آغاز دشمنی یهود با اهل اسلام

روند تیرگی روابط پیغمبر و یهود از زمانی آغاز شد که پیغمبر تصمیم گرفت قبله را از مسجدالاقصی در قدس به مسجدالحرام در مکه تغییر دهد، تصمیمی که به نوبه‌ی خود از نزدیکی تحولی تاریخی خبر می‌داد. جنگ بدر
چهارشنبه، 23 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آغاز دشمنی یهود با اهل اسلام
 آغاز دشمنی یهود با اهل اسلام

نویسنده: محمد عابدالجابری
مترجم: محسن آرمین
 

درگیری‌های پی‌درپی میان مسلمانان و یهود

روند تیرگی روابط پیغمبر و یهود از زمانی آغاز شد که پیغمبر تصمیم گرفت قبله را از مسجدالاقصی در قدس به مسجدالحرام در مکه تغییر دهد، تصمیمی که به نوبه‌ی خود از نزدیکی تحولی تاریخی خبر می‌داد. جنگ بدر کبری آغاز این مرحله‌ی جدید در تاریخ اسلام بود. در این جنگ مسلمانان به پیروزی درخشانی علیه قریش دست یافتند و این موفقیت رعب و وحشت به دل‌های یهود و منافقین انداخت. آنان در آن پیروزی آغاز روندی را دیدند که در صورت تداوم به نهادینه شدن سیادت و حاکمیت اسلام بر یثرب و پیروزی نهایی بر قریش می‌انجامید. این سلسله حوادث برحسب ترتیب تاریخی به شرح زیرند:
- سال دوم هجری: تغییر قبله، جنگ بدر، وحشت یهود، آغاز درگیری عملی با یهود بنی قینقاع، هم‌پیمان خزرج، که آغازگر اقدامات تحریک‌آمیز و قدرت‌نمایی علیه مسلمانان بودند.
- سال سوم: آغاز درگیری در بازار الصاغه متعلق به یهود بنی‌قینقاع، که به کشته شدن یک یهودی و یک مسلمان انجامید. هنگامی که بنی‌قینقاع از پذیرش راه‌حلی مسالمت‌آمیز برای این اختلاف براساس مفاد معاهده با پیغمبر (صحیفة النبی) سر باز زدند، اختلاف بالا گرفت و پیغمبر به محاصره‌ی ایشان اقدام کرد. نهایتاً بنی‌قینقاع تسلیم شدند و به ایشان اجازه داده شد مدینه را ترک و به منطقه‌ی اذرعات شام مهاجرت کنند. از سوی دیگر، بعد از جنگ بدر، کعب بن اشرف که از بزرگان بنی‌نضیر بود به مکه رفت و مشرکان قریش را به خونخواهی کشتگانشان در بدر تحریک کرد. او پس از بازگشت نیز شروع به سرودن اشعاری در وصف زنان مسلمان، هتک حیثیت ایشان، طعن به رسول خدا و تحریک مردم علیه آن حضرت کرد.
- سال چهارم: در غزوه‌ی احد یهود بنی‌نضیر برخلاف معاهده با رسول خدا از یاری مسلمانان در جنگ با قریش سرباز زدند و حتی برخی از بزرگان ایشان، نظیر کعب بن اشرف، طریق دشمنی در پیش گرفتند و برای کشته‌های قریش سوگواری کردند و همسو با منافقین در قدرت مسلمانان شک و تردید کردند. در این اثنا گروهی از ایشان طرح ترور پیغمبر را ریختند و قرار گذاشتند هنگامی که پیغمبر در سرزمین ایشان حضور می‌یابد با انداختن سنگ بزرگی بر سرش او را به قتل برسانند. اما رسول خدا از قصد ایشان آگاه شد و توطئه شکست خورد. یهود نقش زیادی در تشکیل احزاب داشتند. احزاب همان اتحاد قبیله‌ای بود که برای اشغال مدینه و از بین بردن مسلمانان آهنگ این شهر کردند.
یهود بنی‌نضیر برای این حمله به تشویق و تجمیع تمام دشمنان دعوت محمدی و بسیج ایشان پرداختند. گروهی از ایشان به مکه رفتند و با رؤسای قریش دیدار و آنان را به جنگ با مسلمانان ترغیب کردند. آنان با قبیله‌ی غطفان نیز چنین کردند. در نتیجه قریش و متحدانشان سپاهی به سرکردگی ابوسفیان آماده کردند. ابوسفیان با دویست تن از مکیان به سوی مدینه آمد و در اطراف این شهر دست به غارت زد و دو خانه را سوزاند و دو تن را کشت و به مکه بازگشت، سلام بن مشکم، رهبر بنی‌نضیر، در بازگشت به استقبال او شتافت. اما حمله‌ی احزاب در تحقق اهداف خود ناکام ماند، زیرا مسلمانان برای دفاع از مدینه خندقی حفر کردند که چندین ماه به ایشان امکان می‌داد از شهر دفاع کنند. هنگامی که پیغمبر از جنگ احزاب بازگشت، به سوی بنی‌قریظه که نقض عهد کرده و با احزاب هم‌پیمان شده بودند حرکت کرد. آنان از پیغمبر درخواست عفو کردند، اما پیغمبر نپذیرفت و یکی از مردان اوس را به داوری میان خود و ایشان خواند. آن مرد نیز به خاطر خیانت بنی‌قریظه و نقض پیمان با پیغمبر علیه ایشان رأی داد و در نتیجه سرنوشتشان قتل و اسارت شد. اما پیغمبر دستور اخراج ایشان را که با بسیج احزاب آشکارا موضعی خصمانه علیه پیغمبر اتخاذ کرده بودند، صادر فرمود و چون فرمان آن حضرت را رد و مواضع خود را تقویت کردند و برای جنگی طولانی علیه مسلمانان به همراهی و هم‌پیمانی با منافقین آماده شدند، پیغمبر به جنگ با ایشان اقدام کرد. این جنگ که بیست شب به طول انجامید با تسلیم و خارج شدن ایشان از مدینه پایان یافت. برخی از ایشان به خیبر رفتند و برخی دیگر رهسپار شام شدند.
- سال ششم: رسول خدا تلاش کرد رهبر یهود را جذب کند و در مقابل انتصاب او به حکومت خیبر از جنگ علیه مسلمانان منصرفش سازد. وی در آغاز پذیرفت، اما سپس نظرش تغییر کرد و به فرستاده‌ی رسول خدا خیانت کرد.
- سال هفتم: خیبر به پناهگاه یهود پرکینه و پایگاهی برای توطئه تبدیل شده بود. ساکنان خیبر برای تشکیل نیروی نظامی جهت جنگ با مسلمانان، یهود قرای مجاور نظیر تیماء و وادی القری را فراخواندند. هنگامی که پیغمبر از صلح حدیبیه (در آخر سال ششم هجری) بازگشت، آماده‌ی فتح خیبر شد و در آغاز سال هفتم پس از محاصره‌ای که به تسلیم ساکنان آن انجامید، این شهر را فتح کرد و نهایتاً اهل خیبر را در ازای دادن نیمی از محصول خود آزاد گذاشت تا در زمین‌های خویش به زراعت بپردازند. پس از آن پیغمبر به جنگ یهود وادی القری رفت و آنان را شکست داد. اما یهود تیماء هیئتی به سوی پیغمبر فرستادند و شروط مسلمانان را قبول کردند.
پس از خیبر و قرای یهودی مجاور مسئله‌ی یهود پایان یافت و مسئله‌ای جز فتح مکه باقی نماند. این هدف نیز در سال بعد یعنی سال هفتم محقق شد.
آنچه گفتیم مراحل اصلی منازعه میان مسلمانان و یهود در مدینه بود. قرآن، چنان‌که خواهیم گفت، برخی از مظاهر این منازعه را در آیات متعدد و سوره‌های مختلف مطرح کرده است. آغاز این مطالب از سوره‌ی بقره خواهد بود.

مواجهه با دشمنی یهود مدینه علیه السلام

بنابراین سوره‌ی بقره ما را به مرحله‌ی جدیدی از جدال با یهود مدینه می‌برد که با خطاب و لحن سرزنش‌آمیزی که خالی از تهدید نیست، متمایز می‌شود و نقض میثاق خداوند و تکذیب رسولان و انکار بشارت پیغمبران به آمدن پیغمبری جدید را به یهود متذکر می‌شود، این درحالی است که قبل از بعثت محمدی، یهودیان مشرکان قریش را به ظهور پیغمبر جدید تهدید می‌کردند. سوره‌ی بقره سپس از تلاش خصمانه یهودیان علیه پیغمبر و مسلمانان پرده برمی‌دارد، امری که به قطع رابطه با ایشان می‌انجامد: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَ ذِی الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ‌ وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ لاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ‌ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَ تَکْفُرُونَ»(1) (بقره: 85-83)
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَ قَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ‌ وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَا یُؤْمِنُونَ‌ وَ لَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَ کَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ‌ بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ‌ وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَ یَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌ وَ لَقَدْ جَاءَکُمْ مُوسَى بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظَالِمُونَ‌ وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَ عَصَیْنَا وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌ قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌ وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ‌»(2) (بقره: 95-87).
«قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدًى وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ‌ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِلَّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ‌»(3) (بقره: 98-97).
«وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَ مَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَ لکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ‌ وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ‌ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَ قُولُوا انْظُرْنَا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ‌ مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ لاَ الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‌»(4) (بقره: 105-102).
«وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ»(5) (بقره: 109)
«وَ لَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ‌»(6) (بقره: 121-120)

رجوع به ابراهیم، جد عرب

پس از این آیات که نمونه‌هایی از پاسخ منفی یهود به دعوت محمدی و موضع عناد و روی برتافتن آنان را ثبت کرده است، سوره‌ی بقره به حادثه‌ای تاریخی اشاره می‌کند که نوعی قطع ارتباط میان مسلمانان و یهود را به ثبت رسانده است. این حادثه‌ی تاریخی تغییر قبله‌ی مسلمانان از مسجدالاقصایی که یهود به سوی آن نماز می‌خواندند، به سوی مسجدالحرام در مکه است.
سوره‌ی بقره برای آماده سازی زمینه‌های این حادثه ابعادی از سیره‌ی شیخ الانبیاء ابراهیم، را بیان می‌کند.
داستان ابراهیم در قصص مکی پیرامون منازعه‌ی او با پدر و قومش دور می‌زد. همچنان که مشاهده کردیم، آن منازعه به پافشاری قوم ابراهیم بر رد دعوت او به ترک عبادت بت‌ها و تصمیم ایشان برای رهایی از دست ابراهیم به وسیله‌ی سوزاندن او خاتمه یافت که اراده‌ی الهی دخالت کرد و خداوند به آتش فرمود: «قُلنا یا نارُکُونی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إبراهیمَ»(7) (انبیاء: 69) و ابراهیم سالم از آن بیرون آمد.
داستان ابراهیم با ساخت‌های مختلف آن در مرحله‌ی مکی در چارچوب آن دسته از داستان‌های مکی قرار داشت که همگی قریش را به عبرت آموزی از فرجام هلاکت‌بار اقوام تکذیب کننده‌ی پیامبران و معجزات پیروزی آفرین و خنثی کننده‌ی توطئه‌ها که خداوند ویژه‌ی پیامبرانش ساخته بود، فرا می‌خواند. اما در مدینه که منازعه با یهود شدت می‌یابد، موضوع فرق می‌کند. از این‌رو بازگشت به شیخ الانبیاء ابراهیم، جد عرب و یهود، ضرورت می‌یافت تا با بنیاد نهادن تغییر قبله و مستحکم کردن مبنای تاریخی آن، رابطه میان جد و فرزندان را باز تنظیم کند.

الف) تغییر قبله: ابراهیم امام

خداوند متعال خطاب به رسول بزرگوارش می‌فرماید: «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌ وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‌ رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ تُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‌ رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‌ وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ‌ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ‌ وَ وَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‌ أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِلهاً وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‌ تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ لَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَ لاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌ وَ قَالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‌ قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِیَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‌ فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‌ صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ‌ قُلْ أَ تُحَاجُّونَنَا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنَا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ‌ أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطَ کَانُوا هُوداً أَوْ نَصَارَى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌ تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ لَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَ لاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌»(8) (بقره:141-124).

ب) بیت پناهگاه مردم

ابراهیم همان پیامبری است که با فرزندش اسماعیل، جد عرب، کعبه را بنا نهاد. بنابراین روی آوردن به ایشان روی آوردن به خانه‌ای است که ابراهیم پایه‌های آن را بالا برد و برای آن طلب برکت کرد و آن را مسکن فرزندانش قرار داد و در نتیجه کعبه برای قبله‌ی مسلمانان سزاوارتر است. پس از بازتنظیم رابطه میان عرب و ابراهیم، تغییر قبله از بیت‌المقدس به بیت الله الحرام اعلام می‌شود. حال بنگریم که واکنش یهود و دیگران به این تصمیم چگونه بود: «سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‌ وَ کَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ‌ قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَیْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ‌ وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ مَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ مَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ‌»(9) (بقره: 145-142).

پی‌نوشت‌ها:

1- و [به یاد آرید] آن‌گاه که از فرزندان اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدای را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و تهیدستان نیکی کنید و به مردم سخن خوش و نیک بگویید و نماز را برپا دارید و زکات بدهید. سپس جز اندکی از شما پشت کردید، در حالی که [از حق] رویگردان بودید. و هنگامی که از شما پیمان گرفتیم که خون‌های یکدیگر مریزید و همدیگر را از خانمان و دیارتان بیرون مکنید، پس اقرار کردید و خود گواهید. سپس همین شما یکدیگر را می‌کشید و گروهی از خودتان را از خانمان و دیارشان بیرون می‌رانید، بر ضدّ آن‌ها به گناه و ستمگری با یکدیگر هم پشت می‌شوید، و اگر همانان به صورت اسیران نزد شما آیند آنان را [از دشمن] بازخرید می‌کنید، در حالی که بیرون کردنشان بر شما حرام بود. آیا به برخی از کتاب ایمان می‌آورید و به برخی دیگر کافر می‌شوید؟
در این آیات به وصایای ده‌گانه‌ای اشاره شده که خداوند به هنگام تکلم با موسی در کوه طور در صحرای سینا به او وحی کرد. در این وصایا آمده است: «پدر و مادر خود را احترام نما تا آرزوهای تو در زمینی که یهوه خدایت به تو می‌بخشد دراز شود. قتل مکن. زنا مکن. دزدی مکن. بر همسایه‌ی خود شهادت دروغ مده. به خانه‌ی همسایه خود طمع مورز و به زن همسایه‌ات و غلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیزی که از آنِ خانه‌ی همسایه‌ی تو باشد طمع مکن». (کتاب مقدس، سفر خروج، اصحاح 20، آیات 17-12).
آیات فوق یهود مدینه را مخاطب قرار می‌دهد و میثاق پدران ایشان با خداوند و التزام ایشان در جایگاه حاملان تورات و شهادت دهندگان به محتوای آن (خوانندگان آن) را به آن‌ها متذکر می‌شود. مقصود از «هؤلاء» در جایگاه یهود مدینه است. «تَظاهَرُون عَلَیِهم» یعنی علیه ایشان براساس گناه و ستم با یکدیگر متحد می‌شوید. «وَ إن یَأتُوکُم أساری تُفادُوهُم وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیکُم إخراجُهُم» در این‌جا سوره‌ی بقره جنگ داخلی میان یهود مدینه در روز «بعاث» در پنج سال قبل را به ایشان یادآور می‌شود که گروهی از ایشان (بنی‌قریظه و بنی‌نضیر) با اوس و گروهی دیگر (بنی‌قینقاع) با خزرج متحد شدند. در این روز اوس و خزرج با یکدیگر جنگیدند. در جریان این جنگ یهودیان پیروز یهودیان شکست خورده را از شهر و دیار خود بیرون راندند و یا به اسارت گرفتند. وقتی جنگ پایان یافت، مالی جمع کردند تا برای آزادی یهودیانی که به دست اوس و خزرج اسیر شده بودند فدیه بدهند. این اقدام تعجب عرب را برانگیخت و به ایشان گفتند: دیروز با ایشان می‌جنگیدید و امروز برای آزادی ایشان فدیه می‌دهید؟ یهودیان پاسخ گفتند: خداوند جنگ با ایشان را بر ما حرام کرده بود، اما ما شرم داریم از این که متحدان خود [مقصود اوس و خزرج است] را خوار و ذلیل کنیم. خداوند ما را فرمان داده تا برای آزادی اسیران فدیه دهیم. پاسخ قرآن به ایشان چنین بود: «أفَتُؤمِنُونَ بِبَعضِ الکِتابِ وَ تَکفُرُونَ بَبَعضِ».
2- هر آینه موسی را کتاب- تورات- دادیم و از پس او پیامبران فرستادیم و به عیسی پسر مریم حجّت‌های روشن دادیم و او را به روح القدس- جبرئیل- نیرومند کردیم. آیا هرگاه پیامبری چیزی- احکام و دستورهایی- برایتان آورد که دلتان نمی‌خواست بزرگ‌منشی و گردنکشی نمودید، پس گروهی را دروغگو شمردید و گروهی را می‌کشتید؟ و گفتند دل‌های ما در پوشش است- سخنانت به دل‌های ما نرسد و آن‌ها را نمی‌فهمیم- [چنین نیست] بلکه خدا آنان را به سبب کفرشان لعنت کرده- از رحمت و هدایت خود دور ساخته، پس اندکی ایمان می‌آورند. و چون آنان را کتابی از نزد خدا آمد، که آنچه را با آنان است- تورات- باور دارد، با آن‌که پیش از این [با آن] بر کافران پیروزی می‌خواستند، همین که آنچه یا آن کس که می‌شناختند بدیشان آمد به آن- یا به او- کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافران باد. خود را به بدچیزی فروختند که بدان‌چه خدا فرو فرستاده کافر شوند از روی بدخواهی و ستم بر این‌که خدای از فضل خویش- یعنی کتاب و وحی- بر هر کس از بندگانش- محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)- که بخواهد فرو می‌فرستد، پس به خشمی بر روی خشمی بازگشتند- گرفتار شدند، و کافران را عذابی خوارکننده است. و چون به آنان گفته شود که بدان‌چه خدا فرو فرستاده ایمان آورید، گویند بدان‌چه بر ما فرو فرستاده شده ایمان داریم و بدان‌چه غیر از آن است با آن‌که راست است و کتابشان را باور دارد، کافر می‌شوند. بگو اگر ایمان داشتید، پس چرا پیامبران خدا را پیش از این می‌کشتید و هر آینه موسی با حجّت‌های روشن نزد شما آمد و از پس او گوساله را [به خدایی] گرفتید در حالی که ستمکار بودید. و [یاد کنید] هنگامی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سرتان بداشتیم، [و گفتیم:] آنچه را به شما داده‌ایم با همه‌ی نیرو و توان بگیرید و بشنوید [و فرمان برید]، گفتند شنیدیم و نافرمانی کردیم و دل‌هاشان به سبب کفرشان، از [دوستی] گوساله سیراب شد. بگو اگر شما اهل ایمانید، ایمانتان شما را به بدچیزی فرمان می‌دهد. بگو اگر سرای واپسین به نزد خداوند ویژه‌ی شماست نه دیگر مردمان، پس آرزوی مرگ کنید اگر راستگویید. و به سبب آنچه کرده‌اند هرگز آرزوی آن نکنند، و خدا به [حال] ستمکاران داناست.
مقصود از «فَریقاً تَقتُلُون» در این‌جا مثل اقدام ایشان در قتل عیسی (علیه السلام) است. «وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلفٌ» یعنی در مواجهه بادعوت محمدی گفتند دل‌های ما بسته شده، نه می‌شنود و نه خواهد شنید. «وَ کانُوا مِن قَبلُ یَستَفتِحُونَ»: قبل از آغاز دعوت محمدی، یهود مدینه کافران مکه را که دشمن ایشان بودند، تهدید می‌کردند که ظهور پیغمبر ما نزدیک است و پس از ظهور او با وی علیه ایشان متحد خواهند شد. «الاستفتاح» یعنی طلب فتح و پیروزی، «ما عَرَفُوا» یعنی پیغمبری را که از آمدنش آگاه بودند و امید داشتند با آمدنش بر ایشان پیروز شوند، «بَغیاً» یعنی از روی حسد، «بِما وَراءَهُ» یعنی به آنچه بعد از او نازل شده یعنی قرآن، «خُذُوا ما آتَیناکُم» یعنی وصایای ده‌گانه‌ای را که بر موسی نازل شده است بگیرید و مقصود از «اُشرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ العِجلَ» این است که بدان فریب خوردند.
3- بگو هر که دشمن جبرئیل باشد پس [بداند که] او آن (قرآن) را به فرمان خدا بر قلب تو فرو آورده، که کتاب‌های پیشین را باور دارنده و مؤمنان را راهنما و مژدگان است. هر که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد، پس خدا هم دشمن کافران است.
در تورات ذکر شده که دانیال نبی رویایی دید و جبرئیل آن را برای او چنین تعبیر کرد که سرنوشت اورشلیم به زودی نابودی است. از این‌رو یهود جبرئیل را که حامل وحی به پیغمبر بود، قاصدی شوم می‌دانستند و او را دشمن خود می‌دیدند. (ر.ک: کتاب مقدس، کتاب دانیال، اصحاح 8 و 9).
4- و از آنچه دیوان در [روزگار] پادشاهی سلیمان می‌خواندند پیروی کردند، و سلیمان [هرگز دست به سحر نیالود و] کافر نشد، بلکه دیوان کافر شدند که به مردم جادو می‌آموختند و [نیز] از آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل فرود آمده [پیروی کردند] و این دو هیچ کس را نمی‌آموختند، مگر این‌که می‌گفتند ما آزمونیم، پس کافر مشو و آن‌ها از آن دو چیزی می‌آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی افکنند، و این‌ها با آن بی‌اذن خدا به هیچ کس گزندی نمی‌توانستند رسانید و آنچه می‌آموختند آنان را زیانداشت و سود نمی‌رسانید، و [جهودان] نیک می‌دانستند که هر که خریدار آن (جادو) باشد در آخرت بهره‌ای ندارد و به راستی خود را به بدچیزی فروختند اگر می‌دانستند. ای کسانی که ایمان آورده‌اید، [به پیامبر] مگویید «راعنا» و بگویید «انظرنا»- ما را در نظر دار، به ما نگر- و گوش فرا دارید، و کافران را عذابی است دردناک. کسانی که کافر شدند از اهل کتاب و مشرکان، دوست ندارند که از پروردگارتان هیچ نیکی- وحی یا رحمتی- بر شما فرو آید، و خداوند هر که را خواهد به مِهر و بخشایش خود ویژه سازد، و خدا فزونی و بخشش بزرگ دارد.
مفسران در معنای «هاروت و ماروت» اختلاف‌نظر دارند و در این مورد گرفتار اسرائیلیات شده و داستان‌های خرافی نقل کرده‌اند. بن عاشور آنان را به همین خاطر سرزنش کرده و گفته است: «هاروت و ماروت بدل از دو فرشته هستند. این دو نام‌های کلدانی هستند که در زبان عربی به دلیل استعمال در اوزان سبک به اسامی معرفه تغییر یافته‌اند. ظاهراً هاروت معرب هاروکا است که نزد کلدانیان نام کره‌ی ماه بوده و ماروت معرب ماروداخ بوده که در زبان کلدانی نام ستاره‌ی مشتری است. کلدانیان ستارگان را می‌پرستیدند و آنان را معبودهای مقدسی غیرخدایان می‌دانستند، به خصوص ماه را که از نظر ایشان در میان سیارات بیش‌ترین تأثیر را در این عالم داشته و نماد و سمبل جنس مؤنث بوده است. همچنین مشتری که در نظر ایشان شریف‌ترین سیارات هفت‌گانه به شمار می‌آمده، نماد و سمبل جنس مذکر بوده است، مشابه بت بعل نزد کنعانیان فنیقی. روشن است که قداست سیارات در نزد ایشان ناشی از این اعتقاد بوده که آن‌ها صالحان مقدسی بوده‌اند که بعد از مرگ به صورت کواکب به آسمان فرا رفته‌اند. در نتیجه هاروکا و ماروداخ از قدیمی‌ترین عالمان و صالحان و پادشاهان بابل بوده‌اند. آنان بودند که دانش سحر را پدید آوردند».
در عبارت «إنَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر فَیَتَعَلَّمُونَ» کلام متوجه یهود است. در سبب نزول آیه‌ی «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَقُولُوا راعِنا» گفته شده که هرگاه پیغمبر بر مسلمانان قرآن نازل شده را می‌خواند، از او در خواست می‌کردند که حال ایشان را رعایت کند و در القای قرآن شتاب نکند تا آن را نیک فرا گیرند. از این‌رو گفتند راعنا یا رسول الله یعنی ای رسول خدا، مراعات حال ما را بکن و شتاب مکن. این کلمه‌ی «راعنا» را یهود نیز به کار می‌برد، اما در نزد ایشان به معنای فحش و ناسزا بود. در نتیجه آیه نازل شد و از مسلمانان خواست که این کلمه را خطاب به پیغمبر به کار نبرند. (به آیات سوره‌ی نساء که بعد از این خواهد آمد نگاه کنید).
5- بسیاری از اهل کتاب با این‌که حق برای آن‌ها روشن و هویدا شده، از روی حسدی که در دلشان هست دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر بازگردانند، پس در گذرید و چشم بپوشید تا خدا فرمان خود بیارد، که خدا بر همه چیز تواناست.
6- جهودان و ترسایان هرگز از تو خشنود نخواهند شد، تا آن‌که از کیش آنان پیروی کنی. بگو رهنمونی [راستین] همان رهنمونی خداست. و اگر پس از دانشی که سوی تو آمده از خواهش‌ها و هوس‌هاشان پیروی کنی، در برابر خدا هیچ دوست کارساز و یاوری نخواهی داشت. آنان که کتابشان داده‌ایم و آن را چنان‌که سزاوار آن است می‌خوانند، همینانند که به آن ایمان می‌آورند، و هر که بدان کافر شود ایشانند زیانکاران.
7- گفتیم ای آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت باش.
8- و [به یاد آر] آن‌گاه که ابراهیم را پروردگار وی به اموری چند بیازمود و او آن‌ها را به انجام رسانید. [خدای] گفت: تو را پیشوای مردم خواهم کرد، [ابراهیم] گفت و از فرزندان من [نیز پیشوایان قرار ده] گفت پیمان من به ستمکاران نرسد. و هنگامی که آن خانه- کعبه- را برای مردم بازگشتگاه- یا جایگاه رسیدن به ثواب و پاداش- و جای امن ساختیم، و از جای ایستادن ابراهیم نمازگاه بگیرید. و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم- فرمان دادیم- که خانه‌ی مرا برای طواف کنندگان و باشندگان آن‌جا- ساکنان حَرَم- و رکوع کنندگان و سجودکنندگان پاک و پاکیزه دارید. و آن‌گاه که ابراهیم گفت پروردگارا، این جا را شهر امنی ساز و از مردم آن کسانی را که به خدا و روز بازپسین ایمان دارند از میوه‌ها روزی ده [خدای] گفت و هر که کافر شود او را اندکی برخوردار کنم، سپس به عذاب دوزخ گرفتارش سازم، و بد بازگشتگاهی است. و آن‌گاه که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه را بالا می‌بردند، [و می‌گفتند:] پروردگارا، از ما بپذیر، که تویی شنوا و دانا. پروردگارا، ما را دو مسلمان- گردن نهاده و فرمانبردار- خویش گردان و از فرزندان ما نیز امتی مسلمان خود کن و به ما احکام عبادتمان- حج را بنمای و [به مِهر و بخشایش خود] بر ما بازگرد و توبه‌ی ما بپذیر، که تویی توبه‌پذیر و مهربان. پروردگارا، در میان ایشان پیامبری از آنان برانگیز که آیات تو را بر ایشان بخواند و آنان را کتاب و حکمت- اندیشه‌ی درست گفتار و کردار درست- بیاموزد و پاکشان سازد، که تویی توانای بی‌همتا و دانای استوارکار. و کیست که از کیش ابراهیم روی بگرداند مگر آن‌که خود را نابخرد شمارد؟ و هر آینه او را در این جهان برگزیدیم و در آن جهان از شایستگان است. آن‌گاه که پروردگارش به او گفت گردن نهاده و تسلیم باش. گفت: پروردگار جهانیان را گردن نهاده و تسلیم‌ام. و ابراهیم فرزندان خود را به همین [کیش] سفارش کرد و یعقوب نیز، که ای فرزندان من، خدا این دین را برای شما برگزیده است، پس ممیرید مگر آن‌که مسلمان- گردن نهاده و تسلیم- باشید. مگر شما حاضر و گواه بودید آن‌گاه که یعقوب را مرگ فرا رسید، آن دم که فرزندان خود را گفت پس از من چه خواهید پرستید؟ گفتند خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خدایی یکتاست می‌پرستم و تسلیم و گردن نهاده‌ی اوییم. آن‌ها گروهی بودند که درگذشتند. ایشان راست آنچه کردند و شما راست آنچه کرده باشید و شما را از آنچه آنان می‌کردند نپرسند و گفتند جهود یا ترسا شوید تا [به حق] راه یابید. بگو بلکه آیین ابراهیم حق‌گرای را [پیروی می‌کنیم] و او از مشرکان نبود. بگویید به خدای یکتا و آنچه به ما فرود آمده و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط- نوادگان یعقوب- فرود آمده و آنچه به موسی و عیسی داده شده و به آنچه به پیامبران از پروردگارشان داده شده ایمان آوردیم، میان هیچ یک از ایشان جدا نکنیم- فرق نگذاریم- و او را فرمانبردار و گردن نهاده‌ایم. پس اگر به مانند آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید ایمان آورند، همانا [به حق] راه یافته‌اند، و اگر روی برتابند جز این نیست که در ناسازی و ستیزند و خدا تو را از [شرّ و گزند] آن‌ها نگاه خواهد داشت، و اوست شنوا و دانا. [بگویید:] رنگ خدا[یی داریم] یعنی ایمان ما رنگ خدایی دارد و دین خدای را که همان یکتاپرستی و کیش ابراهیم است پذیرنده‌ایم- و کیست نیکوتر از خدای در رنگ- دین فطرت؟ و ما او را پرستندگانیم. بگو آیا با ما درباره‌ی خدا ستیزه می‌کنید و حال آن‌که او پروردگار ما و شماست؟ ما راست کردارهای ما و شما راست کردارهای شما و ما او را به پاکدلی- اخلاص- پرستنده‌ایم. یا مگر می‌گویید ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان وی جهود بودند یا ترسا؟ بگو شما داناترید یا خدا؟ و کیست ستمکارتر از آن‌که آن گواهی را که از خدا [درباره‌ی این پیامبران] نزد اوست پنهان کند؟ و خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست. آن‌ها گروهی بودند که در گذشتند، آنان راست آنچه کردند و شما راست آنچه کرده باشید، و شما را از آنچه آن‌ها می‌کردند نپرسند.
در تورات شبیه عبارت «وَ إذِ ابتَلی إبراهیمَ رَبُّهُ.... عَهدِی الظَّالِمینَ» چنین آمد: «چون اَبرام نود و نه ساله بود خداوند بر اَبرام ظاهر شده گفت من هستم خدای قادر مطلق پیش روی من بخرام و کامل شو. وعد خویش را در میان خود و تو خواهم بست و تو را بسیار بسیار کثیر خواهم گردانید. آن‌گاه اَبرام به روی درافتاد و خدا به وی خطاب کرده گفت. اما من اینک عهد من با تو است و تو پدر امت‌های بسیار خواهی بود. و نام تو بعد از این اَبرام خوانده نشود بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود زیرا که تو را پدر امت‌های بسیار گردانیدم. و تو را بسیار بارور نمایم و امت‌ها از تو پدید آورم و پادشاهان از تو به وجود آیند. و عهد خویش را در میان خود و تو در ذریت بعد از تو استوار گردانم که نسلاً بعد نسل عهد جاودانی باشد تا تو را بعد از تو ذریت تو را خدا باشم. و زمین غربت تو یعنی تمام زمین کنعان را به تو و بعد از تو و به ذریت تو به ملکیت ابدی دهم و خدای ایشان خواهم بود. پس خدا به ابراهیم گفت و اما تو عهد مرا نگاه دار. تو و بعد از تو ذریت تو در نسل‌های ایشان. این است عهد من که نگاه خواهید داشت در میان من و شما و ذریت تو بعد از تو هر ذکوری از شما مختون شود. و گوشت قُلفه‌ی خود را مختون سازید تا نشان آن عهدی باشد که در میان من و شماست. هر پسر هشت روزه از شما مختون شود هر ذکوری در نسل‌های شما خواه خانه‌زاد خواه زرخرید از اولاد هر اجنبی از ذریت تو نباشد. هر خانه زاد تو و هر زرخرید تو البته مختون شود تا عهد من در گوشت شما عهد جاودانی باشد. و اما هر ذکور تا مختون که گوشت قلفه‌ی او ختنه نشود آن کس از قوم خود منقطع شود زیرا که عهد مرا شکسته است». (کتاب مقدس، سفر پیدایش، اصحاح 17، آیات 14-1).
«ابرام» یعنی جد بلندمرتبه، اما ابراهیم به معنی «پدر همگان» است. «وَ إذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلّناسِ» یعنی کعبه را هدف مردم قرار دادیم. «مَقامِ إبراهیمَ» یعنی مکانی که ابراهیم برای ساختن کعبه پای خود را بر آن می‌گذاشت. «ذُرِّیَّتِنا» یعنی عرب؛ فرزندان ابراهیم از نسل فرزندش اسماعیل. «رَبَّنا وَ ابعَث فیهِم..... العَزیزٌ الحَکیمُ»: در تورات داستان دیگری شبیه به این آمده است: «خداوند به ابرام گفت از ولایت خود و از مولد خویش و از خانه‌ی خویش و از خانه‌ی پدر خود به سوی زمینی که به تو نشان دهم بیرون شو. و از تو امتی عظیم پیدا کنم و تو را برکت دهم و نام تو بزرگ سازم و تو برکت خواهی بود. و برکت دهم به آنانی که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آن‌که تو را معلون خواند و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت. پس ابرام چنان‌که خداوند بدو فرموده بود روانه شد و لوط همراه وی رفت و ابرام هفتاد و پنج ساله بود هنگامی که از حرّان بیرون آمد. و ابرام زن خود سارای و برادرزاده‌ی خود لوط و همه‌ی اموال اندوخته‌ی خود را با اشخاصی که در حرّان پیدا کرده بود برداشته به عزیمت زمین کنعان بیرون شدند و به زمین کنعان داخل شدند. ابرام در زمین می‌کشت تا مکان شکیم تا بلوطستان موره و در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند. و خداوند بر ابرام ظاهر شده گفت به ذریت تو این زمین را می‌بخشم و در آن‌جا مذبحی برای خداوند که بر وی ظاهر شد بنا نمود. پس از آن‌جا به کوهی که به شرقی بیت ئیل است کوچ کرده خیمه‌ی خود را برپا نمود و بیت ئیل به طرف غربی و عای به طرف شرقی آن بود و در آن‌جا مذبحی برای خداوند بنا نمود و نام یهوه را خواند. و ابرام طی مراحل و منازل کرده به سمت جنوب کوچید و قحطی در آن زمین شد و ابرام به مصر فرود آمد تا در آن‌جا به سر برد زیرا که قحط در زمین شدت می‌کرد». (کتاب مقدس، سفر پیدایش، اصحاح 12، آیات 10-1).
«سَفِهَ نَفسَهُ» یعنی آن را خوار و ناچیز ساخت. «إبراهیمُ بَنیهِ وَ یَعقُوبُ» یعنی یعقوب نوه‌ی ابراهیم بود که به فرزندان خود همین سفارش را کرد. «أم کُنتُم شُهَداءَ» یعنی شما یهودیان آیا شاهد بودید. «صِبغَةَ اللهِ» یعنی ای مسلمانان به فطرت الهی ملتزم باشید. مقصود از فطرت الهی دین ابراهیم، دین فطرت یا دین حنیف است. «أم تَقُولُونَ إنَّ إبراهیمَ..... هُوداً أو نَصاری» یعنی آنان پیش از نزول تورات و انجیل زندگی می‌کردند. «قُل أأنتُم أعلَمُ أم اللهُ» یعنی شما آگاه‌تر هستید یا خدایی که در قرآن خبر می‌دهد که آنان مسلمان بودند؟ «وَ مَن أظلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهادَةٌ عِندَهُ مِنَ اللهِ» یعنی همچنان که شما بشارت نبوت محمد در تورات و انجیل را کتمان می‌کنید.
9- زودا که نابخردان مردم گویند چه چیزی آنان را از قبله‌ای که بر آن بودند- بیت‌المقدس- بگردانید؟ بگو خاور و باختر خدای راست، هر که را خواهد به راه راست راه می‌نماید. و این‌چنین شما را امتی میانه ساختیم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد. و قبله‌ای را که بر آن بودی- بیت المقدس- قرار ندادیم مگر برای آن‌که کسی را که از پیامبر پیروی می‌کند از کسی که بر پاشنه‌های خود می‌گردد- روی می‌گرداند- معلوم کنیم، و هر آینه این [قرار دادن قبله- مسجدالاقصی-] جز برآنان که خدا ایشان را راه نموده است دشوار بود. و خداوند بر آن نیست که ایمان شما را تباه کند، زیرا که خداوند به مردم هر آینه رئوف و مهربان است. ما گردش روی تو را در آسمان [به انتظار وحی] می‌بینیم، و هر آینه تو را به قبله‌ای که آن را می‌پسندی بگردانیم پس روی خود را سوی مسجدالحرام- نمازگاه شکوهمند- بگردان، و هر جا که باشید رویتان را سوی آن بگردانید. همانا اهل کتاب می‌دانند که این [گردانیدن قبله] حق است از سوی پروردگارشان، و خدا از آنچه می‌کنند غافل نیست. اهل کتاب را هر نشانه و حجتی بیاوری از قبله‌ی تو پیروی نکنند، و تو نیز پیرو قبله‌ی آن‌ها نیستی، و آن‌ها هم پیرو قبله‌ی یکدیگر نیستند. و اگر پس از دانشی که سوی تو آمده از هوس‌ها و خواهش‌های دل آن‌ها پیروی کنی هر آینه از ستمکاران خواهی بود.
مقصود از «سُفَهاءُ» یهود و منافقان و از «قِبلَتِهِمُ» بیت‌المقدس است. «وَ کَذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّة وَسَطاً» یعنی ای امت محمد، با تغییر قبله به مکه شما را امتی میانه قرار دادیم. مکه از نظر جغرافیایی وسط است. یهود به سوی بیت‌المقس واقع در شمال غربی مکه نماز می‌گذارند و نصارا به سوی شرق نماز می‌گذارند و مسلمانان به سوی مکه. بنابراین هر یک قبله‌ی خود را دارند و اسلام دین وسط و مسلمانان امتی وسط هستند. «لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ» یعنی تا شما در دنیا و آخرت گواه بر آدمیان باشید. «مَن یَتَّبعُ الرَّسُولَ» یعنی کسانی که در این تغییر قبله از پیغمبر تبعیت می‌کنند. «إلاَّ عَلَی الَّذینَ هَدَی اللهُ» یعنی تغییر قبله امری مهم و بر مردم دشوار است، مگر بر کسانی که خداوند آنان را هدایت کرده است. روایت شده که «هنگامی که قبله تغییر یافت برخی از مسلمانان مرتد و برخی دیگر منافق شدند». مقصود از «قَد نَری تَقَلُّبَ وَجهِکَ.... یَعمَلُونَ» تغییر قبله به کعبه است.

منبع مقاله :
عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما