فلسفه و هدف قصه در قرآن

درباره‌ی قصص قرآن علاوه بر آنچه در تفاسیر آمده است، از دیرباز تاکنون شاهد تک‌نگاری‌های فراوانی هستیم. از آثار گذشتگان در زمینه‌ی قصص قرآن که اکثراً با تمسک به تورات و انجیل و نقل‌ها و داستان‌سرایی‌های
دوشنبه، 21 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
فلسفه و هدف قصه در قرآن
 فلسفه و هدف قصه در قرآن

نویسنده: محسن آرمین

 
درباره‌ی قصص قرآن علاوه بر آنچه در تفاسیر آمده است، از دیرباز تاکنون شاهد تک‌نگاری‌های فراوانی هستیم. از آثار گذشتگان در زمینه‌ی قصص قرآن که اکثراً با تمسک به تورات و انجیل و نقل‌ها و داستان‌سرایی‌های رایج در میان اهل کتاب (اسرائیلیات) نوشته شده که بگذریم، در دوره‌ی جدید نیز تک‌نگاری‌های فراوانی را تحت عنوان قصص قرآن و یا قصص انبیاء به زبان‌های فارسی و عربی شاهدیم. همه‌ی این کتاب‌ها به رغم مضامین متفاوت رویکردی یکسان به مقوله‌ی قصص قرآن دارند. این آثار جملگی با رویکردی تاریخی بر سیاق رویکرد تورات و انجیل به قصص قرآن نگریسته و کوشیده‌اند براساس آیات قرآن و عموماً در مقایسه‌ای تطبیقی با تورات و انجیل، از اقوام گذشته و به ویژه از ماجرای انبیاء و اقوام‌شان شرح و تبیینی تاریخی به دست دهند.
در دوره‌ی معاصر رویکرد تاریخی نسبت به قصص قرآن در کتاب‌های تفسیر مورد نقد قرار گرفت. شیخ محمد عبده، پایه‌گذار حرکت تفسیری جدید در دوره‌ی معاصر، بر رویکرد هدایت محور به قرآن تأکید کرد. او با طرح مطالب پراکنده و درازگویی‌ها و اظهار فضل‌ها و بیان جزئیات بیهوده در تفاسیر که هیچ نقشی در فهم اصلی‌ترین پیام قرآن یعنی هدایت و راهیابی و عبرت و تقویت ایمان مسلمانان ندارد، به شدت به مخالفت پرداخت و بر این نظر پای فشرد که قرآن کتاب هدایت است و در نتیجه آیات و سوره‌ی قرآن را ضرورتاً باید بر محور این اصل تفسیر کرد و فهمید. عبده در پرتو همین رویکرد آیات و سور قرآن را ضرورتاً باید بر محور این اصل تفسیر کرد و فهمید. عبده در پرتو همین رویکرد هدایت محور درباره‌ی قصص قرآن بر این نکته تأکید کرد که هدف از قصص قرآن بیان تاریخ و شرح حال اقوام و پیشینیان نیست (عبده، 1: 337 و 346). این رویکرد مبارک با استقبال مفسران پس از عبده مواجه شد و چشم‌انداز جدیدی را در فهم و تفسیر داستان‌های قرآن به روز مفسران گشود و دستاوردهای ارزشمندی را در حوزه‌ی تفسیر به ارمغان آورد.
علامه طباطبایی از جمله مفسران معاصری است که به این ویژگی در قصص قرآن توجه ویژه داشته است. مرحوم طباطبایی در تفسیر المیزان بارها و بارها بر این نکته پای می‌فشارد که:
"قرآن به عنوان کتاب تاریخ نازل نشده است تا تاریخ نیکوکاران و بدکاران را روایت کند بلکه کتاب هدایتی است که راه سعادت را به بشریت می‌نمایاند و مسیر حق را بر ایشان آشکار می‌سازد تا بدان تمسک کنند و به سعادت دنیا و آخرت نائل گردند. چه بسا به گوشه‌ای از داستان انبیاء و اقوام پیشین اشاره می‌کند تا سنت الهی بر بندگان آشکار گردد و آنان که مشمول عنایت و کرامت حق هستند، عبرت گیرند و بر آنان که چنین نیستند حجت تمام گردد. (طباطبایی، 1314، 10: 247)."
و در جایی دیگر تصریح می‌کند:
"دأب و روش کلام خدای تعالی در آنجا که قصه‌ها را بیان می‌کند بر این است که به مختاراتی و نکات برجسته و مهمی که در ایفای غرض مؤثر است، اکتفا می‌کند، و به جزئیات داستان نمی‌پردازد. از اول تا به آخر داستان را حکایت نمی‌کند، و نیز اوضاع و احوالی را که مقارن با حدوث حادثه بوده ذکر نمی‌نماید جهتش هم خیلی روشن است، چون قرآن کریم کتاب تاریخ و داستان‌سرایی نیست بلکه کتاب هدایت است. این نکته از واضح‌ترین نکاتی است که شخص متدبر در داستان‌های مذکور در کلام خدا درک می‌نماید، مانند آیاتی که داستان اصحاب کهف و رقیم را بیان می‌کند. (طباطبایی، 1417، 3: 404، همچنین 2: 467)."
از میان مفسران معاصر شاید مرحوم محمدبن عاشور، مفسر شهیر تونسی، مبسوط‌تر و صریح‌تر از دیگران به این ویژگی قصص قرآن اشاره داشته است. او برخلاف بسیاری از مفسران فصل مهمی از مقدمه‌ی تفسیر خود را تحت عنوان «المقدمه السابعه فی استمداد علم التفسیر» به بررسی نقش و فلسفه‌ی قرآن اختصاص داده است. بن‌عاشور در این مقدمه اهداف و خصوصیات متعددی را برای قصص قرآن برمی‌شمارد که غالب آنها در ویژگی هدایت‌گری و عبرت‌آموزی مشترک‌اند. وی در این‌باره می‌گوید:
"... برخلاف افراد ظاهربین و سطحی‌نگر اهل دانش به این نکته واقف‌اند که هدف از قصه در قرآن صرفاً کسب عبرت و موعظه از مضمون قصه و فرجام خیر و شر افراد و اقوم موضوع قصه و یا تجلیل از مقام و منزلت و عنایت خداوند به ایشان و یا تقبیح و شرح عذاب الهی بر آن‌ها نیست، بلکه هدف قصه در قرآن امری مهم‌تر و ارزشمندتر است. داستان‌های قرآنی حاوی عبرت‌ها و فواید بسیاری برای مسلمانان است. از این‌رو است که می‌بینیم قرآن از هر داستانی بهترین فرازهای آن را برگزیده و از بیان سایر بخش‌های داستان صرف‌نظر می‌کند تا کسی گمان نکند مقصود قرآن از بیان قصه سرگرمی است. از این‌رو، برخلاف کتاب‌های تاریخ نقل داستان در قرآن به ترتیب زمانی سیر حوادث داستان در یک سوره یا سوره‌های مختلف نیست. بلکه فرازهای مختلف یک داستان به تناسب موقعیت و مقام سخن در سوره‌های قرآن توزیع شده است. این نحوه‌ی بیان قصه یعنی بیان نامنظم فرازهای مختلف قصه در سوره‌های مختلف با هدف قصه در قرآن، یعنی ذکر و پند و موعظه، رابطه دارد. از این‌رو، قصه در قرآن به خطابه شبیه‌تر است (بن عاشور، التحریر و التنویر، 1: 64-63)."

واقع‌نمایی قصص قرآن

مسلمانان از دیرباز تا دوران معاصر ضمن تفکیک مثل از قصه در قرآن، به قصص قرآن به مثابه داستان‌هایی نگریسته‌اند که از وقایع تاریخی حکایت می‌کنند. آنان در این که قصص بیان حقایق تاریخی‌ند و از وقایع گذشته حکایت می‌کنند، عموماً اتفاق‌نظر داشته‌اند. اساساً عموم عالمان و مفسران مسلمان همواره بیان حقایق پنهان و وقایع ناپیدای تاریخ در قصص قرآن را یکی از وجوه اعجاز قرآن دانسته‌اند. اعتقاد به واقع‌نمایی قصص قرآن همواره نویسندگان مسلمان را به تألیف آثاری که طی آنها قصص قرآن برگرفته از سور مختلف و با نظم و ترتیب زمانی بیان شده‌اند، ترغیب کرده است. در این میان عالمان سلف همچون محمدبن جریر طبری در کتاب قصص الأنبیاء خود، داستان‌های قرآن را به کمک روایات مستند و غیرمستند و گزارشات تورات و انجیل آراسته‌اند و نویسندگان و عالمان جدید همچون عبدالوهاب النجار و شیخ القاضی محمود الی بلطه در قصص الأنبیاء خود ضمن ذکر داستان انبیاء الهی و اقوام پیشین در قرآن بر وجه عبرت و هدایت قصص مذکور تأکید کرده‌اند و برخی دیگر از ایشان نظیر دکتر خالد صنادیقی در کتاب قصص القرآن و القصص فی الدیانات الاخری به مقایسه میان قصص قرآن با قصص عهدین پرداخته و برتری و رفعت مقام قرآن را در بیان صحیح و به دور از تحریف و خرافه‌ی داستان گذشتگان نتیجه گرفته‌اند. از جدیدترین آثاری که در زمینه‌ی قصص قرآن منتشر شده است کتاب ارزشمند دراسات تاریخیه من القرآن الکریم اثر دکتر محمد مهران بیومی، استاد تاریخ دانشگاه اسکندریه، است که تحت عنوان بررسی تاریخی قصص قرآن به زبان فارسی ترجمه شده است. در این کتاب قصص قرآن براساس تحقیقات تاریخی و باستان‌شناسی و با رویکرد علمی و در مقایسه با داستان‌های تورات و انجیل مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
طرفداران رویکرد هدایت محور به قرآن نیز به رغم مخالفتی که با رویکرد تاریخ محور به قصص قرآن دارند، عموماً بر واقع‌نمایی قصص و حکایت‌های قرآن از وقایع تاریخی تأکید کرده‌اند.

تردید در واقع‌نمایی قصص قرآن

به موجب نظریه‌ی هدایت و عبرت، هدف قرآن از بیان داستان انبیاء و اقوام پیشین داستان‌گویی و شرح حال گذشتگان نیست بلکه قرآن هدفی متعالی‌تر، یعنی هدایت و عبرت مخاطبان و توجه دادن ایشان به حقانیت وحی و اثبات صدق گفتار پیامبران و تفوق اراده و مشیت قاهره‌ی الهی، را تعقیب می‌کند. عموم مفسران و قرآن پژوهان معاصر در اثبات این نظریه به شواهد و قرائن بسیاری از قرآن استناد کرده‌اند، از جمله این که قرآن در بیان داستان‌های تاریخی به هیچ‌وجه ضوابط معمول و متعارف در این‌گونه داستان‌ها را رعایت نکرده است. قرآن در بیان داستان‌های انبیاء و اقوام گذشته به نام و مکان و زمان وقوع حادثه توجه ندارد و همواره فرازهایی از یک داستان را بدون رعایت ترتیب زمانی در یک یا چند سوره بیان می‌کند.
نظریه‌ی فوق به تدریج زمینه را برای طرح سئوال‌ها و فرضیات جدیدتری درباره‌ی قرآن فراهم ساخت. برخی از متفکران نوگرای مسلمان با استناد به همین نظریه و تأکید بر این که هدف قرآن بیان تاریخ و سرگذشت انبیاء و اقوام گذشته نیست، در واقع‌نمایی قصص قرآن تردید کردند. انگیزه‌ها و عوامل متفاوتی موجب بروز و تقویت چنین تردیدهایی می‌شد. از جمله می‌توان به دو عامل مهم اشاره کرد. اول حوادث و وقایع غیرمتعارف و ناسازگار با دانش تجربی در برخی قصص قرآن و دو دیگر فرض تعارض قصص قرآن با علم تاریخ.
شاید شیخ محمد عبده و شاگردش شیخ محمد رشیدرضا که خود پایه‌گذار رویکرد هدایت محور به قرآن به شمار می‌آیند، اولین کسانی باشند که به عدم واقع‌نمایی برخی از قصص قرآن اشاراتی داشته‌اند. سخن رشیدرضا در این زمینه خود به کفایت گویاست:
"اگر فرض کنیم که مسائل تاریخی با آنچه در قرآن آمده مطابقت نداشته باشد، ایرادی بر قرآن نیست، زیرا این مسائل بذاته مقصود و مراد قرآن نبوده است. بلکه هدف قرآن توجه نفوس بشری به استفاده از این قضایا در عبرت و موعظه و هدایت است (رشیدرضا، الاسلام و الحداثه: 268)."
ایده‌ی مذکور به دست دکتر محمد احمد خلف الله، از شاگردان امین الخولی و عضو حلقه‌ی مدرسه‌ی الأمناء مصر، بسط و گسترش یافت و به صورت نظریه‌ای مستقل عرضه شد. او در رساله‌ی دکترای خود که با عنوان الفن القصصی فی القرآن منتشر شد، بر این نکته تأکید کرد که قصص قرآن از نوع قصه‌ی ادبی و یا به تعبیر او قصه‌ی فنی‌اند. قصه‌ی ادبی یا فنی در تعریف خلف الله محصول تخیلات و پردازش ذهنی نویسنده از حوادث و وقایعی است که عمدتاً به دست قهرمان داستان یا حول او شکل می‌گیرد. قهرمان قصه عموماً وجود خارجی ندارد یا اگر وجود خارجی داشته باشد حوادث قصه واقعیت خارجی ندارند و یا دست کم این حوادث به شکلی که در قصه پردازش شده، رخ نداده‌اند. نویسنده با دست بردن و افزودن و کاستن حوادث و یا پرداخت مبالغه‌آمیز قهرمان داستان، از او شخصیتی غیرواقعی و تخیلی می‌سازد... (خلف الله، 1999: 152).
به عقیده‌ی دکتر خلف الله، قصه در قرآن واجد تمامی خصوصیات داستان‌های ادبی است. او تصریح می‌کند حتی در داستان‌هایی که قرآن از انبیاء الهی نقل می‌کند به رغم واقعی بودن شخصیت‌های اصلی داستان عنصر تخیل و پردازش ادبی به کار رفته است و همان‌گونه که نویسنده با ایده گرفتن از یک واقعه و آمیختن آن با عنصر خیال و پردازش آن، رمان و یا داستانی می‌آفریند و پیام‌ها و اندیشه‌های خود را در قالب آن به خوانندگان منتقل می‌کند، قرآن نیز با آمیختن سرگذشت انبیاء و اقوام پیشین با عنصر خیال و پردازش و خلق قصه هدف هدایت و عبرت مخاطبان را پی گرفته است. در نتیجه، نمی‌توان حوادث و گفت‌وگوها در قصص مذکور را بیان واقعیاتی دانست که در تاریخ رخ داده‌اند.
به این ترتیب، متفکران نوگرای مذکور با تأکید بر فنی بودن قصص قرآن خصلت واقع‌نمایی و کاشفیت قصص قرآن از وقایع تاریخی را مورد انکار قرار دادند.
علاوه بر خلف الله، نویسندگان نوگرای دیگری همچون عمر محمد باحاذوق در تقویت این نظریه کوشیدند. شخص اخیر با تألیف کتابی تحت عنوان الجانب الفنی فی قصص القرآن بر این نکته تأکید کرد که هدف از قصه‌های قرآن هدایت و عبرت‌آموزی است، بنابراین هیچ اشکالی ندارد اگر قرآن از افسانه و داستان‌های تخیلی برای انتقال این پیام بهره بگیرد.
خلف الله با طرح نظریه‌ی خود قصص قرآن را بیش از پیش کانون توجهات قرآن‌پژوهان قرار داد. نظریه‌ی وی با اعتراضات گسترده‌ای مواجه شد و متفکران و قرآن‌پژوهان مصری و غیرمصری نظیر شیخ محمود شلتوت، محمود شحاته، محمد عبدالله دراز، عبدالکریم خطیب و بسیاری دیگر با تألیف کتاب و تحریر مقاله به نقد آن پرداختند.
از نظر مخالفان با توجه به این‌که قصص قرآن در خدمت عبرت و پند و توجه دادن مخاطبان به حقانیت توحید و مشیت قاهره‌ی الهی و وقوع معاد و ... قرار دارند، نظریه‌ی عدم واقع‌نمایی قصص مآلاً به تردید در این اصلی‌ترین آموزه‌ها و عقاید پایه‌ی دینی می‌انجامد. (شلتوت، 1998: 273).
از جمله مفسران شیعی که در نقد این نظریه سخن گفته‌اند می‌توان از علامه طباطبایی نام برد. مرحوم طباطبایی در تفسیر المیزان و در ذیل آیه‌ی 74 سوره‌ی انعام ضمن اشاره به مدعای خلف الله در نقد نظریه‌ی وی می‌نویسد:
"سخن این نویسنده درباره‌ی فن داستان‌نویسی صحیح است اما در مورد داستان‌های قرآن صدق نمی‌کند، زیرا قرآن همچنان که کتاب تاریخ نیست، کتاب داستان تخیلی نیز نیست. قرآن کتاب عزیزی است که باطل بدان راه ندارد. این کتاب نص کلام خداوند سبحان است و خداوند جز حق نمی‌گوید و بعد از حق جز باطل چیزی نیست. قرآن برای بیان حق از باطل یاری نجسته است و برای هدایت دست نیاز به گمراهی دراز نکرده است. به موجب آیات فراوانی که نیازی به ذکر آن نمی‌‎بینیم قرآن کتابی است که به حق و راه راست هدایت می‌کند و حجتی است به سود کسی که بدان تمسک کند و علیه کسی که آن را فرو می‌گذارد. با این حال، چگونه محققی که به بررسی مقاصد قرآن پرداخته است می‌تواند مدعی شود که این کتاب مشتمل بر نظری باطل و یا قصه‌ای دروغین و یا خرافه و تخیل است؟ (طباطبایی، 1417، 7: 166)."
مرحوم مطهری نیز در نقد نظریه‌ی مذکور می‌گوید:
"بعضی‌ها راجع به بعضی از قصص قرآن گفته‌اند که قرآن هدفش مقدس است، قصص را نقل می‌کند برای پند و عبرت گرفتن. قرآن کتاب تاریخ نیست که بخواهد وقایع‌نگاری بکند؛ وقایع را قرآن برای پندها ذکر می‌کند. وقتی که هدف پند است، دیگر فرقی نمی‌کند که آن واقعه‌ای که نقل می‌کند واقعاً واقع شده باشد یا آن را به صورت یک داستان نقل بکند که نتیجه بگیرد؛ مثل داستان‌های کلیله و دمنه... ولی این حرف، بسیار حرف مفتی است. محال است که انبیا در منطق نبوت، برای یک حقیقت (العیاذ بالله) یک امر واقع نشده و یک دروغ را ولو به صورت تمثیل بیان بکنند... ما شک نداریم که تمام قصص قرآن همان‌جور که قرآن نقل کرده، عین واقعیت است. (مطهری، 1375: 125-123)."

مثل و تمثیل و قصه

اکنون باید بر این حقیقت تأکید کنیم نظریه‌ی تمثیلی و نمادین (1) بودن برخی از قصص قرآن در میان مفسران مسلمان سابقه‌ای بس دراز دارد. بعضی از مفسران تابعی بسیاری از قصص قرآن را از سنخ مثل و تمثیل دانسته و حکایت‌گری آن‌ها را از حوادث تاریخی انکار کرده‌اند. از جمله به گزارش طبری (م 310)، مجاهد (م 100) مفسر و تابعی معروف، داستان مسخ سبت به بوزینگان و یا داستان نزول مائده بر حواریون را از جنس تمثیل دانسته است (طبری، 1412، 1: 64 و 7: 87). همچنین به گزارش ابن‌جریح، عطا از مفسران تابعی ماجرای خروج قومی به جمعیت هزاران تن و مردن و زنده شدن ایشان به اراده‌ی خداوند، موضوع آیه‌ی سوره‌ی بقره از سنخ ضرب‌المثل است و نه قصه‌ی تاریخی. (ابن‌کثیر، 1419، 1: 502). از میان مفسران متأخر شیخ محمد عبده در مورد برخی از قصص قرآن بر این نظر رفته است. وی در ذیل آیه‌ی «و أعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون» درباره‌ی داستان آفرینش آدم می‌گوید:
"از آنچه گفته شد دانسته می‌شود که عالمان سلف در فهم حقیقت این اقوال و مراجعات و مناظرات میان خداوند و ملائک و آدم کار را به خداوند تفویض و به شناخت فایده و حکمت نهفته در آن‌ها بسنده کرده‌اند... اما عالمان سلف به تأویل این آیات پرداخته‌اند. بهترین روش در مقامی این‌چنین تمثیل است. و سنت خداوند در کتابش بر این طریق تعلق گرفته که امور معنوی را در قالب عبارات و الفاظ برای ما آشکار ساخته و معارف معقول را به نحوی که به فهم ما نزدیک و درک آن آسان گردد، بیان کند. (عبده، 1366، 1: 264)."
برخی از قرآن‌پژوهان متأخر نیز ضمن تفکیک مثل از قصه در این زمینه قائل به تفصیل شده و دست‌کم پاره‌ای از قصص را از سنخ مثل و روایت نمادین امر واقع دانسته‌اند.
علامه طباطبایی به رغم تأکیدی که بر واقع‌نمایی قصص قرآن دارد، برخی از داستان‌های قرآن از جمله بخشی از داستان خلافت آدم در زمین و سجده‌ی فرشتگان بر وی، داستان عالم ذر و عرضه امانت بر کوه‌ها را از سنخ مثلی می‌داند که حاکی از واقعیتی تکوینی است. (طباطبایی، 1417، 8: 29).
مرحوم آیت الله معرفت نیز ضمن انتقاد به نظریات جزم‌گرایانه در این زمینه قائل به تفصیل شده است. وی نمادین بودن برخی قصص را پذیرفته می‌گوید:
"می‌توان راه میانه را انتخاب کرد زیرا خود قرآن می‌فرماید: «إن الله لایستحیی أن یضرب مثلاً ما بعوضة» (بینات، 173، ش 2: 115)."

پی‌نوشت‌ها:

1- اگرچه برخی قرآن‌پژوهان در این بحث، مثل و نماد را به یک معنا به کار برده‌اند اما این دو تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند که پرداختن به آن‌ها در این نوشتار ما را از بحث اصلی دور می‌کند. در هر حال مثل یکی از صنایع علم بیان است و مقصود از آن وصف امری است به امری شبیه به آن به منظور نزدیک کردن آن امر به ذهن مخاطب. اساس مثل چنان‌که از این تعریف پیداست بر مشابهت استوار است. برخی معتقدند مثل واقعیت خارجی ندارد و صرفاً زاییده‌ی تخیل است، برخی نیز بر این باورند که مثل در عین وصف بودن می‌تواند واقعیت خارجی داشته باشد (طباطبایی، 1417، 14: 408). در هر حال، در مثل و قصص تمثیلی واقعیت و یا عدم واقعیت خارجی شرط نیست و آن‌چنان که خلف الله می‌گوید در قصص تمثیلی واقعیت و یا عدم واقعیت خارجی شرط نیست و آن‌چنان که خلف الله می‌گوید در قصص تمثیلی ضرورتی بر واقعی بودن شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها نیست. (خلف الله: 153)

منبع مقاله :
عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط