هجرت پيامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) سرآغاز گسترش اسلام
نقشه قتل پيامبر
پيامبر(صلی الله علیه واله)پس از هجرت يارانش، در شهر مكه در انتظار اجازه هجرت بود، خداوند او را به خواندن اين دعا رهنمون شد تا به خويشتن آرامش دهد: وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً.
تمام ياران مؤمن پيامبر، كه با آن حضرت در مكه باقى ماندند به جز على بن ابىطالب و ابوبكر، مورد ظلم و ستم قرار گرفته و به زندان افتادند.
وقتى قريش ديدند پيامبر از پيروان و ياران بسيارى در مدينه برخوردار شده و كسانى كه در مكه به او گرويدهاند نيز به سوى آنان در حركتند و مىدانستند كه پيامبر نيز خواه ناخواه به آنان مىپيوندد، لذا در <دارالندوه» گرد هم آمده و به مشورت پرداختند تا درباره آن حضرت تصميمى بگيرند: بعضى پيشنهاد كردند او را از سرزمين خود بيرون برانند و دستهاى ديگر به زندانى كردن او رأى دادند. و ابوجهل پيشنهاد قتل آن حضرت را داد، به گونهاى كه قبيله او نتوانند از قاتلين وى انتقامجويى كنند، به اين طريق كه از هر قبيله جوانى چابك و سرشناس انتخاب كنند و به هر يك شمشيرى بُرّنده بسپارند و آنگاه بر پيامبر هجوم برده و همه با هم با يك ضربت كار او را تمام كنند؛ زيرا اگر اين گونه عمل كنند، خون پيامبر ميان قبايل به هدر رفته و قبيله وى قادر نخواهد بود از همه آنها انتقام بگيرد، و بدين سان به گرفتن ديهاى كه بدانان پرداخت شود راضى خواهندشد. همگى با پيشنهاد اخير موافقت كرده و سپس پراكنده شدند.
جبرئيل(ع) بر پيامبر نازل شد و وى را در جريان نقشه قوم او قرار داد و از او خواست آن شب را در بستر خويش نخوابد.
نجات پيامبر (صلی الله علیه واله)
پيامبر خدا (صلی الله علیه واله)از خانه خود بيرون رفت و خداوند وى را از ديدگان آنها نهان داشت و دشمنان متوجه حضرت نشدند. پيامبر (صلی الله علیه واله)آهنگ خانه ابوبكر نمود تا با هم مهاجرت كنند و تصميم گرفتند براى مخفى ماندن به غار ثور پناه ببرند.
ابوبكر قبل از حركت به پسرش عبدالله گفت: فرداى آن روز به آنچه كه مردم درباره آندو مىگويند ، گوش بسپارد و شبانگاه خبرها را به آنها برساند و از پسران عامر بن فهيره خواست كه گوسفندان او را در روز به چرا برده و هنگام شب آنها را به مسير غار بياورد تا از شير آنها بنوشند و آنگاه جهت احتياط همراه با پيامبر از در كوچكى كه پشت ديوار خانهاش قرار داشت به سمت غار حركت كردند و بدين سان رسول خدا (صلی الله علیه واله) از نقشه قتل، رهايى يافت و اين آيه شريفه در اين باره نازل گشت:
وَ إِذ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الماكِرِينَ؛(2)
و آنگاه كه كافران با تو از در مكر و حيله درآمدند تا تو را زندانى نموده يا بكشند و يا از شهر خارج كنند، آنان به حيله متوسل شدند و خدا نيز با آنان حيله نمود و مكر الهى برتر از آنان است.
در جستجوى پيامبر(صلی الله علیه واله)
و خداى سبحان در اين باره فرموده است:
إِلّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذ هُما فِى الغارِ إِذ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ العُلْيا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛(4)
اگر او را يارى نكنيد، خدا او راكمك خواهد كرد، آنگاه كه كافران او را از مكه بيرون راندند و زمانى كه يكى از آن دو كه در غار بودند، به همسفر خود گفت: اندوهگين مباش، به راستى كه خداوند با ماست. خداوند آرامش خاطر بر او فرستاد و با لشكريان غيبى كه شما آنها را نديديد او را يارى نمود و نداى كافران را پست و نداى خدا را مقام بلند و پر ارج قرار داد و خداوند قدرتمند و داناست.
رسول اكرم(صلی الله علیه واله)با همسفر خود سه روز در غار به سر بردند تا اينكه قريش از يافتن آنها مأيوس شدند و سپس فرد راهنما دو مركب برايشان آورده و از بيراههاى در نواحى ساحلى، به سمت مدينه رهسپار گرديدند. هجرت پيامبر(صلی الله علیه واله)در ماه ربيع الاولِ سال سيزدهم بعثت صورت گرفت و در آن زمان پنجاه و سه سال از سن مبارك آن حضرت مىگذشت.
حفظ جان پيامبر(صلی الله علیه واله)
سراقه مردى قوى هيكل و در شجاعت معروف بود، و بىآنكه كسى در جريان قرار گيرد زره به تن كرد و بر مركب خويش سوار شد و به تعقيب آن سه نفر پرداخت تا شايد محمد(صلی الله علیه واله)را بين آنان بيابد و به جايزه نايل شود.
ابوبكر سوارى را غرق در سلاح ديد كه به آنان نزديك مىشد، از اين صحنه به وحشت افتاد، ولى رسول اكرم(صلی الله علیه واله) با اطمينان به حركت خود ادامه داد و پيوسته در دعا و نيايش بود و از تلاوت قرآن باز نمىايستاد و در حالى كه سراقه به سرعت به سوى آنان مىآمد، اسبش او را به زمين كوبيد، وى از جا برخاست و تلاش كرد مجدداً خود را به آنان برساند و آنگاه كه خيلى نزديك رسيده بود، بار دوم نيز پاهاى اسب او تا زانو به زمين فرو رفت و سراقه را به جاى دور دستى پرتاب كرد كه با سلاح خود درهم غلتيد. سراقه اين وضع را به فال بد گرفت و پى برد كه در اين كار با شكست مواجه خواهد شد و با خود گفت: محمد(صلی الله علیه واله)دعوت خود را علنى ساخته و پيروز خواهد شد. از اين رو از آنها امان خواست و از رسول خدا(صلی الله علیه واله)تقاضا كرد اماننامهاى برايش بنويسد تا نشانهاى ميان آنان باشد. پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) به عامر بن فهيره دستور داد تا اماننامهاى براى او نوشت و وى آن را گرفت و از همان راهى كه آمده بود بازگشت. بعد از آنكه سراقه از تعقيب پيامبر ناكام شد، كسانى را كه قصد تعقيب رسولخدا (صلی الله علیه واله) داشتند به اشتباه مىانداخت و بعد از آنكه واقف شد پيامبر(صلی الله علیه واله) وارد مدينه شده است، ماجراى خود و پيامبر را براى مردم نقل كرد.
ورود به قبا
رسول خدا (صلی الله علیه واله) مدت هشتروز در بيابان سوزان راه پيمود تا به منطقهاى به نام «قبا» در شش ميلى مدينه رسيد و گروه زيادى از ياران حضرت به دليل بيمى كه بر جان پيامبر از ناحيه دشمنان داشتند، مسلحانه به استقبال آن حضرت آمده بودند.
پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله) بر بنى عمرو بن عوف وارد شد و بيش از ده روز نزد آنان اقامت گزيد و در اين فاصله رسول خدا نخستين مسجد در اسلام را بنا كرد كه به مسجد قبا معروف است، و قرآن به اين مسجد اشاره مىكند.
لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهِّرُواْ وَاللَّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرِينَ؛(5)
و مسجدى كه از روز نخست براساس تقوا بنا شد ، سزاوارتر است كه در آن به نماز بايستى. در آن مردانى وجود دارند كه علاقهمندند پاك و پيراسته باشند و خداوند پاكان را دوست دارد.
و پيامبر اسلام با ياران خود در بناى اين مسجد تشريك مساعى داشت.
سخنرانى پيامبر(صلی الله علیه واله)
حمد و سپاس خدا را سزد، او را سپاس مىگويم و از او درخواست كمك و يارى دارم، به آمرزش او اميد بسته و از او هدايت مىطلبم، ايمان بدو آورده و به وى كفر نمىورزم. با هركس كه به انكار او برخيزد دشمنى خواهم كرد و گواهى مىدهم كه جز خداى يگانه معبودى نيست و محمد بنده و فرستاده اوست كه او را در برههاى از آمدن پيامبران، و وجود اندكِ علم و دانش و گمراهى مردم، در گذشت زمان و نزديكى رستخيز، با مشعل هدايت و نور و پندواندرز به سوى مردم فرستاد. كسى كه از خدا و رسول او پيروى كند، هدايت و كسى كه نافرمانى آنان كند منحرف گرديده و به گمراهى سختى دچار گشته است. شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم؛ زيرا برترين چيزى كه مسلمانى آن را به مسلمان ديگر سفارش كند، تشويق و ترغيب او به آخرت و سفارش به تقواى الهى است. از آنچه خدا شما را بر حذر داشته پرهيز نماييد كه پند و نصيحتى بهتر از اين وجود ندارد، تقوا براى آن كس كه از خدا بيم داشته باشد، يارى راستين براى دستيابى به سعادت آخرت است. كسى كه كارهاى نهان و آشكار خويش را طبق فرموده خداوند و به خاطر او انجام دهد، در دنيا سبب نيكنامى او شده و در آخرت آنگاه كه هركس نياز به اعمال پيش فرستاده خويش دارد، ذخيره پس از مرگ او خواهد بود و اگر كارهايش غير از اين باشد آرزومند است كاش آن را انجام نداده بود. خداى سبحان شما را از خود برحذر مىدارد و او به بندگانش مهربان است، سخنش راست و وعدهاش تخلفناپذير است. خداوند مىفرمايد: ما يُبَدَّلُ القَوْلُ لَدَىَّ وَما أَنَا بِظَلّامٍ لِلْعَبِيدِ. در امور دنيا و آخرت و آشكار و نهان از خداى خويش بيمناك باشيد؛ زيرا: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً؛ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً. تقواى الهى انسان را از ناخرسندى و كيفر و خشم خداوند مصون مىدارد و موجب سرافرازى و خشنودى پروردگار و بالابردن مقام و منزلت شخص مىگردد.
[از آنچه خدا به شما داده] بهرهمند شويد و در دستورات الهى كوتاهى نورزيد، خداوند كتاب خود را به شما آموخته و راه خويش را ارائه داده است تا راستگويان را از دروغگويان باز شناسد، همان گونه كه خداوند به شمإ؛هه احسان نموده، شما نيز نيكى و احسان كنيد و با دشمنانش دشمنى و در راه او به نحوى بايسته مبارزه و پيكار نماييد. او شما را برگزيد و مسلمانتان ناميد تا هر كسى به هلاكت مىرسد و يا زنده مىماند، با دليل و برهان باشد. قدرت از آن خداست. خدا را بسيار ياد كنيد و براى پس از مرگ، عمل نيك انجام دهيد، چه اينكه اگر كسى ارتباط ميان خود و خدا را سامان بخشد، خداوند بين او و مردم را اصلاح مىكند، چون حاكم بر مردم، خداست، نه اينكه مردم بر او حاكمند، او مالك مردم است، نه مردم مالك اويند، هيچ گونه قدرت و توانى جز از ناحيه خداوند بزرگ وجود ندارد.»(6)
پيامبر(صلی الله علیه واله) در مدينه
طلع البدر علينا وجب الشكر علينا
من ثنيات الوداع ما دعا للَّه داع
آن روز، روزى سرشار از شادى و سرور بود كه مدينه مانند آن را در تاريخ خود سراغ نداشت و از سويى هر يك ازمردم علاقهمند بودند حضرت در خانه آنها حضور يابد، ولى پيامبر(صلی الله علیه واله) مهار شتر را رها ساخت تا هر كجا خواهد برود، و به انبوه جمعيت مشتاقى كه پيرامون وى حلقه زده بودند فرمود: شتر را رها كنيد؛ زيرا مأموريت دارد؛ يعنى هركجا كه شترِ پيامبر زانو بزند، حضرت در همانجا اُطراق خواهد كرد. شتر به راه خود ادامه داده تا به منطقه «مربد(7)» مقابل خانه ابوايوب انصارى رسيد، و در آنجا خوابيد. زمين «مربد» متعلق به دو نوجوان يتيم بود و رسول خدا(صلی الله علیه واله)آن را از ولىّ آنها خريدارى كرد و در آن مسجدى را كه امروزه به حرم نبوى شريف معروف است بناكرد (ساختمان اين مسجد تاكنون چندين بار تجديد بنا گرديده است). تا زمانى كه مسجد پيامبر(صلی الله علیه واله)بنا گرديد و خانهاش در جوار آن ساخته شد، آن حضرت در خانه ابوايوب انصارى اجلال نزول فرمود.
شخص پيامبر در ساختن مسجد كمك مىكرد تا مسلمانان را به كار تشويق نمايد. مهاجر و انصار نيز در ساختن مسجد تشريك مساعى داشته و به بناى آن ادامه دادند. پيامبر(صلی الله علیه واله)شخصاً همراه مسلمانان سنگ بنا را حمل مىكرد و مىفرمود:
اللهمّ لا عيش الّا عيش الآخرة
فاغفر الأنصار و المهاجرة؛
بار خدايا، زندگى جز زندگى آخرت نيست، پس انصار و مهاجرين را ببخشا.
رسول خدا (صلی الله علیه واله)خانه خويش را متصل به مسجد بنا كرد و در آن سكونت گزيد.
و آنگاه كه پيامبر(صلی الله علیه واله) در مدينه استقرار يافت در پى اعضاى خانوادهاش كه در مكه بودند فرستاد(8). عبدالله بنابوبكر نيز همراه خانواده پدر با آنان از مكه خارج شد، ولى مشركين مكه برخى از مسلمانان مستضعف را از مهاجرت باز داشته و آنها را به زندان افكندند و مورد آزار و اذيت و شكنجه قرار دادند.
پيمان برادرى
در ابتداى هجرت در شهر مدينه، قبايل گوناگونى سكونت داشتند. نخستين گروه آنان كسانى بودند كه دعوت پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله)را پذيرا گشته و به رسالت وى ايمان آورده بودند، و پيامبر آنها را انصار ناميد. دسته ديگر مهاجرانى بودند كه از مكه به مدينه گريخته بودند و دسته سوم؛ يهوديان را تشكيل مىدادند و سرانجام بتپرستانى كه هم چنان بر شرك به خدا باقى ماندند، و با وجود اين تعددِ قبايل، ميان مردم اصيل مدينه، كينههاى ديرينه و ريشهدارى وجود داشت كه در بسيارى موارد، آتش جنگ را ميان آنان شعلهور ساخته بود و ناگزير، اين وضعيت، تدبيرى اساسى مىطلبيد كه به اختلافات گوناگون اين جامعه از هم پاشيده پايان دهد.
نخستين گامى كه رسول اكرم (صلی الله علیه واله) در اين زمينه برداشت، چارهانديشى در امر گذران زندگى اين مهاجران بود، چه اينكه بيشتر آنان در خلال اقامت خود در مكه، از زندگى مناسب و مرفهى برخوردار بودند، ولى براى حفظ دين خود ناگزير شدند ثروت و دارايى خويش را رها سازند.
راهحلّى كه رسول خدا(صلی الله علیه واله)انجام داد، پيمان(9) برادرى ميان انصار و مهاجرين بود، لذا بدانها فرمود: «براى خدا، هر دو تن از شما با يكديگر برادر باشيد». اين برادرى در دين به اين سبب بود كه آنها به كمك يكديگر شتافته و در مشكلات زندگى، دست يارى به هم بدهند و همان گونه كه برادران نسبى(10) از يكديگر ارث مىبرند، اين برادران نيز از يكديگر ارث ببرند. هر يك از انصار، برادر مهاجر خويش را به خانه خود راه داد و بهگونهاى شگفتانگيز از وى پذيرايى به عمل آورد از جمله: وقتى عبدالرحمان عوف به مدينه آمد، رسول خدا(صلی الله علیه واله)ميان او و سعدبن ربيع انصارى پيمان برادرى بست. سعد به او گفت: اى برادر، من بيش از همه مردم مدينه مال و ثروت دارم، اينك نيمى از آن مربوط به تو باشد و داراى دو همسر هستم، هر كدام را كه بپسندى با طلاق از او جدا مىشوم تا به ازدواج تو در آيد. عبدالرحمان گفت: خداوند به تو و خانواده و اموالت خير و بركت دهد، مرا به بازار راهنمايى كن ، وى به بازار رفت و به داد و ستد پرداخت و بهره فراوانى برد و وضع زندگى او بسيار مناسب شد و زنى از انصار را به ازدواج خويش در آورد.
خداى متعال با اين فرموده، انصار را به جهت برخورد بسيار شايسته آنان با برادران مهاجر خود مورد ستايش قرار داده است:
وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدّارَ وَالإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ المُفْلِحُونَ؛(11)
انصار كه قبل از مهاجرين مدينه را خانه ايمان گردانيدند، مهاجرينى را كه به سوى آنان مىآيند دوست مىدارند، و در دل خود هيچ نيازى نسبت به آنها نمىيابند، مهاجران را بر خويش مقدم مىداشتند، هر چند خود نيازمند چيزى بودند و كسانى كه نفسشان از بخل نگاه داشته شود، آنها رستگارانند.
همانگونه كه خداوند با اين فرموده، انصار و مهاجرين را با هم به برترين چيزى كه نفس بدان علاقهمند است مژده داده است:
وَالسّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرِينَ وَالأَنْصارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِى تَحْتَها الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الفَوْزُ العَظِيمُ؛
آن دسته از مهاجرين و انصار كه سبقت به ايمان گرفتند و آنان كه به نكويى از آنها پيروى كردند، خداوند از همه آنها خشنود است و آنها از خدا، و براى آنها بهشتى كه از زير درختانش نهرهاى آب جارى است برايشان مهيا كرده است و براى هميشه در آنجا جاودان خواهند ماند و اين همان رستگارى بزرگ است.
پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) با اين پيمان برادرى دينى، دلها را به يكديگر نزديك نمود و وضعيت زندگى مهاجرانِ مستمند را سر و سامان بخشيد و اين يكى از جالبترين مظاهر مسؤوليت اجتماعى است كه اسلام آن را به جهت سازش طبقاتى و تحكيم پيوند و همبستگى، در دل پيروان خود رسوخ داده است.
پس از آن رسول اكرم (صلی الله علیه واله)با يهود پيمان بست و عهدنامه مشروحى ميان آنان و مهاجر و انصار نگاشت كه در آن بر حفظ وحدت مسلمانان و يكپارچگى آنها و حرمت جان و مال يكديگر و حرمت مدينه تأكيد شده بود، يهوديان در اين پيمان نامه قرارداد كرده بودند كه هريك از دو طرف بر دين و آيين خود باقى بمانند و اگر بحث و مشاجرهاى بين طرفين بهوجود آمد كه موجب به هم خوردن پيمان نامه شد، قضاوت و داورى به خداى عزّوجّل و رسول او حضرت محمد (صلی الله علیه واله) سپرده شود.
با انعقاد اين پيمان نامه و عقد برادرى ميان مسلمانان، وضعيت مدينه آرام گرفت و مسلمانان بىآنكه فتنه و آشوب و اذيت و آزارى آنها را تهديد كند، با آرامش خاطر به انجام دستورات دين خود پرداختند.
هجرت رسول اكرم (ص) و مؤمنين همراه وى از مكه به مدينه، نه جنبه فرار داشت و نه از بيم و ترس انجام پذيرفت و نه در اثر يأس و نوميدى بود و نه براى استراحت و آرامش از دشوارى دعوت و آزار و اذيت خويش، بلكه بدين جهت بود كه فاصلهاى ايجاد شود و طرفداران حقّ كه به ضعف كشيده شده بودند، توان خود را براى پايان دادن به ظلم و سركشى باز يابند.
رسول خدا(ص) و ياران مؤمن وى، با قدرت و توان قريش به مبارزه برخاستند و در راه عقيده و آرمانى كه جان خود را بر سر آن گذاشتند مكّه، وطن خويش را كه در آن نشو و نما كرده، و اموال و دارايى، كه عمر خويش را در راه بهدست آوردن آن صرف كرده بودند، به قصد مدينه ترك گفتند. پيامبر ...
درسهايى آموزنده از هجرت
رسول خدا (صلی الله علیه واله) و ياران مؤمن وى، با قدرت و توان قريش به مبارزه برخاستند و در راه عقيده و آرمانى كه جان خود را بر سر آن گذاشتند مكّه، وطن خويش را كه در آن نشو و نما كرده، و اموال و دارايى، كه عمر خويش را در راه بهدست آوردن آن صرف كرده بودند، به قصد مدينه ترك گفتند. پيامبر(صلی الله علیه واله) در مدينه، نظامى نوين براى جامعه اسلامى ايجاد نمود كه تبعيضات را از بين برد و اختلافات طبقاتى را محو گرداند و عدالت را در آن جامعه محقق ساخت، حضرت در مدينه سپاه اسلام را مركب از مهاجر و انصار تأسيس نمود كه با اين عمل به نشر و انتشارِ اصول و مبادى اسلام پرداخته و به سلطه قريش و بتپرستى در جزيرةالعرب پايان داد.
به همين دليل هجرت، رخدادى مهم در تاريخ دعوتِ اسلام به شمار آمد، چه اين كه هجرت، آغاز پيروزى رسول خدا (صلی الله علیه واله) در جهاد خويش براى تبليغ رسالت الهى بود و از اين رو، عمر(المستدرك على الصحيحين، ج3، كتاب الهجره، ص25.)، هجرت را مبدأ تاريخ اسلام قرار داد و گفت: هجرت، حقّ و باطل را از يكديگر جدا كرد و تاريخ را از هجرت آغاز كنيد.
يكى از جالبترين اشاراتى كه معناى هجرت در اسلام دارد اين است كه تاريخ اسلام از كسانى كه مكه را ترك گفته و به يثرب (مدينه) پناه آوردند، به (پناهنده) ياد نكرده است؛ زيرا آنان سزاوار ستايش الهى بودند، به همين سبب خداوند آنان را مورد ستايش قرار داد، همان گونه كه انصار را كه با آغوش باز و برادرانه و رفتارى بىنظير پذيراى آنان شدند، نيز ستوده است. خداى سبحان فرمود:
وَالسّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرِينَ وَالأَنْصارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ؛( توبه آيه 100.)
مهاجرين و انصارى كه در صدر اسلام سبقت به ايمان گرفتند و آنان كه به طاعت خدا از آنان پيروى كردند، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا.
بنابراين هجرت شيوه مصلحان است، هم آنان كه هجرت را پايگاهى نو براى دعوت خويش بر مىگزيدند، تاريخ درباره هجرت ابراهيم (ابوالأنبياء) چنين مىگويد: وى پس از آنكه پارسيان به مبارزه او برخاسته و قصد سوزاندن وى را داشتند، براى حفظ آيين خود، از عراق به شام هجرت نمود، چنان كه ماجراى هجرت موسى(ع) را نيز برايمان بازگو مىكند كه براى فرار از ستم فرعون و هوادارانش از مصر مهاجرت كرد. و از هجرت عيسى(ع) از بيت لحم به اورشليم (قدس) سخن به ميان آورده است.
لذا هجرت، ارزندهترين درسها را، چون صبر و شكيبايى در برابر مصايب و مشكلات و فداكارى و جانفشانى و پايدارى و استقامت در راه مكتب و عقيده و اطمينان به پيروزى را به ما مىآموزد.
ثمرات هجرت
«إِلّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذ هُما فِى الغارِ إِذ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ العُلْيا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ».
خداوند در اين آيه شريفه چگونگى بيرون رانده شدن نبىّ اكرم(صلی الله علیه واله) توسط كفار و هجرت نهانى او را در تاريكى شب به شهرى ديگر كه بتواند در آن آزادانه مردم را به خدا و پرستش او دعوت نمايد به تصوير مىكشد. خداى سبحان اين رخداد را به عنوان يك پيروزى قلمداد مىكند، آنگاه كه حضرت و رفيقش در غار پنهان شدند و كفار با تلاشى مذبوحانه در جستجوى آنها بر آمدند تا آن دو را به قتل برسانند.
بنابراين هجرت، از ديدگاه قرآن يك پيروزى است، چون رو آوردن به سوى خدا است، هر چند به مرگ منتهى گردد. خداى متعال فرمود:
وَالَّذِينَ هاجَرُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرّازِقِينَ؛( حج آيه 58)
آنان كه در راه خدا مهاجرت كردند و سپس به شهادت رسيده و يا از دنيا رفتند، مطمئناً خداوند آنان را در پيشگاه خويش نيكو روزى مىدهد و به راستى كه خداوند بهترين روزى دهندگان است.
لذا مسلمانان پيوسته مأمورند كه روبه سوى خدا آورند؛ يعنى به سوى او مهاجرت نمايند. خداى متعال فرمود: «فَفِرُّوا إلَى اللّهِ إنّى لَكُم مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ؛ بهسوى خدا رو آوريد به راستى كه من از ناحيه او برايتان بيم دهنده آشكارى هستم».
هجرتِ مؤمن به سوى خدا، آرامش و وقار و تأييد الهى را براى فرد به ارمغان مىآورد و او را در محدوده حفظ و حمايت خدا قرار مىدهد، به همين دليل رسول خدا (صلی الله علیه واله) به دوستش كه با هم در غار پنهان شده بودند فرمود: «لاتَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا». هجرت مؤمن به سوى حقّ، دليل بر اخلاص و عشق و محبت به اوست و لذا هجرت مستلزم ترك گناه است و به همين دليل پيامبر خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: «مسلمان كسى است كه ساير مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند، و مهاجر كسى است كه از منهيّات الهى هجرت كند و از آنها رو گردان شود».
از ديگر ثمرات هجرت، نيّت پاك و خالص براى خداى متعال است. اگر نيّت انسان متوجه ذات بارىتعالى باشد، همه اعمالش خير و همه كارهايش هجرت است، ولى اگر نيّت متوجه خدا نباشد، اعمال انسان هر چند به ظاهر خير باشند در پيشگاه خداوند پذيرفته و مقبول نمىافتند. رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: «اعمال انسان بستگى به نيّت او دارد و كسى كه بهسوى خدا و رسولش هجرت كند، به خدا و رسول او مىپيوندد و كسى كه رو به دنيا بياورد و يا [مثلاً] تمايل به ازدواج با زنى داشته باشد، هجرت او نيز همان چيز خواهد بود».
در اين مقوله، اسلام با كسانى كه مىگويند خير را به خاطر خير بودنش و يا براى خرسندى وجدان بايد انجام داد، مخالفت مىكند. عمل خير وقتى براى خدا نبود، تمايلات نفسانى آن را منحرف ساخته و به شرّ و تباهى مىكشاند. بنابراين نيّت خالص كه براى خدا باشد از مهمترين پايه و اركانى است كه آيين اسلام بر آن استوار شده است. براى روشن شدن ارزش و اهميت آن نيز رسول خدا (صلی الله علیه واله) پس از فتح مكه كه اسلام در آن بر دشمنانش پيروز گشت، مىفرمايد: «هجرتى برتر از فتح نيست -يعنى فتح مكه - مگر جهادى كه با نيّت خالص باشد».
پي نوشت :
1- اين عمل على بن ابىطالب(ع) نهايت فداكارى و اخلاص وى را به پيامبر مىرساند. او جان خود را در راه نجات جان پيامبر به خطر انداخت.
2- انفال (8) آيه 30.
3- مؤلف از ماجراى خوابيدن على(ع) در بستر پيامبر(صلی الله علیه واله)(ليلة المبيت) به سادگى گذشته، در صورتى كه بزرگانى چون يعقوبى از اهلسنت در اين زمينه داد سخن دادهاند. وى در كتاب خود مى گويد: خداوند در آن شب به جبرئيل و ميكائيل وحى كرد كه يكى از شما دو تن را محكوم به مرگ كردم. كداميك حاضر است در راه رفيقش از جان خود بگذرد. هر دو فرشته، زندگى را برگزيدند. خداوند بدانان فرمود: چرا مانند على بنابىطالب نبوديد؟ زيرا من ميان او و محمد برادرى ايجاد كرده و عمر يكى از آن دو را بيشتر قرار دادم و على مرگ را برگزيد، تا محمد زنده بماند - هم اكنون شما به زمين فرود آييد و او را از دشمنانش حفظ كنيد. آن دو فرمان الهى را انجام دادند و بالاى سر و پايين پاى على(ع) نشستند. جبرئيل مىگفت: <بخٍّ بخٍّ يابنابىطالب مَن مثلك، يباهى الله بك ملائكته؛ مرحبا بر تو اى پسر ابوطالب چه كسى مانند توست؟ خدا به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند». المستدرك على الصحيحين، ج3، ص5. ج».
4- توبه (9) آيه 40.
5- توبه (9) آيه 108.
6- ابن اثير، البدايه و النهايه و تاريخ طبرى.
7- محل خشك كردن خرما.
8- كسى كه از ناحيه رسول خدا(صلی الله علیه واله)مأموريت يافت، فَواطِم، يعنى فاطمه دخت پيامبر، فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر زبير و مسلمانانى را كه تا آن روز موفق به مهاجرت نشده بودند همراه بياورد، اميرالمؤمنين على(ع) بود. «ج».
9- مؤلف براى مهيا كردن زمينههاى بعدى در مباحث تاريخى، به ويژه بيعت على(ع) از بيان واقعيت اخوت پيامبر(صلی الله علیه واله)با على(ع) طفره رفته است. در اين زمينه رسول خدا(صلی الله علیه واله)فرمود: <تَاخوا فى الله أخوين أخوين؛ در راه خدا دوتا دوتا با هم برادرى كنيد» و سپس ميان ياران خود ايستاد و دست على(ع) را گرفت و فرمود: «اين هم برادر من است». سيره ابن هشام، بخش نخست، ص501. <ج».
10- اين ارث بردن تا زمان نزول آيه شريفه« أولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض» ادامه داشت و پس از آن ميراث، به نزديكانى كه قرآن بدانان تصريح كرده است منتقل گرديد.
11- حشر (59 ) آيه 9.