شاعر: ژوليده نيشابورى
الهى گرچه يک عمرى به نفس خود جفا كردم
ندانستم، نفهميدم كه اين كار خطا كردم
تو گفتى اين جهان سجن است و انسان هست زندانى
در اين زندان فتادم هستى خود را فنا كردم
گنهكارم ولى دل بر اميد رحمتت بستم
ز خوف آتش قهرت توسل بر رجا كردم
به مهمانى خود در خانه خود دعوتم كردى
سر خوانت نشستم، توبه نزدت بارها كردم
نمک خوردم، شكستم با نمكدان توبه خود را
ولى از بس رئوفى تو، به تو من التجا كردم