نویسنده: حمیدرضا آیت اللهی
در سالهای اخیر توجه پژوهشگران و محافل دانشگاهی به ابعاد فرهنگی جهانی شدن بیشتر معطوف شده است؛ و اهمیت بسیار جنبههای فرهنگی جهانی شدن تا حد زیادی مورد پذیرش متفکران در سراسر جهان قرار گرفته است. گرچه جهانی شدن در اشکال اقتصادی، صنعتی و ارتباطات و سپس دیدگاههای سیاسی بروز پیدا کرد اما این ابعاد بر جنبههای فرهنگی حیات بشری چنان تأثیرگذار بوده است که فرهنگ، محور نظریهپردازیهای جهانی شدن گردیده است. سازمان یونسکو به سهم خود پیشتاز بررسی فرهنگی جهانی شدن گردیده است و این مأموریت جهانی را از طریق تهیه و انتشار دو ویرایش از «گزارش فرهنگ جهانی» در سالهای 1998 و 2000 که به ترتیب بر موضوعات «فرهنگ، خلاقیت و تجارت» و «تنوع فرهنگی، تعارض و کثرتگرایی» تمرکز داشتند، شروع کرد. ولی این وظیفهی خطیر فرو گذاشته شد و یک شکاف و خلأ باقی ماند که باید پر میشد. در جریانهای روشنفکری، نظامهای فرهنگی با فعالیتهای پرمایه و در حال رشد ادبیات جهانی شدن مواجه هستند. اما این ادبیات تا حد زیادی بر جهانی شدنِ اقتصادی و گسترش حاکمیت بین المللی قانون به همراه مسائل امنیتی، متمرکز شده است. اگرچه در «کتاب سال جامعهی مدنی جهانی» (Anheier & others, 2001) و «گزارش پیشرفت بشری» (UNDP توسط 2004) و دیگر آثار منتشره سعی شده است به این ناهماهنگی و عدم تعادل اشاره شود، اما با جنبههای اجتماعی جهانی شدن به شکلی ثانوی و تبعی سروکار دارد. حتی جنبههای فرهنگی کمتر شناخته شدهاند و جهانی شدن فرهنگی و رابطهی میان جهانی شدن و فرهنگ موضوعاتی هستند که نسبتاً کشف نشده و عقب مانده باقی ماندهاند.
با این حال، فرهنگ از طریق مجموعهای انتشارات مبتنی بر سیاستهای عمده و پیامهای سیاسی نهفته در آنها موجب مباحثات بین المللی دربارهی جهانی شدن شده است. این فرایند با انتشار کتاب «تنوع خلاق ما» (1996) و گزارش «کمیسیون جهانی دربارهی فرهنگ و توسعه» (توسط یونسکو) که پیوندی قوی میان فرهنگ و توسعه ارائه میکرد، آغاز گردید. این گزارش از «التزام به کثرتگرایی» به عنوان راهحلی میان کلیگرایی و نسبیتگرایی افراطی فرهنگی جانبداری میکرد. مفهوم «کثرتگرایی سازنده» که بعداً توسط یونسکو توسعه یافت، همزیستی خلاق و پویای گروههای فرهنگی مختلف را پیشنهاد میکرد و شرایط را در جهت قلمروی همگانی که تماس و انتقال خلاق فرهنگی را فراهم میساخت، در کنار هم میآورد. محققان امریکایی اعتراف میکنند که «گزارش پیشرفت بشری» 2004 در بستری از دلمشغولیهای غلبهی فزاینده فرهنگی غرب، مخصوصاً ایالات متحده، نوشته شده است.
این بیان مختصر از تلاشهایی که در جهت معرفی و برنامهریزی جنبههای فرهنگی جهانی شدن میشود، نشان دهندهی محدودهی بازی در این عرصه است که باید کشف شود. از این گذشته، ابعاد دینی جهانی شدن فرهنگی کمتر مورد بحث قرار گرفته است و باید راهی طولانی برای جستجو و تحقیق گسترده در این موضوع پیموده شود. به امید اینکه در آینده این امر صورت پذیرد.
جهانیسازی سرپوشی برای مخفی ساختن غربی سازی و آمریکایی سازی است (Spybey, 1996; Taylor, 2000) که سعی دارد بقیهی مناطق جهان را آنگونه سازد که انسانهای غربی میخواهند. در این تلاشها بین قدرتمندان غربی هم چالشهایی وجود دارد. ایالات متحده با دیدگاه جهانخوار خود میکوشد تا سردمدار و راهبر این جهانخوارگی باشد و در صدد است در تحمیل کردن خود بر مردم دیگر تنها باشد و سایر کشورهای غربی را از این تسلط و چیرگی کنار بگذارد.
با این همه، ما در این پژوهش با این نوع از جهانیسازی یا غربیسازی یا امریکایی سازی سرو کار نداریم. این پروژه یک برخورد و تقابل است که باید به عنوان جنگی علیه بشریت ارزیابی گردد. ما در این نوشتار درصدد هستیم دربارهی جهانی شدن صحبت کنیم، که البته با غربی شدن و آمریکایی شدن متفاوت است. تمام پیشرفتهای جدید در زندگی بشر که تفکر جهانی را پدید آورده است، میتوانند بر دین تأثیر بگذارند یا از آن متأثر شوند. کار و موضوع پژوهش ما نیز این است.
معمولاً تصور میشود که چون جهانی شدن فرآیندی اجتناب ناپذیر در دنیای امروز است که شرایط حاصله از پیشرفتهای جدید در فنآوری، اقتصاد و سیاست، آن را پدید آورده است، ما در قبال آن ناگزیر از حالت انفعالی هستیم. جهانی شدن سرنوشت محتوم بشری است. ما فقط باید به توصیف و تحلیل آن بپردازیم؛ باید بنشینیم و تمام آنچه را که در این فرآیند رخ میدهد به عنوان یک تماشاگر نه یک بازیگر نظاره کنیم.
به نظر میرسد اینگونه نگرش دربارهی جهانی شدن چندان درست نباشد. گرچه شرایط و موقعیتهای بی شماری پیرامون ما وجود دارد که ما را مجبور میسازد تا در جهت و مسیر جهانی شدن عمل کنیم، ولی ارادهی آزاد انسانی و توانایی او برای درهم شکستن تمامی حدود و مرزها و انتخاب بهترین گزینه، و حتی در برخی موارد تغییر قدرتمندانهی تمام یک مسیر به مسیری بهتر، تمایم این ظرفیتها و قابلیتهای انسانی، او را امیدوار میسازد تا در این فرایند عظیم نقشی فعال ایفا کند. ما که میکوشیم تا مسئولیتمان را در دنیای جهانی شده بیابیم، باید نتایج جهانی شدن و تهدیدها و فرصتهای آن را بشناسیم تا بتوانیم بهترین نقش را در این وضعیت ایفا کنیم و شاید برخی نتایج و تبعات غلط جهانی شدن را تغییر دهیم.
من معتقدم تمام ادیان، به ویژه اسلام، با وجود فشار جوِّ جهانی که میکوشد تا آنها را به صورتی منفعل همراه خود کند، باید حضوری فعال در دنیای امروز داشته باشند. آنها باید برای ایفای این نقش فعال نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهدیدهایی که متوجهشان است را بشناسند. تنها با این شناخت است که میتوانند مشارکتی عاقلانه و آگاهانه در جهانی شدن داشته باشند.
علاوه بر این، کثرت قوانین دینی اجتماعی در اسلام، این دین را بیشتر با فعالیتهای اجتماعی درگیر میکند. اسلام فقط به رابطهی شخصی بین انسان و خدا سروکار ندارد تا در تلاش باشد روح انسانی را صرفاً به صورت فردی تغییر دهد. بسیاری از نظریات اسلامی بر ارتباط بین انسان و اجتماع بنا شده است. اسلام بر این عقیده تأکید دارد که ارتباط بین انسان و خدا کامل نمیشود مگر اینکه انسان مؤمن وظایف اجتماعی خویش را انجام دهد. وظایف اجتماعی مسلمان مؤمن تمام شئون و ابعاد زندگی او مانند اقتصاد، سیاست، فرهنگ و پیشرفت اجتماعی را در برمیگیرد. بنابراین، اگر او بخواهد مؤمن واقعی باشد نمیتواند وظایف اجتماعیاش را نادیده بگیرد.
از آنجا که وجود قوانین اجتماعی در اسلام، خصوصیت ذاتی و ماهوی آن را تشکیل میدهد، هر کدام از وجوه جهانی شدن باید با قوانین اسلامی ارزیابی گردد. اسلام دارای چارچوبی اقتصادی، همراه با نظامی از ارزشهاست که نمیتواند هر چارچوب اقتصادیای را که بر اساس خودبنیادی بشر قطع نظر از فرمان خدا بنا شده باشد بپذیرد. همچنین اسلام دارای نظریات بنیادینی در خصوص سیاست است که بر اساس مبانی خودش بنا شده است. یقیناً اسلام برخی تفکرات سیاسی (مانند نژادپرستی، استعمار، و فشار برای پذیرش یک نظام سیاسی و غیره) را رد میکند و برخی دیگر را میپذیرد. با این مقدمات ملاحظه میگردد که اسلام چالشهای بیشتری نسبت به دیگر ادیان با جهانی شدن دارد.
یکی دیگر از تفاوتهای مهم اسلام و سایر ادیان از توجه و نگرش آن به مسائل دنیوی انسان در کنار زندگی اخروی او ناشی میشود. بسیاری از فعالیتهای ما در طی زندگیمان وجود دارند که گمان میکنیم افعالی دینی نیستند، اما در اسلام هر یک از فعالیتهای انسان میتواند فعلی دینی تلقی گردد. برای مثال، نگاه اسلام به رابطهی جنسی متفاوت با دیگر ادیان است. درست است که در اسلام این رابطه براساس دستورات الهی در برخی موارد ممنوع است و در برخی موارد دیگر مجاز، اما در موارد مجاز آن یعنی رابطهی جنسی بین زن و شوهر، این ارتباط عبادتی مانند دیگر انواع عبادات به حساب میآید. این یعنی معنای عبادت در اسلام با دیگر ادیان متفاوت است. فعالیت برای مسائل دنیوی نیز در جهت فعالیتهای معنوی است. ما نمیتوانیم سعی و تلاش برای این دنیا را از کوشش برای حیات اخروی مجزا سازیم. این دیدگاه اسلامی سکولاریسم را از جامعهی اسلامی نسبت به دیگر جوامع بسیار دورتر میگرداند.
بنابراین، اسلام دست کم به دلیل دو ویژگی فوقالذکر چالشهای بیشتری با جهانی شدن دارد. اسلام درگیری بیشتری با جهانی شدن (و بیشتر از آن با جهانی سازی) دارد.
اما این مطلب به این معنی نیست که انتظار واکنشی انعطافناپذیر از اسلام در مقابل جهانی شدن داشته باشیم. اگر چنین بود، اسلام در این سیل عظیم جهانی شدن غرق میشد. عنصر اجتهاد در اسلام - به ویژه در تشیع - حضور آن را در این فرایند ممکن و مطمئن ساخته است. اجتهاد میکوشد تا بدون عدول از اصول اسلامی، راه حلی برای هماهنگ کردن قوانین الهی با موقعیتهای خاص مکانی و زمانی بیابد.
با عنایت به مقدمات فوق در نظر است که با توجه به فرصتها و تهدیدهای جهانی شدن، هم خطرات و هم یاریهای رسانه برای اسلام در دنیای جهانی شده بررسی گردد.
رسانهها نقش خود را در طرح این مشکل و خطرات آلودگیهای ناشی از علم و تکنولوژی سکولار و نیاز جدی به یک راهحل، به خوبی ایفا کردهاند. بنابراین، رسانهها به طور غیرمستقیم ضرورت یک راهحل و ناتوانیهای راهحلهای اومانیستی که خودِ همان رویکرد اومانیستی همهی این مشکلات را ایجاد کرده است، نشان دادهاند. این موقعیت میتواند فرصتی برای ادیان باشد تا نقش خویش را در جهت نجات بخشی بشریت مطرح سازند.
* این مقاله اولین بار در مجموعه دین و رسانه (به کوشش محمدرضا جوادی یگانه و حمید عبداللهیان) در دفتر پژوهشهای رادیو سال 1386 منتشر شده است.
منابع :
Albrow, M. (1996). The Global Age: State and Society beyond Modernity. Cambridge: Polity Press.
Anheier, H. K., Glasius, M. and Kaldor, M. (2001). Global Civil Society 2001, New York: Oxford University Press.
Axford, B. (1995). The Global System: Economics, Politics and Culture. Cambridge: Polity Press.
Commoner, B. (1971). The Closing Circle: Confronting the Environmental Crisis. London: Cape.
Fredrick, H. (1993). "Computer Networks and the Emergence of Global Civil Society", in L. Haraism (ed.), Global Network: Computers and International Communication. Cambridge, MA: MIT Press, pp. 283-95.
Gates, B. (1995). The Road Ahead. London: Viking.
Harcourt, W. (1999). Women & Internet: creating New Cultures in Cyberspace. London: Zed.
Harvey, D. (1989). The Condition of Postmodenity: an Enquiry into the Conditions of Cultural Change. Oxford: Blackwell.
Lee, E. (1997). The Labour Movement and the Internet: The New Internationalism. London: Pluto.
Ling, L. H. M. (2000). "Globalization and the Spectre of Fu Manchu: White
Man"s Burden as Dark Irony", in J.-S. Fritz and M. Lensu (eds), Value Pluralism, Normative Theory and International Relations. London: Macmillan, pp. 132-59.
Luke, T. W. (1995). "New World Order or New World Orders: Power, Politics and Ideology in Informationalizing Glocalities", in M. Featherstone, Global Modernities. London: Sage, pp. 91-107.
Mander, J. and E. Goldsmith (eds). (1996). The Case against the Global Economy and the Turn to the Local. San Francisco: Sierra Club Books.
Meadows, D. H. et al. (1992). Beyond the Limits: a Global Collapse or a Sustainable Future. London: Earthscan.
Muzaffar, C. (1993). Human Rights and the New World Order.
Penang: Just World Trust.
Peccei, A. (1969). The Chasm Ahead. London: Macmillan.
Petras, J. (1993). "Cultural Imperialism in the Late 20th Century", Journal of Contemporary Asia, vol. 23, no. 2, pp. 139-48.
Ploman, E. W. (1984). Space, Earth and Communication. Westport, CT: Quorum.
Reiser, O.L. and Davies, B. (1944). Planetary Democracy: an Introduction to Scientific Humanism and applies Semantics. New York: Creative Age Press.
Robertson, R. and W. R. Garrett (eds) (1991). Religion and Global Order. New York: Paragon Hause.
Spybey, T. (1996). Globalization and World Society. Cambridge: Polity Press.
Taylor, P.J. (2000). "Izations of the World: Americanization, Modernization and Globalization". In C. Hay and D. Marsh (eds) Demystifying Globalization. Basingstoke: Macmillan. Pp. 49-70.
Tomlinson, J. (1995). "Homogenisation and Globalization", History of European Ideas, vol. 20, nos 4-6 (February), pp. 891-7.
United Nations Development Progrmme (UNDP). (2004). Human Developmen Report 2004: Cultural Liberty in Today, s Diverse World, New Yourk, N.Y.: Oxford University Press.
United Nations Educational Scientific and Cultural Organization (UNESCO), (1996). Our Creative Diversity, Report of the World Commission on Culture and Development, Paris: UNESCO Publishing.
...... (1998). World Culture Report: culture, creativity and markets,
Paris: UNESCO Publishing.
..... (2000). World Culture Report: cultural diversity, conflict and
pluralism, Paris: UNESCO Publishing.
Wriston, W. B. (1992). The Twilight of Sovereignty: How the Information Revolution Is Transforming Our World. New York: Charles Scibner"s Sons.
منبع مقاله :
آیت اللهی، حمیدرضا؛ (1392)، سنجههایی در دینپژوهی معاصر، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول
با این حال، فرهنگ از طریق مجموعهای انتشارات مبتنی بر سیاستهای عمده و پیامهای سیاسی نهفته در آنها موجب مباحثات بین المللی دربارهی جهانی شدن شده است. این فرایند با انتشار کتاب «تنوع خلاق ما» (1996) و گزارش «کمیسیون جهانی دربارهی فرهنگ و توسعه» (توسط یونسکو) که پیوندی قوی میان فرهنگ و توسعه ارائه میکرد، آغاز گردید. این گزارش از «التزام به کثرتگرایی» به عنوان راهحلی میان کلیگرایی و نسبیتگرایی افراطی فرهنگی جانبداری میکرد. مفهوم «کثرتگرایی سازنده» که بعداً توسط یونسکو توسعه یافت، همزیستی خلاق و پویای گروههای فرهنگی مختلف را پیشنهاد میکرد و شرایط را در جهت قلمروی همگانی که تماس و انتقال خلاق فرهنگی را فراهم میساخت، در کنار هم میآورد. محققان امریکایی اعتراف میکنند که «گزارش پیشرفت بشری» 2004 در بستری از دلمشغولیهای غلبهی فزاینده فرهنگی غرب، مخصوصاً ایالات متحده، نوشته شده است.
این بیان مختصر از تلاشهایی که در جهت معرفی و برنامهریزی جنبههای فرهنگی جهانی شدن میشود، نشان دهندهی محدودهی بازی در این عرصه است که باید کشف شود. از این گذشته، ابعاد دینی جهانی شدن فرهنگی کمتر مورد بحث قرار گرفته است و باید راهی طولانی برای جستجو و تحقیق گسترده در این موضوع پیموده شود. به امید اینکه در آینده این امر صورت پذیرد.
دین و جهانی شدن
جهانی شدن به عنوان فرایندی غیرقابل اجتناب از تغییرات شتابان و سریع در حیات بشری، بر تمامی ابعاد فرهنگ بشری به ویژه دین تأثیرگذار خواهد بود. در مقابل، از آنجا که این فرایند فراگیر نمیتواند بدون سایر ابعاد حیات بشری چهارچوب و شاکلهی خود را بدست آورد، لذا همه این ابعاد نقش خاص خود را در پیشبرد جهانی شدن ایفا خواهند کرد. در نتیجه، دین نیز باید نقش اساسی و قاطع خود را در ساخت بنیان عظیم جهانی شدن ایفا کند. از آنجا که جهانی شدن ذاتاً مجموعهای به هم پیوسته است لذا با غفلت و چشمپوشی از نقش مهم دین، فهم جهانی شدن غیر ممکن خواهد بود.نقش منفعل یا حضور فعال در دنیایی جهانی شده
جهانی شدن فرایندی گریزناپذیر در زندگی انسان، و نتیجهی ضروری پیشرفتهای بی شمار در علم، فنآوری، ارتباطات آسانتر و غیره است. جهانی شدن ارزشها و فرهنگهای جدید زیادی ایجاد میکند که باید بررسی شوند. اما جهانیسازی به عنوان یک ایدئولوژی درصدد است تا تمام ارزشهای خود را توسط تعداد اندکی انسان غربی بر سایر مردم جهان تحمیل کند. آنان میخواهند سایر انسانها را به نحوی تغییر دهند که همانند خودشان فکر کنند و با از بین بردن دیگر فرهنگها، همهی نظام ارزشی آنان پذیرفته شود. آنان این امر را یک جنگ یا رویارویی تلقی میکنند که باید در آن بر دیگران غلبه کنند. تمام انسانهای دیگر در این شرایط باید نقشی منفعل و به دور از هرگونه مشارکت فعال داشته باشند.جهانیسازی سرپوشی برای مخفی ساختن غربی سازی و آمریکایی سازی است (Spybey, 1996; Taylor, 2000) که سعی دارد بقیهی مناطق جهان را آنگونه سازد که انسانهای غربی میخواهند. در این تلاشها بین قدرتمندان غربی هم چالشهایی وجود دارد. ایالات متحده با دیدگاه جهانخوار خود میکوشد تا سردمدار و راهبر این جهانخوارگی باشد و در صدد است در تحمیل کردن خود بر مردم دیگر تنها باشد و سایر کشورهای غربی را از این تسلط و چیرگی کنار بگذارد.
با این همه، ما در این پژوهش با این نوع از جهانیسازی یا غربیسازی یا امریکایی سازی سرو کار نداریم. این پروژه یک برخورد و تقابل است که باید به عنوان جنگی علیه بشریت ارزیابی گردد. ما در این نوشتار درصدد هستیم دربارهی جهانی شدن صحبت کنیم، که البته با غربی شدن و آمریکایی شدن متفاوت است. تمام پیشرفتهای جدید در زندگی بشر که تفکر جهانی را پدید آورده است، میتوانند بر دین تأثیر بگذارند یا از آن متأثر شوند. کار و موضوع پژوهش ما نیز این است.
معمولاً تصور میشود که چون جهانی شدن فرآیندی اجتناب ناپذیر در دنیای امروز است که شرایط حاصله از پیشرفتهای جدید در فنآوری، اقتصاد و سیاست، آن را پدید آورده است، ما در قبال آن ناگزیر از حالت انفعالی هستیم. جهانی شدن سرنوشت محتوم بشری است. ما فقط باید به توصیف و تحلیل آن بپردازیم؛ باید بنشینیم و تمام آنچه را که در این فرآیند رخ میدهد به عنوان یک تماشاگر نه یک بازیگر نظاره کنیم.
به نظر میرسد اینگونه نگرش دربارهی جهانی شدن چندان درست نباشد. گرچه شرایط و موقعیتهای بی شماری پیرامون ما وجود دارد که ما را مجبور میسازد تا در جهت و مسیر جهانی شدن عمل کنیم، ولی ارادهی آزاد انسانی و توانایی او برای درهم شکستن تمامی حدود و مرزها و انتخاب بهترین گزینه، و حتی در برخی موارد تغییر قدرتمندانهی تمام یک مسیر به مسیری بهتر، تمایم این ظرفیتها و قابلیتهای انسانی، او را امیدوار میسازد تا در این فرایند عظیم نقشی فعال ایفا کند. ما که میکوشیم تا مسئولیتمان را در دنیای جهانی شده بیابیم، باید نتایج جهانی شدن و تهدیدها و فرصتهای آن را بشناسیم تا بتوانیم بهترین نقش را در این وضعیت ایفا کنیم و شاید برخی نتایج و تبعات غلط جهانی شدن را تغییر دهیم.
من معتقدم تمام ادیان، به ویژه اسلام، با وجود فشار جوِّ جهانی که میکوشد تا آنها را به صورتی منفعل همراه خود کند، باید حضوری فعال در دنیای امروز داشته باشند. آنها باید برای ایفای این نقش فعال نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهدیدهایی که متوجهشان است را بشناسند. تنها با این شناخت است که میتوانند مشارکتی عاقلانه و آگاهانه در جهانی شدن داشته باشند.
درگیری جدی اسلام با جهانی شدن
اسلام مانند یهودیت برخوردار از شریعت است، در حالی که این امر در مورد مسیحیت و بودیسم که بر اخلاق تأکید دارند صدق نمیکند. به خاطر همین ویژگی، قوانین دینی اسلام در همهی شئون و ابعاد زندگی مسلمان مؤمن نفوذ دارد.علاوه بر این، کثرت قوانین دینی اجتماعی در اسلام، این دین را بیشتر با فعالیتهای اجتماعی درگیر میکند. اسلام فقط به رابطهی شخصی بین انسان و خدا سروکار ندارد تا در تلاش باشد روح انسانی را صرفاً به صورت فردی تغییر دهد. بسیاری از نظریات اسلامی بر ارتباط بین انسان و اجتماع بنا شده است. اسلام بر این عقیده تأکید دارد که ارتباط بین انسان و خدا کامل نمیشود مگر اینکه انسان مؤمن وظایف اجتماعی خویش را انجام دهد. وظایف اجتماعی مسلمان مؤمن تمام شئون و ابعاد زندگی او مانند اقتصاد، سیاست، فرهنگ و پیشرفت اجتماعی را در برمیگیرد. بنابراین، اگر او بخواهد مؤمن واقعی باشد نمیتواند وظایف اجتماعیاش را نادیده بگیرد.
از آنجا که وجود قوانین اجتماعی در اسلام، خصوصیت ذاتی و ماهوی آن را تشکیل میدهد، هر کدام از وجوه جهانی شدن باید با قوانین اسلامی ارزیابی گردد. اسلام دارای چارچوبی اقتصادی، همراه با نظامی از ارزشهاست که نمیتواند هر چارچوب اقتصادیای را که بر اساس خودبنیادی بشر قطع نظر از فرمان خدا بنا شده باشد بپذیرد. همچنین اسلام دارای نظریات بنیادینی در خصوص سیاست است که بر اساس مبانی خودش بنا شده است. یقیناً اسلام برخی تفکرات سیاسی (مانند نژادپرستی، استعمار، و فشار برای پذیرش یک نظام سیاسی و غیره) را رد میکند و برخی دیگر را میپذیرد. با این مقدمات ملاحظه میگردد که اسلام چالشهای بیشتری نسبت به دیگر ادیان با جهانی شدن دارد.
یکی دیگر از تفاوتهای مهم اسلام و سایر ادیان از توجه و نگرش آن به مسائل دنیوی انسان در کنار زندگی اخروی او ناشی میشود. بسیاری از فعالیتهای ما در طی زندگیمان وجود دارند که گمان میکنیم افعالی دینی نیستند، اما در اسلام هر یک از فعالیتهای انسان میتواند فعلی دینی تلقی گردد. برای مثال، نگاه اسلام به رابطهی جنسی متفاوت با دیگر ادیان است. درست است که در اسلام این رابطه براساس دستورات الهی در برخی موارد ممنوع است و در برخی موارد دیگر مجاز، اما در موارد مجاز آن یعنی رابطهی جنسی بین زن و شوهر، این ارتباط عبادتی مانند دیگر انواع عبادات به حساب میآید. این یعنی معنای عبادت در اسلام با دیگر ادیان متفاوت است. فعالیت برای مسائل دنیوی نیز در جهت فعالیتهای معنوی است. ما نمیتوانیم سعی و تلاش برای این دنیا را از کوشش برای حیات اخروی مجزا سازیم. این دیدگاه اسلامی سکولاریسم را از جامعهی اسلامی نسبت به دیگر جوامع بسیار دورتر میگرداند.
بنابراین، اسلام دست کم به دلیل دو ویژگی فوقالذکر چالشهای بیشتری با جهانی شدن دارد. اسلام درگیری بیشتری با جهانی شدن (و بیشتر از آن با جهانی سازی) دارد.
اما این مطلب به این معنی نیست که انتظار واکنشی انعطافناپذیر از اسلام در مقابل جهانی شدن داشته باشیم. اگر چنین بود، اسلام در این سیل عظیم جهانی شدن غرق میشد. عنصر اجتهاد در اسلام - به ویژه در تشیع - حضور آن را در این فرایند ممکن و مطمئن ساخته است. اجتهاد میکوشد تا بدون عدول از اصول اسلامی، راه حلی برای هماهنگ کردن قوانین الهی با موقعیتهای خاص مکانی و زمانی بیابد.
با عنایت به مقدمات فوق در نظر است که با توجه به فرصتها و تهدیدهای جهانی شدن، هم خطرات و هم یاریهای رسانه برای اسلام در دنیای جهانی شده بررسی گردد.
نقش رسانه در فرصتها و تهدیدهای جهانی شدن برای دین
در میان متفکران معاصر، دیدگاههای بسیاری، هم مثبت و هم منفی، دربارهی جهانی شدن وجود دارد. من فکر میکنم با نگاهی اجمالی به آنها و اضافه کردن چند دیدگاه دیگر میتوان آنها را به دو شاخهی فرصتها و تهدیدها برای ادیان، به ویژه اسلام، برای حضورشان در دنیای جهانی شده کنونی طبقه بندی کنیم. واضح است که بیشترین تأثیر جهانی شدند از طریق رسانه صورت گرفته است (Ploman, 1984, p 37; Gates, 1995, pp 8-9). رسانه از نقشی تعیین کننده در همهی ابعاد جهانی شدن از قبیل اقتصاد، سیاست، امنیت و فرهنگ برخوردار است. حمایتهای مالی فراوان از رسانهها توسط کسانی که تصور میکنند باید حکمران جهان باشند، دال بر این است که رسانه مهمترین جنبه و عامل در جهانی شدن است. با برشمردن فرصتها و تهدیدهای جهانی شدن برای ادیان به طور عام و اسلام به طور خاص، خطرات و یاریهای رسانه برای اسلام را بررسی خواهیم کرد:فرصتها:
1) مجال حضور در فعالیتهای جهانی با استفاده از فنآوریها و امکانات جدید و رساندن پیام دینی به همگان:
رسانهها فرصت زیادی برای توجه به ادیان در هر جای دنیا و هر خانهای فراهم ساخته اند. دیگر فعالیت رهبران دینی با اماکن مذهبی و در میان کسانی که به علت تمایل خود به آن مکانها میروند، محدود نمیشود بلکه رهبران دینی میتوانند پیام ادیان را به هر فردی در هر کجا که باشد برسانند؛ آنان میتوانند تبلیغات دینی خود را با نیازهای جدید هماهنگ سازند. این امر مطالعهی عمیقتر و واقعیتر ادیان را در پی خواهد داشت.2) نیاز دنیای معاصر به راهحلی اخلاقی برای آلودگی محیط زیست که دخالت و فعالیت ادیان را ضروری میسازد:
در حالی که قرن بیستم، قرن پیشرفت در علم و تکنولوژی برای انسان بود تا از تواناییهای خود برای به خدمت گرفتن آنها استفاده کند (Peccei, 1969; Commoner, 1971, Meadows & others, 1992)، قرن بیست و یکم با نگاهی به همهی مطائب و مشکلاتی که این توسعهی تکنولوژیکی برای انسان بوجود آورده است، قرنی سراسر بدگمانی و سوء ظن به اینگونه فعالیتهای انسان گردیده است. به همین دلیل است که قرن بیست و یکم قرن محیط زیست نامیده شده است. این رهیافت جدید، اخلاق زیستی را به بطن محافل علمی و تکنولوژیکی کشانده است. به خاطر ناکارآمدیها و ناتواناییهای اخلاق زیستی سکولار، نیاز به ادیان برای رفع آلودگیهای زیست محیطی که خودخواهی بشر آن را بوجود آورده است، در این قرن بیشتر و مهمتر شده است. پرفسور نصر این مسئله را و همچنین نقش دین را در کمک به انسانیت در جهت ارائهی بهترین راهحل، در کتاب «دین و سامان طبیعت» به خوبی تحلیل و بررسی کرده است. او در این کتاب تأکید میکند که بیشترین ظرفیت را در این راستا در اسلام میتوان یافت.رسانهها نقش خود را در طرح این مشکل و خطرات آلودگیهای ناشی از علم و تکنولوژی سکولار و نیاز جدی به یک راهحل، به خوبی ایفا کردهاند. بنابراین، رسانهها به طور غیرمستقیم ضرورت یک راهحل و ناتوانیهای راهحلهای اومانیستی که خودِ همان رویکرد اومانیستی همهی این مشکلات را ایجاد کرده است، نشان دادهاند. این موقعیت میتواند فرصتی برای ادیان باشد تا نقش خویش را در جهت نجات بخشی بشریت مطرح سازند.
3) تأکید بر فرهنگ بومی بجای فرهنگ بیگانه که در گذشته تنها فرهنگ برتر بود:
در گذشته تمدن و فرهنگ غربی، تمدن توسعهیافته تلقی میشد که دیگر فرهنگها باید تشبه به این ایدهآل را هدف خود قرار میدادند. غربی شدن در میان روشنفکران تنها راه برای پیشرفت در تمام شئون زندگی بود که صرفاً با طرد و زیر پاگذاشتن فرهنگ سنتی امکانپذیر بود. به یاد آوریم آنچه را که 70 سال پیش در ترکیه و ایران در این جهت اتفاق افتاد. فرهنگ غربی در قرن گذشته بر سکولاریسم تأکید میورزید و دین را از جامعه، حتی به عنوان یکی از ابعاد فرهنگ غالب کنار میگذاشت. در دهههای اخیر فرهنگ غربی ناتوانیها و در برخی موارد خطرات خود را برای بشریت (مثل جنگ جهانی دوم) نشان داده است. این یأس و ناامیدی از غربی شدن و توجه به فرهنگهای منطقهای و اتکاء به فرهنگ خودی، گفتمان جدید در میان روشنفکران گردیده است. اینامر باعث شد تا دین در اکثر کشورها از حاشیه به بطن فعالیتهای فرهنگی منتقل شود. اگرچه کشورهای غربی سعی میکنند از طریق رسانهها ارزشهای خود را بر سایر مردم دنیا تحمیل کنند، اما دسترسی به اطلاعات پیرامون فجایع غرب بواسطهی همین رسانهها باعث آگاهی از نقصهای فرهنگ غربی و مزایای فرهنگ و سنت خودی شده است. بیداری مسلمانان در سالهای اخیر یکی از شواهد این امر است.4) درک متقابل بهتر ادیان:
در گذشته تصور ادیان از یکدیگر چنان ضعیف بود که تنها نوعی مقابله و دشمنی را در میان آنها در فضای تاریک و به دور از درک نقاط قوت دیگران باعث میشد. اگرچه هنور هم برخی شرارتها در ایجاد تصوری منفی و غلط از بعضی ادیان توسط برخی رسانهها وجود دارد، اما شبکههای تلویزیونی ماهوارهای و اینترنت فرصتی را برای فهم بهتر پیرامون یک دین از سایر ادیان فراهم ساخته است (Robertson & Garrett, 1991). گفتگوی فزاینده میان ادیان میتواند نتیجهی این بخش از توسعه باشد. اگر چنین باشد، اسلام از مزیت معرفی خود به عنوان کاملترین دین که نظریاتی فراگیر در مورد همهی شئون حیات بشری دارد، برخوردار خواهد بود؛ در حالی که سایرین به توجه به برخی فعالیتهای خاص انسانی محدود شدهاند.5) پیشرفت فرهنگها و بعد دینی آنها:
اکثر مؤمنان، شناختی سطحی از دین خویش داشتند؛ لذا باورهای آنان چندان عمیق نبود. دسترسی این مؤمنان به اندیشمندان و منابع معرفت دینی خویش و آگاهی از آنها محدود بود. رسانه در عصر جهانی میتواند عمق پیام هر دینی را برای همگان در سراسر جهان دست یافتنی و سهلالوصول سازد.6) شناخت نقاط قوت و ضعف هر دینی در مقابل سایر ادیان:
شرایط جدید جهان معاصر با تغییرات بسیاری که در ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی هر جامعهای بوجود آمده است، مشکلات و مسائل جدیدی را فراروی ادیان ایجاد کرده است که باید ادیان واکنش و راهحل خاصی را برای آن داشته باشند. هر دینی عکسالعملی خاص در قبال مشکلات جهانی دارد. اینگونه رویکردهای هر دین میتواند توسط دیگر ادیان بررسی و واکاوی شود و نتیجه، ارزیابی کارآمدی هر دین خواهد بود. در این فرایند هر کدام میتوانند نقاط ضعف و قوت خویش را در میان سایرین بشناسند. ادیانی که دارای این انعطافپذیری در برابر شرایط جدید، بدون عدول از اصول بنیادین خود، باشند مجال خواهند یافت تا توسعه یابند و پیشرفت کنند. در عصر جهانی، مشکلات جهانی برای همهی ادیان یکسان است و آنها میتوانند در یک رقابت، برای نشان دادن قابلیتهای خود برای ارائه برخی راهحلها شرکت کنند. این امر برای شیعه، به خاطر عنصر بنیادین اجتهاد فرصت خوبی ایجاد میکند تا تواناییهای خود را در میان سایر مذاهب عرضه کند. رسانهها به ما این امکان را میدهند تا از سایر ادیان و واکنش آنها در قبال مسائل جهانی که با سایر قلمروهای دینی ارزیابی میشود، مطلع شویم.7) پیشرفت ادیان با تشریک مساعیشان برای درک واقعیتر از جهان معاصر:
ادیان در گذشته، محدود به آموزهها و جزمهایی پیشینی بدون هرگونه انعطافپذیری در برابر شرایط حیات بشری بودند. آنها میتوانستند تنها در قالب دستههایی کوچک و در بخش کوچکی از جهان فعالیت کنند. اما جهانی شدن، ادیان را با مسائل اجتماعی و فرهنگی بیشماری درگیر کرده است به گونهای که دیگر نمیتوانند محدود به برخی فعالیتهای منطقهای گردند و ممکن نیست خود را از این واقعیات کنار بکشند. بنابراین، ادیانی که بخواهند همواره زنده و پویا بمانند و فعالیتهای خود را گسترش دهند، نمیتوانند این شرایط جدید را نادیده بگیرند باید واکنشی مناسب در قبال این مسائل داشته باشند. این امر باعث نوعی رشد در ادیان و رویکرد ادیان به واقعیات عالم میشود. از آنجا که اسلام دینی اجتماعیتر است، درگیری بیشتری با این شرایط عینی دارد. در این راستا نقش رسانهها بسیار مهم است. رسانهها میتوانند برای به وجود آمدن نظریات بسط یافتهی ادیان، بین کسانی که واقعیات عالم معاصر را مطرح میکنند از یک طرف و اندیشمندان دینی از طرف دیگر بحثها و گفت و گوهایی ترتیب دهند. در سالهای اخیر رسانهها اهمیت خویش را در جهت جلب توجه مردم به این نوع مذاکرات در سراسر جهان، نشان دادهاند.8) امکان حضور فعال در جوامع با به انزوا کشیده شدن مدل الحادی مدرنیتهی متأخر که با نقادیهای پسامدرن ممکن شده است:
ویژگی ذاتی مدرنیته متأخر در قرنهای نوزدهم و بیستم، نوعی جهانبینی الحادی بود که معتقد بود باید رهیافتهای دینی کنار گذاشته شوند. غلبهی این رهیافت مدرن محدودیتهای زیادی برای حضور و عمل ادیان بوجود آورد. این محدودیتها با نقادیهای متفکران پسامدرن از مدرنیته برداشته شد. مدرنیته به عنوان علت و خاستگاه این رهیافت الحادی بیشتر و بیشتر زیر سؤال رفت، لذا چنان ضعیف شده بود که نمیتوانست ادیان را زیر سؤال ببرد. علاوه بر این، در دیدگاه متفکران پسامدرن فرهنگهای محلی به جای غلبهی ارزشهای غربی اهمیت یافته بودند (Albrow, 1996;m Harvey, 1989). مطابق نظر ترنر (Terner). در این وضعیت، دو جایگزین وجود دارد: پسامدرنیته و اسلام. بنابراین، این شرایط فرصت خوبی برای توجه به ادیان به خصوص اسلام خواهد بود.9) دسترسی سادهتر به اطلاعات در کشورهای کمتر توسعه یافته:
جهانی شدن با پیشرفت تکنولوژیهای رسانهای و فنآوری اطلاعات، مخصوصاً اینترنت، همهی نقاط دنیا را به هم متصل نموده است (Wriston, 1992, pp. 170-1). اما این کشورهای کمتر توسعه یافت هستند که بیشترین استفاده و منفعت را از این ارتباطات خواهند برد (Fredrick, 1993;Lee, 1996, Harcourt, 1999). مردم این کشورها با گسترش فناوری اطلاعات توانستهاند دسترسی بیشتری به علوم و اطلاعات بیابند که پیشتر نوعی مزیت و برتری و توانایی را برای کشورهای قدرتمند در پی داشته است. دسترسی کشورهای قدرتمند به اطلاعات دیگر کشورها نفع اندکی برای آنها دارد، در حالی که اینگونه دسترسیها میتواند باعث پیشرفت بیشتری برای دیگر کشورها شود. این امر حضور دیگر کشورها را در مراکز اطلاعاتی کشورهای قدرتمند امکانپذیر میسازد؛ در حالی که در گذشته، غرب امان دسترسی را محدود میساخت. این شرایط فرصتی است برای متفکران مسلمان تا خود را با بهرهگیری از اینترنت و پست الکترونیک در دیگر کشورها مطرح کنند و در آنها تأثیرگذار باشند. طومارها و تبلیغات برای برخی فعالیتها از قبیل تحریم شرکتهای ضد اسلامی آمریکائی نمونهای از این فعالیتهاست.10) تجدید حیات دینی:
مشکلات جهانی و ضعف انسان برای عرضهی زندگیای بهتر، او را از رویکردهای سکولار به مشکلاتاش مأیوس ساخته است. این امر میتواند پس از یک دوره غیبت ادیان در زندگی انسان، منجر به نوعی اقبال و روی آوردن به ادیان شود. این وضعیت فرصتی برای ادیان فراهم ساخته است تا فعالیتهای خود را گسترش دهند (Muzaffar, 1993). این رسانه است که میتواند این مشکلات جهانی و ضعف انسان را که نوعی یأس را در پی داشته است، نشان دهد و به کسانی که در جهت پیشبرد احیاگری حیات دینی تلاش میکنند، یاری رساند.تهدیدها:
1) امپریالیسم فرهنگی:
جهانخوارگرایی غربی به خوبی میداند که آیندهی جهان از آن کسانی است که از نظر فرهنگی بر دیگران تأثیر بگذارند. امپریالیسم فقط به منافع خویش میاندیشد، همان منافعی که فقط آن کسانی به آن دست پیدا خواهد کرد که بتوانند اذهان دیگر را مسخر خویش سازند (Tomlinson, 1992, 1991; Patras, 1993). امپریالیستها نیاز دارند اذهان دیگران را به نحوی تغییر دهند که ارزشهای سرمایهداری را بپذیرند و یک مصرف کنندهی خوب برای تولیدات آنان باشند. این یکی از چالشهای حقیقی و مهم ادیان است که به نزاع با آن دسته از ارزشهای دنیوی جهانخوارگان برخیزند که میخواهند حیات معنوی و ارزشهای انسانی نادیده گرفته شود. از آنجا که اسلام درست به اندازه ارزشهای معنوی فرد، به ارزشهای دینی اجتماعی هم میاندیشد، این چالش برای اسلام جدیتر خواهد بود. از آنجا که این چالش مهمترین چالشهای امپریالیستهاست، در نتیجه رسانه برای آنان مهمترین وسیله خواهد بود تا با تسلط بر آن، ارزشهای خود را تحمیل کنند.2) از بین رفتن سنتهای کهن با سلطهی فرهنگ غربی:
جهانی شدن رقابتی ایجاد کرده است که در آن قدرت عامل تعیینکننده برای پیروزی و موفقیت است (Ling, 2000). سنتهای کهن که ارزشهای ویژهای را در خانواده، روابط انسانی و احترام به دیگران تحکیم مینمود، در این رقابت جهانی از میان خواهند رفت. این ویرانسازی خطری است برای ادیانی که غالباً با چنین ارزشهای محلی و بومیای عجین شدهاند. شیوههای جدید زندگی که توسط رسانهها ترویج میشوند به سوی طرد سنتهای گذشته جهتگیری میشوند (Schiller, 1991). مسئلهی شکاف میان نسلها که رسانهها برای ما به ارمغان آوردهاند، تهدیدی طبیعی از فرآیند جهانی شدن است. از آنجا که اسلام به طور فعال به طرد این ارزشهای غربی میپردازد، لذا در مرکز این چالش قرار دارد و بی جهت نیست که رسانههای غربی مستقیماً علیه آن اعلان جنگ کردهاند.3) زوال ارزشهای والای انسانی:
از آنجا که ارزش غالب و تحمیلی جهانی شدن لذت بردن است تا تولیدکنندگان منفعت بیشتری ببرند، هدف اقتصاد جهانی تحکیم فرهنگ لذت و رفاه جسمانی است که بر طرد ارزشهای والا و متعالیای متمرکز شده است که نمیتواند در رابطهی تولیدکننده - مصرفکننده معنا پیدا کند. اخلاق سکولار در خدمت لذتهای فردی است. جهانی شدن برخی ارزشهای والای انسانی را از قبیل عشق به یکدیگر و خانواده و احترام به دیگران که ادیان درصدد حفظ آنها برای انسان هستند از میدان به در کرده است. این رسانهها هستند که مسئول اشاعه و تحمیل ارزشهای جهانی شدن همچون سکس و خشونت، هستند. ما باید بر اساس ساختار ارزشی خود که جهانی شدن در صدد تغییر آن به روش غربی است، تصمیم بگیریم. این یکی از تهدیدهای عمدهی جهانی شدن برای بشریت است.4) از بین رفتن امنیت فرهنگی و فکری:
ارزش و معیار اصلی در جهانی شدن نفع افراد است. این امر برای انسان تنهایی و انزوا را به ارمغان آورده است. در فرآیند جهانی شدن هیچ انسان را با گذشتهاش و دیگران که میتوانند امنیت و آرامش روانی او را فراهم کنند، مرتبط نمیسازد. مرتبط نمیسازد. فرهنگ جهانی شدن همهی دیگر فرهنگهای ریشهداری را که در گذشته به انسان آرامش میدادند، از بین برده است. در این موضوع، ادیان چالشی عمده با جهانی شدن دارند. امنیت معنوی و روانی و ارزشهای دینی در تعارض با ارزشهای جهانی شدن هستند؛ همان ارزشهایی که ضرورتاً، به علت انزوای فرد که به عنوان تأمینکنندهی سود بیشتر برای او تعریف شده است، به تخریب ذهن انسان منجر میشوند. رسانههای گروهی مسئول تحمیل این ارزشها هستند. در نتیجه رسانهها طلایهدار این چالش هستند.5) سلطهی فرهنگی کشورهای قدرتمند بر دیگر فرهنگها:
در یک رقابت جهانی بین فرهنگها، قدرت عمدهترین نقش را در سلطهی یک فرهنگ خواهد داشت. یکی از تهدیدهای جهانی شدن عبارت است از استیلاء یک فرهنگ و تخریب فرهنگهای دیگر و مزایای خاص آنها. ابزار این سلطه رسانهها هستند که تلاش میکنند تصویر و نمایی غلط از ادیان به ویژه اسلام که در مقابل فرهنگ جهانی شدن قرار دارند، نشان دهند.6) اشاعهی جرم و جنایت و تخریب موانعی که دین در قبال انحطاط بشری بوجود آورده است:
رسانهها برای منفعت خود نیاز به جذب مخاطبان بیشتری دارند که در وهلهی نخست به نفع و لذت خودشان میاندیشند. اگر جهانی شدن که بر رفاه دنیوی انسانها بنیان نهاده شده است، بخواهد برای رشد خود جاذبهی بیشتری را به چنگ آورد، باید به واسطهی رسانه در جهت لذت انسان گام بردارد. اگر رسانهها بخواهند در جهت ارزشهای جهانی شدن باشند، نتیجهی فعالیتهای آنها ترویج جرم و جنایت و تباهیهای دیگر از قبیل محو پاکدامنی و حیا که از آموزههای ضروری ادیان هستند، خواهد بود.7) نابودی طیف گستردهای از تواناییها و امکانات دیگر جوامع در ارائهی راهحلهای ابتکاری برای مشکلات سیاسی، محیطی و اقتصادی:
در نگرش لیبرال جدید به جهانی شدن که معتقد است تنها یک ایدئولوژی، یعنی لیبرالیسم جدید، باید وجود داشته باشد که هدایت جهانی شدن را بدست بگیرد و دیگران باید کم کم کنار بروند، دنیا توانایی خاص دیگر فرهنگها و راهحلهای ابتکاری آنها را برای حل مشکلات بشری از دست خواهد داد (Mander & Golldsmith, 1996). رویکرد لیبرال جدید نه تنها ناتوانیهای خود را در ارائهی زندگی بهتر برای انسان نشان داده است، بلکه به خاطر مداخلهی بی جهت خویش در موضوعات جهانی، مشکلات و تهدیدهای جدیدی را بوجود آورده است. رسانههایی هم که تکنولوژی و قدرت آنها تحت سلطهی این رهیافت لیبرال جدید است، مسئول پذیرش ایدئولوژی لیبرال جدید و طرد و محو دیگر ایدئولوژیها هستند.8) تسلط نسبیت و از دست دادن هرگونه نقطهی اتکاء برای انسان معاصر:
برخی رویکردها به جهانی شدن تسامح را که برای فعالیت جهانی ضروری است با نسبیت خلط کردهاند؛ و نسبیت به عنوان منطق جهانی شدن آنها در نوعی کثرتگرایی متجلی گردیده است (Axford, 1995; Luke, 1955; O"Tuathail, 1996, ch.7). با غلبهی نسبیتانگاری، هیچ نقطهی اتکایی برای انسانها در زندگیشان وجود نخواهد داشت. این نگرش جریانی است که رسانهها ناخودآگاه آن را هدایت میکنند. نسبیت در صدد است ارزشهای مطلق و والای ادیان را که بر گرایش یکسان فطری انسان مبتنی است، انکار و طرد کند.9) کنترل ناخواسته و تغییر افکار عمومی توسط صاحبان قدرت از طریق فنآوری اطلاعات:
اگرچه انسان معاصر بر این باور است که بر اساس ارادهی آزاد خود هر چیزی را انتخاب میکند، و او با حضور دموکتراتیک خود در جامعه هر چیزی را که بخواهد آزادانه انتخاب میکند، اما تحلیل دقیق آزادی و اختیار انسان در شرایط فعلی نشان میدهد که این رسانهی جهانی شده است که ناخودآگاه آزادی او را تحت تأثیر قرار میدهد. انسان گمان میکند آزاد است اما به اجبار جهتی را انتخاب میکند که رسانهای تحت سلطهی شرکتهای بزرگ تعیین میکنند. این کنترل ناخواسته یکی از بزرگترین تهدیدها برای بشریت مخصوصاً برای حضور ادیان در ارائهی اختیار حقیقی، صلح، تعالی و آسایش فکری به انسان است.10) تحمیل اومانیسم و سکولاریسم که منجر به فجایعی مثل فاشیسم، نژادپرستی، نازیسم در سدهی گذشته شده است: اومانیسم آموزهی بنیادین جهانی شدن است که تنها میتواند با یک دین شخصی و فردی سازگاری پیدا کند. برای فعالیتهای جهانی شرکتهای بزرگ ضرورت دارد تا اومانیسم و سکولاریسم رواج یابد (Leizer & Davies, 1944, pp. 39, 201, 205, 219). اما این دو ایدئولوژی در آزمونهای کارآییشان با آن فجایعی که در قرن گذشته برای بشریت ایجاد کردهاند همچون جنگ جهانی دوم و ظهور مشکلات مارکسیسم، فاشیسم و نژادپرستی، به شکست انجامیدهاند.
اینها برخی از فرصتها و تهدیدهای جهانی شدن و ابزار و وسیلهی مهم آن، یعنی رسانه، برای ادیان مخصوصاً اسلام بودند. ما باید این وضعیت بشر را بیشتر مورد تحلیل قرار دهیم و تلاش کنیم نقشی فعال در این راستا داشته باشیم. آینده از آن کسانی است که به حضور فعال در این فرایند معتقدند، نه کسانی که منفعلانه نتایج و تبعات جهانی شدن را به نظاره مینشینند.* این مقاله اولین بار در مجموعه دین و رسانه (به کوشش محمدرضا جوادی یگانه و حمید عبداللهیان) در دفتر پژوهشهای رادیو سال 1386 منتشر شده است.
منابع :
Albrow, M. (1996). The Global Age: State and Society beyond Modernity. Cambridge: Polity Press.
Anheier, H. K., Glasius, M. and Kaldor, M. (2001). Global Civil Society 2001, New York: Oxford University Press.
Axford, B. (1995). The Global System: Economics, Politics and Culture. Cambridge: Polity Press.
Commoner, B. (1971). The Closing Circle: Confronting the Environmental Crisis. London: Cape.
Fredrick, H. (1993). "Computer Networks and the Emergence of Global Civil Society", in L. Haraism (ed.), Global Network: Computers and International Communication. Cambridge, MA: MIT Press, pp. 283-95.
Gates, B. (1995). The Road Ahead. London: Viking.
Harcourt, W. (1999). Women & Internet: creating New Cultures in Cyberspace. London: Zed.
Harvey, D. (1989). The Condition of Postmodenity: an Enquiry into the Conditions of Cultural Change. Oxford: Blackwell.
Lee, E. (1997). The Labour Movement and the Internet: The New Internationalism. London: Pluto.
Ling, L. H. M. (2000). "Globalization and the Spectre of Fu Manchu: White
Man"s Burden as Dark Irony", in J.-S. Fritz and M. Lensu (eds), Value Pluralism, Normative Theory and International Relations. London: Macmillan, pp. 132-59.
Luke, T. W. (1995). "New World Order or New World Orders: Power, Politics and Ideology in Informationalizing Glocalities", in M. Featherstone, Global Modernities. London: Sage, pp. 91-107.
Mander, J. and E. Goldsmith (eds). (1996). The Case against the Global Economy and the Turn to the Local. San Francisco: Sierra Club Books.
Meadows, D. H. et al. (1992). Beyond the Limits: a Global Collapse or a Sustainable Future. London: Earthscan.
Muzaffar, C. (1993). Human Rights and the New World Order.
Penang: Just World Trust.
Peccei, A. (1969). The Chasm Ahead. London: Macmillan.
Petras, J. (1993). "Cultural Imperialism in the Late 20th Century", Journal of Contemporary Asia, vol. 23, no. 2, pp. 139-48.
Ploman, E. W. (1984). Space, Earth and Communication. Westport, CT: Quorum.
Reiser, O.L. and Davies, B. (1944). Planetary Democracy: an Introduction to Scientific Humanism and applies Semantics. New York: Creative Age Press.
Robertson, R. and W. R. Garrett (eds) (1991). Religion and Global Order. New York: Paragon Hause.
Spybey, T. (1996). Globalization and World Society. Cambridge: Polity Press.
Taylor, P.J. (2000). "Izations of the World: Americanization, Modernization and Globalization". In C. Hay and D. Marsh (eds) Demystifying Globalization. Basingstoke: Macmillan. Pp. 49-70.
Tomlinson, J. (1995). "Homogenisation and Globalization", History of European Ideas, vol. 20, nos 4-6 (February), pp. 891-7.
United Nations Development Progrmme (UNDP). (2004). Human Developmen Report 2004: Cultural Liberty in Today, s Diverse World, New Yourk, N.Y.: Oxford University Press.
United Nations Educational Scientific and Cultural Organization (UNESCO), (1996). Our Creative Diversity, Report of the World Commission on Culture and Development, Paris: UNESCO Publishing.
...... (1998). World Culture Report: culture, creativity and markets,
Paris: UNESCO Publishing.
..... (2000). World Culture Report: cultural diversity, conflict and
pluralism, Paris: UNESCO Publishing.
Wriston, W. B. (1992). The Twilight of Sovereignty: How the Information Revolution Is Transforming Our World. New York: Charles Scibner"s Sons.
منبع مقاله :
آیت اللهی، حمیدرضا؛ (1392)، سنجههایی در دینپژوهی معاصر، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول