سلسله جنبان نهضتهاي اصلاحي
نهضت اصلاحي سيد جمال الدين اسدآبادي
بدون ترديد سلسله جنبان نهضتهاي اصلاحي صد ساله اخير ، سيد جمال الدين اسدآبادي معروف به افغاني است . او بود كه بيدار سازي را در كشورهاي اسلامي آغاز كرد ، دردهاي اجتماعي مسلمين را با واقعبيني خاصي باز گو نمود، راه اصلاح و چارهجويي را نشان داد . با اينكه درباره سيد جمال فراوان گفته و نوشته ميشود ، ولي راجع به تز اصلاحي او كمتر سخن ميرود و يا من كمتر ديده و شنيدهام . به هرحال خوب است بدانيم كه سيد جمال درد جامعه اسلامي را چه تشخيص ميداده و راه چاره را چه مي¬دانسته، مي كرده است و چه راههايي براي وصول به هدف¬هاي اصلاحي خويش انتخاب مي¬كرده است ؟ .
نهضت سيد جمال ، هم فكري بود و هم اجتماعي . او مي¬خواست رستاخيزي هم در انديشه مسلمانان به وجود بياورد و هم در نظامات زندگي آنها .او در يك شهر و يك كشور و حتي در يك قاره توقف نكرد ، هر چند وقت در يك كشور به سر مي¬برد . آسيا و اروپا و افريقا را زير پا گذاشت .در هر كشور با گروههاي مختلف در تماس بود همچنانكه نوشته¬اند در برخي كشورهاي اسلامي عملاً وارد ارتش شد براي اينكه تا دل سپاهيان نفوذ نمايد . مسافرت سيد به كشورهاي مختلف اسلامي و بازديد أنها از نزديك سبب شد كه أن كشورها را از نزديك شناسد و ماهيت جريانها و شخصيتهاي اين كشورها را به دست آورد ، همچنانكه جهانپيمائيش و مخصوصاً توقف نسبتاً طولانيش در كشورهاي غربي او را به آنچه در جهان پيشرفته ميگذشت و به ماهيت تمدن اروپا و نيت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت . سيد جمال در نتيجه تحرك و پويايي ، همزمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاي كشورهاي اسلامي كه داعيه علاج آنها را داشت دقيقاً آشنا شد .
سيد جمال مهمترين و مزمنترين درد جامعه اسلامي را استبدادداخلي و استعمار خارجي تشخيص داد و با اين دو به شدت مبارزه كرد . آخر كار هم جان خود را در همين راه از دست داد . او براي مبارزه با اين دو عامل فلج كننده ، آگاهي سياسي و شركت فعالانه مسلمانان را در سياست واجب و لازم ميشمرد و براي تحصيل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامي در جهان كه شايسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستين و در حقيقت حلول مجدد روح اسلام واقعي را در كالبد نيمه مرده مسلمانان ، فوري و حياتي ميدانست . بدعتزدايي و خرافهشويي را شرط آن بازگشت ميشمرد . اتحاد اسلام را تبليغ ميكرد .دستهاي مرئي و نامرئي استعمار گران را در نفاقافكنيهاي مذهبي و غير مذهبي ميديد و رو ميكرد .
دو امتياز
ولي روحانيت شيعه چنين نيست . روحانيت شيعه يك نهاد مستقل است ، يك قدرت ملي است ، همواره در كنار مردم و در برابر حكمرانان بوده است . از اين رو سيد جمال در جامعه شيعه ، اول به سراغ طبقه علما رفت و به آگاهسازي آنها پرداخت ، اين طبقه را بهترين پايگاه براي مبارزه با استبداد و استعمار تشخيص داد . از مضمون و محتواي نامههايي كه سيد به علماي شيعه ، خصوصاً نامهاش به زعيم بزرگ مرحوم حاج ميرزا حسن شيرازي اعلي الله مقامه و نامه ديگرش كه صورت بخشنامه دارد به سران علماي معروف و برجسته شيعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبريز و شيراز و غيره نوشته است اين مدعا كاملاً پيداست . سيد جمال تشخيص داده بود كه در روحانيت شيعه اگر احياناً افرادي رابطه نزديك با مستبدان زمان خود داشتهاند ، وابستگي خود را با روحانيت و مردم و دين حفظ كردهاند و از آن اصل كه در فقه مطرح است يعني " استفاده از پايگاه دشمن به سود مردم " پيرويكردهاند ؛ و اگر احياناً افرادي هم بودهاند ، كه البته بوده اند ـ كه واقعاً وابسته بودهاند ، جنبه استثنايي داشتهاند و لهذا مردم شيعه پيوند محكم خود را با روحانيت شيعه در طول تاريخ نگسستهاند.1
روش سيد جمال در قبال روحانيت شيعه ، تاثير فراواني داشت هم در جنبش تنباكو كه منحصراً وسيله علما صورت گرفت و مشتي آهنين بود بر دهان استبدادداخلي و استعمار خارجي ، و هم در نهضت مشروطيت ايران كه به رهبري و تاييد علما صورت گرفت . در تاريخِ سيد جمال به عنوان يك شخصيت مسلمان انقلابي آگاه ، هرگز ديده نشده است كه روحانيت شيعه را بكوبد يا تضعيف نمايد ، با آنكه شخصاً در اثر برخي ناآگاهيها صدمات و آزارهايي هم ديده است .
آقاي محيط طباطبايي مينويسد :
" سيد در سفر اول خود به اروپا كه "عروة الوثقي " را انتشار ميداد متوجه اهميت نفوذ روحانيان براي انجام اصلاحات شده بود و در نامهاي كه همان اوان در اروپا به يكي از ايرانيان مقيم مصر ( كه او هم براي نجات از دست مامورين ايران ، خود را داغستاني ناميده بود ) نوشته است ، صريحاً ميگويد كه علماي ايران در انجام وظايف خود كوتاهي نكردهاند واين مامورين دولت ايران بودهاند كه همواره اسباب زحمت و درماندگي و عقب افتادگي مردم و كشور را فراهم كردهاند . موقعي كه در تهران ميزيست به هيچ وجه تظاهري مخالف مذاق روحانيون از او سر نزد بلكه برعكس پيوسته ميكوشيد با علما حسن تفاهم داشته باشد . رساله نيچريه او كه هنگام ورود به ايران تازه در بيروت به عربي ترجمه شده و انتشار يافته بود ، نسخههايي از آن به دست آورده و به طلاب و فضلا اهدا ميكرد و در مجلس ملاقات با مدرسين معقول و منقول سعي ميكرد سخني كه از آن حس غرور و خود پسندي شنيده نشود ، گفته نشود . چنانچه شنيدهام به مرحوم " جلوه " در ملاقات اول كه از سيد پرسيده بود " شنيدم شما در مصر كلمات شيخ را تدريس ميكردهايد " براي اينكه خفض جناحي كرده باشد ، جواب مناسبي داده بود كه مرحوم جلوه را بر ضد خود نيانگيزد ". 2
و هم ايشان ميگويند : " سيد جمال الدين با تيغ زبان و نوك قلم خود زمينهسازي كرد و شالوده اصلي قبول حكومت مشروطه جديد را در ذهن علماي روحاني مملكت فراهم آورد . در روزي كه علماي بزرگ تهران و عتبات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند معلوم شد حسن ظن و حدس صائب سيد جمال الدين درباره عنصر مشروطه ساز ايران به خطا نرفته بود و از حركت تمرد تنباكو تا مهاجرت به قم و پشتيباني علماء از مشروطهخوهان در برابر كودتاي باغ شاه همه جا روح او راهنماي كساني بود كه هريك در مقام مقتديالانامي قراردارند " .3 امتياز ديگر سيد جمال اينست كه با اينكه به اصطلاح مردي تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم وفنون جديده و اقتباس تمدن غربي ميخواند و با بيسوادي و بيخبري و عجز فني و صنعتي مسلمانان به پيكار برخاسته بود ، متوجه خطرهاي تجددگراييهاي افراطي بود . او ميخواست مسلمانان علوم و صنايع غربي را فراگيرند ، اما با اينكه اصول تفكر مسلمانان يعني جهانبيني آنها جهانبيني غربي گردد و جهان را با همان عينك ببينند كه غرب ميبيند مخالف بود .
او مسلمانان را دعوت ميكرد كه علوم غربي را بگيرند اما از اينكه به مكتبهاي غربي بپيوندند آنها را بر حذر داشت . سيد جمال همانگونه كه با استعمار سياسي غرب پيكار ميكرد با استعمار فرهنگي نيز در ستيزه بود . با متجدداني كه جهان را و احياناً قرآن و مفاهيم اسلامي را ميخواستند از ديدگاه غربي تفسير كنند مبارزه ميكرد . توجيه و تاويل مفاهيم ماوراءطبيعي قرآن و تطبيق آنها را به امور حسي و مادي جايز نميشمرد .
سيد جمال هنگامي كه از مصر به هند رفت و با افكار " سِرسيد احمد خان هندي"كه زماني قهرمان اسلامي اصلاح در هند به شمار ميرفت آشنا شد. وديد او سعي دارد مسائل ماوراءطبيعي را به نام و بهانه علم ،توجيه طبيعي كند ، غيب و معقول را تعبير محسوس و مشهود نمايد ، معجزات را كه در قرآن نص و صريح است به شكلي رنگ عادي و طبيعي دهد ، مفاهيم آسماني قرآن را زميني كند ، سخت ايستادگي كرد .
يكي از نويسندگان معاصر در مورد سفر سيد به هند و موضعش در برابر سيد احمد خان مينويسد : اگر سيد احمد از اصلاح دين سخن ميگفت ، سيد جمال مسلمانان را از فريبكاري برخي مصلحان و خطرات افراط در اصلاح برحذر ميداشت . اگر سيد احمد ضرورت فراگرفتن انديشههاي نو را براي مسلمانان تاكيد ميكرد ، سيد جمال بر اين موضوع اصرار داشت كه اعتقادات ديني بيش از هر عامل ديگر افراد انسان را به رفتار درست رهنمون ميشود ، و اگر سيد احمد مسلمانان را به پيروي از شيوههاي نو در تربيت تشويق ميكرد ، سيد جمال اين شيوهها را طبعاً براي دين و قوميت مردم هند زيانآور ميدانست .
بدينسان سيد جمال كه تا آن زمان به جانبداري از انديشهها و دانشهاي نو نامبردار شده بود ، به هنگام اقامت در هند ، در برابر متفكر نوخواهي چون سيد احمد ناگزير به پاسداري از عقائد و سنن قديمي مسلمانان شهرت يافت . با اين وصف در اين دوره نيز از راي پيشين خود درباره ضرورت تحرك فكر ديني روي بر نتافت ." 4 دردهايي كه سيد جمال در جامعه اسلامي تشخيص داد عبارت بود از :
1.استبداد حكام 2. جهالت و بيخبري توده مسلمان و عقبماندن آنها از كاروان علم وتمدن 3. نفوذ عقايد خرافي در انديشه مسمانان و دورافتادن آنها از اسلام نخستين 4. جدايي و تفرقه ميان مسلمانان ، به عناوين مذهبي و غير مذهبي 5. نفوذ استعمار غربي سيد براي چاره اين دردها و بدبختيها از همه وسائل ممكن : مسافرتها ، تماسها ، سخنرانيها ، نشر كتاب ، مجله ، تشكيل حزب و جمعيت ، حتي ورود و خدمت در ارتش بهره جست .در عمر شصت ساله خود5 ازدواج نكرد و تشكيل عائله نداد ، زيرا با وضع غير ثابتي كه داشت كه هرچندي در كشوري به سر ميبرد و گاهي در تحصن يا تبعيد يا تحت نظر بود نميتوانست مسئوليت تشكيل خانواده را بر عهده گيرد .
سيد چاره دردهايي كه تشخيص داده بود در امور ذيل ميدانست :
1. مبارزه با خود كامگي مستبدان . اين مبارزه را چه كسي بايد انجام دهد ؟ مردم .مردم را چگونه بايد وارد ميدان مبارزه كرد؟ آيا از اين راه كه به حقوق پايمال شدهشان آگاه گردند ؟ بدون شك اين كار لازم است اما كافي نيست .پس چه بايد كرد .؟ كار اساسي اينست كه مردم ايمان پيدا كنند كه مبارزه سياسي يك وظيفه شرعي و مذهبي است .تنها در اين صورت است كه تا رسيدن به هدف از پاي نخواهند نشست . مردم در غفلتند كه از نظر اسلام ، سياست از دين و دين از سياست جدا نيست . پس همبستگي دين و سياست را بايد به مردم تفهيم كرد . اعلام همبستگي دين و سياست و اعلام ضرورت شرعي آگاهي سياسي براي فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سياسي كشور خودش و جامعه اسلامي يكي از طرحهاي سيد براي چارهجويي دردهاي موجود بود .
خود سيد عملاً با مستبدان زمان درگيري داشت ، مريدان خود را به مبارزه تحريك ميكرد ، تا آنجا كه قتل ناصرالدين شاه به تحريك او منتسب شد .
2. مجهز شدن به علوم و فنون جديد .ظاهراً سيد در اين زمينه هيچ اقدام عملي از قبيل تاسيس و تشكيل مدرسه يا انجمنهاي علمي انجام نداده، همان بوده كه در خطابهها و نوشتههاي خود مردم را ميخوانده است .
3.بازگشت به اسلام نخستين و دور ريختن خرافات و پيرايهها و ساز و برگهايي كه به اسلام در طول تاريخ بسته شده است . بازگشت مسلمانان به اسلام نخستين از نظر سيد به معني بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سيرة سلف صالح است .سيد در بازگشت به اسلام تنها بازگشت به قرآن را مطرح نكرده است ، زيرا او به خوبي ميدانست كه خود قرآن رجوع به سنت را لازم شمرده و به علاوه او به خطرات « حَسبُنا كتابَ الله » كه در هر عصر و زماني به شكلي بهانه براي مسخ اسلام شده است كاملاً پي برده بود .
4.ايمان و اعتماد به مكتب . سيد در نشريات و خطابههاي خود كوشش داشت مسلمانان را عميقاً مؤمن سازد كه اسلام قادر است به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژي مسلمانان را نجات و رهايي بخشد و به استبداد داخلي و استعمار خارجي پايان دهد و بالأخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزاني دارد . مسلمانان بايد مطمئن باشند كه براي تأمين سعادت خود نياز به مكتب ديگر ندارند و نبايد به جانب مكتب ديگر دست دراز كنند .
از اينرو در آثار و نوشتههاي خود به ذكر مزاياي اسلام ميپرداخت از قبيل اعتبار دادن به عقل و برهان و استدلال ، و از قبيل اينكه تعليمات اسلام بر اساس شرافت فرد انساني و قابليت او براي رسيدن به هر تعالي به استثناي نبوت است ، و از قبيل اينكه اسلام دين علم است ، دين عمل و سختكوشي است ، دين جهاد و مبارزه است ، دين اصلاح و مبارزه با فساد و امر به معروف و نهي از منكر است ، دين عزت و عدم قبول ذلت است ، دين مسئوليت است و ...
سيد مخصوصاً روي توحيد اسلامي و اينكه اسلام توحيد را جز بر مبناي يقين برهاني پذيرفته نميداند و اينكه توحيد برهاني و استدلالي ريشهسوز همة عقايد باطله است تكية فراوان داشت و معتقد بود جامعهاي كه معتقد باشد اساسيترين معتقداتش را بايد با نيروي برهان و يقين ، نه ظن و تخمين و نه تعبد و تقليد به دست آورد كافي است كه زير بار خرافه و اوهام نرود . پس بايد مردم را به توحيد برهاني دعوت كرد تا احترام و اعتبار عقل از نظر ديني براي آنها مسلم و مسجل گردد . به همين جهت سيد براي فلسفة الهي اسلامي ارزش قائل بود . فلسفه تدريس ميكرد و پيروان خويش را به آموختن حكمت الهي اسلامي تشويق ميكرد . شاگرد وفادارش محمد عبده را به مطالعه فلسفه وادار نمود . گويند عبده دو دستنويس از « اشارات » بو علي به خط خود نوشته و يكي را به ستايش از سيد پايان داده است . ظاهراً در اثر همين تشويق سيد بود كه عبده به چاپ و نشر برخي كتب فلسفي پرداخت .
« نجات » بوعلي و همچنين « البصائر النصيريه » ابن سهلان ساوجي و علي الظاهر قسمتي از « منطق المشرقيين » بوعلي را براي اولين بار چاپ و نشر كرد . احمد امين در كتاب « ظهرُ الاسلام » 6 ميگويد فلسفه با فكر شيعي سازگارتر است تا فكر سني . بعد اينچنين دليل ميآورد : « در زمان فاطميان كه شيعه بودند و بر مصر حكومت ميكردند ، فلسفه در مصر رواج داشت .
با رفتن فاطميان و حلول روح سني ، فلسفه از مصر رخت بربست . در عصر اخير سيد جمال كه گرايش شيعي داشت به مصر آمد و بار ديگر فلسفه در مصر رواج يافت . » و باز به دنبال همين برنامه كه ميخواست اسلام را مكتب و ايدئولوژي جامع و بينياز كننده معرفي كند به دفاع از انتقادهايي كه از اسلام در اروپا ميشد پرداخت . در اروپا عليه اسلام تبليغ ميشد كه اسلام دين جبري و قضا و قدري است و آزادي فرد را نفي ميكند و علت انحطاط مسلمانان اعتقاد آنان به قضا و قدر جبري و كور است .7 و ميگفتند اسلام ضد علم است ، دوري مسلمانان ازعلم را بايد در تعليمات خود اسلام جست . سيد در مجلة عروة الوثقي و در مقالهاي مستقل ، از نظريه اسلام در بارة قضا و قدر دفاع كرد و آنرا در شكل اسلاميش نه تنها عامل انحطاط ندانست ، برعكس عامل ترقي و تعالي شمرد ، 8 و همچنين به ارنست رنان فيلسوف فرانسوي معاصرش كه به اسلام تاخته بود و آنرا ضد علم وعامل انحطاط مسلمين به حساب آورده بود پاسخ داد .9
5.مبارزه با استعمار خارجي اعم از استعمار سياسي كه در مسائل داخلي كشورهاي اسلامي دخالت ميكرد ، و استعمار اقتصادي كه منجر به كسب امتيازات ظالمانه و غارت كردن منابع مالي و اقتصادي جهان اسلام ميشد ، و استعمار فرهنگي كه به نوعي فرهنگزدايي از نظر فرهنگ اسلامي ميپرداخت ، و آنها را به آنچه خود داشته و دارند بياعتقاد ميكرد ، و بر عكس ، فرهنگ غربي را يگانه فرهنگ انساني و سعادت بخش معرفي ميكرد تا آنجا كه برخي روشنفكران مسلمان را معتقد ساخت كه اگر شرقي ميخواهد متمدن شود بايد از فرق سر تا ناخن پا فرنگي شود ؛ خطش خط فرنگي ، زبانش زبان فرنگي ، طرز لباس پوشيدنش همان طرز لباس پوشيدن فرنگي ، آدابش ، مراسمش ، تشريفاتش ، ادبياتش ، عقائدش ، فلسفهاش ، هنرش ، اخلاقش همه فرنگي شود .
سيد طرح همبستگي دين و سياست را براي دو جبهه لازم ميدانست . جبهة استبداد داخلي و جبهه استعمار خارجي . كوشش فراوان داشت كه شعور مذهبي مسلمانان را براي مبارزه با استبداد و استعمار بيدار سازد و براي اين برنامه ، نسبت به هر برنامة اصلاحي ديگر حق تقدم قائل بود .كوششهايي كه بعدها متقابلا از طرف عمال استعمار در جهت جدايي دين از سياست ( سكلاريسم ) به عمل آمد كه به نام « علمانيت »10 معروف شد و آتاتورك را قهرمان بزرگ آن بايد به شمار آورد ، براي مقابله با همين طرح بود . انديشه علمانيت را در جهان عرب ، مسيحيان عرب تبليغ كردند . واضح است كه اگر همبستگي دين و سياست اصل مسلم شناخته شود ، مسيحيان عرب نقشي در جامعه نخواهند داشت . ولي تنها مسيحيان عرب نبودند كه انديشة علمانيت را تبليغ ميكردند ، عدهاي از مسلمانان نيز سخت طرفدار آن بودند، آنهم مسلمانان روشنفكر متدين. چرا؟
اين مسلمانان در حقيقت از يك جريان ديگر رنج ميبردند ، و آن اينكه در جهان تسنن به حكم اينكه خلفا و سلاطين را « اولواالأمر » ميدانستند و اطاعت آنان را از جنبة ديني واجب ميشمردند ، همبستگي دين وسياست به صورت در خدمت قرارگرفتن دين از طرف سياست بود . آنان كه طرفدار جدايي دين از سياست بودند اينچنين جدايي را ميخواستند ، يعني ميخواستند خليفة عثماني يا حاكم مصري صرفاً يك مقام دنيايي شناخته شود نه يك مقام ديني ، و وجدان مذهبي و ملي مردم در انتقاد از او آزاد باشد . و اين سخني درست بود .
همبستگي دين و سياست كه امثال سيد جمال مطرح ميكردند به معني اين نبود كه به قول كواكبي استبداد سياسي به خود قداست ديني بدهد ، بلكه بر عكس به معني اين است كه تودة مسلمان دخالت در سرنوشت سياسي خود را يك وظيفه و مسؤليت مهم ديني بشمارد . همبستگي دين و سياست به معني وابستگي دين به سياست نيست بلكه به معني وابستگي سياست به دين است .
عدهاي از مسلمانان عرب كه از علمانيت و جدايي دين از سياست دفاع ميكردند ، نميخواستند دخالت توده را در سياست به عنوان يك وظيفة ديني انكار كنند ، ميخواستند اعتبار ديني و مذهبي مقامات سياسي را نفي نمايند . البته جدايي دين و سياست به مفهومي كه آتاتورك قهرمان آن بود كه تركيه را به بدبختي كشانيد و به شكلي كه در ايران عمل شد به معني بيرون كردن دين از صحنة سياست بود كه مساوي است با جدا كردن يكي از عزيزترين اعضاء پيكر اسلام از اسلام .
چنانكه ميدانيم وابستگي دين به سياست به مفهومي كه در بالا طرح شد يعني مقام قدسي داشتن حكام ، اختصاص به جهان تسنن دارد . در شيعه هيچگاه چنين مفهومي وجود نداشته است . تفسير شيعه از « اولوا الأمر » هرگز به صورت بالا نبوده است .
6. اتحاداسلام . ظاهراً نداي اتحاد اسلام را در برابر غرب اولين بار سيد جمال بلند كرده 11 . منظور از اتحاد اسلام ، اتحاد مذهبي كه امري غير عملي است ، نبود .
منظور اتحاد جبههاي و سياسي بود يعني تشكيل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر .12 سيد به مسلمانان هشدار ميداد كه « روح صليبي » همچنان در غرب مسيحي ، بالأخص در انگلستان زنده و شعله ور است . غرب عليرغم اينكه با ماسك آزادمنشي، تعصب را نكوهش ميكند خود در دام تعصب ( خصوصاً تعصب مذهبي عليه مسلمانان ) سخت گرفتار است . سيد عليرغم آنچه فرنگي مآبان ، تعصب را نكوهش ميكنند ، مدعي بود تعصب بد نيست ، تعصب مانند هر چيز ديگر افراط و تفريط و اعتدال دارد . افراط در تعصب كه در انسان حس جانبداري بيمنطق و كور ايجاد ميكند بد است ، اما تعصب به معني « تصلب » و غيرت حمايت از معتقدات معقول و منطقي نه تنها بد نيست ، بسيار مستحسن است . سيد ميگفت :
اروپاييان ، چون اعتقاد ديني مسلمانان را استوارترين پيوند ميان آنان ميبينند ، ميكوشند تا با نام مخالفت با تعصب اين پيوند را سست كنند ولي خود بيش از هر گروه و كيش به تعصب ديني گرفتارند . گلادستون ترجماني است از روح پطرس راهب ، يعني بازنماي جنگهاي صليبي 13 .
واقع بيني سيد پس از حدود نيم قرن به خوبي آشكار شد . آنگاه كه افسر اروپايي فرماندة ارتش يهود در جنگ اول اعراب و اسرائيل بيت المقدس را از مسلمانان گرفت و تحويل يهوديان داد و دولت صهيونيستي اسرائيل تشكيل شد گفت : « الآن جنگهاي صليبي پايان يافت .»
رواج انديشة قومييت پرستي و مليت پرستي و به اصطلاح ناسيوناليسم كه به صورتهاي : پان عربيسم ، پان ايرانيسم ، پان تركيسم ، پان هندوئيسم و غيره در كشورهاي اسلامي با وسوسه استعمار تبليغ شد ، و همچنين سياست تشديد نزاعهاي مذهبي شيعه و سني ، و همچنين قطعه قطعه كردن سرزمين هاي اسلامي به صورت كشورهاي كوچك و قهراً رقيب ، همه براي مبارزه با آن انديشههاي ريشهكن كننده استعمار، يعني « اتحاد اسلام » بوده و هست .
7.دميدن روح پرخاشگري و مبارزه و جهاد به كالبد نيمه جان جامعه اسلامي . سيد جمال كه ميخواست مسيح وار بار ديگر روح اسلام راستين را به پيكر مسلمين بدمد و غيرت اسلامي آنان را به جوش آورد ، اصل فراموش شده جهاد را پيش كشيد و فراموش شدن اين اصل را عامل بزرگي براي انحطاط مسلمين تلقي كرد .
اگر روح صليبي هنوز در رگ و پيوند غربي هست ، چرا مسلمان روح مجاهدگري خود را از ياد ببرد . دكتر عنايت در كتاب « سيري در انديشههاي سياسي عرب » مينويسد : « سيد انگلستان را نه تنها قدرتي استعماري ، بلكه دشمن صلبي مسلمانان ميدانست و معتقد بود كه هدف انگلستان نابودي اسلام است ، چنانكه يك بار نوشت : انگلستان از اين رو دشمن مسلمانان است كه اينان از دين اسلام پيروي ميكنند . انگلستان هميشه به نيرنگهاي گوناگون ميكوشد تا بخشي از سرزمينهاي اسلامي را بگيرد و به قومي ديگر بدهد .14 گوئي شكست و دشمنكامي اهل دين را خوش دارد و سعادت خويش را در زبوني آنان و نابودي داروندارشان ميجويد .... يك نتيجه بينش ضد انگليسي سيد تمايل او به اين بود كه اسلام را دين پيكار و سختكوشي بداند و از اينرو به روي فريضة جهاد بسيار تاكيد كند .
به نظر او ، در برابر حكومتي كه مصمم به نابودي اسلام است مسلمانان راهي جز توسل به زور ندارند .15 8. مبارزه با خودباختگي در برابر غرب . مسلمانان در قرن سيزدهم هجري و نوزدهم مسيحي ، يا از آنچه در غرب ميگذشت بيخبر بودند ، و يا اگر سفري به غرب رفته بودند و كم و بيش از آنچه در جهان پيشرفتة غرب ميگذشت آگاه ميشدند ، سخت مرعوب يا مجذوب ميشدند و از اينكه شرق اسلامي بتواند در برابر غرب مسيحي به نحوي ، چه به شكل رقابت ، و چه به شكل مبارزه قد علم كند مايوس بودند . گويند ناصرالدين شاه در بازگشت از يكي از مسافرتهاي فرنگ ، به صدر اعظم خود گفت : صدراعظم ! ما هرگز به غرب نخواهيم رسيد . تو فقط كاري كن تا من زنده هستم صدايي از كسي بلند نشود !.
سر سيد احمد خان هندي كه در عصر خود رهبر مسلمانان هند به شمار ميرفت و در ابتدا با استعمار مبارزه ميكرد در سال 1284 هجري سفري به انگلستان رفت . به اقرار دوست و دشمن ، آن سفر اثري عميق در روحية او باقي گذاشت . انديشه مبارزه با استعمار انگلستان پس از مشاهده آن تمدن گسترده و وسيع و آن قدرت سياسي و اقتصادي و نظامي و فرهنگي ، به كلي از دماغ سيد احمد خان خارج شد . او آنچنان مرعوب فرهنگ و تمدن غرب شد كه آن را غير قابل خدشه و چون و چرا ، و قدرت انگلستان را مقاومت ناپذير و مبارزه با آن را بيهوده دانست . از آن پس نه تنها همكاري با هندوان هم زنجير مسلمانان را كه با استعمار انگلستان مبارزه ميكردند ترك گفت ، مبارزه حزب « مسلم ليك » را كه اقبال نيز يكي از اركان آن بود تخطئه كرد و از تاييد و همكاري با آنها خودداري نمود . به نظرش رسيد كه تنها راه براي مسلمانان جلب حمايت انگلستان در مقابل هندوان است . سيد احمد خان از اين پس تبديل شد به يك فرد مبلغ تمدن و فرهنگ غرب . قرآن را هم با ديد حسي و احياناً مادي غربي تفسير ميكرد . اما سيد جمال برعكس ، نه مجذوب تمدن غرب بود و نه مرعوب ، همواره مسلمانان را هشدار ميداد ترس و نوميدي را به خود راه ندهند ، و در مقابل ابوالهول استعمار غربي ايستادگي نمايند . آقاي دكتر حميد عنايت مينويسد :
« سيد جمال در زماني ميخواست از راه « عروة الوثقي » ( مجلهاي كه به زبان عربي در پاريس منتشر ميكرد ) بر دامنه اين مبارزه ( مبارزه با ترس و نوميدي ) بيفزايد كه استعمار انگليس در آسيا به كاميابيهاي بزرگي دست يافته بود ، و بر اثر شكست ايران در جنگ هرات ( 1273 هجري و 1856 ميلادي ) و نافرجامي شورش هند ( 1274 هـ . 1857 م ) و اشغال مصر ( 1300 هـ و 1882 م ) ، در نظر توده مسلمان همچون قدرتي شكست ناپذير مينمود . سيد مي¬دانست كه مسلمانان تا زماني كه خويشتن را از عقده بيچارگي در برابر استعمار انگليس نرهانند ، از ايشان نميتوان چشم داشت كه بر ضد استعمار بيگانه و اميران ستمكار و ظلمشعار ( استبداد داخلي ) به پيكار برخيزند . از اينرو در سراسر زندگي خويش مي كوشد تا مسلمانان را در مبارزه با انگلستان قويدل كند و نشان دهد كه اگر مسلمانان به راستي يگانه و بسيج شوند ( اتحاد اسلام ) ميتوانند انگلستان را از گسترشخواهي و زورگويي باز دارند .
نمونهاي از اين اعتقاد سيد ، مقالهاي با عنوان « اسطوره » در عروةالوثقي است كه خلاصهاش اينست : بيرون شهر استخر پرستشگاهي بود كه مسافران به هنگام شب از ترس تاريكي به درون آن پناه ميبردند ، ولي هركس كه درون آن ميرفت به طرزي مرموز در ميگذشت . كمكم همه مسافران از اين پرستشگاه ترسيدند و هيچكس پرواي آن را نداشت كه شب را در آنجا بگذراند ، تا سرانجام مردي كه از زندگي بيزار و خسته شده بود ولي ارادهاي نيرومند داشت به درون پرستشگاه رفت . صداهاي سهمگين و هراس انگيز از هر گوشه برخاست كه او را به مرگ تهديد ميكرد ، ولي مرد نترسيد و فرياد زد : پيش آييد كه از زندگي خسته شدهام . با همين فرياد يكباره صداي انفجاري برخاست و طلسم پرستشگاه شكسته شد و از شكاف ديوارهايش گنجينههاي معبد پيش پاي مرد فرو ريخت . بدينسان آشكار شد آنچه مسافران را ميكشته ترس از خطري موهوم بوده است .... بريتانياي كبير چنين پرستشگاهي بزرگ است كه گمراهان چون از تاريكي سياسي بترسند به درون آن پناه ميبرند و آنگاه اوهام هراسانگيز ، ايشان را از پاي درميآورد . ميترسم روزي مردي كه از زندگي نوميد شده ولي همتي استوار دارد به درون اين پرستشگاه برود 16 و يكباره در آن فرياد نوميدي برآورد ، پس ديوارها بشكافد و طلسم اعظم بشكند .»17
اين اسطوره همان داستان « مسجد مهمان كش » است كه در كتاب مثنوي جلد سوم آمده است و عليالظاهر سيد اين داستان را از همان كتاب اقتباس كرده است ولي نخواسته است در محيطي غير اسلامي اين اسطوره را با نام مسجد بيان كند .
آرمان سيد
تا آنجا كه ما اطلاع داريم سيد آرماني در مورد نظام ارباب و رعيتي حاكم بر جامعه اسلامي آنروز و همچنين در مورد نظام خانوادگي و هم نظام آموزشي علوم اسلامي كه به آنها دلبستگي فراوان داشته ابراز نكرده است ، معلوم نيست از نظر انطباق آن نظامات با موازين و معيارهاي اسلامي ، سيد چگونه ميانديشيده است ؟ همچنانكه عليرغم مبارزه پيگيرش با حكومتهاي مستبدة زمان خود ، فلسفه سياسي اسلامي را كه خود ميپسنديده دقيقاً عرضه نداشته است كه به چه شكل و چه الگويي هست . شايد بدانجهت كه مبارزه پيگيرش با استبداد و استعمار امان نميداده كه به اين مسائل بپردازد . و شايد بدانجهت كه مبارزه با استبداد و استعمار را نخستين گام در راه انقلاب و رستاخيز اسلامي ميدانسته و معتقد بوده ملت مسلمان هرگاه اين گام اول را درست بردارد ، در گام دوم ، خود خواهد دانست كه چه بكند ، و ممكن است اينها را نوعي نقص و كمبود در كار سيد تلقي كرد .
امتيازات سيد سيد جمال از يك سلسله مزاياي طبيعي و اكتسابي برخوردار بوده كه در مجموع نظيري برايش نميتوان يافت . از نظر طبيعي اولاً از هوش و استعداد خارق العادهاي برخوردار بوده كه به ندرت در ميان افراد بشر نظيري برايش ميتوان يافت . اين چيزي است كه همه كساني كه او را از نزديك ديدهاند بدان معترفند . ثانياً نفوذ كلام و قدرت القاء و تلقين فوقالعادهاي داشته است . گويي از نوعي هيپنوتيزم و سحر كلام برخوردار بوده است . در خطابههايش كه در مصر ايراد كرده گاه ولوله ايجاد ميكرده مردم را بر حال و وضع خود سخت ميگريانده و به هيجان ميآورده است .
از نظر اكتسابي اولين امتيازش اين است كه فرهنگش فرهنگ اسلامي است . تحصيلات اوليه سيد در قزوين و تهران و نجف بوده . مخصوصاً در نجف از محضر دو شخصيت بزرگ بهرهمند شده ؛ يكي مجتهد بزرگ خاتم الفقهاء حاج شيخ مرتضي انصاري اعلي الله مقامه و ديگر حكيم متأله فيلسوف عاليقدر و عارف بزرگ آخوند ملا حسينقلي همداني درجزيني شوندي . ظاهراً سيد علوم عقلي را از اين مرد بزرگ كه خود از شاگردان برجسته ملا هادي سبزواري بوده فرا گرفته است ، و به علاوه در محضر اين مرد بزرگ كه ضمناً همشهري سيد نيز بوده با مسائل معنوي و عوالم عرفاني آشنا شده است .دوستي و رفاقتش با دو بزرگ ديگر در نجف ، يكي مرحوم سيد احمد تهراني كربلايي ، عارف و حكيم بزرگ عصر خودش ، و ديگر مرحوم سيد سعيد حبوبي شاعر و اديب و عارف و مجاهد بزرگ عراقي كه در انقلاب عراق نقش برجستهاي داشته است در محضر مرحوم آخوند همداني صورت گرفته است.كساني كه شرح حال سيد را نوشتهاند به علت اين كه با مكتب¬هاي اخلاقي و تربيتي و سلوكي و فلسفي مرحوم آخوند همداني آشنايي نداشتهاند و همچنين شخصيت مرحوم آقا سيد احمد تهراني كربلايي و مرحوم سيد سعيد حبوبي را نميشناختهاند به گزارش سادهاي قناعت كرده درنگ نكرده و از آن به سرعت گذشتهاند ؛ توجه نداشتهاند كه شاگردي سيد در محضر مرحوم آخوند همداني و معاشرتش با آن دو بزرگ ديگر چه آثار عميقي در روحيه سيد تا آخر عمر داشته است . اين بنده از وقتي كه به اين نكته در زندگي سيد پي بردهام ، شخصيت سيد در نظرم بعد ديگر و اهميت ديگري پيدا كرد .
آشنايي سيد با فرهنگ اسلامي و تأثر شديد و عميق او از اين فرهنگ سبب شد پس از آشنايي با فرهنگ جديد اروپايي كه ظاهراً در هند اين آشنايي پيدا شده ، خودباخته نشود و جذب آن فرهنگ نگردد . دومين امتياز سيد آشنايي او با جهان و زمان خود بود . او اولاً زبانهاي متعدد بيگانه از قبيل انگليسي و فرانسه و حتي روسي را ( طبق نقل آثار العجم ) ميدانست ، به آسيا و اروپا و قسمتي از آفريقا مسافرت كرده و با شخصيت هاي مهم علمي و سياسي جهان برخورد و مذاكره كرده بود و اينها به او ديد وسيعي بخشيده بود . سومين امتياز سيد اين بود كه جهان اسلامي را كه در راه نجات و رهايي آن كوشش ميكرد از نزديك ميشناخت . به غالب آن كشورها مسافرت كرده و با مردم آنجا از نزديك تماس پيدا كرده بود . به حجاز و مصر و هند و ايران و تركيه و افغانستان رفته و در هر كدام مدتي اقامت كرده بود و لهذا به ماهيت حركتها و نهضتها و شخصيتهايي كه در آن زمان در كشورهاي اسلامي وجود داشت پي برده بود و از اشتباهاتي از نوع اشتباهاتي كه برخي مصلحان ديگر دچار شدهاند مصون ماند .
چهارمين امتيازش اطلاعات وسيعش درباره اوضاع سياسي و اقتصادي و جغرافيايي كشورهاي اسلامي بود . از نامهاي كه به مرحوم زعيم بزرگ حاج ميرزا حسن شيرازي نوشته است روشن ميشود كه تا چه حد اين مرد از اوضاع عمومي ايران و از جريانهاي پشت پرده سياست ، و از نيرنگهاي استعمار آگاه بوده است .
يادداشتها
1.رجوع شود به كتاب نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت ايران ، تاليف حامد الگار ، ترجمه ابوالقاسم سري .
2. نقش سيد جمال الدين در بيداري مشرق زمين ؛ صص 40 ـ 39 .
3. نقش سيد جمال در بيداري مشرق زمين ، ص 52 .
4. دكتر حميد عنايت ، سيري در انديشه سياسي عرب ، ص 86 .
5. تولدش در سال 1254 قمري و وفاتش ( شهادتش ) در 1314 بوده است .
6. جلد اول ، ص 190 .
7. رجوع شود به كتاب انسان و سرنوشت ، تاليف مرتضي مطهري .
8. همان مدرك ، و كتاب سيد جمال الدين حسيني ، پايهگذار نهضتهاي اسلامي ، تاليف آقاي صدر واثقي .
9. رجوع شود به رساله « اسلام و علم » ، نوشته آقاي سيد هادي خسروشاهي .
10. اين لغت به همان معني است كه در بالا گفته شد ، هرچند عربي نما است ، در لغت نشانهاي از آن پيدا نكرديم .
11. استادمحيط طباطبايي در كتاب نقش سيد جمال در بيداري مشرق زمين ، بحث جالبي در اين زمينه كرده و نادر را پيشقدم دانستهاند .
12. رجوع شود به مقاله « الغدير و وحدت اسلامي » در كتاب يادنامه علامه اميني و بحثهاي آقاي محيط طباطبايي در كتاب نقش سيد جمال در بيداري مشرق زمين .صص 128 ـ 77 .
13. سيري در انديشه سياسي عرب ، ص 102 .
14. همان كاري كه انگلستان به موجب اعلاميه بالفور در مورد فلسطين و سود صهيونيستها انجام داد . 15. سيري در انديشه سياسي عرب ، صص 102 ـ 101 .
16. اين مرد بدون شك خود سيد بود .
17. سيري در انديشههاي سياسي عرب ، صص 100 ـ 99 از عروه الوثقي ، صص 224 ـ 223