نویسنده: مارکو شولر
مترجم: محمدطاهر ریاضی ارسی
مترجم: محمدطاهر ریاضی ارسی
یکی از قبایل یهودی در مدینه، که عموماً آن را بخشی از سهگانهای میدانند که شامل بنینضیر و بنیقریظه نیز میشود. «بازار بنیقینقاع» در مدینه پیش از اسلام معروف بوده است و در منابع مختلف ذکر شده که این قبیله در کار زرگری شهره بودهاند، اما برخلاف دیگر قبایل یهود- زمینهای زراعی نداشتند. محلهی بنی قینقاع، موسوم به القُفّ، نزدیک به مرکز مدینه، یکی از مناطق یهودی نشین این شهر به شمار میرفت (نک. یهودیان و یهودیت). معروفترین افراد بنیقینقاع عبارت بودند از فِنحاص یهودی، شَأسبن قَیس، و مهمتر از همه، عبدالله بن سلام، که نام چند تن از اعقاب وی بعدها در سلسلههای نقل حدیث ذکر شده است. با وجود اینکه بنیقینقاع، در مقایسه با بنینضیر و بنیقریظه، اهمیت کمتری داشتند و ظاهراً دو یا سه سال پس از ورود پیامبر به مدینه این شهر را ترک کردند، اما اکثر یهودیان مدینه که نامشان در نخستین روایات سیره ذکر شده است از افراد این قبیله بودهاند. در منابع فقه اسلامی، به استناد شافعی (د. 204) و اوزاعی (د. 157)، گفته شده است که بنیقینقاع در حملات مسلمانان مشارکت کرده و حتی سهمی از غنایم داشتهاند. به هرحال، مهمترین واقعهی مربوط به بنیقینقاع که در منابع اصلی اسلامی ذکر شده محاصره و سپس اخراج ایشان از مدینه به دست مسلمانان است. در تحقیقات جدید این نظر مطرح شده که جریان برخورد مسلمانان با بنیقینقاع تا حدودی به سنت سیره داخل شده است و این امر احتمالاً ناشی از گرایش تعدیل اطلاعات تفسیری به حوادث تاریخی بوده و به سبب علاقه به لوازم فقهی و وقایعنگاری تقویت شده است. مطابق با روایات اسلامی، این برخورد نتیجهی عدم پذیرش اسلام از سوی بنیقینقاع یا شکستن پیمان عدم مخاصمه با پیامبر اسلام بود؛ اما، طبق گزارش ابن هشام (د. 218) و واقدی (د.207) که در نهایت اکثر منابع بعدی آن را پذیرفتند، فردی از بنیقینقاع زن مسلمانی را در بازار بنیقینقاع به مسخره گرفت و این کار سبب شد که نهایتاً، مسلمانان پس از جنگ بدر محل اقامت ایشان را محاصره کنند. بنیقینقاع بعد از دو هفته محاصره در سال دوم هجری- یا طبق نظر طبری (د.310)، در سال سوم هجری- تسلیم و سپس به شهر اَذرِعات در شام تبعید شدند. گفته شده است که پیامبر قصد داشت مجازات سنگینتری برای بنیقینقاع تعیین کند، اما عبدالله بن اُبیّ منافق به نفع آنان پادرمیانی کرد. یهودیان بنیقینقاع اجازه یافتند که مدینه را ترک کنند، ولی اسلحههاشان مصادره و بخشی از آن بین صحابهی پیامبر تقسیم شد.
سنت اسلامی در باب بنیقینقاع چندان قابل اعتماد نیست. گزارش ابناسحاق (د. 150) عمدتاً از اطلاعات تفسیری راجع به آیات 12 به بعد آل عمران و 51-56 مائده فراهم آمده است و هیچگونه اشارهای به اخراج بنیقینقاع و تاریخ دقیق این واقعه نکرده است. به علاوه، برخی از مفسران معتقدند که اخراج بنینضیر که پس از این واقعه صورت گرفت «نخستین اخراج یهودیان از مدینه» بود و این ادعا به وضوح ماجرای بنیقینقاع را که در روایت «راست کیشانهی» متأخر موجود است، انکار میکند. این روایت «راستکیشانه» عمدتاً بر گزارش واقدی مبتنی است، که به نظر میرسد در این مورد روایات و منابع مختلف را بیش از حد معمول با یکدیگر تلفیق کرده است. واقدی، علاوه بر ماجرای بازار بنیقینقاع، به خیانت بنیقینقاع اشاره میکند و در این زمینه بارها به آیهی 58 انفال استناد میکند: «و اگر از گروهی بیم خیانت داری [پیمانشان را] به سویشان بینداز تا طرفین به طور یکسان بدانند که پیمان گسسته است؛ زیرا خدا خائنان را دوست نمیدارد»- در حالی که معمولاً این آیه را دربارهی یهودیان بنیقریظه میدانند. بدینسان، در تحقیقات جدید این نظر مطرح شده که جریان برخورد مسلمانان با بنیقینقاع تا حدودی به سنت سیره داخل شده است و این امر احتمالاً ناشی از گرایش تعدیل اطلاعات تفسیری به حوادث تاریخی بوده و به سبب علاقه به لوازم فقهی و وقایعنگاری تقویت شده است. به هر حال، ظاهراً نخستین سیرهنویسان برجسته، از قبیل ابن شهاب زُهری (د. 124) و موسیبن عُقبه (د. 141)، از ماجرای اخراج بنیقینقاع بیخبر بودهاند و روایت ابناسحاق نیز نتیجهی قاطعی به دست نمیدهد. آیات قرآنیای که برای تأیید اخراج بنیقینقاع مورد استناد قرار گرفتهاند نیز آن قدر روشن نیستند که بتوان براساس آنها به نتایج قاطعی دست یافت.
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.
بیشتر بخوانید:عهدنامه مسلمانان و یهودیان مدینه
سنت اسلامی در باب بنیقینقاع چندان قابل اعتماد نیست. گزارش ابناسحاق (د. 150) عمدتاً از اطلاعات تفسیری راجع به آیات 12 به بعد آل عمران و 51-56 مائده فراهم آمده است و هیچگونه اشارهای به اخراج بنیقینقاع و تاریخ دقیق این واقعه نکرده است. به علاوه، برخی از مفسران معتقدند که اخراج بنینضیر که پس از این واقعه صورت گرفت «نخستین اخراج یهودیان از مدینه» بود و این ادعا به وضوح ماجرای بنیقینقاع را که در روایت «راست کیشانهی» متأخر موجود است، انکار میکند. این روایت «راستکیشانه» عمدتاً بر گزارش واقدی مبتنی است، که به نظر میرسد در این مورد روایات و منابع مختلف را بیش از حد معمول با یکدیگر تلفیق کرده است. واقدی، علاوه بر ماجرای بازار بنیقینقاع، به خیانت بنیقینقاع اشاره میکند و در این زمینه بارها به آیهی 58 انفال استناد میکند: «و اگر از گروهی بیم خیانت داری [پیمانشان را] به سویشان بینداز تا طرفین به طور یکسان بدانند که پیمان گسسته است؛ زیرا خدا خائنان را دوست نمیدارد»- در حالی که معمولاً این آیه را دربارهی یهودیان بنیقریظه میدانند. بدینسان، در تحقیقات جدید این نظر مطرح شده که جریان برخورد مسلمانان با بنیقینقاع تا حدودی به سنت سیره داخل شده است و این امر احتمالاً ناشی از گرایش تعدیل اطلاعات تفسیری به حوادث تاریخی بوده و به سبب علاقه به لوازم فقهی و وقایعنگاری تقویت شده است. به هر حال، ظاهراً نخستین سیرهنویسان برجسته، از قبیل ابن شهاب زُهری (د. 124) و موسیبن عُقبه (د. 141)، از ماجرای اخراج بنیقینقاع بیخبر بودهاند و روایت ابناسحاق نیز نتیجهی قاطعی به دست نمیدهد. آیات قرآنیای که برای تأیید اخراج بنیقینقاع مورد استناد قرار گرفتهاند نیز آن قدر روشن نیستند که بتوان براساس آنها به نتایج قاطعی دست یافت.
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.