بدون پولس، تاریخ مسیحیت را نمیتوان فهمید. او بیتردید شخصیت دوم دنیای مسیحی است. بحث از او صرفاً بحث از یک شخص نیست؛ زیرا پولس مرحلهای از تاریخ کلیساست و شناختن پولس، شناخت مرحلهای مهم و حیاتی از تاریخ مسیحیت است؛ زیرا باید او را نخستین و بزرگترین عالم الهی مسیحی به شمار آورد؛ کسی که الهیات مسیحی را آغاز کرد.
تأثیر انکارناپذیر پولس تا حدی است که میتوان ادعا کرد مسیحیت بر اثر تلاش واصرار او به صورت یک آیین کاملاً متمایز از یهودیت درآمد. بدون پولس مسیحیت وضعیت کنونی را نداشت و شاید هنوز، مثل سالیان نخست مسیحیت، فرقهای از فرقههای یهودی بود. (1) گاه برای نشان دادن تأثیر افکار پولس در شکلگیری و تأسیس بنیادهای «مسیحیت تاریخی» - یعنی آنچه در روند تاریخ شکل گرفت و امروزه شاهد آن هستیم- نامههای پولس را «فلسفه اساسی عهد جدید» نامیدهاند. برخی از منتقدان نیز برای تمایز بین «مسیحیت تاریخی» با «مسیحیت حقیقی» - یعنی آنچه عیسی (علیه السلام) آورد - شعار «دین عیسی، نه الهیات پولس» را به کار میبرند. (2)
شخصیتی که بعدها بزرگترین رسول مسیحیت نام گرفت، حدود سال 3 میلادی در خارج از سرزمین فلسطین در شهر طرسوس (جنوب شرقی ترکیه امروزی) در خانوادهای یهودی متولد شد. نام اصلی او شائول بود؛ اما پس از گرایش به مسیحیت، نام پولس را برگزید. به گفته خودش: «روز هشتم مختون شد (3) و از قبیله اسرائیل از سبط بنیامین، عبرانیای از عبرانیان» بود. پدرش فَریسی بود و او را مطابق اصول پرشور این فرقه پرورش داد. پدر پولُس شارمندِ (4) امپراتوری روم بود و این امتیاز را به او نیز انتقال داد. در جوانی چند سالی در بیتالمقدس سکنا گزید و به تحصیل تورات و فراگیری اعتقادات یهودی نزد گملیئل - که برجستهترین عالم یهودی آن زمان بود - پرداخت. پولس در کنار این آموزشِ یهودی با فرهنگ یونانی - رومی نیز آشنایی داشت. هر چند زبان یونانیای که او در نامههایش به کار برده است نقص دارد؛ اما یونانی را روان صحبت میکرد، تا حدی که میتوانست برای اهالی آتن نیز سخنرانی و موعظه کند و در مواقع لزوم، میتوانست از نوشتههای معروف ادبیات یونان استفاده کند. پولس از هر دو فرهنگ یهودی و یونانی در شکل دادن به عقاید خود بسیار استفاده کرد. او با صناعت خیمهدوزی آشنایی داشت و تا حدی احتیاجات خود را از این راه به دست میآورد. (5)
او در ابتدا دشمن مسیحیان بود. کتاب مقدس نام وی را در داستان شهادت استیفان که برگزیده حواریان بود، مطرح کرده است. پولس در زمره مخالفان استیفان و دستاندرکار شکنجهی وی بود. (6) پس از این ماجرا، زمانی که آگاهی یافت که مسیح پیروانی در دمشق پیدا کرده است از یک کاهن بزرگ اجازه گرفت تا به آنجا برود و آنان را توقیف کند و با زنجیر به اورشلیم آورد. در اثنای سفر به دمشق، ناگاه رویایی عجیب، مسیر زندگی او را دگرگون کرد:
و در اثنای راه چون نزدیک به دمشق رسید، ناگاه نوری از آسمان دور او درخشید و به زمین افتاده آوازی شنید که بدو گفت: «شائول شائول برای چه بر من جفا میکنی؟» گفت: «ای سرور تو کیستی؟» سرور گفت: «من آن عیسی هستم که تو بدو جفا میکنی؛ لیکن برخاسته به شهر برو که آنجا به تو گفته میشود چه باید کرد.» اما آنانی که همسفر او بودند خاموش ایستادند چون که آن صدا را شنیدند؛ لیکن هیچکس را ندیدند؛ پس سولس از زمین برخاسته چون چشمان خود را گشود هیچکس را ندید و دستش را گرفته او را به دمشق بردند و سه روز نابینا بوده، چیزی نخورده و نیاشامید. (7)
در اثر این واقعه، انقلابی در شخصیت وی پدید آمد و به مسیح ایمان آورد و حتی مدعی شد که از مسیح مأموریت یافته است که حامی دین جدید باشد. (8)
پولس پس از این حادثه، سه سال را در بلاد عربستان گذراند و سپس به اورشلیم بازگشت و مورد عفو و محبت پطرس واقع شد و مدتی را با او به سر برد. (9)
پولس به مبلّغ مسیحیت تبدیل شده بود و با شور و حرارتی فراوان پیام مسیح را تبلیغ میکرد. او برای رساندن پیام مسیح به شهرهای زیادی سفر کرد و در بسیاری از شهرها توانست گروههایی را به خود جذب کند و کلیساهایی در آن شهرها بنا کند. (10) پولس سه مسافرت تبلیغی داشت. در مسافرت اول، برنابا و مرقس همسفر او بودند؛ اما در سفر دوم، به علت اختلاف شدیدی که میان برنابا و پولس درگرفت، پولس از برنابا جدا شد و شخصی به نام سیلاس را با خود برد. (11) در همین سفر، پولس با لوقا آشنا شد (12) که احتمالاً همان نگارنده انجیل سوم و کتاب اعمال رسولان است. (13) او در این سفرها هر خطری را به جان میخرید. این سفرهای تبلیغی پُرمشقت، رویارویی با مخالفان و استقامت بر نظرات خود، از پولس چهرهای مقاوم و صبور تصویر کرده است. خود او در نامههای متعدد، داستان صبر و استقامتش را به اطلاع دوستانش رسانیده است: «از یهودیان پنج مرتبه از چهل، یک کم [سی و نه عدد] تازیانه خوردم. سه مرتبه مرا چوب زدند. یک دفعه سنگسار شدم. سه کرّت کشتی شکسته شدم. شبانه روزی در دریا به سر بردم...». (14) البته گاه تابعیت رومیاش - که به او حقوقی همچون یک شهروند رومی میداد- باعث میشد از مجازاتهایی که در جریان فعالیت تبلیغیاش با آن مواجه میشد، رهایی یابد.
پولس در ترویج اندیشههایش، جدیت بسیار داشت. او هرگاه احساس میکرد مسیحیانِ یک شهر، افکار او را قبول ندارند یا اینکه از آنچه او به ایشان گفته است روی گردان شدهاند، به آنان نامه مینوشت. او در این راه گاه با تندی بسیار عمل میکرد. وی در نامهای اهالی کریت را سرزنش میکند و میگوید:
یکی از ایشان که نبی خاص ایشان است گفته است که «اهل کریت همیشه دروغگو و وحوش شهیر و شکمپرست و بیکاره میباشند.» این شهادت راست است... ایشان را به سختی توبیخ فرما تا در ایمان، صحیح باشند و گوش نگیرند به افسانههای یهود و احکام مردمانی که از راستی انحراف میجویند. (15)
به همین دلیل، ویل دورانت در توصیف او میگوید: «... بیشتر نافذ و پر شور بود تا مهربان و مؤدب». (16)
او در طی تبلیغ خویش، نامههای بسیاری به کلیساهای شهرهای گوناگون و گاه به اشخاص و دوستانش نوشت. این رسالهها حفظ شد و امروز از مجموع 27 کتابی که عهد جدید را تشکیل میدهند، چهارده کتاب، نوشتهی پولس و یا منسوب به او هستند. این امر خود نشان دهندهی جایگاه و اهمیت او در بین مسیحیان دورههای بعد است. (17)
در مورد سالهای پایانی زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما نقل است که در سال 64 یا 65 میلادی در روم اعدام شد. ترتولیانوس در حدود سال 200 میلادی نقل میکند که پولس را در رم سر بریدند و اوریگنس نیز مرگ پولس را در روم و در زمان نرون میداند. (18)
آرا و اندیشههای پولس
رسالههای پولس، به وضوح نشان دهندهی ادبیاتی خاص در تبیین و تبلیغ آیین مسیحیت است؛ ادبیاتی عرفانی که تفاوت بسیاری با ادبیات عیسی (علیه السلام) دارد. پولس به تعالیم عیسی (علیه السلام) اشاره نمیکند، عنوان ناصری را به کار نمیبرد، مطلبی را به حواریان، که ملازمان مسیح بودند، نسبت نمیدهد و مرجعی برای تأیید سخنان خود معرفی نمیکند. شاید علت این امر آن است که پولس هرگز عیسی (علیه السلام) را ندیده بود و آنچه درباره عیسی (علیه السلام) میدانست از مردم فراگرفته بود. آثار پولس برای شناخت شخصیت تاریخی عیسی (علیه السلام) چندان کمکی نمیکنند؛ زیرا عیسای مورد نظر او عیسایی است که در رؤیا و تجربهی شخصیاش شناخته است. شاید بتوان ادعا کرد که پولس عیسایی غیر از آنچه رسولان دیدهاند، خلق و معرفی کرده است. خود پولس نیز، در رسالهاش به غَلاطیان، به این نکته اشاره میکند: «اما ای برادران، شما را اعلام میکنم که انجیلی که من بدان اشارت دادم که به طریق انسان نیست؛ زیرا که من آن را از انسان نیافتم و نیاموختم، مگر به کشف عیسی مسیح». (19) مسیح».شاید به علت همین تفاوتِ عیسای پولس با عیسای ناصری بود که پولس در افکار و اندیشههایش چندان دلمشغول آن نبود که سخنانش با عیسی (علیه السلام) مطابقت داشته باشد و بسیاری از اوقاتِ به نحو چشمگیری از تعلیمات عیسای ناصری فاصله میگرفت (20) (برای نمونهای از این تفاوتها به جدولی که میآید نگاه کنید)، تا حدی که الهیاتی پدید آورد که در سخنان مسیح، چیزی جز نکات مبهم دربارهی آن نمیتوان یافت. (21) در تعالیم مسیح و حواریان، بشارت به ملکوتِ آسمان، محور اصلی تبلیغ بود؛ اما در تعالیم پولس، این واژه نقش خود را از دست داد و جای خود را به مفاهیمی مانند پسر خدا، رستاخیز، فداء، فیض و ایمان داد. در واقع، پولس «دین عیسی (علیه السلام)» را به «دینی دربارهی عیسی (علیه السلام)» تبدیل کرد. پایهها و بنیادهای «الاهیات پولسی» مفاهیم و آموزههایی هستند که در یهودیت - که بستر و همچنین محور سخنان عیسی (علیه السلام) بود - وجود نداشتند و اگر هم وجود داشتند، مفهومی متفاوت با آنچه پولس اراده میکرد داشتند. اندیشههای پولس تأثیر فراوانی بر ساختار عقیدتی و چهرهی عملی مسیحیت در دورههای بعد از خودش تا به امروز داشته است؛ امروزه الهیات مسیحی در واقع، الهیات پولسی است:
مسیح به شاگردان خود میگفت که او (مسیح) خدا نیست (لوقا 19:18) و در هیچ موردی خود را خدا نخوانده است. (23) |
پولس،مسیح را خدا میدانست (تیطُس، 13:2 ؛ فیلپیان، 2: 6-7). |
عیسی (علیه السلام) تأکید میکرد که احکام شریعت، برای همیشه، باید رعایت شوند (متی، 5: 17- 20). |
پولس احکام شریعت را منسوخ و باطل میدانست (غلاطیان، 13:3). |
عیسی (علیه السلام) شریعت را راه رسیدن به حیات ابدی معرفی میکند (متی، 18:19). |
پولس شریعت را لعنت میخواند و عاملان به شریعت را کسانی که زیر لعنت هستند (غلاطیان، 10:3). |
خداوند برای بخشش، نیازمند قربانی نیست: «عیسی گفت: ... این را دریافت کنید که "رحمت میخواهم نه قربانی"» (متی، 13:9 و نیز 7:12 که اشاره دارد به هوشع 6:6). |
پولس معتقد است مسیح، کشته شد تا گناهان بشر را فدیه کند و اگر او بر صلیب نمیمرد انسان و خدا همچنان در حالت قهر با یکدیگر بودند (دوم قرنتیان، 21:5؛ عبرانیان، 26:9؛ رومیان، 5: 11-6؛ اول قرنتیان، 7:5؛ همان، 3:15). |
اعمال در رسیدن به رستگاری دخیلاند (متی 16:19 – 20/ مرقس، 10: 17-19). |
نجات تنها به وسیله ایمان است وعمل هیچ تأثیری در نجات ندارد (رومیان، 28:3؛ غلاطیان، 16:2؛ غلاطیان، فصل 3). |
چنین مضمونی هیچ گاه عز عیسی نقل نشده است. |
پولس معتقد است «گناه آدم» موجب گناهکار شدن تمام نسل او شد (رومیان 5: 12 و 18). |
پولس خود را رسول امتها (غیریهودیان) میدانست (23) و همت و تلاش اصلی او مسیحی کردن مشرکان رومی بود. آنچه در آن روزگار در میان رومیان شایع بود، ادیان اسرارآمیز و رمزی یونانی بود؛ مثلاً در شهر طَرسوس، زادگاه پولس، همانند بیشتر شهرهای یونان، کسانی وجود داشتند که پیرو ادیان رمزی، مانند اورفئوسی بودند. پیروان این مذاهب معتقد بودند خدایی که میپرستند، به خاطر آنان مرده و از قبر برخاسته است و اگر با ایمانِ محکم و مطابق رسوم صحیح او را بخوانند آنان را از «هادس» نجات میدهد و در نعمت زندگانی جاوید و سرشار از سعادت سهیم میگرداند. (24)
غیریهودیان انطاکیه و سایر شهرهایی که پولس در آنجا به بشارت پرداخت، هرگز عیسی (علیه السلام) را در طول زندگانیاش نشناخته بودند و مفهوم مسیح (ماشیح) نیز مفهومی یهودی بود که در عهد قدیم ریشه داشت و در نتیجه، برای آنان ناشناخته بود. سهلالوصولترین راه برای اینکه آنان عیسی (علیه السلام) را بپذیرند، این بود که عیسی (علیه السلام) نیز همچون خدایان منجی به ایشان معرفی شود؛ خدایانی مانند اوزیروس که مُرد تا زنده شود و حیات جاودانی را به بشر عطا کند. یونانیها، بر اساس مبادی عرفانی خویش، معتقد بودند که میتوان با عبادات روحانی، جسم فانی را الوهی و ازلی ساخت؛ از اینرو پولس سخنان خویش را متناسب با فکر و اندیشه این اقوام سامان داد و مسئله مرگ و رستاخیز عیسی (علیه السلام) را به نحو دیگری تفسیر کرد. (25) پولس میگفت عیسی (علیه السلام) موجودی آسمانی است که طبیعت و ذاتی الهی دارد؛ اما به زمین آمده و صورتی جسمانی به خود گرفته است. پولس «مسیح یهودی» را کنار گذاشت و به جای آن «لوگوس» (کلمه) را مطرح کرد که ریشه در فلسفه یونان داشت: «مسیح قوت خدا و حکمت خداست و او صورت خدای نادیده است، نخستزاده تمامی آفریدگان؛ زیرا که در او همه چیز آفریده شد. آنچه در آسمان و آنچه بر زمین است... همه به وسیله او و برای او آفریده شد. او قبل از همه است و در وی همه چیز قیام دارد.» (26)
پولس مسیح را پسر خدا میداند. در اعتقاد او عیسی (علیه السلام) به دنیا آمده است تا با مرگ خود گناهکاران را نجات بخشد. (27)
در واقع، پولس به اندیشههای شرکآلود، لباس مسیحیت پوشانید؛ در نتیجه، مسیحیت نه تنها شرک را از بین نبرد بلکه آن را درخود پناه داد و موجب حیات آن شد. (28)
یکی از اموری که موجب تفاوت چهره دیانت مسیحی با دو دین هم خانوادهاش (اسلام و یهودیت) شده، نفی شریعت است. اسلام و یهودیت هر دو دارای احکام فقهی هستند؛ اما مسیحیتِ امروزین، دینی بدون احکام و فقه است. کنار گذاشتن شریعت نیز بر اثر نوشتههای پولس بود. پولس توجه بسیاری به شریعت و احکام داشت؛ چنانکه در رساله به غلاطیان که رسالهی نسبتاً کوتاهی است، بیش از 25 بار و در رساله به رومیان که اندکی طولانیتر است، بیش از هفتاد بار از کلمه شریعت استفاده کرده است. (29) پولس از این جهت، شباهت بسیاری به عیسی (علیه السلام) دارد؛ زیرا عیسی (علیه السلام) نیز در سخنان و تعالیمش بر شریعت تأکید میکرد؛ اما نکته اصلی در این است که عیسی (علیه السلام) در پی تأیید شریعت بود و پولس در صدد نفی و طرد آن. در این مورد نیز هدف پولس گسترش بیشتر مسیحیت بود. پولس در انطاکیه ایمان مشرکان را بیآنکه از آنان اجرای ختنه را بخواهد میپذیرفت؛ به همین دلیل، چند نفر از اورشلیم به انطاکیه رفتند تا «برادران را تعلیم دهند که اگر بر حسبِ آیین موسی مختون نشوند، ممکن نیست که نجات یابند»؛ (30) زیرا ختنه نمادی از پیمان مقدس خدا با امتش بود. پولس میدانست که اگر این عده سخن خود را به کرسی بنشانند، هرگز عده قابل توجهی از غیریهودیان مسیحیت را نخواهند پذیرفت؛ لذا بر سر این مسئله با حواریان مخالفت کرد که نتیجهی آن شورای اورشلیم (31) شد.
پولس مخالفت با شریعت را به یکی از اصول الهیاتی خویش تبدیل کرد. او میگفت نجات «تنها با ایمان» به دست میآید و شریعت و احکام هیچ جایگاهی در نجات انسان ندارد: «زیرا یقین میدانیم که انسان بدون اعمال شریعت، محض اِیمان عادل شمرده (32) میشود؛ ... هیچکس از اعمال شریعت عادل شمرده نمیشود؛ بلکه به ایمان به عیسی مسیح ... زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد». (33)
او در این باره جدیت بسیاری از خود نشان داد و هر که طرفدار عمل به شریعت و احکام بود را توبیخ میکرد. او در نامهای به کلیسای شهر فیِلپّی، شریعتگرایان را «سگهایی» خواند که بر «بریدن عضوی از بدن» اصرار دارند. (34)
این رویکرد مورد قبول حواریان نبود؛ زیرا آنان مطابق تعالیم مسیح عقیده داشتند که عیسی (علیه السلام) نیامده بود تا باطل کننده تورات باشد؛ بلکه برانگیخته شده بود تا آن را کامل کند:
هرگاه کسی کوچکترین حکم از احکام شریعت را نقض کند و به دیگران نیز چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان پستترین فرد محسوب میشود؛ اما هر کس شریعت را رعایت کند و به دیگران نیز چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. (35)
یعقوب رهبر کلیسای اورشلیم و از رسولان مسیح نیز در رساله خود از عمل به شریعت دفاع میکند:
ای برادران من! چه سود دارد اگر کسی گوید: «ایمان دارم» وقتی که عمل ندارد؟ آیا ایمان میتواند او را نجات بخشد؟ پس اگر برادری یا خواهری برهنه و محتاج خوراک روزینه باشد و کسی از شما بدیشان گوید: «به سلامتی بروید و گرم و سیر شوید» لیکن مایحتاج بدن را بدیشان ندهد چه نفع دارد؟ همچنین ایمان نیز اگر اعمال ندارد در خود مرده است. (36)
چنانکه انتقادیترین سخنان عیسی (علیه السلام) انتقاد از شریعت نیست؛ بلکه از مبلّغان و کاهنان شریعت است. در واقع، او از چگونگی اطاعت از شریعت انتقاد میکند؛ حال آنکه پولس نافی اصل و جوهره شریعت است (37) و آن را از اساس بیارزش دانسته، در نجات انسان بیتأثیر میداند. (38)
البته پولس به اباحهگری حکم نمیکند و گاه در رسالههایش دستوراتی از شریعت را به پیروانش توصیه میکند؛ مانند «از زنا بگریزید» یا «به یکدیگر دروغ مگویید»؛ (39) اما در همین موارد نیز تفاوتی عمده بین نگاه پولس و نگاه عیسی (علیه السلام) (شریعت موسوی) وجود دارد؛ عیسی (علیه السلام) ، همانند کتب عهد قدیم، میگوید این امور را باید انجام داد، زیرا خداوند به آنها امر کرده است؛ اما پولس چنین رأیی ندارد؛ او مخاطبش را به نوعی اطاعت درونی و باطنی فرا میخواند: «زیرا مختونان ما هستیم که خدا را در روح عبادت میکنیم» (40) و این اعمال و احکام را نیز زاییدهی همان اطاعت روحانی (ایمان) میداند. (41) در واقع، تأکید پولس بر این احکام نه از آن جهت است که آنها حکمی از احکامِ شریعت و در نتیجه خواست خدایند؛ بلکه از آن جهت است که این احکام از لوازم زندگانی روحانیاند. (42)
یکی دیگر از تأثیرات مهم پولس بر الهیات مسیحی آن است که او تلاش کرد ایمان را از اموری مانند عقل و معرفت جدا کند - همانطور که عمل را در ایمان بیاثر میدانست - به همین جهت عنصر اندیشه و تدبیر بشری را بیارزش میداند و فلسفه و فیلسوفان را دزد ایمان میخواند. (43)
یکی از مسئلهسازترین اندیشههای الهیاتی پولس جبر است. او حتی ایمان آوردن را نیز از حیطه اختیار انسان بیرون میداند. در کلمات پولس عباراتی یافت میشود که حاکی از آن است که در اعتقاد وی، خوبی و بدی افراد، خارج از قدرت و اراده آنان است و انسانها از قبل از تولد، خوب یا بد برگزیده شدهاند. او در رساله به رومیان میگوید که خدا یعقوب را برکت داد و نه عیسو (44) را؛ اما این کار را بر اثر استحقاق آن دو و بر اساس اَعمال آنان نکرد؛ بلکه علت این حکم اراده خداوند بود. سپس مینویسد: «پس چه گوییم؟ آیانزد خدا بیانصافی است؟ حاشا! زیرا به موسی میگوید: "رحم خواهم نمود بر هر که رحم کنم و رأفت خواهم نمود بر هر که رأفت نمایم"... بنابراین هر که را میخواهد رحم میکند و هر که را میخواهد سنگدل میسازد». (45)
گناه کار بودنِ ذاتی انسان نیز از آموزههای پولسی است. او میگوید: وقتی آدم گناه کرد، گناه او تمام نسل انسان را آلوده ساخت و «از نافرمانی یک شخص، بسیاری گمراه شدند» (46) و مجازات گناه، یعنی مرگ، بر تمام کسانی که خودشان شخصاً و عمداً گناه نکردهاند نیز جاری میشود. (47)
به علت این سخنان و اندیشههای پولس، حواریان و پیروان آنان با پولس مخالفت میکردند؛ اما جواب پولس این بود که او از طرف عیسی(علیه السلام) مأمور به هدایت امتها (غیر یهودیان) است و این اعمال و سخنانش نیز در جهت انجام این رسالت است؛ البته پولس این مطلب را میپذیرفت که عیسی (علیه السلام) پطرس را به جانشینی خویش برگزیده است؛ اما مدعی بود که مأموریت پطرس تنها محدود به یهودیان بوده است و بعدها (پس از رؤیای پولس) عیسی (علیه السلام) مأموریت تبلیغ در بین غیریهودیان را به او سپرده است. پولس در رساله به غلاطیان مینویسد: «... بشارت نامختونان به من سپرده شد، چنان که بشارت مختونان به پطرس...». (48)
پولس تا یک قرن بعد از مرگش تقریباً فراموش شده بود؛ اما هنگامی که نخستین نسلهای مسیحی از میان رفتند و روایت شفاهی حواریان از عیسی و آیین او کم کم داشت محو میشد، لازم بود تا برای مقابله با چند دستگی، چارچوبی از عقاید پدید آید. در این زمان، اورشلیم ویران گشته بود (49) و پیروان شریعت و حواریان پراکنده شده بودند. از طرف دیگر، بیشترِ مسیحیان، غیر یهودیانی بودند که مسیحی شده بودند. به این دلایل بود که رسالههای پولس پایه و اساس این الهیات قرار گرفت؛ البته تا مدتها گروههایی کم جمعیت - مانند ابیونیها - همچنان به مقابله با اندیشههای پولس میپرداختند؛ اما این عده نیز در قرن چهارم میلادی از بین رفتند و سلطهی اندیشه پولسی بر مسیحیت کامل گردید. (50) با این همه، نوشتههای پولس پازل الهیات مسیحی را تکمیل نمیکند؛ زیرا پولس تنها خدای پدر و خدای پسر را معرفی میکند؛ اما روحالقدس را اقنوم سوم تثلیث معرفی نمیکند. اندیشهی تثلیث بعدها و در قرون دوم تا چهارم شکل گرفت و اولین سند رسمی مسیحیت که در آن بر تثلیث تأکید شده است، یعنی اعتقادنامه نیقیه، مربوط به قرن چهارم است. (51)
در پایان بررسی، یک سؤال لازم به نظر میرسد و آن اینکه تا چه اندازه انحراف از اندیشههای مؤسس یک دین را باید بدعتگذاری محسوب کرد. آنچه در اندیشههای پولس مییابیم، همانطور که بسیاری از دانشمندان مسیحی معترفاند، شباهتی به تعالیم عیسی (علیه السلام) ندارد. حال آیا مسیحیت کنونی، که برگرفته از اندیشههای پولس است، همان دین عیسی (علیه السلام) است یا یک دین جدید؟ در پاسخ به این سؤال، عباراتی را از کتابهای دو نویسنده مسیحی نقل میکنیم:
پولس به خاطر توسعه یافتن افکارش متهم شده است، مخصوصاً توسط دستهای از نویسندگان در پایان قرن اخیر، که آن قدر مسیحیت را تغییر داده که گویی مؤسس دوم آن است. (52)
پولس حواری (رسول) را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب دادهاند و مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرده، فرقه طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت و... . (53)
در روایات اسلامی نیز در دو مورد از پولس نام برده شده است که سخن این نویسندگان را تأیید میکند. امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در ضمن روایتی طولانی، سرزمینی را در جهنم معرفی میکنند که اختصاص به بدعتگذاران و گمراهان دارد. در این سرزمین، پنج نفر از امم گذشته، از جمله پولس، قرار دارند. (54) امام صادق (علیه السلام) هم در ضمن حدیثی فرمودهاند: «رسولان خداوند در زمان خود و پس از خود به شیطانهایی مبتلا بودند که آنان را میآزردند و مردم را پس از آنان گمراه میکردند، ... پولس و مریسا در امت عیسی (علیه السلام) چنیناند». (55)
پینوشتها:
1. مهراب صادقنیا؛ پولس و شریعت؛ ص 27.
2. ویلیام هوردرن؛ راهنمای الاهیات پروتستان؛ ص 70.
3. ختنه نشانه یهودیت است؛ نشانه عهدی که خدا با ابراهیم بست: «و چون ابرام نودونه ساله بود، یهُوَه بر ابرام ظاهر شده گفت: من هستم خدای قادر مطلب. پیش روی من بخرام و کامل شو و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست و تو را بسیار بسیار کثیر خواهم گردانید... و عهد خویش را در میان خود و تو و ذُریت بعد از تو استوار گردانم... این است عهد تو که نگاه خواهید داشت در میان من و شما و ذریت تو بعد از تو هر ذکوری از شما مختون شود... هر پسر هشت روزه از شما مختون شود» (پیدایش، 17: 1-13). این عقیده که ختنه برای مردان لازم است تا بتوانند وارد عهد خدا با بنیاسرائیل شوند، سابقهای طولانی در بین یهودیان دارد. پدران یهودی باید پسران خود را ختنه کنند.
(Encyclopaedia Judaica; Vol. 4, p. 732). این سخن پولس نشاندهنده آن است که او بر اساس شریعت یهود تربیت شده بود.
4. کسی که در حکومت روم از حقوق شهروندی برخوردار بود.
5. محمدرضا زیبایینژاد؛ مسیحیتشناسی مقایسهای؛ ص 91-92 / ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج3، ص 679-680.
6. اعمال رسولان، 58:7.
7. همان، 9: 1-10. داستان مکاشفه پولس، دوباره دیگر نیز در کتاب اعمال رسولان آمده است (22: 4-16 و 26: 12-18). این روایتها یکسان نیستند و با همدیگر تناقضاتی دارند؛ مثلاً در یک روایت آمده است کسانی که همراه پولس بودند «آوا را نیک میشنیدند، لیک کسی را نمیدیدند» (اعمال رسولان 7:9)؛ اما در روایت دیگر میگوید که همراهان پولس «نور را نیک بدیدند؛ لیک ندای آن کس را که با من سخن گفت نشیندند» (همان، 9:22).
8. داستان ایمان آوردن پولس وتأیید وی از سوی حواریان، تنها در کتاب اعمال رسولان آمده است. نویسندهی کتاب اعمال رسولان، یعنی لوقا، از دوستان و همفکران پولس، است. از سوی دیگر لوقا در زمره حواریان است و نه دلیلی بر تأیید سخنان وی از طرف حواریان در دست داریم. بنابراین، ما با ادعای رسالت پولس و هدایت یافتنش از روحالقدس تنها به واسطه خود او و طرفدارانش آشنا میشویم (محمدرضا زیبایینژاد؛ مسیحیتشناسی مقایسهای؛ ص 105).
9. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج3، ص 682.
10. اعمال رسولان، 21:14 به بعد.
11. همان، 92- 3.
12. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج3، ص 684.
13. New Catholic encyclopedia;vol. 8, p. 861.
14. دوم قرنتیان، 24:11.
15. رساله به تیطس، 1: 14- 12.
16. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج3، ص 681.
17. عهد جدید در شکل امروزی که نوشتههای پولس در آن نقش قابل توجهی دارد را مسیحیان قرن دوم و سوم شکل دادند. برای اطلاع بیشتر به سؤال «کتاب مقدس مسیحیان چیست و چگونه شکل گرفت؟» از همین فصل، رجوع کنید.
18. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن، ج3، ص 691-692.
19. غلاطیان، 1: 11-12.
20. همفری کارپنتر؛ عیسی؛ ص 154.
21. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج3، ص 689.
22. آیاتی که مسیحیان در این زمینه به آنها استدلال میکنند، هیچ کدام صراحتی در مدعای آنان ندارند؛ بلکه مسیحیان مجبورند با تأویل، آنها را برای مدعای خود به کار بگیرند. یک دسته از این آیات، آیاتی هستند که در آنها عیسی پسر خدا خوانده شده است (متی 17:3). برای معلوم شدن بطلان این استدلال نگاه کنید به آیاتی که افراد دیگری نیز پسر خدا خوانده شدهاند (تثنیه 1:14 / خروج 4:22 / اول یوحنا 1:5). دسته دیگر آیاتی مثل یوحنا 20:17 هستند که به همین شیوه نقض میشوند (ر. ک به: اول یوحنا، 15:4).
23. غلاطیان، 7:2.
24. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج3، ص 680.
25. جان ناس؛ تاریخ جامع ادیان؛ ص 614.
26. اول قرنتیان، 24:1 و کولسیان، 1: 18-15.
27. عبرانیان، 1: 3-2 و اول تیموتائوس، 15:1.
28. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج3، صص 689 و 696.
29. مهراب صادقنیا؛ پولس و شریعت؛ ص 27.
30. اعمال رسولان، 1:15.
31. برای توضیح بیشتر درباره شورای اورشلیم، ر. ک به: سؤال «سیر جدایی مسیحیت از یهودیت چگونه بوده است؟» در حین فصل...
32. عادل شمردگی یکی از ارکان مهم نجات در الهیات پولسی است (برای آگاهی بیشتر ر. ک به: هنری تیسن؛ الاهیات مسیحی؛ ص 5- 261).
33. رومیان، 28:3 و غلاطیان، 16:2.
34. از سگها بر حذر باشید از عاملان شریر احتراز نمایید. از مقطوعان بپرهیزید؛ فیلپیان، 2:3 (ترجمه تفسیری کتاب مقدس، این آیه را چنین ترجمه کرده است: مواظب سگهای خطرناک باشید. منظورم شیطان صفتانی هستند که میگویند برای نجات یافتن باید ختنه شد: کتاب مقدس، ترجمه تفسیری، انتشارات ایلام، 1999).
35. متی، 19:5 / لوقا، 17:16.
36. رساله یعقوب، 2: 18-14.
37. در واقع مسیحیان باید به این پرسش پاسخ دهند که در حالی که مسیح به صراحت اعلان کرده است که «هرگاه کسی کوچکترین حکم از احکام شریعت را نقض کند و به دیگران نیز چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان پستترین فرد محسوب میشود»، چگونه معتقدند پولس جایگاه رفیعی در نزد عیسی دارد. آیا عیسی این سخنان را با این صراحت گفته است تا پس از مدت کوتاهی به وسیلهی پولس نقض شوند؟
38. مهراب صادقنیا: پولس و شریعت؛ ص 57.
39. اول قرنتیان، 18:6 و کولسیان، 9:3.
40. فیلپیان، 3:3.
41. غلاطیان، 22:5.
42. مهراب صادقنیا؛ پولس و شریعت، ص 4-53.
43. اول قرنتیان، 1: 21-19/ کولسیان، 8:2.
44. پولس در اینجا به داستان برکت دادن اسحاق به یعقوب اشاره دارد؛ طبق این داستان، یعقوب و عیسو با یکدیگر برادر بودند؛ اما عیسو نخستزاده اسحاق بود (در فرهنگ یهودی نخستزاده امتیازات و جایگاه خاصی دارد). اسحاق در آخر عمر تصمیم میگیرد که عیسو را برکت دهد و او را بر برادرانش سروری بدهد؛ اما یعقوب با نیرنگ این برکت را میرباید (ر. ک به: سفر پیدایش، 27: 1-40). پولس میخواهد تمام این قضایا را ناشی از تقدیر ازلی خداوند، و نه اراده و یا اعمال افراد، بداند.
45. رومیان، 9: 14-18.
46. همان، 19:5.
47. همان، 5: 12-14. از بین سه دین ابراهیم، تنها مسیحیت، به تبع از سخنان پولس، است که انسان را از بدو تولد گناهکار و دارای ذاتی فاسد میداند. در مقابل بر اساس اسلام، انسان، نه تنها پاک و بیگناه پا به این دنیا میگذارد؛ بلکه سرشت او متمایل به حق و حقپرستی به وجود آمده است. (ر. ک به: آیاتی مانند روم: 30).
48. 7:2.
49. اورشلیم در سال 70 م توسط رومیها ویران شد.
50. ر. ک به: شریعتگرایان، فصل چهار، سؤال «از نگاه مسیحیان در این دوره چه بدعتهایی پدید آمده است؟».
51. محمدرضا زیبایینژاد؛ مسیحیتشناسی مقایسهای؛ ص 103/ عبدالرحیم سلیمانی؛ درآمدی بر الاهیات تطبیقی؛ ص 133.
52. جُوان اُگریدی: مسیحیت و بدعتها؛ ص 46.
53. جان ناس؛ تاریخ جامع ادیان؛ ص 613.
54. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج8، ص 311، ح77 و نیز ج12، ص 37، ح20.
55. همان، ج13، ص 212، ح5. البته در این روایت مولس آمده است «... و اما صاحبا عیسی فمولس و مریسا...»؛ اما با توجه به قرائن و روایات دیگر روشن میشود که مراد همان پولس است. و به نظر میرسد که مریسا نیز همان مارسیون یا مارکیون، بدعتگذار مسیحی (160م) باشد.
حقانی فضل، محمد، (1393)، تاریخ مسیحیت از دین عیسی (ع) تا دین روم (جلد اول)، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول