مردی شبیه نور ...

از صبحگاه حادثه تا اوج بی کران مردی شکست در خود و پر زد در آسمان مردی شبیه نور ...نه! مردی شبیه خویش
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیدامیرحسین کامرانی راد
موارد بیشتر برای شما
مردی شبیه نور ...

مردی شبیه نور ...

شاعر: مهرداد محمدی


از صبحگاه حادثه تا اوج بی کران
مردی شکست در خود و پر زد در آسمان

مردی شبیه نور ...نه! مردی شبیه خویش
تابید بر زمین و رها شد در آسمان

سر را نهاده بر افقی با شکوه و سرخ
آن‌قدر پر فروغ، که خورشید، ناتوان

با کوچ غمگنانه و بی باورش، نشست
بهتی عمیق در دل تاریک این جهان

ما وارثان خدعه و تزویر و حیرتیم
اومردی از سلالۀ کمیاب راستان

ما دل‌سپردگان به مرداب عمر و لیک
جا مانده از عروج شتابان او زمان

دستم نمی‌دهد که تماشا کنم تو را
ای روح پر کشیده در آفاق بی نشان

کی کار چون منی است نوشتن ز داغ تو
ای شعر نانوشته دیوان شاعران

چرا شبیه همیشه میان خلوت ما
برای خواندن شعری طنین گام تو نیست

مرنج اگر نرسیدی به آرزوی دلت
تو عاشق و به جز عشق در مرام تو نیست

تو را چنان که تویی مثل خویش می‌فهمم
که ماه خواب و خیالت رفیق شام تو نیست

بگو دوباره بگو از نگار و یار و بهار...
که روزهای نرفته تهی ز نام تو نیست

خمار یک غزلم من چنان‌که دل ببرد
شراب شعری از آن سان به جز ز جام تو نیست



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما