند زيرا حسن و حسين خيلي به هم نزديك مي باشند و قبلاً به دليل نقطه نداشتن كلمات خيلي از اين اشتباهات رخ مي داده.
2ـ نسبت امام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ به امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ مانند خود امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ به پيامبر مي باشد كه از طرف مادر به حضرت متصل مي شود زيرا مادر امام محمّد باقر فاطمه دختر امام حسن مجتبي و همسر امام سجاد ـ عليه السّلام ـ مي باشد. بنابراين مي شود گفت از فرزندان امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ باشد هم از فرزندان امام حسين ـ عليه السّلام ـ و هيچ منافاتي هم با هم ندارند. و تعارضي بين آنها نيست. براي تأييد اين مطلب رواياتي به اين مضمون هم از علماي شيعه و هم از علماي اهل تسنن نقل شده است.[11]
اما مسئله صلح امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ با معاويه كه اساس ظلم و در جامعه اسلامي بنا نهاد و هيچ گونه ربط منطقي با وجود امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ ندارد و نيز امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ عنوان پاداش و جايزه را ندارد كه بر اين صلح مترتب گردد. افزون بر اين مطالب لازمه اين سخن تأييد معاويه و دستگاه او از طرف خداوند مي باشد كه نتيجه آن محكوميت امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ است پس نبايد پاداشي به آن مترتب گرددگذشته از اينها مي تواند اين حديث جعلي و ساختگي باشد كه ترمذي در كتاب خود آورده است. احاديث زيادي از اين نمونه در كتاب او و ساير كتاب ها وجود دارد. به دليل عنادي كه با شيعيان داشته اند.
براي مطالعة بيشتر به كتاب هاي ذيل مراجعه شود:
1. دادگستر جهان، آيت الله اميني.
2. كتاب حكومت جهاني امام مهدي، آيت الله مكارم شيرازي.
3. نجم الثاقب در احوالات امام زمان مرحوم حاج ميرزا حسين طبرسي نوري.
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: من و دوازده تن از فرزندانم و تو اي علي بند و قفل زمين هستيم (يعني زمين به واسطه ما است كه پا برجاي ايستاده) به سبب ما خدا زمين را ميخ كوبيده تا اهلش را فرو نبرد چون دوازدهمين فرزندم از دنيا برود زمين و اهلش را فرو برد و مهلت داده نشوند.[12]

پی نوشتها:
[1] . صحيح ترمذي، ج 9، ب ما جاء في المهدي، ص 74، ينابيع الموده، تأليف شيخ سليمان، طبع سال 1380، ج 2، ص 180، البيان في اخبار صاحب الزمان، تأليف محمد بن يوسف شافعي، طبع نجف، ص 57.
[2] . مسند احمد، ج 3، ص 28، در باب مسندات ابي سعيد الخدري احاديثي راجع به مهدي ذكر شده، ينابيع الموده، ج 2، ص 227.
[3] . كتاب نزهة النظر تأليف احمد بن حجر عسقلاني، ط كراچي، ص 12.
[4] . كتاب فتوحات الاسلاميه، ط مكه، ط اولي، ج 2، ص 205.
[5] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احياء كتب العربيه، 1960، ج 7، ص 94، و ج 10، ص 96.
[6] . اين مطلب را همه علماي شيعه در كتب خود آورده اند به عنوان نمونه شيخ عباس قمي، در منتهي الآمال، علماي اهل سنت نيز اين موضوع را نقل كرده اند مانند شيخ سليمان قندوزي، ينابيع الموده، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 3، ب 71، ص 82.
[7] . اين حديث به عبارات گوناگون نزديك به 18 متن از علماي شيعه و سني كه همه از نظر مفهوم نزديكند نقل شده و علماي اهل سنت آن را متواتر ذكر كرده اند و ناقلان از اهل تسنن فقط 70 مورد مي باشد كه به عنوان نمونه بعضي نقل مي شود، 1ـ مسند ابو داوود، سليمان بن داوود (طيالسي)، م 204. 2ـ نقض العثمانيه نيز از اسكافي ص 11 و 12 و به نقل ازابن ابي الحديد، ج 13، ص 242. 3ـ مسند احمد بن حنبل، م 241، ج 2، ص 83 و 154 و ص 111، از ابن عمر و ص 296 از ابوهريره.
[8] . ابن حجر هيثمي، در الصواعق المحرقه، ط 2، قاهره، 1358 ه . ق، ص 208، شبراوي الاتحاف بحب الاشراف، ط 2، قم ، منشورات الرضي ، 1363 ه . ش. ص 179.
[9] . ترمذي، سنن.
[10] . صواعق المحرقه، همان.
[11] . حافظ ابو نعيم احمد بن عبدالله مناقب المهدي.
[12] . تاريخ يعقوبي، نجف منشورات، المكتبة الحيدريه، 1384 ه . ق، ج 2، ص 206.

*****
*****

مهدويت در اديان ديگر را توضيح دهيد؟
پاسخ :

در پاسخ به اين سؤال لازم است مقدمه اي را به عنوان مدخل بحث تقديم نماييم سپس موضوع مهدويت را در اديان ديگر را بررسي كنيم:
مقدمه: همان گونه كه مي دانيد مهدويت از واژه هايي است كه كاركرد اختصاصي آن به حوزه اسلام و مسلمانان مربوط مي شود و اين واژه برگرفته از روايات اسلامي در اين خصوص است.[1] ليكن در ميان پيروان اديان و مذاهب جهان با اسامي مختلف و گوناگوني مطرح است كه در ضمن بحث روشن خواهد شد چرا كه اين انديشه (موعود) از خصايص بشري است.[2] و همة اديان معروف موعود دارند.[3] توجه و اهتمام پيروان اديان به موضوع موعود (مهدويت) به ضعف و قوت آنان بستگي دارد. يهوديان پس از سقوط دولتشان به وسيلة بختنّصر و مسيحيان پس از تشكيل دولتشان به وسيلة قسطنطين بيشتر منتظر موعود بوده اند و ميان مسلمانان شيعيان اثني عشري كه دلالت نداشته اند از اهل سنت كه دست داشته اند بيشتر منتظر بوده اند.[4] پس از بيان اجمالي اين انديشه مصرفي مصاديق عيني مهدويت در اديان مي تواند روشني بخش باشد. اين عنوان را به پادشاهان اسرائيل و كاهنان بزرگ و بالاخره شاهان غير اسرائيلي مثل كورش كه معتقد بودند وي را خدا برگزيد و مسح كرد اطلاق مي كردند از آن پس عنوان مسيح حكايتگر شخصيت پرجذبه اي بوده است كه بايد مي آمد تا پادشاهي اسرائيل را احياء كند خصايص او در يهوديت عبارتند از پادشاهي مسح شده، دين مداري عادل، پيامبر آخر الزمان از نسل داود.[5] بنابر باور يهود آن گاه كه مسيح بيايد در پادشاهي خدا بر زمين مستقر مي شود و همه ملت ها به اورشليم باز خواهند گشت بدين سان يهوديت انتظار قديمي را تجربه مي كند اما در اين اواخر جريانات پيشرو يهودي كمتر بر انديشه مسيح شخصي گردن مي نهند و برخي محافل يهودي برپايي حكومت اشغالگر اسرائيل را به مثابة آغاز رهايي به زنان سوي مسيح مي دانند و از طرفي بسياري از اسرائيلي هاي سكولار اصولاً هر مشكل از اميد به مسيح آينده را رد مي كنند.[6]
مهدويت در مسيحيت
انديشه موعود در مسيحيت به سه گونه نمودار گشته است در يك پرده همان انديشه موعود يهودي است كه در آن عيساي ناصري (حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ ) نقش مسيح نجات بخش را ايفا مي كند و در پردة ديگر با نويد رجعت عيسي» به مثابه «داور جهان» در آخر الزمان نمايشگر سنخ ديگري از انديشه موعود است و در چهره سوم سخن از شخص ديگري است كه خود عيسي مسيح وعدة آمدنش را مي دهد كسي كه چونان «تسلي دهنده» و «روح راستي» مي آيد و بر مسيح جلالت مي بخشد و بر او شهادت مي دهد مسيحيان اين را همان روح القدس مي دانند و معتقدند كه اندك زماني پس از مسيح ظهور كرد و همو هماره بر كليسا حكم رانده است دربارة گونة اول از انديشه منجي موعود در مسيحيت كه با مصرفي عيسي به عنوان مسيح موعود يهود رخ نمود چونكه قابل تأمل است. نخست اين كه يهوديان كه خود صاحب اصلي اين انديشه و وعده بوده اند هرگز به آساني به پذيرش اين ادعا تن ندادند و با مطرح ساختن اين كه مسيح موعود بايد از نسل داود باشد و با تأكيد بر پادشاه بودن مسيح كه عيسي فاقد اين شرط بود و با استناد به سرودها كه امكان مسيح بودن عيسي را نفي كرده تحقق اين وعده را عيسي نپذيرفتند. دوم اين كه مسيح يهود پسر خدا نبود ولي مسيحيت عيساي ناصري را به مثابه پسر خدا معرفي مي كرد.[7]
اما در باب دوم و گونه ديگر انديشه موعود در مسيحيت كه در جهت عيسي مسيح به عنوان داور جهان در آخر الزمان را وعده مي دهد چونكه گفتني است. اول آن كه در عهد جديد يادآور شده اند كه عيسي با رنج به جاي بني آدم و با مرگ خويش به انتظار موعود نجات بخش پايان داد اما دوباره بر مي گردد تا داور جهان باشد نكتة دوم هم اين كه موعود مسيحي وقتي به صورت داور جهاني رجعت مي كند اين انديشه نجات بخش وي را با ديگر فرهنگ ها متفاوت ترسيم مي كند و نكتة سوم اين كه عهد جديد از سياسي كردن مسيح موعود برحذر است.[8] و چهرة سوم موعود مسيحي چهره اي به كلي ديگر است او آن مسيحي نيست كه امت موسوي انتظارش را مي كشيدند و به باور امت عيسي همو بود كه آمد و هموست كه باز خواهد آمد اين فرد ديگري است كه عيسي مسيح وعده آمدنش را مي دهد. نكته اي كه در اين جا هست تلقي مسيحيان از فرازهاي انجيل يوحنا «16: 27 / 14 : 17، 16: 8» است مسيحيت هرگز به اين تن در نداد كه «تسلي دهنده» و «روح راستي» كه كتاب مقدس وعده آمدنش را داده كسي چون پيامبري يا وصي پيامبري باشد بلكه مصداق اين وعده همان روح القدس بوده است بدينسان موعود آخر الزمان مسيحي از دانسته انديشه هاي موعود صرفاً اجتماعي و حتي موعود نجات بخش «معنوي ـ اجتماعي» به كنار مي رود.[9]
آيين زرتشت
در اين آيين موضوع موعود رهاننده با مفهوم سوشَينت از ريشه «سو» به معناي «سود رساننده» گره خورده است اين مفهوم في الجمله اشاره به كساني است كه به نوبت در رأس هر هزاره مي آيند و پليدي را ريشه كن و جهان را نو مي كنند مهم ترين ايشان آخرينشان است[10] و انديشه منجي موعود زرتشتيگري از سرچشمه هايي چون نويد شكست منش بد از منش خوب، دروغ از راست به دست خرداد و امرداد جريان مي يابد. در اين جا لازم است كه بگوييم در سنت متأخر زرتشتي اين آموزه را به اخرت شناسي پيوند مي دهند به گونه اي كه ظهور منجي به جريانات روز محشر و داوري در هم آميخته است گويا قيامت در همان زمان و در همين زمين برپا مي شود در كتاب بُندهش كه از متون متأخر زرتشتيان است پس از ياد كردن اوضاع مردمان به هنگام ظهور سوشينت مي گويد: «پس از آن سوشينت مردگان را بر مي خيزاند...» آن گاه به تفصيل به جريان داوري مي پردازد.[11]
اسلام مهدويت و موعود اسلامي و به ويژه موعود شيعي دوازده امامي در ميان موعود باوري اديان از ويژگي ها و جايگاه برجسته اي برخوردار است و آن دين كه هدف اصلي از بعثت انبياء كامل كردن شرايط براي رشد و تكامل آزادانه و آگاهانه انسان ها بوده كه به وسيلة قرار دادن وحي الهي در دسترس مردم تحقق يافته و همچنين كمك به رشد عقلاني و تربيت روحي و معنوي افراد مستعد از همين شمار است به هر حال انبياء در صدد تشكيل جامعه ايده آل بر اساس خدا پرستي و ارزشهاي الهي و گسترش عدل و داد در سراسر زمين بوده اند و هر كدام در حد امكان قدمي برداشته اند كه براي بعضي شرايط تشكيل حكومت جهاني فراهم نشده است البته خداي متعال در كتابهاي آسمانيش وعدة تحقق حكومت الهي را در پهنه زمين داده است.[12] با توجه به اين كه امامت متمم نبوت و تحقق بخش حكمت خاتميت است مي توان نتيجه گرفت كه اين هدف به وسيلة آخرين امام تحقق خواهد يافت و اين همان مطالبي است كه در روايات متواتري كه دربارة حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ وارد شده مورد تأكيد قرار گرفته است.[13] خلاصه سخن اين كه مهدويت به لحاظ ماهيت و كاركرد گونه هاي مختلفي دارد كه برخي به لحاظ ماهيت موعود شخصي است مثل مسيح براي مسيحيان و برخي به لحاظ كاركرد انحصاري قوم مدار است مثل موعود يهوديت و صهيونيسم و برخي به لحاظ آرمان موعود مقطعي است زرتشت و بالاخره برخي به لحاظ كاركد، فراگير، و آرمان رو به آينده است مثل موعود اسلامي كه موعودي جهان شمول نيز هست.[14]
براي مطالعة بيشتر به كتب ذيل مراجعه گردد:
1. سايت موعود.
2. شبكة امام مهدي.
3. مجله هفت آسمان، شماره هفتم، سال دوم
خداي متعال مي فرمايند: «ما مي خواستيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم.[15]

پی نوشتها:
[1] . ر. ك: آموز عقايد آيت الله مصباح، ص 332، چاپ سوم 78، سازمان تبليغات اسلامي.
[2] . علي موحديان عطاء، هفت آسمان فصلنامه تخصصي اديان و مذاهب ش 12 و 13 سال سوم و چهارم زمستان 80 و بهار 81.
[3] . حسين توفيقي، هفت آسمان، فصلنامه تخصصي اديان و مذاهب، ش 22، سال ششم، تابستان 83.
[4] . همان، ص 2 ـ 102.
[5] . هفت آسمان، ص 110 به نقل از معجم الاديا المسيحي، جان، كوربون.
[6] . همان، ص 111.
[7] . انجيل يوحنا28: 8/13:3/51:1 و همچنين هفت آسمان ص 112، ش 12 و سيزدهم مقاله علي موحديان عطار.
[8] . هفت آسمان، ش 12،13، ص 113.
[9] . همان، ص 115.
[10] . ر. ك: هفت آسمان، ش 12 و 13، ص 119 ـ 120.
[11] . همان، ص 121 به نقل از سوشيانت با سير انديشة ايرانيان دربارة موعود آخرالزمان، ص 109، علي اصغر مصطفوي.
[12] . سورة مباركه انبيا، 105 در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد.
[13] . ر. ك: آموزش عقايد، آيت الله مصباح يزدي، ص 330، چاپ سوم، تابستان 78، ناشر شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي.
[14] . هفت آسمان، ش 12 و 13، ص 108 ـ 109.
[15] . سورة مباركه قصاص، 5.

منبع: اندیشه قم




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط