شاعر: محمد سعید میرزایی
در انتظار تو دل را قسم به جان دادم
و نامهای به نشانی آسمان دادم
و شب به خواب من آمد، امام کودکیام
و من صداش زدم با تمام کودکیام
و او به یاد من انداخت، پر گشودن را
به روی عشق، صمیمانه، در گشودن را
و او به یاد من انداخت، میتوانستم
پرندهای باشم گر چه من ندانستم ...
... به خوابم آمده بودی، کلید در دستت
چراغ نام هزاران شهید در دستت
دری به وسعت باغی عجیب وا کردی
غریب و گمشده بودم، مرا صدا کردی
ستاره از لب تو میچکید، روی زمین
درون دیده تو، باغهای علیین
امام کودکیام! با تو بودم و هستم
تمام کودکیام، با تو بودم و هستم
تمام کودکیام با تو طی شد آه امام!
دلم جدا ز تو کی بود؟ کی شد آه امام !
امام من بودی، من مرید تو بودم
تمام کودکیام را شهید تو بودم
از این جدایی خونبار با که بنویسم؟
قلم شکستهام این بار تا که بنویسم
همیشه، آه، همیشه امام با ما هست
امام عشق (علیهالسلام) با ما هست