در معرفت

الهى مرا محرم راز كن در معرفت بر دلم باز كن دلى ده كه باشد شناساى تو زبانى كه بستايد آلاى تو
شنبه، 28 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در معرفت

در معرفت

 شاعر: حسام خوسفى

الهى مرا محرم راز كن

 در معرفت بر دلم باز كن

دلى ده كه باشد شناساى تو

 زبانى كه بستايد آلاى تو

چو با من در اول كرم كرده‌اى

 به فضل خودم محترم كرده‌اى

در آخر همان كن كه كردى نخست

 كه در هر دو حالت اميدم به توست

چو لطفت مرا رايگان آفريد

خردمنديم داد و جان آفريد

هم آخر به لطف خودم دستگير

 به فضلت مرا رايگان درپذير

چو دانى كه بى زاد و بى توشه‌ام

هم از خرمن خويش ده خوشه‌ام

مبر آبم اى آبرويم به تو

 اميد من و آرزويم به تو

به روى من از كرده ناپسند

 درى را كه هرگز نبستى مبند

ز رحمت به رويم ز پيشم مران

 به قهر از در لطف خويشم مران

كه برگيردم گر توام بفكنى

 كه بپذيردم گر توام رد كنى؟

اگر لطف تو برنگيرد مرا

 كرا زهره كاندر پذيرد مرا

مخوف است راهم دليلى فرست

 گذر آتش آمد خليلى فرست

اگر دوزخ اين ناسزا را جزاست

 تو آن كن كه از رحمت تو سزاست

من ار بى رهم از لئيمى خويش

 تو مگذار راه كريمىّ خويش

خط عفو دركش خطاى مرا

 ببخش از كرم كرده‌هاى مرا

مدر پرده من كه بى پرده‌ام

 به رويم ميار آن چه من كرده‌ام

به آب كرم دفترم را بشوى

 مريز اين سيه نامه را آبرو

اگر من گنهكارم اى كردگار

 تو آمرزگارى و پروردگار

سراپاى من گرچه آلايش است

 اميدم ز عفو تو، بخشايش است



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط