او، رضاي خدا بود

امامت و شناخت آن از چنان موقعيتي در منظومه انديشه شيعي برخوردار است كه بزرگان دين‌ نشناختن آن را برابر اين امر دانسته‌اند كه «هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. ». بنابراين و نيز باتوجه به برابري جايگاه اهل‌بيت عليهم‌السلام و قرآن‌كريم در حديث ثقلين كه لزوم شناخت آنان را براي پيروي همگن از قرآن و ايشان در پي دارد، بسيار طبيعي است كه «معرفت امام» اهميت فراوان و قابل‌توجهي در اين انديشه يابد؛
شنبه، 3 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
او، رضاي خدا بود
او، رضاي خدا بود
او، رضاي خدا بود

نويسنده: سهند صادقي بهمني

امامت و شناخت آن از چنان موقعيتي در منظومه انديشه شيعي برخوردار است كه بزرگان دين‌ نشناختن آن را برابر اين امر دانسته‌اند كه «هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. ». بنابراين و نيز باتوجه به برابري جايگاه اهل‌بيت عليهم‌السلام و قرآن‌كريم در حديث ثقلين كه لزوم شناخت آنان را براي پيروي همگن از قرآن و ايشان در پي دارد، بسيار طبيعي است كه «معرفت امام» اهميت فراوان و قابل‌توجهي در اين انديشه يابد؛
اما اينكه منظور از معرفت امام چيست و در چه سطحي از علوم بايد آن را پي‌گرفت، از جمله پرسش‌هايي است كه اين جستار آن را با نگاه ويژه به بيست‌ونهم صفر، سالروز شهادت امام علي‌بن موسي‌الرضا عليه‌السلام در سال دويست‌و سوم هجري، پي مي‌گيرد.
گر امام را در اين متن نبود كه« هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت رفته است‌» متعلق و موضوع معرفت بدانيم، بايد دو گونه معرفت حضوري و حصولي را در اين‌باره به‌عنوان دسته‌بندي‌هاي ابتدايي معرفت از يكديگر بازشناسايي كنيم.
سپس بايد توجه كامل خود را به اين نكته معطوف نماييم كه منظور از «شناخت» در كلام پيامبر(ص) كدام است؟
مي‌دانيم كه معيار معرفت حضوري، اتحاد وجودي فاعل شناسا و موضوع شناخت است، بنابراين، مي‌توان گفت؛
چنين اتحادي لااقل ميان نفس شناسا و نفس امام، صورت نمي‌پذيرد، هرچند تصويري كه از امام در ذهن آدمي مرتسم مي‌شود، امكان اين اتحاد را فراهم مي‌آورد، ولي بي‌ترديد، مقصود از معرفت حضوري را محقق نمي‌سازد.
بنابراين به‌نظر مي‌رسد كه بايد معرفت‌جويي درباره امام را در سطح ديگري پي‌گرفت.
در معرفت حصولي، تنها عامل ايجاد رابطه و انتقال اطلاعات و آنچه در واقع امكان برقراري ارتباط ميان عالم و موضوع معرفت را فراهم مي‌سازد، صور و مفاهيم ذهني هستند كه با منقش شدن در روح فاعل شناسا، آگاهي و دانش را به او منتقل مي‌سازند.
اگر اين نوع معرفت را در شناخت امام به‌كار بريم، به‌يك دسته‌بندي ديگر در معرفت خواهيم رسيد: معرفت حصولي مستقيم و معرفت حصولي غيرمستقيم.
تركيب اين دوگونه معرفت با شرايط خاصی كه احتمالاً آغاز عصر غيبت كبري و پنهان شدن ظاهري امام از ديدگان در سال 329 هجري، تحميل نموده است و نيز توجه به اين امر كه جريان شناخت امام، فرآيندي مستمر و پوياست و به‌هيچ‌وجه از ماهيتي ايستا برخوردار نيست، ما را با شيوه‌اي از معرفت امام مواجه مي‌سازد كه «معرفت حصولي غيرمستقيم» نام دارد.
منابع و مأخذ معرفت حصولي غيرمستقيم، مجموعه‌اي از مصادر و نوشته‌هاي تاريخي، فقهي و حديثي است كه امكان اين‌گونه شناخت را در اختيار مي‌گذارد.
به سخن ديگر، شناخت امام كه گاه تا ميزان بالايي برانگيزاننده احساسات و عواطف و نيز شور و حماسه و حتي تعيين‌كننده مسير زندگي آدمي است و اثرات بسيار محسوس خود را بر تعاملات فردي و اجتماعي شخص مي‌گذارد، در بستر و زمينه‌اي پديد مي‌آيد كه اين منابع تاريخي و مصادر حديثي، آن را ايجاد كرده‌اند.
اين منابع را كه با توجه به توضيح پيش‌گفته و نيز هدف شناخت امام، بايد بسيار پراهميت تلقي نمود، از جهت نوع نگاهي كه به موضوع مورد بحث، يعني زندگي سياسي – ديني امام رضا(ع) داشته‌اند مي‌توان به چندگونه تقسيم‌بندي کرد؛ ولي به‌نظر مي‌رسد بهترين و كارآمدترين معيار دسته‌بندي، لااقل باتوجه به همان منظومه فكري، دسته‌بندي براساس باورها و قرب و بعد نگارندگان اين منابع از مواضع رسمي خلافت حاكم باشد.
البته اين ملاك به‌هيچ روي نظر به توثيق هيچ‌يك از اين دو دسته از مصادر ندارد. اما به هر روي نوع تصويرسازي اين 2 به حوادث حساس زندگي امام مانند بيعت به ولايت عهدي و مرگ يا شهادت ايشان، شايد تنها در پيوند با عامل پيش‌گفته، قابل بازتعريف باشد.
از تاريخ‌هاي عمومي نزديك به مكتب خلفاي عباسي كه در ضمن بررسي حوادث قرون نخست هجري، به حيات ائمه و ازجمله امام رضا(ع) اشاره كرده‌اند مي‌توان از تاريخ يعقوبي، تاريخ طبري، تاريخ مسعودي و تاريخ ابن اثير، ياد كرد.
هرچند اين تواريخ در نزديكي به مواضع رسمي، از وضعيت يكساني برخوردار نيستند، تا جايي كه يعقوبي و مسعودي به داشتن گرايش‌هاي شيعي متهم هستند اما در هر صورت با سنجش ميان اين 2 دسته مي‌توان، تقريبا به آن معيار دست يافت.
از 5 شخصيت برجسته شيعه در 5 قرن نخست، كه بي‌شك مي‌توان آنان را 5 ركن تشيع در تمام اعصار به‌شمار آورد؛ يعني، شيخ محمد بن يعقوب كلیني (م329هـ)‌، شيخ محمد بن علي بن بابويه، معروف به صدوق (م381هـ)، شريف مرتضي علم‌الهدي (م436هـ) و شيخ محمد بن حسن طوسي (م‌460هـ) و شيخ مفيد لااقل 3 تن تصويري تقريبا جامع از حيات ائمه و ازجمله امام رضا(ع) ارائه كرده‌اند.
به‌ويژه آن بخش از زندگي سياسي ايشان كه به بيعت ايشان با عنوان ولايت عهدي منجر شده است و همواره براي شيعيان ساده‌انديش پرسش‌برانگيز بوده‌، از مسائلي است كه ‌به آن پرداخته‌اند.
محمد بن يعقوب كليني در «الكافي» كه درواقع مهم‌ترين كتاب حدیثی شيعه است، در كتاب الحجه كه به شرح حال ائمه اختصاص دارد، يك فصل كامل را به امام رضا اختصاص داده است.
روایات کلینی درباره امام رضادرواقع بيشتر از طريق علي بن ابراهيم قمي و پدرش، ابراهيم بن هاشم قمي است. ابراهيم را بايد عامل انتقال اخبار و احاديث شيعي از كوفه به قم دانست.
او از اصحاب امامان بوده است، بنابراين مي‌توانسته بسياري از رفتارها و گفتارهاي ايشان را براي راويان و ازجمله فرزند علي، گزارش نمايد.
ولادت امام، القاب، كنیه، نصوصي كه بر امامت ايشان وارد شده است و بسياري از ويژگي‌هاي امام رضا و نيز اخبار ولايت‌عهدي و نيز جريان شهادت ايشان كه كليني بر آن تأكيد بسياري مي‌نهد- و شايد خواسته با اين تأكيد به مصاف شيعياني برود كه مأمون، خليفه عباسي را فردي شيعه‌دوست معرفي مي‌كردند و درنتيجه شهادت ايشان را نمي‌پذيرفتند – از مواردي است كه كليني درباره امام رضا نقل كرده است.
پس از كليني، شيخ صدوق، تقريبا در زمينه‌اي از كتب گوناگون و متنوع كه به‌دست خود شيخ صدوق پديد آمده بودند، به ارائه تصوير كاملا جامعي از امام پرداخت.
«عيون اخبار الرضا» كه يكي از اين نگاشته‌هاي پرشمار است، در واقع اولين اثر مستقل درباره زندگي امام رضا(ع) است.
هر چند شيخ در ديگر رساله‌ها و كتاب‌هاي خود نيز جا به جا به ذكر اخبار و آثار امام مي‌پردازد، علل الشرايع و الاحكام، معاني الاخبار، كمال‌الدين و تمام النعمه، الامالي و الخصال از جمله اين كتاب‌هاست.
خبر شهادت امام و خشمگين‌شدن مامون از ايشان، از مواردي است كه علاوه بر عيون اخبار الرضا عليه‌السلام در علل الشرايع هم آمده است. هر چند شيخ، صحت‌آن را برعهده نمي‌گيرد‌ (عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 237 و 238 و علل‌الشرايع، ج 1، ص 228).
گزارش شيخ مفيد را كه در واقع بسياري از روايات خود را از استادش صدوق فرا گرفته است، در حقيقت بايد حد وسط مقالات صدوق از يك سو و گزارش‌هاي مورخيني چون طبري و ابن اثير از ديگرسو به حساب آورد.
شيخ مفيد ضمن آوردن گزارش اصرار های مامون به امام رضا براي پذيرش خلافت، تنها به اظهار مخالفت امام رضا بسنده نموده است.
او مي‌نويسد: حضرت با اين كار مخالفت كرده، فرمود: از اين سخن تو به خدا پناه مي‌برم‌! و از اينكه كسي آن را بشنود. مامون ديگر بار كسي را نزد حضرت فرستاد كه بگويد: حال كه از پذيرش خلافت خودداري مي‌كني، به ناچار بايد ولي عهدي مرا بپذيري، حضرت به سختي از اين كار خودداري فرمودند و آنگاه مامون داستان شوراي شش نفره عمر را يادآور گرديد كه اگر يكي از آنان راي اكثريت را نمي‌پذيرفت گردنش زده مي‌شد و اينكه علي‌ بن ابي طالب هم جزء آن شش نفر بوده است.
اينجا بود كه امام به ناچار و به اين شرط كه در امور دخالت نكند، پذيرفت كه ولي عهد مامون باشد.







نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.