شاعر: سالم سبزی
دلم را عشق تو آخر هدایت کرد
از اول چشم تو ما را رعایت کرد
گل از بوی عبور تو شکوفا شد
و شبنم در تب گام تو دریا شد
تمام رودها از شوق تو شط شد
فضای شب پر از آوای بر بط شد
نسیم تازه یاد تو آهسته
گذشته از باغ میعاد تو آهسته
و جاری کرد رؤیاییترین تب را
و میلاد نخستین نشوه شب را
همه مستیم در سکر نگاه تو
همه باغیم اینجا درپناه تو
بنوشان جام و مینای حبیبان را
بباران مستی بی وقفه یاران را
درآ آیینه و شب را چراغان کن
و ما را بر بساط عشق مهمان کن
برافروز از دم گرم مسیحایی
غریب آوارترین نای آهورایی
خوشا در بازی چشم تو سربازی
خوشا با سوز آواز تو همسازی
تو ای خورشید عشق و ماه و سال ما
دمیدی موج آسا در خیال ما
دمیدی تا ببالیم از نگاه تو
در آیینهترین تصویر ماه تو
تو را آیینه میخواهیم پیوسته
بیا تا ما ولی آهسته آهسته
بیا آهسته با چشمی که دریا شد
بیا آهسته با گامی که مانا شد
درآ آیینه و شب را چراغان کن
و ما را بر بساط عشق مهمان کن