شاعر: ژوليده نيشابورى
كار آتش به صبح معركه بگداختن است
نَفس سركش هدفش كار خرد ساختن است
علّت غفلت انسان ز خدا، آز و هواست
حاصل آز و هوا هستى خود باختن است
هيچ كارى به جهان بهر بشر نيست محال
هدف از خلقت ما اسب عمل تاختن است
هركه با تيغ زبان تيغ ستم خيز كند
حاصلش نسل خود از ريشه برانداختن است
راز بدبختى و بيچارگى نوع بشر
خويش را از نظر مرتبه نشناختن است
سيلى از مالک دوزخ به جهنّم خوردن
مزد سر از خط فرمان خدا تا تن است
زاد راهى به كف اى رهگذر آور كه به دهر
كار عمر گذران تيغ اجل آختن است
پاى ميزان عمل رمز سرافرازى ما
پرچم بندگى خويش برافراختن است
شعر «ژوليده» بود سنبل شخصيّت او
راز آن در گرو خواندن و پرداختن است