![مردی شبیه نور ... مردی شبیه نور ...](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/khomeini61111111.jpg)
شاعر: مهرداد محمدی
از صبحگاه حادثه تا اوج بی کران
مردی شکست در خود و پر زد در آسمان
مردی شبیه نور ...نه! مردی شبیه خویش
تابید بر زمین و رها شد در آسمان
سر را نهاده بر افقی با شکوه و سرخ
آنقدر پر فروغ، که خورشید، ناتوان
با کوچ غمگنانه و بی باورش، نشست
بهتی عمیق در دل تاریک این جهان
ما وارثان خدعه و تزویر و حیرتیم
اومردی از سلالۀ کمیاب راستان
ما دلسپردگان به مرداب عمر و لیک
جا مانده از عروج شتابان او زمان
دستم نمیدهد که تماشا کنم تو را
ای روح پر کشیده در آفاق بی نشان
کی کار چون منی است نوشتن ز داغ تو
ای شعر نانوشته دیوان شاعران
چرا شبیه همیشه میان خلوت ما
برای خواندن شعری طنین گام تو نیست
مرنج اگر نرسیدی به آرزوی دلت
تو عاشق و به جز عشق در مرام تو نیست
تو را چنان که تویی مثل خویش میفهمم
که ماه خواب و خیالت رفیق شام تو نیست
بگو دوباره بگو از نگار و یار و بهار...
که روزهای نرفته تهی ز نام تو نیست
خمار یک غزلم من چنانکه دل ببرد
شراب شعری از آن سان به جز ز جام تو نیست