لقاى دوست

مى نشينم چو گدا كنج سرايت اى دوست تا كه بينم همه شب لطف و عطايت اى دوست آتش هجر تو در سينه سوزان من است
شنبه، 28 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیدامیرحسین موسوی‌‌تبار
موارد بیشتر برای شما
لقاى دوست

لقاى دوست

شاعر: پارسا

مى نشينم چو گدا كنج سرايت اى دوست

 تا كه بينم همه شب لطف و عطايت اى دوست

آتش هجر تو در سينه سوزان من است

 گاه گاهى نظرى كن به گدايت اى دوست

هاتف جان من غم‌زده با سوز و گداز

 سر نهاده است به درگاه وَلايت اى دوست

شهريار دل و جان من آشفته تويى

طالبم طالب آن جود و سخايت اى دوست

چشمه سارى است دو چشمان گناه آلودم

اشک من در طلب عفو و رضايت اى دوست

سرزمين دل پاييزى من، ويران است

روشنى بخش دلم را به لقايت اى دوست

دردمندانه به كوى تو پناه آوردم

 واثقم تا بنوازى به دعايت اى دوست

طور اميد وجودم، شده كنعان بلا

 يوسف عشق من افتاده به پايت اى دوست

گرچه تقصير من افزون شده در محضر تو

 ليک بردار ز من تيغ بلايت اى دوست

عالمى واله و مفتون تواند و «پارسا»

نيز دارد همه دم، شوق لقايت اى دوست



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.