مترجم: محسن آرمین
1. قریش پیغمبر را به فراگیری از بعضی از اهل کتاب متهم میکند
قریش پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نوشتن قرآن متهم نکرد، بلکه او را متهم کرد که از برخی از موالی و بردگان پیرو اهل کتاب کمک گرفته است و چون آنها عجم بودند و احتمالاً عربی را در حد رفع نیازهای خود در تعامل با مردم و در رابطه با کارشان میدانستند، نمیشد ادعا کرد که آنان در سطح کلام عربی بلیغ کمکی به پیغمبر کرده باشند. برای قریش ممکن نبود پیغمبر را به دریافت از تورات به واسطهی ایشان متهم کنند، به همین دلیل مدعی شدند قرآن صورت پردازش شدهی افکار و اندیشهها و به طور مشخص داستانهایی است که پیغمبر از ایشان گرفته است. همانکه از آن به «اساطیر الاولین» تعبیر میکردند. این آن چیزی است که اتهامات قریش عملاً در ضمن آیات زیر بدان اشاره دارد:الف) «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْماً وَ زُوراً وَ قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً»(1) (فرقان: 6-4).
ب) خداوند متعال فرموده است: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»(2) (نحل: 103).
خداوند در آیات نخست سورهی فرقان در پاسخ به اتهام قریش علیه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر اینکه او قرآن را از «گروهی دیگر» دریافت کرده، خطاب به پیغمبر بزرگوارش چنین پاسخ میدهد: «قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً» یعنی کسی که این قرآن را به محمد آموخته از جماعتی نیست که چیزی جز آنچه در تورات آمده نمیدانند. تورات اوراق موجود و در دسترس مردمان است که در مکه و غیر مکه آن را میخوانند. تعلیم دهندهی محمد کسی است که «به نهان آسمان و زمین آگاهی دارد». به عبارت دیگر، مصدر قرآن فراتر و رفیعتر و آگاهتر از کسانی است که تورات را بین خود دست به دست میکنند. خداوند همچنین در سورهی نحل به ادعای قریش مبنی بر اینکه بشری به او تعلیم میدهد، پاسخ داده و توجه ایشان را به این نکته جلب میکند که کسی که به او اشاره دارند فردی «غیرعرب» (أعجمی) است، در حالی که قرآن به زبان «عربی مبین» نازل شده است.
2. قرآن به زبان عربی است
در اینجا باید تأکید کنیم که قرآن در جدل خود با قریش بر دو امر تأکید میکند: رفعت و مقام مصدر قرآن از یک سو و عربی بودن زبان آن از سویی دیگر. همچنین قرآن مضمون تورات و انجیل را تأیید میکند. قرآن در آیات متعدد مکی و مدنی بر این امر تأکید دارد، از جمله در این آیه خطاب به اهل مکه میفرماید: «وَ هذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ یُحَافِظُونَ»(3) (انعام: 92).و خطاب به یهود مدینه میفرماید: «وَ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَ لاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَ لاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ»(4) (بقره: 41).
این امر البته تنها خاص قرآن نیست، بلکه همهی انبیاء و رسولان بعدی رسولان و انبیاء پیش از خود را تأیید کرده و به ظهور بعدی بشارت دادهاند. مثلاً موسی (علیه السلام) به عیسی (علیه السلام) بشارت داده و عیسی (علیه السلام) نیز موسی (علیه السلام) را تأیید و به محمد (علیه السلام) بشارت داده است. خداوند در اینباره میفرماید: «وَ إِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ»(5) (صف: 6) و نیز خطاب به پیغمبر بزرگوارش میفرماید: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِیَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(6) (آل عمران: 84).
3. قرآن و تصدیق کتابهای آسمانی پیش از خود
بنابراین ادعای قریش دربارهی قرآن محمد که «أَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ»(7) (فرقان: 4) گروهی از اهل کتاب او را در نوشتن آن یاری دادهاند) و نیز این گفتهی ایشان: «إنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» اعتبار قرآن را مخدوش نمیسازد، زیرا مصدر کتابهای آسمانی جملگی یک «کتاب» است و آنها همگی نسخههایی از قرآن هستند. بنابراین توصیف قرآن به اینکه برخاستهی محمد و یا منقول از اهل کتاب است معنا ندارد.خداوند متعال در اینباره میفرماید: «وَ مَا کَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتَابِ لاَرَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(8) (یونس: 37) قرآن تأیید کنندهی کتابهای آسمانی پیش از خود از جمله تورات و انجیل است، اما «تَفصیلَ الکِتابِ» نیز هست. مقصود از «کتاب» در اینجا همان «لوح محفوظ» و نیز «ام الکتاب» است که میفرماید: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»(9) (زخرف: 4-3)
بنابراین قرآن از تورات و انجیل حقیقی نه از نظر مصدر و نه از نظر محتوا متمایز نیست، بلکه از این حیث که به زبان عربی مبین نازل شده از آن دو ممتاز گشته است. این آن حقیقتی است که آیات متعددی آن را آشکار میسازد. از جمله خداوند متعال میفرماید: «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً وَ صَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً»(10) (طه: 113) و نیز میفرماید: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ»(11) (شعراء: 195-193) و یا: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(12) (یوسف: 2) همچنین میفرماید: «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْماً عَرَبِیّاً وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ وَاقٍ»(13) (رعد: 37).
4. «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ»(14) (ابراهیم: 4)
علاوه بر این نزول قرآن بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به زبان عربی به معنای برتر دانستن زبان عربی بر دیگر زبانها نیست، بلکه صرفاً بدین معناست که بعثت و ارسال پیغمبر به سوی عرب اقتضا میکند که آنان را به زبان خود ایشان مخاطب قرار دهد تا پیام او را بفهمند: «وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَقَالُوا لَوْ لاَ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ»(15) (فصلت: 44) این قاعده بر تمام کتابهای آسمانی انطباق دارد و آنها به زبان قومی که برای آن نازل شده از یکدیگر متمایز میشوند و این حقیقتی است که خداوند متعال در این آیه بدان توجه میدهد: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ».در اینجا ذکر این نکته ضروری است که «زبان قوم» تنها نمادهای لغوی نیست، بلکه خزانهی فرهنگ ایشان یعنی عادات و عرفیات، افتخارات گذشته آرزوهای ایشان را نیز شامل میشود.
بنابراین تصریح مکرر قرآن بر اینکه «به زبان عربی مبین نازل شده است» به این معنا نیست که تنها کلماتش عربی است، بلکه معنایش این است که عربیت جزء ماهیت آن است. و به قول اصولیون بدین معناست که زبان عربی، همچون شیوههای تعبیر و خزانهی فرهنگی یکی از عناصر تشکیل دهندهی ماهیت قرآن است. بنابراین قرآن نه فقط زبان عربی، بلکه براساس عرف معهود عرب نیز نازل شده است، در غیر اینصورت درک آن برای ایشان ممکن نبود.(16)
5. عربی بودن زبان قرآن به معنای قومی بودن دین اسلام نیست
قرآن کتابی است که از جانب خداوند بر محمد عرب قریشی به زبان عربی مبین نازل شد. ما این تعریف «قومی» را چگونه باید بفهمیم؟ آیا میتوانیم این تعریف قومی را با این اعتقاد یهود که تورات کتاب قوم ایشان است و غیر خود را «امم»، یعنی جوامع فاقد کتاب میخوانند، مقایسه کنیم؟میان این دو فرقی وجود دارد: یهود خود را قوم برگزیدهی خداوند محسوب کرده و خداوند را خدایی قومی و مخصوص خود «خدای ابراهیم اسحاق و یعقوب» میدانند. در فصل قبل روشن ساختیم که یهود رابطهی میان خود و خدا را چگونه میفهمیدند و چگونه «وحی» را به معنای «خلق» تلقی میکردند. یعنی فرایند «کشف»ی که خداوند برای خارج شدن از وضعیت «خدا بود و هیچ چیز نبود» به درآمدن به وضعیت خدایی که موسی رهبر قوم اسرائیل با او سخن گفت، بدان اقدام کرد و آحاد این قوم برگزیده آن را شنیدند.
این وضعیت که یهود برای تیرههای خود مدعی آن است، عرب برای قبایل خود ادعا نمیکرد. آنها با این انگاره خدایان دست ساخته خود را میپرستیدند که وسیلهی تقرب ایشان به خداوند میشوند.
میان ایشان و خدا فاصلهی زیادی بود. حتی برخی از ایشان میگفتند: «وَ قَالُوا مَا هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ»(17) (جاثیه: 24) قرآن مکرراً به این اعتقاد ایشان اشاره دارد. خداوند متعال فرجام کار ایشان در آخرت را به سبب شیوهی رفتار و زندگیشان در دنیا چنین تشریح میکند: «إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ وَ کَانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ وَ کَانُوا یَقُولُونَ أَ إِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَاباً وَ عِظَاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَوَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ»(18) (واقعه: 50-45).
پینوشتها:
1- و کافران گفتند این فقط دروغی است که او ساخته، و گروهی دیگر او را بر این کار یاری دادهاند. آنها [با این سخن] ظلم و دروغ بزرگی را مرتکب شدند. و گفتند این همان افسانههای پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده و هر صبح و شام بر او املا میشود. بگو کسی آن را نازل کرده که اسرار آسمانها و زمین را میداند، او [همیشه] آمرزنده و مهربان است.
قرطبی به نقل از ابنعباس میگوید: مقصود از «قَومٌ آخَرُونَ» ابوفُکیهه، مولای بنیالحضرمی، و عداّس و جبر هستند. این سه تن اهل کتاب بودند. برخی دیگر گفتهاند آنان اهل کتاب بودند و تورات میخواندند و مسلمان شدند. و پیغمبر به وضع آنها رسیدگی میکرد و با ایشان مینشست. زمخشری گفته است: «معنی «زور» در اینجا این است که آنها مدعی شدهاند که یک عرب از رومی غیرعرب کلامی عربی دریافت کرده که فصاحت آن همهی فصیحان عرب را ناتوان کرده است». صاحب لسانالعرب دربارهی معنای «اکتَتَبَها» میگوید: «گفتهاند اکتتب فلان فلاناً. یعنی اینکه او از دیگری خواست تا برای رفع نیاز او چیزی بنویسد. و استکتبه الشیء یعنی از او خواست تا برایش نوشتهای بنویسد. ابن سیده گفته است: اکتتبه مانند کتبه است. همچنین گفته شده است کتبه خطَّه؛ و اکتتبه یعنی از او درخواست املاء کرد. (ابوالفضل محمدبن مکرمبن منظور، لسان العرب، 15 جلد، 1، ماده کتب: 698، دار صادر، بیروت، 1956-1955) چون لفظ «اکتَتَبَها» در این آیه بلافاصله با عبارت «فَهِیَ تُملی عَلَیهِ بُکرَةً وَ أصیلاً» تعقیب شده است، ظاهراً مقصود آیه این است که ادعای آنان این بوده که پیغمبر از آن نصاری میخواسته که با آنچه در تورات آمده او را کمک کنند و آنها بر او دیکته میکردهاند و او مینوشته است. اما همهی مفسران از این معنا اجتناب کرده و گفتهاند کتتبها یعنی به نوشتن آن فرمان داد. علت تأکید بر این نظر آن است که از نسبت دادن کتابت به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودداری کنند. به نظر ما این تفسیر صرفاً نوعی تکلف بیهوده است. زیرا اگر بگوییم که آن حضرت آنچه را به او دیکته میکردند خود نمینوشته، بلکه «دستور به کتابت آن میداده»، این سئوال مطرح میشود که چه کسی آن مطالب را برای او میخوانده است. اگر بگوییم او خود میخواند، قرائت از روی نوشته را به او نسبت دادهایم. پس او میخوانده و در نتیجه طبعاً قادر به نوشتن هم بوده است. اما اگر بگوییم کسی غیر از آن حضرت آنچه را آنها مینوشتند بر پیغمبر قرائت میکرد، این با مضمون آیه و دیگر آیاتی که در متن ذکر خواهیم کرد سازگار نخواهد بود.
«أساطیرُ الأوَّلینَ» یعنی احادیث و خرافات ایشان در کتابهایشان مینوشتند. مقصود آنان از این سخن آن بود که او از بعضی از یهودیان املای آن را میخواسته است. همچنین مقصود ایشان از «فَهِیَ تُملی عَلَیهِ» این بود که آن اساطیر الاولین بر او خوانده میشده است. روایت شده که نضربن حرث، یکی از دشمنان دعوت محمدی، به ایران سفر کرد و با خود کتاب کلیله و دمنه و دیگر قصههای ایرانی را آورد. وی در مکه مینشست و به بانگ بلند خطاب به مردم میگفت بیایید و قصص حق را بشنوید. اما محمد جز اساطیر الاولین نمیگوید. در روایت دیگری آمده که این مرد برای تجارت به ایران رفت و آمد داشت. در مسیر خود بر عبادت کنندگانی گذشت که انجیل میخواندند و به عبادت و رکوع و سجود مشغول بودند. به مکه برگشت و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید که بر او وحی میشود و او نیز رکوع و سجود میکند. پس گفت: «ما هم اینها را شنیده و دیدهایم و اگر بخواهیم میتوانیم مانند آن بگوییم» و گفته شده که آیهی زیر دربارهی او نازل شده است: «وَ إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا إِنْ هذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (انفال: 31).
2- ما میدانیم که آنها میگویند این آیات را انسانی به او تعلیم میدهد. در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت میدهند عجمی است، ولی این [قرآن] به زبان عربی آشکار است.
طبری در اینباره روایت زیر را نقل کرده است: «از ابنعباس روایت شده که گفت رسول خدا بردهای را در مکه آموزش میداد. او شخصی غیرعرب بود و بلعام نام داشت. قریش میدیدند که آن حضرت با وی رفت و آمد دارد. پس گفتند: بلعام به او آموزش میدهد. پس خداوند این آیه را نازل فرمود. دیگران گفتهاند مقصود «غلام بنی مغیره است که عجمی بود و یعیش نام داشت». از ابناسحاق روایت شده که گفت: «آنطور که به من رسیده است بسیار اتفاق میافتاد که رسول خدا در مروه نزد پسری نصرانی به نام جبر مینشست. او بردهی بنیبیاضهی خضرمی بود. به همین علت قریش میگفتند: به خدا سوگند بسیاری از آنچه محمد آورده است از جبر نصرانی غلام خضرمی است». در روایت دیگری آمده: «آنان دو برده از اهالی عیر یمن داشتند. آن دو کودکانی بودند به نامهای یسار و جبر که تورات میخواندند و رسول خدا با ایشان بسیار مینشست. پس کفار قریش گفتند: او با ایشان مینشیند تا بیاموزد». و نیز گفته شده مقصود سلمان فارسی است. ر.ک. به: ابوجعفر محمدبن جریر الطبری، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، 6 ج، ط2، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1988.
3- و این کتابی است که ما آن را نازل کردیم. کتابی است پربرکت، که آنچه را پیش از آن آمده تصدیق میکند [آن را فرستادیم تا مردم را به پاداشهای الهی بشارت دهی] و تا [اهل] أمّ القری [مکّه] و کسانی را که گرد آن هستند، بترسانی! (یقین بدان) آنها که به آخرت ایمان دارند، و به آن ایمان میآورند و بر نمازهای خویش، مراقبت کنند!
4- و به آنچه نازل کردهام [قرآن] ایمان بیاورید! که نشانههای آن با آنچه در کتابهای شماست مطابقت دارد و نخستین کافر به آن نباشید! و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید! [و به خاطر درآمد مختصری، نشانههای قرآن و پیامبر اسلام را که در کتب شما موجود است، پنهان نکنید!] و تنها از من [و مخالفت با دستورهایم] بترسید [نه از مردم]!
5- و [به یاد آورید] هنگامی را که عیسیبن مریم گفت ای بنی اسرائیل! من فرستادهی خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیق کنندهی کتابیام که قبل از من فرستاده شده [تورات] و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من میآید و نام او احمد است.
6- بگو به خدا ایمان آوردیم و [همچنین] به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده و آنچه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است. ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمیگذاریم و در برابر [فرمان] او تسلیم هستیم».
7- و گروهی دیگر او را بر این کار یاری دادهاند.
8- شایسته نبود [و امکان نداشت] که این قرآن بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود، ولی تصدیقی است برای آنچه پیش از آن است [از کتب آسمانی]، و شرح و تفصیلی بر شکّی در آن نیست، و از طرف پروردگار جهانیان است.
9- که ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما [آن را] درک کنید، و آن در «امّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد ما بلندپایه و استوار است.
10- و اینگونه آن را قرآنی عربی [فصیح و گویا] نازل کردیم، و انواع عیدها [و انذارها] را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند یا برای آنان تذکری پدید آورد.
11- روحالامین آن را نازل کرده است بر ق
لب (پاک) تو، تا از انذارکنندگان باشی! آن را به زبان عربی آشکار (نازل کرد)!
12- ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید [و بیندیشید].
13- همانگونه [که به پیامبران پیشین کتاب آسمانی دادیم]، بر تو نیز این [قرآن] را به عنوان فرمان روشن و صریحی نازل کردیم و اگر از هوسهای آنان- بعد از آنکه آگاهی برای تو آمده- پیروی کنی، هیچ کس در برابر خدا از تو حمایت و جلوگیری نخواهد کرد.
14- ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنها آشکار سازد.
15- هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار میدادیم حتماً میگفتند چرا آیاتش روشن نیست؟
16- برای اطلاع بیشتر دربارهی افکار معهود عرب در قرآن ر.ک به: ابواسحاق ابراهیم بن موسی الشاطبی، الموافقات، 2: 78.
از جمله مواردی که شاطبی در این زمینه بدان اشاره میکند چنین است: «خداوند در قرآن عرب را از نعمتهای بهشت و انواع آن به صورت نعمتهای دنیوی معهود آنان، البته عاری از آفات و مضاری که لازمهی این نعمتهاست، خبر داده. مثلاً فرموده است: «وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ مَاءٍ مَسْکُوبٍ
وَ فَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لاَ مَقْطُوعَةٍ وَ لاَ مَمْنُوعَةٍ وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً عُرُباً أَتْرَاباً » (واقعه: 37-27).
(و اصحاب یمین و خجستگان، چه اصحاب یمین و خجستگانی! آنها در سایهی درختان «سِدر» بیخار قرار دارند و در سایهی درخت «طلح» پربرگ [درختی خوشرنگ و خوشبو] و سایه کشیده و گسترده و در کنار آبشارها و میوههای فراوان، که هرگز قطع و ممنوع نمیشود، و همسرانی بلندمرتبه. ما آنها را از نو آفریدیم، و همه را دوشیزه قرار دادیم، زنانی که تنها به همسرشان عشق میورزند و خوشزبان و فصیح و همسن و سالند).
خداوند در این آیات خوراکیها و نوشیدنیهای بهشت را همانند خوراکیها و نوشیدنیهایی شناخته شده در نزد ایشان برمیشمارد، مانند آب و شیر و شراب و عسل و نخل و انگور و سایر خوراکیهای آشنا برای ایشان اما از گردو و آلو و سیب و گلابی و سایر میوه سرزمینهای غیرعرب یاد نمیکند، بلکه به طور کلی از آنها با لفظ «فاکهه» یاد میکند.
17- آنها گفتند چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست. گروهی از ما میمیرند و گروهی جای آنها را میگیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمیکند. آنان به این سخن که میگویند علمی ندارند، بلکه تنها حدس میزنند [و گمانی بیپایه دارند].
18- آنها پیش از این [در عالم دنیا] مست و مغرور نعمت بودند و بر گناهان بزرگ اصرار میورزیدند و میگفتند هنگامی که ما مُردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد؟ یا نیاکان نخستین ما [برانگیخته میشوند]؟ بگو اوّلین و آخرین، همگی در موعد روزی معین گردآوری میشوند.
عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول