نویسنده: محمد حقانیفضل
مریم یک یهودی بود و عیسی (علیه السلام) نیز یهودی زاده شد و به اعتقاد مسیحیان، تا پایان عمر زمینی خویش نیز به یهودیت پای بند بود. اجتماع اولیهی مسیحیان نیز نمیخواست از جامعهی یهودی جدا شود؛ این جامعه همچون یهودیان، به خدای واحد و متون عهد قدیم اعتقاد داشتند، به معبد اورشلیم میرفتند، با مزامیر دعا میخواندند و قوانین شریعت موسوی مانند قوانین طهارت، خوردنیها، احکام شَبات (روز شنبه) و اعیاد را رعایت میکردند. (1) تنها نقطهی افتراق آنان با یهودیان این بود که عیسای ناصری را مسیحای موعود میدانستند؛ اما در ادامه، چندین عامل موجب جدایی مسیحیان از بدنهی یهودیت شد.
اوجگیری آزار و اذیتها و اعدام از سوی یهودیان، سهم بسزایی در این جدایی داشت. نقطهی آغاز این آزارها کشته شدن استیفان بود. در آن زمان، تازه مسیحیانِ بسیاری در اورشلیم بودند و گاهی در هنگام تقسیم غذا و آذوقه مشکلاتی پیش میآمد. به همین منظور هفت نفر - که استیفان یکی از آنها بود - برای نظارت بر تقسیم غذا تعیین شدند. استیفان مبلّغی پرشور بود و یهودیان توان پیروزی بر او را در مناظرهها نداشتند؛ لذا چند نفر را اجیر کردند تا بگویند «این شخص را شنیدیم که به موسی و خدا سخن کفرآمیز میگفت». سران یهود او را دستگیر کردند و پس از محاکمه، اعدام نمودند. (2) پس از این ماجرا، یهودیان به آزار و شکنجه شدید مسیحیان پرداختند. یکی از افرادی که هم در اعدام استیفان و هم در سختگیری بر مسیحیان حضوری فعال داشت، شائول (پولس) بود. (3) در ادامه، اعدام یعقوب پسر زِبِدی (یکی از دوازده حواری) در سال 43 میلادی و به ویژه اعدام یعقوب، برادر عیسی (علیه السلام)، در سال 62 میلادی این جدایی را تسریع کرد. (4) از سوی دیگر، این جفاها موجب گسترش دایره تبلیغ مسیحیت در بین غیر یهودیان شد؛ زیرا باعث شد که بیشتر مسیحیان از کنیسهها رانده و مجبور به فرار از اورشلیم شوند. این مسیحیان به هر جا که میرفتند به تبلیغ پیام عیسی (علیه السلام) و انجیل میپرداختند. (5)
یکی دیگر از عوامل جدایی مسیحیت از یهودیت، تکفیر و لعن مسیحیان در کنیسههای یهودی بود. در سال 70 میلادی در یک شورای یهودی که توسط فَریسیان در جامنیا - نزدیک یافا - تشکیل شده بود، تصویب شد که مسیحیان را به صورت رسمی تکفیر کنند؛ یعنی «لعن بدعتگذاران» باید در آغاز هر مراسم کنیسه تکرار میشد. (6) به این ترتیب، تعدادی از مسیحیان که هنوز در کنیسهها مانده بودند با لعن و تکفیر در هر مراسم مواجه شدند.
مهمترین تحول در مسیر جدایی مسیحیت از یهودیت را باید «شورای اورشلیم» دانست. در میان مسیحیانِ نخستین، بر سر مسائل اعتقادی و مناسک، اختلافات بسیاری وجود داشت. یکی از این اختلافات، اختلاف بین پولس و برخی از حواریان بود. این نزاع بر سر این مسئله بود که آیا غیر یهودیانی که به مسیحیت میگروند و میخواهند عضو کلیسا شوند نیز باید به تمامی احکام شریعت موسوی عمل کنند و آیا لازم است ختنه شوند و احکام یهودی در باب خوراکی و طهارت و غیره را رعایت کنند.
برای رسیدگی به این مسئله، در کلیسای اورشلیم شورایی برگزار شد که شرح آن در کتاب اعمال رسولان باب پانزدهم آمده است. در این شورا، در پایان به نفع پولس حکم شد و پس از آن، غیریهودیان بدون اینکه به شریعت یهودی ملتزم شوند، میتوانستند مسیحی شوند. در این شورا چنین حکم شد:
کسانی را که از امتها [غیر یهودیان] به سوی خدا بازگشت میکنند، زحمت نرسانیم؛ مگر اینکه ایشان را حکم کنیم که گوشت حیواناتی که برای بتها قربانی شدهاند، و خون، و حیوانات خفه شده نخورند و زنا نیز نکنند. (7)
با حکم شورای اورشلیم، راه مسیحی شدن بسیار ساده گشت و بر همهکس گشوده شد. این حکم تحول مهمی را به همراه داشت؛ در ابتدا همهی مسیحیان، یهودیالاصل بودند و همانند عیسی (علیه السلام) به اعمال و احکام یهودی وفادار بودند؛ اما به مرور زمان، به ندرت تعداد نوآیینان یهودی کاهش یافت. (8) و به تدریج، یهودیانِ مسیحی شده در اقلیت قرار گرفتند.
نه تنها در شورای اورشلیم، بلکه در ادامه نیز پولس شخصیت اصلی تغییر مسیحیتِ یهودی به مسیحیتِ غیریهودی بود؛ زیرا او الهیاتی را پایه گذاشت که عیسی (علیه السلام) در آن، مقام خدایی داشت و نیز او بود که شریعت را به کلی نفی کرد. این دو عقیده به شدت با یکتاپرستی و شریعت محوری یهودیت در تعارض و تضاد بودند. در ادامهی تحولات و روند شکلگیری مسیحیت، اندیشههای پولسی به عقاید رسمی مسیحیت تبدیل شد و در نتیجه، دیگر هیچ پیوندی بین مسیحیت و یهودیت باقی نماند.
خرابی معبد اورشلیم نیز، تأثیر بسیاری در این جدایی داشت. در آن ایام رومیان بر یهودیان سخت میگرفتند و به آنان اجازهی عمل به شریعت یهود را نمیدادند. در زمان سلطنت آگریپای دوم (44- 93 م)، این سختگیری شدت یافت و رومیها به شخصیتهای قومی و احساسات دینی یهودیان بیحرمتی میکردند. تعقیب و آزار و تحقیر یهودیان موجب شد که یهودیان در سال 66 میلادی سر به شورش بردارند؛ اما این قیام و شورش شکست خورد و در تابستان سال 70 میلادی اورشلیم سقوط کرد و معبد در شعلههای آتش ویران گردید. (9) این حادثه باعث شد آن دسته از مسیحیان که طرفدار عمل به شریعت موسی بودند، پایگاه خویش را از دست بدهند و در موضع ضعف قرار بگیرند. همچنین با ویرانی معبد، اورشلیم جایگاه خود را از دست داد و در نتیجه پایگاه مسیحیت به محیطی غیریهودی انتقال یافت.
پینوشتها:
1. هانس کونگ؛ تاریخ کلیسای کاتولیک؛ ص 59.
2. اعمال رسولان، 6 و 7.
3. همان، 8.
4. هانس کونگ؛ تاریخ کلیسای کاتولیک؛ ص 60.
5. و. م. میلر؛ تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران؛ ص 52.
6. پیشین.
7. اعمال رسولان، 15: 19-21.
8. هاروی کاکس؛ مسیحیت؛ ص 47.
9. ایزیدور اپستاین؛ یهودیت، بررسی تاریخی؛ ص 128.
حقانی فضل، محمد، (1393)، تاریخ مسیحیت از دین عیسی (ع) تا دین روم (جلد اول)، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول