سيره مديريتى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)

در اين مـسير، سيره مديريتى آن حضرت در دو جنـه كاملاً مجزا و متفاوت قابل بررسى و الگوبردارى است : الف ـ جنبه تطبيقى ، كه موظف و مكلف بوده اوامر و نواهى خداى متعال را بى كم و كاست ابلاغ نمايد و خود نيز با دقت و تعهد تمام بر اقامه ((حدود الله)) وفـادار بـاشـد. ب جـنـبـه تـدبـيـرى ، كـه به تناسب شرايط و مقتضيات وبـراسـاس مـبـانـى عـلمـى ، عقلى و منطقى و با ملاحظه مصالح كلى جامعه و امت اسلامى در چارچوب شريعت
شنبه، 17 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سيره مديريتى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)
سيره مديريتى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)
سيره مديريتى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)

نويسنده:محمدرضا احمدى




در سيره مديريتى پيامبر اعظم نكات ارزشمندى وجود دارد كه در اين مقاله به فراخور هر يك از مـحـورهـاى آن مـواردى اسـتـخـراج شـده و مـورد تـجـزيـه و تحليل قرار گرفته است .

چكيده

فلسفه رسالت رسول اعظم (ص)، ابلاغ پيام وحى به همه مخاطبان دين ، دعوت آنان به پـذيـرش اين پيام و تربيت و هدايت ايشان براساس ارزشهاى وحيانى در جهت رسيدن به ((حياة طيبه)) بوده است .
در اين مـسير، سيره مديريتى آن حضرت در دو جنـه كاملاً مجزا و متفاوت قابل بررسى و الگوبردارى است :
الف ـ جنبه تطبيقى ، كه موظف و مكلف بوده اوامر و نواهى خداى متعال را بى كم و كاست ابلاغ نمايد و خود نيز با دقت و تعهد تمام بر اقامه ((حدود الله)) وفـادار بـاشـد.
ب جـنـبـه تـدبـيـرى ، كـه به تناسب شرايط و مقتضيات وبـراسـاس مـبـانـى عـلمـى ، عقلى و منطقى و با ملاحظه مصالح كلى جامعه و امت اسلامى در چارچوب شريعت اسلام به تنظيم و ساماندهى امور جامعه بپردازد.
در ايـن رابـطـه ، در تـمـام وظايف اساسى مديريت كه در فرايند عقلايى آن وجود دارد، در سيره مديريتى پيامبر اعظم نكات ارزشمندى وجود دارد كه در اين مقاله به فراخور هر يك از مـحـورهـاى آن مـواردى اسـتـخـراج شـده و مـورد تـجـزيـه و تحليل قرار گرفته است .

مقدمه

مـقـام مـعـظـم رهـبـرى ، در پـيـام نـوروزى خـود سـال 1385 را سـال پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) اعلام و تاكيد كرد كه ((ملت ما درس هاى پيغمبر را بـايـد مـرور كـنـد و آنـهـا را بـه درس هـاى زنـدگـى و بـرنـامـه هـاى جـارى خـود تـبـديل كند.)) اين سفارش و تاءكيد رهبرى اشاره به اين نص صريح قرآنى دارد كه مى فرمايد: ((لقد كان لكم فى رسول الله اءسوةٌ حسنةٌ لمن كان يرجو الله واليوم الا خر)) (احـزاب / 21) و خـود آن حضرت نيز يادآور مى شود كه ؛ ((الشريعة اءقوالى والطريقه اءفـعـالى والحـقـيـقـة اءحـوالى ...)). بـنـابـراين بايد براى رهـيـافـت هـاى نـظـرى و مـعـرفـت شـنـاخـتـى خـود، بـه ((اقـوال )) پـيـامـبـر و بـراى جـنـبـه هـاى كـاركـردى بـه ((افـعـال )) پـيـامـبـر روى آورد تـا بـا حـقـايـقـى كـه آن بـزرگـوار كـمـال مـعـنـوى آن را ادراك نـمـود، آشـنـا شـد، زنـدگـى كـرد و بـه كمال حقيقى نائل گرديد.
سيره پيامبر منشاء الهى و ربانى داشت و از هر نوع شائبه نفسانى و تمنّيات و اغراض ‍ غـيـرصـحـيـح مبرّا بود. ساده ، بى پيرايه و كاملاً كاربردى و عملياتى ، و از هر نوع تشريفات زائد و ظـاهـرى و غـيـر ضـرور بـه دور بـود. نـوع مـحـل كـار، مـنـزل ، معاشرت با زيردستان و دوستان و خانواده ، نوع لباس ، غذا، شيوه فرماندهى و مديريت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هيچ نوع تكلف و شائبه اى نداشت . روش هاى مديريتى و زندگى او صـادقـانـه و تـواءم با اخلاص ، خيرخواهى و دورانديشى بود. روش و منش آن حضرت منطقى ، عقلايى ، عالمانه ، صالحانه و مدبرانه بـود و مهم تر از همه موجب عسر و حرج ، ضرر و زيـان و تـكـلف زيـردسـتـان و مـاءمـوران خـود نـمـى شـد و در هر شرايطى گفتار و كردارش بر پايه عدل و انصاف قرار داشت .
امـروز، در شـرايـطـى كه رويكردهاى اصول گرايانه در ابعاد گوناگون مديريت كلان نظام اسلامى مورد توجه و اقبال عمومى مردم مسلمان ، متدين و انقلابى ايران است ، انطباق كـاركـردهـاى مـختلف مديريتى نظام با سيره نظرى و عملى پيامبر عظيم الشاءن اسلام در حوزه مديريت و خط مشى گذارى امرى لازم و ضرورى است . اين مقاله در حد بضاعت مزجات خود، در پى بررسى همين موضوع است و با استفاده از روش قياسى ـ استنباطى و مطالعه اسـناد و مدارك موجود در زمينه سيره شناسى و مقوله بندى محتواى آنها، در دو بخش اصلى تـقـديم خوانندگان گرامى مى شود. بخش اول تاءملى كوتاه بر مبانى مديريت دينى با تـكـيـه بـر سـيـره نـبـوى دارد و در بـخـش دوم نـيـز سـيره نظرى و عملى نبى اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بـراساس فرايند عقلايى و منطقى مديريت و وظايف اساسى آن به اختصار مورد بررسى و تحليل قرار گرفته است .
پـرواضـح اسـت كه يك مقاله گنجايش پرداختن عميق و مستوفى به اين موضوع را ندارد و عـلى القـاعـده جـامـعـيـت و گـسـتـردگـى آن را نـيـز بـه طـور كامل پوشش نخواهد داد. و اين عذر تقصيرى است به پيشگاه آن گرامى ؛ با اين اميد كه با تـلاش هـمـه صـاحـبـان ذوق و نـظـر و پـيـروان راسـتـيـن آن بـزرگـوار بـه كمال خود نزديك تر شود. ان شاءا...

مفهوم شناسى

ـ سـيـره : در لغت به مفهوم ((مشى )) و در اصطلاح ، به معنى شيوه يا حالت نهادينه شده رفتار و روش تدبير و اداره امور و هدايت مردم براساس ارزش ها و آموزه هاى دينى است .
ـ سيره نبوى : از مفهوم سيره اخذ شده و به آن ، تاريخ غزوات و جنگها و وقايعى كه به نـحـوى بـا زنـدگـانـى رسـول اعـظـم (صلی الله علیه و آله و سلم) مـرتـبـط بـوده اضافه شده است .
مهم ترين منابع قابل رجوع و معتبر براى شناخت سيره نبوى عبارت است از قرآن كريم ، ا حـاديـث مـعـتـبـر روايـت شـده از آن حـضرت و يا امامان معصوم عليهم السلام ، شرح مغازى و جـنـگـهـايـى كه آن حضرت فرماندهى يا مديريت كرده ، اسناد و مدارك معتبر تاريخى و يا منابع معتبر ديگرى كه به توصيف معجزه ها، ويژگى ها و حالات آن بزرگوار پرداخته است .
ـ مـديـريـت : از اصـطـلاحـات نـسـبـتـاً نـوظـهـور اسـت و براى آن در زبان انگليسى دو واژه معادل وجود دارد.
الف ـ Administeration به معناى اداره كردن و كمك كردن ، يارى رساندن .
ب ـ Management بـه مـعـنـاى تـرتـيب دادن ، گرداندن ، سامان دادن ، از عهده چيزى يا كارى برآمدن ، درست به كار بردن ، تربيت كردن ، درست كردن ، نگهدارى كردن ، موفق شدن ، تدبير كردن و مانند آن .
امـّا در مـنـابـع و مـتـون اسـلامـى و ادبـيـات عـرب از ريـشـه فـعـل ((ادارَ، يـديـر، ادارةً)) گرفته شده و علاوه بر آن ، مفاهيم و واژگان چندى نيز وجود دارد كه به نوعى با ابعاد مختلف مفهوم عام مديريت مرتبط مى باشند. از جمله اين مفاهيم و واژگان به موارد زير مى توان اشاره كرد:
1. دائرة : بـه مـعـنـاى پـيـشـامـد، واقـعـه ، كه به نوعى مفهوم ساختار و سـازمـان امـروزى از آن قـابل استفاده مى باشد.
2.تـدبـيـر: بـه معنى در فرجام امور انديشه كردن ، آينده نگرى ، عاقبت انديشى .
3.إ مـرة : از ريـشه اءمر كه امير (فرمانده ) و ماءمور (فرمانبر) نيز از همين ماده است ، به مـفهوم دستور دادن به چيزى يا كارى و يا بازداشتن از چيزى و كارى است و با مفهوم عموم مـديـريـت به صراحت مرتبط مى باشد. و در بيانات اولياى دين و منابع اسلامى نيز با همين معنا وجود دارد.
4.قـدرت : مـفـهـوم كـلى قـدرت داراى مؤ لفه هاى گوناگونى مانند سياسى ، اجتماعى ، فرهنگى ، اقتصادى ، نظامى و... است . شيوه كاربست منابع قدرت و چگونگى سازماندهى و رهـبـرى نـيـز يـكـى از مـؤ لفـه هـاى اسـاسـى قـدرت اسـت و بـه ايـن معنا در بيانات و رهنمودهاى اولياى دين به ويژه پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اميرالمؤ منين على (علیه السلام) به كار رفته است .
5. سيادت : به معناى سرورى كردن و برخوردارى از حقِ دستور دادن و امر و نهى كردن ، از جـمـله مـفـاهـيـم مـرتـبـط بـا مـعـنـاى عـمـومـى مـديـريـت اسـت .
6.سـيـاسـت : به معناى گروهى از مردم و يا بخشى از امور را براى تحقق هدفى مشخص ‍ هـدايـت كـردن ، و امـور جامعه را بر مبنايى مشخص تدبير نمودن .
7.راعـى : از مـفـهـوم راعـى يـا سرپرست ، معناى مراقبت از خويش يا ديگرى اخذ شده و در قـرآن كريم و بيانات پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ساير اولياى دين هم به همين معنا مورد توجه بوده و به كار رفته است .
ـ مديريت از نظر دانش مديريتى : در يك تعريف جامع مى توان گفت مديريت عبارت است از: فـرايـنـد مـنـطـقـىِ بـه كـارگـيـرى منابع و امكانات براى تحقق اهداف از پيش تعيين شده بـراسـاس ‍ يـك نـظـام ارزشـى خـاص ، كـه شـامـل بـرنـامه ريزى ، سازماندهى ، هدايت و كنترل مى شود.
ـ سـيـره مـديريتى پيامبر اعظم (ص ): با توجه به مفهوم لغوى و اصطلاحى ((سيره )) و ((مـديريت ))، مراد از سيره مديريتى پيامبر اعظم (ص )، روش هايى است كه آن حضرت در فـرايـنـدهـاى انـجـام رسـالت الهـى خـويـش ، بـراى ساماندهى امور جامعه اسلامى و هدايت مـسـلمـانـان در ابـعـاد مـختلف دينى ، فرهنگى ، آموزشى ، تربيتى ، سياسى ، اقتصادى ، اجـتـمـاعـى ، نـظـامـى ، حقوقى و... به كار مى برده و يا توصيه مى فرموده است . و اين روش ها در آيات قرآن كريم ، روايات معتبر و ماءثور از معصوم ـ عليه السلام ـ و اصحاب آن بزرگوار و كتاب هاى مربوط به مغازى وتاريخ زندگى آن حضرت و ساير اسناد و مدارك معتبر اسلامى منعكس گرديده است.

بخش اوّل ؛ تاءملى در مبانى مديريت دينى

1.جنبه هاى دوگانه در مديريت دينى

اساس شريعت اسلامى متكى بر وحى است و وحى نيز ثابت و لايتغير است . و اين در حالى اسـت كه شرايط و مقتضيات امورى كه مديران بايد براى مواجهه با آنها خود را آماده كنند و نـيـز در يافتن راهكارها و اتخاذ خط مشى ها و تصميمات گوناگون مديريتى ، با آن ها روبرو مى شوند، دائماً در حال تغيير و تحول و دگرگونى اند. بنابراين ، مديريت به مـفـهـوم بـخشى از مسئوليت هاى مدنى مدير كه بايد به اداره امور عمومى بپردازد، روشى اسـت كـاربـردى بـا جـنـبـه هـاى مـنـحـصـراً تـدبـيـرى كـه اقـتـضـاى مـاهيت آن نيز تغيير و تـبـديـل است ؛ از اين نكته مى توان نتيجه گرفت كه مديريت از جهت اخير، موضوع فقه و اسـتـنـبـاط احكام شرعى نيست ، ولى از جهت تجربه عملى و كاربرد مشروع منابع قدرت و گـزينش رهيافت ها و اتخاذ تصميمات ، بر اصول و مبانى تشريعى ثابت متّكى است كه بـا تـغـيير شرايط و احوال دچار تغيير و تبديل نمى شود. از هـمـيـن رو، مـديريت دينى موضوع فقه بوده ، استنباط احكام شرعى از مبادى آن است .
به عبارت ديگر، احكام شرعى (چه به صورت نص فقهى و يا فتواى اجتهادى ) و چه به صورت حكم تكليفى يا وضعى و يا چه به صورت واجب كفايى يا عينى و يا تعيينى يا تخييرى ، جزء مبانى ثابت و لا يتغير مديريت دينى است و مدير مسلمان و متدين نمى تواند بـراى اداره امـور تـحـت سـرپـرسـتـى و مـديـريـت خـود در آنـهـا دخل و تصرف نمايد.
در نتيجه بايد گفت : مديريت دينى داراى دو جنبه اساسى است :
الف ـ ((جنبه تدبيرى ))كه تابع شرايط و مقتضيات زمانى و مكانى امورى است كه مدير بـايد با فراست ، دانش ، تجربه و مهارت خويش براى آنها رهيافت ها و راهكارهاى مناسب پيدا كند.
ب ـ ((جـنـبـه تـطـبـيـقى ))، كه تابع احكام ثابت و لايتغير شرعى است و مدير بايد تمام رهيافت ها، راهكارها، دستورالعمل ها، رويه هاى جارى ، راهبردها و سياست هاى خود را با اين مـسـلمـات شـرعـى كـه ((حدود الله )) نام مى گيرد هماهنگ و منطبق سازد و حق ندارد تحت هيچ شرايطى كمترين تخطى از آنها را داشته باشد.
در سـيـره مـديـريـتـى پـيـامـبـر اعـظـم (صلی الله علیه و آله و سلم) نـيـز رعـايـت دقـيـق ايـن دو جـنـبـه بـه طـور كامل و با صراحت تمام قابل مشاهده است : آنجا كه ابلاغ پيام الهى و مراعات حدود الهى در كـار اسـت ، كـمـتـريـن مـلاحـظـه كارى و مماشات و تاءخير و تاءنّى ، به معناى عدم ابلاغ رسـالت و عـدم انـجـام تـكـليـف شـنـاخـتـه مـى شـود و خـداى مـتـعـال بـا قـاطـعـيـت تـمـام نـسـبـت بـه آن هـشـدار مـى دهـد. آن بزرگوار خود نيز حتى در برابر اين كه ماه را در يك دست و خورشيد را در دست ديگرش قرار دهند حاضر نيست كمترين تخطى و كوتاهى يا تغيير در اين زمينه را بپذيرد. و از جهت ديگر تمام اقوال و احوال و تدابيرى كه آن حضرت اتخاذ فرموده ، تجلى روشن و كـامـل احـكـام شـرعـى و اوامـر الهـى در عـيـنـيـت اداره امـور و مـواجـهـه بـا مـسـائل و شـرايـط گـونـاگـون اسـت . بـه هـمـيـن دليـل اسـت كـه خـداى مـتـعـال بـا صـراحـت اعـلام مـى كند: ((و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا)) (النـجـم / 4) چـرا كـه ((و مـا يـنـطـق عـن الهوى إ ن هو إ لا وحى يوحى )) (النجم / 4) خداى متعال به او فرمان مى دهد كه ((قل انما اتبع ما يوحى إ لىّ من ربّى )) (اعراف / 203) و او نـيز با كمال خشوع و خضوع بيان مى دارد كه ؛ ((إ ن اتبع إ لاّ ما يوحى إ لىّ و ما اءنا إ لاّ نذير مبين .)) (احقاف / 9)

2.موضوع سلطه ادارى

آن چنان كه از تعريف مديريت قابل برداشت است ، موضوع سلطه ادارى دو چيز است :
الف . منابع و امكانات مادى و معنوى .
ب . عـامـل انـسـانـى كـه سـاير عوامل و منابع را در فرايندهاى منطقى تركيب نموده كالا يا خدمات مورد نظر را توليد و عرضه مى كند.
اعـمـال سـلطـه ادارى بـر انـسـان ، بـه شـكـل اوامـر و نـواهـى ، دسـتـورالعـمـل هـا، بـخـشـنـامـه هـا رويـه هاى جارى ادارى يا هر دستور الزام آور و تدبير سازمانى خاص آشكار مى شود كه آزادى و اختيار كاركنان را در فعاليت هاى مباح و مشروع ، محدود كند. سلطه بر امكانات مادى (طبيعت ) نيز در انواع تصرف ها و كاربردها و تغيير و تبديل ها و فراورى هايى كه آدمى براى تاءمين خواسته ها و نيازهاى خود انجام مى دهد، مـتـجـلى مـى گـردد. در ايـنـجـا ايـن سـؤ ال اسـاسـى مـطـرح اسـت كه مبناى جواز و مشروعيت اعمال اين سلطه از سوى مديران و سازمانها بر روى انسان (كارمندان ) و طبيعت چيست ؟
قـاعـده اولى عـقلى و نقلى در خصوص اعمال سلطه انسان بر انسان ، اين است كه از ناحيه هـر كـس كـه بـاشـد نـامـشـروع اسـت ؛ هـيـچ فـردى بـر فـرد ديـگـر ولايـت و حـق اعـمـال سـلطـه نـدارد. بـه حـكـم عـقـل و نـقـل ، ولايـت مـطـلقـه فـقـط و فـقـط بـراى خـداى متعال است : ((إ ن الحكم إ لاّ لِلّه ))
(يوسف / 40) ((الله ولى الذين امنوا)) (بقره / 257) ولايت الله نيز هم تكوينى است و هم تـشـريعى و موضوع آن هم مجموعه هستى و كائنات است و هيچ پديده ، شيئى يا شخصيتى نـيز از اين قاعده كلى مستثنى نيست ؛ به تعبير امير المؤ منين على (علیه السلام) : ((و لا يمكن الفرار مـن حـكـومـتـك )). بـنـابـرايـن ، خـروج از ايـن اصـل اولى و اسـاسـى فـراگـيـر، جـز بـا دليل قطعى شرعى جايز نمى باشد. بر اين اسـاس اعمال سلطه ادارى انسان بر انسان جز بر مدار احكام شرعى مشروع و جايز نيست و براى اعمال آن حتماً بايد ادله قطعيه شرعيه اقامه نمود.
امـّا در مـورد سـلطـه انسان بر منابع طبيعى و امكان تصرف در آن از جانب انسان ، به حكم عقل و نقل ، اصل اساسى ((اصالة الا باحه )) جارى و سارى است .
قرآن كريم در اين باره با صراحت تمام اعلام مى كند كه :
سخر لكم ما فى السموات و ما فى الا رض جميعاً (جاثيه / 12)
الم تروا اءن الله سخر لكم ما فى السموات و ما فى الا رض و اءسبغ عليكم نِعَمَهُ ظاهرةً و باطنةً (لقمان / 20)
والا رض وضعها لِلاْ نام (الرحمن / 10)
بنابراين ، انسان ـ بما هو انسان ـ اولاً و اصالةً حق تصرف و بهره گيرى از طبيعت و مواهب گوناگون آن دارد مگر آنكه شرع مقدس دستور خاصى در محدود سازى آن داشته باشد.
با توجه به اين دو اصل اساسى كه در خصوص مشروعيت سلطه ادارى بر انسان و طبيعت گـفـتـه شـد، بـه نص صريح قرآن كريم ، اعمال سلطه بر انسانها از جانب پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشروع و در راستاى حاكميت و سلطه الهى است ؛
يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول (نساء / 59)
النبى اءولى بالمؤ منين من اءنفسهم (احزاب / 33)
و مـا كـان لِمـؤ مـنٍ و لا مـؤ منةٍ إ ذا قضى الله و رسولُه اءمراً اءن يكون لهم الخيرة من اءمرهم (احزاب / 36)
بـنـابـرايـن ، هنگامى كه پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر انسانها ولايت دارد و ولايت او نيز دقيقاً در جـهـت ولايت خداى متعال است ، به طريق اولى بر طبيعت و ساير اركان هستى نيز ولايت و حق تصرف خواهد داشت .

3.ماهيت سلطه ادارى

حق سلطه و تصرف در اشخاص و اشياء ـ آن گونه كه قبلاً هم اشاره شد ـ به يكى از دو صورت زير قابل تصور است : الف ـ سلطه از باب ولايت ذاتى و يا جعلى
ب ـ سلطه از باب نيابت از جانب كسى كه خود يا ولايت ذاتى دارد و يا ولايت جعلى
اگر ولايت شخصى ولايت ذاتى يا جعلى باشد، ((ولى )) ناميده مى شود، امّا اگر ولايت او بـه نـيـابـت از جـانب ولىّ باشد، ولايت او ((توليت )) و خود او ((متولى )) ناميده مى شود. مـثال براى ولى به ولايت ذاتى ـ براساس اصول مسلم شرعى ـ ولايت پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام معصوم (علیه السلام) و ولايت فرد واثق بر خود يا ولايت پدر و جد بر فرد قاصر است .
مـثـال بـراى ولى بـه ولايـت مجعول ـ براساس اصول مسلم شرعى ـ ولايت فقيه جامع الشرايط در عصر غيبت ، و يا ولى وقف به هنگامى است كه واقف او را با اختيار تام متولى وقف كرده باشد.
از تـفـاوت مـيـان ((ولايـت )) و ((تـوليـت )) مـى تـوان دريافت كه ماهيت سلطه ادارى براى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) از نوع سلطه ولايت است ، ولى در مورد ساير كارگزاران نظام اسلامى ـ در صدر اول ـ از نوع سلطه ((توليت )) مى باشد. از اين رو بايد گفت امروز هم مديران و كـارمـنـدان ادارى ، مـتـولى امور هستند نه اولياى امور! آنها براساس دو جنبه تدبيرى و تـطـبـيـقـى كـه قـبلاً يادآورى شد، هر جا قوانين و مقررات موضوعه مشروعه و احكام قطعى شرعى و دستورالعمل ها و رويه هاى سازمانى ابلاغى مشروع وجود داشته باشد، صرفاً مجرى قوانين ، دستورالعمل ها و احكام شرعى اند و در مقام تدبير هم مكلف اند همه تدابير و رهـيـافـت هـاى خـود را بـا احـكـام و مـسـلمـات شـرعـى و قـوانـين موضوعه مشروعه مطابقت دهند.
بـنـابراين بايد گفت مديريت عمومى (بخش دولتى ) به هيچ عنوان جنبه شخصى ندارد و سيره رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز به روشنى بيانگر اين حقيقت است .
از آن بزرگوار، روايت هاى متعددى نقل شده كه فرموده است :
ـ سـوگـند به خدا، ما به آن كس كه به دنبال پست و مقام بوده ، براى به دست آوردن آن حريص ‍ باشد، مسئوليت واگذار نمى كنيم !
ـ خـيـانـت كارترين شما نزد ما كسى است كه در پى كسب پست و مقام باشد!

4.مديريت و نظام ارزشى

مـديـريـت كـلاسيك در مفهوم رايج و عمومى خود (از جهت تدبيرى ) ماهيّتى علمى ، مهارتى ، فـنـى و تـنـظـيـمـى مـحـض دارد؛ يـعـنـى امـور مـشـخـّصـى را بـراسـاس فـرايـنـدهـاى مـعـقـول و مـنـطـقـى و عـلمـى خـاصـى سـازمـانـدهـى و رابـطـه مـيـان آنـهـا را تـنـظـيـم و كـنـتـرل مى كند تا اهداف خاصى را محقق سازد. از اين نظر، مديريت امرى روبنايى تلقى مـى شـود كـه بـه مـسـائل اعـتـقـادى و مـعـنـوى ، كـه بـه واقـع زيـربـنـاى اصـلى و عـامـل بـنـيـادين تكوين رفتار كاركنان است ، بى اعتنا و بى توجه بوده ، فضاى حاكم ، فضاى سكولاريسم رفتارى است .
امـّا در سـيـره مـديـريـتـى پـيامبر اعظم (ص )، مديران بايد نسبت به اين ارزشها در حيطه مـسـئوليـت و مـديـريـت خـود كـامـلاً مـسـئول و مـتـعهد باشند؛ به عبارت ديگر، مديران بايد قـبـل از هـر چـيـز توجه كنند كه انسانهاى تحت سرپرستى آنها تكويناً داراى كرامت اند و بـالقـوه شـايـسـتـه پـوشيدن كسوت خليفة الهى ، و او بايد در نقش يك مربى دلسوز و مـهـربـان و خـيـرخـواه و مـتـعـهد، به جنبه هاى تربيتىِ روش هاى مديريتى خود نيز توجه نـمـايـد و بـيـنـديـشـد كـه در جـهـت تـربيت ، تزكيه ، ارتقاء و پرورش استعدادهاى ذاتى كـاركنان تحت امر خود چه نقشى برعهده دارد و اين نقش را چگونه ايفا مى كند؛ آن چنان كه پيامبر عظيم الشاءن اسلام و همه انبياء سلف ـ عليهم السلام ـ نيز اين گونه بوده اند؛
يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة (جمعه / 2)

5.جايگاه تخصص و تعهد در مديريت دينى

قـرآن كـريـم بـا صـراحت تمام اعلام مى كند كه ((و لا تقف ما ليس لك به علم )) (اسراء / 36) و هـرگـز كـسانى را كه داراى دانش و تخصص اند با كسانى كه از دانش و تخصص بى بهره اند يكسان و برابر نمى داند. (زمر / 9) امّا، آنجا كه دانش و تخصص تواءم با ايمان و تعهد باشد، قطعاً و يقيناً ايـن تـفـاوت بيشتر مى شود. آنجا كه خشيت الهى و مراعات ((حدود الله )) لازم است ، ((انّما يخشى الله من عباده العلماء)) (فاطر / 28)، و از اين جاست كه مؤ منان دانشمند و متخصص در درگـاه الهى به مراتب محبوب تر و مقرب ترند. (مجادله / 11) بنابر آنچه گفته شد و با توجه به جنبه هاى دوگانه تطبيقى و تدبيرى در مديريت دينى ، پرواضح است كه هـم ايـمـان و تـعـهـد ديـنـى در مـديريت نظام اسلامى مهم است و هم دانش ، تخصص و مهارت تنظيمى (برنامه ريزى و سازماندهى ).
بـر ايـن اسـاس اصـل اولى در سـيـره مـديريتى پيامبر اعظم (ص )، براى انتخاب مديران داشـتـن تـعـهـد و تـخـصـص بـا هـم بـوده اسـت . امـّا سـؤ ال ايـنـجـاسـت كـه در جـايـى كـه بـه دلايلى تحقق تواءمانِ دو شرط تعهد و تخصص ممكن نـباشد، چاره چيست ؟ سيره عملى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در اين زمينه ، چنين بوده كه پاره اى از مـسـئوليـت هـاى مـالى و عـمومى و واليان شهرهاى نومسلمان ، به مسلمانان نوپا سپرده مى شـد، مـانـند آنچه به گروندگان زمان فتح مكه سپرده شد، در حالى كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مى توانسته از بين مهاجر و انصار و سابقون در اسلام در مسئوليت هاى ياد شده استفاده كند.
جلال الدين سيوطى در ((تاريخ الخلفا)) نقل مى كند كه ((پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مردى را بر قومى بـه امـيـرى مـنصوب مى فرمود در حالى كه در ميان آن قوم افراد بهتر از او وجود داشتند. امـّا، آن مـرد بـه لحاظ ذهنى و آگاهى به فنون رزم نسبت به افراد آن قوم برتر و آگاه تـر بـود.))
بـهـتـريـن تـوجـيـه در ايـن رويـه مـديـريـتـى ، ايـن اسـت كـه بـگـويـيـم بـه دليـل مـحـدوديـت در وجـود افـراد مـتخصص و كارشناس در امور مديريت و مملكت دارى در ميان مـهـاجـر و انـصـار و سـابـقـون در اسـلام از يـك سـو و اهـمـيـت فـوق العـاده مـسائل مديريت كلان نظام نوپاى اسلامى در مركزيت آن يعنى مدينه ، در ساير بلادى كه بـه تـدريـج در حـوزه حـاكـمـيـت اسـلامـى قرار مى گرفتند، بناچار از وجود متخصصان و كـارشـنـاسـان تـازه مـسـلمـان اسـتـفـاده مـى شـده ، ولى در عـيـن حـال بـا مـراقبت و نظارت دقيق و شديد مانع از آن مى شدند كه احياناً براساس عادت ها و رويـه هـاى جـاهـلى خـود بـا مـردم رفتار كنند.
بـراسـاس ايـن سيره نبوى ، يك اصل فقهى بنا شده كه تخصص بر تعهد مقدم است و تا زمـانـى كه فرد متخصص متعهد با تقوا يافت نشود، مى توان براى حفظ شيرازه امور كار را بـه افـراد مـتـخـصـص كاردانى سپرد كه برخى ويژگى هاى ارزشى لازم را ـ احياناً ـ نداشته باشند.
مساءله مهم ديگر جواز يا عدم جواز بهره گيرى از متخصصان و كارشناسان غير مسلمان در پست هاى مهم و حساس مديريتى در حكومت اسلامى است ؛ زيرا مديريت ـ ماهيتاً ـ مستلزم سلطه و اقتدار مدير غير مسلمان بر كارمندان مسلمان و بخشى از حوزه حاكميتى اسلام است .
بـه عـقـيـده علامه سيد محمدمهدى شمس الدين ، در اين رابطه برداشت كلى فقهاى شيعه از سـيره پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نص صريح قرآن كريم عدم جواز است ، امّا برخى از فقهاى مسلمان وزارت (مديريت ) را به دو قسم تقسيم نموده اند: 1. وزارت تفويض كه با اختيارات تام منصوب مى شود تا در جنبه هاى تدبيرى طبق تـشـخـيـص خـود عمل كند. 2. وزارت تنفيذ كه بدون اختيار تام منصوب مى شود و براى هر تـصـمـيـمـى بـايـد از مـافـوق مـسلمان خود دستور بگيرد. براساس اين تقسيم ، ـ در مورد اضـطـرار ـ تـنـهـا انـتـصـاب مـديـر تـنـفـيـذ غـيـر مـسـلمـان جـايـز اسـت .
امـّا در مـورد كـارفـرمـايى غير مسلمان بر مسلمان ، سيره نبى اكرم و ائمه معصومين ـ عليهم السـلام ـ بـر صـحـت عـقـود اجـاره ، مـزارعـه و مـضـاربه و مانند آن بوده است . در احوالات امـيرالمؤ منين على (علیه السلام) نيز آمده كه از آبيارى باغ فردى يهودى اجرت گرفته است . نص صـريـح آياتى مانند ((تجارةٍ عن تراض )) (نساء / 29) يا ((اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم )) (نـحـل / 91) و آيـه ((اوفوا بالعقود)) (مائده / 1) و مانند آن نيز دلالت بر اين دارد كه اسـتـخدام مسلمانان در شركت هاى بازرگانى ، صنعتى ، كشاورزى و خدماتى غير مسلمانان در صورتى كه عزت و حرمت اسلامى مؤ منان را مخدوش نكند، صحيح و بلامانع است .

بخش دوم ؛ فرايند منطقى مديريت و سيره نبوى

1. برنامه ريزى

اگـر برنامه ريزى را فرايندى بدانيم شامل هدفگذارى ، بررسى شرايط و مقتضيات ، انـتـخـاب راهـبـردهـا و سـيـاسـت هـاى كـلى ، تـعيين طرح ها و برنامه هاى اجرايى جهت تحقق هـدفـهـاى مورد نظر، با مراجعه به سيره نظرى و عملى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اين نتيجه مى رسيم كه اين اصل به شدت مورد توجه آن حضرت بوده و براى جزئى ترين امر، با نـظـم و تـرتيب و دقت فوق العاده اى به برنامه ريزى مى پرداخته است . آن حضرت در راسـتـاى انـجـام رسـالت سـنـگـيـن و طـاقـت فـرسـاى تـبـليـغ ديـن مـبـيـن اسـلام و تـشـكـيـل و اداره جـامـعـه اسـلامـى و مـهم تر از همه ، تربيت انسانهاى مؤ من و ربّانى ، اين اصل را از آغاز نزول وحى تا پايان عمر پربركت خود با دقت مراعات نموده است . شروع تـبـليـغ از خـانواده خود، بستگان و نزديكان و هدايت جمع كوچك و بى بضاعت گروه اندك مـسـلمانان به صورت پنهانى ، برنامه ريزى براى مهاجرت مسلمانان به حبشه و سپس ‍ هـجـرت تـاريـخـى خود به مدينه را با برنامه اى دقيق رهبرى و اجرا نمود و پس از آنكه وارد مـديـنه شد و شرايط را براى تشكيل جامعه اسلامى مساعد يافت اقدامات اساسى زير را پى ريزى نمود:
اول . تشكيل هسته اوليه ادارى و تعيين نُقبا:
اوس و خـزرج ، ايـن سـاكـنـان عـمـده مـديـنـه كـه سـاليـان سـال بـا هـم در نـزاع و جـنـگ بـودنـد، در ذى حـجـه سال 13 بعثت براى بار دوم با رسول خدا بيعت كردند. در اين بيعت پيامبر فرمود دوازده نـقـيـب از بـيـن خـود انتخاب نمايند تا مسئوليت ادارى ، سياسى ، فرهنگى و نشر اسلام در شهر يثرب و زمينه سازى براى هجرت پيامبر به مدينه را برعهده گيرند.
دوم . پيمان برادرى (عقد مؤاخات ):
يـكـى ديگر از اقدامات اساسى و حساب شده در مديريت نبوى ، اين بود كه آن حضرت يك بـار پـيـش از هجرت و در مكه ، ميان اصحاب قريشى خود و بردگان آزاد شده آنان پيمان بـرادرى بـرقرار كرد و يك بار نيز در ماه هشتم پس از هجرت براى تحكيم اين پيمان آن را ميان مهاجر و انصار تجديد نمود.
سوم . تاسيس مسجد:
تـاءسـيـس مـسجد به عنوان كانون اصلى و مركزيت ادارى ، سياسى ، اجتماعى ، قضايى ، فرهنگى و نظامى جامعه اسلامى ، از جمله برنامه هاى موفق و حسابگرانه اى بود كه همه امـور جـامـعـه نوبنياد اسلامى در آن ساماندهى شده و تدابير گوناگون پيامبر به مورد اجرا گذاشته مى شد.
چهارم . صدور عهدنامه :
پيمان نامه اى كه پيامبر در آغاز ورود خود به مدينه صادر كرد و علاوه بر اوس و خزرج يـهـوديان مدينه هم آن را امضا كردند، طرح كلى تشكيلات ادارى و سياست هاى اصلى حاكم بر اداره جامعه نوپاى مدينه را ترسيم نموده است .
برخى از مهم ترين پيش بينى هاى به عمل آمده در اين پيمان نامه به شرح زير است :
1) اعـلام تـشـكـيـل امـت اسـلامـى مـبـتـنـى بـر اخـوت و ايـمـان بـه خـدا و رسـول خـدا. و الغاى ساير ملاكها و معيارهاى جاهلى و غير منطقى در قشربندى و ارتباطات اجتماعى .
2) تـاءكـيـد بـر مـحـوريـت رسول خدا در مرجعيت و زعامت جامعه نوپاى مدينه و امت نوظهور اسلامى ، به گونه اى كه بجز اختلافات جزئى كه براساس تفاهم و روش هاى مرضى الطـرفين حل و فصل مى شد تدبير همه شئون و امور جامعه به شخص آن حضرت واگذار شده است .
3) پـيـش بـيـنـى ساز و كارهاى امنيت داخلى از طريق تعيين ((عَريف )) براى هر قبيله اى به مـنـظـور كـنـتـرل ورود و خـروج و رفـتار افراد غريب . هر قومى عريف خاص خود را داشت و كـسـانـى كـه وارد مـديـنـه مـى شـدند بر عريف وارد مى شدند و آنها كه عريف نداشتند در ((صُفّه )) منزل مى كردند. ماءمورانى هم وظيفه كسب اطلاعات از تحركات و تهديدهاى غير مسلمانان را برعهده داشتند.
4) تعيين حقوق شهروندى پيروان ساير اديان مانند يهوديان ؛ يعنى ضمن وحدت سياسى و اجتماعى ، حالت چند مذهبى و چند فرهنگى را به رسميت شناخته است .
5) تـعـيـين محدوده جغرافيايى حاكميت نوپاى اسلامى و گستره اى كه احكام و ضوابط اين جامعه در آن نفوذ خواهد داشت .
6) تـعـيـيـن مـسـئوليـت مـدنـى شـهـرونـدان در مـقـابل جرائم و كيفر جرائم ؛ اسلام با اعلام اصـل ((و لا تـزر وازرةٌ وزر اءخـرى )) (انـعام / 164) و ((كلُّ نفسٍ بما كسبت رهينةٌ)) (مدثر / 38) اصل جاهلى ((مسئوليت كل عشيره در برابر جرائم كيفرى يكى از اعضاى آن )) را ملغى كرد.
پنجم . تاسيس قضاء مظالم :
قـضـاء مـظـالم كـه بـعـدهـا به ديوان مظالم معروف شد، براى رسيدگى به تخلفات و اجحافهاى مسئولان حكومتى و كارمندان و كارگزاران نظام اسلامى نسبت به رعايا تاءسيس شده بود و در سيره مديريتى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدان اشاره شده و برخى نيز با شواهد و قـرائن مـوجـود اسـتـدلال كرده اند كه در اين ديوان شخص پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حكم مى كرده است .
ششم . برنامه ريزى آموزشى :
پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان روزهاى نخستين ورود به مدينه و تاءسيس جامعه نخستين اسلامى ، اهـتـمـام ويـژه اى بـه امـر آمـوزش مـعـارف ديـنى ، مهارت آموزى ، تعليم خط، فراگيرى زبـانـهـاى بـيـگـانـه براى پاسخ به مكاتبات و ارتباطات بين المللى ، آموزش حِرف و مشاغل و امثال آن داشته است . در سـيره مديريتى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) آموزش و تعليم و تربيت از جايگاه بسيار رفيع و از اهميت فوق العاده اى برخوردار بود تا جايى كه مى فرمود: ((طالب العلم ركن الا سلام و يـعـطـى اءجـرُه مع النبيّين )) و تاءكيد مى كرد كه ((طلب العلم فريضة على كلِ مسلم )) و معتقد بود كه ((الحكمة ضالة المـؤ من ياءخذُها اءينما وجدها)) و سفارش مى كرد كه ((اطلبوا العـلم ولو بـالصـيـن )) و زمـانـى بـراى فـراغـت از تحصيل قائل نبود و اصل ((آموزش همه به وسيله همه براى همه چيز در همه جا و همه عمر)) را تـشـويـق و تـرويـج مـى نـمود.
بـراى آزادى اسـيـران جـنـگـى شـرط گـذاشـت كـه براى آزادى خود به مسلمانان خواندن و نـوشـتن بياموزند. هر كس قرآن بلد بود موظف بود به ديگران آموزش دهد، همسايه ها به آموزش خانواده هاى همجوار خود توصيه شده بودند و زكات دانايى و آگاهى در هر زمينه اى را در انـتقال آن به ديگران قرار داده بود و به معنى واقعى نهضت فراگير آموزش را برنامه ريزى و اجرا مى كرد.
هـفـتـم . هـدف گـذارى دقـيـق ؛ تـعـقـيـب هـدف تـا تـحـقـق كامل :
يكى از ويژگى هاى برجسته پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مساله برنامه ريزى ، هدف گذارى دقـيق بود. روزمرّگى و بارى به هر جهت كار كردن در روش و منش رفتارى آن بزرگوار راه نداشت و هنگامى كه هدف خاصى با دقت انتخاب مى شد، از پرداختن به امور حاشيه اى كـه تـحـقـق هـدف مـزبـور را تحت الشعاع قرار دهد و يا آن را با تاءخير مواجه سازد به شدت پرهيز مى كرد. به عنوان مثال ، در صلح حديبيه ، هدف اصلى مورد نظر آن حضرت تـاءثـيـرگـذارى بـر روحـيـّه قـريـش بـدون درگـيـرى نـظـامـى بـود. بـه هـمـيـن دليـل ، تـمـام تـمـهـيدات و مقدمات لازم را متناسب با اين هدفگذارى فراهم ساخت و تحت هيچ شرايطى اجازه بروز درگيرى را نداد و هدف اصلى را با جديت و قاطعيت تمام تعقيب نمود تـا سـرانـجـام صـلح حـديـبـيـه بـا شـرايـطـى كـه مـورد نـظـر مـبـاركـش بـود، بـرقرار شد.
هشتم . اعزام سفير:
اعـزام سـفـرا بـه دربار پادشاهان و امپراتورى هاى بزرگ ، آخرين برنامه براى تعقيب هدف رسالت جهانشمول آن حضرت بود كه وقتى شرايط و زمينه هاى مساعد آن فراهم شد به مورد اجرا گذاشته شد.

2. سازماندهى

مـديريتِ امور گسترده ، متعدد، متنوع و پيچيده و نيز دستيابى به هدف هاى والا و بزرگ ، بـدون سـازمـاندهى دقيق ، تعيين وظايف ، تقسيم كار، تعيين مسئوليت ها و اختيارات و تنظيم روابط طولى و عرضى سازمان و ايجاد هماهنگى و انسجام درونى و بيرونى ميان عناصر سازمانى ، به هيچ وجه امكان پذير نخواهد بود.
سـازمـان و سـاخـتـار ادارى جـامـعـه اسـلامـى در زمـان رسـول خـدا داراى سـه چـهـره مـشـخـص و مـتـفـاوت بـوده اسـت : 1. از آغـاز هـجـرت تـا سـال چـهارم هجرى (جنگ احزاب و شكست اتحاد مشركان و يهوديان بر عليه اسلام ) 2. پس از جنگ احزاب تا فتح مكه در سال نهم هجرى 3. پس از فتح مكه تا رحلت آن حضرت .
در مـرحـله نـخـسـت ، كـه جـامـعـه اسـلامى كوچك و محدود بود، همه امور و شئون ادارى جامعه بـرعهده شخص پيامبر بوده است . در سفرها و جنگ ها هم برخى از اصحاب و ياران خود را به عنوان جانشين خويش معيّن و حدود وظايف و اختيارات وى را تعيين مى كرده است . مسجد نيز مركزيت ادارى ، سياسى ، فرهنگى و نظامى جامعه را داشته است .
در مـرحـله دوم ، بـا پـذيـرش اسـلام از سـوى بـرخـى قبايل خارج از مدينه ، اسلام به جغرافياى بيرون مدينه گسترش يافت و اقتدار نظامى ، سـيـاسـى و اقتصادى نظام نوپاى اسلامى را به همراه آورد. در اين مرحله برخى رؤ ساى قـبـايـل تـازه مسلمان مجدداً امور مربوط به قبيله خود را عهده دار مى شدند، امّا اين بار به نيابت از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و با نظارت و مراقبت دقيق و شديد آن حضرت .
بـايـد تـوجه داشت كه بسيارى از احكام و شرايع دينى تا اين زمان تشريع نشده بود و طبعاً مقررات و دستورالعمل خاصى هم از جانب پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وضع نگرديد. بسيارى از احكام مالى ، تجارى ، اقتصادى و اجتماعى نيز هنوز مشخص نبود.
مـرحـله سـوم كـه بـا فـتـح مـكـه شـروع مـى شـود، بـا چـنـديـن تحول بزرگ مواجه است :
1. گستره جغرافيايى حاكميت اسلامى همه شبه جزيره را در برمى گيرد.
2. جمعيت مسلمانان در مقايسه با دو مرحله قبل به شدت افزايش مى يابد و در نتيجه ابعاد روابـط مـخـتـلف مـيان آنان هم بيشتر و پيچيده تر مى شود و ما ديگر با يك جامعه بسته ، كـوچـك و مـحـدود كـه هـنـوز بـسـيـارى از روابـط در آن شـكـل نگرفته و يا در بسيارى از زمينه ها و ابعاد اجتماعى ، شريعت اسلامى حكم مشخصى را براى آنان بيان نكرده مواجه نيستيم .
3. اكـثـر احـكـام و مـعـارف اسـلامـى نـازل شـده و شـريـعـت اسـلامـى در حال تكميل و تميم بوده است و بسيارى از موانع ، فشارها، مزاحمت ها و محدوديت هايى كه از جـانـب دشـمنان و مخالفان اسلام براى جامعه نوپاى اسلامى فراهم مى كردند ديگر وجود نداشته است .
بـنـابـرايـن ، چـهـره سـاخـتـارى و سـازمـانـى جامعه اسلامى اولاً به تدريج و با زعامت و تـدابـيـر شـخـص پـيـامـبـر اعـظـم (صلی الله علیه و آله و سلم) نـمـايـان مـى شـد و مـرحـله بـه مـرحـله كـامل تر مى گرديد، ثانياً نوع سازماندهى و ضريب پيچيدگى و تنوع روابط طولى و عرضى عناصر تشكيل دهنده اين جامعه نوپا و نوظهور كه از جميع جهات با جوامع پيش از خـود و هـم عـصـر خـود مـتـفـاوت بـود، در هـر مـرحـله بـا مراحل ديگر تفاوت داشت .
در ايـن مـرحـله ، مـشـاهده مى شود كه تقسيم كارها جزئى تر و دقيق تر و سازمانهاى ادارى نيز متنوع تر و تخصصى تر شده است . به عنوان نمونه به برخى از اين موارد اشاره مى شود:
1. نهاد آموزش عمومى ؛ اين نهاد، وظايف زير را برعهده داشت : آموزش قرآن و معارف دينى ، آمـوزش خـوانـدن و نوشتن ، آموزش مهارت ها و فنون رزم و دفاع ، آموزش فنون و مهارت هـاى تـبـليـغ و تـرويـج اسـلام ، آمـوزش مـهـارت هـا، فـنـون و حـِرَف و مشاغل مورد نياز در امور بازرگانى ، خدماتى ، صنعتى ، كشاورزى و... و آموزش زبانهاى بـيگانه بويژه عبرى ، سريانى ، فارسى ، رومى و... هر كس علم ، هنر يا مهارتى داشت مـى بـايـسـت آن را بـه ديـگـران آمـوزش دهد.
2. كـتـابـت وحـى : مـسـئولان اصلى كتابت وحى امام على بن ابيطالب (علیه السلام) و عثمان بن عفّان بودند و در غياب ايشان زيد بن ثابت به اين كار مى پرداخت و عدد كُتّاب وحى را تا 42 نفر هم ثبت كرده اند.
3. بيت المال (نهاد امور مالى و اقتصادى ): به تدريج كه گستره حاكميتى اسلام توسعه مـى يـافـت و آيـات الا حكام در زمينه هاى مختلف نازل مى شد و منابع درآمدى و موارد هزينه هـاى عـمـومـى دولت اسـلامى هم بيشتر و متنوع تر مى شد، ضرورت تاءسيس نهاد مالى و اقتصادى آشكارتر مى گرديد.
در ايـن دوره ، منابع مالى دولت اسلامى عبارت بود از زكات ، خمس ، جزيه ، غنايم جنگى و خـراج . سـازمـان مـالى نـيـز بـه گونه اى بود كه كارها به صورت كاملاً تخصصى تـقسيم و سازماندهى شده بودند. اين سازمان يك مدير اصلى داشت كه گفته اند ابوعبيدة بن الجراح بوده . كارگزاران و كارمندان مالى را ((جاءبى )) و حسابداران را ((كُتّاب )) و كـارشـنـاسـان و مـتـخـصـصـان امـور زكـات را ((خـارِص )) يـا مـُخـَمِّن (تـخـمـيـن زننده ) و مسئول اصلى زكات را ((مستوفى )) مى گفته اند.
4. امـور دفـاعـى ـ امـنـيـتـى : بـراى ارتـش و دفـاع نـظـامـى ، سـازمـان مستقل و دائمى وجود نداشته و بيشتر از طريق بسيج عمومى و سازماندهى حين عمليات انجام مـى گـرفـتـه ولى بـراى آمـادگـى هـاى رزمى ، آموزش فنون نظامى ، انبارهاى توشه ، اصطبل و حتى قُرُق چهارپايان دولتى تمهيدات مشخصى انديشيده شده بود.
در امـر سـازمـانـدهـى ، در سـيـره مـديـريتى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دو نكته اساسى بايد تـوجـه نـمـود. نـخـسـت آنـكـه ايـشـان تـاءكـيـد داشـتـنـد كـه هـر كـارى بـه اهـل و مـتـخـصـص مـربـوط واگـذار شـود و هـيـچ حـوزه اى از حـوزه هـاى عـمـومـى بـدون مـسـئول و بـلاتـكـليـف نـبـاشـد؛ لذا بـراى زمـانهايى كه خود آن حضرت در مركزيت حكومت اسـلامـى ـ ولو بـه فـاصـله زمانى يا مكانى كوتاهى ـ حضور نداشت ، براى خود جانشين تـعـيـيـن مى فرمود، مانند جنگ احد، غزوه بنى قريظه يا خندق كه در نزديكى مدينه اتفاق افتاده بود ولى باز هم پيامبر براى خود در مدينه جانشين تعيين فرمود.
دوم آنكه در امور خصوصى و شئون مختلف زندگى مردم تا جايى كه در شرع مقدس بدان تـوجـه و تـصـريـح نشده بود، دخالت نمى كرد و مردم آزاد بودند بر حسب آداب و رسوم خود ـ كه با مسلمات اسلامى تضادى نداشت ـ زندگى كنند.
ايـشـان در اين زمينه هيچ گونه تخطى و افراط و تفريط را نمى پذيرفت و به واليان خـود در شـهـرهـاى نـومسلمان و عاملان زكات و فرماندهان سرايا سفارش هاى اكيدى در اين زمينه داشت .
در مـورد خـود آن بـزرگـوار نـيز قرآن كريم با صراحت فرمان مى دهد كه ((فاستقم كما اءُمـرت )) (هـود / 112) و ((فـاصـدع بما تؤ مر)) (الحجر / 94) ولذا زمانى كه قيمت هاى بـازار بـه شـدت در نـوسـان بـود، بـه آن حـضرت عرض شد: اى كاش براى ما كالاهاى بـازار را قـيمت گذارى مى كردى ! پيامبر در پاسخ به اين درخواست فرمود: من خداوند را مـلاقـات نـمى كنم با بدعتى كه راجع به آن چيزى به من نگفته است دستورى نداده است . بـنـدگـان خـدا را بگذاريد تا از يكديگر روزى بخورند.

3. هدايت و رهبرى

پـيـامـبـر اعـظـم (صلی الله علیه و آله و سلم) بـراى مـديـران و رهـبـران اجـتـمـاعـى و بـه طـور كـلى اصـل رهـبرى و هدايت اهميت فوق العاده اى قائل بودند و اصلاح تباهى امور را به صالح بـودن يـا فـاسـد بـودن مـديـران و دانـشـمـنـدان و فـرهـيـخـتـگـان يـك جـامـعـه مـربوط مى دانـسـتـنـد. براساس رسالت مقدسى كه بر دوش داشـتـنـد و بـه پـيـروى از دسـتـورات صـريـح و اكـيـدى كـه خـداى متعال در اين زمينه در قرآن كريم آورده است ، در مقام رهبرى و هدايت مردم هرگز از هواى نفس خـود پـيروى نمى كرد و مردم را به خود دعوت نمى كرد، محور دعوت او توحيد و عبادت و بـنـدگـى خـدا بـود. هر جا دستورى از جانب خداوند تشريع نشده بود از خود چيزى ابداع نمى كرد.
در پـى كـشـف انـسـانـيـت انـسـانـهـا، اسـتـخـراج ((دفـائن العـقـول )) و تـربـيـت اسـتـعـدادهـا و ارتـقـاى كـمـالات آنـهـا بـود. برخلاف سياست ها و رويه هاى استكبارى و فـرعـونـى در كـمـال تـواضـع و فـروتـنـى ، شـخـصـيـت انسانها را تكريم مى كرد و حتى با دشمنان و مخالفان لجوج و كينه توز خود با مهربانى و عطوفت و رفق و مدارا برخورد مى نمود.
اصل مشاوره و مشاركت را با تمام ابعاد و جوانب آن در مورد ياران و اصحاب خود مراعات مى كـرد و آنـچنان به نظرات آنان گوش مى داد كـه برخى به طعنه آن گرامى را به اءُذن متهم مى كـردنـد. امـّا، خـداونـد در جـواب ايـن طـعـنـه جـاهـلان و بـدخـواهـان فـرمـود: ((قل اذن خير لكم )) (توبه / 61) چرا كه پيامبر با اين كار خود، آبروى شما را حفظ مى كند، شخصيتتان را خرد نمى كند، عواطف واحساسات شما را جريحه دار نمى سازد، موجبات حـفظ رابطه و دوستى با شما را فراهم مى كند، بلافاصله اسرار شما را افشا نمى كند (پـرده در و هتاك نيست ) راه توبه ، بازگشت و اصلاح و جبران تخلفات و كوتاهى ها را بـراى شـمـا بـازمـى گذارد. و براى سخنان و نظرات همه شما (مخالف و موافق ، مؤ من و كـافـر، كـوچـك و بـزرگ ) تـوجـه مـى كـنـد و اهـمـيـت قـائل مـى شـود. امّا در مقام تصميم و عمل ، به سخنان افراد مؤ من و ذى صلاح ترتيب اثر مـى دهـد.
بـر تـكـليـف گـرايـى ، قـانـونـمدارى ، خدامحورى ، عدالت گسترى ، تـلاش و جـديـت و تعهد و مسئوليت پذيرى تاءكيد مى كرد. در بيان وظايف ، صراحت و روشنى ، نظم و سامان يافتگى امور، وحدت فرماندهى و رهبرى ، تـخـصـص و تـوانـايـى كـاركـنـان ، شـايـسـتـگـى و تـنـاسـب شـغـل و شـاغـل ، تجارب و مهارت ها (فـنـاورى بـهـيـنـه )، هـمـكـارى و كـار گـروهـى و مـهـمـتـر از هـمـه ، وحـدت هـدف در عمل و سازمان را مورد توجه و تاءكيد قرار مى داد. دورانديشى ، همت بلند، عزت و اقتدار اسلامى ، نفى ظلم و تبعيض ، اسـتـكبارستيزى ، صداقت و راستى ، سعه صـدر، حـق جـويـى ، حـق گـويـى و بـاطـل گـريـزى از جمله ويژگى هاى بارز و برجسته شيوه رهبرى و هدايت آن بزرگوار بود.
مساءله توانمندسازى همكاران و همراهان كه امروزه در مديريت نوين و پيشرفته به شدت مـورد تـوجـه اسـت ، از اصـولى بـود كـه آن بـزرگـوار هـمـواره وجـهـه همت خود قرار مى داد.
در امـر هـدايـت امـور گـروهـى ، رعـايـت سـلسـله مـراتـب بـه شـدت مـورد تـوجه و عنايت آن بـزرگـوار بـود و مى فرمود: ((اسمعوا و اطيعوا ولو ولّى عليكم عبد حبشى )) و نيز: ((اذا خـرج ثـلاثـة فى سفر فليؤ مّروا عليهم اءحدُهم )) و خود آن حضرت اگر گروهى را به مـاءمـوريـت مـى فـرستاد براى آنان امير و براى امير جانشين و حتى در پاره اى موارد ـ به دليـل حـساسيت هاى موجود ـ براى جانشينِ جانشين هم ، جانشين ديگرى معين مى كرد.

4. تصميم گيرى

بـرخى بزرگان و صاحب نظران دانش مديريت ، تصميم گيرى را مترادف مديريت دانسته و بـر آن انـد كـه كـانـون اصـلى و شـالوده اسـاسـى مـديـريـت را هـمـان تـصـمـيم گيرى تـشـكـيـل مـى دهـد و سـايـر وظـايـف مـديريتى ، تحت الشعاع تصميم گيرى است . اگر در تـصـمـيم سازى ها و تصميم گيرى ها به دو اصل اثربخشى و كارآمدى توجه نشود، چه بـسـا مـديـران بـا خـسـارت هـا و شـكـسـت هـاى بـزرگ و نـاكـامـى هـاى غـيـر قابل جبران روبرو شوند.
پـيـامـبـر عـظـيـم الشـاءن اسـلام تحت تاءثير تربيت الهى و هدايت ها و حمايت ها و الطاف خداوند، از هرگونه خطا و اشتباه مصون بود و در هر موقعيتى ، تصميمى را كه مى بايست ، اتـخـاذ مـى فرمود. ويژگى هاى برجسته تصميم گيرى آن حضرت به گونه اى بود كه در آن ،
عـقـلانـيـت و تدبير، علم گرايى و منطق ، قاطعيت و هوشيارى ، بررسى شرايط اوضاع و مـقـتـضـيـات ، كـسـب آمـار و اطـلاعـات لازم ، مـشـاوره بـا اهـل فـن و تـحـليـل و بـررسـى كـامـل ابـعـاد مـوضـوع و در نـهـايـت تـوكـل و اعـتـمـاد بـه هـدايت ها و الطاف خداوندى به وضوح آشكار و نمايان بود. پيامبر اكـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عـلاوه بـر رعـايت دقيق و كامل حدود شرعى و فرامين الهى ، دو نكته اساسى را مـراعـات مـى فـرمـود: الف ـ مـشاوره با اهل فن و كارشناسان مربوط و فراهم ساختن زمينه مـشـاركـت واقـعـى اصـحـاب و يـاران خود. ب ـ اتخاذ تصميمات نهايى راهبردى و تاكتيكى تـوسـط شـخـص خـود؛ ((و شـاورهـم فـى الا مـر فـاذا عـزمـت فـتـوكـل عـلى الله )) (ال عـمران / 159) چنان كه در جنگ بدر به راءى ((صاحب بن منذر)) بـراى خـروج از مـديـنه ، در جنگ احد به راءى موافقين خروج از مدينه و در غزوه خندق به راءى ((سلمان فارسى )) عمل نمود.
آن حـضـرت در تـصميم گيرى ها اعتماد متقابل ميان خود و اصحاب خود را فراهم مى ساخت ؛ پـذيـرش صـلح حـديـبـيـه بـا شـرايـطـى كـه در تـاريـخ نـقـل شـده ، نـشـانـه اعـتـمـاد اصـحـاب بـه آن حـضـرت و گـسـيـل عـده انـدك مـسلمانان به پيكار ارتش مجهز و قدرتمند قريش در بدر و احد، نشانه اعـتـمـاد كـامـل پـيـامـبـر بـه يـاران بـا وفـاى خـود بـود. عـلاوه بـر اعـتـمـاد مـتـقـابـل ، مـحـبـت و دوسـتـى دوسـويـه مـيـان پـيـامـبـر و اصـحـاب گـرامـيـش نـيـز يـك اصـل اصـيـل در مـقـام تـصـمـيـم سـازى و تـصـمـيـم گـيـرى بـود.
در تـصـمـيـم گـيـرى ، بـراى لحـظـه اى هـراس و تـرديـد بـه دل راه نـمـى داد و بـه گـونـه اى عـمـل مـى كـرد كـه هـمـواره ابـتـكـار عمل در دست مسلمانان باشد. و از طريق ايجاد إ شراف اطلاعاتى ، هرگز اجازه نمى داد كه مسلمانان تحت تاءثير ابتكار عمل دشمن دچار انفعال و سرگشتگى شوند.
پـيـامـبـر بـزرگوار اسلام در تصميم گيرى هاى خود، همواره به ايجاد هماهنگى و انسجام كـامـل مـيـان يـاران و هـمـراهـان خـود مـى انـديـشـيـد و بـه گـونـه اى عـمـل كـرد كـه اعـراب بـدوى جـاهـلى بـى فـرهـنـگ ـ كـه دائمـاً در حـال جـنـگ و نـزاع بـودنـد ـ بـه بـرادران مـتـحـد، وفـادار و صـديـق يـكـديـگـر تـبـديل شدند.

5. نظارت و كنترل

بـازرسـى ، نظارت ، ارزشيابى ، كنترل و اصلاح روزآمد و مستمر فرايندها و رويه هاى كـارى از شـاخـص هاى اصلى مديريت دينى است . در روايات اسلامى تاءكيد شده است كه ؛ ((مَنْ ساوا يَوْماهُ فَهُوَ مَغبونٌ)) قرآن كريم نيز در مورد خداى متعال مى فرمايد ((كلّ يومٍ هو فى شاءن )) (الرحمن / 29) همچنين در مورد اهميت و جايگاه نظارت و كنترل در سيره مديريتى انبياء عظام ـ عليهم السلام ـ قرآن كريم نمونه اى از رفـتـار نـظـارتى حضرت سليمان بن داود(علیه السلام) را يادآور مى شود كه وقتى در هنگام سان و كنترل لشكريان خود متوجه غيبت هدهد شد، با جديت و قاطعيت تمام فرمود: ((لاَُعذبنّه عـذابـاً شـديـداً اءو لاََذبـحـنـّه اءوليـاءتـيـنـّنـى بـسـلطـان مـبـيـن )) (نـمـل / 21 ـ 20) و در مـورد بـقـيـه زيـردسـتـانش مى فرمود: ((سننظر اءصدقت اءم كنت من الكـاذبـيـن )) (نـمـل / 27). در سـيـره مـديـريـتـى پـيـامـبـر اعـظـم (صلی الله علیه و آله و سلم) نـيـز بـه دو دليـل اسـاسـى مـسـاءله بـازرسى ، نظارت و كنترل از اهميت و جايگاه ويژه اى برخوردار بـوده اسـت : الف ـ بـه دليـل تـقـيد آن حضرت به عدم تجاوز از حريم احكام شرع و حدود الهـى و لزوم حـركـت بـر مـدار قـسـط و عـدل . ب ـ ضـرورت اسـتـفـاده از كـارشـنـاسـان و مـتـخـصـصـانـى كـه بـه تـازگـى اسـلام آورده بـودنـد و تـعـهـد ايـمـانـى آنـان هـنـوز قابل اعتماد نبود.
در تاءييد اين نكته ، امام رضا ـ عليه السلام ـ فرموده است : ((هرگاه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سپاهى را بـه مـاءمـوريـتـى مـى فـرسـتـاد و فـرمـانـده آن را مـظـنـون مـى دانـسـت (اعـتـمـاد كامل به تعهد ايمانى او نداشت ) از معتمدان خود شخصى را همراه او مى كرد تا عملكرد وى را به آن حضرت گزارش كند.
عـلاوه بـر آن ، گـاه كـه ضـرورت پـيـدا مـى كـرد، شـخـصـاً آن حـضرت مساءله نظارت و بـازرسـى را بـرعـهـده مـى گرفت . به عنوان نمونه ، در بازار بر كيفيت عرضه كالا و خـدمـات نـظـارت و بـر تـخـلفات بازاريان و پيشه وران رسيدگى مى فرمود.
در مـورد ارزيـابـى عـمـلكـرد نـيـز هـمـواره تـاءكـيـد مـى فـرمـود كـه : ((حـاسـبـوا انـفسكم قبل اءن تحاسَبوا؛ وَزِنوها قبل اءن توزنوا و تجهّزوا لِلعَرَض الا كبر)).
در ايـن حـديـث شـريف سه نكته اساسى در زمينه ارزشيابى و مديريت عملكرد را مى توان مـلاحـظـه كـرد: اول ـ لزوم ايـجـاد حـالت خـود ارزيابى و خود كنترلى كاركنان دوم ـ لزوم ارزيـابـى و مـديـريـت عـمـلكرد كاركنان از سوى سازمان . سوم ـ ضرورت آمادگى براى پـاسـخـگـويـى و ارائه عـمـلكـرد در بـرابـر مـقـامـات مسئول .
در سـيـره مـديـريـتـى پـيـامـبـر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نكاتى وجود دارد كه پس از انجام بازرسى و كـنـتـرل ، در ارزشـيـابـى و مـديـريت عملكرد و انجام اقدامات عملى تنبيهى يا اصلاحى مى تـوانـد فـوق العـاده مـهـم و كـارگـشـا تـلقـى شـود. در اين زمينه ، روايتى از آن حضرت نقل شده كه مى فرمايد: ((رُفِعَ عن اءمّتى تسعةٌ: الخطاء والنسيان و ما اءُكرِهوا عليه و ما لا يعلمون و ما لا يطيقون و ما اضطُرّوا إ ليه و...)) بنابراين ، بايد در نتيجه بازرسى به دقت روشن ساخت كه آيا علت دقيق عملكرد غلط و فاصله آن از عملكرد استاندارد چيست ؟ اشتباه ، فـرامـوشـى ، اكـراه و اجـبـار فـرد بـه چـيـزى كـه مايل نبوده ، جهل به موضوع يا مقررات ، عدم توانايى بر انجام ماءموريت و رعايت نكردن تناسب شغل و شاغل از سوى مافوق و يا احياناً شرايط اضطرار و غير عادى و نظاير آن ، و سپس براى تصميم گيرى معقول ، منطقى و مشروع اقدام نمود.
در مـقـام اقـدام نـيـز بـايـد بـه ابـعـاد دوگـانـه مـديـريـت ديـنـى كـه در بـخـش اول بـه تـفـصـيـل تـوضـيـح داده شـده تـوجه نمود. يعنى در حوزه تطبيق بايد رفتارها و فـرايـنـدهـا و تـصـمـيـمـات و عـمـلكـردهـا بـا احـكـام قـطـعـى شرعى و نصوص قانونى و دسـتـورالعـمـل هـاى مصوب و رسمى و عمل دقيق به احكام قطعى شرعى و مراعات بى كم و كـاسـت ((حـدود الله )) مـورد تـوجه باشد؛ چرا كه اين نص ‍ صريح قرآن است كه : ((و لا تـاءخـذكم بهما راءفةٌ فى دين الله )). (نور / 2) امّا در بعد تدبيرى ، كه از حوزه ((امر الله )) و ((حـدود الله )) خـارج اسـت و بـه امـور تـنـظـيـمـى ، سـازمانى و مديريتى محض ‍ مـربـوط مـى شـود، سـيره آن حضرت بر صرف نظر كردن ، پرهيز از مؤ اخذه و سرزنش بـى جـا، عـيـب پـوشى و دادن فرصت جبران خطا و اصلاح عملكرد و اكتفا به حدود عرفى بوده است :
ـ و إ ن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإ نّ الله غفورٌ رحيم (تغابن / 14)
ـ فـبـمـا رحـمـةٍ مـن الله لنـت لهـم و لو كـنـت فـظـّاً غـليـظ القـلب لاَ نـفـضـّوا مـن حـولك (ال عمران / 59)
ـ خذ العفو واءمر بالعرف و اءعرض عن الجاهلين (اعراف / 199)
امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى (علیه السلام) نـيـز تـحـت تـربـيـت الهـى رسول گرامى اسلام ، به كارگزار بزرگ و قدرتمند خود ((مالك اشتر نخعى )) تاءكيد مـى كـنـد كـه : ((وارفق ما كان الرفق اءرفق واعتزم بالشّدّة حين لا تغنى عنك إ لاّ الشّدّة ... واخلُطِ الشّدةَ بِضِغثٍ من اللين )) يعنى بجز آنجايى كه نـاچـار هـسـتـى ، شـدت به خرج نده و حتى در موارد اضطرار هم شدت را با كمى نرمى و ملاطفت همراه ساز.

نتيجه

بـا تـوجـه بـه آنـچـه كـه در ايـن مـقـاله و بـا رعـايـت اصـل اجـمـال و اختصار از سيره مديريتى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به بحث و بررسى گذاشته شـد، مـى تـوان نـتـيـجـه گـرفـت كـه مـديـريـت اسـلامـى از دو جـنـبـه تطبيقى و تدبيرى قابل مطالعه و بررسى است .
در جـنـبـه تـطـبيقى ، مبنا و اساس عمل مديران ، همانا احكام ثابت و لايتغير شرعى ، قوانين مـوضـوعـه مـشروعه و دستورالعمل هايى است كه از مبادى ذى صلاح صادر مى شود. امّا در جنبه تدبيرى ، دانش و دانايى ، عقلانيت و منطق ، مهارت و كاردانى ، ساز و كارهاى مناسب و فناورى روزآمد و نهايتاً ملاحظه شرايط و مقتضيات و مصالح عمومى و حركت بر مدار نظام ارزشـى اسـلام ، تـعـيـيـن كـنـنـده مـنـش و روش رفـتـارى مـديـران مـتـديـّن مـى بـاشـد. اصـل اوّلى وجـود هـر دو ويـژگـى فـوق بـه صـورت هـمـزمان و تواءمان در مديران نظام اسـلامـى اسـت ، ولى در شرايط اضطرار، تقدم تخصص بر تعهد امرى مسلم و پذيرفته شـده اسـت مـنـتـهى در چنين شرايطى ، نظارت دقيق و همه جانبه شرعى و ارزشى نيز امرى گريزناپذير خواهد بود.
بـنـابـرايـن ، تـوصيه و پيشنهاد مى شود كه با اين دو رويكرد كلى ، پژوهشگران دانش مـديـريت به مطالعه عميق و همه جانبه سيره مديريتى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصياى حقيقى آن حـضـرت ، ائمـه مـعـصـومـيـن (علیه السلام) ، بـپـردازنـد تـا ايـده اسـاسـى تحول به ساختارها و رفتارهاى مديريت دينى در دولت اسلامى محقق شود ـ ان شاء الله ـ .
منبع: فصلنامه حصون




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.