عرق شرم به رویم

جاری‌ست چو باران عرق شرم به رویم از عفو تو یا از گنه خویش بگویم؟ ترسم نگذارند به فردای قیامت یک برگ گل از باغ وصال تو ببویم
شنبه، 28 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیدامیرحسین کامرانی راد
موارد بیشتر برای شما
عرق شرم به رویم

عرق شرم به رویم

شاعر: غلامرضا سازگار

جاری‌ست چو باران عرق شرم به رویم

از عفو تو یا از گنه خویش بگویم؟

ترسم نگذارند به فردای قیامت

یک برگ گل از باغ وصال تو ببویم

کوری به از آن کز کرمت چشم بپوشم

لالی به از آنم که ثنای تو نگویم

تو زود رضا می‌شوی از بنده ولی من

دیرآمده‌ام تا که رضای تو بجویم

من رو به در غیر تو بردم، تو ز رحمت

آغوش گشودی که بیا باز به سویم

خواهم که حضور تو کنم سفرۀ دل، باز

ترسم که گناهان بفشارند گلویم

صد سالم اگر در شرر نار بسوزی

از دوستی‌ات کم نشود یک سرِ مویم

بر خاک درت ریخته‌ام اشک خجالت

این اشک نکوتر بُود از آب وضویم

پروندۀ تاریک مرا اشک نشوید

بگذار که در چشمۀ عفو تو بشویم

صد بار خطا دیده‌ای از «میثم» و یک بار

نگذاشتی از لطف بیارند به رویم



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط