تاويل قرآن در منظر اهل بيت عليهم السلام
دگرگونى معنايى و به كار رفتن اصطلاح تأويل در برابر اصطلاح تفسير و تنزيل ودركنار ظهر و بطن قرآن ممكن است از جمله زمينه هاى ابهام اين واژه باشد.
فهم معناى واژه (تأويل) با تكيه بر معناى لغوى و دستورى آن چندان دشوارنيست، چه اين كه تأويل ازماده (اول) است و فعل ثلاثى مجرد آن (آل) است، به معناى (رجوع)1 وامّا تأويل، مصدر باب تفعيل است،2 يكى از وجوه رايج معنايى باب تفعيل متعدى ساختن فعل لازم است. درثلاثى مجرد اگر معناى اين واژه، رجوع به اول وآغاز هرچيز باشد، در باب تفعيل معناى آن رجوع دادن آن چيز به مبدأ و آغاز آن خواهد بود. به همين دليل است كه گفته اند:
(مراد از تأويل تصرّف درمعناى ظاهرى لفظ است، به گونه اى كه لفظ ازمعناى ظاهر و موضوع له، روبه سوى معناى ديگر نهد. البته اين روآورى از معناى ظاهرى به معناى ديگر مبتنى بر قرينه و دليل ويژه است.)3
گويا مشكل با اين شناخت حل نمى شود وابهام با اين تعريفها برطرف نمى گردد.
امّا به هر حال، پيش از بررسى آن در كلام وحى و سخن مفسران وحى، بايد ريشه لغوى اين اصطلاح روشن شود.
معناى تأويل در لغت
(… تأويل گرفته از (الاول)است، به معناى بازگشت،اين به اعتبار يكى از معانى اين واژه است، بنابراين معنى، تأويل كننده كسى است كه سخن را به معنايى كه احتمال مى دهد، رجوع دهد.
گفته شده كه تأويل از (الايالة) گرفته شده است كه به معناى سياست است، با اين معنى، تأويل كننده درباره كلمه(تدبير)مى كند وآن را درجايگاه (معنايى) مناسب آن قرار مى دهد.)4
نويسنده كتاب: التحقيق فى كلمات القرآن، پس از نقل آراى گوناگون اهل لغت مى نويسد:
(نتيجه تحقيق اين است كه معناى اصلى اين ماده (رجوع) است واين رجوع، يا به اعتبار آغاز است، يا به اعتبار پايان، يا به اعتبار حقّ و فرض، يا اعتبارى غيراز اين موارد. همين معناست كه در جمع مشتقات آن: الاول، الاولى، الاولين، التأويل، درقرآن مقصود است.)5
(وفرق بين تفسير و تأويل اين است كه تفسير، پژوهش درباره مدلول ظاهرى واژه است، از نظر ادبى التزامى وعقلى، امّا تأويل تعيين مرجع كلام ومراد و مقصود ازآن است(شناخت معنى). گاه مقصود از نظرمردم پنهان مى ماند، ظاهر كلام مقصود را نمى رساند، اين جاست كه براى آگاهى از مقصود ومراد از لفظ به تأويل نياز مى افتد.)6
تأويل از ديدگاه مفسران
جلال الدين سيوطى چندين نظر را نقل كرده است، از جمله نظر ابوطالب تغلبى را كه مى گويد:
(تفسير بيان معناى موضوع له لفظ است، به گونه حقيقت يا مجاز، مثل تفسير(صراط) به راه و صيب به باران و(تأويل)تفسير باطن لفظ است، كه از (اول) گرفته شده، كه بازگشت به سرانجام كار دارد، بنابراين (تأويل) خبردادن ازحقيقت مراد است و تفسير خبردادن از راهنماى مراد، زيرا لفظ كاشف ازمراد است وكاشف همان راهنماست. مثال:(انّ ربّك لبالمرصاد) تفسيرش اين است(مرصاد) از (رصد) است، وقتى مى گويند: (رصدته)، يعنى مراقب آن بودم و (مرصاد)بر وزن مفعال ازاين ماده است. [بنابراين مكان مراقبت يا كمين گاه] امّا تأويل آن، هشدار از سستى در اجراى فرمان الهى و غفلت از توشه برداشتن وآمادگى براى عرضه به [پيشگاه] او ست. دليلهايى قاطع مقتضى همين بيان در مراد از آيه كريمه است.)7
علامه طباطبايى با اشاره به حدود ده ديدگاه درباره تأويل، آنها را در دو ديدگاه خلاصه مى كند:
1. نظريه قدما: تأويل مرادف تفسير است، به جز در حروف مقطعه.
2. متأخرين: تأويل يعنى معنى كردن برخلاف ظاهر واين مخصوص آيات متشابه است.8
علامه، پس از ردّ ديدگاه نخست، چهار دليل براى ردّ ديدگاه دوّم مى آورد وخود درباره معناى تأويل در عرف قرآن مطلب دقيقى را بيان مى كند.
(وبه هرحال (تأويل) از كلمه (اول) به معناى بازگشت است و مراد از (تأويل) آن چيزى است كه آيه به سوى آن برمى گردد و مراد از تنزيل در برابر تأويل، معناى روشن و تحت اللفظ آيه مى باشد.)9
(بنابراين، تأويل هرچيزى حقيقتى است كه آن چيز ازآن سرچشمه مى گيرد وآن چيز به نحوى تحقق دهنده وحامل ونشانه اوست، چنان كه صاحب تأويل زنده تأويل است وظهور تأويل با صاحب تأويل است.)10
درجاى ديگر مى نويسد:
(وآنچه در قرآن كريم به نام تأويل ذكر شده است از گونه مدلول لفظ نيست، بلكه حقايق و واقعيتهايى است بالاتر از درك عامه، كه معارف اعتقادى واحكام عملى قرآن از آنها سرچشمه مى گيرد. آرى همه قرآن تأويل دارد وتأويل آن به گونه مستقيم از راه تفكر درخور درك نيست واز راه لفظ قالبى بيان نمى شود… )11
(… سوّم: تأويل ازمفاهيمى كه مدلول واژگانند نيست، بلكه تأويل از امور خارجى و عينى است.)12
موضوعى كه نبايد بى توجه از كنار آن بگذريم اين است كه علامه تأويل دركل قرآن را با تأويل متشابهات قرآن به يك معنا نمى داند:
(وتأويل از (اول) است، به معناى بازگشت، بنابراين تأويل متشابه همان مرجعى است كه متشابهات به آن برمى گردد [محكمات]و تأويل قرآن همان مأخذى است كه معارف قرآن ازآن گرفته مى شود [ام الكتاب].)13
پل نويا، كه در تفاسير عرفانى پژوهشهاى بسيارى دارد، نوشته است:
(تأويل هنگامى به وجود مى آيد كه متن، معنايى سواى معناى ظاهرى يا لفظى دربردارد، اين معناى ديگر را چگونه مى توان كشف كرد؟)14
(تأويل، در برابر تفسير، در روايات اسلامى، معنايى اصطلاحى يافته كه مراد ازآن تفسير نمادى يا باطنى است. درآغاز اين رويارويى كه در سطح كار تفسيرى وجود داشته، در سطح لغوى ديده نمى شود، زيرا تفسير به طور كلى، اعم از لفظى ونمادى، هم به معناى تفسير، به كاربرده مى شود و هم به معناى تأويل، دست كم براى (مقاتل) اين دو كلمه ظاهراً به يك معناست. او در مقدمه تفسيرخود(برگ 2ب) مى نويسد:
(آن كه قرآن مى خواند بى آن كه (تأويل) آن بداند نادان است. ولى درحالى كه تفسير يك معنى بيشتر ندارد وجز يك بار درقرآن نيامده است (ولايأتونك بمثل الا جئناك بالحقّ و احسن تفسيراً) (فرقان/33) به عكس(تأويل) چندين بار درمعانى گوناگون آمده است…. )15
نويسندگان كتاب (علوم القرآن)، پس از نقل مهم ترين ديدگاه مفسران درباره اصطلاح (تأويل) مى نويسند:
(پژوهش در تعيين كلمه (تأويل) دربرابر واژه تفسير گنجايش تمامى اين معانى را دارد، امّا هنگامى كه سخن از (اصطلاح) باشد وهدف تعيين مرز معنايى آن… هيچ مشكلى براى مفسر نيست. مشكل آن جاست كه براى اين واژه يك معناى اصطلاحى بتراشيم وآن را تنها معناى اين واژه بشماريم وهنگامى كه اين واژه در نصوص شرعى (كتاب و سنّت) به كار رفت آن را براساس همان معناى اصطلاحى معنا كنيم… ما افزون بر شناخت معناى اصطلاحى آن، معناى قرآنى آن را نيز بايد به دست آوريم.)16
در زمينه معناى قرآنى واژه تأويل دركتاب يادشده چنين آمده است:
(با پژوهش دراين آيات مى فهميم كه واژه تأويل درآنها به معناى تفسير وبيان مدلول كلمه نيست وجز در يك آيه (آل عمران/7)كه تأويل به متشابهات اضافه شده است، ازآيات ديگر برمى آيد كه معناى تأويل غير از تفسير است.
معناى مناسب با اين آيات اين است كه (تأويل) هرآيه، همان چيزى باشد كه به آنان باز مى گردد، به همين سبب تأويل گاه ارجاع به سوى خدا وپيامبر دانسته شده است وگاهى به سوى كتاب. به گمان قوى درآيه هفت سوره آل عمران هم همين معنا اراده شده است… زيرا تأويل آيات متشابه به معناى بيان مفاهيم واژگان آن نيست، بلكه مقصود آن چيزى است كه اين معانى به آن برمى گردد. چه اين كه تصوير يك معناى عام، همواره نيازمند آن است كه دريك مصداق جزئى صورت گيرد واين مصداق جزئى، تأويل آن معناى عام به شمار مى آيد.
تأويل به اين معنى، همان است كه به عنوان (تفسير معنى) شناخته مى شود. در برابر (تفسير لفظ) كه عبارت است از فهم معناى مفردات و تركيب جمله در درك ظاهر الفاظ.
زمانى كه ميان تفسير لفظ و تفسير معنى فرق بگذاريم، خواهيم دانست كه تفسير معنوى آيات متشابه، مخصوص خداست، نه تفسير لفظى آيات.)17
واژه تأويل درآيات قرآن
الف:
1. (هوالّذى أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ ام الكتاب واخر متشابهات فامّاالذين فى قلوبهم زيغ فيتّبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله ومايعلم تأويله الاّ اللّه والرّاسخون فى العلم يقولون آمنا به كلّ من عندربّنا ومايذّكّر الاّ اولوا الالباب)
آل عمران/7
او، كسى است كه اين كتاب آسمانى را برتو نازل كرد كه قسمتى ازآن آيات محكماتند; كه اساس اين كتاب بشمارند، وقسمتى ازآنها متشابهاتند، امّا آنان كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگيزند و تأويل [نادرستى] براى آن مى جويند، درحالى كه تأويل آنها را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند. مى گويند: ما به همه آن ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست وجز صاحبان خرد پند نمى گيرند.
2. (بل كذّبوا بمالم يحيطوا بعلمه ولمّا يأتهم تأويله كذلك كذّب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظّالمين. ومنهم من يؤمن به ومنهم من لايؤمن به وربّك اعلم بالمفسدين) يونس /39 و 40
بلكه چيزى را دروغ شمردند كه آگاهى ازآن نداشتند، وهنوز تأويل آن برآنان روشن نشده است! پيشينيان آنان نيز همين گونه دروغ شمردند، پس بنگر فرجام كار ظالمان چگونه بود! بعضى ازآنها به آن ايمان آورند وبعضى ايمان نمى آورند، پروردگارت به مفسدان آگاه تر است.
3. (ولقد جئناهم بكتاب فصّلناه على علم هدى و رحمة لقوم يؤمنون. هل ينظرون الاّ تأويله يوم يأتى تأويله يقول الّذين نسوه من قبل قدجاءت رسل ربّنا بالحقّ فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا أو نردّ فنعمل غيرالّذى كنا نعمل قد خسروا انفسهم وضلّ عنهم ماكانوا يفترون) اعراف/ 52 و 53
ماكتابى براى آنان آورديم كه [اسرار و رموز] آن را با آگاهى شرح داديم، [كتابى] كه مايه هدايت ورحمت براى جمعيتى است كه ايمان مى آورند. آيا آنان جز انتظار تأويل آيات [وفرارسيدن تهديدهاى الهى] دارند؟ آن روز كه تأويل آنها فرا رسيد، [كار ازكار گذشته و پشيمانى سودى ندارد، و] كسانى كه پيش تر آن را فراموش كرده بودند مى گويند: فرستادگان پروردگار ما حق آوردند، آيا [امروز] شفيعانى براى ما وجود دارند كه براى ما شفاعت كنند؟ يا [به ما اجازه داده شود كه به دنيا] بازگرديم واعمالى غيرازآنچه انجام مى داديم انجام دهيم؟ [ولى] آنها سرمايه وجود خود را از دست داده اند ومعبودهايى را كه به دروغ ساخته بودند، همگى از نظرشان گم مى شوند.
ب:
4. (… ويعلّمك من تأويل الاحاديث…)
يوسف/6(و 21 و 101 به همين تعبير)
… واز تعبير خوابها به تو مى آموزد…
(الاحاديث) را مترجمان ومفسران، بيشتر به معناى (خوابها) گرفته اند وبرخى آن را معادل رؤيا درفارسى گرفته اند كه افزون بر خواب، شامل تصورات (وآرزوها) در بيدارى هم مى شود. درهمين سوره يوسف، چند بار ديگر تأويل به كار رفته كه مقصود ازآنها تعبير رؤياست.
ج:
5. (قال هذا فراق بينى و بينك سأنبّئك بتأويل مالم تستطع عليه صبراً) كهف / 78
او [به موسى] گفت: اينك زمان جدايى من و تو فرارسيده; امّا به زودى راز آنچه را كه نتوانستى دربرابر آن صبر كنى، به تو خبر مى دهم.
و به همين مضمون درآيه 82 همين سوره.
د:
6. (واوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و أحسن تأويلاً)
اسراء/35
وهنگامى كه پيمانه مى كنيد، حقّ پيمانه را ادا كنيد، وبا ترازوى درست وزن كنيد! اين براى شما بهتر است، و عاقبتش نيكوتر است.
هـ:
7. (ياايّها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرّسول واولى الامر منكم، فان تنازعتم فى شئ فردّوه الى اللّه والرّسول ان كنتم تؤمنون باللّه واليوم الآخر، ذلك خير و أحسن تأويلاً) نساء /59
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پيروى كنيد خدا را، و پيروى كنيد پيامبر خدا و اولوالامر [=اوصياى پيامبر(ص)] را، وهرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد [وازآنان داورى بطلبيد] اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، اين [كار] براى شما بهتر و پايانش نيكوتر است.
اجمال نظر مفسران و لغويان را درمورد معناى تأويل دانستيم. درباره تأويل قرآن، نظر علامه طباطبايى و شهيدصدر درخور اعتناست. به تعبير علامه (امور خارجى عينى) تأويل قرآن است كه دراين صورت خود حقايقى مستقل وجدا از لفظ اند وبه نظر شهيد صدر، تصوير و مجسم ساختن امورى كه آيات به آنان برمى گردد.
معناى تأويل در روايات اهل بيت(ع)
1. (حكم بن عيينه (عتيبه) مى گويد از امام باقر(ع) درباره آيه 42 آل عمران پرسيدم:
(اذ قالت الملائكة يا مريم انّ اللّه اصطفيك و طهّرك واصطفيك على نساء العالمين)
وآن هنگام كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خدا تو را برگزيده وپاك ساخته وبر تمام جهانيان برترى داده است.
عرض كردم دراين آيه دوبار(برگزيدن)آمده است، در حالى كه در واقع، برگزيدن همان يك بار بوده است.
حضرت فرمود: اى حكم! اين آيه تأويلى دارد و تفسيرى.
عرض كردم: آن را براى من تفسير كنيد.
حضرت فرمود: يعنى خداوند نخست او را ازميان ذريه پيامبران برگزيد… )18
دراين روايت تأويل در برابر تفسير قرار گرفته است وجا داشت كه حكم از امام مى خواست كه تأويل و تفسير آيه، هردو را بيان بفرمايد، آن وقت به معناى تأويل از ديد حضرت بهتر آشنا مى شديم.
البته در روايتى ديگر آيه اى تفسير شده سپس تأويل، ولى واژه تفسير درآن نيامده است.
2. (فضيل بن يسار مى گويد ازامام باقر(ع)پرسيدم معناى اين آيه چيست كه مى فرمايد:
(… ومن احياها فكأنّما احيا النّاس جميعاً… ) مائده/32
وهركس انسانى را حيات بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است.
امام(ع)فرمود: منظور نجات دادن كسى است كه درآتش افتاده يا درحال غرق شدن است.
پرسيدم: اگر كسى را از گمراهى نجات دهد وهدايت كند چطور؟
حضرت فرمود: اين تأويل اعظم آيه است.)19
همان گونه كه با دقت مى توان فهميد آيه در اول تفسير شده است، معناى نجات از مرگ، همان معنايى است كه از ظاهر آيه به دست مى آيد، ولى تأويل دراين روايت چيزى است كه با روح معناى احيا در قرآن مى سازد، آن جا كه مى گويد:
(يا ايها الذين آمنوا استجيبوا للّه و للرسول اذا دعاكم لمايحييكم… ) انفال/24
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه شما را زنده مى كند.
با اين تعبير، مى توان گفت: تأويل يعنى رسيدن به ژرفاى معانى آيات وهدفهاى اصلى هدايتى آن.
با اين تعريف، تأويل همان شناخت بطن است.
3. روايت نبوى كه درآن آمده است:
(محمد بن كعب روايت كرده كه حضرت رسول (ص)فرمود: من ازسه پيش آمد ناگوار برامت خويش هراسانم:
1. آن كه قرآن را برغير(تأويل) آن تأويل كنند
2. اين كه از لغزش دانشمند پيروى كنند.
3. اين كه ثروت دربين آنان زياد شود وبه طغيان وناسپاسى گرفتار آيند.
من راه خلاصى ازآنها را برايتان مى گويم:
امّا درباره قرآن [به جاى دست زدن به تأويلات ناشايسته درباره متشابهات]به آيات محكم عمل كنيد وبه آيات متشابه ايمان بياوريد… )20
مى توان گفت دراين روايت سخن ازتأويل شايسته وناشايسته است واز مسلمانان خواسته شده است تا با عمل به محكمات، درباره آيات متشابه(كه معناى آن برايشان مشتبه است)توقف كنند وبه آنها ايمان داشته باشند كه: حقّ است وازجانب خدا، گرچه ما نتوانسته باشيم معناى صحيح آن را دريابيم.
4. (عن زرارة قال: قال ابوعبداللّه(ع)سئل ابى عن قول اللّه: (قاتلوا المشركين كافّة)(توبه/36) فقال:
(انّه[تأويل]لم يجئ تأويل هذه الآية، ولوقد قام قائمنا بعده سيرى من يدركه مايكون من تأويل هذه الآية، وليبلغن دين محمّد(ص) ما بلغ اللّيل حتّى لايكون شرك(مشرك) على ظهر الأرض، كماقال اللّه.)21
زراره مى گويد ازامام صادق درباره كلام خداوند پرسيدم كه مى فرمايد:(همه با هم با مشركان پيكار كنيد.)
امام(ع) فرمود: اين آيه تأويلى دارد، تأويل اين آيه هنوز فرانرسيده است. پس ازآن كه قائم ما قيام كند، آنان كه او را مى بينند تأويل اين آيه را خواهند ديد، كار آيين محمّد بدان جا خواهد كشيد كه هنوز شب فرا نرسيده شرك [ومشركى] بر روى زمين نخواهد ماند، همان گونه كه خداوند فرموده است.
5. (عن اسحق بن عمار، قال: سمعت أباعبداللّه(ع) يقول: انّ للقرآن تأويلاً فمنه ماقدجاء ومنه مالم يجئ فاذا وقع التّأويل فى زمان امام من الائمة عرفه امام ذلك الزّمان.)22
دراين دو روايت، تأويل آن واقعيتى است كه در خارج وجود داشته، دارد يا خواهد داشت واين تأويل، نه وظيفه (تأويل كننده) كه حادثه اى يا واقعه اى است درخارج كه بايد به وقوع بپيوندد وبا ديدن آن مى توان به آن (علم) وآگاهى يافت.
ولى در روايات پيشين، تأويل به عمل و تلاش فرد براى فهم برخى از مراتب ومصاديق آيه اطلاق شده بود.
6. (… فقال ظهره تنزيله و بطنه تأويله، منه ما قد مضى ومنه ما لم يكن يجرى كما يجرى الشّمس والقمر كما جاء تأويل شئ منه يكون على الاموات كما يكون على الاحياء قال اللّه (ومايعلم تأويله الاّ اللّه والرّاسخون فى العلم) نحن نعلمه.)23
فضيل بن يسار از امام باقر(ع) درباره ظهر و بطن قرآن پرسيد،حضرت در پاسخ فرمود:
(ظهر قرآن، همان تنزيل آن است و بطن قرآن تأويل آن. برخى ازآن [تأويل ها] گذشته است وبرخى ازآنها فرا نرسيده است، مثل جريان حركت خورشيد جارى است، همان گونه كه تأويل قسمتى ازآن، كه درباره مردگان بوده است، آمده، همان گونه [تأويل قسمتى ازآن] درباره زندگان است، خداوند مى فرمايد:(تأويل آن را جز خدا و راسخان درعلم نمى دانند) [ماراسخان درعلم هستيم] و ما تأويل آن را مى دانيم.)
7. از رسول اكرم(ص)روايت شده كه فرمود:
(همانا درميان شما كسى است كه برمبناى تأويل قرآن خواهد جنگيد، همان گونه كه من براساس تنزيل آن مبارزه كردم، واو على بن ابى طالب است.)24
8. انس بن مالك مى گويد: [درزمانى كه] خادم رسول خدا(ص)بودم، كمك مى كردم تا آن گرامى وضو بگيرد، حضرت فرمود:
(كسى وارد خواهد شد، او اميرمؤمنان، آقاى مسلمانان، بهترين اوصياء ونزديكترين مردم به انبيا وسردار پيشتازان است.
گفتم: خدايا آن را مردى از انصار قرار بده. درهمان زمان على(ع) وارد شد. صورت رسول خدا (ص)به شدّت عرق كرد. على(ع)شروع كرد به پاك كردن عرق چهره پيامبر(ص)، سپس عرض كرد:
اى پيامبر خدا!درباره من خبرى شده؟ درباره من چيزى نازل شده است؟
حضرت رسول خدا فرمود: تو ازجانب من ادا مى كنى و ذمّه مرا برى مى سازى وازجانب من رسالتم را مى رسانى.
على(ع)عرض كرد: اى پيامبر خدا! مگر شما رسالت را به انجام نمى رسانيد؟
حضرت فرمود: بلى، ولكن آنچه را كه از تأويل قرآن نمى دانند مى آموزى و خبرشان مى دهى.)25
9. (عن الهروى قال قال الرّضا(ع)لعلى بن محمد بن جهم: لاتتأوّل كتاب اللّه عزّوجلّ برأيك، فان اللّه يقول: (ومايعلم تأويله الاّ اللّه والرّاسخون فى العلم.)26
دراين دو روايت اخير تأويل چيزى است تقريباً به معناى تفسير.
خلاصه و نتيجه
1. تأويل، دست كم درعصر امام باقر(ع)، در برابر تفسير مطرح بوده است ودريك معنا به كار نمى رفته است.(حديث اول و دوّم)
وشايد بتوان گفت كه در روايت نبوى(حديث سوّم)هم تأويل به معناى مصطلح (تفسير) نيست، زيرا نگرانى حضرت رسول(ص)ازاين نبود كه مردم معناى لفظى، وحتّى قسمت زيادى ازخصوصيات بلاغى قرآن را درك نكنند، نگرانى پيامبر از اشتباه در(معنى شناسى) قرآن وعمل و اعتقاد براساس آن بود. قرينه آخر روايت سوّم مى رساند كه اين تأويل، تأويل متشابه است، زيرا حضرت مى فرمايد: راه نجات و فرونيفتادن درمهلكه،عمل به محكم وايمان به متشابه است.
امّا درحديثهاى چهار و پنج و شش، تأويل مربوط به عمل و فراگيرى فرد نيست، بلكه نظر به واقعيت خارجى دارد اين روايات مى توانند مؤيّدى باشند براى نظريه علامه طباطبايى، در تعريف تأويل از ديدگاه قرآن.
در روايات بسيارى، ازجمله روايت هفتم، تأويل در برابر تنزيل قرار گرفته است، با دقت درنوع اين روايات مى توان استنباط كرد كه تنزيل همان معناى روشن آيات، با توجه به فضاى اجتماعى زمان پيامبر(ص)است و تأويل معنا شناسى قرآن است با توجه به واقعيات جارى هر زمان واين معنا با آنچه در روايتهاى چهار، پنج و شش آمده ناسازگار نيست.
امّا در روايت هشتم(تأويل) ازمقوله علم است وآموختنى، بويژه با توجه به روايات بسيارى كه مى گويد پيامبر(ص)تأويل قرآن را از خداوند مى آموخت وبه على(ع) آموزش مى داد.
با توجه به اين روايات مى توان گفت:
كاربرد (تأويل) در روايات، گاه به عمل تأويل كننده نظر دارد، گاه به متعلّق تأويل يعنى معناى آيه مورد نظر. آن جا كه سخن از كار تأويل كننده است، تأويل همان (بيان) تأويل كننده است، چه درست وچه نادرست، كه از نادرست آن نهى هم شده است27 وگاه مقصود خود معنا يا متعلق حكم درآيه است، كه همان حقيقت يا واقعيت خارجى باشد. تأويل به اين معناست كه مثل حركت خورشيد درجريان است، بر موارد بسيارى جارى مى شود.
بنابراين درمواردى كه امامان معصوم(ع) مى گويند: تأويل اين آيه شخص يا جريان خاصى است، برابر سازى با مصداق وجارى زمان است.
موارد تأويل
مثلاً در روايتى ازاميرالمؤمنين(ع)تأويل به كل قرآن وهر حرف آن نسبت داده شده است:
(عن أبى عبدالرّحمن السلمى، انّ عليّاً(ع) مر على قاضى فقال: هل تعرف النّاسخ والمنسوخ؟ فقال لا، فقال هلكت و اهلكت، تأويل كل حرف من القرآن على وجوه.)28
على(ع)به فردى كه قضاوت مى كرد، فرمود: آيا ناسخ ومنسوخ را مى شناسى؟ عرض كرد: خير.
حضرت فرمود: هلاك شدى و هلاك كردى! تأويل هر حرف از قرآن بروجوهى است.
مضمون اين روايت، ازاين نظر كه تمام قرآن تأويل دارد، برابر با تعبيرات قرآنى است كه گاه مى گويد: (هل ينظرون الاّ تأويله) و يا (ولمّا يأتهم تأويله) و….
رواياتى كه مى گويند همه قرآن بطن دارد، مانند روايت امام باقر(ع) از رسول اكرم(ص) (ما من القرآن آية الاّ له ظهر و بطن)29 مى تواند به اين معنا باشد كه تأويل قرآن، يعنى شناخت ژرفاى بطون آن.
امّا (تأويل در متشابهات) كه نه شناخت معناى آيات، بلكه شناخت حقيقت مدلول(موضوع)است، بايد در تحقيق جداگانه تحت عنوان محكم و متشابه ازديگاه اهل بيت(ع)مورد مطالعه قرار گيرد.
بنابر آنچه يادشد مى توان گفت تأويل قرآن برسه گونه است.
1. تأويل همه قرآن
2. تأويل بطون قرآن
3. تأويل متشابهات قرآن
راه دستيابى به تأويل قرآن
امّا تأويل بطون قرآن، كه تمام قرآن را شامل مى شود درجاتى دارد، تأويل تمام بطون مخصوص اهل بيت است، ولى برخى از لايه هاى بطون (هفت گانه، يا هفتادگانه) براى برخى از صاحبان خرد ناب (اولوا الالباب) وصاحبان بينشهاى نافذ (اولوا الابصار) وشاگردان مكتب اهل بيت(ع) درخور دسترسى است.
نكته اى كه پيش از استشهاد به روايات بايد درنظر داشت اين است كه آموزش و شناخت هر متنى بر پيش فرضهايى استوار است. درشناخت قرآن هم همين پيش فرضها نقش مؤثر دارند. طبيعى است كه برداشت يك غير معتقد و تأثيرى كه قرآن براو دارد، با دريافت شخص معتقد واثرى كه قرآن براو دارد متفاوت است. اين است كه امامان معصوم(ع) براين نكته تأكيد دارند كه در شناخت بطن قرآن و تأويل آن بايد به مكتب اهل بيت(ع) توجه داشت منظور اين نيست كه قرآن را فقط با روايات مأثور تفسير و تأويل كنيم و تفكر و تدبّر درآن را كنار بگذاريم، زيرا چنين مطلبى هم خلاف روايات رسيده از خود امامان است كه ما را به تدبّر در قرآن و تمسّك به آن تشويق مى كنند، وحتى معيار درستى روايات را هماهنگى با مضامين قرآنى مى دانند وهم مخالف آيات فراوان وروح كلى قرآن كه از (اولوا الالباب) و (اولوا الابصار) و… مى خواهد تا درآن تعقّل، تدبّر و تفكر كنند. بنابراين درمعنى شناسى اين بخش از روايات نبايد آن دسته از روايات را ناديده گرفت. اگر با چنين ديدى روايات را معنا كنيم (كه صحيح هم همين است) آن وقت روايات مربوط به فراگيرى قرآن از اهل بيت معناى ژرفترى مى يابد، وآن داشتن ملاكها واصول متقن در معنى شناسى قرآن است و روش ويژه اى كه اهل بيت در تعليم معارف قرآن انتخاب كرده اند.
امام حسن عسكرى (ع) مى فرمايد:
(آيا مى دانيد متمسك به قرآن، آن كه با تمسّك به آن به اين شرف بزرگ مى رسد كيست؟ او كسى است كه قرآن و تأويل آن را از ما، اهل بيت، فراگرفته باشد، يا از نمايندگان و فرستادگان ما به سوى شيعيان، نه از افكار (بى اساس) مجادله كنندگان و از قياس قياس كنندگان… )31
آنچه كه ازاين روايت و روايات فراوان ديگر دراين زمينه به دست مى آيد اين است كه بايد قرآن را دراين مكتب آموخت و با روش آنان به قرآن نگريست. در اين روايات نمايندگان ائمه(ع)نيز به عنوان آشنايان به تأويل قرآن معرفى شده اند، آنان همان كسانى بودند كه قرآن را از اهل بيت فرا گرفته بودند.
افزون براين تأويل در زبان ائمه درمواردى بسيار، بر برابر سازى مفاهيم كلى قرآن برموارد بيرونى اطلاق مى شود. مثلاً تعيين شخصى در تأويل هدايت ونعمت در قرآن و… كه خود اين ديدگاه راهى است براى عمل و موضع گيرى درست درمسائل اجتماعى. روايات دراين زمينه بسيار است.
امّا تأويل بطون از سوى برخى صوفيه و عرفا و ادعاى فراوان آنان، آن جا كه از اصول و ضوابط قرآنى و روش اهل بيت بيرون باشد، همان تأويل مردود است.
وقتى كه ابن عربى دردفاع از روش تفسيرى خاص خود مى گويد اگر اين امور براساس قواعد تفسير نيست، باكى ندارم، زيرا آنها را مستقيماً از طريق وحى دريافت كرده ام ودربرخى ازموارد هم كه تأويلهاى او مخالف صريح قرآن است، جاى اين پرسش هست كه (العياذ باللّه) اگر معارفى از قرآن نسخ شده است ونسخ آن بر ابن عربى، وحى شده است، اصولاً چرا خداوند ايشان را به پيامبرى مبعوث نكرده است!
پىنوشتها:
1. ابن منظور، جمال الدين محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار صادر، [بى تا]، 11/32و 33.
2. همان.
3. همان، 11/33.
4. همان، 11/36; ذهبى، محمد حسين، التفسير والمفسرون، 1/16.
5. مصطفوى، حسن، التحقيق فى كلمات القرآن، 1/161.
6. همان، 1/162.
7. سيوطى، جلال الدين، الاتقان فى علوم القرآن، تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم، اننتشارات شريف رضى و …، قم، [بى تا]، 4/193.
8. طباطبايى، محمد حسين، قرآن در اسلام، مشهد، طلوع، [بى تا]، /45ـ59.
9. همان/ 48.
10. همان/56.
11. طباطبايى، محمد حسين، شيعه در اسلام، قم، دفتر تبليغات اسلامى، [بى تا]، / 51.
12. طباطبايى، محمد حسين،الميزان فى تفسير القرآن، [قم]، اسماعيليان، [افست از روى چاپ بيروت]، 1391ق /1972م، 3/37.
13. همان، 3/23.
14. نويا، پل، تفسير قرآنى و زبان عرفانى، ترجمهْ اسماعيل سعادت، تهران، نشر دانشگاهى، /8.
15. همان.
16. صدر، سيد محمد باقر و حكيم، سيد محمد باقر، علوم القرآن، تهران، المجمع العلمى الاسلامى، 1403ق،/76.
17. همان/79.
18. عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العياشى، تهران، مكتبه علميه اسلاميه، 1/172.
19. كلينى، ابو جعفر محمد بن يعقوب، تصحيح على اكبر غفارى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، زمستان 1365، 2/168، ح2.
20. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بيروت، دار احياء تراث العربى، 1403 ق/1983م، 89/108. (چاپ سوم) 92/108; شيخ صدوق، محمد بن على، الخصال، 1/78.
21. عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العياشى، 2/56.
22. صفار قمى، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات الكبرى فى فضائل آل محمد، تصحيح ميرزا محسن كوچه باغى، تهران، مؤسسه اعلمى، 1362ق، /195.
23. همان/ 196.
24 . عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العياشى،1/16; وسائل الشيعه، كتاب قضا، باب 13.
25. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، 89/91ـ92.
26. همان، 89/108.
27. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، 89/108; شيخ صدوق، امالى /56.
28. عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العياشى،1/12.
29.صفار قمى، محمد بن حسن، بصائر الدرجات/196.
30. براى تفصيل بيشتر بنگريد به مقاله (ظاهر و باطن در گستره روايات) در همين فصلنامه.
31. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، 89/182.